گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند




 

تجلیل از شخصیت آقای طالقانی

ما برادری را از دست دادیم، و ملت ما پدری را، و اسلام مجاهدی را، همه در سوگ هستیم و متأثر از این مصیبت بزرگ. خداوند او را غریق رحمت و شما را بردبار و صبور بفرماید. آقای طالقانی پس از سالهای طولانی خدمت و رنج و نگرانی و مجاهدت از بین ما رفت و با اجداد طاهرینش ان‌شاءالله محشور شد. ما باید از وقایعی که رخ می‌دهد عبرتهایی بگیریم و تعلیمهایی و تنبه به بعض مسائل پیدا کنیم.
آقای طالقانی چرا در مرگ او این انقلاب و این انفجار در مملکت ما و در سایر ممالک حاصل شد؟ مگر چه بود که این انفجار حاصل شد؟ ما اوصاف او را و ابعاد او را تحلیل می‌کنیم و بعد خود ملت را میزان قرار می‌دهیم. ما در تحلیلات نباید توی یک اتاق سربسته بنشینیم و فکر کنیم و قلم به دست بگیریم و به خیال خودمان تحلیل کنیم؛ ما باید مطالعه در حال ملت بکنیم ببینیم ملت چرا به آقای طالقانی این احترام را گذاشت؟ چه بود در او، و انگیزه ملت چه بود؟ آقای طالقانی ابعاد مختلفه‌ای را داشت، اولاد پیغمبر بود، خدمتگزار بود، متفکر بود، مفسر قرآن بود، انسان متعهد بود، مخالف با رژیم بود، مخالف با چپ و راست بود، کدام یک از این ابعادی که آقای طالقانی داشت اینطور مردم را برانگیخت و اینطور در سوگ نشاند همه طبقات را؟ هر یک از این اوصاف به تنهایی در خیلی هست و همچو مطلبی رخ نمی‌دهد.
آنچه که ما از حالت ملت و فریاد ملت می‌توانیم بفهمیم دو سه مطلب مهم است که آن مطالب، موجب این انفجار ملت ما و این تأثیرات فوق‌العاده ملت ما شد؛ یکی این روح مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم، از اول جوانی تا وقتی که به دار بقا به اجداد طاهرینش ملحق شد، انگیزه او مخالفت با جباران و ستمکاران و چپاولگران بود، هیچ وقت از پای ننشست و دنبال همین معنا، حبسهای متعدد؛ هر گاهی از حبس به حبس دیگر منتقل می‌شد. ملتی که با یک رژیم مخالف است، ملتی که از دست رژیم طاغوتی رنج کشیده است، ملتی که همه بدبختیهای خودش را از این رژیم طاغوتی و از اربابهای او می‌داند اگر ببیند یک کسی با این رژیم با تمام قوایی که دارد، چه در حال جوانی و قوه جوانی و چه در حال پیری و ضعف پیری، مقاومت کرده، مخالفت کرده است، رنج برده است در این مخالفت و مقاومت، حبس رفته است، تبعید رفته است، اهانت شده است، شاید شکنجه شده است، یک ملتی که ببیند یک کسی با دشمن او، با کسی که تمام حیثیت ملی و دینی او را از بین برده است، اینطور مخالفت می‌کند، این ملت از او قدردانی می‌کند؛ یعنی این قدردانی از خدمتگزار خودش است. طالقانی خدمتگزار ملت بود و ملت از خدمتگزار خودش قدردانی می‌کند. لکن این تمام انگیزه نبود. این مقاومت در بعضی از اشخاص دیگر هم بوده و هست لکن برای آنها مردم متأثر و متأسف، اما این انفجار حاصل نشد.
مقاومت و مخالفت با دستگاه جبار را ضم به این بکنید که این روحانی است و این کار را می‌کند. یک روحانی، یک شخصی که به واسطه روحانیّتش در بین مردم محبوبیّت دارد؛ وقتی خدمتگزاری او را هم که مشاهده کنند این انفجار حاصل می‌شود. شما آن وقت که ایشان را دفن می‌کردند، در تلویزیون دیدید، شعارهای مردم را شنیدید؛ شعار چه بود؟ انگیزه مردم از شعارشان پیدا می‌شود. توی اتاقهای دربسته نویسنده‌ها ننشینند برای خودشان وجه درست کنند، انگیزه درست کنند! انگیزه‌های علمی و توهمی، غیر از انگیزه‌های واقعی محسوس است. چه می‌گفتند مردم؟ چه شعار می‌دادند؟ «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». این نفس مردم بود، به عنوان نایب پیغمبر این را می‌شناختند، لکن نایب پیغمبر هم در جهات معنوی و هم در مقاومت، در مخالفت با دستگاه ظلم. نیابت هم در مقابله با ظلم، مخالفت با جباران، مقاومت در مقابل ستمکاران و هم در روحیات، معنویات، اما انگیزه «ای نایب پیغمبر ما» بود. شما دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند و مردم با آن بیل و کلنگ چه می‌کردند، عشق‌بازی می‌کردند، می‌بوسیدند، حمله می‌کردند، بعضی به بعض و این بیل و کلنگ را می‌بوسیدند؛ چرا می‌بوسیدند؟ بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! برای اینکه آقای طالقانی یک مرد دمکراتی بود بیل و کلنگش را می‌بوسیدند؟! به همان انگیزه‌ای که ضریح ائمه اطهار و بزرگان ما را می‌بوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند، برای روشنفکری‌اش نبود؛ برای این بود که این را نایب پیغمبر خودشان می‌دانستند. این حضرت معصومه را دختر امام خودشان می‌دانند که آستانش را می‌بوسند. آستانه هم یک خرده طلاست؛ یک خرده آهن است، این آهن و طلا را چرا می‌بوسند؟ خیلی آهن و طلا توی دنیا هست. خوب لیره هم دستشان می‌آید، هیچ‌وقت می‌بوسند؟! این انگیزه علاقه مردم به مبادی است. چرا «حجرالأسود» را می‌بوسید و لمس می‌کنید و به او تبرک می‌جویید؟ چرا دور یک خانه سنگی و گلی، میلیونها مردم هر سال می‌روند و طواف می‌کنند؟ [چون] انگیزه، انگیزه الهی است. هر چه مربوط به دستگاه خدا باشد احترام دارد. شما این پوستی که با او جلد «کلام‌الله» را درست کرده‌اند می‌بوسید و به چشم می‌گذارید؛ خوب پوست است، چرا؟ برای اینکه در جوف این کلام خداست. همه چیز برای خداست. ما احترام هم به هر کس بگذاریم برای خدا باید باشد. ملت ما این بیل و کلنگی را که چند روز پیش از این می‌بوسیدند به انگیزه این بود که طالقانی؛ نایب پیغمبر ماست. خودشان هم فریاد می‌زدند که «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». چرا این قدرت را می‌خواهید از دست بدهید؟ چرا اینقدر، کم سلیقه و بدسلیقه هستید؟! چرا این جوانهایی که می‌خواهند یک خدمت به مملکتشان و خودشان بکنند از یک همچو قدرتی استفاده نمی‌کنند؟ نمی‌بینید این قدرت را! نمی‌بینید که یک پیرمرد هفتاد و چند ساله‌ای که هیچ قدرت بر اینکه یک فعالیت سیاسی داشته باشد به آن معنا ندارد، ضعف پیری او را گرفته است، نقات دارد، وقتی از دست مردم می‌رود، یک همچو انقلابی در ایران و در سایر کشورها و مورد تحیر غرب و شرق می‌شود؟ این قدرت را چرا می‌خواهید از دست بدهید؟ چرا هی می‌شکنید این قدرت را؟ چرا هر چیزی که می‌شود از دوش اسلام بر می‌دارید، می‌خواهید رویش یک عنوان غربی بگذارید؟
ای ملت، ای روشنفکران، ای متفکران! از این قدرت استفاده کنید. این قدرت بود که طاغوت را تا جهنم راند؛ شماها که نمی‌توانستید. چرا هر روز این مظاهر الوهیت و قدرت خدایی را می‌بینید و بیدار نمی‌شوید؟ این مرض چه مرضی است که بعضی از این روشنفکران ما دارند؟! همه آنها را نمی‌گویم؛ بعضی‌شان. بعضی‌شان این چه مرضی است که اینها دارند که وقتی یک ملت در سرتاسر ایران به سر و سینه‌اش می‌کوبد و به عنوان «نایب پیغمبر» یک کسی را یاد می‌کند، وقتی می‌خواهند بنویسند می‌گویند که آقای طالقانی یک مرد روشنفکری بود از این جهت مردم...! تو هم روشنفکر هستی، چطور مردم برایت فاتحه نمی‌خوانند! این قدرت را از دست ندهید آقا! کسانی که علاقه به کشورشان دارند، علاقه به ملتشان دارند، می‌خواهند مقابله کنند با دشمنهای خودشان، می‌خواهند نگذارند باز یک رژیم چپاولگر بیاید، اگر عقل دارند از این قدرت استفاده کنند، بیایند متصل شوند به این دریای مواج؛ من نصیحتشان می‌کنم. فردا دانشگاه ما باز می‌شود و باز یک دسته‌ای که خودشان را روشنفکر می‌دانند و خودشان را برای اسلام، برای ملت چه می‌دانند و خدمتگزار می‌دانند؛ باز می‌ریزند و نمی‌گذارند که انگیزه‌های ملت به آنطوری که هست شکوفا بشود.
دوستهای ما هم متوجه نیستند! آنها هم. «سعدی از دست دوستان فریاد!» دوستانمان هم ملتفت نیستند که نباید این قدرت را از دست بدهند. این یک قدرت الهی است «ید‌الله مع الجماعة» (1). می‌توانید انکار کنید این را که آقای طالقانی فوت شده است؟ می‌توانید انکار کنید که در دنبال فوتش، یک انفجار حاصل شده است؟ می‌توانید انکار کنید که این انفجار از خود متن ملت پیدا شده است بدون اینکه من و تو او را تبلیغ کنیم؟ می‌توانید انکار کنید که متن ملت فریاد می‌زند که «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی»؟ کجا چنین انکار می‌کنید؟ قدرت ملت را می‌توانید انکار کنید؟ این قدرت ملت است، متصل بشوید به این قدرت. ای قطره‌ها! به دریا متصل بشوید تا محفوظ باشید؛ والّا مستهلک و از بین می‌روید. ای افکار کوتاه! بیدار بشوید، خودتان را متصل کنید به این دریا؛ دریای الوهیت، دریای نبوت؛ دریای قرآن کریم. از این غربزدگیها بیرون بیایید! آقا شما پنجاه و چند سال است این غربزدگیها همه مصیبتها را به شما وارد کرده؛ به خود بیایید! یک قدری به اسلام فکر کنید. نشکنید این سد بزرگی که قدرتهای بزرگ را شکست؛ نمی‌توانید هم بشکنید. عِرض خود می‌بری و چه می‌کنی؟! نمی‌توانید بشکنید. هر چه هم بخواهید نمی‌شود. آقا! ملت علاقه به خدا دارد. با آنهایی که خدا را انکار دارند، ملت ما معارض است. ملت، علاقه به روحانیّت دارد؛ نایب امام می‌داند اینها را؛ نایب پیغمبر می‌داند اینها را. برای طالقانی؛ «ای نایب پیغمبر ما» علت را خودش نقل می‌کند. اینکه من تو سرم می‌زنم برای این است که نایب پیغمبر رفته است؛ نه برای این است که یک دمکرات رفته است! نه برای این است که یک روشنفکر رفته است؛ برای اینکه نایب پیغمبر رفته. شما مطالعه در حال ملت بکنید، ننشینید تو خانه‌هایتان و پیش خودتان انگیزه فکری و هر چه هم می‌توانید بر خلاف آن چیزی که مسیر ملت است، هی بنویسید، بنویسند هم فایده ندارد، لکن چرا متصل نمی‌شوید به این ملت؟ چرا آنی که هست نمی‌گویید؟ هی «آخوند مرتجع»، آخوند مرتجع همین است که به شما تزریق کرده‌اند. (2)

