سیمای امام سجاد علیه السلام(2)
سیمای امام سجاد علیه السلام(2)
در بخش پیشین این مقاله به برخی از ویژگیهای امام سجاد علیهالسلام مورد بحث قرار گرفت. در آنجا ویژگیهای آن حضرت را در ابتدا به دو بخش تقسیم کردیم:1. ویژگیهای مرتبط با امامت؛ 2. ویژگیهای شخصی آن حضرت. ویژگیهای شخصی آن حضرت را نیز به دو قسم تقسیم کردیم: ویژگیهایی که در ارتباط با خدا مطرح است و ویژگیهایی که در ارتباط با خود و مردم مطرح است.
در قسمت قبلی مقاله، ویژگیهای مرتبط با امامت و نیز ویژگیهای شخصی مرتبط با خداوند بحث شد. اینک ادامه بحث را پی میگیریم.
امام باقر علیهالسلام فرمود: هنگامی که پدرم لحظات آخر عمر را میگذراند، مرا به سینهاش چسباند و فرمود:«یابُنَیَّ أوصیکَ بِما أَوصانی بی اَبی حینَ حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ وَ بِما ذَکَرَ اَنَّ أَباهُ أَوْصاهُ بِهِ یا بُنَیَّ اصْبِرْ عَلَی الْحَقِّ وَ اِنْ کانَ مُرّاً(1):ای پسر عزیزم! تو را وصیت میکنم به آنچه پدرم هنگام شهادت به من وصیت کرد و فرمود که پدرش به او وصیت کرده است. پسر جانم! بر حق استقامت کن، گرچه تلخ باشد.»
عباس بن عیسی میگوید: حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام دچار تنگنای مالی شد. روزی نزد یکی از غلامان آزادشدهاش رفت و از او ده هزار درهم قرض خواست، او تقاضای وثیقه کرد و امام نخی از عبایش کند و فرمود: این وثیقه من. غلام نپسندید و امام ناراحت شد و فرمود: آیا من به وفا سزاوارترم یا حاجب بن زراره؟ غلام گفت: شما. فرمود: چه شد که حاجب کمان چوبی اش را در مقابل صد شتر به یک کافر داد و به آن وفا کرد و من به نخ عبای خود وفا نمیکنم؟ غلام نخ را گرفت و در قوطی گذاشت و ده هزار درهم داد. مدتی بعد امام پول را برگرداند و وثیقهاش را خواست.غلام ابراز کرد که گم شده است. امام فرمود: پس پولت را هم نگیر، چون من کسی نیستم که به وثیقهام بی اعتنا باشم. به این ترتیب، غلام نخ را داد و پولش را گرفت(2).
(3)
به من به امانت بسپارد، به او باز میگردانم.»
امام سجاد علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل کرد که: «وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ ما جُمِعَ شَیْءٌ اِلی شَیْءٍ اَفْضَلُ مِنْ حِلْمٍ اِلی عِلْمٍ(4)؛ به خدایی که جانم در دست اوست، قسم! دو چیز با هم جمع نشدهاند که بالاتر از بردباری همراه با علم باشد.»
آن حضرت میفرمود: «اَلصَّبْرُ مِنَ الایمانِ بِمَنْزِلَةِ الَّرأسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْرَلَهُ؛(5) صبر نسبت به ایمان به مانند سر نسبت به بدن است. کسی که صبر ندارد ایمان ندارد.» و نیز میفرمود: «روز قیامت منادی ندا میزند: اهل فضیلت برخیزند! در این هنگام جمعی پیش از آنکه در مقام محاسبه قرار بگیرند، بر میخیزند. به آنها گفته میشود: به سوی بهشت بروید! فرشتگان که به آنها میرسند، میپرسند: به کجا میروید؟ میگویند: به بهشت. میپرسند: چطور چنین شایستگی یافتید؟ میگویند: هرگاه (مردم) به ما با نادانی برخورد میکردند، بردبار بودیم، اگر ستم میکردند، شکیبا بودیم و زمانی که به ما بدی میکردند، میبخشیدیم ... بار دیگر منادی صدا میزند: صبرکنندگان بر خیزند!... میگویند: ما بر اطاعت از فرمانهای خدا صبر کردیم و با شکیبایی خود را از گناه و نا فرمانی باز داشتیم... .»
