گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند




 

امام و بزرگان حوزه

آیت‌الله صادق خلخالی:

حضرت امام (رحمةالله) از اساتید خود مانند شاه‌آبادی و آقای سیدابوالحسن قزوینی و آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری و آقای یثربی کاشانی و آقای حاج میرزا رضی دوزدوزانی تبریزی بسیار احترام می‌کردند. اسم علما را غالباً با القاب می‌بردند و احترام می‌کردند ولی در رد مطالب آنها کوچک‌ترین مسامحه را روا نمی‌داشتند. و در بیماری طلاب و اساتید بر سر آنها حاضر می‌شدند. در تشییع جنازه تا دم در حرم شرکت می‌کردند و غالباً نماز میت را نمی‌خواندند مگر با اصرار صاحبان جنازه. ایشان، آقای بروجردی و مرحوم حجت، خوانساری و صدر را احترام می‌کردند. (1)

اگر مرحوم حاج شیخ زنده بودند

امام، عنایتی خاص به استاد خویش داشتند و به نظرات و راه و روش ایشان استناد می‌کردند. درباره‌ی تشکیل نظام اسلامی و اهمیت آن معتقد بودند اگر مرحوم حائری حضور داشتند از فرصت پیش آمده استفاده کرده به تأسیس نظام اسلامی دست می‌زدند.
امام می‌فرمودند: «اگر مرحوم حاج شیخ (عبدالکریم) در حال حاضر زنده بودند کاری را انجام می‌دادند که من انجام داده‌ام.» و تأسیس حوزه علمیه کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران نبود. (2)

خود را مدیون اساتیدشان می‌دانستند

خانم فرشته اعرابی (نوه امام):

در کمتر جلسه‌ای بود که امام از اساتید خود یاد نکنند. ایشان خود را مدیون اساتیدشان می‌دانستند و همیشه برای آنها طلب مغفرت می‌کردند. (3)

در بزرگی او همین بس است

آیت‌الله حسین مظاهری:

امام، درباره‌ی مؤسس حوزه‌ی علمیه‌ی قم، مرحوم آقای حائری، می‌فرمودند: «درباره‌ی بزرگی او همین مقدار بس که توانست در آن زمان سخت که رضاشاه تصمیم داشت حوزه و روحانیت را نابود کند، حوزه‌ها، بلکه روحانیت را حفظ کند؛ و این امانت را به ما داد تا ما به دیگران رد کنیم». (4)

در تکریم بزرگان علم و فقاهت اهتمام داشتند

آیت‌الله محمد امامی کاشانی:

در تمام این هفت سال آنچه از دوران شاگردی امام به یاد دارم این است که در تمام طول درس، امام دو زانو می‌نشستند و ادب خاصی داشتند. در کوچه و خیابان هم در عین اینکه وقار و متانت خاصی داشتند متواضع جلوه می‌کردند. امام در احترام نسبت به بزرگان از علما و فقها، تکریم خاصی داشتند و آنان را با عظمت یاد می‌کردند و اگر می‌خواستند سخنان بزرگان فقه و اصول و فلسفه را رد کنند با احترام رد می‌کردند. این جور نبود که همین طور یک جمله‌ای بگویند که مثلاً ایشان نفهمیده! یا ایشان توجه نکرده است. (5)

خیلی با تجلیل نام می‌بردند

آیت‌الله حسین مظاهری:

امام هر وقت در درسها و کتابهایشان می‌خواستند اسم یکی از علما را ببرند خیلی با تجلیل نام می‌بردند ولو اینکه آن عالم سنی و از علمای اهل سنت باشد.

مهمانی می‌دادند

آیت‌الله صادق خلخالی:

امام به بزرگان قوم مهمانی می‌دادند، مانند آیات عظام بروجردی و حجت و صدر و خوانساری. و در مهمانی‌ها کم شرکت می‌کردند و قبلاً باید معلوم شود که صاحب‌خانه چه کسی را دعوت کرده، تا امام شرکت کنند. (6)

زندگی علما باید با قداست باشد

آیت‌الله صادق خلخالی:

امام به علما و طلبه‌ها خیلی احترام می‌گذاشتند و این افراد را برجسته می‌دانستند و می‌گفتند: «زندگی علما باید با قداست باشد». (7)

تقیّد به رفتن به دیدار علما و اجابت دعوت طلاب

آیت‌الله صادق خلخالی:

