حمایت از محرومان در سیره حسینی
حمایت از محرومان در سیره حسینی
در جامعه اسلامی باید مسلمانان از لحاظ توزیع ثروتهای عمومی، امنیت، امتیازها و بهداشت و درمان، دسترسی اطلاعات مورد نیاز و سایر خدمات، در حد مساوی قرار گیرند و موقعیتسیاسی، اجتماعی و دینی عدهای، نباید موجب از بین رفتن عدالت اجتماعی و در نتیجه تضییع حقوق ضعیفان و طبقات محروم گردد .
رهبران الهی، تلاش میکنند که فقرا و محرومان جامعه، علاوه بر رشد فکری و فرهنگی، از محرومیتهای مادی نیز رها شده و یک زندگی مناسب و در شان خود داشته باشند . از این رو، سرپرستان دینی بر خود فرض میدانند که در حد توان با انواع فقر و محرومیت مبارزه کرده و این پدیده زشت و زیانبار را، که نتیجه بیعدالتی و ظلم و ستم برخی از اصحاب زر و زور میباشد، از جامعه ریشه کن نمایند و قسط و عدالت و مساوات را جایگزین آن سازند . همچنان که امیرمؤمنان علیعلیه السلام در نامه خویش به مالک اشتر میفرماید: «الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لا حیلة لهم، من المساکین و المحتاجین و اهل البؤسی و الزمنی، فان فی هذه الطبقة قانعا و معترا واحفظ لله ما استحفظک من حقه فیهم واجعل لهم قسما من بیت مالک، و قسما من غلات صوافی الاسلام فی کل بلد فان للاقصی منهم مثل الذی للادنی» . (2)
«خدا را! خدارا! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، بیچارگان و نیازمندان، گرفتاران، دردمندان، که هیچ چارهای ندارند . در این طبقه محروم، گروهی خویشتنداری کرده و گروهی دیگر، به گدایی دست نیاز باز میکنند، پس برای خدا حق این طبقه را پاسدار . بخشی از بیت المال و بخشی از غلههای غنیمتی اسلام را در هر شهری به طبقات محروم اختصاص بده; چرا که برای دورترین مسلمانان همانند نزدیکترین آنان سهمی وجود دارد .»
با توجه به این موضوع مهم، در این فرصت فرازهایی از سخنان و سیره حضرت امام حسینعلیه السلام را در امداد به محرومان و نیازمندان انتخاب کرده و در معرض مطالعه خوانندگان گرامی قرار میدهیم تا بدین وسیله یکی از زیباترین صفحات زرین تاریخ انسانیت و احترام واقعی به حقوق بشر را در طول زندگی ورق بزنیم; باشد که علاقمندان حضرت، بویژه دست اندرکاران مسئول، شیوه خداپسندانه آن امام همام را مد نظر قرار داده و جامعه را به سوی خیر و صلاح و سعادت ابدی پیش ببرند و این سخن گرانقدر نبویصلی الله علیه وآله وسلم را آویزه گوش خود سازند که فرمود: «لن تقدس امة لایؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع; (3) ، جامعهای که حق محرومان و ضعیفان از زورداران بدون اضطراب و واهمه باز ستانده نشود، افراد آن جامعه هیچگاه روی سعادت و رستگاری نخواهند دید .»
در این نوشتار به رفتار امامحسینعلیه السلام در مورد یاری به نیازمندان میپردازیم .
ملاقات بیماران، دلجوئی از گرفتاران و دستگیری از درماندگان، از خصلتهای بارز و همیشگی سالار شهیدان بود . آن حضرت به ملاقات بیماران بیبضاعت میرفت و علاوه بر تفقد احوال آنان، مشکلات مادی و گرفتاریهای اقتصادی آنان را در حد توان برطرف میکرد .
روزی امام حسینعلیه السلام به ملاقات بیماری بدهکار به نام اسامةبن زید رفت . او در بستر بیماری آه و زاری میکرد و هی میگفت: ای وای از دست غم و اندوه! حضرت از او پرسید: چه اندوهی داری؟ اسامة بن زید گفت: بدهکارم و غم و غصه شصت هزار درهم قرض، تمام وجودم را فرا گرفته است . امام فرمود: ناراحت نباش! من تمام بدهیهای تو را پرداخت میکنم . اسامه گفت: میترسم قبل از پرداختبدهیهایم، بمیرم . حضرت سیدالشهداعلیه السلام فرمود: من تمام بدهیهای تو را قبل از مرگ تو میپردازم .
حضرت اباعبداللهعلیه السلام همچنان که وعده داده، بود قبل از مرگ اسامه تمام قرضهای وی را پرداخت . (4)
امام حسینعلیه السلام در کمک رسانی به طبقات محروم جامعه، گاهی شکر تصدق میداد . از آن حضرت پرسیدند: ای فرزند رسول الله! چرا شکر در راه خدا میدهید؟ فرمود: من خودم شکر دوست دارم و خدای متعال در قرآن شریف فرموده است: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» (5) ; «هرگز به مقام حقیقی نیکوکاران نمیرسید، مگر این که از آنچه دوست میدارید در راه خدا انفاق کنید .» و انفاق دوست داشتنیترین مال پیش من، از بهترین چیزهاست . (6)
پیشوای سوم در یاری رسانی به درماندگان و بیپناهان، برای آبرو و حیثیت آنان اهمیت زیادی قائل بود; آن چنان که در بخششها و امدادهای خویش این نکته را همیشه مد نظر داشت که مبادا عزت نفس و شخصیت نیازمند، خدشه دار شود!
روزی مردی بینوا که در اثر فشار زندگی از همه جا دستش کوتاه شده و با امید رسیدن به نوایی به مدینه آمده بود، از کریمترین و سخیترین فرد آن شهر سؤال کرد . به او گفتند: حسین بن علیعلیهما السلام سخیترین انسان در این جاست . او در جست و جوی آن حضرت به مسجد رفت و آن بزرگوار را در حال نماز یافت . آنگاه با ابیاتی چند خواستهاش را مطرح نمود:
نا امید و مایوس نمیشود کسی که به تو امید بسته و درب خانهات را بکوبد .
تو بخشندهای و تو مورد اعتماد هستی و پدرت نابود کننده افراد فاسق و تبهکار بود .
اگر هدایتها و زحمات شما خاندان رسالت نبود، عذاب جهنم همه ما را فرامیگرفت .
امام حسینعلیه السلام بعد از شنیدن سخنان وی رو به قنبر کرده، فرمود: آیا از مال حجاز، چیزی به جای مانده است؟ قنبر گفت: بلی، چهار هزار دینار داریم . امام فرمود: قنبر! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و نیازمندتر است .
سپس به منزل رفته و ردای خود را که بردی (یمانی) بود، از تن در آورده و دینارها را در آن پیچیده، به خاطر شرم و حیا از اعرابی، از لای در به آن مرد نیازمند داد و اشعار او را نیز با ابیاتی زیبا و در همان وزن پاسخ گفت:
اینها را بگیر; من از تو عذر میخواهم و بدان که من به تو علاقمند و مهربان هستم .
اگر امروز قدرت و حکومتی دست ما بود، آسمان جود و رحمت ما بر تو ریزش میکرد .
ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی است (بدین جهت تنگدستشده) و بخشش ما اندک شده است .
مرد عرب آن هدیهها را گرفته وگریست، امام حسینعلیه السلام فرمود: آیا عطای ما را کم شمردی؟ گفت: نه، هرگز! بلکه به این میاندیشم که این دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد! (7)
حضرت اباعبداللهعلیه السلام همانند پدر گرامیاش امیرمؤمنان علیعلیه السلام از رسیدگی به وضع یتیمان، غافل نبود; آن حضرت تلاش میکرد که نیاز آنان را در جامعه اسلامی، به قدر امکان بر طرف ساخته و مرهمی بر دل اندوهناک آنان بگذارد . بدین جهتبه طور ناشناس و در دل شب به رفع حوائجیتیمان و مستمندان، همت میگماشت .
این عمل امام حسینعلیه السلام آن چنان دور از انظار مردم بود که تا بعد از شهادت آن بزرگوار کسی متوجه این خصلتخدا پسندانه آن حضرت نشد .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعی میگوید: بعد از واقعه عاشورا، مردان قبیله بنیاسد، هنگامی که خواستند جسد مطهر امام حسینعلیه السلام را دفن کنند، در دوش آن حضرت اثر پینه و کوبیدگی زخمی یافتند که کاملا از جراحتهای جنگی متفاوت بود; زخم کهنهای بود که هیچ شباهتی به زخمهای روز عاشورا نداشت . از امام زین العابدینعلیه السلام در این مورد سؤال کردند و آن حضرت در پاسخ فرمود: «هذا مما ینقل الجراب علی ظهره الی منازل الارامل و الیتامی (8) ; این زخم در اثر حمل بار و کیسههای غذا و هیزم به خانههای بیوه زنان، یتیمان و مستمندان میباشد که پدرم بر دوش خویش آنها را حمل میکرد .»
شهریار بنده نواز
روزی امام حسینعلیه السلام به همراه بعضی از یارانش به باغ خود رفت . در باغ آن حضرت غلامی به نام «صافی» باغبانی میکرد . همین که نزدیک باغ رسید، غلام را دید که نشسته و نان میخورد، امام حسینعلیه السلام در کنار یکی از نخلها و در جایی که غلام او را نمیدید، نشست و مشاهده کرد که غلام لقمه نانی را گرفته، نصف آن را جلوی سگ میافکند و نیمه دیگر را خود میخورد . چون از خوردن نان فارغ شد، دستبه دعا برداشته و گفت: «الحمدلله رب العالمین اللهم اغفرلی و لسیدی و بارک له کما بارکت علی ابویه یا ارحم الراحمین; تمام حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالمین است . خداوندا! مرا بیامرز و آقایم را بیامرز و بر او خیر و برکتخود را ارزانی دار، همان گونه که به پدر و مادر او خیر و برکتخود را ارزانی داشتهای، ای مهربانترین مهربانان!»
این رفتار پسندیده غلام مورد رضایت و توجه امامعلیه السلام قرار گرفت و آن حضرت با خوشحالی از جای خود بلند شده و صدا زد: ای صافی!
غلام با شنیدن صدای آن بزرگوار دستپاچه شده و عرض کرد: سرورم! ای مولای همه اهل ایمان تا روز قیامت! مرا معذوردار چون از حضور شما در باغ مطلع نبودم و شما را ندیدم . امامعلیه السلام فرمود: ای صافی! تو مرا حلال کن که من بدون اذن به باغ تو آمدم . صافی گفت: این سخن شما نشانه بزرگواری، کرامت و آقایی شماست و گرنه، این باغ که مال شماست . امام فرمود: دیدم که نصف لقمه خود را به طرف سگ میانداختی و نصف دیگرش را خود میخوردی; چرا چنین میکردی؟ او پاسخ داد: در حال خوردن نان، دیدم این حیوان به من نگاه میکند، از او خجالت کشیدم . او سگ شماست که باغ شما را پاسداری میکند، من هم بنده و غلام شما هستم و هردو ریزه خوار نعمتشماییم .
با شنیدن این گفتار متین و مؤدبانه، چشمان امام پر از اشک شد و فرمود: حال که چنین است، تو در راه خدا آزادی و هزار دینار به تو بخشیدم . غلام عرض کرد: اما من همچنان دوست دارم بازهم در باغ شما خدمت نمایم .
امام حسینعلیه السلام فرمود: «ان الکریم ینبغی له ان یصدق قوله بالفعل; البته شایسته استشخص کریم، کردار خویش را با گفتارش هماهنگ نماید .» آیا به تو نگفتم: مرا حلال کن که بیاجازه به باغت آمدم؟ ! اکنون کردار خود را با گفتارم هماهنگ میکنم و این باغ را به تو میبخشم . پس حالا یاران مرا که اینجا آمدهاند، مهمان حساب کن و به خاطر من از آنان پذیرایینما . خداوند متعال تو را در قیامت مهمان کند و بر اخلاق و ادب تو بیش از پیش بیفزاید .
صافی عرض کرد: حال که این باغ را به من بخشیدی، من نیز آن را برای اصحاب و شیعیان تو وقف نمودم . (9)
شخصی به حضور امام حسینعلیه السلام آمده، عرضه داشت: من خونبهایی را عهدهدار شدهام، اما در پرداخت آن ناتوانم . پیش خود گفتم: این مشکل را باکریمترین مردم عصر در میان بگذارم و کریمتر از شما نیافتم .
امامعلیه السلام به او فرمود: ای برادر! من سه سؤال از تو میکنم، اگر یکی را پاسخ دادی، یک سوم بدهیات را میپردازم و اگر دو تا را جواب گفتی، دوسوم . اگر همه را صحیح پاسخ دادی، تمام بدهیات را خواهم پرداخت .
مرد بیبضاعتبا لحنی خاص گفت:
«یابن رسول الله امثلک یسئل عن مثلی، و انت من اهل العلم و الشرف; ای پسر رسول الله! آیا شخصی مثل شما - که از خاندان علم و شرف هستی - از همچو منی سؤال میکند؟ !»
امام حسینعلیه السلام فرمود: بلی، از جدم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که میفرمود: «المعروف بقدر المعرفة; نیکی و بخشش، به قدر معرفت گیرنده است .»
مرد گفت: هرچه میخواهی بپرس! و سؤال و جواب بین امام و این مرد این گونه ادامه یافت:
- کدام عمل فضیلتبیشتری دارد؟
- ایمان به خدا .
- راه نجات از هلاکت چیست؟
- اعتماد به خدا .
- آرایش و زیبایی یک فرد به چیست؟
- علم و دانشی که با حلم و بردباری توام باشد .
- اگر آن نبود؟
- ثروتی که با انصاف و مروت همراه باشد .
- اگر آن نبود؟
- فقر و محرومیتی که با صبر و پایداری همراه باشد .
- اگر آن هم نباشد؟
- در این صورت بهتر استبلایی از آسمان آمده و چنین کسی را نابود کند، که او شایسته همین است .
در اینجا امام حسینعلیه السلام خندید و کیسهای حاوی هزار دینار به وی داد و سپس انگشتر خود را هم که نگینش 200 درهم میارزید، به عطای خویش اضافه کرد و فرمود:
«یا اعرابی! اعط الذهب الی غرمائک واصرف الخاتم فی نفقتک; ای مرد عرب! این سکههای طلا را به طلبکاران خود بده و انگشتری را هم در مصرف شخصی خود خرج کن .»
