دانستنی هایی درباره امام سجاد(علیه السلام) و صحیفه سجادیه
دانستنی هایی درباره امام سجاد(علیه السلام) و صحیفه سجادیه
گفتار زير درباره يكى از چكادهاى سر به فلك كشيده جهان هستى، امام سجاد عليهالسلام است. اایشان در برابر شديدترين تندباد حادثهها، استوار بر جاى ايستادند و تازيانه خونبارترين پيشامدها، چون عاشورا و گردباد تلخترين روزگاران، مانند دوران اسارت، آسيبى به شكوه شان نرساند. قرنهاست كه چشمانداز زيباى بلنداى ایشان، همچنان، چشمها را مىنوازد و به قلبها استوارى و به دلها جرئت مىبخشد.
زينالعابدين عليهالسلام ، قهرمان معنويت است، به گونهاى كه وقتى انسان به او مىنگرد، به حقيقت اسلام، نگاه مىكند. نمازهايش، پرواز روح به سوى خدا بود و با همه وجود در پيشگاه پروردگارش آماده مىشد. آن حضرت، پيك محبت بود؛ هر جا غريب و تهىدست و بينوايى را مىديد كه ديگران به او توجه ندارد، به او محبت مىكرد و به خانه خودش مىآورد. روزى گروهى از جُذامىها را ديد كه همه آنها را از خود مىراندند. آن حضرت آنها را به خانه فرا خواند و از ايشان پرستارى كرد. خانه امام زينالعابدين عليهالسلام ، پناهگاه مسكينان، يتيمان و بيچارگان بود. «وقتى شورشيان، بنىاميه را از مدينه بيرون كردند، مروان كه خود از دشمنان امام بود، از امام خواهش كرد كه همسر و خانواده او در خانه و پناه آن حضرت باشند و امام نيز با بزرگوارى پذيرفت. بدينگونه، در روزهايى كه مدينه دستخوش قتل و غارت بود، خانه امام، پناهگاه پناهندگان بود و خانوادههاى فراوانى به آستان آن حضرت پناه آوردند و امام نيز تا پايان درگيرىهاى خونين از آنان پذيرايى كرد».
ز رنج آرد به راحت، مردمان را
نشاند فتنه دور زمان را
همه راحت بُوَد بر خلق، بىرنج
وجودش خلق را شادى است چون گنج
سيدالعابدين، زينالعابدين، سيدالمتقين، امامالمؤمنين، سجاد و زينالصالحين، از لقبهاى امام چهارم شيعيان است كه در اين ميان، دو لقب سجاد و زينالعابدين، شهرت بيشترى دارد. اين لقبها مانند لقبهايى نيست كه عرب هنگام زادن كودك يا در كودكى به او مىدهد. اين لقبها را صرّافان گوهرشناس و انسانجو به آن حضرت دادهاند. آنان در آن دوران تاريك، از ديو و دد آزرده شده بودند و با ديدن آن امام، كسى را مىديدند كه آن دانشمند در روز روشن با چراغ در پى او مىگرديد و نمىيافت.
بيشتر كسانى كه اين لقبها را بدو دادهاند، نه شيعه بودند و نه او را امام و برگزيده از سوى خدا مىدانستند. با اين حال، نمىتوانستند آنچه را در او مىبينند، ناديده بگيرند. هر يك از اين لقبها، نشاندهنده درجهاى از كمال، پايهاى از ايمان، مرتبهاى از تقوا و اخلاص و ميزان اعتماد و اعتقاد مردم به دارنده اين لقبهاست. او به حقيقت جلوهگاه آشكار اين ويژگىها بود و اين سخنى است كه همگى برآنند.
سال تولد امام سجاد علیهالسلام را سال 38 هجری قمری نوشتهاند. ایشان دوران کودکی خود را در شهر مدینه گذراند. حدود دو سال از خلافت جدّش امیرالمؤمنین علیهالسلام را درک نمود و پس از آن، مدت ده سال شاهد حوادث دوران امامت عموی خویش امام مجتبی علیهالسلام بود. پس از شهادت امام مجتبی علیهالسلام در سال 50 هجری، به مدت ده سال در خدمت پدر بزرگوار خویش امام حسین علیهالسلام قرار داشت و پس از شهادت آن بزرگوار، عهده دار مقام رفیع امامت شد.
بیماری موقت حضرت سجاد علیهالسلام در کربلا، عنایت خداوندی بوده است تا بدین وسیله از وظیفه جهاد معذور گردد و وجود مقدسش از خطر کشتار مزدوران یزید محفوظ بماند و از این رهگذر، رشته امامت تداوم یابد. اگر حضرت بیمار نبود، میبایست در جهاد با یزیدیان شرکت میکرد و در این صورت، همچون دیگر فرزندان و یاران پدرش به شهادت میرسید و نور هدایت خاموش میشد. ابن سعد گزارش میدهد که پس از کشته شدن حسین علیهالسلام شمر به سوی علی بن الحسین علیهالسلام آمد و او بیمار و در بستر خوابیده بود. شمر گفت: این را بکشید. یکی از همراهان وی گفت: سبحان اللّه! آیا جوانی را که بیمار است و در جنگ هم شرکت نداشته، بکشیم؟ در این هنگام، عمربن سعد رسید و گفت: با این زنان و این بیمار کاری نداشته باشید. بنابراین، بیماری آن حضرت، مصلحتی الهی بود که موجب حفظ حیات ایشان گردید و هرگز به معنای ضعف روحی و ناتوانی در برابر دشمن نیست.
دوران اسارت امام سجاد علیهالسلام را میتوان از عصر عاشورا تا بازگشت به مدینه به شمار آورد. دراین زمان، امام با وجود اسارت در دست حاکمان ستمگری چون ابن زیاد و یزید، برخوردی صریح و افشاگرانه داشت. به طور کلی، موضعگیری این دوره امام، با موضعگیریهای آن بزرگوار در بقیه عمر شریفش تفاوت اساسی دارد. در این دوره کوتاه، روش حضرت افشاگرانه و هشداردهنده است؛ زیرا ایشان، افزون بر آن که مسئولیت الهی امامت را بر دوش میکشید و باید زمینه کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم میکرد، زبان گویایی برای خونهای ریخته شده در عاشورا داشت. از این رو، مسائل را با صراحت بیان میکرد؛ چرا که زمینه کار آینده او، خون جوشان حسین علیهالسلام بود.
هر قیامی که برای خونخواهی شهدای کربلا بود، امام سجاد علیهالسلام آن را تأئید و مردم را به پیوستن به آن تشویق میکرد. در مواردی موضعگیریهای مثبت امام، پنهانی بود و در ظاهر، آنها را تأئید نمیکرد و حتی گاهی مخالفت مینمود. علت این امر این بودند که مردان خاندان رسالت در کربلا کشته شده بود و جز امام و چند تن دیگر که انگشت شمار بودند، کسی باقی نمانده بود و حفظ این طرفداران اندک، برای آینده لازم و ضروری مینمود.
مهمترین برنامههای امام در دوران سازندگی هم، بر چند محور استوار است: زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن، نشر مبانی اعتقادی و فرهنگی شیعه، مراقبت از جریانها و امور داخلی جامعه اسلامی و نیز نیرو سازی.
از آنجا که شهادت امام حسین علیهالسلام و یاران آن حضرت، در افکار عمومی و برای حکومت اموی بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود، برای آنکه این فاجعه فراموش نشود، امام سجاد علیهالسلام مبارزه منفی را با گریه و عزاداری ادامه میداد. یادآوری مکرر فاجعه کربلا و گریه بر آن، علاوه بر ریشههای عاطفیاش، بار سیاسی داشت و نمیگذاشت ظلم و جنایت حکومت اموی از خاطرهها فراموش شود.
امام علیهالسلام در پاسخ سهل بن شعیب(یکی از بزرگان مصر) که از حالت حضرت پرسیده بود، فرمودند: «اینک اگر وضع ما را نمیدانی، برایت توضیح میدهم، وضع ما در میان قوم خود، مثل وضع بنی اسرائیل در میان فرعونیان است که پسرانشان را میکشتند و دخترانشان را زنده نگه میداشتند. امروز وضع بر ما به قدری تنگ و دشوار است که مردم، با سَبّ و ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها، به دشمنان ما تقرّب میجویند».
چون امام چهارم علیهالسلام در عصر اختناق زندگی میکرد، نمیتوانست مفاهیم مورد نظر خود را به صورت آشکار و صریح بیان کند. از این رو، از شیوه موعظه استفاده و مردم را از راه موعظه با اندیشه درست اسلامی آشنا میکرد. بررسی این موعظهها نشان میدهد که امام با روشی حکیمانه و بسیار زیرکانه، ضمن اینکه مردم را نصیحت و موعظه میکرد، آنچه را میخواست در ذهن مردم جا بگیرد، به آنان القا مینمود و این بهترین شکل انتقال افکار و اندیشه درست اسلامی در آن شرایط بود؛ زیرا این مباحث، در عین حال که اثر سیاسی داشت و بر ضد دستگاه حاکم بود، حساسیت حکومت را برنمیانگیخت.