امام در دید و بازدید از علما و احترام به آنها دقت نظر داشته و مقید بودند که به دیدن علما مخصوصاً به دیدار علمایی که از شهرستان‌ها به قم می‌آمدند و با امام آشنایی داشتند، بروند.
از علمایی که امام از آنها دیدن کردند، حاج آقا بزرگ کنگاوری (رحمةالله) که از رفقای قدیمی امام و بزرگ‌تر از امام بود. از آقای حاج سید یوسف اردبیلی و از آخوند ملاعلی همدانی و از آقای حاج‌آقا روح‌الله کمالوند و از آقای حاج شیخ بهاءالدین محلاتی دیدن کردند. با علمای تهران مخصوصاً حاج سیدعلی اصغر خویی آشنایی داشتند و در یکی از مهمانی‌های ساده در منزل آقای نجفی مرعشی شرکت کردند. اگر طلاب دعوت می‌کردند، امام اجابت می‌کردند. (8)

امام و آیت‌الله العظمی مرعشی

حجت‌الاسلام و المسلمین محمد شریف رازی:

امام عقیده و اعتقاد خاصی به مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی داشتند و همواره صبح و شام در نماز ایشان شرکت می‌کردند و می‌فرمود نمازی که با آقای مرعشی خوانده شود فرشتگان آن نماز را بالا می‌برند و حجابی برای آن نیست و چون آن وقت آن مرحوم شهریه عمومی می‌پرداختند، برخی از طواغیت با ایشان مخالفت می‌نمودند و حتی به منزل ایشان سنگ می‌ریختند، نامه‌های اهانت‌آمیز برای ایشان ارسال می‌داشتند و موجبات ناراحتی ایشان را فراهم می‌کردند که از [جمله] آنها داستان زیر و اقدام امام راحل است:
مرحوم آیت‌الله مرعشی تابستان‌ها در صحن مطهر حضرت معصومه (علیها‌السلام) نماز مغرب و عشا را می‌خواندند و صبح‌ها و ظهرها در مسجد بالاسر اقامه جماعت می‌نمودند. پس مخالفین ایشان، شخصی را تحریک کردند که بیاید محل نماز شب ایشان را در غیابشان تصرف و اشغال کند. در آخر پاییز که هوا سرد شد، اعلان کردند که از فردا شب برای سردی هوا در مسجد بالاسر اقامه نماز خواهد شد. پس حقیر که اکثراً موفق به فیض نماز ایشان بودم، به مسجد بالاسر آمدم، دیدم امام راحل (رحمةالله) در صف دوم نشسته و در صف اول، آقایانی چون مرحوم آیت‌الله مهدی بروجردی و اخوان مرعشی و افاضل دیگر نشسته و انتظار مغرب و آمدن آقای مرعشی را دارند. لیکن دیدم شخصی سجاده نمازش را در وسط صفوف انداخته و مرتب فریاد می‌زند و می‌گوید: اینجا محل نماز من است آقایان باید با من نماز بخوانند، نه با مرعشی.
من در کنار امام نشستم و گفتم: آقا این چه می‌گوید؟ فرمودند: بیهوده می‌گوید، اینجا محل نماز آقای مرعشی است، این را تحریک کرده‌اند که آقای مرعشی را ناراحت کند. پس در همین صحبت بودیم که آقای مرعشی از حرم مطهر وارد مسجد [شدند] و به طرف محراب رفتند که ناگهان شخص یاد شده فریاد زد: آقای نجفی من باید اینجا نماز بخوانم. آقای مرعشی فوراً از محراب بیرون آمدند و فرمودند: شما بخوانید و به سوی حرم برگشتند. پس مردم از جا برخاستند و غوغایی شد و امام راحل هم بلند شده و به دنبال آقای مرعشی به حرم مطهر رفتند. من با اینکه جوان بیست ساله و نسبتاً چابک و زرنگ بودم در اثر ازدحام عقب افتاده و به زحمت به رحم و به ایوان آیینه آمدم و دیدم امام، آیت‌الله مرعشی را بغل گرفته و سوگند می‌خوردند که من نمی‌گذارم بروید ما که می‌دانیم چه دستی در کار است و چه نقشه‌هایی ترسیم شده است. شما در همین ایوان آیینه نماز بخوانید. پس تمام مردم از روحانیون و اصناف و غیر هم آمدند و تا هجده روز آقای مرعشی در همان ایوان آییه اقامه جماعت کردند؛ و امام می‌فرمودند: اگر آقای مرعشی به منزل می‌رفتند دیگر ما از نماز ایشان محروم می‌بودیم و در خاطره دارم سحری که در تکیه ملامحمود خدمتشان می‌آمدیم و دیر شده و فجر طالع شده بود؛ امام افسوس می‌خوردند که امروز به نماز آقای مرعشی نرسیدیم. پس به مسجد تکیه خروس که در مسیر راه ما بود برای نماز صبح رفتیم و امام فرمودند: برو محراب. گفتم: آقاجان شما استاد و من شاگرد. شما پدر و من فرزند. شما سید و من غیر سید. پس امام به محراب رفته و با او نماز صبح را به جا آوردم.
مرحوم آیت‌الله مرعشی بعد از یک سال تقسیم عمومی را تعطیل و وجوهات مرجوعه را به آقایان دیگر احاله نموده و فرمودند: مرا همان تدریس کفایه و مکاسب کافی است و تا بعد از فوت مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی که نان حوزه علمیه را تقبل فرموده [بود] و تا شب هفتم ماه صفر 1411 قمری که رحلت نموده و پس از چند ماه نان دادن ایشان هم تعطیل شد. (9)