مرد بدهکار با خوشحالی تمام، هدیه امام را گرفته و در حالی که این آیه را قرائت میکرد: «الله اعلم حیثیجعل رسالته» (10) محضر امام را ترک کرد . (11)
کمکهای بشر دوستانه آن آفتاب رحمتبر همه بیچارگان - اعم از زن و مرد، آشنا و غیر آشنا، حتی مخالفان آن حضرت - شامل میشد . اخبار و گزارشهایی از زندگی آن پیشوای مهربان در لا به لای تاریخ، از این واقعیتحکایت دارد . حادثه زیر، یکی از این اقدامات آن حضرت میباشد:
هنگامی که امام در سفر کربلا به سرزمین ثعلبیه رسید، با یک خانواده سه نفره مسیحی برخورد نمود . خیمه ساده و بیآلایش آنان در گوشهای از بیابان - که حکایت از نهایت فقر و محرومیتشان داشت - توجه امام را به خود جلب کرد . آن روز «قمر» (مادر خانواده) تنها بود و پسرش «وهب» به همراه عروسش (هانیه) به صحرا رفته بودند . امام حسینعلیه السلام وارد خیمه شد و با مهربانی و بزرگواری تمام از «ام وهب» جویای حال آنان شد . قمر گفت: ما از وضع زندگی خود راضی هستیم، فقط در این منطقه از کمبود آب رنج میکشیم . حضرت اباعبداللهعلیه السلام او را به کنار خیمه در نزدیک سنگی برد و با نیزه خود آن سنگ را از جاکند و به برکت آن حضرت، از زیر سنگ آب گوارایی جاری شد . پیر زن از دیدن این منظره بسیار خوشحال شد و از امام حسینعلیه السلام تشکر نمود . هنگام خدا حافظی، حضرت اباعبداللهعلیه السلام ماجرای سفر خود را به کربلا به او توضیح داد و اضافه نمود: ما نیاز به یار و یاور داریم; وقتی که پسرت وهب به خیمه بازگشت، بگو به ما بپیوندد و ما را در راه دفاع از حق و مبارزه با ظلم و بیداد یاری نماید .
بعد از رفتن امام، زن مسیحی در حیرت و تفکر فرو رفت . عظمت، کرامت، فقیرنوازی و مهربانی آن بزرگوار، فکر و دل و جان او را تسخیر نموده و تا شب که «هانیه» و «وهب» به پیش او باز گشتند، او همچنان به شکوه و مجد و روحانیت امام حسینعلیه السلام میاندیشید . هنگامی که پسر و عروسش به خیمه آمدند و با کمال حیرت و ناباوری، چشمهای گوارا و زلال را در کنار خیمه خود مشاهده کردند، از قمر ماجرا را پرسیدند . او بعد از گزارش کامل آمدن امامعلیه السلام و کرامت آن حضرت، پیام امام حسینعلیه السلام را نیز به پسرش ابلاغ نمود . این خانواده مسیحی بعد از این حادثه شیفته اخلاق، رفتار و منش کریمانه آن حضرت شدند و با قلبی سرشار از عشق و محبت، بار سفر بسته و به دنبال کاروان حسینیعلیه السلام به راه افتادند . آنان به حضور امام حسینعلیه السلام رسیده، به دست آن حضرت مسلمان شدند و با کمال اشتیاق به همراه قافله آن بزرگوار به کربلا آمدند . سرانجام در روز عاشورا «وهب» و «هانیه» در رکاب امام حسینعلیه السلام به شهادت رسیدند و «قمر» نیز با دلاوریهای خود از حریم امام دفاع نمود و حماسهها آفرید .
هانیه، همسر وهب، تنها زنی است که در میان شهدای کربلا دیده میشود . (12)
حضرت سیدالشهداعلیه السلام در مواقع مقتضی، برای حمایت از نیازمندان و محرومان جامعه اسلامی به اقدامات عملی و حرکتهای انقلابی دست میزد . آن حضرت از آنجایی که بعد از شهادت برادرش امام مجتبیعلیه السلام حجت الهی و امام متبود، با استفاده از نفوذ معنوی و اقتدار خویش در اموال حکومت و بیت المال مسلمانان تصرف کرده و آن را به نفع محرومان و درماندگان جامعه توزیع مینمود .
در سال پنجاه و چهارم هجری، یکی از کاروانهای حامل اموال حکومتی که از یمن برای معاویه ارسال شده بود، به مدینه رسید . امام حسینعلیه السلام دستور داد تا آن را توقیف نموده و محمولههای آن را در میان نیازمندان بنیهاشم و دیگران تقسیم نمایند . آنگاه به معاویه نامهای به این مضمون نوشت:
از حسین بن علی به معاویة ابیسفیان! اما بعد، ما با کاروانی مواجه شدیم که اموال و پوشاک و عنبر و انواع عطرهای دیگر را برای تو میآورد، تا آنها را در خزائن دمشق ذخیره کرده و در رفاه و آسایش خود و بستگانت مصرف نمایی . اما من به آنها نیاز داشتم و قبل از تو آن را تصرف کردم . والسلام .
این عمل انقلابی حضرت اباعبداللهعلیه السلام اسباب نارضایتی معاویه را فراهم آورد و طینامهای، آن حضرت را از عواقب این کار برحذر داشت . (13)
آن حضرت به محافظت از منابع در آمد فقرا و نیازمندان اهتمام جدی داشت . و علاوه بر این که منابع درآمدی را بر محرومان و نیازمندان وقف کرده بود، از موقوفات دیگر نیز حمایت و پاسداری میکرد . روایت زیر، یکی از این نمونه را بیان میکند:
زمانی امام حسینعلیه السلام بر اثر رسیدگی به فقرا و محرومان تنگ دست وبدهکار گردید; معاویه از فرصت استفاده کرده و نامهای را به همراه دویست هزار دینار به آن حضرت ارسال نمود . او در نامه خود از امام خواسته بود که چشمه «نیزر» را - که امیرمؤمنان علیعلیه السلام آن را با دستان خویش حفر کرده و درآمد آن را بر فقرای مدینه و در راهماندگان وقف کرده و اختیار آن در دست امام حسینعلیه السلام بود - با او معامله کند . حضرت اباعبداللهعلیه السلام درخواست وی را به شدت رد کرده، فرمود: «انما تصدق بها ابی لیقی الله بها وجهه حر النار و لستبایعها بشیء; پدرم علیعلیه السلام این چشمه را در راه خدا وقف کرده است تا این که خداوند متعال او را از آتش جهنم نجات دهد . و من آن را به هیچ قیمتی نخواهم فروخت .» (14)
امام حسینعلیه السلام در رسیدگی به نیازمندان، موافق و مخالف نمیشناخت . آن حضرت بر این باور بود که رسم جوانمردی اقتضاء میکند که باید به درماندگان، بیچارگان و نیازمندان کمک نمود .
آری، مهربانی و مهرورزی به تمام افراد بشر، عادت مستمر مردان الهی است و دستگیری از افتادگان، شیوه همیشگی اهلبیت پیامبرعلیهم السلام میباشد .
علی بن طعان محاربی میگوید: هنگامی که لشکر حر قافله امام حسینعلیه السلام را محاصره کرد، آن روز من آخرین نفری بودم که از سپاه حر به منزل «ذوحسم» رسیدم . امام حسینعلیه السلام چون تشنگی من و اسبم را مشاهده کرد، به من فرمود: «انخ الراویة; این راویه را بخوابان!» و چون ما راویه به مشک میگفتیم، منظور امام را نفهمیدم . حضرت دوباره فرمود: «یابن اخی، انخ الجمل; برادر زاده! آن شتری را که مشک آب روی اوستبخوابان .» چون شتر را خواباندم فرمود: از آب آن بخور . من خواستم آب بخورم، اما دستپاچه شدم و نتوانستم . امام حسینعلیه السلام برخاسته از آن مشک، من و اسبم را سیراب نمود . (15)
حضرت سیدالشهداعلیه السلام این همه مهر و محبت را برای کسی ابراز نمود که به جنگ او آمده بود . آن بزرگوار فردی را سیراب کرد که او جزو سپاهی بود که در روز عاشورا وی را با لب عطشان به شهادت رساندند!
یکی از مهمترین محرومیتها، فقر عاطفی و فرهنگی است . تعداد محرومان این طیف، به مراتب بیشتر از نیازمندان مادی و اقتصادی است; چرا که اولا فقر مادی محسوس است، اما نیازهای عاطفی و فرهنگی غیر محسوس هستند . ثانیا مربی آگاه و دلسوز لازم است که این نیاز را برطرف نماید و کار هرکس نیست . فقر مادی همچون فقر معنوی، انسان را نمیآزارد و محرومان مادی همانند محرومان معنوی در معرض سقوط و هلاکت نیستند .
در سیره عملی امام حسینعلیه السلام نه تنها به محرومیتهای ظاهری و مادی توجه میشد بلکه کسانی که از جنبه عاطفی، فرهنگی و معنوی کمبود داشتند نیز در زیر چتر پوشش آن حضرت قرار میگرفتند .
ابن عساکر مینویسد: فردی به نام عصام شامی وارد مدینه شد . مشاهده سیمای پاکیزه و نورانی امام حسینعلیه السلام آتش حسد و کینه دیرینه را در دل او شعلهور ساخت و او ناتوان از کنترل احساسات زشتخویش، نزد آن حضرت رفته، پرسید: آیا تویی پسر ابوتراب؟ فرمود: بلی .
عصام، هر چقدر میتوانستبه امام و پدر بزرگوارش فحش و ناسزا و کلمات رکیک نثار کرد . امام بعد از شنیدن سخنان ناپسند وی، با عطوفت و مهربانی به وی نگریسته و آیاتی را در فضیلت عفو و گذشت قرائت کرد، آنگاه به عصام فرمود: ای برادر! برخود سبک و آسان بگیر و برای من و خودت استغفار کن! مطمئن باش اگر از ما یاری بخواهی، یاور تو خواهیم بود و اگر عطا و بخشش بطلبی، به تو عطا میکنیم و اگر ارشاد و راهنمایی بجویی، تو را ارشاد خواهیم کرد (هرنیازی و گرفتاری داری به ما بگو).
او بعد از این رفتار شفقتآمیز امامعلیه السلام از جسارتهای خود پشیمان شد . حضرت اباعبداللهعلیه السلام وقتی در چهره او نشانه ندامت را مشاهده کرد، این آیه را قرائت نمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین» (16) ; امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست، خداوند شما را میبخشد و او «ارحم الراحمین» است . در این حال از عصام پرسید: آیا از اهل شام هستی؟ ! گفت: بلی . حضرت در ادامه به او فرمود: هر نیازی داری بدون اضطراب و شرم و خجالت، از ما بخواه که انشاء الله برآورده میشود . عصام با مشاهده این همه بزرگواری، انسانیت و اخلاق، آن چنان از خود و عمل ناپسندش شرمنده شد که در آن لحظه آرزو میکرد کهای کاش به زمین فرو میرفت! اما بعد از این حادثه در منظر او، شخصیت امام حسینعلیه السلام و پدر گرامیاش محبوبترین افراد روی زمین بودند . (17)
مولوی در مورد تاثیر ابراز محبتبه نیازمندان عاطفی و محرومان معنوی میگوید:
پی نوشت ها:
1 . «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهمالکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط» .(حدید/25)
2 . نهج البلاغه، نامه 53 .
3 . همان .
4 . لواعج الاشجان، ص 14; مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 221 .
5 . آل عمران/92 .
6 . تفسیرکنزالدقائق، ج 3، ص 159 .
7 . بحارالانوار، ج 44، ص 190 .
8 . المناقب، ج 4، ص 66; بحارالانوار، ج 44، ص 190 .
9 . مستدرک الوسائل، ج 7، ص 193; کلمات الامام الحسین (ع)، ص 626 .
10 . انعام/124 .
11 . بحارالانوار، ج 44، ص 196 .
12 . سوگنامه آل محمد، ص 211 و 212; ریاحین الشریعه، ج 3، ص 301 .
13 . ناسخ التواریخ، ج 1، ص 195 و 196; حیاةالامام الحسین (ع)، ج 2، ص 232 .
14 . مستدرک الوسائل، ج 14، ص 62; مناقب امیرمؤمنان، ج 2، ص 82 .
15 . ارشاد، مفید، ص 78; تاریخ طبری، ج 4، ص 302 .
16 . یوسف/92 .
17 . تاریخ مدینه دمشق، ج 43، ص 224; منازل الآخره، ص 81 .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}