از اول جوانی تا آخرین لحظات در خدمت اسلام بود

بسم‌الله الرحمن الرحیم
15 شهریور 59/ 26 شوال 1400
یک سال از رحلت شخصیتی ارجمند و عزیزی ارزشمند گذشت. یک سال از فقدان مردی گذشت که می‌توانست به انقلاب اسلامی و پیشرفت اهداف مقدس اسلام خدمتهای ارزنده‌ای کند. او می‌توانست با رفتار و گفتارش به اعصاب ناآرام که موجب نگرانیها و تفرقها می‌شوند آرامش بخشد. مجاهد بزرگوار و عالم هوشیاری که از عنفوان (3) جوانی تا آخرین لحظات زندگانی در خدمت به اسلام و کشورهای اسلامی متحمل رنجها و حبسها و فشارها بود و هیچ گاه از این رحمت ارجمند و خدمت سودمند کناره‌گیری نکرد و به کوشش خود در راه هدف و انقلاب ادامه داد. مرحوم مجاهد متعهد و مبارز عظیم‌الشأن طالقانی عزیز به جوار اجداد عالیقدرش شتافت و ما نیز ان‌شاءالله تعالی همان راه را خواهیم رفت. ملت عزیز باید در این وقتی که قدرتهای جهانی در پیکار با اسلام و کشور ما بسیج شده‌اند و مفتیان درباری به کمک صهیونیسم جهانی و قدرتهای شیطانی در تفرقه‌افکنی بین مسلمانان بپا خاسته‌اند، با اتکال به قدرت بی‌پایان حق تعالی و هوشیاری، وحدت خود را حفظ کنند و با شور انقلابی به پیش روند.
و ملتهای مستضعف و پیروان مکتب اسلام از این شیاطین به صورت انسان، گول نخورند و خود و اسلام عزیز را با وحدت کلمه و قدرت الله اکبر، از دست قدرتهای شیطانی نجات دهند، و از این جنود ابلیسی نهراسند که خداوند تعالی با ماست مادامی که ما برای رضای او نهضت را به پیش بریم. از خداوند تعالی رحمت برای مجاهد محترم و صبر برای خاندان محترم ایشان خواستار است. و امید است ملت عظیم ایران قدردانی از خدمتگزاران به اسلام و ملت، و سالروز معظمٌ‌له را احترام نمایند. و السلام علی عبادالله الصالحین.
روح‌الله الموسوی الخمینی (4)

بهشتی مظلوم زیست

حجت‌الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی:

حالت امام در موقع شنیدن خبر شهادت دوستانشان دیدنی است، با اینکه چون کوه صبور هستند و صبر می‌کنند، ولی سراپا عاطفه‌اند. مثلاً وقتی مرحوم دکتر بهشتی شهید شدند، ما جرأت نمی‌کردیم به ایشان بگوییم. یکی از کارهای من در طول این سه سال بعد از انقلاب رساندن خبر شهادت دوستانشان است که باید به ایشان بدهم. امام از شهادت مرحوم رجائی و بهشتی شدیداً متأثر شدند، از صمیم قلب می‌گفتند: «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد». (5)

تجلیل از شهید بهشتی و شهدای هفتم تیر

بسم‌الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمی‌دهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه‌ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند. مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می‌‌دانستند و در راه مکتب پرافتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می‌کردند به ملت شهیدپرور ما رسیده است؟ مگر عزت و شرف و ارزشهای انسانی، گوهرهای گرانبهایی نیستند که اسلام صالح این مکتب، عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگهبانی از آن وقف نمودند؟
مگر ما پیروان پاک سرباخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟ مگر دشمن قدرت آن دارد که با جنایت خود مکارم و ارزشهای انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب کند؟ مگر دشمنهای فضیلت می‌توانند جز این خرقه خاکی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند؟ بگذار این ددمنشان که جز به «من» و «ما»های خود نمی‌اندیشند و «یَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ» (6) عاشقان راه حق را از بند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند.
ننگتان باد ای تفاله‌های شیطان، و عارتان باد ای خودفروختگان به جنایتکاران بین‌المللی که در سوراخها خزیده و در مقابل ملتی که در برابر ابرقدرتها برخاسته است، به خرابکاریهای جاهلانه پرداخته‌اید. عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکاری او اطلاعی دارید. شما ملتی را که برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ دهها جوان عزیز خود را فدا کرد و با شجاعت بیمانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد، نشناخته‌اید. شما ملتی را که معلولاتشان در تختهای بیمارستانها آرزوی شهادت می‌کنند و یاران را به شهادت دعوت می‌کنند، نشناخته‌اید. شما کوردلان با آنکه دیده‌اید با شهادت رساندن شخصیتهای بزرگ صفوف فداکاران در راه اسلام فشرده‌تر و عزم آنان مصمم‌تر می‌شود، می‌خواهید با به شهادت رساندن عزیزان ما این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. شما تا توانسته‌اید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمتهای ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملت جدا کنید، و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوایی همه‌تان بر سر بازارها زده شد، در سوراخها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده‌اید که به خیال خام خود ملت شهیدپرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید، و نمی‌دانید که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. اکنون اسلام به این شهیدان و شهیدپروران افتخار می‌کند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می‌نماید، و ما مصمم هستیم که روزی رخش ببینیم و این جان که از اوست تسلیم وی کنیم.
ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. ملت ایران سرافراز است که مردانی را به جامعه تقدیم می‌کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گردهم آمده بودند. ملت عزیز، این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق، (7) گروهی را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند. گیرم که شما با شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از هفتاد نفر بیگناه که بسیاری‌شان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟ جز آنکه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف‌کنان چپاولگران شرق و غرب می‌باشید. ما گرچه دوستان و عزیزان وفاداری را از دست دادیم که هر یک برای ملت ستمدیده استوانه بسیار قوی و پشتوانه ارزشمند بودند، ما گرچه برادران بسیار متعهدی را از دست دادیم که «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» (8) بودند و برای ملت مظلوم و نهادهای انقلابی سدی استوار و شجره‌ای ثمربخش به شمار می‌رفتند، لکن سیل خروشان خلق و امواج شکننده ملت با اتحاد و اتکال به خدای بزرگ هر کمبودی را جبران خواهد کرد.
ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریایی مواج به پیش می‌رود و در مقابل ابرقدرتها و تفاله‌های آنان با صفی مرصوص (9) ایستاده است، و شما درندگان عاجز را که در سوراخها خزیده‌اید و نفسهای آخر را می‌کشید به جهنم می‌فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این کشور و ملت است.
اینجانب بار دیگر این ضایعه عظیم را به حضور بقیةالله ارواحناله الفداء و ملتهای مظلوم جهان و ملت رزمنده ایران تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. من با بازماندگان شریف و عزیز این شهدا در غم و سوگ شریک و رحمت واسعه خداوند رحمان را برای این مظلومان و صبر و شکیبایی را برای بازماندگان محترم آنان از درگاه خداوند متعال خواستارم. رحمت خدا و درود بی‌پایان ملت بر شهدای انقلاب از 15 خرداد 42 تا 7 تیرماه 60، و سلام و تحیّت بر مظلومان جهان و مظلومان ایران در طول تاریخ.
روح‌الله الموسوی الخمینی (10)

مظلومیت شهید بهشتی

البته این پیشامد منتظره، (11) البته این پیشامد برای همه ملت ما ناگوار بود و یک اشخاصی که برای خدمت خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزار این کشور بودند، اشخاصی بودند که آن قدری که من از آنها می‌شناسم از ابرار (12) بوده‌اند، از اشخاص متعهد بوده‌اند که در رأس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشتر می‌شناختم. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود. و آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستیم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی [را] که بیشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلاب‌اند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار داده‌اند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها؛ تهمتهای ناگوار به ایشان می‌زدند! از آقای بهشتی اینها می‌خواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می‌شناختم و برخلاف آنچه این بی‌انصافها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدیّن، علاقه‌مند به ملت، علاقه‌مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می‌دانستم. و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغلهای دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند؛ اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیّت مقام بزرگ داشتند، و این طور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصارطلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصارطلب بودند و می‌خواستند بهشتی و خامنه‌ای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند. (13)

بهشتی یک ملت بود

در هر جا هستید و هر کاری دارید، جدیّت کنید که حتی اشتباه نکنید! آنها فکر این هستند که شما را از صحنه خارج کنند. از صحنه خارج کردن به این است که اگر یک خطایی از شما دیدند، بزرگش کنند و بزرگش کنند و به رخ مردم بکشند و مردم را از شما منحرف کنند. این جریان در کار بود که مردم را از شما جدا کند، تا کسی به شما فحش بدهد. این آقای بهشتی مسلمان، متعهد، مجتهد، این چه کرده بود که تو تاکسی می‌نشستی، می‌دیدی که دو نفر آدم به هم می‌رسند یک حرفشان فحش به اوست؟! تو اجتماعات، یک دسته‌ای مرگ بر کی، «طالقانی را تو کشتی» [می‌گفتند.] خوب، شما ببینید چه ظلمی [بود] به یک همچو موجود فعالی، که مثل یک ملت بود برای این ملت ما با چه حیله‌هایی این را می‌خواستند بیرون کند. خوب، حالا رفته است کنار، ولی اینها بدانند که با رفتن این و آن و آن و آن، خیر، مسائلشان حل نمی‌شود؛ مردم بیشتر می‌فهمند که شما چه کاره بودید و می‌خواستید چه بکنید. (14)

پی‌نوشت‌ها

1. حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316؛ «دست خدا با جماعت است».
2. صحیفه امام، ج 9، ص 532 – 536.
3. اول جوانی.
4. صحیفه امام، ج 13، ص 184 و 185.
5. همان، ج 15، ص 3.
6. بخشی از آیه 12 سوره محمد: «همانند حیوانات می‌خورند و می‌درند».
7. اشاره به سازمان تروریستی منافقین، که نام خود را سازمان مجاهدین خلق نهاده‌اند.
8. بخشی از آیه 29 سوره فتح: « مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ » محمد (صلی‌الله‌علیه‌و آله‌وسلم) فرستاده خداست و کسانی که با اویند، بر کفار سخت می‌گیرند و به خویشتن مهربانند».
9. استوار و مستحکم.
10. صحیفه امام، ج 15، ص 1 – 3.
11. اشاره است به واقعه 7 تیر و شهادت شهید بهشتی و یارانش.
12. نیکان، نیکو خصلتان.
13. صحیفه امام، ج 14، ص 518 – 519.
14. همان، ج 15، ص 18.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: یاد یاران؛ قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول