جایگاه آموزش کارآفرینی در دانشگاهها
مقدمه
پرداختن به مقولهی کارآفرینی و تربیت دانش آموختگانی که دارای تواناییها و مهارتهای لازم برای راهاندازی یک کسب و کار مناسب باشند، از وظایف اصلی هر دانشگاه محسوب میشود که متأسفانه خلاء آن کاملاً محسوس است. در جهان رقابتی امروز دانشگاههایی موفق هستند که قادر به بهرهگیری بیشتر و بهتر از دانش باشند؛ چرا که دیگر مواد اولیه، زمین و سایر مواد طبیعی منبع مهم و اساسی به شمار نمیروند، بلکه این افراد کارآفرین هستند که سرمایهی با ارزش دنیای جدید به حساب میآیند. از این رو بسیاری از دانشگاههای کشورهای پیشرفته و در حال توسعه، بهرهگیری از کارآفرینی را آغاز نمودهاند و این بذل توجه در قالب تدوین استراتژیها، سیاستها و برنامههای علمی جهت بسط و تقویت روحیه و رفتار کارآفرینی و مهمتر از آن آموزش کارآفرینی در مراکز علمی و دانشگاهی ظاهر شده است.در واقع، تحولات و تغییرات سریع و چشمگیر در جامعهی بینالمللی و نیز گذر از جامعهی سنتی به جامعهی اطلاعاتی در کنار تغییراتی همچون جهانی شدن باعث به وجود آمدن استراتژیهای مختلفی شده است تا از طریق آنها، امکان رشد و توسعهی اقتصادی، ایجاد اشتغال و رفاه در جامعه فراهم شود. در این میان از کارآفرینان به عنوان یکی از مهمترین عوامل در توسعهی پایدار نام برده میشود. یکی از مهمترین مراکزی که میتواند در پرورش کارآفرینان نقش مهمی ایفا کند، دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی میباشند. به همین منظور، یکی از اهداف مهم آموزش عالی کشورمان در چند سال اخیر، پرورش نیروی انسانی کارآفرین بوده است. در شرایط کنونی که اقتصاد کشورمان با مسائل و نارساییهای مهمی نظیر فرارمغزها، بیکاری - بویژه در فارغالتحصیلان دانشگاهها - کمبود نیروی انسانی متخص، کاهش سرمایهگذاری دولت و عدم تحرک و رشد اقتصادی کافی روبرو است، آموزش کارآفرینان در دانشگاهها از اهمیت مضاعفی برخوردار است.
1- کارآفرینی (1) چیست؟
از آنجا که کارآفرینی جزء مفاهیم مدیریتی به شمار میرود. دارای یک تعریف قطعی و مشخص نیست و درک کامل از آن نیازمند داشتن دیدگاهی بین رشتهای است. واژه کارآفرینی از کلمه فرانسوی Entreprendre به معنای «متعهد شدن» اقتباس شده است که در فارسی ابتدا «کارفرمایی» و سپس «کارآفرینی» ترجمه شده که هر دو، ترجمه خوبی از این واژه نیستند. در اینجا، تعاریف متنعددی از کارآفرین و کارآفرینی ارائه میشود تا معنای این واژه بیشتر روشن شود.* فرهنگ لغت آکسفورد، کارآفرین را فردی معرفی میکند که با استفاده از ابتکار و ریسکپذیری تلاش برای کسب سود است (Burns, 2001: 4).
* کارآفرینی اساساً ترکیبی از استعدادها، تفکرات، سرمایه، دانش و فن، تعهد و پشتکار است.
* کارآفرینی به معنای به کارگیری مفاهیم و فنون مدیریتی، ابزارها و فرایندهای طراحی، استانداردسازی محصول و بنا نهادن کار بر پایه آموزش و سپس تحلیل آن است (Erlendson, 2000: 7).
* کارآفرین فردی است که تصمیم میگیرد از طریق ایجاد یک کسب و کار بیهمتا توسط خود، برآیندهی کاریاش تسلط داشته باشد.
* کارآفرینی فرایند شکار فرصتها به وسیله افراد، به طور انفرادی (کارآفرین مستقل) یا در سازمانها (کارآفرینی سازمانی)، بدون در نظر گرفتن منابع موجود میباشد (Solomon, 1998: 22).
* کارآفرینان افرادی هستند که تصور یا ایدهای را اخذ کرده و آن را به واقعیت تبدیل میکنند.
* کارآفرینان، قهرمانان فرآیندهای جدید هستند و مهندسان تغییر و تحول محسوب میشوند.
* کارآفرینی در همهی حوزههای زندگی از جمله در کسب و کار، دانشگاه، دولت و غیره اتفاق میافتد.
* کارآفرینی یک فعالیت آزاد تجاری است که در محیطی میتواند به بهترین شکل ابراز وجود کند که عاری از بوروکراسی مو مقررات دست و پاگیر باشد. بنابراین یک مدل تجویز شده میتواند با فعالیتهای کارآفرینی در تضاد باشد (Brown, 20013: 12).
* کارآفرینی توانایی تولید محصول یا خدماتی است که در ارتباط با منابع، تکنولوژی و نیازهای بازار میباشد.
* کارآفرین فردی است که به طور عمده به منظور کسب سود و رشد، کسب و کاری را ایجاد میکند که مشخصات اصلی آن نوآوری و مدیریت استراتژیک است (Johansen, 2001: 5).
* کارآفرینی فرآیند پویایی از ایجاد ثروتهای فزاینده است. این ثروت به وسیلهی افرادی ایجاد میشود که دست به ریسک میزنند و ارزشهایی برای بعضی از تولیدات و خدمات ایجاد میکنند.
* کارآفرینی فرآیند تغییری است که موقعیت بازار را با معرفی چیزهای جدید و مختلف و در پاسخگویی به نیازهای احساس شده، دگرگون میکند.
* کارآفرین، فردی دارای ایده و نظری نو و جدید است که از طریق فرایند تأسیس و ایجاد یک کسب و کار و قبول مخاطره، محصول یا خدمات جدیدی را به جامعه خود معرفی میکند (Beaker, 2003: 8).
در یک جمعبندی میتوان گفت کارآفرینان افرادی هستند که ارزش منابع کار، مواد و دیگر عوامل تولید را تغییر میدهند و تا ارزشمندتر از گذشته شوند. از این رو، کارآفرینان همیشه به دنبال نوآوری و کارهای جدید هستند. در دنیای جدید، کارآفرینان کسب و کار جدیدی را راهاندازی میکنند و شرکتی را توسط خودشان سازماندهی کرده و توسعه میدهند. آنها از دانش مربوط به نوآوریها و اختراعات استفاده میکنند تا اهداف مهم و قابل توجهی تنظیم کنند و از طریق تکنولوژی جدید سعی میکنند بازدهی کاریاشان را افزایش دهند. در یک جمله، کارآفرینی یک شغل است که میتواند به عنوان شکلی از زندگی انتخاب شود؛ چرا که کارآفرینی میتواند همانند همهی مشاغل دیگر آموخته شود، مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد و برنامهریزی و سازماندهی شود (پرداختچی، شفیعزاده، 1385: 17).
2- آیا کارآفرینی میتواند آموخته شود؟
ادبیات در مورد نظریهها و بحثهای مرتبط با کارآفرین و کارآفرینی زیاد است و همهی آنها به این سؤال منجر میشود که کارآفرینان زاده میشوند یا پرورش مییابند؟ و یا به عبارت دیگر، آیا کارآفرینی میتواند آموخته شود و در این رابطه هنوز تردیدهای قابل توجهی وجود دارد. به عنوان مثال، فایت (3) (2000) خاطر نشان کرد: «بحثهای مداوامی در کارآفرینی دربارهی این موضوع وجود دارد که آیا میتوانیم واقعاً دانشجویان را برای تبدیل شدن به افرادی کارآفرین آموزش دهیم یا خیر؟». او همچنین عنوان کرد شفافیت در این موضوع تا حد زیادی به مفروضات نظری ما در این حوزه بر میگردد؛ چرا که اینها تعیین کنندهی چیستی و چگونگی تدریس هستند (Jones, 2003: 20).آلن جیکا بوتیز (4) - استاد روانشناسی - معتقد بود کارآفرینان زاده میشوند و پرورش نمییابند. وی از طریق مصاحبه با بینش از 500 کارآفرین در سه سال متناوب مشاهده کرد کارآفرینان عموماً در ویژگیهای شخصیتی خاصی سهیم هستند، مثلاً استقلال، گرایش به تنهایی، بیقراری و اعتماد به نفس زیاد.
این تئوری نشان داد که استعداد کارآفرینی ایستا است؛ یعنی افراد با ویژگیهای کارآفرینی متولد میشوند و یا اصلاً کارآفرین نمیشوند. در ابتدای تحقیقات کارآفرینی، این رویکرد توسط گروه کثیری از نظریهپردازان مورد حمایت قرار گرفت. البته بعضی از افراد نیز آن را مورد انتقاد قرار دادند و اعلام کردند که ا ین رویکرد باید بطور عملی اثبات شود (Faris, 1999: 10).
کروجر و برازیل (5) (1994) مدلی پویا ارائه کردند که اهداف کارآفرینی را بر مبنای تعاملات بین ویژگیهای فردی، ادراکات، ارزشها، باورها، پیش زمینهها و محیط (بافت موقعیتی) در نظر گرفت. آنها الگوی خود را بر اساس مدل شاپیرو (6) طراحی کرده بودند. بر خلاف رویکرد ویژگیها، مدل شاپیرو تأثیرات محیطی را با یکدیگر ترکیب کرد و نشان داد که رفتار کارآفرین برنامهریزی شده و ارادی است. مدل شاپیرو، مدل متمرکز بر فرآیندها است که در آن تعاملات، چندین عامل به منظور پیشبینی رفتار مورد بررسی قرار میگیرند. کروجر و برازیل بر اساس این مدل دربارهی ادراکات، اعتقادات و فرضیاتی بحث کردند که در بافت هر محیط معینی آموخته شود (مانند تجارت). این مدل همچنین نشان داد که محیط سبب میشود نگرشها، ادراکات و فرضیات افراد شکل بگیرد. بنابراین، این مدل به این نتیجه رسید که ویژگیهای کارآفرینی نه تنها میتواند آموخته شود بلکه میتواند افراد و موقعیتها را نیز تغییر دهد (Ibid).
نفزایجر (7) (1994) مرحلهی دیگری از رفتار کارآفرینی را شناسایی کرد. مدل او، رفتار کارآفرینی تقویتی را تشریح کرده است. این مدل تلاش کرده توضیح دهد چرا افراد فعالیتهای جدید اقتصادی را شروع میکنند و کارآفرینان چرا و چگونه ترغیب میشوند تا رفتار کارآفرینانه را بعنوان یک مسیر شغلی ادامه دهند؟ او نتیجه گرفت تصمیم در مورد تداوم رفتار کارآفرینی تحت تأثیر تعاملات عوامل مختلفی قرار دارد. این عوامل شامل ویژگیهای فردی، محیط افراد، محیط اقتصادی، مجموعه اهداف شخصی فرد و وجود یک تفکر اقتصادی بادوام میباشد. این مدل همچنین پیشبینی کرد، زمانی که نتایج محقق میشود یا نتایج فراتر از میزان پیشبینی شده میباشد، رفتار مثبت (اشتغال مداوم در کارآفرینی) تقویت میشود و عکس این قضیه زمانی اتفاق میافتد که نتایج مورد انتظار محقق نشود (Heinonen & Korvela, 2003: 19).
بنابراین، این مدل نیز عوامل روانشناختی، رفتاری و موقعیتی را با یکدیگر ترکیب کرده است.
شکل شمارهی 1 نیز تأثیر عوامل مختلف بر کارآفرینی را نشان میدهد.
* توضیح شکل شمارهی 1: تأثیر عوامل مختلف بر کارآفرینی *
در شکل بالا، منظور از تأثیرات گذشته، محیط اجتماعی است که فرد در گذشته در آن قرار داشته است مثلاً خانواده، گروههای قومی، کار، آموزش و غیره. منظور از فرهنگ اجتماعی، محیطی است که فرد در آن پرورش یافته است. بعضی از فرهنگها، فعالیتهای کارآفرینی را تشویق میکنند و بعضی دیگر با آن مخالفت میکنند. همانطور که در شکل نشان داده شده است، ویژگیهای فردی خاصی وجود دارد که کارآفرینان با آن به دنیا میآیند و از سوی دیگر، این ویژگیها تحت تأثیر عوامل گذشته و نیز فرهنگی که در آن کارآفرینان متولد شدهاند، قرار دارند. بنابراین با توجه به این مدل، کارآفرینان تحت تأثیر مجموعهای از عوامل هستند (Burns, 2001: 24).
با وجود تأیید عمومی بر اهمیت فزایندهی برنامههای کارآفرینی، بحث در مورد تأثیر آموزش رسمی در موفقیت کارآفرینی همچنان ادامه دارد. آیا کارآفرینی میتواند آموخته شود؟ پیتر دارکر (8) (1994) استاد مدیریت، چنین نظری دارد:
بیشتر مطالبی که در مورد کارآفرینی میشنویم، اشتباه است. کارآفرینی، سحر و جادو نیست. موضوع مرموز و اسرارآمیزی نیست و هیچ ارتباطی با ژن و مسائل مربوط به آن ندارد. کارآفرینی یک رشتهی علمی است و همانند هر رشتهی علمی دیگر میتواند آموخته شود (Westhead, 2005: 7).
استیوارت میر (9) (1999) از مدرسهی فارغالتحصیلان مدیریت کلاگ نیز دیدگاه مشابهی بیان میکند: من نمیتوانم ویژگیهای شخصیتی لازم برای ریسکپذیری را به دانشجویان بیاموزم، اما میتوانم به آنها یاد بدهم که چگونه این ریسکها را تحلیل کنند، به تحلیل گزینههای مختلف بپردازند و از اشتباهات گذشتهی خود درس بگیرند (Ibid).
دیدگاههای علمی در مورد کارآفرینی با یافتههای ناشی از مطالعات مبتنی بر نظرات دانشجویان که شامل دو گروه از دانشجویان MBA (10) بودند، کاملاً مطابقت دارد. هنگامی که از دانشجویان دربارهی تحقیق نتایج یادگیری مورد نظر در آموزش کارآفرینی سؤال شد، 72 درصد پاسخ مثبت دادند و از این ایده حمایت کردند که کارآفرینی میتواند آموخته شود. آنها همچنین با آراء 95 درصدی از کارآفرینی به عنوان یک موضوع درسی در برنامههای MBA حمایت کردند. بنابراین، با وجود انکار گاه و بیگاه توانایی آموختن کارآفرینی، اثربخشی آموزش کارآفرینی به رسمیت شناخته شده است.
3- آموزش کارآفرینی چیست؟
ایجاد کسب وکارهای کوچک امکان خویش فرمایی، استقلال، رشد و توسعهی اقتصادی را فراهم میکند. در حالی که تمامی کشورها، توسعهی اقتصادی را به عنوان یک نیاز ضروری برای اجتماع خود در نظر گرفتهاند، آموزش کارآفرینی میتواند عنصری اساسی در توسعهی اقتصادی محسوب شود. آموزش کارآفرینان جوان، سرمایهگذاری برای آینده است. در این آموزش ها، تجربیات مثبتی به جوانان ارائه میشود تا آنها بتوانند تصمیمات بهتری دربارهی آیندهی کاری خود اتخاذ کنند.آموزش کارآفرینی از تجربیات گوناگونی تشکیل یافته است که دورنمایی به افراد میدهد تا از فرصتهای مختلفی که وجود دارد، استفاده کنند. کلمه کلیدی در آموزش کارآفرینی «تجربه» است (Erlendson, op.cit: 12).
در یک تعریف ساده، آموزش کارآفرینی فرایندی نظاممند، آگاهانه و هدفگرا میباشد که طی آن، افراد غیر کارآفرین ولی دارای توان بالقوه به صورتی خلاق تربیت میشوند. در واقع، آموزش کارآفرینی فعالیتی است که از آن برای انتقال دانش و اطلاعات مورد نیاز جهت کارآفرینی استفاده میشود که افزایش، بهبود و توسعه نگرشها، مهارتها و تواناییهای افراد غیر کارآفرین را در پی خواهد داشت.
به عبارت دیگر، آموزش کارآفرینی به برنامههایی اشاره دارد که دانش و آگاهیهای مربوط به کارآفرینی را برای اهداف شغلی ارتقا میدهد و آموزش مهارتهایی را فراهم میکند تا کسب وکارهای جدید توسعه یابند (Rasheed, 2000:6).
4- آموزش کارآفرینی و آموزش کسب و کار (11)
معمولاً در ادبیات موضوع، واژههای آموزش کارآفرینی و آموزش کسب و کار به صورت مترادف به کار برده میشوند. در این دو واژه ابهام وجود دارد. به عنوان مثال، واژهی «آموزش کسب و کار» بیشتر در انگلستان و ایرلند به کار میرود، در حالی که واژهی «آموزش کارآفرینی» معمولاً در آمریکا وکانادا مورد استفاده قرار میگیرد.گراون و اوسنیدی (12) (1994) تفاوت بین این دو واژه را این چنین بیان کردهاند: «هدف آموزش کسب و کار، پرورش افرادی مبتکر و نوآور است که با استفاده از یادگیری مناسب، ویژگی خوداتکایی و استقلال را به افراد میآموزد. در حالی که هدف آموزش کارآفرینی مستقیماً با ترغیب و برانگیختن کارآفرینی در ارتباط است و به عنوان مالکیت کسب و کار کوچک و مستقل یا گسترش فرصتهایی که مدیران در سازمانها جستجو میکنند، تعریف میشود» (Fukugawa, 2005: 18).
آلبرتی (13) (2004) در یک تعریف کامل، آموزش کارآفرینی را «مجموعهای رسمی و ساختمند از صلاحیتهای کارآفرینانه که با مفاهیم، مهارتها و آگاهیهای ذهنی مورد استفاده توسط افراد در طول فرآیند آغاز و توسعهی فعالیتهای کسب و کارِ رو به رشد در ارتباط است» تعریف کرد (Ibid).
علاوه بر این، آلبرتی یادگیری کارآفرینانه (14) را یک فرآیند شناختی و فعال میداند که به کسب، حفظ و استفاده از صلاحیتهای کارآفرینانه توسط افراد مربوط میشود.
5- ضرورت آموزش کارآفرینی
در حال حاضر سیر تحولات جهانی، کارآفرینان را در خط مقدم توسعه فناوری و اقتصادی قرار داده است. تجربه موفقیتآمیز اغلب کشورهای پیشرفته و نیز برخی از کشورهای در حال توسعه در عبور از بحرانهای اقتصادی به واسطه توسعه کارآفرینی در آن کشورها، موجب شده سایر کشورها نیز برای کارآفرینی، کارآفرینان و شکل گیری کسب و کارهای نوآورانه اهمیت خاصی قائل شوند. با عنایت به پدیده جهانی شدن اقتصاد، برخی عقیده دارند بازارهای جهانی فردا از آن شرکتهایی است که به ریسکپذیری کارآفرینانه بها میدهند و برای گسترش سرمایههای تفکری خود در حد کلان سرمایهگذاری میکنند، در بالندگی فردی پر تلاش هستند و در خط مشیگذاری، شرایط محیطی را مدنظر قرار میدهند (Faris, op.cit:4). بر همین اساس، توسعه کارآفرینی از جنبههای گوناگون مدنظر قرار گرفته است. آموزش، یکی از جنبههای مهم در گسترش کارآفرینی است که مورد توجه ویژهای واقع شده است. با توجه به مطالعات مختلفی که صورت گرفته، ثابت شده ویژگیهای کارآفرینان اغلب اکتسابی است و نه توارثی و از این رو در حال حاضر آموزش کارآفرینی به یکی از مهمترین و گستردهترین فعالیتهای دانشگاهها تبدیل شده است.از طرف دیگر، رشد و توسعهی اقتصادی در همهی کشورهای صنعتی و در حال توسعه یک موضوع مهم و کلیدی است و این علاقمندی خاص باعث تمرکز بر نقش کارآفرینی و کسب و کارهای کوچک شده است. گراون و اوسنیدی (1994) اظهار داشتند که رکود اقتصادی، نرخ بالای بیکاری و نوسان و بیثباتی در چرخهی تجارت بینالمللی در تقویت دوبارهی علاقمندی به کارآفرینی به عنوان یک راه حل ممکن برای کاهش نرخ بیکاری و به عنوان یک دستورالعمل برای رونق اقتصادی نقش داشتند. در یک اظهارنظر مشابهی دیگر، ونیکرز و توریک (15) (1999) ادعا کردند کارآفرینی برای رشد اقتصادی در کشورهای آزاد و مدرن ضروری هستند؛ به همین دلیل است که جهانی شدن، انقلاب تکنولوژیهای اطلاعاتی و ارتباطی (ICT) باعث افزایش چشمگیر تقاضا برای کارآفرینی شده است (Ibid).
از آنجایی که کارآفرینی به شکلی مثبت میتواند رشد و توسعهی اقتصادی را تحت تأثیر قرار دهد، دولتها باید در جهت افزایش عرضهی کارآفرینان تلاش کنند و در این میان، برنامههای آموزش کارآفرینی یکی از عوامل مهمی است که میتواند عرضهی کارآفرینان را تحت تأثیر قرار دهد. گزارش کمیسیون اروپا در سال 2004 نشان داد آموزش یکی از ابزارهای مهم برای خلق تفکرات کارآفرینانه میان جوانان است. در این گزارش، تأکید شده است ارتقاء مهارتها و نگرشهای کارآفرینانه باعث ایجاد مزیتهای فراوانی برای جامعه حتی فراتر از کاربردهای آنها برای کسب و کارهای جدید تجاری خواهد شد. آلبرتی (2004)، سه منبع مهم تقاضا برای کارآفرینی؛ یعنی دولتها، دانشجویان و دنیای تجارت را شناسایی کرد:
1) دولتها از طریق آموزش به اقتصاد پست فوردیست (16) هدایت شدند که هدف آن، ایجاد فرهنگ کارآفرینی در جهت خلق مشاغل جدید است. در حقیقت، این امر ثابت شده است که بیشتر مشاغل جدید از شرکتهای کوچک و کارآفرین نشأت میگیرد.
2) یانگ (17) (1997) دو دلیل مهم برای مطالعهی کارآفرینی توسط دانشجویان را مطرح کرد: اوّل: آنها ممکن است بخواهند کسب و کاری را برای خود راهاندازی کنند. دوم، آنها ممکن است بخواهند دانشی را کسب کنند تا در مشاغل آیندهی آنان در سازمانهای بزرگتر مفید باشد.
3) منبع سوم با شرکتهای کوچک و بزرگی (هر دو) در ارتباط است. بنا به گفته آلبرتی از یک سو، نقص عمومی مهارتهای مدیریتی در بنگاههای کوچک و متوسط (SMEs) وجود دارد و از سوی دیگر، در شرکتهای بزرگ تر، مدیران به توسعهی ابتکارات جدید تجاری برای تضمین نوسازی مستمر نیاز دارند (Smilor & Chak, 1997: 29).
با توجه به نقش کارآفرینی در سطح کلانِ توسعهی اقتصادی و در سطح خردِ مربوط به رضایت و پیشرفت فردی و نیز با در نظر گرفتن اهمیت افزایش قابلیت کارآفرینی از طریق آموزش، علاقهی چشمگیری به تدوین برنامههای آموزشی برای تشویق و پرورش کارآفرینی در درون سیستمهای آموزشی بوجود آمده است.
6- زمینهی تاریخی آموزش کارآفرینی
در گذشتهای نه چندان دور، این دیدگاه رایج بود که کارآفرینان دارای ویژگیهای ذاتی همچون ابتکار، روحیه تهاجمی، تحرک، تمایل به ریسک، توان تحلیلی و مهارت در روابط انسانی هستند و این ویژگیها با آنها متولد میشود. فرض اساسی آنها این بود که کارآفرینان از طریق آموزش، پرورش نمییابند. بنابراین تا آن زمان خبری از نقش آموزش در ایجاد و توسعه کارآفرینی نبود و تنها بر جنبه هنری کارآفرینی تأکید میشد.با ورود جامعهشناسان و روانشناسان به عرصه مطالعات و تحقیقات پیرامون کارآفرینی و کارآفرینان و نتایجی که از این تحقیقات حاصل شده، ضرورت کارآفرینی و توسعه آن به ویژه آموزش کارآفرینی بیش از پیش مشهود شد و همین امر موجب افزایش تلاشها برای توسعه کارآفرینی و آموزش آن در دو دهه گذشته شده است. از جمله کسانی که در زمینه بررسی ویژگیهای کارآفرینان مطالعه و تحقیقاتی انجام دادهاند میتوان به مک کله لند، کارلند، جان استوارت میل، بروکهاوس، دیوید برچ، تیمونز، کالینز، مور، مایر، گلدشتاین و نورد اشاره کرد. نتایج این تحقیقات بر اکتسابی بودن اغلب ویژگیهای کارآفرینان تأکید دارد. لذا باید برای فراهم آوردن محیط مناسب و آموزشهایی که ویژگیها، تجربیات و مهارتهای لازم را در افراد تقویت کند، تلاش کرد. بررسیهای محققین منتج به پیشبینی و طراحی دورههای آموزشی کارآفرینی شده است؛ به طوری که دورههای آموشی کارآفرینی با هدف تربیت افرادی با اعتماد به نفس بالا، فرصت شناس و به طور کلی افرادی که تمایل بیشتری به راهاندازی کسب و کارهای مستقل دارند، طراحی شدهاند. این قبیل دورهها به دنبال بهبود انگیزش گرایشهایی همچون تمایل به استقلال، فرصتجویی، ابتکار، تمایل به مخاطرهپذیری، تعهد به کار، تمایل به حل مشکلات و لذت بردن از عدم قطعیت و ابهام میباشد (درودیان، سایت خانهی کارآفرینان).
کاتز (2003) ترتیب زمانی جامعی از آموزش کارآفرینی تدوین کرد. آموزش کارآفرینی به معنای واقعی آن در اوایل دههی 1970 در مدارس بازرگانی آغاز شد. دانشگاه کالیفرنیای جنوبی اولین دورهی MBA را با تمرکز بر کارآفرینی در سال 1971 راهاندازی کرد و از همین جا بود که رشتهی کارآفرینی شروع به رشد کرد. در اوایل دهه ی 1980، بیش از 300 دانشگاه به ارائهی دروس کارآفرینی و کسب و کار کوچک پرداختند و در دههی 1990، تعداد آنها به 1050 رسید. بنابراین، اهمیت و ضرورت واقعی آموزش کارآفرینی در دههی 1980 به وجود آمد (Kuratko & Hodgetts, 2004: 11).
پرورش قابلیتهای کارآفرینی در توسعه و تقویت رقابت در اقتصاد جهانی بسیار حیاتی است. در این میان نقش کیفیت آموزش کارآفرینی در شناسایی و پرورش این قابلیتها برای دانشجویان، مربیان و سیاستگذاران کاملاً آشکار شده است. آموزش کارآفرینی از طریق افزایش دانش تجاری و ارتقا جنبههای روانشناختی نسبت به تربیت کارآفرینان اقدام میکند.
در واقع چندین جریان اصلی در ادبیات مربوط به آموزش کارآفرینی وجود دارد:
1) چارچوب خوبی دربارهی مطالعهی ویژگیهای روانشناختی مربتط با کارآفرینی به وجود آمده است.
2) تئوریهای یادگیری در ارتباط با توسعهی آموزش کارآفرینی وجود دارد.
3) شواهد تجربی زیادی به دست آمده که از آموزش کارآفرینی به عنوان ابزاری مؤثر در تغییر نگرشها در مورد کارآفرینی حمایت میکند.
4) در نهایت تحقیقاتی وجود دارد که شور و اشتیاق اقتصادی و اجتماعی جوانان را به کارآفرینی به عنوان یک مسیر شغلی نشان میدهد. تحقیقات اخیر نشان داده است که شناسایی و پرورش کارآفرینی از طریق فرآیندهای آموزشی توانسته است منافع اقتصادی دراز مدتی را بوجود بیاورد. اگر چه تحقیقات اولیه نشان میداد ویژگیهای کارآفرینی فطری هستند، اما یافتههای اخیر از این ایده حمایت کرد که ویژگیهای کارآفرینی میتواند از طریق آموزش، تجربه و فرهنگ آموخته شود (Rasheed, op.cit: 15).
زیت همل و رایس (1987) به مرور برخی از دانشگاههای پیشگام در آموزش کارآفرینی آمریکا پرداختند آنها در مورد آیندهی آموزش و تحقیق در حوزهی کارآفرینی به نتایج زیر رسیدند:
1) فرصتهایی برای رشد و تکامل آموزش کارآفرینی وجود دارد که با مفاهیم و تصویرهای جدید از کارآفرینی مطابقت دارد.
2) جهتگیری و هدایت هماهنگ برنامهها میتواند به تعهد بیشتر به پژوهش منجر شود.
3) تحقیقاتی باید بر روی روشهای تدریس مورد استفاده در برنامههای کارآفرینی صورت گیرد و
4) شواهدی وجود دارد که نشان میدهد دروس، برنامهها و مراکز کارآفرینی میتوانند به منبع مالی مهمی برای دانشکده و دانشگاه تبدیل شوند (Hytti & Gorman, 2004: 11).
از سوی دیگر، ران استات (18) (1987) معتقد است: برنامههای کارآفرینی باید به گونهای طراحی شوند که کارآفرینان به طور بالقوه، از محدودیتهای شروع مشاغل کارآفرینی آگاهی یابند و بتوانند راههایی برای مقابله با آن پیدا کنند. او دو مدل برای طراحی برنامهی درسی آموزش کارآفرینی پیشنهاد کرد. مدلهای ساختمند (19) و غیرساختمند، (20) او روشهای مختلفی از انتقال اطلاعات و تجربیات را مورد توجه قرار داد. در میان روشهایی که مورد بحث قرار گرفت، روشهای سخنرانی، مطالعات موردی و بررسی امکانات به چشم میخورد. او مدل دوم خود را «آگاهی کارآفرینی» نام نهاد. این کار او نشان دهندهی ا ین باور است که موفقیت در کارآفرینی تنها به دانش وابسته نیست بلکه نیازمند شبکهای از افراد است که با فرد کارآفرین در ارتباط هستند. ران استات (1987) به این نتیجه رسید که یک برنامهی اثر بخش باید به دانشجویان چگونگی رفتار کارآفرینانه را نشان دهد و همچنین باید آنها را به افرادی معرفی کند که توانایی زیادی در تسهیل موفقیت داشته باشند.
رابینسون و هیز (21) (1991) در تحقیقی به این نتیجه رسیدند که آموزش کارآفرینی در 20 سال گذشته راه طولانی را پیموده است اما چندین نقطه ضعف عمده در این حوزه وجود دارد که از طریق تحقیق مورد شناسایی قرار گرفته است. مهمترین نقطه ضعف، فقدان عمق و ژرفنگری برنامههای آغاز شده است که در سیستم آموزش کارآفرینی نادیده گرفته شده بود (Ibid).
فرضیهی اصلی در آموزش کارآفرینی این است که ویژگیها و مهارتهای کارآفرینی میتواند ایجاد و تقویت شود. هر چند به روشنی یک توافق عمومی دربارهی زمان اقدام به آموزش که در ایجاد و تقویت کارآفرینی اثربخشتر باشد، وجود ندارد:
گس (22) (1985) توصیه کرد کارآفرینی باید در دبیرستانها شناسایی و توسعه داده شود؛ یعنی زمانی که امکان خویش فرمایی به عنوان یک مسیر شغلی هنوز باز است. لانگ و مک مالن (23) (1987) اعتقاد داشتند که آموزش کارآفرینی باید مهارت گفتگو و مذاکره، رهبری و تفکر خلاق را در افراد ایجاد کند. سینگ (24) (1990) معتقد بود که تعلیم و تربیت سنتی باید جهتگیری خود را به سمت ارزشمند شمردن کارآفرینی و ترویج فرهنگ آن عوض کند. وسپر (25) (1990) پیشنهاد کردند که کارآفرینی در دانشگاهها باید فرآیند کارآفرینی را از طریق ایجاد آگاهی میان دانشجویان تسهیل کنند.
کاریلسکی و والستد (26) (1998) پیشنهاد کردند که کارآفرینی باید از طریق آموزشهای قبل از دوران دانشگاهی دنبال شود تا کارآفرینی را به عنوان یک مسیر شغلی مناسب تشویق کند (Heinonen & Korvela, op.cit: 5).
بر اساس تحقیق گستردهای که در سال 1997 در دبیرستانهای آمریکا انجام گرفت، 85 درصد از دانش آموزان اعلام کردند اطلاعات کمی دربارهی کسب و کار و تجارت دارند، 80 درصد از دانش آموزان اعتقاد داشتند کارآفرینی باید آموخته شود و 68 درصد از آنها اعلام کردند که تمایل دارند دربارهی کارآفرینی بیشتر بدانند. این تحقیق همچنین نشان داد که از طریق ایجاد یک درک مثبت دربارهی پرورش کارآفرینی میتوان از طریق تمهیدات آموزشی به تربیت کارآفرینان ا قدام کرد (Hisrich & Peters, 2002: 23)
7- آموزش کارآفرینی: یک پدیدهی جهانی
با توجه به مباحث بالا روشن است که کارآفرینی به عنوان یک نیروی محرک برای توسعهی اقتصادی و خلق مشاغل اهمیت روزافزون یافته است. در عین حال، نیاز به حمایت از این حوزه وجود دارد در این زمینه، از مؤسسات دانشگاهی انتظار میرود از طریق آموزش به ایفاء نقش بپردازند. بنابراین، در سالهای اخیر برای کمک به این حوزه، برنامههای چشمگیر و قابل توجهی در دانشگاهها بر آموزش کارآفرینی تمرکز یافته است. این تلاشها باعث شده کارآفرینی در سالهای اخیر در بیشتر از 1500 دانشکده و دانشگاه در سراسر دنیا تدریس شود.1-7- آموزش کارآفرینی در آمریکای شمالی
بررسی ادبیات موجود نشان میدهد که آموزش کارآفرینی از طرف بسیاری از دانشکدهها و دانشگاهها در آمریکای شمالی به عنوان یک رشتهی دانشگاهی مورد توجه قرار گرفته است. در ایالات متحدهی آمریکا، این حوزه شاید بیشترین رشد را داشته است؛ بطوری که آموززش کارآفرینی و کسب و کارهای کوچک بیش از 2200 درس و 44 مجلهی دانشگاهی را به خود اختصاص دادهاند، بسیاری از مجلات مدیریتی موضوعات خود را به کارآفرینی اختصاص میدهند و بیش از 100 مرکز کارآفرینی تأسیس شده است. این امر نشان میدهد که آموزش کارآفرینی بخوبی در امریکا مورد توجه قرار گرفته و زیر ساختهای آموزشی برای کارآفرینی فراهم شده است.در بیشتر دانشگاههای آمریکا، دروس کارآفرینی برای فارغالتحصیلان و دانشجویان دورهی کارشناسی (هر دو) ارائه میشود و برخی از این دانشگاهها 4 درس یا بیشتر در این زمینه ارائه میکنند. ری (27) (1992) خاطر نشان کرد که برنامههای آموزش کارآفرینی آمریکایی - انگلیسی شامل شناسایی فرصت، تدوین طرح تجاری، جمعآوری اعتبارات و سرمایه و بهرهبرداری از آن از طریق ارائه یک پیشنهاد ابتکاری میباشد. از آنجایی که حمایت مالی بسیار مهم است، کاتز (28) (2003) عنوان کرد که حوزهی آموزش کارآفرینی باید پایههای مالی وسیعتری داشته باشد واین امر از سایر حوزههای آموزش کسب و کار مهم تر است. به عنوان مثال، درآمد موقوفات مدارس مهم بازرگانی از سال 1984 تا 2003 نزدیک به 975 میلیون دلار بوده که کارآفرینی 440 میلیون دلار آن را به خود دانشگاههای آمریکا در سطح فارغالتحصیلان و دانشجویان دورهی کارشناسی (هر دو) مورد توجه قرار گرفته است.
قسمت اعظم فعالیتهای مدارس بازرگانی درکانادا به آموزش کارآفرینی اختصاص دارد. طبق آمار لوکس (29) و همکارانش (2000)، همهی دانشگاهها در کانادا یک یا چند درس در زمینهی کارآفرینی ارائه میکنند و اخیراً نیز همه ی دانشگاههای جامع در کانادا دروس کافی برای یک رشته در کارآفرینی ارائه میدهند. لوکس و همکارانش (2003) دریافتند که دروس مقدماتی بیشتر بر آگاهی از گزینههای شغلی در سطح دانشجویان دورهی کارشناسی تمرکز میکند، در حالی که در سطح فارغالتحصیلان، تمرکز بر رفتارهای کارآفرینانه قرار دارد. شناسایی فرصت و خلق ایده نیز موضوعات مهمی در سطح دانشجویان دورهی کارشناسی هستند. بسیاری از دروسی که به سمت فرایند راهاندازی شرکت، حرکت میکنند بر برنامهریزی تجاری متمرکز هستند. اگر چه، تأکید کمتری بر موضوع مدیریت کسب و کارهای جدید و کوچک قرار دارد، اما موضوعات اصلی بیشتر با مشاورهی مدیریت، مدیریت ریسک و افزایش عدم قطعیت در ارتباط است.
همانگونه که توسط منزیس (30) (2003) گزارش شده است، آموزش کارآفرینی در کانادا در مقایسه با آمریکا از نظر درآمد موقوفات بخوبی مورد حمایت قرار نگرفته است، ایجاد و گسترش مراکز کارآفرینی به عنوان بخشی از آموزش کارآفرینی دانشگاهها، پدیدهای نسبتاً جدید اما در حال رشد است و ایجاد انکوباتورها بواسطهی هزینههای عملیاتی بالا در دانشگاهها متداول نمیباشد. هر چند یکی ازجالبترین پیشرفتها در آموزش کارآفرینی در کانادا، گسترش باشگاه ACE (انجمن کارآفرینان دانشگاهی (31)) در بیشتر دانشگاهها و در برخی از دانشکدهها میباشد (Adcroft, 2004: 525).
7-2- آموزش کارآفرینی در اروپا
علاقمندی به آموزش کارآفرینی در اروپا در مقایسه با شکلگیری و تکامل آن در آمریکا نسبتاً جدید است. هر چند، همان طور که توسط دوبینی و ایاکابوچی (32) (2004) عنوان شد این روند در حال تغییر است و ارائه دروس کارآفرینی به شکلی مستمر درهمهی کشورهای مهم اروپایی در حال رشد است. گنجاندن دروس کارآفرینی در برنامههای درسی دانشگاهاز طرف تحقیقات متعدد دانشگاهی و دولتی مورد حمایت قرار گرفته است. یک مطالعهی اخیر در مورد آموزش کارآفرینی در اروپا (ویلسون، 2004) نشان داد که دروس کارآفرینی در دانشگاههای اروپایی در وهلهی اوّل، اختیاری است (73 درصد در سطح دانشجویان دورهی کارشناسی و 68 درصد در سطح فارغالتحصیلان). دروس کارآفرینی معمولاً بر راهاندازی شرکتهای نوپا، برنامهریزی تجاری، SMEs، کسب و کار خانوادگی، استراتژی تجاری و محیط نوآورانه و کارآفرینانه تمرکز میکند. دانشگاههای اروپایی از نظر سازوکارهای حمایتی، فعالیتها و خدمات مختلفی از قبیل مشاورهی شرکتهای نوپا، تدوین طرح تجاری و کارورزی فراهم میکنند. هر چند بر خلاف آمریکا، کارآفرینان موفق در اروپا به ندرت از کمکهای مالی مراکز یا رؤسا برخوردار هستند. ویلسون (33) (2004) خاطر نشان کرد که حجم عظیمی از منابع مالی مراکزح کارآفرینی توسط دولتها، انجمنها و خود دانشگاهها تأمین میشود (Ibid).7-3- آموزش کارآفرینی در کشورهای در حال توسعه
تحقیق و پژوهش در آموزش کارآفرینی در کشورهای در حال توسعه بسیار ناچیز است یا اصلاً وجود ندارد. دوبینی و ایاکابوچی (2004) معتقد بودند مطالعات بسیار محدودی در مورد آموزش کارآفرینی در خارج از آمریکا وجود دارد. این ا مر نشان دهندهی تأخیر در رشد و توسعهی آموزش کارآفرینی در خارج از آمریکا است. کیگیندو (34) (2002) عنوان کرد: کشورهای آفریقایی، نسبتاً فاقد تحقیقاتی در زمینهی کارآفرینی هستند. این امر گزارش پیشرفت آموزش کارآفرینی در این کشورها را با مشکل مواجه کرده است.با وجود این، برخی از محققان که علاقهی وافر به آموزش کارآفرینی داشتند، کارآفرینی در میان اقتصادهای کشورهای اروپای شرقی و آسیا را مورد توجه قرار دادند. علاوه بر این، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد دروس کارآفرینی در بین برنامهی درسی کارشناسی و کارشناسی ارشد متداولتر شده است. به عنوان مثال در چین، لی زهانگ و ماتلی (35) (2003) که به بررسی 26 مدرسهی برتر بازرگانی پرداختند، دریافتند که 6 مدرسه برنامههای راهاندازی کسب و کار را اجرا کرده بودند و 5 مدرسه نیز بر واحدهای کارآفرینی تمرکز کرده بودند. در سنگاپور و در دانشگاه ملی این کشور، دروس کارآفرینی از طریق برنامهها و ابتکارات جدیدی همچون طرحهای تجاری، انکوباتورهای تجاری برای اساتید و دانشجویانی ارائه میشود که تمایل به راهاندازی شرکتهای جدید دارند یا به نحوی میخواهند فعالیتهای کارآفرینانه را وارد دانشگاه کنند.
در کشورهای کمتر توسعه یافته و بویژه در آمریکای لاتین و آفریقا، آموزش کارآفرینی هنوز از توجهات لازم برخوردار نبوده است. با وجود این، در آمریکای لاتین، دروس کارآفرینی در دانشگاههای کلمبیا، آرژانتین، مکزیک، هندوراس، پاناما، کاستاریکا، پرو و برزیل ارائه میشود، اما تعداد کمی دربارهی آن آگاهی دارند. گزارش پوستیگو و تام بورینی (36) (2002) در مورد توسعهی کارآفرینی در دانشگاههای آرژانتین نشان داد برخی از دانشگاههای این کشور دروس کارآفرینی در سطح فارغالتحصیلان یا دانشجویان دورهی کارشناسی ارائه میدهند. آنها همچنین متذکر شدند که بیشتر مؤسسات خصوصی طرح تجاری داشتند و مؤسسات دولتی نیز دارای انکوباتور بودند.
همانند آمریکای لاتین، دانش بسیار اندک در مورد آموزش کارآفرینی در آفریقا وجود دارد. کیگیندو (2002) اعلام کرد دانشگاههای بسیار محدودی در آفریقا، برنامه های تخصصی در زمینهی کارآفرینی ارائه میکنند و پیشنهاد کرد که کارآفرینی به بخش جداییناپذیری از سیستم آموزشی آفریقا تبدیل شود. در اظهارنظری مشابه، ویسر (37) (1997) با توجه به این حقیقت که دانشگاهها روشهای شناسایی فرصتها و پرورش استعداد کارآفرینی را نادیده گرفتهاند، «نوسازی جایگاه آموزش عالی» در آفریقای جنوبی را پیشنهاد کرد. در همهی این مطالعات بر این نکته تأکید شد که آموزش کارآفرینی باید در برنامهی درسی دانشگاههای آفریقایی نهادینه شود. به عبارت دیگر، محققان دریافتند که سیستم آموزشی در آفریقا بواسطهی نهادینه نشدن آموزش کارآفرینی در برنامههای درسی عقب افتاده است.
به طور خلاصه، این موضوع حائز اهمیت است که کارآفرینی به عنوان یک رشتهی دانشگاهی در سطح بینالمللی شناخته شده است. افزایش روز افزون دانشکدهها و دانشگاههای ارائه کنندهی دروس کارآفرینی نشان دهندهی به رسمیت شناخته شدن کارآفرینی به عنوان یک رشتهی تحصیلی است که میتواند آموخته شود. سالمون، دافی و تارابیشی (2002) خاطر نشان کردند که موضوع مهم، بالا بودن تقاضا نیست بلکه این موضوع است که روشهای تدریس باید به گونهای انتخاب شوند که باعث برانگیختن تفکرات خلاق و نوآور دانشجویان شود. ران استات (1987) معتقد بود: آنچه که آموخته میشود و آنچه که باید آموخته شود، سؤالات مهمی هستند که در آموزش کارآفرینی باید مورد توجه قرار گیرند. این سؤالات نیازمند تحلیل محتوی و روشهای تدریس مناسب برای یک آموزش کارآفرینی واقعی است. بنابراین، ضروری است که این موارد در برنامهی درسی آموزش کارآفرینی مورد بحث قرار گیرند (Ibid).
7-4- آموزش کارآفرینی در ایران
یکی از مهمترین شاخصهای کارآمدی نظام آموزشی هر کشور، میزان تربیت دانشجو و دانش آموختگان کارآفرین است و متأسفانه نظام آموزشی ایران به جای اینکه کارآفرین باشد، عملاً کارجو پرور است. به گونهای که با زحمت و هزینه زیاد، افرادی را تربیت میکند که فقط میتوانند شکافهای شغلی بسیار تعریف شده و کلیشهای را پر کنند؛ چرا که نظام آموزشی ایران مبتنی بر یادگیری نیست و افراد کارآفرین در این نظام آموزشی کمتر پرورش مییابند.نقطه موفقیت و هدف این است که فرهنگ کارآفرینی باید در سطوح مختلف جامعه خصوصاً قشر تحصیل کرده نهادینه شود و فرهنگ کارمندپروری که نتیجه استخدامهای بیرویه و بدون برنامهریزی در چند دهه گذشته بوده است، جای خود را به فرهنگ خلاقیت و کارآفرینی دهد (فاتح راد، تقی یاری، 1384: 13).
بر این اساس، در دانشگاههای کشور به منظور تربیت متخصصان شایسته و ایجاد توانایی کارآفرینی، در بیش از 42 دانشگاه، مرکز کارآفرینی راهاندازی شده است و سیاست وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بر این است که حتی دانشگاههای غیرانتفاعی نیز دارای مراکز کارآفرینی شوند تا سیستم آموزشی را یاری کنند.
8- اهداف و محتوای برنامههای کارآفرینی
در واقع هدف از آموزش کارآفرینی تربیت و پرورش افرادی خلاق و نوآور است. این قبیل دورهها به دنبال استفاده از فرصتهای مناسب فراهم شده، مخاطرهپذیری، تمایل به حل مشکلات، بهبود انگیزش و گرایشهای افراد میباشند. به طور کلی در آموزش کارآفرینی اهداف متعددی مورد نظر است که برخی از آنها عبارتند از:1- کسب دانش مربوط به کارآفرینی: دانش بسیاری را میتوان از طریق آموزش کارآفرینی در زمینههایی همچون تعریف کارآفرین، کارآفرینی، تاریخچه کارآفرینی، ویژگی های افراد کارآفرین، سیر نظری مباحث کارآفرینی، مزایای کارآفرینی و زندگی نامه کارآفرینان بزرگ کسب کرد.
2- حل مشکلات اشتغال و بهبود بهرهوری: از آنجا که از یک سو کشاورزی دیگر کمتر میتواند اشتغال زا باشد و از سوی دیگر فراگیری و ورود به کارهای سودآور نیز برای همه میسر نیست، به نظر میرسد آموزش کارآفرینی راه حل مطلوبی برای حل مشکلات اشتغال و بهرهوری است. در این زمینه افراد بسیاری که در نقاط جغرافیایی متعددی پراکنده هستند، باید آموزش ببینند. این کار به طور معمول از طریق اینترنت، آموزش مجازی و از راه دور و توسط مؤسسات کارآفرینی صورت میگیرد. برای مثال، مؤسسه اینگ نو در سال 1985 در هند تأسیس شد وآموزش دروس مربوط به کارآفرینی و مدیریت مؤسسات کوچک نیز بر عهده یکی از کمیتههای آن قرار گرفت.
3- شناسایی و تحریک استعدادها ومهارتهای کارآفرینانه: ایجاد و تقویت ارزشها، نگرشها و رفتارهای کارآفرینانه نیازمند شناسایی و تحریک استعدادها و مهارتهای آن است. این هدف به طور عمده در قالب سیاستها و برنامههای تشویقی، ترویجی و آموزشی پیگیری میشود.
4- القای مخاطرهپذیری با استفاده از فنون تحلیلی: برای کارآفرینی باید شجاعتی زیرکانه داشت که خود متکی به دو عامل یکی اعتماد به نفس (برای آموختن چیزهایی که نمی دانیم) و دیگری شجاعت (برای رویارویی با شکست یا پذیرش مخاطره) است.
5- تجدید نگرشها در جهت پذیرش تغییر: کارآفرینی یکی از عواملی است که سبب رشد و توسعه اقتصادی کشورها در عصر حاضر میشود. این نقش کلیدی کارآفرینی بیش از هر چیز معطوف به قبول انعطاف ساختارهای سازمانی و اعمال استراتژیهای تغییر و تحول مستمر و پویا در سیستمها، فرایندها و در نهایت کالاها و خدمات است.
6- آموزش مهارت ها: این آموزشها به سه بخش تقسیم می شوند:
- قبل از تأسیس شرکت؛
-زمان تأسیس شرکت؛
- بعد از تأسیس شرکت (اداره شرکت).
قبل از تأسیس، فرد کارآفرین باید چگونگی راهاندازی یک کسب و کار و مراحل آن، چگونگی انجام کارهای گروهی و مهارتهای ارتباطی و نظایر آن را بیاموزد. در زمان تأسیس باید در زمینه مسائل مالی، شناخت بازار، اصول مدیریت، بیمه، اقتصاد، قانون کار و امور حقوقی، آگاهی و تبحر لازم را کسب نماید. توانایی مدیریت رشد و توسعه شرکت، یافتن شیوههای جدید، رقابت و حفظ موقعیت در بازار، یافتن بازارهای جدید نیز از جمله مهارتهای مورد نیاز کارآفرین بعد از تأسیس شرکت هستند. کلیه هدفها و مراحل فوق به منظور ایجاد انگیزش در بین افراد و ایجاد کارآفرینان جدید، آگاهی دادن، هدایت و تشویق کارآفرینان به سوی کسب مهارتهای لازم و ارائه آموزشهای لازم برای کسب مهارتهای مورد نیاز به کارآفرینان صورت میگیرد و گذراندن این دورهها برای موفقیت کارآفرینانی که قبلاً هیچ گونه سابقه و زمینهی محیطی لازم برای آنان فراهم نبوده، ضروری است (بهزادیان نژاد، 1380: 253).
علاوه بر این، هیلز (38) (1988) در مطالعهی خود بر روی 15 مربی کارآفرینی پیشرو در آمریکا دریافت که دو هدف مهم از برنامههای آموزش کارآفرینی وجود دارد:
1) افزایش آگاهی و فهم فرآیند مشارکت در راهاندازی و مدیریت یک کسب و کار جدید؛
2) افزایش آگاهی دانشجویان از مالکیت کسب و کار کوچک به عنوان یک گزینهی جدّی شغلی.
کاکس (39) (1996) معتقد است: هدف اصلی برنامههای آموزشی در مرحلهی آگاهی از توسعهی کارآفرینی، ارتقاء اثر بخشی با توجه به خلق شرکتهای جدید میباشد. بنابراین، آموزش در این مرحله باید به جستجوی تقویت تجربیات یا فرصتها برای عمل کارآفرینانه باشد.
گاروان (40) (1994) بر مبنای بررسی 6 برنامهی کارآفرینی در 5 کشور اروپایی به این نتیجه رسید که اهداف اصلی این برنامهها عبارت بود از:
1) شناسایی و برانگیختن انگیزهها، استعدادها و مهارتهای کارآفرینانه؛
2) تقویت همدلی و حمایت برای همهی جنبههای خاصّ کارآفرینی؛
3) جهت دادن نگرشها به سمت تغییر (Charney & Libecap, 2000: 31).
به جای در نظر گرفتن اهداف برنامههای کارآفرینی از دیدگاه تسهیل کنندگان ومربیان، هیسریچ و پیترز (41) (1994) این موارد را از دیدگاه شرکت کنندگان در برنامه بررسی کردند. برخی از اهداف مهم یادگیری کارآفرینی در دانشجویان، شامل تقویت فهم نقاط قوت و ضعف انواع مختلف بنگاهها و نیز فرصتهایی برای ارزیابی مهارت های کارآفرینانهی افراد میباشد. علاوه بر این، دانش ضروری بازاریابی، منابع مالی، برنامهریزی عملیات، برنامهریزی سازمانی و برنامهریزی راهاندازی کسب و کار همراه با کسب منابع نیز جزء اهداف معرفی شدهاند . هیسریچ و پیترز همچنین مهارتهای مختلف و مورد نیاز کارآفرینی را این گونه طبقهبندی کردهاند:
1) مهارتهای فنی: شامل ارتباطات کتبی و شفاهی، مدیریت فنی و مهارتهای سازماندهی؛
2) مهارتهای مدیریت کسب و کار: شامل مهارتهای برنامهریزی، تصمیمگیری، بازاریابی و حسابداری؛
3) مهارتهای فردی کارآفرینانه: شامل کنترل درونی، نوآوری، ریسکپذیری و نوآوری.
علاوه بر این، هیسریچ و پیترز تأکید کردند که تقویت مهارتهای خاص یعنی کنترل درونی، ریسکپذیری، نوآوری، تغییر محوری ، پشتکار و رهبری دوراندیش، کارآفرینان را از مدیران متمایز میسازد.
با وجود افزایش بمیزان تحقیقات در حوزهی آموزش کارآفرینی، جنینگز و هاولی (42) (1996) معتقد بودند که بسیاری از برنامههای آموزش کارآفرینی واقعاً نیازهای واقعی کارآفرینان را مورد توجه قرار ندادهاند. اگر فردی شروع به بررسی موضوعات آموخته شده در برنامههای کارآفرینی کند به این نتیجه میرسد که برخی برنامهها بیشتر مبتنی بر ریسک هستند تا مبتنی بر رفتار و بر مهارت های خاصی برای مدیریت کسب و کار کوچک از قبیل منابع مالی و بازاریابی تمرکز میکنند تا تواناییهای خلاقیت، نوآوری و حل مسأله. بسیاری از برنامههای ساختمند آموزشی، کمتر به تغییر رویکردهای کارآفرینی در جهت حلّ مسائل تجاری میپردازند. به طور کلی، حمایت زیادی از این دیدگاه وسپر (43) (1982) وجود دارد که بیشتر برنامههای کارآفرینی باعث ارتقاء کارآفرینی نشده است و نتایج مورد نظر را برای شرکت کنندگان به دنبال نداشته است (Ibid).
9- آموزش کارآفرینی در دانشگاهها
تقاضاهای فزایندهای از سوی دانشجویان برای مشارکت در دورههای آموزش کارآفرینی وجود دارد. به همین دلیل در حال حاضر دانشجویان به طور فزایندهای تمایل به راهاندازی کسب و کارهای جدید در قبل، حین و پس از فارغالتحصیلی دارند. مطابق نتایج تحقیق دانشگاه آکسفورد، 40 درصد دانشجویانی که در برنامههای آموزش کارآفرینی شرکت داشتهاند، دارای تمایل به راهاندازی یک کسب و کار جدید بودند. مطابق نظرسنجی مؤسسه ملی گالوپ در زمینه آموزش کارآفرینی که با همکاری مرکز رهبری کارآفرینانه بنیاد اوینگ ماریون کافمن انجام شده است، 70 درصد دانش آموزان دبیرستانی میخواهند خود کسب وکارشان را راهاندازی نمایند. در بررسی دیگری که توسط جاناتان لوی انجام گرفت، 97 درصد از اساتید کارآفرینی در انگلستان معتقدند: دانشجویان، دورههای آموزش کارآفرینی را مساعد میدانند (زالی و رضوی، 1383). شواهد موجود، مبین این است که افراد جوان، به کارآفرینی تمایل بسیاری دارند و ارزش آن را در صورت ایجاد دورهها و درسهای آموزش کارآفرینی، بیشتر درک خواهند نمود. شناساندن اهمیت این دورهها، ارائه مناسب و همراه با خلاقیت و نوآوری و پرهیز از بکارگیری روشهای سنتی آموزش به جذابیت این دورهها میافزاید. به هر حال، به نظر میرسد تلاش بیشتری در ایجاد انگیزه برای شرکت در این دورهها نیاز است.در پرداختن به امر آموزش کارآفرینی در دانشگاهها باید به چهار هدف کلی توجه داشت:
1) انگیزهی کارآفرینی؛
2) ویژگیها؛
3) مهارتها؛
4) حمایت از کارآفرینان (نقش انکوباتوری).
در مورد انگیزه باید کاری انجام شود تا فرد به موضوع کارآفرینی علاقهمند شود و کارآفرینی را به عنوان یک گزینهی شغلی مهم و موفق در نظر بگیرد. افراد برای کارآفرین شدن انگیزههای مختلفی دارند از جمله میل به کسب ثروت، استقلال طلبی، (44) میل به ساختن چیزی نو، نیاز به موفقیت یا توفیقطلبی، (45) انگیزههای ملی (توسعه کشور)، انگیزههای مذهبی (46) و غیره.
برای رسیدن به این هدف میتوان سه کار انجام داد: آموزش برای ایجاد انگیزه، ترویج فرهنگ کارآفرینی به منظور ایجاد انگیزهی کارآفرینی و پژوهش در این زمینه. البته لازم به ذکر است که نقش آموزش در این قسمت بسیار کمرنگ و برعکس، ترویج بسیار پر رنگتر و مهمتر می باشد.
آموزش این امر باید از سنین کودکی آغاز شود؛ زیرا با افزایش سن نقش آموزش در ایجاد انگیزه کمرنگتر میشود.
در مورد ویژگیها باید گفت که یک فرد کارآفرین ویژگی های مختلفی دارد که برخی از مهمترین آنها عبارتند از: خلاقیت، نوآوری، ریسکپذیری، مرکز کنترل درونی و تحمل ابهام.
خلاقیت (47) به معنای ایدهها و تکنیکهای جدیدی است که به عنوان راه حلهایی مورد استفاده قرار میگیرند تا بتوانند مشکلات شناخته شده را حل کنند. نوآوری (48)، فرآیند اجراست و به معنای عملی و کاربردی ساختن افکار و اندیشههای نو ناشی از خلاقیت (Prochaska, 2002: 24).
ریسکپذیری (49) یا تمایل به مخاطرهپذیری عبارت است از رضایت فرد یا سازمان برای درگیر شدن در فعالیتها واستراتژیهای کسب و کار که نتایج آن ممکن است به شکل قابل توجهی نامعلوم باشد (Heinonen & Korvela, op.cit: 20). عموماً مردم عاید، فرد کارآفرین را عاشق مخاطره میدانند، در حالی که چنین نیست و کارآفرین شخصی میانهرو است که حساب شده مخاطره می کند و در واقع دارای ریسک منطقی است. در مورد مرکز کنترل درونی (50) باید گفت: یکی از ویژگیهای مهم کارآفرینان است که با پذیرش مسئولیتهای فردی ارتباط بسیار تنگاتنگی دارد. روتر (51) یکی از صاحبنظران روانشناسی معتقد است که افراد با مرکز کنترل درونی قوی به تواناییهایشان برای تحت تأثیر قرار دادن نتایج اعتقاد دارند. بر خلاف آن، افرادی که مرکز کنترل بیرونی در آنها غالب است، احساس میکنند که حوادث خارج از کنترل آنها است و این حوادث تأثیر بسزایی در زندگیشان دارند (Kempster, 1995: 10).
قدرت تحمل ابهام (52) عبارت است از: پذیرش عدم قطعیت به عنوان بخشی از زندگی، توانایی ادامهی حیات با دانش ناقص دربارهی محیط و تمایل به آغاز فعالیتی مستقل بیآنکه شخص بداند آیا موفق خواهد شد یا خیر.
برای رسیدن به این ویژگیها نیز میتوان از همان سه راهکار استفاده کرد؛ یعنی آموزش این ویژگیها، ترویج این ویژگیها و پژوهش. در این مرحله باید توجه داشت که نقش ترویج کمرنگتر میباشد.
در مورد مهارتها باید گفت که کارآفرینان نیاز به مهارتهای بسیاری دارند از جمله: مهارتهای مدیریتی، آشنایی با اصول اقتصاد و صادرات و واردات، مالیات، بیمه، گمرک، بازاریابی، آشنایی با اصول تأسیس یک شرکت و مقررات حقوقی مرتبط با آن، نوشتن طرح تجاری (53)، کار گروهی (54)، شناخت بازار و غیره.
برای رسیدن به این هدف نیز میتوان از همان سه راهکار استفاده کرد؛ یعنی آموزش این مهارتها، ترویج این مهارتها و پژوهش در زمینهی این مهارتها. لازم به ذکر است که نقش آموزش در این زمینه بسیار مهم و اساسی است و بر عکس نقش ترویج در این زمینه کمرنگ میباشد. باید در نظر داشت که در هر سه این اهداف، پژوهش در خدمت آموزش و ترویج میباشد (درودیان، پیشین).
10- نتیجهگیری و پیشنهادها
آموزش، مهمترین و کلیدیترین نقش را در توسعهی کارآفرینی دارد. دانشگاهها و مؤسسات آموزشی عالی باید آموزشهای لازم جهت توسعهی کارآفرینی و فرهنگسازی را در دستور کار خود قرار دهند. دانشگاهها به عنوان متولی اصلی پرورش نیروی متخصص جامعه، نقش تعیین کنندهای در توسعه کارآفرینی در کشور دارند. به همین دلیل، امروزه این نگرش به وجود آمده است که سرمایهی اصلی دانشگاهها آینده از فارغالتحصیلان کارآفرین تأمین خواهد شد؛ لذا باید برنامهریزی دقیق و منسجمی در زمینهی آموزش کارآفرینی در این مؤسسات صورت گیرد. در همین راستا پیشنهاد میشود:1) برنامههایی در جهت تعیین محتوای دروسی که منجر به تقویت مهارتهای کسب وکار میشوند تدوین شود و در آن مشخص شود که چه تعداد واحد و چه درسهایی و به چه صورتی (اجباری و اختیاری) ارائه شود.