یکی از ابعاد مبارزه پیشوای چهارم با مظالم و مفاسد عصر خویش، نشر احکام اسلام و تبیین مباحث تربیتی و اخلاقی بود. امام در این زمینه گامهای بلند و بزرگی برداشت، به طوری که دانشمندان را به تحسین و اعجاب واداشته است. شیخ مفید در این زمینه مینویسد: «فقهای اهل تسنن به قدری علوم از او نقل کردهاند که به شمارش نمیگنجد و مواعظ و دعاها و فضایل قرآن و حلال و حرام، به حدی از آن حضرت نقل شده که در میان دانشمندان مشهور است و اگر بخواهیم آنها را شرح دهیم، سخن به درازا میکشد». نمونهای از تعالیم تربیتی و اخلاقی که از امام چهارم به یادگار مانده، مجموعهای به نام رسالة الحقوق است که امام طی آن، وظایف گوناگون انسان را چه در پیشگاه خدا، و چه نسبت به خویشتن و دیگران بیان نموده است. برخی از حقوقی که امام بیان نموده عبارت است از: حق خدا، حق زبان، حق گوش، حق چشم و... .
هنگام ظهور اسلام، بردگی در سراسر جهان آن روز رواج داشت و چون لغو چنین پدیده گستردهای به یک باره مقدور نبود، اسلام از راههای گوناگون زمینه لغو تدریجی آن را فراهم ساخت. در زندگانی امام چهارم نیز موضوع آزادسازی بردگان به چشم میخورد، اما دامنه و سطح این عمل به حدی وسیع است که تنها با محاسبات بالا قابل توجیه نیست و به نظر میرسد امام چهارم در این کار انگیزههای والاتری داشته است. دقت در این زمینه نشان میدهد که امام از این اقدام، نظر تربیتی و انسانی داشته است؛ بدین معنا که بردگان را خریداری کرده، مدتی تحت آموزش و تربیت قرار میداد و سپس آزادشان میکرد و آنان به صورت انسانهای نمونه، به فعالیتهای فرهنگی و تربیتی میپرداختند و پس از آزادی نیز ارتباطشان با امام قطع نمیشد.
دوران امامت امام سجاد علیهالسلام با یکی از سیاهترین دورههای حکومت در تاریخ اسلام همزمان بود. سردمداران حکومت در این زمان، به صورت آشکار و بدون هیچ گونه پرده پوشی، به مقدسات اسلامی توهین میکردند. بیشترین دوران امامت امام چهارم، با خلافت عبدالملک بن مروان مصادف بود که مدت 21 سال طول کشید. تاریخ نگاران از عبدالملک، به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند، یاد کردهاند. عبدالملک در مدت حکومت خود، آن چنان با ظلم و ستم خو گرفت که نور ایمان در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی به این امر اعتراف کرد و به سعید بن مسیب چنین گفت: چنان شدهام که اگر کار نیکی انجام دهم، خوشحال نمیشوم و اگر کار بدی از من سرزند، ناراحت نمیگردم. سعید بن مسیب گفت: مرگِ دل، در تو کامل شده است.
پس از مرگ عبدالملک، پسرش ولید به خلافت رسید. او در دوران زمامداری خود، در تأسیس و توسعه و تعمیر مساجد و اماکن مقدس کوشش میکرد و استانداران و فرمانداران را به این کارها تشویق مینمود؛ ولی دارای نقاط ضعف بسیار و انحرافهای آشکاری بود. بر اساس گفته تاریخ نگاران، ولید مردی ستمگر و جبار بود. پدر و مادرش او را در کودکی با هوسرانی و بیقیدی پرورش دادند. از این رو، وی فاقد ادب و شایستگی انسانی بود. ولید عناصر فاسد و جنایتکار را به عنوان امیر بر سرنوشت مسلمانان حاکم کرده بود و این افراد، عرصه را بر مردم تنگ کرده بودند. گویا با توجه به این بیدادگریهای سردمداران و مظلومیت و بیپناهی مسلمانان بود که امام سجاد علیهالسلام طی بیانی، مردم آن زمان را به شش دسته تقسیم کرده، زمامداران را به شیر و مسلمانان را به گوسفندانی تشبیه مینماید که در بین شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک گیر کرده، گوشت و پوست و استخوانشان توسط شیر دریده میشود.
امام زین العابدین علیهالسلام در سالی به حج رفته بودند که در آن سال، هشام، خلیفه وقت نیز به حج آمده بود. به هنگام طواف، مردم کنار میرفتند و برای امام راه را باز میکردند و او را با دیده اکرام مینگریستند. از هشام پرسیدند: این شخص کیست؟ هشام در حالی که امام را میشناخت، گفت: نمیدانم. در این هنگام فرزدقِ شاعر که در آنجا حاضر بود، گفت ولی من او را میشناسم؛ سپس اشعاری بسیار زیبا در وصف حضرت سرود. هشام به خاطر این اشعار، فرزدق را دستگیر نموده و زندانی کرد و دستور داد نامش را از حقوق بگیران بیتالمال حذف کنند. حضرت سجاد علیهالسلام برای او هدیهای فرستاد، ولی فرزدق برگرداند و گفت: من از روی وظیفه دینی این اشعار را سرودم، نه برای پول. امام دوباره هدیه را فرستاد و فرمودند: این کار تو مورد قبول خداوند قرار گرفت. امام همچنین به درخواست خود او دعا کرد تا از زندان نجات یابد و او آزاد شد و خدمت امام رسید و گفت: اسم مرا از دفتر بیتالمال خارج کردهاند. امام نیز آن مقداری را که از بیت المال میگرفت، به مدت چهل سال به او بخشید و فرمودند: اگر میدانستم بیشتر از این نیاز داری، بیشتر از این میدادم. فرزدق بعد از گذشت چهل سال، از دنیا رفت.
امام سجاد عليهالسلام در دشوارترين شرايط به سر مىبرد تا آنجا كه خود آن حضرت مىفرمايد: «اگر كسى متهم به كفر مىشد، بهتر از آن بود كه به شيعهگرى متهم شود.» همچنين فرمودند: «در مكه و مدينه، بيست نفر نيستند كه ما را دوست بدارند».
در زمان آن حضرت، بنىاميه چنان بر مردم چيره بود كه افزون بر روا داشتن ستمهاى فراوان در حق مردم، به تحريف دين مردمان نيز دست مىيازيد. در همين زمينه، انس بن مالك، صحابى رسول خدا صلىاللهعليهوآله با گريه مىگفت: چيزى از آنچه در زمان رسول خدا صلىاللهعليهوآله وجود داشت، پيدا نمىشود. از همه آنچه از پيامبر خدا فرا گرفتيم، تنها نماز مانده است كه در آن نيز بدعتهايى پديد آمده است. مسعودى، تاريخنگار نامدار گفته است: «على بن الحسين عليهالسلام امامت را به شكل پنهانى و با تقيّه بسيار و در زمانى دشوار عهدهدار گرديد.» در چنين زمان دشوارى، امام سجاد عليهالسلام با دورانديشى و تدبيرى شايسته، شيوهاى در پيش گرفت كه توانست از خاموش شدن فروغ وحى جلوگيرى كند و دين ناب و آسمانى اسلام را از لابهلاى آن همه حادثهها به سلامت به دست آيندگان بسپارد و نام اهل بيت عليهمالسلام را زنده نگه دارد. پرهيز از قيام به دليل آماده نبودن شرايط آن، رو آوردن به كار بزرگ فرهنگى در قالب دعا، روشنگرى در هر فرصت مناسب و گريههاى فراوان در عزاى پدر بزرگوارش، امام حسين عليهالسلام ، بخشى از رسالتهاى پيروزىآفرين آن حضرت در راه رسيدن به هدفهايش بود.
آيين اسلام در هيچ دورهاى از خطر تهاجم فرهنگى ايمن نبوده و نيست. گاهى نيز اوج اين ستيز فرهنگى در زمان برخى از پيشوايان معصوم عليهمالسلام رخ مىداد تا آنجا كه قيام خونينى چون عاشورا، در رويارويى با همين خطرها شكل گرفت. امام سجاد عليهالسلام نيز در دورانى زندگى مىكرد كه هنجارهاى اخلاقى و فرهنگ ناب اسلامى به دست فراموشى سپرده و ناهنجارىها و تبهكارىها فراگير شده بود. آن حضرت در چنين شرايط ناگوارى، هرگز ميدان را در برابر دشمن رها نكرد. ايشان با نفى قيام مىكوشيد ذهن دشمنان را از توجه و سرگرم شدن به خود بازدارد. در مقابل، به صورتى آرام و پنهانى، از راه سازندگى انسانهاى شايسته و آموزش انديشههاى راستين به آنان و با روشنگرىهاى پياپى، در برابر تهاجم فرهنگى ايستاد و توانست پيروز ميدان مبارزه فرهنگى باشد. در اينباره، تنها به يكى از سندهاى پيروزى آن امام در رويارويى با هجوم فرهنگهاى خداستيز و غير اسلامى، يعنى صحيفه سجاديه اشاره مىكنيم كه قرنهاست آبشخورى زلال و آسمانى براى جانهاى تشنه هدايت و تكامل به شمار مىآيد.
يكى از رمزهاى پيروزى مردان بزرگ، زمانشناسى و شناخت شرايط روزگار است. آنان با شناخت درست از آنچه پيرامونشان مىگذرد، چگونگى رفتار خود را برمىگزينند. بر اين اساس، نه همواره به قيام برمىخيزند و نه هميشه در صلح به سر مىبرند، بلكه اين، اقتضاى زمان و مصلحت روزگار است كه جنگ يا صلح را برايشان تعيين مىكند.
امام سجاد عليهالسلام نيز از اين قاعده بيرون نبود. آن حضرت با مصلحتانديشى شايسته و در خور ستايش، پايدارى دين و مانايى اسلام را در دگرگونى شكل مبارزه مىداند. «در حقيقت، با وحشت و ديكتاتورى سختى كه در جامعه حكمفرما شده بود و در اثر كنترل و چيرگى شديدى كه حكومت ستمگر اموى به وجود آورده بود، هرگونه جنبش و قيام مسلحانه پيشاپيش، محكوم به شكست بود و كوچكترين حركت از نگاه جاسوسان حكومت پنهان نمىماند».
به همين سبب، امام راه درست و عاقلانه را در آن مىديد كه به گونهاى ديگر به مبارزه برخيزد و در ساختار دعا، با ستمگران بستيزد و پيام خود را به نسلهاى آينده برساند. گويا امام سجاد عليهالسلام با اشاره به چنين شرايط دردناكى، در ساختار دعا به خداوند چنين عرض مىكند: «پروردگارا! چهبسا دشمنى كه شمشير دشمنىاش بر ضد من آخته، دم تيغش را براى ضربه زدن به من تيز كرده و سر نيزهاش را به قصد جان من تيز ساخته و مرا آماج تيرهاى خويش قرار داده است. زهرهاى جانكاهش را براى كام من در جام، فرو ريخته و چشمش براى كنترل من نهفته است و بر آن است كه به من گزند برساند».
امام سجاد عليهالسلام به دليل آماده نبودن شرايط براى قيام، با مبارزهاى غيرمستقيم و سياستهايى حكيمانه در ترويج و پايدارى اسلام ناب كوشيد كه برخى از آنها عبارتند از:
1. زنده نگه داشتن ياد و خاطره عاشورا
شهادت امام حسين عليهالسلام و ياران آن حضرت، در افكار عمومى براى حكومت اموى، بسيار گران تمام شده و مشروعيت آن را زير سؤال برده بود. براى آنكه اين حادثه دلخراش فراموش نشود و ثمرههاى بزرگ آن به بار بنشيند، امام با گريه بر شهيدان عاشورا و زنده نگه داشتن ياد آنان، مبارزه منفى و حركت فرهنگى را به صورت گريه ادامه مىداد. گرچه اين اشكهاى سوزان ريشه عاطفى هم داشت، ولى آثار و بركات سياسى و اجتماعى آن بىنظير بود تا آنجا كه يكى از ريشههاى جاودانگى نام و ياد عاشورا را مىتوان در همين عزادارىها و گريههاى امام زينالعابدين عليهالسلام دانست.
2. پند و ارشاد
گرچه امام سجاد عليهالسلام به سبب وجود تنگناهاى بازدارنده زمان خويش، نتوانست انديشههاى خود را آشكارا باز گويد، ولى آنها را در ساختار موعظه و نصيحت بيان مىكرد. بررسى اين موعظهها نشان مىدهد كه امام با روش حكيمانهاى، در عين حال كه مردم را موعظه مىكرد، آنچه را مىخواست به ايشان مىآموخت و اين بهترين شكل آموزش انديشههاى درست اسلامى در آن شرايط بود.
3. برخورد و مبارزه با عالمان دربارى
علماى دربارى كسانى بودند كه انديشه و ذهن مردم را به سود قدرتهاى فاسد جهت مىدادند و زمينه فكرى و ذهنى مردم را براى پذيرش حكومت آنان فراهم مىكردند. ازاينرو، امام سجاد عليهالسلام با برخورد با ريشههاى گمراهى و تباهى، به شكلى اساسى به ترويج فرهنگ ناب اسلامى همت مىگماشت و مردم را درباره ريشههاى ستمپرورى هشدار مىداد.
گرچه زمينه براى قيام امام سجاد عليهالسلام آماده نبود، اين مسئله آن حضرت را از روشنگرىهاى بجا و بازگو كردن حقيقت باز نداشت. براى نمونه، آن امام در دوران اسارت خويش، در مجلس يزيد، در فرصت كوتاهى كه برايش پيش آمد، برفراز منبر اينگونه روشنگرى مىكرد: «اى مردم! كسى كه مرا نمىشناسد، خود را بدو مىشناسانم. من پسر مكه و منايم! من پسر مروه و صفايم! من پسر محمد مصطفايم! آنكه پايگاه او بر همه آشكار و جولانگه او آسمان است. من پسر علىّ مرتضى و فاطمه زهرايم. ... من پسر آنم كه تشنه جان داد و تن او بر خاك كربلا افتاد. مردم! خداى تعالى ما اهل بيت را نيك آزمود، رستگارى، عدالت و پرهيزكارى را در ما نهاد و ما را به شش ويژگى، برترى و بر ديگر مردمان، سرورى داد. بردبارى و دانش، دلاورى و بخشش را به ما ارزانى فرمود و دل مؤمنان را جايگاه دوستى و شكوه ما ساخت و خانه ما را مكان آمد و شد فرشتگان قرار داد».
يكى از كارهاى فرهنگى امام زينالعابدين عليهالسلام ، خريدن پيوسته بردگان و خدمتكاران و سپس آزاد كردن آنان بود. در حقيقت، انگيزه اصلى امام از اين كار، انسانسازى بود. به اين بيان كه آن حضرت بردگان را مىخريد و آنگاه به آموزش و پرورش آنها مىپرداخت و پس از مدتى آزادشان مىكرد، به گونهاى كه هر كدام از آنها به سبب تربيت درستشان از سوى امام، به عنوان سخنگو و مبلّغ وارد جامعه مىشدند و به گسترش آيين ناب اسلام مىپرداختند. امام، بردگان را با آنكه به آنان نياز نداشت، مىخريد و آنان را در مراسم حج به عرفات مىآورد و آنگاه به سوى مشعر مىبرد. سپس آزادشان مىكرد و هديههايى به آنان مىداد. بدينگونه، آن حضرت، كانون تربيتى متمركزى به وجود آورده بود. هر كدام از آزاد شدهها نيز فرد تربيتشده و الگو براى ديگران بودند. البته آنان پس از آزادى نيز پيوند معنوى خود را با امام نمىبريدند و همچنان از خرمن آن حضرت خوشهچينى مىكردند. اين روش امام سجاد عليهالسلام با توجه به تنگناهايى كه آن حضرت در ارشاد و هدايت مستقيم جامعه داشت، بسيار درخور ژرفنگرى و بررسى است.
امام سجاد عليهالسلام از شكوه ويژهاى برخوردار بود، به گونهاى كه هر جا گام مىنهاد، مردم براى وى راه مىگشودند و نگاههاى خود را به سوى او مىدوختند. «سالى هشام پسر عبدالملك به حج رفت و گروهى از بزرگان شام همراه او بودند. روزى به سبب انبوهى مردم نتوانست دست خود را به حجرالاسود برساند. در اين هنگام، امام على بن الحسين عليهالسلام به طواف آمد و چون نزديك ركن آمد، مردم كنار رفتند تا ايشان به آسانى، دست خود را به ركن بزند. اين پاسداشت در ديده شاميان، بزرگ و شگفت آمد. از هشام پرسيدند: اين مرد كيست كه مردم چنين او را گرامى مىدارند؟ هشام گفت: نمىدانم! فَرَزْدَق، شاعر معروف كه در آنجا حاضر بود، گفت: من او را مىشناسم و در همان زمان، بيتهايى را در شناساندن وى و ستايش او سرود كه در برخى از آنها چنين آمده است: «اين كسى است كه [سرزمين] بطحا جاى پايش را مىشناسد و همچنين حرم و بيرون حرم. اين پسر مهمترين بندگان خداست. او پرهيزكار، برگزيده، پاك و نشانه و راهنماست. اينكه گويى «اين كيست؟» بدو زيانى نمىرساند. آن را كه تو نشناخته گرفتهاى، عرب و عجم مىشناسد».
يكى از ويژگىهاى بزرگ امام سجاد عليهالسلام ، مردمگرايى و مهرورزى به انسانها بود، به گونهاى كه فراوانى گرفتارىهاى آن حضرت، هرگز وى را رسيدگى به گرفتارىهاى مردم و گرهگشايى از كار فرو بسته آنان باز نداشت. «آن حضرت، شبهنگام، انبانهاى نان را بر پشت خود مىنهاد و به خانه تهىدستان مىرفت و مىفرمودند: صدقه پنهانى، آتش خشم پروردگار را خاموش مىكند. برداشتن اين انبانها، بر پشت او اثر گذاشته بود و چون به ديدار پروردگارش شتافت، هنگام غسل دادن ايشان، آن نشانههاى مهرورزى آشكار شد».
امام، سالى آهنگ حج كرد. خواهرش توشهاى به ارزش هزار درهم براى وى آماده ساخت، ولى آن حضرت همه را به مستمندان بخشيد. آن حضرت، پسر عمويى مستمند داشت كه شبهنگام به گونهاى كه شناخته نشود، نزدش مىرفت و چند دينار به او مىبخشيد. آن مرد مىگفت: علىبنالحسين در انديشه خويشاوند نيست، خدا او را سزا دهد. امام اين سخنان را مىشنيد، بردبارى مىكرد و خود را بدان خويشاوند نمىشناساند. چون به ديدار خدا شتافت و آن احسان از آن مرد بريده شد، دانست كه آن مرد نيكوكار، على بنالحسين بوده است. پس بر سر مزار او رفت و گريه كرد.
خرّم آنكس كه در اين محنتگاه
خاطرى را سبب تسكين است
قرآن كريم در رفتار اجتماعى، اصل را بر مدارا در برابر تندى و نيكى در برابر بدى نهاده و فرموده است: «و آنان كه بدى را با نيكى مىزدايند.» (رعد: 22) به گفته زيباى فيض كاشانى:
مكافات بد را نكويى بياريم
اگر بد كنيم، آنچنان كوست باشيم
بكوشيم تا دوستى خوى گردد
به هر كو كند دشمنى، دوست باشيم
در اينباره آمده است كه روزى على بن الحسين عليهالسلام بر مردمى گذشت كه از او بد مىگفتند. پس فرمودند: «اگر راست مىگوييد، خدا از من بگذرد و اگر دروغ مىگوييد، خدا از شما بگذرد».
