رهبر معظم انقلاب اسلامی، کمتوجهی به «کتاب و کتابخوانی» را یکی از موانع مهم رسیدن جامعهی ایرانی به جایگاه مطلوب خود میدانند: «[مردم] باید با کتاب اُنس پیدا کنند. در غیر این صورت، جامعهی ایرانی به هدف و آرزویی که دارد نخواهد رسید.»1 و معتقدند: «در جامعهی ما بیاعتنائی به کتاب وجود دارد. گاهی آدم میبیند در تلویزیون از این و آن سؤال میکنند: آقا شما چند ساعت در شبانهروز مطالعه میکنید، یا چقدر وقت کتابخوانی دارید؟ یکی میگوید پنج دقیقه، یکی میگوید نیم ساعت! انسان تعجب میکند. ما باید جوانان را به کتابخوانی عادت دهیم، کودکان را به کتابخوانی عادت دهیم؛ که این تا آخر عمر همراهشان خواهد بود.»2
هرچه ما پیش برویم، احتیاج ما به کتاب بیشتر خواهد شد. این که کسی تصور کند با پدید آمدن وسائل ارتباط جمعىِ جدید و نوظهور، کتاب منزوی خواهد شد، خطاست. کتاب روزبهروز در جامعهی بشری اهمیت بیشتری پیدا میکند. ابزارهای نوظهور مهمترین هنرشان این است که مضمون کتابها و محتوای کتابها و خود کتابها را راحت و آسان منتقل کنند. جای کتاب را هیچ چیزی نمیگیرد.3
در سالهای اخیر، در جامعه ما راجع به معلّمین خیلی صحبت شده است. درباره حقوق معنوی معلّمین، درباره ارزش معلّمین، درباره حقوق مادّی معلّمین، درباره اینکه باید برای این قشر تلاش کرد، فکری کرد، کمکی کرد و خاطرشان را از امور زندگی آسوده کرد تا بتوانند به فرزندان مردم برسند. اینها حرفهایی است که زیاد گفته شده است. کار هم تا حدود زیادی انجام گرفته است و مسؤولین، باز هم مشغولند و کار میکنند. امیدواریم انشاءالله به روزی برسیم که قشر معلّم، دیگر غم وتشویش زندگی مادّی نداشته باشد وبتواند به کار تعلیم و تربیت بپردازد. لکن به نظر من، قضیه از این بالاتراست. مسأله در این حد منحصر نمیماند که مابه معلّم احترام بگذاریم یا زندگی او را تأمین کنیم. قضیه این نیست. بسیاری از معلّمین ارزش خودشان را بالاتر از این حرفها میدانند و حقهم با آنهاست. این روایات و تأکید اسلام بر روی تعلیم و مقام معلّم، برای امر دیگری است. برای چیست؟ به گمان من برای این است که محیط جامعه اسلامی باید مثل یک مدرسه، محیط تعلیم و تعلّم باشد. اصل قضیه این است. همه شما باید احساس کنید که در جامعه اسلامی، در حال تعلّم؛ یعنی یادگرفتن هستید. هر کس در هر مرحلهای که هست، میتواند یاد بگیرد. یاد گرفتن که حد ندارد. ولوعلّامه دهر باشد، باید یاد بگیرد. اتّفاقاً کسانی که معلومات بیشتری دارند و مزه معلومات را چشیدهاند، بیشتر در فکر یاد گرفتند. شما کدام عالم را پیدا میکنید که چند جلد کتاب کنار دستش نباشد و شب و روز و وقت و بیوقت آنها را مطالعه نکند؟ اهل علم، اهل معرفت، اهل دانش و کسانی را که طعم علم چشیدهاند، نمیشود از دانش جدا کرد. مهم این است که در محیط جامعه، احساس میشود کسانی که معلومات کمتری دارند، متأسفانه برای یاد گرفتن بیرغبتند. این، مسأله خطرناکی است و باید درست بهعکس شود. یعنی شما در جامعه چه کارگر باشید، چه کاسب؛ چه معلّم باشید، چه دانشجو؛ چه مشاغل تولیدی داشته باشید، چه مشاغل خدماتی؛ چه مرد باشید و چه زن؛ هرکه و درهر سنّی هستید، باید در حال تعلّم و یاد گرفتن باشید. الی ماشاءالله کتاب هست. پس، وقتهایی را برای کتاب خواندن بگذارید. چقدر وقت ما در رفتوآمدها، در اتوبوسها، در انتظار نشستنها و در این گوشه و آن گوشه به حرفزدنهای بیهوده تلف میشود! این وقتهای تلف شده را اگر روی هم بگذارید، از عمر یک دانشجوی پرکار، بیشتر میشود. اگر این اوقات رابه کار بکشیم و از آنها استفاده آموزشی کنیم - در خانه، در محیط کار، در بین راه - ببینید جامعه چهخواهد شد! مهم، داشتن معلومات، اُنس با کتاب و اُنس با تعلیم و تعلّم است. این، یک طرف قضیه. اما طرف دیگر قضیه این است که همه سعی کنند معلّمِ هم باشند؛ یعنی چیزی را که میدانند به دیگران تعلیم دهند. باز در روایات در باب تعلیم، این معنا زیاد تکرار شده است. عالمی که علم خود را کتمان میکند، لعنت شدهاست! این فقط مخصوص علمِ دین نیست که البته حساب جداگانه و اهمیت ویژهای دارد. پزشکی که علم خود را کتمان کند و به شاگردانش تعلیم ندهد؛ مهندسی که علم خود را کتمان کند؛ کارگر خبرهای که تجربه و علم خود را کتمان کند و در انحصار خویش قرار دهد، و هر کس دیگر که علم خود را کتمان کند، لعنت شده است؛ مگر وقتی که ارائه علم و افشای مطلب علمی، بهطور عام مفسدهای داشته باشد. به هر حال باید محیط جامعه، محیط تعلیم و تعلّم و یادگرفتن ویاد دادن شود. مسأله این است.4
نکته بعد، تن به کار دادن است. یکی از مشکلات ما تنبلی است. مسئلهی مطالعه و کتابخوانی مهم است. در جامعه ما بیاعتنایی به کتاب وجود دارد. گاهی آدم میبیند در تلویزیون از این و آن سؤال میکنند: آقا شما چند ساعت در شبانهروز مطالعه میکنید، یا چقدر وقت کتابخوانی دارید؟ یکی میگوید پنج دقیقه، یکی میگوید نیم ساعت! انسان تعجب میکند. ما باید جوانان را به کتابخوانی عادت دهیم، کودکان را به کتابخوانی عادت دهیم؛ که این تا آخر عمر همراهشان خواهد بود. کتابخوانی در سنین بنده - که البته بنده چندین برابر جوانها کتاب میخوانم - غالباً تأثیرش بهمراتب کمتر است از کتابخوانی در سنین جوانها و شما عزیزانی که اینجا حضور دارید. آنچه که همیشه برای انسان میماند، کتابخوانی در سنین پایین است. جوانان شما، کودکان شما هرچه میتوانند، کتاب بخوانند؛ در فنون مختلف، در راههای مختلف، مطلبی یاد بگیرند. البته از هرزهگردی در محیط کتاب هم باید پرهیز کرد، منتها این مسئلهی بعدی است؛ مسئلهی اول این است که یاد بگیرند، عادت کنند به این که اصلاً به کتاب مراجعه کنند، کتاب نگاه کنند. البته باید دستگاهها مراقب باشند، اشخاص مواظب باشند، هدایت کنند به کتاب خوب؛ که با کتاب بد، عمر ضایع نشود.5
ما در کشورمان، در جامعهی خودمان، از واقعیتی که در این زمینه وجود دارد، راضی نیستیم. بله، درست است؛ امروز حجم کتابهایی که تولید میشود، با گذشته خیلی تفاوت کرده است؛ گاهی چند برابر کتاب منتشر میشود، یا تیراژ کتابها بالا میرود؛ لیکن این کافی نیست؛ اینها برای کشور ما خیلی کم است. باید جوری بشود که در سبد کالای مصرفی خانوادهها، کتاب یک سهم قابل قبولی پیدا کند و کتاب را بخرند برای خواندن، نه برای تزیین اتاق کتابخانه و نشان دادن به این و آن. این هم یک نکته است، که مسئلهی کتابخوانی در جامعه است.6
پينوشتها:
1. بیانات در تاریخ ۱۳۷۴/۲/۲۶
2. بیانات در تاریخ ۱۳۹۱/۷/۲۰
3. بیانات در دیدار مسئولان کتابخانهها و کتابداران ۱۳۹۰/۴/۲۹
4. بیانات در دیدار جمعی از معلّمان و کارگران ۱۳۷۱/۲/۹
5. بیانات در دیدار معلمان و اساتید دانشگاههای خراسان شمالی ۱۳۹۱/۷/۲۰
6. بیانات در دیدار مسئولان کتابخانهها و کتابداران ۱۳۹۰/۴/۲۹
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}