نویسندگان:
رمضان رضایی و یدالله رفیعی



 

اعراب در دوران خلافت اموی اندلس را گشودند، فتح آنجا بدست طارق بن زیاد و موسی بن نصیر در سال 92 هـ بود. حکومت آنجا را امیرانی به اسم خلفای اموی در دمشق به عهده گرفته بودند و به همین خاطر، امارتی از امارات خلافت أموی محسوب می‌شد و چون عباسیها به قدرت رسیدند بر أمویان شرق اسلامی بعد از سقوط دولتشان در دمشق بی رحمیها رفت و آنها را تحت تعقیب قرار دادند از میان آنها عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک به بلاد مغرب فرار کرد، سپس به اندلس رفت و اولین دولت عربی- اسلامی مستقل از خلافت عبّاسی بغداد را تأسیس کرد. (1) این دولت جدید رشد و شکوفایی یافت و در دوره‌ای از زمان چون ستاره‌ای درخشید و زمانی که عبدالرحمن سوّم ملقب به الناصر در سال 317 هـ حکومت را عهده‌دار شد، خود را خلیفه خواند.
حرکت علمی عربی در شرق اسلامی در دوران عباسی در اوج شکوفایی بود و علم و دانش از بزرگترین نشانه‌های تمدّن عربی و و از قویترین پایه‌های آن در دوره عبّاسی بود و بغداد در آن زمان مقّر فرهنگی و مهبط علما و محقّقین به شمار می‌رفت در این میان، نصیب نحو و لغت از این شکوفایی و پیشرفت بسیار زیاد بود.
علمای عرب در اندلس در آغاز امر متوجّه دولت عربی عبّاسی در شرق شدند و بدانجا مسافرت نمودند و از سرچشمه‌های علمی و فرهنگی آن سیراب شدند. از علمای آن علم و دانش اندوختند و از بزرگان علم، اقتباس کردند و این امر به رشد و شکوفایی حرکت علمی در اندلس با حمایت امویان و سپس ملوک الطوائف انجامید. مراکز علمی در آنجا در دوره‌های مختلف مملّو از طالبان علم بوده و همیشه دایر بود. در طول دوره‌های مختلف در اندلس و مغرب علما و دانشمندان بزرگی ظهور کرد که همپایه علمای مشرق یا برتر از آنها هم بودند و به علوم لغوی و نحو و قراآت قرآنی بیشتر از هر علمی توجّه نمودند، بسیاری از این علما به شرق اسلامی کوچ کردند و در آنجا به تدریس و نشر علم و دانش خود برای مردم اقدام کردند. نتیجه شکوفایی حرکت علمی در اندلس این شد که تعداد کسانیکه به علوم مختلف و به خصوص علوم لغوی مشغول شدند، افزایش یافت و در گردآوری آثار نحوی و غیره به رقابت پرداختند و به این ترتیب، توجه و نظر سایر بلاد اسلامی متوجه آنها شد آوازه قرطبه اندلس در همه جا منتشر شد و به خصوص در نحو از بغداد عراق نیز فراتر رفت. ابن سعید مغربی می‌گوید: « نحو اندلسیها در اوج قرار داشت بگونه‌ای که آنان در این عصر- قرن هفتم هجری- همانند نحویان عصر خلیل و سیبویه بودند، و علم نحو بدست آنها علی‌رغم گذشت زمان، تازگی یافت؛ تعداد چنین کسانی در اندلس فراوان بود و بحث در زمینه نحو و مذاهبش همانند علم فقه و مذاهب آن، مهّم تلقی می‌شد و علما هر علمی از علم نحو نیز آگاهی و اطلاع داشتند بگونه‌ای که دقائق آن نیز بر آنها پوشیده نبود.» (2)
اندلسیها و مغربیها در نحو مذهب چهارمی در کنار مذاهب بصری، کوفی و بغدادی بوجود آوردند و اساس این مذهبِ جدید، آرا و نظریاتی بود که علمایشان در بعضی از مسائل و فروع نحو، ابداع کرده بودند و این آرا در کتابهای نحو در مباحثی که مربوط به آنهاست، پراکنده می‌باشد.
بعد از اینکه مسائل مذهب اندلسی ریشه‌دار شد و قواعد آن منتشر گردید و فروع آن افزایش یافت و مدتی از حیات آن سپری شد شرقیها از علمای آنجا به کسب علم پرداختند به خصوص از کسانی که به شرق برای به جا آوردن حجّ و یا اقامت آمده بودند و با خود تألیفاتی را آورده بودند تا در مساجد و مدارس شرق تدریس کنند مثل ابن مالک و ابی حیّان و دیگران.
برخی از نحویان مدرسه‌ی اندلس:
جودی بن عثمان (م: 198 هـ)، حَمدون (م. 200 هـ)، أفشین (م. 307 هـ)، رباحی (م.353 هـ)، زبیدی (م. 379 هـ)، اعلم شنتمری (م. 476 هـ)، ابن قطاع صقلی (م. 515 هـ)، ابن سید بطلیوسی (م. 521 هـ)، ابن طراوه (م. 528 هـ)، ابن باذش (م. 528 هـ)، لخمی (م. 570 هـ)، ابن طاهر (م. 580 هـ)، سهیلی (م. 581 هـ)، شاطبی (م. 590 هـ )، ابن مضاء قرطبی (م. 920 هـ)، جزولی (م.607 هـ)، ابن خروف (م. 604 هـ)، ابن معطی (م.628 هـ)، ابن هشام خضراوی (م. 646 هـ)، شلوبین (م. 645 هـ)، ابن الحاج (م. 647 هـ)، اندلسی (م. 661 هـ)، ابن عصفور (م. 723 هـ)، ابن مالک (م. 672 هـ)، ابن ضائع (م. 680 هـ)، ابن ابی ربیع (م.688 هـ)، ابن آجّروم (م. 723 هـ)، ابوحیان (م 745 هـ)، شاطبی (م. 790 هـ).
از میان استادان مدرسه اندلس به بررسی مختصر شرح حال ابن مالک بسنده می‌کنیم.
حمد بن عبدالله بن عبدالله بن مالک جمال الدین أبو عبدالله جیّانی، از بر جسته‌ترین نحویان اندلس، محسوب می‌شود هر چند که مدت زمان زیادی در مشرق اسلامی بوده است در حدود سال 600 و یا 601 هـ در جیّان متولد شد و از شلوبینی در اندلس نحو را فرا گرفت سپس برای به جا آوردن حجّ به شرق رفت و در مصر در حدود سال 630 هـ ابن- حاجب را ملاقات کرد و از او أخذ علم کرد سپس وارد دمشق شد و در آنجا محضر سخاوی (3) را درک کرد و در حلب شاگرد ابن یعیش حلبی شد و در رأس تدریس علم نحو در حلب قرار گرفت سپس در دمشق اقامت گزید و این کار را در آنجا ادامه داد و به تصنیف هم پرداخت. در زمینه‌ی اطلاع و آگاهی از کتب نحو و آرا نحویان و اطلاع بر لغت و أشعار عرب که بدانها در نحو احتجاج می‌کرد بی همتا بود. او همت خود را صرف استواری و اتقان زبان عربی کرد بگونه‌ای که در آن به حدّ غایت رسید. در بسیاری از مواقع بر ابن حاجب و زمخشری تعریض می‌نمود برای مثال درباره‌ی آن دو گفته است که «ابن حاجب علم نحو را از صاحب المفصلّ- زمخشری- اخذ کرده، در حالی که صاحب المفصّل نحوی ضعیفی است.» او در مباحث نحوی به قرآن احتجاج می‌کرد و اگر مثالی نبود به سنت و اگر در آنجا هم مثالی پیدا نمی‌کرد به اشعار عرب احتجاج می‌کرد که تمامی این اشعار در حافظه او موجود بودند. (4) راهنمای او استماع از اهل زبان بود. بنابراین او هیچ حکمی نمی‌داد بدون اینکه به استماعی مستند کند، و اوّلین کسی است که به فراوانی احتجاج به حدیث در نحو را بکار برد، (5) ابن مالک پیشوای نحویان و از حافظان لغت عصر خود و در زمینه علم قراآت و علل آن و روایت حدیث نبوی نیز امام عصر خود بود، تألیفات نظم و نثر او گواه بر این مقام رفیع می‌باشد. نظام شعر بر او بسیار راحت و ساده بود و منظومه‌های متعددی در نحو، صرف و لغت از خود بجای گذاشت از جمله‌ی تألیفات نحوی و صرفی و لغوی منظوم و منثور او که به عدد سی رسیده است عبارتند از: منظومه الکافیه الشافیه در سه هزار بیت و شرح آن موسوم به الوافیه، منظومه مشهور الفیه در هزار بیت که به الخلاصه هم موسوم است که در واقع خلاصه الکافیه الشافیه می‌باشد و به تعدادی از زبانهای اروپایی ترجمه شده است و شروح زیادی بر آن نوشته‌اند که از جمله‌ی آنها شرح ابن ناظم بدر الدین، شرح مرادی، شرح أشمونی، شرح مکّودی و شرح ابن عقیل می‌باشد، همچنین رساله «عمده الحافظ وعُدّه اللاّفظ» و شرح آن و «تسهیل الفوائد و تکمیل المقاصد (6)» و شرح آن و «شرح المقدمه الجزولیه» و «المقدمه الأسدّیه» - که آن را برای پسرش تقی الدین الاسد یا أسدی تصنیف کرد- و «شواهد التوضیح و التصحیح لمشکلات الجامع الصحیح» و «الموصَّل فی نظم المفصّل للزمخشری» و «إکمال الإعلام بمثلث الکلام» و «تحفه المودود فی المقصور و الممدود» و «إیجاز التعریف فی علم التعریف» و «الاعتضاد فی الفرق بین الظاء و الضاد» نیز از آثار اوست و گفته شده که او الخلاصه را شرح کرده اما این امر به اثبات نرسیده است. علمای شرق و غرب در کتابهای خود آرای او را نقل کرده‌اند، او گزیده‌های فراوانی از مذاهب بصری و کوفی و بغدادی و اندلسیان متقّدم دارد و از طرف دیگر آرای استنباطی منحصر به فردی نیز دارد. نکته قابل توجه این است که ابن خلکان هر روز به خاطر تعظیم و احترام به او بعد از نماز او را تا منزل مشایعت می‌کرد اما در وفیات الاعیان برای او شرح حالی ننوشت و ابن مالک در دمشق به سال 672 هـ در گذشت.

پی‌نوشت‌ها

1- اشپولر، 86:1354.
2- المقری، نفح الطیب، ج، ص 221.
3- بزرگان علم از استعداد ابن مالک متحیّر و متعجّب بودند که از کجا این همه اشعار را آورده است.
4- قبل از این مالک، افراد دیگری هم به حدیث استشهاد کرده بودند که از اندلسیها ابن خروف و سهیلی و از بغدادیها ابو علی فارسی و ابن جنّی و ابن برّی مصری اما ابن مالک استشهاد به حدیث را وسعت بخشید.
5- ابن مالک در علم نحو کتابی به نام «الفوائد» دارد که آن را در کتابی به نام «نظم الفوائد» به نظم کشید سپس آن را در کتابی دیگر خلاصه کرد و آن را «تسهیل الفوائد و تکمیل المقاصد» نامید و سپس آن را شرح کرد.
6-همان کتاب، «إعراب مشکل صحیح البخاری» می‌باشد.

منبع مقاله :
رضایی، رمضان؛ رفیعی، یدالله؛ (1393)، تاریخ علوم در اسلام (جلد اول)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول