جستاری در زندگانى امام مهدى(عجل الله تعالی فرج الشریف)– قسمت اول
جستاری در زندگانى امام مهدى(عجل الله تعالی فرج الشریف)– قسمت اول
از جمله القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان (4)، بقية الله است (5) و مشهورترين آنها «مهدى» مىباشد. (6)
پدرش، پيشواى يازدهم حضرت امام حسن عسكرى - عليه السلام - و مادرش، بانوى گرامى «نرجس »است (7) كه بنام «ريحانه»، «سوسن» و «صقيل» نيز از او ياد شده است. (8) ميزان فضيلت و معنويست نرجس خاتون تا آن حد، والا بود كه «حكيمه» خواهر امام هادى - عليه السلام - كه خود از بانوان عاليقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خويش، و خود را خدمتگزار او مىناميد. (9)
حضرت مهدى دو دوره غيبت داشت: يكى كوتاه مدّت (غيبت صغرى) و ديگرى دراز مدّت (غيبت كبرى). اولى، از هنگام تولد تا پايان دوران نيابت خاصّه ادامه داشته و دومى، با پايان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قيام آن حضرت طول خواهد كشيد. (10)
چنانكه در صفحات آينده توضيح خواهيم داد، اعتقاد به موضوع مهدويت اختصاص به شيعه ندارد، بلكه بر اساس روايات فراوانى كه از پيامبر اكرم (ص) رسيده، علماى اهل سنت نيز اين موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدى را انكار مىكنند و مىگويند: شخصيتى كه پيامبر اسلام از قيام او (پس از غيبت) خبر داده، هنوز متولد نشده است و در آينده تولد خواهد يافت! (11)
با اين حال تعداد قابل توجهى از مورخان و محدّثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در كتب خود ذكر كرده و آن را يك واقعيت دانستهاند. بعضى از پژوهشگران بيش از صد نفر از آنان را معرفى كردهاند. (12)
از آنجا كه حكومت ستمگر عباسى، به منظور دستابى به فرزند آن حضرت و كشتن او، خانه امام را سخت تحت كنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى - عليه السلام - بر اساس طرح دقيق و منظمى كه پيشاپيش، از سوى امام در اين مورد ريخته شده بود، كاملاً به صورت مخفى و دور از چشم مردم (و حتى شيعيان) صورت گرفت.
مستندترين گزارش در اين زمينه، از طرف «حكيمه» عمه حضرت عسكرى - عليه السلام - رسيده كه از نزديك شاهد تولد حضرت مهدى - عليه السلام - بوده است. اما بايد توجه داشت كه اين پنهانكارى به آن معنا نيست كه بعدها يعنى در مدت 5 - 6 سال آغاز عمر او، كه امام يازدهم در حال حيات بود، كسى آن بزرگوار را نديده بود، بلكه - چنانكه يك نمونه از آن را در زندگانى حضرت عسكرى نوشتيم - افراد خاصى از شيعيان در فرصتهاى مناسب و گوناگون به ديدار آن حضرت نائل مىشدند تا به تولد و وجود وى يقين حاصل كنند و در موقع لزوم به شيعيان ديگر اطلاع دهند.
دانشمندان ما جريان اين ديدارها را به صورت گسترده گزارش كردهاند (13)، ولى شايد مهمترين آنها ديدار چهل تن از اصحاب امام عسكرى - عليه السلام - با آن حضرت باشد كه تفصيل آن بدين قرار بوده است:
«حسن بن ايوب بن نوح» (14) مىگويد:
ما براى پرسش درباره امام بعدى، به محضر امام عسكرى - عليه السلام - رفتيم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعيد (يكى از وكلاى بعدى امام زمان) بپا خاست و عرض كرد: مىخواهم از موضوعى سؤال كنم كه درباره آن از من داناترى.
امام فرمود: بنشين. عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هيچ كس از مجلس بيرون نرود. كسى بيرون نرفت و مدتى گذشت. در اين هنگام، امام، عثمان را صدا كرد. او بپا خاست. حضرت فرمود: مىخواهيد به شما بگويم كه براى چه به اينجا آمدهايد؟ همه گفتند: بفرماييد. فرمود: براى اين به اينجا آمدهايد كه از حجت و امام پس از من بپرسيد. گفتند: بلى. در اين هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه كه شبيهترين مردم به امام عسكرى - عليه السلام - بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود:
«اين، امام شما بعد از من و جانشين من در ميان شما است. فرمان او را اطاعت كنيد و پس از من اختلاف نكنيد كه در اين صورت هلاك مىشويد و دينتان تباه مىگردد...» (15).
شكى نيست كه رهبرى پيشوايان الهى به منظور هدايت مردم به سر منزل كمال مطلوب است و اين امر در صورتى ميّسر است كه آنها آمادگى بهره بردارى از اين هدايت الهى را داشته باشند. اگر چنين زمينه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پيشوايان آسمانى در بين مردم ثمرى نخواهد داشت.
متأسفانه فشارها و تضييقاتى كه بويژه از زمان امام جواد - عليه السلام - به بعد بر امامان وارد شد، و محدوديتهاى فوق العادهاى كه برقرار گرديد - به طورى كه فعاليتهاى امام يازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانيد - نشان داد كه زمينه مساعد جهت بهره مندى از هدايتها و راهبريهاى امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. ازينرو حكمت الهى اقتضا كرد كه پيشواى دوازدهم، بتفصيلى كه خواهيم گفت، غيبت اختيار كند تا موقعى كه آمادگى لازم در جامعه به وجود آيد.
البته همه اسرار غيبت بر ما روشن نيست ولى شايد نكتهاى كه گفتيم رمز اساسى غيبت باشد. در روايات ما، در زمينه علل و اسباب غيبت، روى سه موضوع تكيه شده است:
چنانكه مىدانيم يكى از سنتهاى ثابت الهى، آزمايش بندگان و انتخاب صالحان و گزينش پاكان است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمايش است تا بندگان از اين راه در پرتو ايمان و صبر و تسليم خويش در پيروى از اوامر خداوند تربيت يافته و به كمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شكوفا گردد.
در اثر غيبت حضرت مهدى، مردم آزمايش مىشوند: گروهى كه ايمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر مىشود و دستخوش شك و ترديد مىگردند و كسانى كه ايمان در اعماق قلبشان ريشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ايستادگى در برابر شدائد، پختهتر و شايستهتر مىگردند و به درجات بلندى از اجرا و پاداش الهى نائل مىگردند.
امام موسى بن جعفر - عليه السلام - فرمود: هنگامى كه پنجمين فرزندم غايب شد، مواظب دين خود باشيد، مبادا كسى شما را از دين خارج كند. او ناگزير غيبتى خواهد داشت، به طورى كه گروهى از مؤمنان از عقيده خويش بر مىگردند. خداوند به وسيله غيبت، بندگان خويش را آزمايش مىكند...(16)
از سخنان پيشوايان اسلام بر مىآيد كه آزمايش به وسيله غيبت حضرت مهدى، از سختترين آزمايشهاى الهى است (17). و اين سختى از دو جهت است:
9 1 - از جهت اصل غيبت، كه چون بسيار طولانى مىشود بسيارى از مردم دستخوش شك و ترديد مىگردند. برخى در اصل تولد و برخى ديگر در دوام عمر آن حضرت شك مىكنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عميق، كسى بر ايمان و عقيده به امامت آن حضرت باقى نمىماند. پيامبر اسلام ضمن حديث مفصلى مىفرمايد: مهدى از ديده شيعيان و پيروانش غايب مىشود و جز كسانى كه خداوند دلهاى آنان را جهت ايمان، شايسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمىمانند (18).
2 - از نظر سختيها و فشارها و پيشامدهاى ناگوار كه در دوران غيبت رخ مىدهد و مردم را دگرگون مىسازد، به طورى كه حفظ ايمان و استقامت در دين، كارى سخت دشوار مىگردد و ايمان مردم در معرض مخاطرات شديد قرار مىگيرد. (19)
خداوند، به وسيله غيبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ كرده است، زيرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگى در ميان مردم ظاهر مىشد، او را مىكشتند (چنانكه تفصيل آن را نوشتيم). بر اين اساس اگر پيش از موعد مناسب نيز ظاهر شود، باز جان او به خطر مىافتد و به انجام مأموريت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمىگردد.
«زراره»، يكى از ياران امام صادق - عليه السلام - مىگويد: امام صادق - عليه السلام - فرمود: امام منتظر، پيش از قيام خويش مدّتى از چشمها غايت خواهد شد.
عرض كردم: چرا؟
فرمود: بر جان خويش بيمناك خواهد بود .(20)
پيشواى دوازدهم، هيچ رژيمى را، حتى از روى تقيه، به رسميّت نشناخته و نمىشناسد. او مأمور به تقيه از هيچ حاكم و سلطانى نيست و تحت حكومت و سلطنت هيچ ستمگرى در نيامده و در نخواهد آمد، چرا كه مطابق وظيفه خود عمل مىكند و دين خدا را به طور كامل و بى هيچ پرده پوشى و بيم و ملاحظهاى اجرا مىكند. بنابراين جاى هيچ عهد و ميثاق و بيعت با كسى و مراعات و ملاحظه نسبت به ديگران باقى نمىماند.
«حسن بن فضّال» مىگويد: امام هشتم فرمود: گويى شيعيانم را مىبينم كه هنگام مرگ سومين فرزندم (امام حسن عسكرى) در جستجوى امام خود، همه جا را مىگردند اما او را نمىيابند.
عرض كردم: چرا غايب مىشود؟
فرمود: براى اينكه وقتى با شمشير قيام مىكند، بيعت كسى در گردن وى نباشد. (21)
چنانكه گفتيم، غيبت امام مهدى به دو دوره تقسيم مىشود: «غيبت صغرى» و «غيبت كبرى».
غيبت صغرى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام يازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرين نايب خاص امام) يعنى حدود 69 سال بود. (22) در دوران غيبت صغرى، ارتباط شيعيان با امام بكلى قطع نبود و آنان، به گونهاى خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.
توضيح آنكه: در طول اين مدّت، افراد مشخصى (كه ذكرشان خواهد آمد) به عنوان «نايب خاص» با حضرت در تماس بودند و شيعيان مىتوانستند به وسيله آنان مسائل و مشكلات خويش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دريافت دارند و حتى گاه به ديدار امام نائل شوند. ازينرو مىتوان گفت در اين مدّت، امام، هم غايب بود و هم نبود.
اين دوره را مىتوان دوران آماده سازى شيعيان براى غيبت كبرى دانست كه طى آن، ارتباط شيعيان با امام، حتى در همين حد نيز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نايبان عام آن حضرت، يعنى فقهاى واجد شرائط و آشنايان به احكام اسلام، رجوع كنند.
اگر غيبت كبرى يكباره و ناگهان رخ مىداد، ممكن بود موجب انحراف افكار شود و ذهنها آماده پذيرش آن نباشد. اما گذشته از زمينه سازيهاى مدبرانه امامان پيشين، در طول غيبت صغرى، بتدريج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غيبت كامل آغاز گرديد. همچنين امكان ارتباط نايبان خاص با امام در دوران غيبت صغرى، و نيز شرفيابى برخى از شيعيان به محضر آن حضرت در اين دوره، مسئله ولادت و حيات آن حضرت را بيشتر تثبيت كرد. (23)
با سپرى شدن دوره غيبت صغرى، غيبت كبرى و دراز مدّت امام آغاز گرديد كه تاكنون نيز ادامه دارد و پس از اين نيز تا زمانى كه خداوند اذن ظهور و قيام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غيبت دو گانه امام دوازدهم، سالها پيش از تولد او توسط امامان قبلى، پيشگويى شده و از همان زمان توسط راويان و محدثان، حفظ و نقل و در كتابهاى حديث ضبط شده است كه به عنوان نمونه به نقل چند حديث در اين زمينه اكتفا مىكنيم:
1 - امير مؤمنان - عليه السلام - فرمود:
(امام) غايب ما، دو غيبت خواهد داشت كه يكى طولانىتر از ديگرى خواهد بود. در دوران غيبت او، تنها كسانى در اعتقاد به امامتش پايدار مىمانند كه داراى يقينى استوار و معرفتى كامل باشند. (24)
2 - امام باقر - عليه السلام - فرمود:
(امام) قائم دو غيبت خواهد داشت كه در يكى از آن دو: خواهند گفت: او مرده است...(25)
3 - ابوبصير مىگويد، به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم: امام باقر مىفرمود: قائم آل محمد (ص) دو غيبت خواهد داشت كه يكى طولانىتر از ديگرى خواهد بود.
امام صادق - عليه السلام - فرمود: بلى، چنين است...(26)
4 - حضرت صادق - عليه السلام - فرمود:
امام قائم دو غيبت خواهد داشت: يكى كوتاه مدّت و ديگرى دراز مدّت...(27)
سير تاريخ، صحت اين پيشگوييها را تأييد كرد و همچنانكه پيشوايان قبلى فرموده بودند، غيبتهاى دو گانه امام عينيّت يافت.
نايبان خاص حضرت مهدى در دوران غيبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پيشين و از علماى پارسا و بزرگ شيعه بودند كه «نوّاب اربعه» ناميده شدهاند. اينان به ترتيب زمانى عبارت بودند از:
1 - ابو عَمرو عثمان بن سعيد عَمرى،
2 - ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد عَمرى،
3 - ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى،
4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى.
البته امام زمان - عليه السلام - وكلاى ديگرى نيز در مناطق مختلف مانند: بغداد، كوفه، اهواز، همدان، قم، رى آذربايجان، نيشابور و... داشت كه يا به وسيله اين چهار نفر، كه در رأس سلسله مراتب وكلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مىرساندند (29) و از سوى امام در مورد آنان «توقيع» هايى (30) صادر مىشده است. (31) و يا - آن گونه كه بعضى از محققان احتمال دادهاند - سفارت و وكالت اين چهار نفر، وكالتى عامّ و مطلق بوده ولى ديگران در موارد خاصى وكالت و نيابت داشتهاند (32). مانند:
محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهيم بن محمد همدانى، احمد بن حمزة بن اليسع (33)، محمد بن ابراهيم بن مهزيار (34)، حاجز بن يزيد، محمد بن صالح (35)، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد و جنائى (36).
عثمان بن سعيد از قبيله بنى اسد بود و به مناسبت سكونت در شهر سامرّأ، «عسكرى» نيز ناميده مىشد. در محافل شيعه از او به نام «سمّان» (= روغن فروش) ياد مىشد، زيرا به منظور استتار فعاليتهاى سياسى، روغن فروشى مىكرد و اموال متعلق به امام را، كه شيعيان به وى تحويل مىدادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسكرى مىرساند. (37)او مورد اعتماد و احترام عموم شيعيان بود. (38) گفتنى است كه عثمان بن سعيد قبلاً نيز از وكلا و ياران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسكرى - عليهما السلام - بوده است. «احمد بن اسحاق» كه خود از بزرگان شيعه مىباشد، مىگويد:
روزى به محضر امام هادى رسيدم و عرض كردم: من گاهى غايب و گاهى (در اينجا) حاضر و وقتى هم كه حاضرم هميشه نمىتوانم به حضر شما برسم. سخن چه كسى را بپذيرم و از چه كسى فرمان ببرم؟
امام فرمود: «اين ابو عَمرو (عثمان بن سعيد عَمرى)، فردى امين و مورد اطمينان من است، آنچه به شما بگويد، از جانب من مىگويد و آنچه به شما برساند، از طرف من مىرساند».
احمد بن اسحاق مىگويد: پس از رحلت امام هادى - عليه السلام - روزى به حضور امام عسكرى - عليه السلام - شرفياب شدم و همان سؤال را تكرار كردم.
حضرت مانند پدرش فرمود: اين ابو عَمرو مورد اعتماد و اطمينان امام پيشين، و نيز طرف اطمينان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگويد از جانب من مىگويد و آنچه به شما برساند از طرف من مىرساند. (39)
پس از رحلت امام عسكرى، مراسم تغسيل و تكفين و خاكسپارى آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعدى انجام داد.(40) نيز همو بود كه روزى در حضور جمعى از شيعيان به فرمان امام عسكرى - عليه السلام - و به نمايندگى از طرف آن حضرت، اموالى را كه گروهى از شيعيان يمن اورده بودند، از آنان تحويل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اينكه با اين اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعيد افزايش يافته است، فرمود: گواه باشيد كه عثمان بن سعيد وكيل من است، و پسرش محمد نيز، وكيل پسرم مهدى خواهد بود. (41) همچنين، در پايان ديدار چهل نفر از شيعيان با حضرت مهدى كه شرح آن در اوائل اين بخش گذشت - حضرت خطاب به حاضران فرمود:
آنچه عثمان (بن سعيد) مىگويد، از او بپذيريد، مطيع فرمان او باشيد، سخنان او را بپذيريد، او نماينده امام شماست و اختيار با اوست. (42)
تاريخ وفات عثمان بن سعيد روشن نيست. برخى احتمال دادهاند او بين سالهاى 260 - 267 در گذشته باشد و برخى ديگر فوت او را در سال 280 دانستهاند. (43)
محمد بن عثمان نيز همچون پدر، از بزرگان شيعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگوارى مورد قبول و احترام شيعيان (44) و از ياران مورد اعتماد امام عسكرى - عليه السلام - بود، چنانكه حضرت در پاسخ شؤال «احمد بن اسحاق» كه به چه كسى مراجعه كند؟ فرمود: عَمرى (عثمان بن سعيد)، و پسرش، هر دو، امين و مورد اعتماد هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من مىرسانند، و آنچه به تو بگويند از طرف من مىگويند. سخنان آنان را بشنو از آنان پيروى كن، زيرا اين دو تن مورد اعتماد و امين منند. (45)
پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غايب توقيعى مبنى بر تسليت وفات او و اعلام نيابت فرزندش «محمد» صادر شد. (46)
«عبد الله بن جعفر حِميَرى» مىگويد: وقتى كه عثمان بن سعيد در گذشت، نامهاى با هما خطى كه قبلاً امام با آن با ما مكاتبه مىكرد، براى ما آمد كه در آن ابو جعفر (محمد بن عثمان بن سعيد) به جاى پدر منصوب شده بود. (47)
همچنين اما، ضمن توقيعى در پاسخ سؤالات «اسحاق بن يعقوب»، چنين نوشت: خداوند از عثمان بن سعيد و پدرش، كه قبلاً مىزيست، راضى و خشنود باشد. او مورد وثوق و اعتماد من، و نوشته او نوشته من است (48).
ابو جعفر تأليفاتى در فقه داشته است كه پس از وفاتش، به دست حسين بن روح، سومين نايب امام (و يا به دست ابو الحسن سمرى، نايب چهارم) رسيده است. (49)
محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وكالت امام زمان بود و در طول اين مدّت، وكلاى محلّى و منطقهاى را سازماندهى و بر فعاليتشان نظارت مىكرد و به اداره امور شيعيان اشتغال داشت. توقيعهاى متعددى از ناحيه امام صادر، و توسط او به ديگران رسيد. او سرانجام در سال 304 يا 305 درگذشت. (50)
او پيش از مرگ، از تاريخ وفات خود خبر داد، و دقيقاً در همان تاريخى كه گفته بود، در گذشت. (51)
در روزهاى آخر عمر ابو جعفر، گروهى از بزرگان شيعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنيا رفتم، به امر امام، جنشين من و نايب امام «ابو القاسم حسين بن روح نوبختى» خواهد بود. به او مراجعه كنيد و در كارهايتان به او اعتماد نماييد. (52)
حسين بن روح، از دستياران نزديك نايب دوم بود و عَمرى از مدتها پيش، براى تثبيت امر نيابت او زمينه سازى مىكرد و شيعيان را جهت تحويل اموال، به او ارجاع مىداد و او، رابط بين عثمان بن سعيد و شيعيان بود. (53)
حسين بن روح، كتابى در فقه شيعه به نام «التأديب» تأليف كرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهاى قم فرستاد. آنان پس از بررسى، در پاسخ نوشتند، جز در يك مسئله، همگى مطابق فتاواى فقهاى شيعه است. (54) بعضى از معاصرين او، عقل و هوش و درايت وى را تحسين كرده و مىگفتند: به تصديق موافق و مخالف، حسين بن روح از عاقلترين مردم روزگار است. (55) نوبختى در دوران حكومت «مقتدر»، خليفه عباسى، به خدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. (56) و سرانجام، بعد از بيست و يك سال فعاليّت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فرو بست. (57)
به فرمان امام عصر (ع) وبا وصيت و معرفى نوبختى، پس از حسين بن روح، على بن محمد سمرى منصب نيابت خاص و اداره امور شيعيان را عهده دار گرديد. (60)
سمرى از اصحاب و ياران امام عسكرى - عليه السلام - بوده است. (61) او تا سال 329 كه ديده از جهان فرو بست، مسئوليت نيابت و وكالت خاص را به عهده داشت. چند روز پيش از وفات او توقيعى از ناحيه امام به اين مضمون خطاب به وى صادر شد:
اى على بن محمد سمرى! خداوند در سوك فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا كند. تو تا شش روز ديگر از دنيا خواهى رفت. كارهايت را مرتب كن و هيچ كس را به جانشينى خويش مگمار. دوران غيبت كامل فرا رسيده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم كرد و ظهور من پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمين ازستم خواهد بود. افرادى نزد شيعيان من مدّعى مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نايب خاص) خواهند شد. آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج «سفيانى» و «صيحه آسمانى» (62) چنين ادعايى بكند، دروغگو و افترا زننده است و هيچ حركت و نيرويى جز به خداوند عظيم نيست. (63)
در ششمين روز پس از صدور توقيع، ابو الحسن سمرى از دنيا رفت. (64) پيش از مرگش از وى پرسيدند: نايب بعد از تو كيست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم كسى را معرفى كنم. (65)
با در گذشت ابو الحسن سمرى دوره جديدى در تاريخ شيعه آغاز گرديد كه به دوران غيبت كبرى معروف است و ما در صفحات آينده پيرامون آن بحث خواهيم كرد.
انتخاب نواب خاص از سوى امام دوزدهم، در واقع ادامه و توسعه فعاليت شبكه ارتباطى «وكالت» بود كه گفتيم از زمان پيشواى نهم به صورت فعّال در آمده، و در زمان امام هادى و امام عسكرى - عليهما السلام - گسترش چشمگيرى يافته بود، و اينك در زمان امام قائم به اوج رسيده بود. وظايف و فعاليتهاى اساسى نوّاب خاص را مىتوان در چند مورد زير خلاصه كرد:
گرچه امكارؤيت حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - در دوران غيبت صغرى براى نوّاب خاص و برخى از شيعيان وجود داشت و گهگاه ديدارهايى صورت مىگرفت (66) امّا به دليل مشكلات سياسى، هر يك از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشاى محل او در سطح عمومى خوددارى ورزند. زيرا در غير اين صورت، جان امام از سوى حكومت وقت به خطر مىافتاد. اين سياست استتار و پنهانكارى، دقيقاً بر اساس دستور و راهنمايى خود امام صورت مىگرفت. چنانكه روزى ابتدأاو بدون اينكه سؤالى از حضرت در اين باره شده باشد، توقيعى به اين مضمون خطاب به محمد بن عثمان (سفير دوم) صادر شد:
كسانى كه از اسم (من) مىپرسند، بايد بدانند اگر سكوت كنندبهشت، و اگر حرفى بزنند جهنم (در انتظار آنان) است. چه، اينان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش مىسازند و اگر از مكان آگاه شوند، آن را نشان مىدهند. (67)
همچنين روزى عبيد الله بن جعفر حميرى و احمد بن اسحق اشعرى، كه هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شيعيان برجسته و صميمى بودند، در ديدارى كه با عثمان بن سعيد (سفير اوّل) داشتند از وى پرسيدند: آيا جانشين امام عسكرى - عليه السلام - را ديده است؟ وى پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش كردند، وى از گفتن آن خوددارى كرد و گفت:
بر شما حرام است كه در اين باره پرسش كنيد، و من اين سخن را از پيش خود نمىگويم - چه اختيارى ندارم كه حلالى را حرام يا حرامى را حلال كنم - بلكه اين، به دستور خود اوست، زيرا حكومت (عباسى) بر اين باور است كه امام عسكرى در گذشته و فرزندى از خود باقى نگذاشته است، و به همين دليل نيز ارثيه او را بين كسانى تقسيم كردند كه وارث آن حضرت نبودند (جعفر كذاب و مادر حضرت عسكرى) و اين موضوع با صبر و سكوت امام روبرو گرديد، و اينك كسى جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار كند يا چيزى از آنها بپرسد، و اگر اسم امام فاش شود مورد تعقيب قرار مىگيرد. زينهار! زينهار! خدا را در نظر بگيريد و از اين بحثها خوددارى كنيد. (68)
در زمان نيابت ابوالقاسم حسين بن روح، از ابوسهل نوبختى كه از بزرگان شيعيان بود، سؤاتل كردند كه چگونه تو، به اين سِمَت انتخاب نشدى و حسين بن روح انتاب شد؟ وى پاسخ داد:
آنان كه او را به اين مقام برگزيدهاند، خود داناترند. كار من، بر خورد و مناظره با مخالفان و دشمنان است. اگر من همانند حسى نبن روح مكان امام را مىدانستم، شايد اگر در فشار قرار مىگرفتم، محل او را نشان مىدادم، ولى اگر اما زير عباى ابو القاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم كنند، هرگز لباس خود را كنار نمىزند! (69)
چنانكه گفتيم نمايندگان و وكلاى محلى امام در عصر غيبت - با اختيارات گوناگون و حزههاى فعاليت متفاوتى كه داشتند - در مناطق تمركز شيعيان مستقر بودند و هر چند در زمان پيشواى دهم و يازدهم اين دسته از وكلا معمولاً توسط وكيل اوّل با امام تماس مىگرفتند، امّا در هر حال امكان ارتباط مستقيم با خود امام نيز براى آنان وجود داشت، ولى در عصر غيبت صغرى امكان ارتباط مستقيم كلاً قطع گرديد و وكلاى فرعى و منطهاى امام در بلاد مختلف كه اسامى گروهى از آنان قبلاً گذشت - (70) ناگزير منحصراً زير نظر نايب خاصّ، انجام وظيفه مىكردند و نامهها و سؤالات و وجوه شرعى شيعيان را توسط نايب خاص به محضر امام غايب مىرساندند. چنانكه قبلاً اشاره كردمى، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زير نظر او فعاليت مىكردند. (71)
نوّاب خاصّ، در مقابل دريافت وجوه و اموال، قبض نمىدادند ولى شيعيان از وكلاى ديگر قبض مطالبه مىكردند. بنا به نقل شيخ طوسى، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصى به توصيه او، اموال مربوط به امام را به حسين بن روح مىپرداخت، و از او قبض مطالبه مىكرد. به دنبال شكوه حسين بن روح از اين بابت، محمد بن عثمان دستور داد كه از وى قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه به دست ابو القاسم برسد، به دست من رسيده است. (72)
نوآب خاص امام، هر كدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را كه شيعيان مستقيماً يا توسط وكلاى محلى مىپرداختند، تحويل مىگرفتند و به هر طريقى كه ممكن بود به امام مىرساندند، يا در مواردى كه امام دستور مىداد مصرف مىكردند.
در روزهاى شهادت امام عسكرى - عليه السلام - گروهى از شيعيان قم و بعضى ديگر از مناطق ايران وارد سامرأ شدند و در آنجا از در گذشت امام آگاه گشتند. اين گروه، اموالى را از طرف شيعيان مناطق خود آورده بودند تا تحويل امام بدهند و وقتى از جانشين امام عسكرى پرسش كردند، بعضيها جعفر (كذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانى و خصوصيات پولها و اموال را از جعفر پرسيدند تا معلو شود كه وى داراى علم امامت است يا خير؟ وقتى كه جعفر از پاسخ درماند، از تحويل اموال به وى خوددارى كردند و ناگزير به عزم بازگشت به وطن، از سامرّأ خارج شدند.
در بيرون سامرأ، پيك سرّى حضرت بقية الله - عجل الله تعالى فرجه الشريف - آنان را به محضر امام راهنمايى كرد و پس از تشرّف به حضور امام، بعد از آنكه حضرت خصوصيات تمامى پولها و امول را بيان فرمود، اموال را تحويل ايشان دادند. آنگاه امام فرمود:
بعد از اين چيزى به سامرأ نياوريد. من شخصى را در بغداد معيّن مىكنم، اموال را به او مىدهيد و توقيع توسط او صادر مىگردد. (73) از آن به بعد بود كه امام، عثمان سعيد را به نيابت خاص منصوب كرد و او در بغداد وظايف خود را آغاز كرد.
حوزه فعاليت نواب اربعه تنها به مواردى كه شمرديم محدود نمىشد، بلكه دايره فعاليت آنها شامل پاسخگويى به همه گونه سؤالات فقهى و شرعى، حل مشكلات عقيدتى و نيز ميارزه علمى با شبهاتى مىشد كه مخالفان مطرح مىكردند و از اين راه در تضعيف عقايد و پريشانى فكرى شيعيان مىكوشيدند.
نواب خاصّ، اين وظايف را با استفاده از آموزشهاى امام و دانش بسيار بالايى كه داشتند، به بهترين وجهى انجام مىدادند. نگاهى گذرا به كارنامه سفارت اين چهار شخصيت بزگر، ابعاد گسترده كوششها و موفقيهاى آنان را در اين زمينه نشان مىدهد.
آنان از يك سو، وسوسههاى مربوط به انكار وجود امام را، از راههاى گوناگون خنثى مىكردند و در اين راستا، گاه ناگزير، پرده از ديدارهاى سرّى خود را امام بر مىداشتند (74) و گاهى نيز توقيعى از سوى حضرت در اين باره صادر مىشد و امام در دفع شبهات مزبور به كمك آنان مىشتافت. (75)
از سوى ديگر، سؤالات فقهى و شرعى شيعيان را به عرض امام رسانده پاسخ آنها را مىگرفتند و به مردم ابلاغ مىكردند. به عنوان نمونه، مىتوان از توقيعى نام برد كه توسط محمد بن عثمان صادر شده و طى آن به پرسشهاى «اسحاق بن يعقوب» در زمينههاى گوناگون پاسخ داده شده است. (76) همچنين مىتوان توقيع مفصلى ياد كرد كه در پاسخ به سؤالات نماينده مردم قم، «محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى»، صادر گرديد. (77)
از اين گذشته، گاه، نواب خاصّ، مناظراتى با مخالفان انجام داده و آنان را محكوم مىساختند و تأكيد مىكردند كه اين پاسخها را از امام آموختهاند. چنانكه حسين بن روح، در يك مجلس مناره، پاسخ شخصى را كه شبههاى در مورد شهادت امام حسين - عليه السلام - مطرح كرده بود، به صورت گسترده بيان نمود و فرداى آن روز با اشارهبه پاسخ مزبور، به يكى از شيعيان - كه فكر مىكرد پاسخها تراوش فكرى خود اوست - اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط كنم و طعمه مرغان هوا شرم يا باد تندى مرا به محل درورى پرتاب كند، در نظرم بهتر از اين است كه در دين خدا رأى و نظريه شخصى خود را اظهار كنم. مطالبى كه ديروز شنيدى از حجت خدا شنيده شده است. (78)
همچينين وى در پاسخ پرسش يكى از متكلّمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسى بن جعفر - عليه السلام - و اينكه آيا پيشوايان معصوم همه، با شمشير يا با مسموميّت در گذشتهاند و نيز راز برترى حضرت فاطمه - عليها السلام - نسبت به دختران ديگر پيامبر اسلام (ص)، توضيحات روشن و قانع كنندهاى داد كه تحسين دانشمند مزبور را بر انگيخت و گفت: در اين باره پاسخى از اين بهتر و كوتاهتر از كسى نشنيدهام (79).
مبارزه با غلات و مدّعيان دروغين بابيّت و نيابت و وكالت و افشاى ادعاهاى باطل آنان را نيز بايد به فعاليتهاى نواب اربعه افزود. چنانكه درسيره امام هادى توضيح داديم، گروهى از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بى اساس از قبيل ربوبيت والوهيت ائمه، مقاماتى براى خود ادعا مىكردند و به نام امام از مردم خمس يا وجوه ديگر را مىگرفتند و اين موضوع موجبات بد نامى شيعه را فراهم ساخته و مشكلاتى براى ائمه ايجاد مىكرد.
در عصر غيبت صغرى، علاوه بر اينها، افراد ديگرى پيدا شدند كه به دروغ مدعى سفارت و نيابت خاص امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرفات بيمورد نموده و در مسائل فقهى و اعتقادى، سخنان گمراه كننده بر زبان مىراندند. اينجابود كه نواب خاصّ، با رهنمود امام، به مقابله با آنان بر مىخاستند و گاه رد طرد و لعن آنان از ناحيه حضرت، توقيع صادر مىشد.
ابو محمد شريعى، محمد بن نصير نميرى، احمد هلال كرخى، ابو طاهر محمد بن على بن بلال، حسين بن منصور حلاّج و محمد بن على شلمغانى از اين گروه بودند. (80)
شلمغانى قبلاً از فقهاى شيعه شمرده مىشد و حتى كتابى به نام «تكليف» نوشته بود، ولى بعدها به غلوّ و انحراف كشده شد و افكارى كفرآميز مطرح كرد. از آن جمله، بر روى نظريه حلول تأكيد مىكرد و مىگفت: روحى پيامبر اسلام (ص) در پيكر محمد بن عثمان (سفير دوم)، روح امير مؤمنان - عليه السلام - در كالبد حسين بن روح (نايب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه - عليها السلام - در بدان ام كلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول كرده است.
حسين بن روح، اين عقيده را كفر و الحاد معرفى كرده آن را از نوع عقايد مسيحيان در مورد حضرت مسيح شمرد و او را طرد نمود و افشار افكار باطلش او را در ميان قومش رسوا ساختن. با تو جه به نقش تخريبى شلمغانى بود كه در ذيحجه سال سيصد و دوزاده، توقيعى توسط حسين بن روح در لعن و تكفير وارتداد او صادر كرديد و سر انجام در سال 323 كشته شد. (81)
پی نوشت:
1- شيخ مفيد، الارشاد، قم مكتبة بصيرتى،، ص 346 - فتّال نيشابورى، روضة الواعظين، الطبعة الاولى، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1406 ه'. ق، ص 292 - كلينى،، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه - ق، ج 1، ص 514 - طوسى، الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص 141 - طبرسى،، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص 418 - ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمة، ط قديم (بى تا)، ص .310
در بعضى از مآخذ، تاريخ تولد حضرت، سال 256 هجرى ضبط شده است (صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1405 ه- ق، ص 432 - طوسى،، الغيبة، ص 139 و 147) و در برخى ديگر، سال 258 (على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه-ق، ص 227 - ابن ابى الثلج بغداى، تاريخ الائمة، قم، مكتبة بصيرتى، (ضمن مجموعه نفيسه)، ص 15) ذكر شده است و ابو جعفر محمد بن جرير بن رستم طبرى آن را در سال 257 مىداند (دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، ص 271 و 272.
2- شيخ مفيد، همان كتاب، ص 346 - طبرسى،، همان كتاب، ص 417 - اربلى، همان كتاب، ص 227 - ابن صبّاغ، همان كتاب، ص .310
3- صدوق، همان كتاب، ص 648 - كلينى،، همان كتاب، ص 332 - مجلسى،، بحارالأنوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 393 ه-. ق، ج 51، ص 31 - .34 ولى آيا نهى ائمه از ذكر نام مخصوص آن حضرت، يك اقدام سياسى مقطعى و مربوط به دوران غيبت صغرى بوده يا اينكه حرمت ذكر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قيامش باقى است؟ در ميان علماى شيعه مورد اختلاف است (ر. ك به: حاج ميرزا حسين طبرسى نورى، النجم الثاقب، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، باب 2، ص 48 و 49.
4- مسعودى، همان كتاب، ص 418 - ابن صباغ، همان كتاب، ص .310
5 -مسعودى، اثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحيدرية، 1374 ه'. ق، ص .248
6 - ابن صبّاغ، همان كتاب، ص .310
7- شيخ مفيد، همان كتاب، ص 346 - صدوق، همان كتاب، ص 432 - طبرسى، همان كتاب، ص 418 مسعودى، همان كتاب، ص 248 - فتّال نيشابورى،، همان كتاب، ص 283 - طوسى، همان كتاب، ص 143 محمد بن جرير بن رستم طبرى، همان كتاب، ص 268 - ابن صبّاغ، همان كتاب، ص .310
8- صدوق، همان كتاب، ص 432 و ر. ك به: روضة الواعظين، ص .292 برخى از محققان معاصر، احتمال دادهاند كه نام او همان نرجس باشد، و اسامى ديگر به جز صقيل را بانوى پيشين او حكيمه دختر امام جواد - عليه السلام - به وى داده باشد (بنابر رواياتى، او قبلاً كنيز حكيمه بوده است). مردم آن زمان كنيزان خويش را براى خوشامد گويى، به اسامى گوناگون مىخواندند و نرجس، ريحانه و سوسن همه اسامى گلها هستند (دكتر حسين جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقى آيت اللّهى، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه انتشارا اميركبير، 1367 ه'. ش، ص 114).
9- فتّال نيشابورى، همان كتاب، ص 283 - صدوق، همان كتاب، ص 427 - مجلسى، همان كتاب، ج 51، ص .12
10- شيخ مفيد، همان كتاب، ص .346
11- ابن أبى الحديد، شرح نهج البلاغة، قاهره، دار احياالكتب العربية، 1960 م، ج 7، ص 94 و ج 10، ص .96
12- فقيه ايمانى، مهدى، مهدى، منتظر در نهج البلاغه، اصفهان، كتابخانه عمومى امير المؤمنين على - عليه السلام -، ص 23، .39
تعدادى از اين منابع كه در دسترس نگارنده است و تولد حضرت مهدى به صراحت در آنها بيان شده، به قرار زير است:
ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقة، ط 2، قاهره، 1385 ه'. ق، ص 208 - شبراوى، الاتحاف بحبّ الأشراف، ط 2، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص 179 - محمد امين بغدادى سويدى، سبائك الذهب فى معرفة قبائل العرب،
بيروت دارصعب، ص 78 - مؤمن شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى ،، ص 168 - شيخ محمد صبّان، اسعاف الراغبين، (در حاشيه نور الأبصار)، ص 141 - ابن أثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 7، ص 274 (حوادث سال 260) حمدالله مستوفى، تاريسخ برگزيده، چاپ دوّم، تهران، انتشارات امير كبير، 1362 ه'. ش، ص 207 - ابن طولون، الأئمة الاًثنى عشر، قم، منشورات الرضى،، ص 117 - ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمة، (بى تا)، ص 310 - شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودّة، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 3، ص .36
13- صدوق، همان كتاب، ص 434 - .478 شيخ مفيد، همان كتاب، ص 350 و 351 - شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودّة، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 3، ص 123 - .125
14- چنانكه در سيره امام هادى - عليه السلام - نوشتيم، ايوب بن نوح يكى از وكلاى آن حضرت بوده است.
15- طوسى، همان كتاب، ص 204 ور.ك به: صدوق، همان كتاب، ص 435 - مجلسى، همان كتاب، ج 51، ص 346 - شيخ سليمان قندوزى، همان كتاب، ج 3، ص 123 - (آيت الله) صافى، لطف الله، منتخب الأثر، تهران، مركز نشر كتاب، 1373 ه'. ق، ص .355
16- شيخ طوسى، همان كتاب، ص 204 - نعمانى، الغيبة، تهران، مكتبة الصدوق، ص 154 - مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 1393 ه'. ق، ج 51، ص 150 ور.ك به: اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص .337
17- طوسى، همان كتاب، ص 203 - 207 - صافى، همان كتاب، باب 47، ص 314 و .315
18- صافى، همان كتاب، فصل 1، باب 8، ص 101، ح .4
19- (آيت الله) صافى، لطف الله، نويد امن و امان، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص 177 و .178
20- كلينى، همان كتاب، ج 1، ص 337 - طوسى، همان كتاب، ص 202 - صدوق، همان كتاب، ص 481 صافى، منتخب الأثر، فصل 2، باب 28، ص 269 - نعمانى، همان كتاب، ص .166
21- صدوق، كمال الدين، باب 44، ص 480، ح 4 - مجلسى، همان كتاب، ج 51، ص 152 - صافى، منتخب الأثر، فصل 2، باب 25، ص 268، ح .3
22- مرحوم شيخ مفيد آغاز غيبت صغرى را از سال تولد آن حضرت (سال 255) حساب كرده است (الاًرشاد، ص 346) و با اين محاسبه، دوران غيبت صغرى، 75 سال مىشود. طبعاً نظريه مرحوم مفيد از اين لحاظ بوده است كه حضرت مهدى در زمان حيات پدر نيز حضور و معاشرت چندانى با ديگران نداشته و از نظر كلى غايت محسوب مىشده است.
گويا بر اساس همين ملاحظه است كه محققانى مانند: طبرسى، سيد محسن امين، و آيت الله سيد صدر الدين صدر نيز آغاز غيبت صغرى را از سال ميلاد آن حضرت، و مدّت آن را 74 سال دانستهاند (اًعلام الورى، ص 444 - اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، ج 2، ص 46 - المهدى،، بيروت، دار الزهرأ، 1398 ه'. ق، ص 181).
23- صدر، سيد صدر الدين، المهدى،، بيروت، دار الزهرأ، 1398 ه'. ق، ص 183 - پيشواى دوازدهم امام زمان، نشريه مؤسسه در راه حق، ص .38
24- شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودّة، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 3، باب 71، ص .82
25- نعمانى، همان كتاب، ص .173
26- نعمانى، همان كتاب، ص .173
27- نعمانى، همان كتاب، ص .170 نيز ر.ك به: منتخب الأثر، فصل 2، باب 26، ص 251 - .253
28- در آن روزگار، به جاى «نيابت» و «نواب» بيشتر تعبير «سفارت» و «سفرأ» به كار برده مىشد.
29- چنانكه طبق نقل شيخ طوسى، حدود ده نفر در بغداد به نمايندگى از طرف محمد بن عثمان فعاليّت مىكردند (الغيبة، ص 225).
30- توقيع به معناى حاشيه نويسى است و در اصطلاح علماى شيعه به نامهها و فرمانهايى كه در زمان غيبت صغرى از طرف امام به شيعيان مىرسيده توقيع گفته مىشود.
31- صدر، المهدى،، ص .189
32- امين، سيد محسن، أعيان الشيعة، ج 2، ص .48
33- طوسى،، الغيبة، ص 257، .258
34- كلينى،، اصول كافى،، ج 1، ص 518، ح .5
35- كلينى، همان كتاب، ص 521، ح 14 و .15
36- طبرسى،، اًعلام الورى، ص .444
37- طوسى،، الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة ص .214
38- طوسى، همان كتاب، ص .216
39- طوسى،، الغيبة، ص .215
40- طوسى،، همان كتاب، ص .216
4-1 طوسى،، همان كتاب، ص .216
42- طوسى،، همان كتاب، ص .217
43- دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقى آيت اللّهى، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه انتشارات امير كبير، 1367 ه'. ش، ص 155 و .156
44- طوسى،، همان كتاب، ص .221
45- طوسى،، همان كتاب، ص .219
46- طوسى،، همان كتاب، ص 219 - .220
47- طوسى،، همان كتاب، ص 220 - بحار الأنوار، ج 51، ص .349
48- طوسى،، همان كتاب، ص 220 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 350 - طبرسى اًعلام الورى، الطبعة الثالثة، ص 452 - على بن عيسى اربلى،، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى،، 1381 ه'. ق، ج 3، ص .322
49- طوسى، الغيبة، ص .221
50- طوسى،، الغيبة، ص .223
51- طوسى، الغيبة، ص 222 - بحار الأنوار، ج 51، ص .351
52- طوسى،، همان كتاب، ص 226 و 227 - بحار الأنوار، ج 51، ص .355
53- طوسى،، همان كتاب، ص 224 و 225 و .227
54- طوسى،، همان كتاب، ص .240
55- مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 356، ور.ك به: طوسى،، همان كتاب، ص .236
56- دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امير كبير، 1367 ه'. ش، ص .199
57- طوسى،، همان كتاب، ص .238
58- سَيمَرى و صَيٌمَرى نيز گفته شده است (صدر، محمد، تاريخ الغيبة الصغرى، ط 1، بيروت دار التعارف للمطبوعات، 1392 ه'. ق، ص 412).
59- طوسى،، همان كتاب، ص .445
60- طوسى،، همان كتاب، ص .242
6-1 صدر، همان كتاب ص .412
62- چنانكه در بحث علائم ظهور گفته شده، قيام شخصى به نام سفيانى و صداى آسمانى از علامتهايى هستند كه در آستانه ظهور امام رخ خواهد داد.
63- طوسى،، الغيبة، ص 242 و 243 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 361 - طبرسى،، همان كتاب، ص 445 - صدر،
همان كتاب، ص- .15
64- طوسى،، همان كتاب، ص .243
65- طوسى،، همان كتاب، ص .242
66- طوسى،، همان كتاب، ص 222 و 246 - صدوق، كمال ادين، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ص .44
67- طوسى،، همان كتاب، ص .222
68- طوسى،، همان كتاب، ص 146 و .219
69- طوسى،، الغيبة، ص 240 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص .359
70 مرحوم طبرسى،، فهرست جالبى از اين دسته وكلا، با ذكر محل مأموريتشان، ذكر كرده است (اًعلام الورى، ص 4).
71- طوسى،، همان كتاب، ص .225
72- طوسى،، همان كتاب، ص 225 و .226
)73 طوسى،، همان كتاب، ص 225 و .226
74- صدوق، كمال الدين، رقم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ص 440 - .441
75- طوسى،، همان كتاب، ص 176 - .177
76- طبرسى،، همان كتاب، ص 452 - .453
77- طوسى،، همان كتاب، ص 229 - .236
78- طوسى،، همان كتاب، ص 198 - .199
79- طوسى،، همان كتاب، ص 238 - .239
80- طوسى،، همان كتاب، ص .244
81- طوسى،، همان كتاب، ص 248 - 254 ور. ك به: دكتر حسين، جاسم، تارخى سياسى غيبت امام دوزادهم، ص 200 - .205 مسعودى، قتل او را در سال 322 دانسته است (التنبيه والاشراف، قاهره، دار الصاوى للطبع والنشر و التأليف ص 343).
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}