در صحنه عمل نیز رفتار امام حلیمانه بود. مردی از خوارج به حضرت دشنام داد و غلامان خواستند از او انتقام بگیرند. امام فرمود: آرام باشید! وبه آن مرد فرمود: آنچه از ما نمیدانی، بیشتر از چیزی است که ظاهر است.آیا نیازی داری که بر طرف سازیم؟او خجالت کشید وسر به زیر انداخت. به غلامش فرمود: هزار درهم به او بده! همین کار سبب هدایت او شد.(6)
حفظ حرمت انسانهای آزاد یا برده برای امام یک سیره و روش دائمی بود تا آنجا که نقل شده است: هرگاه میخواست مسافرت کند، دو رکعت نماز میخواند، آن گاه سوار مرکب میشد. اگر غلامانش برای نوافل باقی میماندند، منتظر آنها میایستاد. بعضی میپرسیدند:چرا آنها را از این کار منع نمیکنید؟ میفرمود: دوست ندارم بندهای را از نماز خواندن منع کنم. من سنت را دوست دارم.
و زمانی که بر گروهی از جزامیان میگذشت و آنها سفره شان را پهن کرده بودند، فرمود: اگر روزه دار نبودم،اجابت دعوت میکردم. آن گاه وقتی به خانه رفت، غذای مناسبی درست کرد و آنها را دعوت نمود و با آنها مشغول غذا خوردن شد.(7)
امام سجاد علیهالسلام ملاک حسب و مباهات به آن را تواضع و فروتنی میدانست. از سخنان آن حضرت است که: «لا حَسَبَ لِقُرَ شِیٍّ وَ لا عَرَبِیٍّ اِلاّ بِتَواضُعٍ؛(8) برای قرشی و عرب حسبی جز تواضع نیست.» و میفرمود: «اِنَّ فِی السَّماءِ مَلَکَیْنِ مُوَکِّلَیْنِ بِالْعِبادِ فَمَنْ تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعاهُ وَ مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعاهُ؛(9) همانا در آسمان دو فرشته موکّل برای بندگان وجود دارد که هرکس برای خدا تواضع کند بالا میبرند و آن را که تکبر کند، پایین آورند.» و میفرمود: «سَبَبُ الرَّفْعَةِالتَّواضُعُ؛(10) تواضع وسیله بلندمقامی است.»
(11)
گرفتم با غریبهها مسافرت کنم.»(12)
امام سجاد علیهالسلام در عین تواضع و فروتنی، هرگز گرفتار خواری و ذلت نمیشد و همواره عزت خود را حفظ و بر اساس عزت مداری رفتار میکرد. در عرصه مناجات آن حضرت، این جملات نشان از اوج عزت جویی الهی و واقعی ایشان دارد: «... ذَلِّلْنی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أَعِزَّنی عِنْدَ خَلْقِکَ وَ وَضِّعْنی اِذا خَلَوْتُ بِکَ وَارْفَعْنی بَیْنَ عِبادِکَ وَ أَغنِنی عَمَّنْ هُوَ غَنِیٌّ وَ زِدْنی اِلَیْکَ فاقَةً وَ فَقْراً وَ اَعِذْنی مِنْ شَماتَةِ الْأَعْداءِ وَ مِنْ حُلُولِ الْبَلاءِ وَ مِنَ الذُّلِّ وَ الْعَناءِ...؛(13) مرا در پیشگاه خود خوار و نزد آفریدگانت عزیز گردان! و چون با تو خلوت کنم و تنها باشم، فروتن و در میان بندگان بلند مرتبه و سرافرازم نما! و از کسی که بی نیاز است، بی نیازم ساز! و بر فقر و نیازمندیم به درگاهت، بیافزا و از شماتت دشمنان و از پیشامد بلا و ذلت و رنج و گرفتاری پناهم ده!»
نمونهای از عزتطلبی امام زین العابدین علیهالسلام در عرصه سیاسی را مورخین چنین نوشتهاند که: «ابراهیم بن طلحة که در زمان اسارت اهل بیت علیهمالسلام در شام بود، خود را به آنان رساند و از امام زین العابدین علیهالسلام پرسید: علی بن الحسین! حالا چه کسی پیروز است! امام فرمود: اگر میخواهی بدانی پیروز کیست، هنگام نماز اذان و اقامه بگو.»(14)
امام سجاد علیهالسلام آیینه زهد واقعی بود و میفرمود: «اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ ثَنائی عَلَیْکَ وَ مَدْحی اِیّاکَ وَ حَمْدی لَکَ فی کُلِّ حالاتی حَتّی لا اَفْرَحَ بِما آتَیْتَنی مِنَ الدُّنْیا وَ لا أَحْزَنَ عَلی ما مَنَعْتَنی فیها(15)؛ خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست! ثنا و حمد و مدح مرا در تمام حالاتم مخصوص خود گردان! تا به آنچه از دنیا میدهی، شاد نشوم و به آنچه از دنیا منع میکنی، محزون نشوم.»
آن حضرت پیرامون علامت زاهدین میفرمود: «اِنَّ عَلامَةَ الزّاهِدینَ فِی الدُّنْیا الرّاغِبینَ فی الْآخِرَةِ تَرْکُهُمْ کُلَّ خَلیطٍ وَ خَلیلٍ وَ رَفْضُهُمْ کُلَّ صاحِبٍ لا یُریدُ ما یُریدوُنَ أَلا وَ اِنَّ الْعامِلَ لِثَوابِ الْآخِرَةِ هُوَ الزّاهِدُ فی عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْیا؛(16) همانا نشانی زاهدان در دنیا و راغبین در آخرت، واگذاشتن هر معاشر و دوست و کنار زدن هر مصاحبی است که آنچه را آنان میخواهند او نمیخواهد. بدانید عمل کننده به جهت ثواب آخرت، زاهد در لذتهای زود گذر دنیاست.»
پیرامون درجات زهد نیز میفرمود: «اَلزُّهْدُ عَشْرَةُ أَجْزاءٍ فَأَعْلی دَرَجاتِ الزُّهْدِ أَدْنی دَرَجاتِ الرِّضا، أَلا وَ اِنِّ الزُّهْدَ فی آیَةٍ مَنْ کِتابِ اللّهِ «لِکَیْلا تَأْسَوا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما اَتاکُمْ»؛(17) زهد ده درجه دارد. بالاترین درجات زهد، پایینترین درجات رضاست. آگاه باشید که زهد در آیهای از کتاب خداست: برآنچه از دست شما رفته است، افسوس نخورید و به آنچه به دست شما رسیده، شاد مباشید!»
امام سجاد فرزندانش را هم به زهد دعوت میکرد و به نقل امام محمد باقر علیهالسلام میفرمود:« دنیا پشت کرده و میرود و آخرت رو کرده و میآید و برای هر کدام از آنها فرزندانی است. پس شما از فرزندان آخرت باشید، نه از فرزندان دنیا و در دنیا زاهد و نسبت به آخرت راغب باشید... .
آگاه باشید که هرکس مشتاق بهشت است، از تمایلات نفسانی دوری میکند و هر کس از آتش میترسد، از آنچه حرام است دست برمی دارد و کسی که در دنیا زاهد باشد، مصیبتها بر او آسان میآید... .»(18)
(19)
زاهدترین مردم باشی.»
در مقام رفتار نیز همین بس که به دلیل شدت توجه حضرت به زهد، این ویژگی در شمار القابش جای گرفت، از جمله ابن شهر آشوب مینویسد: «لَقَبُهُ زَیْنُالْعابِدینَ ... وَالزّاهِدُ وَ الْعابِدُ؛(20) لقبش زین العابدین ... و زاهد و عابد است.»
ابن سعد مینویسد: «هشام بن اسماعیل، امام سجاد و اهل بیت علیهمالسلام را آزار میداد و بر منبر از علی علیهالسلام گله میکرد. وقتی ولید بن عبد الملک به حکومت رسید، او را عزل کرد و فرمان داد وی را برابر مردم نگاه دارند (تا مردم هر چه بخواهند به او بگویند). هشام گفت: از کسی جز علی بن الحسین نمیترسم. راوی میگوید: گفتم علی بن الحسین علیهماالسلام مردی صالح است که گفتارش گوش داده میشود. علی بن الحسین علیهماالسلام فرزندانش را جمع کرد و آنان را از تعرض به وی باز داشت. حضرت خودش هم صبح برای حاجتی از منزل خارج شد و بدون اینکه به او تعرض کند، بر او گذر کرد. هشام بن اسماعیل با صدای بلند فریاد زد: خدا داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد.»(21)
(22)
نشود.»