مهمان‌نوازی امام

آیت‌الله علی کریمی جهرمی:

در همان مواقع انقلاب اول (سال‌های 41 و 42) بود که مرحوم مغفور آیت‌الله العظمی آقای حاج سید علی بهبهانی (رحمةالله) که مقیم اهواز بودند و از مراجع تقلید آن سامان به شمار می‌آمدند؛ به قم آمدند و بر مرحوم امام (رحمةالله) وارد شدند. ایشان در این مسافرت علاوه بر آن که با خانواده‌شان مهمان امام بودند، مورد تکریم خاص و ویژه‌ی امام واقع شدند و بعد از چند روز که عازم بازگشت به اهواز شدند از طرف امام چند کوپه‌ی قطار برای ایشان و خانواده و بستگانشان قرار داده شد تا به راحتی به اهواز بروند.
آری مرحوم آقای بهبهانی چون هم دارای مقامات عالیه‌ی علمی بود و در سنین بالا بودند و امام در آن هنگام شصت و سه – چهار سال داشتند؛ لذا ایشان را بسیار احترام می‌کردند و نمی‌دانم خودم ناظر بودم یا کسی برایم نقل کرد که امام به ایشان گفتند: شما در مقام پدر ما هستید. (10)

شیاطین، تسلیم او هستند

در سال‌های پایانی حکومت رضاخان که فشار و اختناق پلیسی بیش از گذشته بود، امام در مدرسه‌ی فیضیه درس اخلاق می‌گفتند. در همین درس بود که بارها تأکید می‌کردند هر کس بخواهد در این عصر مؤمنی را زیارت کند که شیاطین تسلیم او هستند و به دست وی ایمان می‌آورند، مسافرتی به شهر ری نموده و بعد از زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) آقای بافقی (11) را زیارت کند، گاهی هم این شعر معروف را می‌خواندند:

چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار *** زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار (12)

نمی‌خواهد دست مرا ببوسید

آیت‌الله علی کریمی جهرمی:

شخصیت دیگری که در آن دوران وارد بر امام شدند مرحوم آیت‌الله مجاهد وَرع شهید سیدعبدالحسین دستغیب (رحمةالله) بود ایشان نیز مورد احترام فراوان مرحوم امام بودند و شاید این جریان بعد از آزادی مرحوم آقای دستغیب از زندان تهران بود. چنین به خاطرم می‌آید که جمعیت زیادی به خانه امام می‌آمدند و آقای دستغیب را ملاقات می‌کردند و در ذهنم هست که امام هم در بیرونی تشریف آورده و به احترام ایشان می‌نشستند و گویا دیدم یا احیاناً شنیدم که کسی می‌خواست که دست امام را ببوسد و ایشان فرمودند: نه، امروز نمی‌خواهد دست مرا بگیرید و ببوسید و این را به خاطر احترام آقای دستغیب می‌فرمودند تا توجه مردم به سوی او جلب گردد. (13)

امام، مورد مشورت و احترام بزرگان حوزه

حجت‌الاسلام و المسلمین سید جواد علم‌الهدی:

بارها آیت‌الله حاج سیدمحمد تقی خوانساری و آیت‌الله صدرالدین صدر و آیت‌الله بروجردی را می‌دیدیم که در موقع ملاقات با استاد یا مشورت‌هایی که در خصوص نظام حوزه پیش می‌آمد، کمال احترام و ارزش و تقدیر را برای آن بزرگوار قائل بودند. (14)

هر طور بود از بستر بیماری بلند می‌شدند

حجت‌الاسلام و المسلمین محی‌الدین فرقانی:

وقتی امام مریض می‌شدند، طبیعی بود که همه‌ی علما به عیادت ایشان می‌آمدند. خدا شاهد است یک وقت کمر امام درد می‌کرد و ایشان از فرط بیماری نمی‌توانستند تکان بخورند ولی تا می‌شنیدند آیت‌الله شاهرودی – که از مراجع بزرگ نجف بود – به عیادتشان می‌آید، هر طور بود از جا بلند می‌شدند و قبا می‌پوشیدند و عمامه به سر می‌گذاشتند، بعد مثل حالت عادی تکیه می‌کردند و می‌نشستند و می‌فرمودند: بیایند. امام در سکنات و حرکاتشان خیلی مؤدب بودند. (15)

عنایت ویژه امام به آیت‌الله خامنه‌ای

حجت‌الاسلام و المسلمین رحیمیان:

وقتی امام مطلع شدند آیت‌الله خامنه‌ای اول وقت یعنی ساعت هشت برای ملاقات در دفتر حضور یافته‌اند به ما دستور دادند که شما کارهایتان را بگذارید برای بعد، و بدین ترتیب برخلاف معمول اول ملاقات ایشان انجام شد و بعد از آن ما مشغول کارمان شدیم، در حالی که امام در برنامه خود هیچ‌گاه تغییری نمی‌دادند.
حتی در روزهایی که احیاناً به دلیل کسالت یا سردی شدید هوا و یخبندان به اتاق کارشان نمی‌آمدند ما مجاز بودیم در اتاق زندگیشان مشرف شویم تا به هر صورت کارهای دفتر و مراجعین مربوطه تأخیر و تعطیل نشود، و این عنایت ویژه امام نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای بود. (16)

ببینید آقایان آمده‌اند یا نه

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان:

امام برای افراد مسن بویژه علما و بالأخص کسانی که با ایشان سابقه‌ی همنشینی علمی داشتند احترامی خاص قائل بودند. گرچه احیاناً برخی از آنان با مسائل سیاسی نهضت و خود امام از این جنبه میانه‌ی خوبی نداشتند. امام معمولاً در زمان‌بندی و جدول کارها برای امور دفتری تقدمی قائل بودند و معمولاً بعد از انجام کارهای دفتر و مهر شدن قبوض، افراد دیگر را به حضور می‌پذیرفتند. یک روز، هنگامی که ما در خدمت حضرتشان مشغول کارمان بودیم، فرمودند: «ببینید آقایان آمده‌اند یا نه».
منظور امام از آقایان، چهارنفر از علمای معمّر و قدیمی تهران بود که قرار بود آن روز به ملاقات بیایند. هنگامی که به عرض رسید که آقایان به در حسینیه رسیده‌اند، فرمودند: «کارها را بگذارید برای بعد، آقایان معطل نشوند.»
قبضها را جمع کردیم و برخاستیم، آقایان به آستانه بیت رسیده بودند. به جای آنکه اول به دفتر بروند، به طرف بیت هدایت شدند. در فاصله‌ای که این پیرمردها آهسته، آهسته به طرف اتاق امام نزدیک می‌شدند. معظم‌له نیز برخاستند (قبا، عبا، عمامه) پوشیدند. محاسنشان را روبه روی آینه شانه زدند و برای ورود آقایان آماده شدند و این در حالی بود که همه می‌دانستند امام حتی در ملاقات با سران و بسیاری از شخصیت‌های داخلی و خارجی در سال‌های اخیر، بدون قبا و با شبکلاه بودند و روی پاهایشان را نیز با شمد می‌پوشانیدند.
به هر حال آقایان وارد شدند. امام تمام قامت بلند شدند و با یکایک آنان معانقه کردند. برای اولین بار دیدیم که امام روی کاناپه مخصوصشان ننشستند و با جمع آقایان روی زمین نشستند و با آنان مشغول گفتگو شدند. (17)