روزى مردى او را در بيرون خانه ديد و بدو دشنام داد. خدمتكاران آن حضرت بر آن مرد تاختند. على بن الحسين عليهالسلام فرمودند: «او را رها كنيد». سپس بدو گفت: «آنچه از ما بر تو پوشيده است، بيشتر از آن است كه مىدانى. آيا نيازى دارى تا آن را روا كنم؟» آنگاه مقدارى پول به آن مرد بخشيد، به گونهاى كه آن مرد بسيار شرمنده شد و گفت: گواهى مىدهم كه تو فرزند پيامبرى.
يكى از دانشمندان زمان آن حضرت به نام زُهَرى مىگويد: «برتر از على بن الحسين عليهالسلام نديدم. از دانستن فضيلت فراوان وى، دوستش بر او غبطه مىخورد و كسى كه دشمن او بود، به سبب روش مسالمتآميز وى، دشمنى خود را آشكار نمىكرد».
فيض روشندل، به نيك و بد برابر مىرسد
پرتو مه مىفتد يكسان به آباد و خراب
بسيارى از انسانها، اوج تلخكامى شخص را در به خاك و خون تپيدن او مىدانند و بالاترين اندازه سختى براى آدمى را در آن مىبينند كه با شمشير و نيزه تكهتكه شود و از پاى درآيد. اين در حالى است كه گونه ديگرى از سختى و دشوارى نيز هست كه تلخى آن چهبسا بالاتر از زخم برداشتن و كشته شدن است و آن اينكه شخص در برابر جور ستمگران و فتنهجويان، بنا بر مصلحت نتواند برخيزد و ناچار باشد زهر بردبارى و خويشتندارى را جرعه جرعه بنوشد و انبوهى از سخن را در سينه خود پنهان سازد و نتواند بازگو كند. خلاصه آنكه به گفته زيباى حافظ، «آن همه زخم نهان باشد و مجال آه نباشد»:
اين چه استغناست يا رب وين چه قادر حكمت است
كاين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست
امام سجاد عليهالسلام با چنين تلخكامىهايى دست به گريبان بود و در چنين روزگار تاريكى، چه چيزى بهتر از دعا و نيايش مىتوانست به او آرامش بخشد و بهانه شود تا دردهاى نهانى را در قالب راز و نياز، بازگو و سخنهاى مگو را آشكار كند.
يكى از ويژگى مردان خدا، گريه از ترس پروردگار است، ولى گريههاى امام سجاد عليهالسلام افزون بر آنكه به دليل ترس از خداوند نيز بود، پيام ديگرى نيز داشت. شهيد مطهرى در اينباره مىنويسد: «براى على بن الحسين عليهالسلام فرصتى همانند فرصت امام حسين عليهالسلام پيدا نشد، همچنانكه فرصتى مانند فرصتى كه براى امام صادق عليهالسلام پديد آمد، پيدا نشد. البته براى كسى كه مىخواهد خدمتگزار اسلام باشد، همه وقتها فرصت است، ولى شكل فرصتها تفاوت دارد. براى نمونه، آن حضرت، از هر بهانهاى استفاده مىكرد كه اثر قيام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد. آن گريههاى او براى چه بود؟ مىخواست تا با اين كار، اين حادثه را زنده نگه دارد و مردم يادشان نرود كه چرا امام حسين عليهالسلام قيام كرد و چه كسانى او را كشتند. روزى يكى از خدمتگزارانش عرض كرد: آقا! آيا زمان آن نرسيده است كه شما از گريه باز ايستيد؟ فرمودند: چه مىگويى؟ يعقوب، يك يوسف بيشتر نداشت و در غم دورى او تا آنجا گريست كه چشمانش سفيد شد. من در جلو چشم خود، هجده يوسف را ديدم كه يكى پس از ديگرى بر زمين افتادند».
پس از حادثه كربلا، شيعيان در بدترين شرايط قرار گرفتند. كوفه كه مركز گرايشهاى شيعى بود، به مركزى براى سركوبى شيعه تبديل شد. در چنين شرايطى كه گمان نابودى اساس تشيّع مىرفت، امام سجاد عليهالسلام توانست شيعه را حياتى نو بخشد و زمينه را براى فعاليتهاى آينده امام باقر عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام فراهم كند. تاريخ گواه است كه امام سجاد عليهالسلام در مدت 34 سال تلاش خود، شيعه را در يكى از سختترين دوران حيات؛ يعنى حكومت زبيريان و امويان رهبرى كرد. فراموش نشود كه بيست سال حاكميت حجّاج بر عراق و سلطه عبدالملك بن مروان بر همه سرزمينهاى اسلامى، تنها براى كوبيدن شيعيان و در بخشهاى ديگر، كوبيدن ديگر مخالفان امويان بود.
در تاریخ مشرق زمین که مهد نبوتهاست، کسی در ورع و تقوا و توجه عمیق به پروردگار، در مقام امام زینالعابدین علیهالسلام نیست، مگر پدران بزرگوارش که زندگی معنوی بشری را با نور توحید و ایمان راستین روشنی بخشیدند. به راستی که سرنوشت این امام بزرگوار، تاریخ زندگانی انبیا و مرسلین را به خاطر میآورد و از هر جهت همانند آنهاست؛ زیرا او در زهد و تقوا و توجهش به خدا همچون حضرت مسیح، در گرفتاری و صبر و تحملش نظیر حضرت ایوب، و در عزم راستین و اخلاق والایش همانند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است. صفات نیک و برجستگیهای معنوی و روحی او بیشمار است و در عظمت او همین بس که در تاریخ دنیا، تنها او به لقب «زین العابدین» مفتخر گشته و جز او کسی زیبنده این نام نبوده است.
امام زین العابدین علیهالسلام از جمله نیرومندترین عوامل جاودانگی نهضت حسینی و ارتباط آن با عواطف و احساسات جامعه است. از شمار مظاهری که امام سجاد علیهالسلام بدان وسیله، نهضت حسینی را جاودانه ساخت، گریههای فراوان آن حضرت بر مصیبتهایی بود که در روز عاشورا بر پدر و خاندان و یاران آن بزرگوار رسید. در نتیجه، امام شادمانی را بر خود حرام کرد و از اندوه و تأثّر گداخته شد و یکی از پنج گریهکنندگانی گردید که در طول تاریخ، ضرب المثل غم و اندوه و سوگواری بودهاند.
امام سجاد علیهالسلام بعد از پدرانش، بهترین مخلوقات خداوند از نظرعلم وعمل بود. کوشش و عبادت و زهد و روش برخورد او با مردم، همه معجزه و شگفت مینمود. از امام باقر علیهالسلام روایت شده که فرمودند: «پدرم در شبانه روز، هزار رکعت نماز میخواند و جسم مبارکش به حدی ضعیف شده بود که باد، مانند خوشه گندم او را حرکت میداد».
ایشان ادامه میدهد: پیشوای چهارم در عبادت به منزلهای رسید که هیچ کس به آن نرسیده است. از شب زندهداری، رنگ رخسارش زرد شده بود و از گریستن، چشمانش چنان گرم میشد که گویا آتش گرفته باشد. پیشانیاش هم از سجده پینه بسته بود. ساق و پاهای حضرت از ایستادن در نماز شب ورم کرده بود. وقتی او را در این حالت دیدم، گریستم. پدرم رو به من کرد و فرمودند: فرزندم، قسمتی از کاغذهایی که عبادت علی علیهالسلام در آنها نوشته شده را بیاور. آنها را آوردم و به او دادم. مقداری از آن را خواند و کناری نهاد و فرمودند: چه کسی قدرت دارد و میتواند مانند علی علیهالسلام خدا را عبادت کند».
روزی امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «مرگ ناگهانی در حق مؤمن، تخفیف گناه است و در حق کافر غم و تأسف است ؛ مؤمن غسل دهنده و حمل کنندهاش را میشناسد، اگر خیری نزد خدا داشته باشد، به حمل کنندگانش میگوید عجله کنید، ولی اگر غیر از این باشد، میگوید تأخیر کنید». ضمرة بن سحرة گفت: اگر این گونه باشد که تو میگویی، پس من از تابوت میپرم. خودش خندید و مردم را نیز خنداند. حضرت فرمودند: «خدایا، او بر سخن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله خندید و مردم را نیز خندانید، پس او را با تأسف بگیر». آن شخص به مرگ ناگهانی مبتلا شد. بعد از آن، غلام ضمره نزد امام سجاد علیهالسلام آمد و گفت: خدا تو را توفیق دهد، ضمره با مرگ ناگهانی مرد. به خدا سوگند صدای او را شنیدم که مانند زمان حیاتش آن را میشناختم، او گفت: وای بر ضمره! تمام خویشانم از من جدا شدند و من به دار جهنم رفتم و آنجا اقامتگاه من است. امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «این جزای کسی است که به سخن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بخندد و مردم را بخنداند».
روزی حضرت سجاد علیهالسلام از در منزل خارج شد و مردی را دید که بر اثر تلقینات و شرایط اجتماعی آن روز، زبان به بدگویی و دشنام به امام گشود. خادمان حضرت خواستند به او حمله کنند. امام فرمودند: او را رها کنید و بعد به آن مرد فرمودند: آنچه از ما بر تو پوشیده مانده است، بیش از آن است که میدانی. آیا حاجتی داری؟ مرد از گفتار و رفتار امام، خجل و شرمنده شد. امام نیز عبایی را که بر دوش مبارکشان بود به او عنایت کردند و نیز امر فرمودند که هزار درهم نیز به او بدهند که با این رفتار ملایم، آن مرد معاند، دوستدار امام شد و گفت: من شهادت میدهم که تو فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآله هستی. همچنین نقل شده که کسی نسبت به امام بدگویی کرد. امام خاموش ماندند و به وی نگاه نکردند. غریبه برای اینکه توجه دیگران را جلب کند، گفت: با تو سخن میگویم. امام هم فرمودند: من هم سخن تو را نشنیده میگیرم.
روزی یکی از خویشاوندان امام سجاد علیهالسلام نزد امام رفت و چندان که توانست او را دشنام داد. امام در پاسخ او خاموش ماند. چون مرد بازگشت، امام به کسانی که نزد او نشسته بودند فرمودند: شنیدید این مرد چه گفت؟ میخواهم با من بیایید و پاسخی را که به او میدهم بشنوید. امام به راه افتاد و آیه فرو بردن خشم و گذشت از مردم را تلاوت فرمود. همراهان امام دانستند که امام سخن زشتی به او نخواهد گفت. چون به خانه آن مرد رسیدند، مرد بیرون آمد و یقین داشت امام به تلافی آمده است. حضرت به او فرمودند: «برادرم، ایستادی و چنین و چنان گفتی. اگر راست گفتی، خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ گفتی، خدا تو را بیامرزد». مرد برخاست و حضرت را بوسید و گفت: آنچه درباره تو گفتم از آن مبرّا هستی و من بدان سزاوارم.
درباره بخشش و گذشت امام سجاد علیهالسلام نقل شده است که وقتی حضرت دست مبارکشان را میشستند، کنیزی آب روی دست ایشان میریخت. ناگهان ظرف آب از دست کنیز افتاد و جراحتی در دست حضرت ایجاد شد. امام متأثر شدند. کنیز چون در خانه امام تربیت شده بود، میدانست چه کند و فورا آیه شریفه فرو بردن خشم را خواند. امام فرمودند: من خشم خود را فرو خوردم. کنیز ادامه آیه را که درباره گذشت از مردم بود، تلاوت کرد. امام فرمودند: تو را بخشیدم. کنیز پایان آیه را خواند: «خدا نیکوکاران را دوست دارد». حضرت فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم.
یکی از ابعاد درخشان زندگانی امام چهارم، خدمات اجتماعی حضرت در آن عصر تاریک است. این خدمات، چه در ایام بحرانی و پرآشوب مدینه، و چه در مواقع آرامش که نیازمندان و تهیدستان در انتظار دست نوازشگری بودند که با لطف و کرم به سوی آنان دراز شود، همچنان تا آخر عمر آن حضرت ادامه داشت. امام سجاد علیهالسلام ، هزینه زندگی صد خانواده تهیدست مدینه را عهده دار بود.
همچنین نقل شده است که در مدینه خانوادههایی بودند که زندگی و معاش آنها از ناحیه امام تأمین میشد، ولی خودشان نمیدانستند که تأمین زندگی آنها از کجاست تا اینکه امام از دنیا رفتند و آنها متوجه شدند که شخصی که شبانه برای آنان کیسههایی از مواد غذایی میآورد، علی بن الحسین علیهالسلام بوده است.
از امام سجاد علیهالسلام درباره سکوت و سخن سؤال شد و اینکه کدام یک بر دیگری برتری و مزیت دارد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: برای هر یک از این دو آفتهایی است که اگر از آفت سالم و مصون باشند، کلام برتر و افضل از سکوت است. برای اینکه خداوند هیچ یک از پیامبران و اولیاء را به سکوت مبعوث نفرمود؛ بلکه مأموریت داشتند با مردم سخن بگویند و با بیان خود، آنان را به راه صلاح و رستگاری دعوت نمایند. همچنین هیچکس با سکوت مستحق بهشت نمیشود و هیچکس با سکوت از عذاب دوزخ مصون نمیماند. نیل به رحمت و ولایت الهی و محفوظ ماندن از عذاب او، بر اثر کلام است. سپس حضرت فرمودند: «شما خود فضل سکوت را با کلام توصیف مینمایید و هرگز فضل کلام را با سکوت توصیف نمیکنید».
ابوحمزه ثمالی میگوید: یک روز کنار در خانه حضرت سجاد علیهالسلام ایستاده بودم که امام علیهالسلام از خانه خارج شد و فرمود:«بسم اللّه آمنتُ باللّه و توکّلتُ علی اللّه» سپس فرمودند: ای ابوحمزه، هر وقت انسان از خانه بیرون میآید، شیطان آماده فریب اومیشود. وقتی میگوید: «بسم اللّه» آن دو فرشته که به او موکل هستند، میگویند گفت: بسم اللّه، یعنی از شر شیطان محفوظ ماند. وقتی میگوید: «آمنت باللّه» گویند هدایت گردید و همین که میگوید «توکلت علی اللّه» گویند از آفات و بلیات نگه داشته شد.
امام زینالعابدین علیهالسلام به هنگام نماز از خشیت الهی اندامش میلرزید و چهرهاش دگرگون میشد. یکی از یاران حضرت علت این تغییر حالت ایشان را در هنگام نماز پرسید. حضرت در پاسخ فرمودند: مگر نمیدانی در برابر چه کسی قرار میگیریم؟ به راستی همان مقدار از نماز بنده پذیرفته است که حضور قلب داشته باشد و فرد خودش را واقعا در برابر خدا ببیند. آن شخص عرض کرد پس نمازهای ما باطل است و ما هلاک شدهایم. حضرت فرمودند: هرگز، خدا نمازهای نافله را برای جبران نمازهای ناقص بندگانش مقرر فرموده است.
در تاریخ آمده است چون اسیران کربلا به کوفه وارد شدند و کوفیان سخنان حضرت زینب(س) و جمعی از خاندان امام حسین علیهالسلام را شنیدند، گریه و ناله سر دادند و زنان موهای خود را پریشان کردند. امام زینالعابدین علیهالسلام آنها را ساکت کردند و در معرفی خود فرمودند: من پسر آنم که حرمتش را درهم شکستند و مال واموال او را غارت کردند و کسانش را اسیر کردند. من پسر آنم که او را کنار فرات سر بریدند، در حالی که نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری به کار برده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این برای من فخری بزرگ است.
پس از پایان دوره اسارت و بازگشت امام زینالعابدین علیهالسلام و کاروان خاندان پیامبر به مدینه، آن حضرت در آستانه ورود به شهر مدینه، طی خطبه بلندی خطاب به جمعیت استقبال کنندگان فرمودند: ای مردم، خداوند، تبارک و تعالی ـ که سپاس او را سَزد ـ ما را به مصایب بزرگ بیازمود. اباعبداللّه الحسین علیهالسلام را کشتند، زنان و فرزندان او را اسیر کردند و سر او را در شهرها بر روی نیزهها گرداندند و این مصیبتی بیمانند است.
شیخ مفید در توصیف دامنه دانش امام زینالعابدین علیهالسلام مینویسد: آنچه فقها و دانشمندان درعلوم مختلف از آن حضرت نقل کردهاند از شمار بیرون است و آنچه ازمواعظ و پند و دعا و احکام الهی که در بین دانشمندان وجود دارداغلب از کسانی است که در مکتب امام زینالعابدین علیهالسلام پرورش یافته و از سرچشمه علوم آن حضرت سیراب شدهاند.
امام زینالعابدین علیهالسلام تجسم بردباری و گذشت بود به گونهای که از برابر هر اشتباهی به اغماض میگذشت و حتی در برابر بدی و سوء رفتار نیز به احسان و نیکی رفتار میکرد و میفرمود: چیزی بهتر از این نیست که انسان بیآن که در مقام انتقام و تلافی برآید، با حلم و بردباری خشم خود را فرو نشاند.
روزی مردی در حضور جمع به امام زینالعابدین علیهالسلام جسارت کرد و ناسزا گفت: امام علیهالسلام به روی خود نیاورد و سخنی نگفت. وقتی آن مرد رفت حضرت رو به حاضران کرد و فرمود بیایید تا شما پاسخ مرا به او ببینید.
امام به طرف خانه آن مرد حرکت کرد. آن فرد وقتی امام زینالعابدین علیهالسلام را دید گمان کرد که برای تنبیه و سرزنش او آمده است، ولی به زودی دریافت که اشتباه کرده و تصورش نادرست بوده است؛ زیرا امام علیهالسلام پیش آمد و سلام کرد نمود و فرمود برادر، اگر نسبتهایی که به من دادی درست است من به درگاه خدا استغفار میکنم و اگر درست نیست از خدا میخواهم که گناه تو را ببخشاید. آن مرد سخت پشیمان شد و با چشمانی اشکبار پیشانی آن حضرت را بوسید و گفت یابن رسولاللّه، آنچه به شما گفتم درست نیست و خود به آنها سزاوارترم.
امام زینالعابدین علیهالسلام که در کلیه صفات پسندیده و فضایل اخلاقی زبانزد عام و خاص بود، در شجاعت وشهامت نیز به حد کمال بود. سخنان آن حضرت در برابر یزید دلیل روشنی بر این مدعا است. آنگاه که یزید بر مسند قدرت تکیه زده بود، حضرت او را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای پسر معاویه و هند، تو خود میدانی که پرچم رسول اللّه در جنگ بدر و احد و احزاب در دست جدم علیبنابیطالب علیهالسلام بود، در حالی که پدر و جد تو پرچمدار مشرکان بودند. در جای دیگر خطاب به یزید میفرمایند: وای بر تو، اگر به این فاجعهای که آفریدی کمی میاندیشیدی، باید سر به کوه و بیابان میگذاشتی و خاکسترنشین میشدی. بدان که به زودی از این اعمالت پشیمان، و به خواری بزرگ گرفتار خواهی شد.
*اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فوایدی است، آن را میطلبند، اگرچه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گردابها باشد.
*هر کس خود را گرامی داند، دنیا نزد او خوار است.
*کسی که بدانچه خدا نصیب او کرده قناعت کند، از بینیازترین مردم است.
*از خوی مؤمن آن است که در تنگ دستی به اندازه درآمد خرج کند، و در رفاه به قدر گشایش؛ و درباره مردم منصف باشد و در سلام به همگان پیشی گیرد.
*نگاه محبتآمیز مؤمن به صورت برادر ایمانی خود، عبادت است.
*برای هر چیزی لذتی است و لذت گوش، در شنیدن سخن زیباست.
*شرافت در فروتنی، عزت در پرهیزکاری و بینیازی در قناعت است.
*کسی که ارج خود بداند، دنیا نزد او ناچیز است.
*محبوبترین شما نزد خدا کسی است که رفتارش بهتر باشد.
*کسی که خوش خلقتر است، به خدا نزدیکتر است.
*مؤمن رفتار خود را با بردباری در میآمیزد.
*مؤمن هیچ کاری را برای ریا انجام نمیدهدو هیچ کار را از روی شرم رها نمیکند.
*مؤمن از گواهی دادن در حق غیر دوستان نیز دریغ نمیکند.
*مؤمن از این که مورد ستایش و تمجید قرار گیرد، میترسد.
*همنشینی با مردمان نیکوکار موجب صلاح و رستگاری میشود.
*رفتار به شیوه دانشمندان سبب افزایش خرد میشودد.
*آزار نرساندن نشانه کمال عقل و موجب آسایش در دنیا و آخرت است.
*کسی که راهنمای دانایی ندارد، تباه میشود.
*در شگفتم از کسی که از خوراکی به سبب زیانش میپرهیزد، ولی از گناه به سبب زشتیاش دوری نمیکند.
*توبه نه به گفتار، که به بازگشت از امور ناشایست و انجام دادن کار نیک است.
*مبادا به گناهی که میکنی شادمان شوی که شادمان شدن به گناه بدتر از انجام دادن گناه است.
امام زین العابدین علیهالسلام در مورد حق پروردگار بر بندگانش میفرمایند: «حق بزرگ خدای متعال بر تو این است که در برابر آفریدگار خود سر فروتنی و پرستش فرود آوری و برای او شریک قرار ندهی و چنانکه شاید با خلوص نیّت به عمل بپردازی. در آن صورت به ادای حق بزرگ الهی موفق گشتهای و متقابلاً به اخذ پاداش که مشتمل بر رو به راه شدن زندگی دنیا و آخرت است، نائل آمدهای. علاوه بر این، خداوند آنچه را که دوست داشته باشی به تو خواهد داد.
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق نفس بر انسان میفرمایند: حق نفس بر تو این است که با تمام نیرو و قدرت آن را تحت رهبری و اطاعت خداوند درآوری. بدین ترتیب که وظایف اعضای خویش مانند گوش و چشم دست و پا، زبان را مراعات کنی و در این کار از خداوند یاری بخواهی.
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق صدقه بر انسان میفرماید: سزاوار نیست که با صدقه دادن بر دیگران منت نهی؛ زیرا صدقه عملی است که نتیجه آن منحصرا عاید تو میشود. پس چون بر کسی منت نهی، چنان باشد که کار خود را تقبیح و عمل خود را تباه کردهای.چنین فردی مانند کسی است که نیک و بد نزد او یکسان باشد. بدین ترتیب چگونه میتوان گفت چنین شخصی به اصول اخلاقی پایبند است؟
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق معلم میفرمایند: «حق استاد تو این است که در تعظیم و تکریم وی بکوشی و محضر او را بس موقّر و محترم شماری و در فراگیری علم و دانش به کلمات و بیانات او به نیکی گوش فرا دهی و با روی گشاده و خویی آزاده و کامل و در کمال ادب و احترام به محفل و مجلس وی روی آوری و هرگز صدای خویش را بر صدای او بلندتر نسازی». آن حضرت در ادامه میفرمایند: «و نیز هیچ وقت در مجلس او با دیگرن سخن نگویی و خارط او را از این کردار آزرده نسازی. و نیز میباید معایب معلم خویش را پوشیدهداری و صفات پسندیده او را آشکار کنی و نسبت به او دشمنی و نکنی. اگر چنین رفتاری داشتی خداوند فرشتگان را گواه میکند که نیّت تو الهی است و در راه خشنودی خدا به کسب علم پرداختهای».
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق شاگرد میفرمایند: «اما حق آنان که به سبب فزونی دانش تو در محضرت به فراگیری مشغولند، آن است که بدانی خدای، عزوجل، به واسطه دانشی که به تو عنایت فرموده تو را بر ایشان سرپرست گردانیده است و ابواب دانش را به روی تو گشوده است. پس اگر در آموزش و پرورش آنان به نیکی رفتار کنی و از سئوالات ایشان دلتنگ و رنجور نگردی، خداوند بر فضیلت تو بیفزاید و ابواب دانش را بر رویت بگشاید و اگر از آموختن دانش به آنان سر باز زنی یا با خلق و خوی بد با آنان رفتار کنی، آن وقت است که خداوند علم را از تو برگیرد و فروغ دانش را از تو دور کند و مقام و منزلت تو را از دلها بیرون افکند».
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد کسی که خوبی و احسان کرده است میفرمایند: «اما حق کسی که با تو به احسان و نیکی رفتار کرده این است که از او تشکر کنی و احسانش را به یاد داشته باشی، از او به خوبی یاد کنی و به درگاه خداوند با اخلاص برایش دعا کنی و این گونه در نهان و آشکار از او قدردانی کنی و بکوشی اگر روزی توانستی، رفتار خوب او را جبران کنی».
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق همنشین میفرمایند: «حق همنشین این است که او را به خوبی بپذیری و به او خوشآمد بگویی و در گفتوگو با وی منصفانه رفتار کنی. نگاه از او برنگیری و به منظور آگاهی دادن با او سخن بگویی. اگر بر او وارد شدی میتوانی هر زمان خواستی او را ترک گویی، ولی اگر او بر تو وارد شد وی را جز با اجازه او ترک نکنی».
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق شریک بر انسان میفرمایند: «حق شریک آن است که اگر غایب باشد در انجام دادن کار او بکوشی و اگر حاضر بود با او برابر کار کنی و بدون مشورت و رأی او تصمیم نگیری. اموالش را حفظ کنی و در آنها خیانت نکنی؛ زیرا به ما گفتهاند دو نفر که با یکدیگر شریک میشوند، تا وقتی به یکدیگر خیانت نکنند دست خداوند همراه آنان است».
امام زینالعابدین علیهالسلام درباره حق مال بر انسان میفرمایند: «حق دارایی این است که جز از راه حلال آن را کسب نکنی و جز در راه حلال و بهجا مصرف نکنی؛ زیرا خداوند آن را به تو عطا فرموده که جز در راه رضای او به مصرف نرسانی». آنگاه حضرت در ادامه میفرمایند: «شایسته نیست در راه به دست آوردن مال و به میراث گذاشتن آن خدا را معصیت کنی».
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق طلبکار بر انسان میفرمایند: «اما حق طلبکاری که مال خود را از تو طلب میکند، آن است که در صورت امکان تلاش کنی بدهی خود را به او بپردازی و او را به رفتوآمد و دویدن وادار نکنی؛ زیرا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: توانگری که وامش را نپردازد، نوعی ستمکار است؛ و اگر قادر به پرداخت آن نیستی، با زبانی خوش از وی مهلت بخواه؛ زیرا این عملی ناپسند است که تو مال او را در اختیار گرفته باشی و با وی بدرفتاری کنی».
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق مدعی و شاکی میفرمایند: «اما حق کسی که بر تو ادعایی دارد و شاکی است، چنانچه ادعای او درست است، حرف او را بپذیر و سخن او را رد نکن. خودت به جای قاضی حکم کن و به جای شهود، گواه او باش؛ زیرا اینگونه رفتار، حق خدا بر تو است؛ و اگر او درست نمیگوید و ادعایش باطل است با او مدارا رفتار کن، او را ازنتیجه عملش بترسان و به دینش سوگند بده و با یادآوری خداوند از خشونت بکاه. از پرگویی و بدگویی بپرهیز که به گناه او گرفتار میشوی و موجب دشمنی بیشتر او گردی؛ زیرا سخن ناروا سبب دشمنی است و سخن نیک به خیر و فضیلت میانجامد، و شر و فساد را خاموش میگرداند».
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق کسی که با انسان مشورت میکند، میفرمایند: «حق کسی که با تو به مشورت پرداخته، این است که نظر خود را صریح و روشن بیان کنی. چنان که اگر خودبه جای او بودی، همان میکردی». حضرت در ادامه میفرمایند: «اگر نتوانستی به او مشورتی بدهی، کسی را که آگاه و قابل اعتماد است به وی معرفی کن و از کمک به او دریغ نکن».
امام زینالعابدین علیهالسلام درباره حق خردسالان و کودکان میفرمایند: «حق کودک و خردسال آن است که وی را مورد مهر و محبت قرار دهی و در تعلیم و ترتبیتش بکوشی و نسبت به او گذشت و پردهپوشی داشته باشی و با وی با نرمخویی و ملایمت رفتار کنی و لغزشهای کودکانهاش را نادیده بگیری». حضرت در ادامه میفرمایند: «به هر حال با وی با مدارا رفتار کن و از ستیز و لجبازی دوری جوی؛ زیرا این امر موجب رشد و کمال وی میشود».
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد برخورد با کسی که به انسان بدی کرده است، میفرمایند: «حق کسی که در گفتار یا کردار با تو بدی کرده، این است که اگر عمدا مرتکب آن عمل شده، بهتر است وی را ببخشایی تا کنیه و کدورت از بین برود» و اگر از روی عمد نبوده است، تو خطای او را به بدی پاسخ نده و با انتقام، به او ستم نکن و تا آنجا که مقدور است با نرمیو ملاطفت با وی رفتار کن».
امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق همکیشان میفرمایند: «حق هم کیشان آن است که نسبت به آنها با حسن نیّت و مهربانی و نرمش رفتار کنی و چنانچه رفتار بدی از آنان مشاهده کردی، با آنان به مدارا رفتار کنی و محبت آنان را جلب کنی و به اصلاح کار آنها بپردازی، و از سپاسگذاری کنی». حضرت در ادامه میفرمایند: «پس درباره همه آنها دعا کن و به یاری آنها بپرداز و حرمتشان را در نظر بگیر؛ بزرگ آنها را به منزله پدر و کوچکشان را به منزله فرزند و میانسال آنها را برادر خود محسوب کن. هر کس از آنان پیش تو آمد با لطف و رحمت از وی دلجویی و چون برادر با وی رفتار کن».
امام سجاد(ع)، کتاب ناطق پروردگار و خزانه رازهاست که به روشني از مقام سرّ ذات الهي سخن ميگويد. صحيفه سجاديه آن حضرت، چراغ روشنِ ايوانِ بزرگواري است و بر تمام کتاب¬هاي باعظمت برتري دارد و دربردارنده 54 دعاست که در زمينه¬هاي گوناگون عقيدتي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي، تربيتي و پاره¬اي از احکام شرعي و قوانين طبيعي در قالب دعا و مناجات بيان شده است.
صحيفه سجاديه يكى از اثرهاى گرانسنگ به جا مانده از امام سجاد عليهالسلام است. صحيفه سجاديه كه «زبور آل محمد صلىاللهعليهوآله »، «انجيل اهل بيت» و «اخت القرآن» لقب گرفته، در بردارنده 54 دعاست كه تاكنون بيش از شصت شرح بر آن نوشته شده است. صحيفه سجاديه تنها دربردارنده راز و نياز با خدا و بيان حاجت در پيشگاه وى نيست، بلكه درياى بىكرانى از علوم و معارف اسلامى است كه مسائل گوناگون عقيدتى، فرهنگى، اجتماعى، سياسى و پارهاى از قوانين طبيعى و احكام شرعى در آن آمده است. در سال 1353 هـ . ق مرجع فقيد، آيتالله العظمى مرعشى نجفى، نسخهاى از صحيفه سجاديه را براى طنطاوى، دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسير معروف الجواهر به قاهره فرستاد. وى پس از ارج نهادن به اين هديه گرانبها و ستايش فراوان از آن، در پاسخ چنين نوشت: «اين از بدبختى ماست كه تاكنون به اين اثر گرانبهاى جاويد كه از مواريث پيامبر است، دست نيافته بوديم. من هر چه در آن مىنگرم، آن را از گفتار آدميان، فراتر و از سخن پروردگار فروتر مىيابم».
آن صحيفه سرّ سجادى است كاشف
راز عشق آن امام راستان را
زان صحيفه آيت سجاد بيند
ديده اهل صفا راز نهان را
باغ دلها را خوش اوراق كتابش
داد زينت همچو گل باغ جهان را
در دعا راز و نيازش عاشقانه
داد تعليم حقايق انس و جان را
يكى از دعاهاى دلنشين صحيفه سجاديه، دعاى امام سجاد عليهالسلام درباره فرزندانش است كه در بخشهايى از آن مىخوانيم: «پروردگارا! بدنها و دين و اخلاق آنها را به سلامت دار و به آنان در جان و جسم و هر آنچه برايشان مهم است، عافيت بخش. روزى آنان را به دست من گسترده ساز و آنان را نيكوكارانى پرهيزكار و بينا و شنواى حق و فرمانبردار خودت قرار ده.
خدايا! آنان را دوستان من قرار ده و بر من مهربان ساز و فرمانپذير دستورهاى من بگردان و مرا در تربيتشان و خوبى كردن به آنها يارى فرما. آنان را بر آنچه از تو مىخواهم، يار و ياورم قرار ده و مرا و فرزندانم را از شرّ شيطان مصون بدار».
امام سجاد عليهالسلام درباره پدر و مادر خويش اين گونه به دعا مىنشيند: «خداوندا! مرا به پاسداشت بزرگى پدر و مادر، توفيق ده و به مهربانى و نيكى به آنان و فرمانپذيرى از آنان و خوش رفتارى با آنان، موفق بدار و اطاعت از آنان را در كام من شيرين و گوارا بگردان.
خداوندا! صدايم را در برابر آنها آرام و گفتارم را بر آنان خوشايند فرما و خويم را با آنان نرم و قلبم را بر آنها مهربان ساز. خدايا! ياد آنان را در پس نمازهايم و در وقتهاى شب و روزم، از دلم مزداى و مرا به بركت دعاهايى كه براى آنان دارم، بيامرز».
امام زین العابدین علیهالسلام در یکی از دعاهای خود در صحیفه سجادیه میفرماید: «بارخدایا، ای که گناهکاران به رحمتت فریادرسی میکنند، و ای که بیچارگان به یادآوری احسانت پناه میبرند، ای که خطاکاران از بیم تو به شدت گریه میکنند، ای همدم هر وحشت زده دور از وطن، ای گشایش هراندوهگین دل شکسته، ای فریادرس هر درمانده تنها، ای مددکار هر محتاج رانده شده، تویی که رحمت و دانشت همه چیز را فرا گرفته... تویی که عفوت بر عقابت غلبه دارد، و تویی که مهرت پیشاپیش غضبت در حرکت است... و تویی که چون نعمت به کسی مرحمت کنی، چشم پاداش از او نداری... اینک منم ای پروردگارم که در پیشگاهت به خاکساری در افتادهام، منم که خطاها پشتم را گرانبار کرده، و منم که گناهان عمرم را به تباهی برده و منم که از سر جهالت تو را نافرمانی کردهام، در صورتی که تو شایسته این نبودی که من چنین کنم».
گلچيني از اهداف تربيتي صحيفه سجاديه، به همراه دعاهاي مربوط[1] در قالب محوريابي، دعا
1. اهداف تربيتي در رابطه انسان با خدا
الف) معرفت به خدا
سپاس و ستايش خدايي را سزاست که ديده¬هاي بينندگان از ديدنش ناتوانند و انديشه¬هاي وصفکنندگان از عهده وصفش برنيايند. به قدرت و توانايي خود، آفريدگان را آفريد و آنان را به اراده و خواست خويش پديد آورد، بيآنكه از روي نمونه¬اي باشد.[3]
ب) دست¬يابي به ايمان کامل
بارخدايا! ايمانم را به پايه کامل¬ترين ايمان برسان، و باورم را بهترين يقين¬ها قرار ده، و نيت مرا به نيکوترين نيت¬ها پايان ده، و کردارم را به بهترين کردارها برسان.[4]
ج) تقوا
و دلم را از پرهيزکاري خودت مالامال کن.[5]
بارخدايا! براي ما توشه¬اي از پرهيزکاري قرار ده.[6]
يک- آثار تقوا
و مرا از کساني قرار ده که با بازداري و نگه¬داري تو، از گناهان و لغزش¬ها و خطا بسته و محفوظ مانده¬اند.[7]
و ما را براي مقابله در برابر گمراهي شيطان از پرهيزکاري، توشه ده و خلاف راه او که راه تباهي است، ما را به راه پرهيزکاري ببر.[8]
دو- صفات پرهيزکاران
و زيور پرهيزکاران را به من بپوشان در گستردن عدل و داد، و فرو نشاندن خشم، و خاموش کردن آتش دشمني، و گردآوردن و الفت دادن پراکندگان، و اصلاح فساد بين مردم، و فاش کردن خير و نيکي، و پنهان کردن عيب و زشتي، و نرم¬خويي و فروتني و خوشرفتاري و آرامطبعي و سنگيني و خوش¬خويي و پيش دستي به کمال اخلاقي، و برگزيدن احسان، بيآنکه جزاي احساني باشد، و ترک عيب¬گويي و به غير مستحق نيکي نکردن، و گفتن حق اگرچه سخت باشد و کم شمردن نيکي در گفتار و کردارم اگرچه بسيار باشد، و بسيار شمردن بدي در گفتار و کردارم اگرچه کم باشد.[9]
د) پرورش روح عبادت و نماز
و شبم را آباد و با برکت گردان، به بيدار کردنم آن براي بندگي¬ات، و تنها بودنم به شب¬خيزي براي مناجات با تو.[10]
و مناجات و راز و نياز با خودت را در تنهايي و در شب و روز برايم آراسته و خوشايند گردان.[11]
ه) شکرگزاري
پس سپاسگزارنده¬ترين بندگانت از سپاس تو ناتوان هستند.[12]
يک- فرهنگ شکرگزاري
- شکرگزاري، تفضل الهي
بارخدايا! کسي به پايان شکر سپاس تو نمي¬رسد، مگر اينکه از احسان و نيکي تو چيزي براي او فراهم مي¬آيد که او را به شکري ديگر وادار مي¬گرداند.[13]
- فراواني نعمت به سبب شکر