از درخشانترین ابعاد زندگی امام سجاد علیهالسلام خدمتهای او به امت اسلامی است.
آن حضرت سنگدلی نسبت به فقرا و مستمندان، ستم به یتیمان و بیوه زنان و رد سائل در شب را از گناهانی میدانست که مانع نزول باران از آسمان میشوند.(23) و در سخنی جامع پیرامون این وظیفه مهم انسانی فرمود: «کسی که یک نیاز برادرش را برآورد، خداوند صد نیازش را رفع میکند. کسی که اندوهی از دل برادرش بردارد، خداوند اندوه روز قیامت را از او برطرف میسازد، هر قدر هم که زیاد باشد، و هر کس برادرش را که در مقابل ستمکار قرار گرفته، یاری کند، خدا او را در عبور از پل صراط یاری میکند، در وقتی که قدمها میلغزد. وکسی که به دنبال حاجت برادر مؤمنش برود و با برآوردن حاجتش او را مسرور سازد، چنان است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را مسرور ساخته است. و هر کس او را سیراب کند، خدا او را از شراب سر به مهر بهشتی سیراب سازد. وهر کسی گرسنگی او را با طعام برطرف کند، خدا او را از میوههای بهشت سیر کند. و کسی که برهنگی او را بپوشاند، خدا او را با پارچههای زربافت و حریر بپوشاند. و اگر با اینکه برهنه نیست او را لباسی بپوشاند، پیوسته در حفظ خداست تا هنگامی که نخی از آن لباس بر تن او باشد. وکسی که کار مهم برادرش را کفایت کند، خداوند پسران بهشتی را خدمتگزار او سازد. و کسی که او را بر مرکبی سوار کند، خدا او را درقیامت بر ناقهای بهشتی سوار کند که فرشتگان به آن میبالند. و هر کسی مؤمنی را هنگام مردن کفن کند، گویا او را از روز ولادت تا مرگش پوشانده است. و هر کس او را همسری دهد که مایه انس و آرامش او گردد، خداوند برای او در قبرش مونسی به شکل محبوبترین افراد خانواده اش قرار میدهد. و کسی که برادر مؤمن بیمارش را عیادت کند، فرشتگان دور او را میگیرند و برایش دعا میکنند تا هنگامی که از آنجا بیرون آید و به او میگویند: خوشا به حالت و بهشت گوارایت! به خدا سوگند! برآوردن حاجت مؤمن در پیشگاه خدا محبوبتر از دو ماه روزه پی در پی با اعتکاف آن دو ماه در ماه حرام میباشد.»(24)
(25)
آن حضرت هزینه زندگی صد خانواده تهیدست مدینه را بر عهده داشت.(26) گروهی از اهل مدینه از غذای شبانهای که به دستشان میرسید، زندگی را میگذراندند و فقط بعد از شهادت امام و قطع غذا، متوجه آورنده آن شدند.(27) امام به صورت نا شناس کیسه نان و غذا به دوش میکشید و به خانه فقرا میبرد و میفرمود: «صدقه پنهانی، آتش خشم خدا را خاموش میسازد.»(28)
(29)
مساکین میبرد.»
حجم عظیم نامههای حضرت به یاران و شیعیان و نصیحت و خیرخواهی آنان، به تنهایی گواه این روحیه امام است. ما تنها به حق نصیحت کننده و نصیحت شونده از نگاه حضرت سجاد علیهالسلام بسنده میکنیم:«وَ امّا حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ فَاِنَّ حَقَّهُ أَنْ تُؤَدِّیَ اِلَیْهِ النَّصیحَةَ عَلیَ الْحَقِّ الَّذی تَری لَهُ اَنَّهُ یَحْمِلُ وَ یَخْرُجُ الْمَخْرَجَ الَّذی یَلینُ عَلی مَسامِعِهِ وَ تُکَلِّمَهُ مِنَ الْکَلامِ بِما یُطیقُهُ عَقْلُهُ، فَاِنَّ لِکُلِّ عَقْلٍ طَبَقَةً مِنَ الْکَلامِ یَعْرِفُهُ وَ یَجْتَنِبُهُ وَلْیَکُنْ مَذْهَبُکَ الرَّحْمَةَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ ••• ؛(30)
خدانیست.»
«وَ اَمّا حَقُّ النّاصِحِ فَأَنْ تُلینَ لَهُ جَناحَکَ ثُمَّ تَشْرَئِبَّ لَهُ قَلْبَکَ وَ تَفْتَحَ لَهُ سَمْعَکَ حَتّی تَفْهَمَ عَنْهُ نَصیحَتَهُ ثُمَّ تَنْظُرَفیها، فَاِنْ کانَ وُفِّقَ فیها لِلصَّوابِ حَمِدْتَ اللّهَ عَلی ذلِکَ وَ قَبِلْتَ مِنْهُ وَ عَرَفْتَ لَهُ نَصیحَتَهُ وَ اِنْ لَمْ یَکُنْ وُفِّقَلَها فیها رَحِمْتَهُ وَ لَمْ تَتَّهِمْهُ وَ عَلِمْتَ اَنَّهُ لَمْ یَألُکَ نُصْحَاً اِلاّ اَنَّهُ أَخْطَأَ اِلاّ أَنْ یَکونَ عِنْدَکَ مُسْتَحِقّاً لِلتُّهَمَةِ فَلاتَعْبَأُ بِشَیْءٍ مِنْ أَمْرِهِ عَلی کُلِّ حالٍ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ...؛(31) و اما حق کسی که تو را نصیحت میکند، این است که در برابر او متواضع باشی و با جان و دل نصیحت او را گوش کنی تا نصیحت او را بفهمی. وانگهی درباره آنچه شنیدهای، فکر کنی. اگر به حق سخن گفته، خدا را بر آن شکر کنی و نصیحتش را پذیرا باشی و ارج بنهی و اما اگر نادرست بود، باز هم به مهر و محبت با او برخورد کنی، نه آنکه او را متهم سازی و بدانی که در نصیحت تو کوتاهی نکرده، مگر اینکه اشتباه کرده است. البته در صورتی که او سزاوار اتهام باشد، در هیچ حالی نباید به حرف او اعتنا کنی و هیچ نیرو و توانی جز به خدا نیست.»(32)
اوج شجاعت امام سجاد علیهالسلام را میتوان در مجلس عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاویه دید. وقتی عبید الله متوجه امام شد و پرسید: او کیست؟ پاسخ شنید که علی بن الحسین است. او گفت: مگر علی بن الحسین را خدا نکشت ! امام پاسخ داد: برادری به نام علی داشتم که مردم او را شهید کردند. عبیدالله گفت: نه، خدا کشت. امام آیه «اَللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَ نْفَسَ حینَ مَوْتِها»(33) را قرائت کرد و ابن زیاد که خشمگین شده بود، دستور قتل امام را صادر کرد. امام سجاد علیهالسلام با شجاعت بی نظیر فرمود:«اَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنی یَاابْنَ زِیادٍ!أَما عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةً وَ کَرامَتُنَا الشَّهادَةُ؛(34) (ای ابن زیاد) مرا با قتل تهدید میکنی! نمیدانی که کشته شدن، عادت، و شهادت، کرامت ماست!»
در مجلس یزید نیز همین شبهه (جبری بودن شهادت امام حسین علیهالسلام ) از سوی یزید مطرح شد که امام فرمود:ما جز قضای الهی که حکمش در آسمان و زمین جریان دارد، چیز دیگری ندیدیم. یزید گفت: تو پسر کسی هستی که خدا او را کشت. امام فرمود: من علی پسر کسی هستم که تو او را کشتی. امام این آیه را خواند که: «وَ مَنْ یَقْتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً»؛(35) «و هر کس مؤمنی را عمدأ بکشد، مجازاتش جهنم جاودان است و خدا بر او غضب میکند و از رحمتش دور میسازد و عذاب بزرگی برای او آماده کرده است.»
یزید که نتوانست پاسخی بدهد، خشمگین شد و دستور قتل حضرت را صادر کرد. در اینجا نیز امام با شجاعت تمام فرمود: « هرگز فرزندان اسیران آزاد شده نمیتوانند به قتل انبیاء و اوصیا فرمان دهند، مگر اینکه از دین اسلام خارج شوند(36).»
دلهای مؤمنان بخشیده است ... .»(37)
بی پاسخ گذاشت.(38)
به تصریح خود امام، آن حضرت و اهل بیت علیهمالسلام از فضیلتهایی خدا دادی مثل: بزرگواری و محبت پنهان در دلهای مؤمنان برخوردار بودند.(39)
میخوانیم:
هشام بن عبد الملک در ایام حج به دلیل ازدحام جمعیت نتوانست حجرالاسود را استلام کند. برای همین منبری آوردند و او بر آن نشست. در همین لحظات، امام زین العابدین وارد شد، در حالی که عبایی بر دوش داشت و زیباترین مردم و خوش بوترین آنان بود و بر پیشانیاش علامت سجده نقش بسته بود. تا به نزدیک حجرالاسود رسید، مردم به نشانه تجلیل کنار رفتند و ایشان حجرالاسود را استلام کرد. هشام با خشم از اطرافیان پرسید: او کیست؟ همان دم، فرزدق گفت: من او را میشناسم.
هذَا الَّذی تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَ طْأَ تَهُ
وَالْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ
هذَا ابْنُ خَیْرِ عِبادِ اللّهِ کُلِّهِمْ
هذَا التَّقیُّ النَّقیُّ الطّاهِرُ الْعَلَمُ
اِذا رَأَتْهُ قُرَیْشُ قالَ قائِلُها
اِلی مَکارِمِ هذا یَنْتَهِی الْکَرَمُ
یعنی: این کسی است که بطحا (نام جایی در مکه) جای پایش را میشناسد و خانه کعبه و حرم و بیرون حرم با او آشناست.
این شخص پسر بهترین بندگان خداست و پرهیزکار، برگزیده، پاکیزه، و راهنماست. هنگامی که قریش او را ببینند، گوینده آنها میگوید: کرم وجود به مکارم او ختم میشود.(40)
امام سجاد علیهالسلام هم به عنوان امام، مسئول اصلی امر به معروف و نهی از منکر در تمام ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ... بود و هم به عنوان یک عضو از جامعه اسلامی این مسئولیت را عهده دار بود. از اینرو، در سیره و سخن آن حضرت بارها از این مسئولیت سخن به میان آمده است. امام سجاد علیهالسلام در مقابل انحرافاتی، چون: غلو، جبر گرایی، گروههای مشبّهه، متصوّفه و زاهد نمایان و علمای درباری به شیوههای مختلف به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل میکرد و این در حالی بود که در این دوره رسما جلوی امر به معروف و نهی از منکر گرفته میشد.
امام سجاد علیهالسلام درباره اهمیت هدایت و راهنمایی به معروفها و رهانیدن از ضلالت میفرمود: «به شیعیان من مژده ثواب بزرگ و پاداش فراوان بدهید که خدای تعالی به موسی علیهالسلام چنین وحی کرد: مرا در نزد آفریدگانم و آفریدگانم را نزد من محبوب ساز! موسی پرسید: چگونه؟ فرمود: رحمتها و نعمتهایم را به یادشان بیاور ؛ چرا که اگر فرار کننده از در خانه یا گمگشته از آستانه مرا به سوی من باز گردانی، برای تو بالاتر از عبادت صد سال است که روزهایش را روزه بداری و شبهایش را به نماز و عبادت بگذرانی.»(41)
کردن مرز ارزشها و ضد ارزشهای دینی تلاش کرد.
همچنین در روایتی ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر را معادل ترک کتاب الله دانست و فرمود: «اَلتّارِکُ لِلاَْمْرِ بِالْمَعروفِ وَالنَّهیِ عَنِ الْمُنْکَرِ کَنابِذِ کِتابِ اللّهِ وَ راءَ ظَهْرِهِ اِلاّ اَنْ یَتَّقِیَ تُقاةً فَقیل لَهُ ما تُقاتُهُ؟ قالَ یَخافُ جَبّاراً أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْهِ اَوْ أَنْ یَطْغی(42)؛ ترک کننده امر به معروف و نهی از منکر، مانند کسی است که کتاب خدا را پشت سر انداخته است. مگر اینکه نهایت پرهیزگاری را بورزد. پرسیدند: حق پرهیزگاری چگونه است؟ فرمود: از ستم پیشهای بترسد که مبادا بر او ظلم مفرط کند و یا بترسد از آنکه خود طغیان کند.»
امام علیهالسلام در عمل و رفتار نیز عامل به این اصل حیاتی بود؛ لذا یکی از اصحاب را چنین نهی فرمود: «لَیْسَ لَکَ اَنْ تَقْعُدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ فَاِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالییَقُولُ: «وَ اِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخوضونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِض عَنْهُم حَتی یَخوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ اِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ»؛(43) تو حق نداری با هرکسی مجالست کنی؛ زیرا خدای تعالی میفرماید: چون کسانی را میبینی که درباره آیات ما به عناد گفتگو میکنند، پس از ایشان رو بگردان تا اینکه درباره مطلب دیگری سخن بگویند و اگر شیطان از خاطر تو برد، بعد از آنکه به خاطرت آمد، با گروه ستمگران ننشین ... .»
امام زین العابدین علیهالسلام چنان جایگاهی برای امر به معروف و نهی از منکر قائل بود که میفرمود: «اَلذُّنُوبُ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ تَرْکُ اِغاثَهِ الْمَلهُوفِ وَ تَرکُ مَعُونَةِ الْمَظلومِ وَ تَضْییعُ الْأَمْرِ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهیِ عَنِ الْمُنْکَرِ ؛(44) گناهانی که بلا را نازل میکنند، یاری نکردن غمدیده، ترک یاری مظلوم و ضایع کردن امر به معروف و نهی از منکر است.»
پینوشتها:
1. اصول کافی،ج1،ص91.
2. مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص236؛ وسائل الشیعه، ج2، ص621.
3. تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیهالسلام ، باقر شریف قرشی، ج2، ص196 به نقل از دار السلام، ج2، ص140.
4. الخصال، شیخ صدوق، ص5.
5. الکافی، ج2، ص89؛ زندگانی امام زین العابدین علیهالسلام ، مقرّم ،ص245، به نقل از حلیةالاولیاء، ج3، ص159.
6. کشف الغمه، ص205؛ نمونههای دیگر، ر.ک: بحارالانوار، ج11، ص27؛ امالی مفید، ص128؛ عوالم، ج18، ص112؛ الکامل، ج3، ص80.
7. زندگانی امام زین العابدین علیهالسلام ، مقرم، ص490، به نقل از محاسن، ج1، ص123، کافی در حاشیه مرآت العقول، ج2، ص130.
8. بحارالانوار،ج72،ص120.
9. اصول کافی، ج2، ص122، و از امام صادق علیهالسلام در بحارالانوار، ج75، ص126.
10. تحلیلی از زندگی امام سجاد علیهالسلام ، ص208، به نقل از تحف العقول، ص 208.
11. محاسن برقی، ج1، ص125.
12. بحارالانوار، ج46، ص49.
13. صحیفه سجادیه، دعای 27،(دعای عرفه). نمونه دیگر در تحف العقول، ص278.
14. امالی طوسی، ج2، ص290.
15. صحیفه سجادیه، دعای 20.
16. تحف العقول، ص196.
17. بحارالانوار، ج67، ص311.
18. اصول کافی، حاشیه مرآة العقول، ج2، ص137، مذمت دنیا، ح15.
19. بحارالانوار،ج78،ص139.
20. مناقب ج4،ص175؛همچنین سخن مفصلی را از حضرت در تحف العقول، ص65 ببینید.
21. طبقاتالکبری، ج5، ص220؛ ارشاد، ج2، ص147.
22. همان، ج5،ص170.
23. معانی الاخبار،ص78،باب 136.
24. ثواب الاعمال ،ص81.
25. بحارالانوار،ج11،ص20.
26. مناقب ابن شهرآشوب، ج4،ص154.
27. بحارالانوار،ج46،ص88.
28. تذکرة الخواص، ص327.
29. الخصال، ج2، ص517.
30. مستدرک الوسائل،ج11،ص166.
31. همان
32. در تحف العقول، ص184به بعد، نامههای امام به زهری و... را مطالعه کنید.
33. الزمر/42.
34. بحارالانوار،ج45،ص117.
35. نساء/93.
36. ذریعة النجاة،ص234.
37. بحارالانوار، ج45، ص137.
38. اثبات الهداة، ج5،ص229.
39. بحارالانوار،ج45،ص137.
40. مناقب ابن شهر آشوب، ج4،ص183.
41. لئالی الاخبار، ص214 و ر.ک: بحارالانوار، ج1، ص71.
42. حلیلة الاولیاء، ج3، ص140.
43. تفسیر برهان، ج1، ص322.
44. معانی الاخبار، باب 136.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}