2) در برنامهریزی درسی دانشگاهی ضروری است دانشجویان دورهی کارشناسی موظف به گذراندن دو واحد اختیاری آموزش کارآفرینی در ترم اول شوند واین روند باید از طریق برگزاری دورههای تکمیلی در ترمهای بالاتر دنبال شود و در عین حال باید زمان کافی در طول چهار سال برای شرکت در دورههای آموزش کارآفرینی در نظر گرفته شود.
3) از تجربیات مراکز دولتی و غیر دولتی کشور جهت آموزش دانشجویان برای کسب وکار جدید استفاده شود.
4) از تجربیات دانشگاههای سایر کشورها در زمینهی آموزش کارآفرینی استفاده شود و تلاشهایی در جهت برگزاری دورههای آموزشی مشترک و تبادل تجربیات صورت گیرد.
5) در زمینهی تربیت مدرسان و اساتید آموزشهای کارآفرینی توجهات جدی صورت گیرد.
6) حمایت مالی از دانشجویانی که خواهان راهاندازی یا گسترش مشاغل کوچک هستند انجام شود که دولت و بانکها میتوانند در این امر به دانشگاهها کمک کنند.
7) با معرفی نظامهای حرفهای و صنفی در کشور، امکان آموزش و آشنایی با مشاغل گوناگون برای طیف وسیعی از دانشجویان فراهم شود.
8) در طراحی دورههای آموزش کارآفرینی، دانشگاهها باید به نیازهای محلی و منطقهای و نیز ویژگیهای خاص دانشجویان خود توجه کنند و برنامهی آموزشی متناسب با آن طراحی کنند.
9) علاقهمند ساختن مدیران و سیاستگذاران دانشگاهها برای زمینهسازی جهت آموزش کارآفرینی یکی از راهبردیترین اقدامات است. یکی از راهکارهای عملی در این زمینه، آموزش نقش و اهمیت کارآفرینی به سیاستگذاران از جمله هیأت امنا، هیأت مدیره، شوراهای آموزشی و پژوهشی دانشگاهها میباشد. در صورتی که سیاستگذاران دانشگاه، ضرورت آموزشهای کارآفرینی را درک نمایند، حمایت گستردهای از آنها به عمل میآورند. از سوی دیگر، اصلاح آئین نامههای دانشگاهی موجود و تدوین مقررات آموزشی مشوق کارآفرینی، سبب افزایش گرایش به آموزش کارآفرینی در سطح دانشگاهها میشود.
در پایان یادآوری میشود که با عنایت به شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه ایرانی و با توجه به فعالیتهای گسترده دانشگاههای معتبر جهان در زمینه آموزش کارآفرینی، یکی از ضروریترین اقدامات کلیدی و استراتژیک برای وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و دانشگاههای کشور، ایجاد و راهاندازی دورهها و رشتهی آموزش کارآفرینی در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری میباشد. بدین وسیله میتوان فرهنگ و رفتار کارآفرینانه را در بین قشر تحصیل کرده و در نتیجه آحاد جامعه ایجاد و در راه گسترش آن، تلاش کرد.
پینوشتها:
1. دانشجوی دکتری مدیریت آموزش عالی و پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک.
2. Entrepreneurship
3. Fiet
4. A. Jacobowitz
5. Kreuger & Brazeal
6. Shapero
7. Naffziger
8. Drucker
9. Stuart Meyer
10. گروه دانشجویان آمریکایی و گروه دانشجویان ایرلندی.
11. Enterprise Education
12. Garavan & O'Cinneide
13. Alberti
14. Entrepreneurial Learning
15. Vennekers & Thurik
16. Post - Fordist
17. Young
18. Ronstadt
19. Structured
20. Unstructured
21. Robinson & Hayes
22. Gasse
23. Long & Mullan
24. Singh
25. Vesper
26. Kourilsky & Walsted
27. Ray
28. Katz
29. Loucks
30. Menzies
31. Association of Collegiate Entrepreneurs
32. Dubbini & Iacobucci
33. Wilson
34. Kiggindu
35. Li Zhang & Matlay
36. Postigo & Tamborini
37. Visser
38. Hills
39. Cox
40. Garavan
41. Hisrich & Peters
42. Jennings & Hawley
43. Vesper
44. اینکه فرد بخواهد رئیس خودش باشد و بر سرنوشت خویش کنترل داشته باشد.
45. تمایل به انجام کار در استانداردهای عالی جهت موفقیت در موقعیتهای رقابتی.
46. اینکه کار و تولید را نوعی عبادت بداند و یا خود را در قبال سایر انسانها مسؤول بداند.
47. Creativity
48. Innovation
49. Risk - taking
50. Locus of Control
51. Rottrer
52. Ambiguity
53. Business plan
54. Team Working
1. بهزادیان نژاد، قربان، ضرورت توجه به کارآفرینی و فناوریهای پیشرفته، مجموعه مقالات کارآفرینی و فناوری پیشرفته، 1380.
2. پرداختچی، محمد حسن، شفیعزاده، حمید، درآمدی بر کارآفرینی سازمانی، تهران: انتشارات ارسباران، 1385.
3. درودیان، حمیدرضا، آموزش کارآفرینی در دانشگاهها، مسایت خانهی کارآفرینان.
www.karafarini.irhttp://
4. زالی، محمد، رضوی، مصطفی، بررسی تحلیل آموزش کارآفرینی در دانشگاهها، پژوهشنامهی علوم انسانی و اجتماعی، سال چهارم، شمارهی 16، 1383.
5. فاتح راد، مهدی. تقی یاری، حمیدرضا، دانشگاه کارآفرین، نظام ملی نوآوری و توسعهی مبتنی بر دانایی، فصلنامهی رشد فناوری، شماره 4، پاییز 1384.
1. Adcroft, A. , Willis, R. and Dhaliwal, S. (2004), “Missing the point Management education and Entrepreneurship'’, Management Decision. Vol. 42 No 3/4.
2. Beacker, R. M. (April, 2003). “High-Technology Innovation and Entrepreneurship: Principles and pitfalls”, university of Toronto, http://www. chi2003. org/docs/t27. pdf
3. Brown, P. J. (2003). “Entrepreneurial programming: Home Based and micro business”, Family development and Resource management
4. Bums, P. (2001). “Entrepreneurship and small Business”, New
York: Palgrave .
5. Charney, A. and Libecap, G. (2000), Impact of Entrepreneurship Education, Insights: A Kauffman Research Series, Kauffman Center
for Entrepreneurial Leadership, Kansas City, MO 6. Erlendson, J. (2000). "Entrepreneurism. Individual, organizational and
Entrepreneurial characteristics". http://www. Timedjobsand careers. com.
7. Fans. S. (December, 1999). " Are Entrepreneunal Born or Made?"
Kauffman., center for Entrepreneurial Leadership, http://www.celcee.edu
8- Fukugawa. N (2005) Characteristics of Knowledge lnteractions between Universities and Small Firms in Japan’, International Small Business Journal 23(4).
9 Heinonen, J. Korvela, K. (2003). “How About Measuring lntrapremeurship”, small Business Institute, Turku school of Economics and Business Administration, http://www. tukkk. fi/pki
10. Hytti, U. & O Gorman, C. (2004), “What is ‘enterprise , education‘? An analysis of the objectives and methods of enterprise education programmes in four European countries”, Education and
Training, Vol. 46 No. 1.
11. Hisrich R D. & Peters, M. P. (2002). “Entrepreneurship”, Fifth Edition. Mc Grow-Hill. 12. Johansen, K. J. (2001). "Organizational Factors and intrapreneurship" ,http://www.hist.no/aft/ecms/ent
13. Jones. M. E.(2003), "Achieving excellence: changing paradigms, cultures, entrepreneurship and the role of continuing Professional development in science and engineering, " The Enterprising University, Reform, Excellence and Equity, The Society for Research into Higher Education and Open University Press, Buckingham.
14. Kempster, S. " Entrepreneurship in a Corporate Context" , Lancaster University, http://www.pascal. iseg. utl.pt/
15. Kuratko, D. F. & Hodgetts, R. M. (2004) . Entrepreneurship: Theory, Process, Mason. OH: South- Western College Publishers.
16. Prochaska,J- (200). " A New View of Creativity and lnnovation", Prochaska Company, Willmar, Minnesota, Vol. 22, No. 2. 17. Rasheed. H. S. (2002). " Developing Entrepreneurial
Characteristics in youth:
The Effects of Education and Enterprise Experience”, University of South Floride, Submitted to the lnternational Journal of Entrepreneurship Education. Education.
18. Smilor, R. and Chak, A. M. K. (1997), “Entrepreneurship: reflections on a subversive activity”, Journal of Business Venturing, Vol. 12 No. 5.
19. Solomon, G. T. & Winslow, E. K. & Tarabishy, A. (1998). “The Role of climate in Fostering Innovative Behavior in Entrepreneurial SMEs” George Washington University, http://www.usasbe.org.
20. Westhead, P. , Ucbasaran, D. and Wright, M. (2005), “Experience and cognition: do novice, serial and portfolio entrepreneurs differ?”
International Small Business Journal, Vol. 23 No. 1
منبع مقاله :
صالحیامیری، رضا، (1388)، مجموعه مقالات دانشگاه؛ کارآفرینی و توسعه، تهران: پژوهشکده تحقیقات استراتژیک، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}