و فرمودي: «هرآينه اگر (مرا بر نعمتي که به شما داده¬ام) سپاس گزاريد، شما را فزوني دهم و اگر ناسپاسي کنيد، همانا کيفر من سخت است».[14]
- قرار گرفتن در موضع آزمايش
و نهي کرده تا شکر و سپاس¬گزاري¬مان را آزمايش کند.[15]
- حقشناسي، مرز تفکيک انسان از حيوان
سپاس خداي را که اگر بندگانش را از شناختن سپاس¬گزاري خود بر نعمت¬هاي پيدرپي که به ايشان داده و بخشش¬هاي پيوسته که براي آنها تمام گردانيده است، بازمي-داشت، هرآينه، نعمت¬هايش را مصرف مي¬کردند و او را سپاس نمي¬گزاردند. ... اگر چنين مي¬بود و شکر نمي¬کردند، از حدود انسانيت به مرز حيوانيت روي مي-آوردند.[16]
دو- آثار تربيتي شکر؛ رسيدن به مقام رضا
پس نمي¬دانم اي خداي من! کدام يک از اين دو حالت به سپاس¬گزاري تو واجب¬تر و کدام يک از اين دو هنگام، براي ستايش تو سزاوارتر است؛ هنگام تندرستي يا بيماري؟ بارخدايا! بر محمد و آل او درود فرست و آنچه را برايم پسنديده¬اي، محبوب من گردان.[17]
و) توبه
بارخدايا! به سوي تو بازمي¬گردم و توبه مي¬کنم؛ توبه کسي که رجوع به گناهي را در دل نمي¬گذارد و پس از توبه در گناهي بازنمي¬گردد. توبه خالصي که از شک و دودلي پاکيزه باشد. پس آن را از ما قبول فرما و از ما خشنود شو و ما را بر آن پابرجا گردان.[18]
2. اهداف تربيتي در رابطه انسان با خود
الف) پرورش حس خداجويي
به قدرت و توانايي خود، آفريده¬ها را نيکو و زيبا آفريد و آنان را به خواست خويش به وجود آورد، بيآنکه از روي مثال و نمونه¬اي باشد. سپس آنان را در راه اراده خويشتن روان گردانيد و در راه محبت و دوستي خود برانگيخت.[19]
ب) پرورش حس فضيلت¬جويي
بارخدايا، عزيز و گرامي¬ام دار و به کبر و خودپسندي و خودبيني دچارم مکن، و مرا به بندگي خودت توفيق ده، و عبادتم را به خودپسندي تباه مگردان، و خير و نيکي براي مردم را به دست من روان ساز، و آن را به منت نهادن باطل مفرما، و خوهاي پسنديده را به من ببخش، و مرا از به خود نازيدن نگاهدرا.[20]
ج) پرورش غرايز و خواست¬هاي طبيعي آدمي
يک- روزي به اندازه
و از تو مي¬خواهم براي روزي¬ام، راهي آسان فراهم کني. پس بر محمد و آل او درود فرست و روزيام را بر من آسان گردان و مرا به اندازه¬اي که برايم تعيين فرموده-اي، قانع و خشنود ساز و به بهره¬ام در آنچه بهره من گردانيده¬اي، خشنودم فرما و آنچه از تن و عمرم سپري شده و رفته است، در راه فرمانبرداري¬ات قرار ده؛ زيرا تو بهترين روزي دهندگاني.[21]
دو- شکر¬گزاري و سرکشي نکردن
و در رزق و روزي عطا فرموده، فراخي مي¬يافتند و شکرش را به جا نميآوردند و اگر چنين مي¬بودند و شکر نمي¬کردند، از حدود انسانيت به مرز حيوانيت روي مي-آوردند.[22]
سه- شرکت دادن ديگران در نعمت¬هاي الهي
و ما را در اين روز و اين شب و همه روزهايمان توفيق عطا فرما براي انجام نيکي و کمک کردن به ناتوان.[23]
چهار- هدايت ميل جنسي
و شهوت و خواهشم را از هر حرام و منع¬شده¬اي بشکن.[24]
3. اهداف تربيتي در رابطه انسان با ديگران
الف) اهداف تربيتي در روابط خانوادگي
يک- وظايف فرزند در برابر والدين
و پدر و مادر مرا به بهترين پاداش که به آن، پدران و مادران بندگان باايمانت را اختصاص داده¬اي، امتياز ده.[25]
بارخدايا! صدايم را در برابر ايشان پايين¬تر و سخنم را خوشايند و خويم را نرم-ساز، و دلم را براي آنها مهربان کن و مرا به ايشان مهربان و دل¬سوز گردان.[26]
و مرا به وسيله دعا براي ايشان و ايشان را به سبب مهرباني¬شان به من بيامرز؛ آمرزشي پابرجا.[27]
دو- وظايف والدين در برابر فرزند
بارخدايا! روزي¬هايشان را براي من و به دست من فراوان گردان، و مرا در پرورش ايشان ياري فرما.[28]
و کيش¬ها و خوهايشان را براي من سالم بدار و مرا در تربيت ايشان ياري فرما.[29]
4. اهداف تربيتي در روابط اجتماعي، سياسي و اقتصادي
الف) فراهم کردن زمينه ايجاد برادري
و آنان را توفيق ده براي برپاداشتن طريقه و روش حفظ احكام و فراگرفتن اخلاق نيک خود که بندگان را به آن امر فرموده¬اي.[30]
ب) عمل به وظايف و مسئوليت¬ها در قبال يکديگر
و آنان را توفيق ده در فراگرفتن زيبايي¬هاي فرهنگ خودت در مهرورزي، و کمک به ناتوانانشان، و بستن شکاف فقر و نيازمند¬يشان، و رفتن نزد بيمارشان، و راهنمايي کردن راه¬جو و اندرز دادن مشورت کننده¬شان، و ديدار از سفر آمدهشان، و پنهان کردن رازهاشان، و پوشاندن عيب¬هاشان، و ياري کردن ستم ديده¬شان، و سود رساندنشان به بخشش فراوان، و دادن آنچه ايشان را واجب و لازم است پيش از درخواست.[31]
ج) امر به معروف و نهي از منکر
بارخدايا! ما را در اين روز و اين شب و همه روزهامان توفيق عطا فرما براي انجام امر به معروف و نهي از منکر، و حفظ و نگه¬داري اسلام، و نکوهش باطل و نادرستي، و خوار شمردن آن، و ياري حق و گرامي داشتن آن.[32]
د) انفاق و صدقه
بارخدايا! بر محمد و آل او درود فرست و روزي¬هاي مرا از وسايل حلال روان گردان و انفاق و خرج کردنم را در راه¬هاي خير و نيکي بگردان.[33]
ه) فرهنگ بهينه مصرف
و مرا از اسراف و زياده¬روي بازدار و به بخشيدن و ميانه¬روي در زندگي، مستقيم ساز و روش نيکو در زندگي را به من بياموز و مرا به لطف خود از بي¬جا خرج کردن باز دار.[34]
آنگاه كه امام سجاد عليهالسلام در آستانه شهادت قرار گرفت، هنگام مرگ، دمى بيهوش شد و چون چشم خود را گشود، سوره واقعه و سوره فتح را خواند. سپس گفت:
الْحَمْدُ للّهِِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الاْءَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنْ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ.
سپاس خدايى را كه به ما وعده راست فرمود و بهشت را ميراث ما كرد تا هر جا كه خواهيم جاى گيريم. پس چه نيك است پاداش عمل كنندهها.
امام سجاد عليهالسلام وصيت كرده بود كه در مرگشان، كسى را خبر نكنند و ايشان را زود به خاك بسپارند، ولى هنگام تشييع و دفن آن حضرت، انبوهى از دوستداران اهل بيت گرد آمدند كه مدينه مانند آن را كمتر به خود ديده بود.
حجاب چهره جان مىشود غبار تنم
خوشا دمى كه از آن چهره پرده برفكنم
چنين قفس نه سزاى چو من خوشالحانى است
روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم
پینوشتها:
[1] . حاج سيد علي فيض الاسلام، ترجمه و شرح صحيفه کامله سجاديه، انتشارات فيض الاسلام، زمستان 1368.
[2] . نک: علي اصغر ابراهيميفر، بررسي نظام تربيتي صحيفه سجاديه، قم، مرکز پژوهش¬هاي اسلامي صدا و سيما، 1385، چ1، صص 128 – 172.
[3] . صحيفه سجاديه، دعاي 1، بند 2 و 3.
[4] . همان، دعاي 20، بند 1.
[5]. دعاي 21، بند 9.
[6] . دعاي 17، بند 5.
[7] . دعاي 25، بند 10 و 11.
[8] . دعاي 17، بند 5.
[9] . دعاي 20، بند 10.
[10] . دعاي 47، بند 123.
[11] . دعاي 47، بند 110.
[12] . دعاي 37، بند 3.
[13] . دعاي 37، بند 1.
[14] . دعاي 45، بند 14.
[15] . دعاي 1، بند 21.
[16] . دعاي 1، بند 8 و 9.
[17] . دعاي 15، 2، 3، 4، و 6.
[18] . دعاي 45، بند 52.
[19] . دعاي 1، بند 3 و 4.
[20] . دعاي 20، بند 3.
[21] . دعاي 32، بند 28.
[22] . دعاي 1، بند 8 و 9.
[23] . دعاي 6، بند 18.
[24] . دعاي 39، بند 1.
[25] . دعاي 24، بند 12.
[26] . دعاي 24، بند 6.
[27] . همان، بند 14.
[28] . دعاي 25، بند 2 و 5.
[29] . همان.
[30] . دعاي 26، بند 3.
[31] . همان، بند 2.
[32] . دعاي 6، بند 18.
[33] . دعاي 30، بند 3.
[34] . همان.
ماهنامه گلبرگ،ش60
ماهنامه گلبرگ،ش95
ماهنامه گلبرگ،ش105
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}