اصول فقه
یکی از علوم اسلامی، که برای درک و استنباط احکام و قوانین اسلامی از منابع اصیل تدوین یافته، دانش اصول فقه است. این دانش در عین آنکه برگرفته و مرتبط با علوم ادبی و زبان شناسی، کلام، منطق و فلسفه است، اما به لحاظ اختلاف غرض و
نویسندگان:
رمضان رضایی و یدالله رفیعی
رمضان رضایی و یدالله رفیعی
یکی از علوم اسلامی، که برای درک و استنباط احکام و قوانین اسلامی از منابع اصیل تدوین یافته، دانش اصول فقه است. این دانش در عین آنکه برگرفته و مرتبط با علوم ادبی و زبان شناسی، کلام، منطق و فلسفه است، اما به لحاظ اختلاف غرض و هدف با هر یک از علوم مذکور، به صورت مستقل مورد توجه قرار گرفته است. دانش اصول فقه از آغاز تأسیس تاکنون، نُه مرحله را پشت سر گذاشته است.
1- دورهی تأسیس:
برخی از محققان، شافعی را پایهگذار این علم دانستهاند. برخی دیگر محمد بن حسن شیبانی را به عنوان نخستین کسی که کتابی اصولی نگاشته، یاد کردهاند. پارهای ابوحنیفه را نخستین کسی دانستهاند. در برابر، محققان شیعی، مؤسس علم اصول را امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) میدانند. اما برخی از محققان معاصر، این دیدگاهها را قابل انتقاد دانسته و معتقدند به کار بردن قواعد اصولی، ولو در سطحی ساده، از همان صدر اسلام معمول و متعارف بوده است و برای اثبات این نظریه دلایل مقبول و در عین حال متعددی مطرح کردهاند.2- دورهی آغاز تصنیف:
در این دوره، مسائل علم اصول- که در گذشته استقلال نداشت و در خلال مسائل فقهی مطرح میشد- استقلال خود را به دست آورد. به باور برخی، اولین تصنیف در علم اصول، از آن هشام بن حکم، شیخ متکلمان امامیه است که کتاب الالفاظ و مباحثها را تصنیف کرد، و پس از او یونس بن عبدالرحمان کتاب اختلاف الحدیث را از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت کرد. اما برخی دیگر با پذیرش تقدم نامبردگان، بر این نکته تأکید دارند که شافعی با نگارش اصول خود، ترتیب بدیعی ایجاد کرده است.3- دورهی اختلاط علم اصول با علم کلام:
در این دوره، که بیشتر به اهل سنت اختصاص دارد، متکلمان اهل سنت، به ویژه معتزله، در علم اصول وارد شدند و آن را از مسیر اصلی خود، که استنتاج احکام فرعی است، تا حد زیادی منحرف ساختند. در حقیقت اصول اهل سنت، تاکنون دنبالهرو همین دوره است و دگرگونی چشمگیری در اساس آن به وجود نیامده است.از مهمترین آثار این دوره میتوان به این کتابها اشاره کرد: آرای اصولی ابوعلی محمد بن عبدالوهاب جُبّائی (م 303 ق)، آرای اصولی ابوهاشم عبدالسلام بن محمد بن عبدالوهاب جُبَائی (م 321 ق)، اصول، نوشتهی عبیدالله بن حسن کرخی (م340 ق)، اصول الفقه، نوشتهی ابوبکر احمد بن علی جَصّاص (م 370 ق)، العمد و المغنی، هر دو نوشتهی قاضی عبدالجبار بن احمد اسدآبادی (م 415 ق)، التحصیل، نوشتهی ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر تمیمی اسفراینی (م 429 ق)، تقویم الادلة، نوشتهی ابو زید عبیدالله بن عمر بن عیسی دبوسی، قاضی حنفی (م 430 ق)، المعتمد، نوشتهی ابوالحسین بصری (م 436 ق)، الاحکام فی اصول الاحکام، نوشتهی ابن حزم اندلسی (م 456 ق)، المستصفی، نوشتهی ابوحامد غزالی (م 505 ق)، الاحکام فی اصول الاحکام، نوشتهی ابوالفتح آمِدی (م 631 ق) و منتهی السؤل و الامل، نوشتهی ابن حاجب (م 646 ق).
در میان شیعیان نیز آثار مهمی پدید آمده است که برخی از آنها عبارت است از الخصوص و العموم و نیز ابطال القیاس هر دو نوشتهی ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق نوبختی (سدهی سوم)، خبر الواحد و العمل به، نوشتهی ابو محمد حسن بن موسی نوبختی (سدهی سوم)، نقض الاجتهاد بالرأی، نوشتهی ابوسهل نوبختی، ابطال القیاس، نوشتهی ابومنصور صرام نیشابوری (سدهی سوم)، مسائل الحدیثین المختلفین، نوشتهی محمد بن احمد بن داود و کشف التمویه و الالتباس فی ابطال القیاس، نوشتهی محمد بن احمد بن جنید (م 381 ق).
4- دورهی کمال و استقلال مجدد:
این دوره به شیعه اختصاص دارد. در این دوره علم اصول رفته رفته کاملتر و پختهتر شد و از آمیختگی با مسائل علم کلام تا حدودی رهایی یافت. آثار مهمی را که در این دوره ابن ابی عقیل، محمد بن احمد بن جنید، شیخ مفید، ابوالفتح محمد بن علی کرانجکی، سید مرتضی علم الهدی و شیخ طوسی، پدید آوردند، علم اصول را به غایت کمال عصر خویش رساندند. از ویژگیهای این دوره، افزون بر رهایی نسبی علم اصول از کلام، استحکام مبانی و قوت استدلال است.5- دورهی رکود استنباط و توقف علم اصول:
عظمت و نبوغ علمی شیخ طوسی موجب شد حدود یک قرن آرا و مبانی وی در دانشهای گوناگون، از جمله اصول فقه، بدون منازع باقی بماند. هر چند این دوره نیز تنی چند از محققان، مانند حمزة بن عبدالعزیز، معروف به سلاّر با نگارش کتاب التقریب، سدید الدین حمصی رازی با کتاب المصادر و نیز التبیین و التنقیح، ابوالمکارم ابن زهره با کتاب غنیة النزوع حضور داشتهاند، اما روح تقلید از آثار شیخ طوسی، به ویژه در غنیة ابن زهره، حکم فرماست و به طور کلی استنباطات فقهی سخت تحت تأثیر استنباطات شیخ طوسی است.6- دورهی نهضت مجدد:
این دوره با ظهور محمد بن ادریس حلی (م 598 ق) آغاز میشود ابن ادریس با نوشتن الرائر حرکت جدیدی را در تألیفات فقهی آغاز کرد. او در این کتاب در کنار بررسی ادلهی فقهی هر حکم ادلهی اصولی آن را نیز بررسی میکند. محققان برجستهای چون او، نجم الدین جعفر بن حسین، معروف به محقق حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، معروف به علامهی حلی، محمد بن حسن، مشهور به فخر المحققین، فاضل مقداد، شهید ثانی زین الدین بن علی عاملی، حسن بن زین الدین، فرزند شهید ثانی و محمد بن حسین عاملی، مشهور به شیخ بهایی، به نگارش کتابهای متعدد و ارزندهای میپردازند. ویژگی برجستهی این دوره از یک سو احیای روح اجتهاد، و از سوی دیگر شرح و تعلیق و یا تلخیص کتب گذشتگان، و نیز ورود برخی از مسائل فن منطق در علم اصول است.7- دورهی ضعف علم اصول:
رشد گرایش اخباری در جامعهی علمی شیعه، با ظهور ملا محمد امین استرآبادی (م 1033 ق) و نگارش الفوائد المدنیة توسط وی، موجب از دست رفتن رونق گذشتهی علم اصول گردید. با این همه در این دوره نیز محققانی، مانند فاضل جواد (م نیمهی سدهی 11)، سلطان العلما (م 1064)، فاضل تونی (م 1071)، ملا صالح مازندرانی (م 1081ق)، ملا خلیل قزوینی (م 1089 ق)، و آقا جمال خوانساری (م 1125 ق)، میراث اصول گذشته را در نوشتههای خود زنده نگه داشتند. در این دوره درگیری میان اخباریان و اصولیان به شدت وجود داشت.8- دورهی جدید علم اصول:
با ظهور وحید بهبهانی (م 1206 ق) علم اصول توانست روند تکاملی را طی کند. وی با تألیف الفرائد الحائریه و با کمک شاگردانش با قدرت علمی شگفت انگیزی تمام شبهات و اتهامات اخباریان را پاسخ گفت و در راه اثبات احتیاج استنباط مسائل فرعی به قواعد اصولی کوشش فراوانی کرد. از بزرگترین شخصیتهای این دوره، افزون بر وحید، باید از سید مهدی بحرالعلوم (م 1212 ق)، جعفر بن خضر کاشف الغطاء (م 1227 ق)، میرزا ابوالقاسم قمی (م 1231 ق)، سید علی طباطبایی (م 1231 ق)، و شیخ اسدالله تستری کاظمی (م 1234 ق) نام برد.همچنین شاگردان برخی از شخصیتهای فوق، مانند سیدمحسن اعرجی کاظمی (م 1240ق)، شریف العلما (م 1245 ق)، ملا احمد نراقی (م 1245 ق)، شیخ محمدتقی بن عبدالرحیم (م 1248 ق) و شیخ محمد حسن نجفی (م 1266 ق) آثار بسیار ارزندهای از خود به جا گذاشتند.
از این دوره به بعد فقها با اجتهادات اصولی خود بر بالندگی علم اصول افزودند و کاربردهای حقیقی آن در استنباط احکام را نشان دادند. مثلاً آرای اصولی شیخ محمد حسن نجفی را در کتاب فقهی بزرگش، جواهر الکلام، میتوان یافت.
برخی نیز تألیفات مستقلی در این باره داشتند. شیخ مرتضی انصاری کتاب فرائد الاصول را تألیف کرد که شامل مباحث قطع و ظن و اصول علمیه میشد. پس از او آخوند محمد کاظم خراسانی کتاب کفایة الاصول را نوشت که همهی مباحث اصول را در آن جمع کرد. پس از او فقیهان بسیاری به تدریس و شرح آن یا حاشیه نوشتن بر آن همت گماردند. مجتهد دیگری که نوآوریهای مهمی در این علم داشت سید ابوالقاسم موسوی خویی بود که شاگردانش گزارشهای گوناگونی از درسهای اصولی او عرضه کردهاند.
سیدمحمدباقر صدر نیز با تألیف دراسات فی اصول الفقه طرحی نو در آموزش و بررسی مسائل اصولی درانداخت و مباحث و اصطلاحاتی جدید ابتکار کرد. باری، به گفتهی استاد شهید مطهری در میان علوم اسلامی هیچ علمی به اندازهی علم اصول پویا و متغیر و متحول نبوده است.
منبع مقاله :
رضایی، رمضان؛ رفیعی، یدالله؛ (1393)، تاریخ علوم در اسلام (جلد اول)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}