همان‌جا بایستید

آقای محمدرضا حکیمی:

به اتفاق جمعی از دوستان به منزل امام رفتیم، یکی از علما نزد ایشان بود. چون لحظه وارد شدن ما با رفتن آن عالم هم‌زمان می‌شد امام دیدند اگر به ما اجازه ورود بدهند بدرقه و احترام لازم از آن عالم انجام نخواهد شد. رو به ما کرده و فرمودند: «همان جا بایستید.» آن عالم را بدرقه کردند، آنگاه به ما اجازه ورود دادند. (18)

شدیداً اظهار محبت می‌کردند

حجت‌الاسلام و المسلمین سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور:

در سال 1348 یکی از علمای تهران به نام مرحوم آیت‌الله جابلقی، که از شاگردان مرحوم آیت‌الله حائری یزدی در قم بود، به نجف آمد و به منزل من وارد شد. خدمت مرحوم حاج آقا مصطفی عرض کردم که ایشان به منزل من وارد شده‌اند. شب بعد مرحوم حاج آقا مصطفی به من پیغام داد که امام می‌خواهند به منزل شما بیایند و دیداری با آقای جابلقی داشته باشند که برای من خیلی عجیب بود و بلافاصله به آقای جابلقی خبر دادم. اتاق 4 × 3 کوچکی در منزل بود که آن را به ایشان داده بودم. امام پس از نماز مغرب و عشاء که در مدرسه آیت‌الله بروجردی می‌خواندند به منزل ما تشریف آوردند و در آن اتاق محقر در کنار آقای جابلقی نشستند و شدیداً نسبت به این روحانی عارف اظهار محبت کردند، به نحوی که من پس از بازگشت امام یک حالت معنوی عجیبی را در مرحوم جابلقی مشاهده کردم که به شدت در برابر عظمت و تواضع امام تحت تأثیر قرار گرفته بود. (19)

حتی اگر شما نیایید، من نماز نمی‌روم

حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالعلی قرهی:

امام در نجف نماز ظهر را در منزلشان می‌خواندند و مسجد نمی‌رفتند. مسجدی نزدیک‌ منزل امام به نام مسجد تُرک‌ها بود. نقل می‌کردند که در آن شیخ انصاری نماز می‌خوانده و درس می‌گفتند، لذا مدرسه‌ی شیخ هم به آن می‌گفتند. در این مسجد، مرحوم بحرالعلوم که از علمای نجف بود نماز می‌خواندند و چون ایشان مریض شده بود و به مسجد نمی‌آمد هر چه خدمت امام عرض شد که ایشان بروند در این مسجد اقامه جماعت کنند، اخلاق و بزرگواری‌شان اجازه نمی‌داد و قبول نمی‌کردند. مرحوم بحرالعلوم خودش خدمت امام نماینده‌ای فرستاد، باز امام قبول نکردند. تا اینکه خود این بنده خدا با آن کهولت سن خدمت امام آمد و گفت: حتی اگر شما نیایید من نماز نمی‌روم، تا اینکه امام قبول کردند. (20)

آقای قاضی را در کنار خود نشاندند

آیت‌الله سیدمحمدعلی موسوی جزایری:

در یکی از ملاقات‌هایی که با ائمه جمعه استان خوزستان به محضر مبارک امام مشرف شدیم، ایشان ضمن اظهار ملاطفت و محبت به تمامی حضرات، نسبت به مرحوم آیت‌الله قاضی دزفولی – امام جمعه دزفول – عنایت خاصی مبذول فرمودند و ایشان را در کنار خود نشاندند؛ چون در حقیقت آقای قاضی مسن‌ترین افراد حاضر در آن دیدار بود. (21)

خیلی به آقای خادمی احترام کردند

حجت‌الاسلام و المسلمین احمد سالک کاشانی:

امام خیلی به مرحوم آیت‌الله خادمی (رئیس حوزه علمیه اصفهان) احترام می‌گذاشتند. وقتی آقای خادمی از اصفهان به قم آمد، امام به دیدن او رفتند و خیلی از ایشان احترام می‌کردند. (22)

هم‌جواری شما برای ما مغتنم است

آیت‌الله شهید سیدمحمد حسینی بهشتی:

وقتی امام به قم رفته و در کوچه استاد علامه طباطبایی ساکن شده بودند، همسایه‌های اطراف برای سهولت رفت و آمدهای مردم به محضر امام خانه‌ها را خالی کرده بودند. وقتی علامه نیز به امام گفته بود اگر لازم است ما هم تخلیه کنیم. امام فرموده بودند: «هم جواری شما برای ما مغتنم است». (23)

از طرف من از آقای اراکی دیدن کنید

آیت‌الله محمدرضا توسلی:

به یاد دارم هنگامی که آیت‌الله العظمی اراکی، از مشهد به تهران مراجعت کرده بود، امام به من فرمود: «از طرف من از آقای اراکی دیدن کنید».
وقتی که من به عنوان عیادت به دیدن آیت‌الله العظمی اراکی رفتم، به من فرمود: «به آقا بگویید یادتان است هنگامی که در اراک بودیم، بزرگ‌ترین کاری که می‌کردیم این بود که در روز عاشورا یک دسته‌ی سینه‌زنی بیرون بیاوریم تا روحانیت بیاید و جلو بیفتد؟ حالا ببینید الحمدلله چقدر قدرت داریم؟! به آقا بگویید دیدید کار به کجا رسید و حکومت اسلامی برقرار شد و کار ما به کجا رسید؟ بگویید که این همه آوازها از شما بود.»
بعد اضافه کرد: «می‌خواهم فردا به خدمت امام بیایم.»
من ماجرا را به خدمت امام عرض کردم. وقتی که خبر آوردند آقای اراکی تشریف آورده‌اند، امام لباس معمول خانه را از تن بیرون کردند. در اینجا بهتر است بگویم که امام همیشه در خانه یک پیراهن و یک جلیقه می‌پوشیدند و عرقچینی بر سر می‌گذاشتند و عبا بر دوش انداختند و به استقبال آقای اراکی آمدند. با دیدن امام، آقای اراکی فرمود: «السلام علیک یابن‌رسول الله، السلام علیک یابن رسو‌ل‌الله، السلام علیک یابن‌رسول الله.»
امام زیر بغلش را گرفتند و وی را در کنار خود نشاندند. آقای اراکی رو کرد به امام و گفت: «انا عبدٌ من عبیدک، انا عبدٌ من عبیدک شما مجدّد مذهبی.»
امام فرمودند:
«شما بقیة السّلف هستید. شما یادگار گذشتگان ما هستید.» (24)

انسان به یاد خدا می‌افتد

حجت‌الاسلام و المسلمین کروبی:

امام مکرر تعبیر کرده بود که وقتی آقای اشرفی اصفهانی پهلوی من می‌آید و او را می‌بینم چهره‌اش اینقدر ملکوتی و معصومانه و زاهدانه است که انسان به یاد خدا و معنویت می‌افتد. (25)

بی‌توفیقی می‌آورد

آیت‌الله عباس ایزدی نجف‌آبادی:

امام نسبت به طلبه‌ها مهربان بودند. اگر تشییع جنازه‌ای بود سعی می‌کردند شرکت کنند و دیگران را نیز به این کار تشویق می‌کردند. برای اینکه می‌خواستند روح طلبه‌ها را تهذیب کرده باشند، از پشت سر آنها را هُل می‌دادند که زیر تابوت بروند. اگر اهل علمی فوت کرده بود یا کسی که تناسب داشت طلبه‌ها در تشییع جنازه‌‌ی او شرکت کنند، ایشان حاضر می‌شدند. به این مسائل خیلی اهمیت می‌دادند. گاهی اتفاق می‌افتاد در زمانی که آماده‌ی تدریس بودند، خبر فوت عالمی می‌رسید، ایشان درس را تعطیل می‌کردند تا به تشییع جنازه بروند. چه بسا طلبه‌ها می‌گفتند: حالا درس را تعطیل نکنید. اما ایشان می‌گفتند: «بی‌توفیقی می‌آورد.» و درس را تعطیل می‌کردند. (26)

خلاف شعائر است

آیت‌الله محمد یزدی:

گاهی روزها وسط درس به امام خبر می‌‌دادند که مثلاً فلان عالم روحانی در تهران فوت شده است ایشان به احترام او درس را تعطیل می‌کردند و می‌فرمودند: «اگر درس تعطیل نشود خلاف شعائر است.» (27)

