بانوان حکومت جهانی - حبّابهی والبیّه
بانوان حکومت جهانی - حبّابهی والبیّه
حبابه، دختر «جعفر والبیهی اسدیه» (1) است. کنیهی او «ام الندا» (2) بانویی است از شیعیان عاقلهی کاملهی جلیله و عالم به مسایل حلال و حرام و بسیار متعبد و کوشا در عبادت.
از امام صادق ( علیه السلام) نقل شده که «حبابه، از فرط عبادت پوستبر شکمش خشک شده بود.» وی به خاندان اهل بیت ( علیهم السلام) عشق میورزید و پیوسته به زیارت امام حسین (علیهالسلام) مشرف میشد و از طرف این خاندان نیز مورد توجه و عنایات خاص قرار میگرفت.
عالمان و محدثین بزرگ شیعه; مانند، شیخ طوسی (3) ، شیخ کلینی (4) ، فیضکاشانی (5) ، علامه مجلسی (6) ، شیخ ذبیح الله محلاتی (7) ، و شیخ عباس قمی (8) او را بانویی محدث و راوی حدیث از امام علی ( علیه السلام) تا امام رضا ( علیه السلام) دانستهاند.
شیخ طوسی ( رحمت الله علیه) در کتاب رجال خود، دختر بزرگوار این بانو را که «فاطمه» نام دارد، جزو بانوان راوی حدیث از امام حسن و امام حسین ( علیه السلام) برشمرده است. (9)
آن چه در زندگی این بانوی بزرگوار از اهمیت ویژهای برخوردار است، داستان معروف «سنگریزه» است که در ذیل از نظرتان میگذرد.
این بانو میگوید: یک روز امیرالمؤمنین ( علیه السلام) را در محل پیش قراولان لشگر دیدم که با تازیانهی دوسری که در دست داشت، فروشندگان ماهیهای جری (بی فلس) و مار ماهی و سگ ماهی و ماهیان در آب مرده را میزد و با لحن آمرانهای چون « ای فروشندگان مسخشدههای بنی اسراییل و ای لشگر بنی مروان» ! آنان را از فروختن این نوع ماهیهای حرام بازمیداشت .
در این هنگام «فرات بن احنف» که در آنجا حاضر بود، از جای برخاست و به سوی حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! لشگر بنی مروان چه کسانی هستند؟
علی ( علیه السلام) در پاسخ او فرمود: «آنها کسانی بودند که ریشهای خود را میتراشیدند و سبیلهای خود را رها کرده و آن را میتابیدند، خداوند هم آنان را مسخ کرد.»
حبابه میگوید: من تا آن روز گویندهای را خوشبیانتر از او ندیده بودم; او را دنبال کردم تا این که در جلوی خان مسجد (محوطهی جلوی مسجد) نشست، به او عرض کردم: خداوند تو را مشمول لطف و رحمتخویش قرار دهد، دلیل بر امامت چیست؟
آن حضرت با دستخود اشاره به ریگی که روی زمین افتاده بود کرد و فرمود: «آن را نزد من بیاور.»
من آن ریگ را برداشتم و به ایشان دادم، آن حضرت ریگ را در کف دستخود گذاشت و با دستخود آن را نرم کرد، سپس با نگین انگشترش که نام خود آن حضرت بر آن نقش بسته بود، آن سنگریزه را مهر کرد، سپس به من گفت:
«ای حبابه! هر گاه کسی ادعای امامت کرد و توانست چنان که دیدی بر سنگریزهای مهر بزند، پس بدان که او امام واجب الاطاعة است. همانا امام کسی است که هر چه را بخواهد و اراده کند، از او پنهان نگردد.»
حبابه گوید: من رفتم تا هنگامی که امیرالمؤمنین ( علیه السلام) به درجهی رفیع شهادت رسید. من نزد امام حسن ( علیه السلام) آمدم، آن حضرت در مسند امیرالمؤمنین نشسته بود و مردم، معالم دین خود را از او سؤال میکردند. چون حضرت مرا دید، فرمود: «ای حبابهی والبیه!» عرض کردم: بله، ای مولای من! فرمود: «آن چه همراه داری بیاور، من آن سنگریزه را به او دادم، آن حضرت نیز همانند امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام) برای من بر آن سنگریزه مهر نهاد.»
پس از شهادت امام حسن ( علیه السلام) به نزد امام حسین ( علیه السلام) شرف حضور پیدا کردم. حضرت در مسجد پیغمبر ( صلی الله علیه و آله) نشسته بود، چون وارد شدم، مرا خوش آمد گفت و به نزدیک خودش خواند و فرمود:
«ان فی الدلالة دلیلا علی ما تریدین، افتریدین دلالة الامامة؟» ; در میان نشانهی امامت، آن چه را تو میخواهی هست، آیا دلیل امامت را میخواهی؟ گفتم: آری آقای من، فرمود: «آن چه با خود داری بیاور» . سنگریزه را به آن حضرت دادم و او هم بر آن مهر نهاد.
پس از شهادت آن حضرت نزد علی بن الحسین ( علیه السلام) رفتم. در آن موقع سن من به صدو سیزده سال رسیده بود و از شدت پیری ضعف بر وجودم غلبه کرده و رعشه بر اعضای من افتاده بود. آن حضرت در حال رکوع و سجود و مشغول عبادت بود. مدتی منتظر ماندم تا این که خسته شدم و از دریافت نشانهی امامت مایوس گشتم، برخاستم که بروم، دیدم آن حضرت با انگشتسبابه به من اشاره فرمود، ناگاه دیدم جوانی به من بازگشته و خود را دختری باگیسوان مشکین دیدم.
چون نمازش تمام شد، گفتم: ای آقای من! چقدر از دنیا گذشته و چقدر باقی مانده است؟ فرمود: «اما ما مضی فنعم و اما ما بقی فلا» ; «آن چه را که گذشته است میدانم و آن چه را که باقی است، کسی نمیداند. (10)
سپس فرمود: «آن چه همراه داری بیاور.» من سنگریزه را به او دادم و حضرت بر آن مهر نهاد.
پس از شهادت امام سجاد ( علیه السلام) به خدمت امام محمد باقر، امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا (صلواتالله علیهم اجمعین) رسیدم و همهی حضرات سنگریزه را برایم مهر کردند.
از عبدالله بن همام نقل است که وی پس از آن نه ماه دیگر زنده بود. (11)
از جمله روایاتی که دلالت صریح بر حرمت ریشتراشی دارد، همین روایتحبابه است که سند آن معتبر است و اعلام علمای امامیه، آن را نقل کردهاند و این کار چندان قبیح بوده است که خداوند متعال آنها را به خاطر این اعمال مسخ کرد و اجماع علمای امامیه بر حرمت است. (12)
«ثابت ثمالی» روایتی را از حبابه نقل کرده که وی میگوید: «از مولای خود امیرالمؤمنین ( علیه السلام) شنیدم که میفرمود: «ما اهل بیتی هستیم که هرگز چیز مستکننده را نمیخوریم، ماهی بدون فلس را مصرف نمیکنیم، به هنگام وضو مسح روی پا را از روی کفش انجام نمیدهیم و هر کس از شیعیان و پیروان ما میباشد، باید در این گونه رفتارها مقید به اطاعت و پیروی ما باشد و پیوسته سنت و شیوههای رفتاری ما را الگو و ملاک عمل خود قرار دهد» . (13)
حبابه میگوید: از حسین بن علی ( علیه السلام) شنیدم که میفرمود: «ما و شیعیان ما بر فطرت توحیدی - که خداوند، پیامبر ( صلی الله علیه و آله) را برای اشاعهی آن مبعوث داشته است - متعهد و استوار هستیم. اما دیگران از این فطرت توحیدی محروم میباشند. (14)
از صالح بن میثم تمار نقل شده که فرمود: من و «عبایة الاسدی» به «حبابهی والبیه» وارد شدیم، وی گفت: آیا مایل هستید حدیثی را که از حسین بن علی ( علیه السلام) شنیدهام برای شما بیان کنم ؟
ما جواب موافق دادیم، حبابه فرمود: یک روز به محضر مبارک مولایم امام حسین ( علیه السلام) رسیدم و به او سلام کردم. آن حضرت جواب سلام مرا داد و خوش آمد گفت و احوال مرا پرسش نمود و فرمود: «حبابه! چرا دیر به نزد ما میآیی» ؟
عرض کردم: یابن رسولالله، تاخیر من برای زیارت شما به واسطهی بیماری است که بر من عارض شده است؟ فرمودند: «آن کدام است.» گفتم: در بدنم لکههای پیسی به وجود آمده است. در آن حال امام حسین ( علیه السلام) دستخود را به وسیلهی پارچهای روی آن موضع گذاشت و دعایی را زمزمه کرد و سپس دستخود را برداشت در حالی که از آن بیماری اثری به جای نمانده بود. سپس فرمود: «ای حبابه! بدان که هیچ کس بر ملت و آیین ابراهیم خلیل نیست، مگر ما و شیعیان ما و خداوند متعال از غیر شیعیان ما بیزار است» . (15)
ابوبصیر از امام صادق ( علیه السلام) روایت نموده که حبابه را عادت بر این بود که چون جمعی به نزد معاویه میرفتند، وی به اتفاق عدهای به حضور امام حسین ( علیه السلام) میرفت. وی زنی بود بسیار متعبد که از شدت عبادت پوستبر شکمش خشکیده بود. روزی یکی از بنی اعمامش را که نوجوانی بود، با خود به خدمت امام حسین ( علیه السلام) برد و به حضرت عرض کرد: فدایت گردم، آیا این پسر عمویم در شمار دوستان شما اهل بیت هست و آیا او اهل نجات میباشد؟
امام حسین به او فرمود: «آری! نام او در نزد ماست و او اهل نجات است» . (16)
حبابه میگوید: حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام) را - در مسجد الحرام - در وقت عصر دیدم که مردم دورش جمع شده بودند و مسایل حلال و حرام و مشکلات خود را از آن حضرت میپرسیدند. حضرت از جای خود حرکت نفرمود تا آن که هزار مسالهی ایشان را فتوی نمود. (17)
شیخ طوسی در کتاب غیبتخود روایت کرده که عمر شریف حبابهی والبیه، تقریبا دویست و سی سال بوده و حضرت رضا ( علیه السلام) وی را در پیراهن خود کفن نمود و به خاک سپرد. (18)
هر که جویا شد، بیابد عاقبت
مایهاش درد است و اصل مرحمت
هر کجا دردی، دوا آن جا رود
هر کجا فقری، نوا آن جا رود
هر کجا مشکل، جواب آن جا رود
هر کجا پستی است، آب آن جا رود
دفتر سوم مثنوی
در متنی که خوانده شد، امام حسین ( علیه السلام) به حبابه فرمودند: «ان فیالدلالة دلیلا علی ما تریدین، افتریدین دلالة الامامة» ؟
معانیای را که ممکن است از این جمله برداشتشود بنویسید:
1. همانا در آن دلالت که از پدر و برادرم دیدی، دلیل استبر آن چه از دانستن امامت من میخواهی، آیا باز دلالت امامت را میخواهی؟
2. همانا در آن چه خداوند آن را دلیلی بر امامت من قرار داده است از معجزات و براهین، موجب علم تو به امامت من میشود، آیا باز هم دلالت امامت را میخواهی؟
3. «فی» به صورت «فی» خوانده شود (باتشدید) که در آن صورت «خبر» «ان» میشود و «الدلالة» اسم و «دلیلا» بدل آن میشود و «علی ما تریدین» صفت آن میشود.
«ان فی الدلالة دلیلا علی ما تریدین» همانا در من دلالت امامت هست; دلالتی بر آن چه تو میخواهی.
مانند آیات 15 و 16 سورهی مبارکهی علق «کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیة ناصیة کاذبة خاطئة» «نه چنین است، همانا اگر ستبرنداشت، میکشانیمش به پیشانی، پیشانی دروغگوی لغزشکار.»
پی نوشت:
1. بحارالانوار، ج 25، ص 180. «والبیه» نام قبیلهای از «بنی اسد» است، ر.ک: ریاحین الشریعة، ج 4، ص 137.
2. ریاحین الشریعة، ج 4، ص 137.
3. رجال طوسی، ص 94، 120 و 151.
4. اصول کافی، ج 1، ص 346، ح 3.
5. محجة البیضاء، ج 4، ص 220.
6. بحارالانوار، ج 25، ص 175، باب «فی دلالة الامامة و ما یفرق به بین دعوی المحق و المبطل» .
7. ریاحین الشریعة، ج 4، ص 137.
8. منتهی الآمال، ص 683، باب معجزات حضرت زین العابدین علیه السلام.
9. رجال طوسی، ص 96 و 106.
10. اصول کافی، ج 1، ص 346، ح 3; ولی در «منتهی الآمال» ص 684 این طور معنی شده: «آن چه گذشته است میگویم و آن چه به جای مانده، نه (نمیگویم) .»
11. بحارالانوار، ج 25، ص 177; در «اصول کافی» ، ج 1، ص 346، ح 3، از «محمد بن هشام» نقل شده است.
12. ریاحین الشریعه، ج 4، ص 139; منتهی الآمال، ص 685.
13. زنان دانشمند و راوی حدیث، ص 248، به نقل از من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 298 و اعلام النساء المؤمنات، ص 293.
14. زنان دانشمند و راوی حدیث، ص 248، به نقل از تنقیح المقال، ج 3، ص 298 و اعلام النساء المؤمنات، ص 294.
15. ریاحین الشریعة، ج 4، ص 138; در کتاب منتهی الآمال، ص 685، شفا یافتن حبابه توسط آب دهان مبارک امام، نقل شده است.
16. بحارالانوار، ج 26، ص 122، باب «انهم یعرفون الناس بحقیقة الایمان و النفاق» معارف و معاریف، ج 4، ص 343.
17. منتهی الآمال، ص 685.
18. ریاحین الشریعة، ج 4، ص 138.
19. بحار الانوار، ج 25، ص 178.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}