مفرغ لرستان نقطه عطفی در هنر آئینی
مفرغ لرستان نقطه عطفی در هنر آئینی
تمام گورستانهایی كه این مفرغها از آنها به چنگ آمد به یكدیگر شبیهاند. آندره گدار یكی از آنها را كه نماینده همه محسوب میشود به نام تل آب چنین توصیف میكند : ((چشمهأی از چاله چهارگوشی كه دور آنرا با سنگ چیدهاند بیرون میآید. ساكنین موقت این ناحیه قدری پایینتر از آن را كنده اند و چیزی شبیه به یك حوضچه برای آب دادن احشام خود درست كردهاند. آنگاه آب به چند رشته مختلف تقسیم میگردد و چند صد متر آن طرفتر همه جذب زمین میشود و اثری از آن بر جای نمی ماند.
در جوار چشمه تلی هست كه هنوز هم آثار یك دیوار مدور خارجی را به خوبی حفظ كرده است و گورستانی در پای آن قرار دارد. به همین دلیل هم مشخص كردن این قبور كار چنین آسانی است. در این دره كه آب سخت كمیاب است منزلها و گورها دورو بر چشمهها هستند و بهمین جهت هم هست كه كشف و پیداكردن قبور در لرستان بسیار كار سهلی است. بومیها برای دست یافتن به اشیاء عتیقه فرمولی ساده و آسان دارند : ((بدنبال چشمهأی بگرد، همینكه آنرا پیدا كردی گورستانی هم در كنارش هست )). معمولا گورها به شكل اتاقك كوچكی است كه چهار دیوار و یك سقف متشكل از یك یا چند سنگ دارد.
از لرستان هزاران شیء، بدست آمده است ولی در چهارچوب محدود این كتاب ما فقط به ذكر آنهائی كه از همه جالبترند میپردازیم. از میان سلاحها : شمشیر، خنجر، پیكان، نیزه، تبر و غیره كشف شده است. خنجر مورد استفاده معمولا از مفرغ یك تكه است با دستگیرهأی یا دستهأی كه در آن چوب یا صفحه هائی از استخوان كار گذاردهاند. این صفحههای استخوانی را با دو پیچ به هم متصل كردهاند. در این مورد دیگر باید گفت كه در این دسته از یك خنجر قدیمتر كه متعلق به نقطهأی دیگر بوده است تقلید شده است.
اما در قبال این خنجرها، تبرهائی كه در كمال هنرمندی و قدرت خیال ساخته شده و دستة آنها را با خار زینت كردهاند لری هستند. بعضی از این تبرها تزئینات بسیار. یكی از آنها كمانداری را نشان میدهد كه در حال رها كردن كمان خود میباشد. البته باید در نظر داشت كه بسیاری از از این اشیاء از قبیل لوازم تزئینی هستند و در پیكار آنها را به كار نمیبردهاند. اغلب تیغة این تبرها با دستة آنها زاویة قائمه تشكیل میدهد. گاه گاه در قسمت بالای تیغه نیز تزئیناتی به چشم میخورد. از سایر اشیاء تزئینی به تعداد فراوان بدست آمده : طوق، گردنبند، دست بند و سنجاقهای مختلف. سنجاقهای كشف شده چه از حیث تعداد و چه از نظر هنری كه در آراستن آنها با سرهای حیوانات و پولكها بكار رفته از سایرین ممتازند. در بعضی دیگر از سنجاقها سر زن را در میان پولكی تصویر كردهاند. سنجاقهای سینه نیز كه مانند سنجاقهای پولكدار از جمله وسایل زینتی هستند و از قفقاز آنها را وارد كرده بودند. در اینجا شایان ذكرند، سایر اشیاء كشف شده عبارتند از زره، مال بند، محل مخصوص اتصال مال بند به ارابه و دهنه اسب. به احتمال زیاد سواركاران لر یا سلاحها و لباسهای مخصوص خود به خاك سپرده میشدهاند. در ابتدا دهنهها خیلی ساده بوده است ولی بعدها به افراط آنها را تزئین میكردهاند. گویا تزئین دهنه از هنگامی آغاز شده است كه آنرا با مرده دفن كردهاند یعنی از هنگامی كه آنرا سر مرده قرار دادهاند. آن قسمت از دهنه را كه بر روی گونة اسب قرار میگیرد به شكل حیوانات واقعی و خیالی در میآوردهاند.
مفرغ ساز در كار خود به قوه تخیل كاملا میدان میداده است. در بین این اشیاء مفرغی نقش حیوانی یافته میشود كه قامتی كوتاه و سری بسیار كوچك داردو ضمنا سخت حساس و عصبانی به نظر میآید اما در همین حال از حیواناتی كه از تركیب دو نوع خاص بدست آمدهاند مانند شیرهای بالدار و ابولهولهای بالدار نیز نزایری دیده میشود از نقوش اجسام نیز بسیار بدست آمده است : به طور كلی معمولا تصویری را بر روی صفحهأی نمایاندهاند در حالی كه دورا دور آنرا تعداد زیادی از اصنام دیگر احاطه كردهاند.
نقش گیلگمش كه از بینالنهرین است بیش از سایر موضوعها مورد توجه قرار داشته است اما به هر حال در این نقش هم تغییراتی دادهاند. این قهرمان سومری كه فرمانروار حیوانات و پیروز بر غولان است نزد این قوم حشمدار به محافظ و نگاهدارنده رمهها مبدل شده است. اغلب این صنم را با دو چهره نمایاندهاند در حالی كه با دستهایش دو غول را در دو طرف از یكدیگر دور نگاه داشته است تصویر قهرمانی كه حیوانات وحشی را رام میكند یكی از اندیشههای اساسی شرقی است كه در هنر دوره هخامنشیان به كرات ملاحظه میشود.
سایر اشیاء هنوز به اندازه كافی مورد بحث و تشخیص قرار نگرفته است و از این قبیلاند سلاحها كه هنوز جنبه تزئینی دارد. از اینها گذشته حلقههای زینتی بزرگی هست كه به حلقههای مجموعة كوافار Coiffard شباهت دارد. ((یك حلقه مسطح با دو سر گاو كه بیشباهت به انسان نیست، سر قوچ وحشی را كه شاخ پیچ در پیچ دارد و در هر طرف آن یوزپلنگی قرار گرفته احاطه كرده است: این خود شاهكاری است از تخیل، هم آهنگی و فن فلزكاری)).
سرانجام باید گفت كه از ناحیة پشت كوه یك مجسمه كوچك مفرغی بدست آمده به ارتفاع 38 سانتیمتر. كتیبهأی كه بر حاشیة لباس آن حك شده و به خط میخی بابلی جدید است از نظر علمی چندان كمك مهمی برای دانشمندان محسوب نمیشود. تاریخ این قطعه را به ششصد تا پانصد سال قبل از مسیح راجع دانستهاند اما گویا این قطعه از این هم خیلی قدیمیتر باشد از آن گذشته محلی كه در كتیبه از آن نام بردهاند شناخته نشده و بدین طریق این مجسمه راز خود را محفوظ نگه داشته است. شاید این تصویر یكی از خدایان محلی بوده كه ضمن غارت آنرا به جای دیگری بردهاند. به هر تقدیر این تنها مجسمه سه بعدی است كه از لرستان بدست آمده است.
آندره گدار مفرغهای لرستان را با تاریخ كاسیان، یعنی آن گروه از آسیائیهائی كه خیلی زود منطقه زاگرس را اشغال كردند مربوط میكند. در قرن شانزدهم قبل از میلاد مسیح این قوم كوه نشین در سراسر دشت بینالنهرین متفرق شدند و در بابل یك سلسلهكاسی بر روی كار آمد. سلطة این قوم چند قرنی دوام یافت اینها در سال 1168 قبل از مسیح به دست شتروك نخونته پادشاه ایلام از آن سرزمین رانده شدند به عقیدة گدار میتوان از این واقعه برای تعین تاریخ مفرغهای لرستان استفاده كرد اما اگر تاریخ ساخت این اشیاء با اعتلاء قدرت كاسیان مطابق بوده است پس می بایست در سرزمینهای فتح شده آثاری از این اشیاء بدست آمده باشد اما خود گدار متوجه این موضوع شده كه تا زمان حال هرگز یك قطعه از مفرغ لرستان در سرزمین بینالنهرین به دست نیامده است. مثلا در حفاری شهر كاسی دور كوری گالزو حتی یك شیء مفرغی هم كشف نشده است. پس چگونه میتوان این مطلب را تفسیر كرد كه حتی یك قطعه مفرغ هم در حفریات بینالنهرین به دست نیامده در حالی كه در ناحیه زاگرس از آن فراوان یافته شده است ؟ گویا فقط این سئوال یك جواب داشته باشد و آن این است كه مفرغهای لرستان در دورهأی كه كاسیان بابل را اشغال كرده بودند هنوز وجود نداشته است و این اشیاء بعدها یعنی هنگامی كه متجاوزین باز در كوههای خود مستقر شده بودند ایجاد شده است.
به هر حال باید بعضی از قطعات مفرغی را كه نمونههای بسیاری از آنها در بینالنهرین یافته شده مانند خنجرهای یك تكه با دستههائی كه در آنها چوب یا استخوان كار گذاردهاند از اینها مستثنی كرد. شفر (C. F. A. Shaeffer ) از این قطعات كه تاریخ آنها را بین 1400 تا 1365 قبل از میلاد دانسته در راسالشمرا كشف كرده است. خنجرهایی از این نوع را به عنوان هدیه پیشكش به لرستان آوردهاند و مثلا خنجری كه در موزه لوور است و كتیبهأی بنام شاه مردوك – مذین – اخه بابلی (قرن دوازدهم قبل از مسیح) دارد از این قبیل است. سایر اشیاء مانند كلنگها و تبرها باید قاعده در بینالنهرین ساخته و توسط فروشندگان به این كوهها آورده شده باشند. شاید هم این اشیاء را در همین جا تقلید كردهاند. مفرغهای اصل لرستان بسیار زیباتر و پرشكوهتر هستند و گوییا پس از بازگشت كاسیان به كوهها یعنی پس از قرن دوازدهم ساخته شده باشند. این هنر در اوایل هزاره اول به حد اعلای خود رسید و پس از زوال كاسیان به دست نیروهای آشوری در قرن هفتم قبل از مسیح به كلی از بین رفت.
چنین است نظریه گدار. اما رومن گیرشمن هنر لرستان را به كیمیریان (سیمریان) منصوب میداند و تحقیقات دانشمندان شوروی به نام پتروسكی مالیكیشویلی و دیاكونوف را موید نظر خود میداند گیرشمن چنین میگوید: (( از نخستین دهههای قرن هشتم قبل از میلاد مسیح كیمریها را كه با اورارتوئیها متفق بودند، اقوام دیگری را كه مزدور آسوریها بودند و برخی دیگر را كه با مدیهای یاغی همدستی میكردند در آسور میبینیم. پس میتوان فرض كرد كه این قوم از دو گروه متشكل بودهاند. یك قسمت به آسیای صغیر روی آورده است و دیگران به شرق آشور رفتند تا زمینی به دست آورند. این سرزمین بعدها نام كاسیان را به خود گرفت و همان لرستان است )). كیمریان چادرنشین و اسبدار بودهاند و كوههای لرستان از هر جهت مناسب حال آنان بوده است. این عقیده بوضوح تمام با این فریضه كه مفرغ لرستان ساخته و پرداخته كاسیان است مباینت دارد. سایر مولفین به تاكید تمام سبك مخلوط مفرغهای لرستان را یادآور میشوند. دشای (J. Deshayes ) لرستان را یك مركز فلزكاری میداند – آن هم ازمنه خیلی قدیم كه سهم بزرگی در خلق اشكال و قالبهای گوناگون و انتشار آنها در آسور و شمال سوریه داشته است و ضمنا یادآور میشود كه ((البته این امر هم مانع آن نیست كه این مركز تا اعصار بعد به فلزكاری خود بهمان اندازه از اهمیت ادامه داشته باشد )). دشای هنر لرستان را با قبایل خوری (یاهوری) مربوط میداند. بیشتر خصوصیاتی را كه اغلب متعلق به خوریها میدانند (مانند مبالغه در تزئینات ) ظاهرا باید از مختصات هنر لرستان شمرد. از اینها گذشته دشای به اصرار میگوید كه اشكال و قوالب تركیبی لرستان اغلب تا نیمه دوم هزاره سوم نیز ادامه مییابد. برای تبرها دشای نیمه دوم هزاره دوم قبل از میلاد را پیشنهاد میكند یعنی فاصله بین اولین سلسله بابلی و دومین سلسله شوش. اینكه بعضی از این انواع توانستهاند تا ابتدای هزاره اول دوام یابند یا نه هنوز محل بحث است.
پی نوشت:
1 – Schmid , The Second Holmes Expedition to Luristan , in Bulletin of the American Institute for Iranian Art and Archeology V (1938).
همچنین رجوع شود به :
A. U. Pope , A note on some pottery from the Holmes Lurstian Expedition , id , 1936 , p. 120.
2 – A. Godard , les Bronzes du Luristan , in Art Asiaatica XVII , 1931.
3 – گدار، موضوع مزبور، صفحة 19. یك مسافر دیگر در سال 1931 توانست به ناحیه شمال شرقی لرستان برود و اطلاعاتی درباره موقع محلی گورستانهای لرستان بدهد. رجوع شود به :
Miss Freya Stark , The Valley of the Assassins , London 1934.
4 – گدار، موضع مزبور، صفحه 23.
5 – Pierre Amiet les Bronze du Luristan de la Collection Cohffard , dans Revure du Louvre , No. 1 , 1963.
6 – Godard , Art de l,Iran , p. 70 – 71.
7 – Godard , Bronzes … pl. VIII. fig. 16 et 17.
8 – Schaeffer , Stratigraphie comparee et chronologie de l,Asie Occidentale , Londres 1948 , fig. 44 , No. 6.
9 – R. Ghirshman , perse , p. 42.
10 – J. Deshayes , Les Outils de Bronze , de l, Indus au Danube (IV e au II e millenaire) , Paris 1960.
11 – Ghirshman , Fouilles de Sialk , Vol. II , p. 72.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}