در شب اول فاتحه شرکت کردند

حجت‌الاسلام و المسلمین سیدعلی اکبر محتشمی:

وقتی خبر شهادت مرحوم آیت‌الله سعیدی به نجف رسید امام مجلس فاتحه‌ای را به مناسبت شهادت ایشان برگزار کردند. طلاب نجف اشرف که شدیداً در مضیقه‌ی مالی بودند علاقه‌مند بودند که برای این شهید جلساتی بگیرند. چون فضای نجف فضای مسمومی بود و سفارت شاهنشاهی و کنسولگری ایران در کربلا به شدت روی حوزه‌ی نجف کار می‌کردند و آن را تحت نظر داشتند تا جایی که بعضی از طلاب از ترس سفارت جرأت حرکتی نداشتند، لذا فاتحه آیت‌الله شهید سعیدی به عنوان یک جرم تلقی می‌شد. غربت امام در این بود که طلاب برای برگزاری مراسم فاتحه در مساجد نجف در تنگنای شدیدی قرار داشتند، چون مساجد نجف اجازه‌ی برگزاری فاتحه را نمی‌دادند که یک نمونه‌ی آن در مسجد خضرا بود. در این مسجد که در کنار صحن حضرت امیر قرار داشت. تمام فاتحه‌های علمای جهان اسلام برگزار می‌شد. و ما هر چه تلاش کردیم نتوانستیم در آن مسجد اجازه‌ی فاتحه بگیریم. لذا ناچار شدیم یکی از مساجد داخل صحن حضرت امیر را به نام مسجد عمران انتخاب کنیم که قاعدتاً متولی خاصی نداشت و تا چهل روز مراسم فاتحه شهید سعیدی برگزار می‌شد. روش امام در این چهل شب این بود که چون طلاب هر شهرستان سه شب فاتحه می‌گرفتند. امام شب اول فاتحه کلیه‌ی شهرستانها را به احترام شهید سعیدی در مجلس شرکت می‌کردند که این امر تا شب چهلم استمرار داشت.
این کار امام علاوه بر تعظیم مقام شهادت از طرفی تشویق طلاب جوانی بود که در آن جو مسموم نجف چنین اقدامی کرده بودند. (28)

بروند ختم این عالم که فوت کرده

سید رحیم میریان:

روزنامه‌هایی مثل رسالت، کیهان و اطلاعات را خدمت امام می‌بردیم تا مروری بر آنها داشته باشند. گزارش‌هایی را نیز که از هر ارگانی می‌آمد چه من و چه آقای رسولی خدمتشان می‌بریدم و همه را می‌دیدند. یادم نمی‌رود مثلاً اگر یکی از علما فوت می‌کرد و هیچ کس خبردار نمی‌شد، امام بلافاصله به من زنگ می‌زدند یا روی کاغذ می‌نوشتند و می‌گفتند:
«این را بده به آقای رسولی و آقای توسلی که بروند ختم این عالم که فوت کرده است». (29)

پی‌نوشت‌ها

1. صحیفه دل، ج 1، ص 66.
2. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 5، ص 3.
3. همان .
4. همان، ص 3 – 4.
5. همان، ص 104.
6. صحیفه دل، ج 1، ص 68.
7. برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج 5، ص 129.
8. صحیفه دل، ج 1، ص 73.
9. همان، ج 2، ص 81 – 83.
10. همان، ج 2، ص 129 – 130.
11. مرحوم بافقی از علمای بزرگ قم بودند که به دلیل مخالفت با حضور زننده خانواده سلطنتی در حرم حضرت معصومه (علیها‌السلام) مورد ضرب و شتم رضاشاه قرار گرفت و به ری تبعید شد.
12. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 5، ص 4.
13. صحیفه دل، ج 2، ص 130.
14. همان، ج 1، ص 112.
15. همان، ج 5، ص 41.
16. همان، ج 2، ص 35.
17. همان، ج 5، ص 42 و 43.
18. همان، ص 43.
19. همان، ج 3، ص 249.
20. همان، ج 5، ص 43 – 44.
21. همان، ص 45.
22. همان.
23. همان.
24. همان، ص 46.
25. همان، ج 1، ص 263.
26. همان، ص 51 – 52.
27. همان، ج 5، ص 52.
28. همان، ج 1، ص 209 و 210.
29. همان، ج 5، ص 52.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: یاد یاران؛ قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول