شهید بهشتی از موسیقی می گوید
شهید بهشتی از موسیقی می گوید
شهید بهشتی از موسیقی می گوید
مطلبي كه پيش روي شماست، حاوي دو گفتار از شهيد آيتالله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي است. گفتار نخست درباره حرمت موسيقي است كه در ساليان حضور ايشان در آلمان (1349ـ1343) به عنوان امام مسجد و مركز اسلامي هامبورگ و در پاسخ به پرسشي كه از ايشان در اينباره شده ايراد گرديده است. ذكر خدمات آن شهيد فرزانه در آن ديار فرصتي مبسوط ميطلبد، اما نكته شايان توجه اين است كه يكي از برنامههايي كه توسط ايشان انجام ميشد پاسخ به پرسشهاي مسلمانان مقيم اروپا، اعم از ايراني و غير ايراني، بهصورت حضوري، مكاتبهاي و يا ارسال نوار صوتي بوده است كه اين گفتار از اين قسم آخر است.
گفتار دوم درباره تفريح از ديدگاه اسلام است. اين گفتاربين سالهاي 1349 تا 1357 در اردوي تابستاني مدرسهرفاه ايراد شده است و پيش از اين نيز توسط بنياد نشر آثارو انديشههاي شهيد آيتالله دكتر بهشتي در مجموعه مباحث تربيتي ايشان با عنوان نقش آزادي در تربيت كوكان منتشر شده است.
نامه شما رسيد. در اين نامه درباره چند مطلب سوال كرده بوديد كه لازم دانستم به اين سوالات طي نوار، پاسخ مفصلتري بدهم. خواهش ميكنم كه نوار را گوش كنيد تا اگر باز نكتهاي به نظرتان رسيد بپرسيد تا پاسخ بدهم و ضمناً نوار را هم به مركز اسلامي هامبورگ برگردانيد، چون اينگونه نوارها معمولا اينجا نگهداري ميشود تا اگر باز كسي از برادران و خواهران مسلمان مشابه اين سوالات رامطرح كرد، براي او بفرستيم. البته شما ميتوانيد از روي نوار كپي برداريد و كپي آن را نگه داريد. اگر وسيله نداريد ميتوانيد براي ما نامه بنويسيد تا كپي نوار را همينجا تهيه كنيم و برايتان بفرستيم.
يكي از سوالات شما اين است كه «نظر اسلام درباره موسيقي چيست؟ از چه منبعي در دين اين جواب را ميدهيد؟ اگر از قرآن است خواهشمندم آيه آن را نشان دهيد.»
قبل از اينكه نظر اسلام را درباره موسيقي توضيح بدهم، لازم است اين نكته را يادآوري كنم كه در آيات قرآن كريم و همچنين در روايات، كلمه موسيقي يا موزيك يا معادل آن از كلمات عربي سراغ ندارم; در قرآن كريم كه قطعاً نيست و در روايات هم تا آنجا كه در خاطرم هست، سراغ ندارم. فقهاي ما وقتي ميخواستند درباره حكم موسيقي در اسلام صحبت كنند، مطلب را تحت عنوان حكم «غنا» در اسلام از يك طرف و همچنين حكم «آلات لهو» از طرف ديگر مطرح كردند. در كتابهاي فقهي، يك جا بحث درباره غنا و در كنار آن بحث درباره آلات لهو ديده ميشود.
كلمه «لهو» در چند جاي قرآن كريم آمده است. از جمله در سوره جمعه كه شايد شنيده باشيد:
روش گروهي از مسلمانهاي سست ايمان اين بود كه در هنگام نماز جمعه و موقعي كه پيغمبر(ص) مشغول خطبه بود، اگر صداي ساز و نوا در بيرون از مسجد بلند ميشد يا صداي طبل كاروان تجارتي كه از بيرون مكه رسيده بود، به گوششان ميرسيد براي تماشاي بساط طربي كه آنجا بود يا براي اينكه فرصت از دستشان نرود براي معامله با كاروان، قبل از اينكه ديگران به اين قافله و كاروان تجاري برسند از پاي خطبه پيغمبر(ص) كه در نماز جمعه ايراد ميكرد پا ميشدند و ميرفتند. در اين آيه از اين افراد انتقاد شده است و ميافزايد:
شما نبايد به عنوان تجارت و كارهاي تجارتي يا به عنوان تفريح و سرگرمي از پاي خطبه پيغمبر در نماز جمعه بلند شويد و برويد; زيرا سودي كه خدا در سنتهاي خود براي مردم با ايمان و درستكار مقدر و مقرر كرده، به مراتب از سودي كه شما از حضور در مراسم شادي و طرب و يا لهو و سرگرمي يا پيشدستي در تجارت يا كاروان تازه رسيده نصيبتان ميشود، بيشتر است.
غالباً اينطور گفتهاند كه منظور از لهو در اينجا همان صداي شيپور و نقاره و طبل و اينجور چيزهايي بوده كه كاروانهاي تجارتي معمولا وقتي از بيرون وارد شهر ميشدند، ميزدند تا مردم خبر بشوند كه اين قافله تجارتي وارد شهر شده و براي معامله با قافله بيايند. عدهاي از مردم براي تماشا و سرگرمي ميرفتند و خود اين سر و صداها و علاوه بر اين اصلا ديدن و تماشاي قافله يك سرگرمي بود. يك عده هم براي تجارت و معامله ميرفتند. اين همان چيزي است كه حتي امروز هم هست. ميدانيد كه هنوز هم در جاهاي كوچك وقتي ميخواهند چيزهاي كهنه را بخرند، زنگ ميزنند تا نشان بدهند كه براي خريد آمدهاند.
اما از اين آيه نميشود براي حرام بودن موسيقي و حرام بودن لهو استفاده كرد. حتي ميشود گفت كه آيه در صدد اين است كه بگويد چرا اينها نماز پيغمبر را ترك كردند و رفتند، همينطور كه با استفاده از اين آيه نميشود گفت كه تجارت حرام است.
در چند آيه ديگر از قرآن كلمه «اللغو» آمده و بعضي از فقها «لغو» را هم همان «لهو» معني كردهاند و در آن آيات هم از لغو نكوهش شده اما باز در حرام بودن لهو استفاده نميشود.
در سوره مومنون در آيه سوم در صفات مومنان گفته ميشود:
در آيه 72 از سوره فرقان در صفات بندگان پاك گفته ميشود:
آنها كه به باطل شهادت نميدهند و يا در مجالس باطل شركت نميكنند و وقتي كه از كنار لغو ميگذرند با بزرگواري از كنار آن ميگذرند.
يا در آيه 55 از سوره قصص:
وقتي كه لغو به گوش آنها ميخورد اعراض ميكنند و روي ميگردانند.
اين آيات، خواه «لغو» به معني «لهو» و خواه «لغو» بهمعني «لغو» باشد و يا اصلا معني مستقلي داشته باشد، ظاهر مطلب اين است كه از اين آيات در اثبات حرمت موسيقي نميتوان استفاده كرد.
بنابراين ميتوان گفت كه در آيات قرآن كريم آيهاي كه بتوانيم از آن حرمت موسيقي و بهطور كلي حتي حرمت لغو و حتي حرمت غنا را استفاده كنيم، موجود نيست.
بعضي از فقها اينطور استنباط كردهاند كه اين روايات نميخواهد بگويد كه موسيقي به طور كلي حرام است بلكه اينها ميخواهد بگويد، اين بساط مجالس لهو و لعب، اينبساط مجالس خوشگذارني كه در زمان امامان معصوم(ع) و در زمان پيشوايان اسلامي در خانههاي ثروتمندان، حكام، فرمانداران، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده، مجموعاً حرام است. در حقيقت اين روايات درصدد بيان حرمت آن سبك موسيقي و آن سبك مجالس عياشي كه در زمان پيشوايان ديني ما در خانهها و در محل زندگي بسياري از اشراف و ثروتمندان معمول بوده، ميباشد. و اين مجالس، مجالسي بوده كه در آن خوانندگي به عنوان نمك آش استفاده ميشده، يعني خوانندگي و نوازندگي براي تشويق شركت كنندگان به گناهان ديگر بوده است. اصلا اين نوع خوانندگي و نوازندگي به اين معنا كه در آن مجالس زنان با مردان شركت ميكردند و مجالس، مجالس عياشي، هوسراني، هرزگي، زنا، فسق و فجور بوده و ترانههايي كه تشويق كننده به اين كار بوده، حرام است.
بنابراين خلاصه مطلب چنين است: آوازه خواني حرام نيست و هر نوازندگي حرام نيست. آن نوع از آوازه خواني و آن نوع از نوازندگي كه شنونده يا حاضران در يك مجلس را به گناه ميكشاند و اهتمام آنها را به رعايت قوانين پاكي و تقوي ضعيف ميكند و اراده آنها را براي گناه نكردن و به گناه آلوده نشدن سست ميكند و آنها را به شركت در فساد و گناه تشويق ميكند، اين نوع موسيقي حرام است. اما اگر آوازهخواني يا حتي موسيقيي هست كه اين اثر را ندارد، حرام نيست. اين رأي برخي ديگر از دانشمندان و فقهاست كه اين روايات را اينطور فهميدهاند. بنابراين درباره موسيقي در اسلام ميتوان اينطور گفت كه هر نوع آوازه خواني و هر نوع موسيقي كه شنونده را به شهوتراني و مخصوصاً به بيپروايي در گنهكاري ميكشاند و شنونده را براي ارتكاب فسق و فجور و كارهاي خلاف عصمت و پاكي و تقوي بيپروا ميكند و انگيزههاي شهوت را در او چنان برميانگيزد تا در ارتكاب گناه، خدا، قانون خدا، تعاليم پيغمبران، رعايت پاكي و تقوي و رعايت ارزشهاي عالي انساني را ولو موقتاً فراموش كند در اسلام حرام است. اين قدر مسلم است. اما نميشود گفت كه آوازه خوانيها و موسيقيهاي ديگر بهطور مسلم در اسلام حرام شده است.
حالا توجه ميكنيد به اينكه حتي كلمه لهو و به خصوص كلمه لغو هم چقدر با اين نوع موسيقي مناسب است. در كلمات فقها گفته ميشود: اللهو ما ينهي عن ذكرالله «لهو آني است كه آدمي را از ياد خدا غافل كند».
اين «از ياد خدا غافل كردن»، ميخواهد مرحله خاصي از غفلت از ياد خدا را بيان كند و آن مرحله خاص اين است كه آدم با ايمان، هر وقت با گناهي و لغزشي روبهرو ميشود، خودبخود به ياد خدا ميافتد. اينكه چون اين كار حرام است و خدا گفته نكن، پس نكنم. اين حالت كه براي يك انسان با ايمان در برخورد با گناه دست ميدهد يكي از ضامنهاي موثر در حفظ پاكي و فضيلت در مردم است.
اصلا يكي از مهمترين ارزشهاي ايمان اين است كه ايمان پليس باطن است. وقتي انسان تك و تنها هم نشسته و با گناهي روبهرو ميشود، ايمان دروني و وجدان الهي بر او نهيب ميزند كه خدا ناظر اعمال توست « نكن» اين نوع توجه به خدا از مهمترين ارزشهاي تربيتهاي ديني است.
بنابراين خودبهخود آن نوع موسيقي و آن نوع از آوازهخواني كه در آدمي اين توجه را ضعيف كند تا آن حد كه انسان وقتي با گناه روبهرو ميشود اصلا ديگر يادش نباشد كه خدايي هست و بيپروا گناه كند و حتي با شوق و رغبت به گناه آلوده شود، البته حرام است. من فكر ميكنم كه اگر هيچ آيه و هيچ روايتي هم در اينباره نبود و فقط ما بوديم و تعاليم اسلام و بلكه تعاليم اديان درباره ارزش ايمان، استنباط ميكرديم كه اين نوع موسيقي حرام است.
خلاصه ميكنم: بسياري از ترانههايي كه مخصوصاً زنهاي ترانهخوان ميخوانند، وقتي در مجلسي خوانده ميشود و عدهاي را در ارتكاب گناه بياختيار ميكند، اين نوع آوازهخواني و ترانهخواني حرام است. بنابراين آن نوع موسيقيها، آن نوع ترانهها، نوازندگيها و خوانندگيها كه در شنونده اين اثر را بگذارد كه او را در ارتكاب گناه بيپروا كند به طوري كه در برخورد با گناه اصلا ياد خدا نباشد يا ياد خدا برايش آنقدر ضعيف شده باشد كه او را نتواند از گناه باز بدارد و اين ضعف و اين تضعيف ياد خدا نتيجه اين خوانندگي و نوازندگي باشد، چنين خوانندگي و چنين نوازندگي كه اين اثر تضعيف كننده ايمان و پرواي از گناه را داشته باشد، حرام است.
اين را ميتوان به عنوان نظر قطعي اسلام درباره موسيقي گفت. اما آيا هر نوع خواندن و هر نوع نواختن كه اين اثر را نداشته باشد، به صرف اينكه خوانندگي است، ميتوان گفت حرام است يا نه مورد ترديد است. قدر مسلم اين است كه از مسلمات اسلام نيست و آن را به حساب رأي همه علماي اسلام و فقهاي اسلام و حتي رأي همه فقهاي شيعه هم نميشود گذاشت. اينها مطالبي است كه فعلا تا اين حد درباره موسيقي ميتوانم بگويم.
الان كتابي كه با اين منطق، مطلب را تجزيه و تحليل كرده باشد به خاطر ندارم. اگر در آينده چنين كتابي ديدم براي مطالعه شما خواهم فرستاد.
اصولا تفريح يكي از نيازهاي طبيعي بشر است و يك نظام اجتماعي و مكتب زندگي بايد براي ارضاي اينخواسته طبيعي فكري كند. چه كسي ميتواند درباره اسلام بگويد اسلام دين غم و اندوه و گريه و زاري و بينشاطي است در حالي كه قرآن با صراحت ميگويد: «قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق، قل هيللذين آمنوا في الحياه الدنيا خالصه يوم القيامه»(4) اصلا درست به عكس است. اسلام دين نشاط است. اين آيه قرآن از محكمات قرآن و صريح است. اين آيه در سالهاي آخر بعثت، و حتي در سالهاي آخر هجرت نازل شدهاست. ميگويد: اي پيغمبر در برابر كساني كه بسياري از مواهب زندگي را تحريم ميكردند اعلام كن و بگو چه كسي زينت و آرايش و زيباييهايي را كه خداوند از درون طبيعت براي بندگانش بيرون كشيده حرام كرده است؟ چه كسي روزيهاي پاك، مواهب پاك، مواهبي را كه انسان از آنها لذت مشروع و صحيح ميبرد، حرام كرده است؟ بگو اين مواهب، اين روزيهاي پاك، اين زيباييها، براي مردم با ايمان در همين زندگي دنياست. در زندگاني جاويد و آخرت هم همين زيباييها و همين مواهب براي مردم با ايمان است، با يك تفاوت. و آن تفاوت اين است كه در اين دنيا زيباييها به زشتيها آميخته و آلوده است; شاديها به غم آلوده و آميخته است; ولي در دنياي ديگر، در روز رستاخيز، اين زيباييها و اين مواهب پاك براي مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد.
در نهجالبلاغه نقل ميكند كه مولا روزي به خانه يكي از دوستانش قدم نهاد. ديد خانه وسيعي دارد. به او فرمود: هان! در اين دنيا چنين خانه وسيعي ميخواهي چه كني؟ آيا در روز قيامت بدين خانه محتاجتر نبودي؟ اول امام اين مطلب را گفت; بعد براي اينكه آن فرد اشتباه نكند، فرمود: هان، اشتباه نكن! تو با داشتن همين خانه وسيع ميتواني در همين دنيا آن را براي آخرت به كار بگيري. در آن از مهمانان پذيرايي كني، صله رحم كني، اين خانه را پايگاه اجتماعات براي تلاش در راه حق و عدالت قرار بدهي. دوست امام ديد كه نه، مطلب آنطور كه او خيال ميكرد كه امام ميخواهد به او زاهدمنشي و ترك دنيا تلقين بكند نيست، بلكه ميخواهد بگويد يادت باشد كه خانه فقط براي كامروايي نيست، چيزهاي ديگر هم بايد باشد. لذا عرض كرد يا علي از تو خواهش ميكنم اين برادر من را نصيحت كن. امام فرمود: موضوع چيست؟ عرض كرد، برادرم لباسهاي پشمينه ميپوشد; خانه را رها كرده و رفته در يك گوشهاي، ميگويد من بايد عبادت كنم; نه به زنش ميرسد نه به فرزندش. امام گفت، به او بگو نزد من بيايد. وقتي آمد، امام به او پرخاش كرد و فرمود: هان! تو چه خيال ميكني؟ چه گماني درباره خدا ميبري؟ آيا فكر ميكني كه خدا اين همه مواهب را در اين دنيا آفريده و حلال كرده ولي بعد از آفريدن و حلال كردن، دلش ميخواهد ما به آنها پشت پا بزنيم؟ اين كار معني دارد؟ از آنجا كه روي مسلمانها هميشه با پيشوايان دين باز بوده و در آن زمان اينگونه رودربايستيهاي موهومي كه الان درجامعه ما حكمفرماست نبود، آن مرد مسلمان واقعطلب عرض كرد: يا اميرالمومنين! اگر اينطور است پس شما چرا اين گونه زندگي ميكنيد؟ لباس شما از من خيلي خشنتر و سادهتر است; خوراكت از من خيلي سادهتر است; بياعتناييات به مواهب زندگي از من خيلي بيشتر است. مولا فرمود، مطلب بر تو اشتباه نشود; حساب من از حسابتو جداست. من زمامدار امت اسلام هستم. «ان الله فرضعلي ائمه مسلمين، ان يعيشوا معيشه انباهم وكيلا يتبيغ بالفقير فقره»(6). خدا بر زمامداران امت اسلام واجب كرده است كه زندگيشان همسطح بينواترين مسلمانان باشد، مبادا بينوايي، مسلماني را از راه به در كند. من بر حسب اين وظيفه بياعتنايي ميكنم، اما تو كه مقام زمامداري امت را نداري.
ملاحظه ميكنيد، حسابها در جهانبيني اسلام كاملا از هم جدا و مشخص است. مسلمانها بايد همواره براي زندگي بهتر ــ ولي نه براي يك طبقه و يك قشر، بلكه براي عموم ــ كوشش كنند. اين واقعيتي است كه در جامعهاي كه تقسيم ثروت غير عادلانه است، در جامعهاي كه گروهي از مردم از همه چيز برخوردارند و اكثريتي از بخور و نميري هم برخوردار نيستند، تفريح سالم نيز مفهومي ندارد. من حتي مكرر به رفقاي «بنياد رفاه» و ديگران اعلام كردم، سعي كنيد برنامههايتان تشريفاتينباشد; در حدود متعارف زندگي باشد. برنامهاي باشد قابلتقدير. من در مورد اقدام «بنياد رفاه» براي برنامههاي تفريح سالم عرض ميكنم، برنامه شما در حقيقت يك هدفروشنتر دارد، و آن هدف روشنتر را در همين چند دقيقهاي كه از وقت باقي است بيان ميكنم.
امروز ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه هيچ انساني نميتواند به آساني تحمل كند كه تنهاست. احساس تنهايي مشكل است. اگر اين آقا پسر حس كرد كه تنهاست، همبازي ندارد، رفيق ندارد، خودبخود و به حكم طبيعت به دنبال رفيق و همبازي ميرود. اگر توانستي براي او همبازي و رفيقي، لااقل متناسب با اين مقدار از تعليم و تربيت اسلامي كه ما در يك محيط غير اسلامي ميتوانيم تأمين كنيم، جور كني، با او همبازي ميشود; و الا ميرود سراغ يك دوست فاسد. اميدوارم با همت شما زمينهاي فراهم آيد كه زمينها، باغها و باشگاههايي در اختيار شما باشد تا به كمك آنها، قشر خودتان را گسترش دهيد و با سهلترينشرايط، در اختيار قشرهاي محروم جامعه قرار دهيد. دوستان علاقهمند ما بدانند كه خرج كردن در اين راه، انفاق في سبيل الله و خرج كردن در راه خداست. ايجاد مدرسه، ايجاد وسيله سرگرمي، ايجاد باشگاه، ايجاد گردشگاه، تنظيم برنامههاي مسافرتي دسته جمعي و امثال اينها، به صورت كوشش مشترك يك قشر همسليقه و همفكر در راه تأمين آن قسمت از نيازمنديهاي زندگي كه يك فرد و دو فرد از عهده تأمين آن برنميآيند، از واجبات قشر شماست. انتظار و اميد دارم كه در انجام اين واجب كوتاهي نكنيد.
قرآن با صراحت ميگويد، مردم با ايمان، مردان و زنان با ايمان، پشت و پناه اجتماعي يكديگرند. «والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض»(7). براي اينكه خصلتانسان اين است كه در جامعه نميتواند تنها زندگي كند.همكاري و تعاون در راه تأمين نيازهاي گوناگون اجتماعي،از نيازهاي جاري متعارف گرفته تا ايجاد جامعهاي كهسياست و اقتصاد و نظام اداري سالم داشته باشد، همه داخل در دايره بعضهم اولياء بعض است; نه تنها براي مردان، بلكه حتي براي خانمها; نه تنها براي آقايان و خانمها، بلكه براي بچهها. بايد براي پسران و دختران برنامههايي تهيه كرد تا حس نكنند به حكم ايمان و به حكم پايبندي به دين از مواهب زندگي كلا محروم ميمانند. احساس اين محروميت خطري بزرگ براي ايده و هدفي است كه شما به آن احترام ميگذاريد. اميدوارم با اين كوتاه سخن توانسته باشم نظر اسلام را در اين زمينه تا حدودي روشن كرده باشم.
گفتار دوم درباره تفريح از ديدگاه اسلام است. اين گفتاربين سالهاي 1349 تا 1357 در اردوي تابستاني مدرسهرفاه ايراد شده است و پيش از اين نيز توسط بنياد نشر آثارو انديشههاي شهيد آيتالله دكتر بهشتي در مجموعه مباحث تربيتي ايشان با عنوان نقش آزادي در تربيت كوكان منتشر شده است.
موسيقي از نظر اسلام
نامه شما رسيد. در اين نامه درباره چند مطلب سوال كرده بوديد كه لازم دانستم به اين سوالات طي نوار، پاسخ مفصلتري بدهم. خواهش ميكنم كه نوار را گوش كنيد تا اگر باز نكتهاي به نظرتان رسيد بپرسيد تا پاسخ بدهم و ضمناً نوار را هم به مركز اسلامي هامبورگ برگردانيد، چون اينگونه نوارها معمولا اينجا نگهداري ميشود تا اگر باز كسي از برادران و خواهران مسلمان مشابه اين سوالات رامطرح كرد، براي او بفرستيم. البته شما ميتوانيد از روي نوار كپي برداريد و كپي آن را نگه داريد. اگر وسيله نداريد ميتوانيد براي ما نامه بنويسيد تا كپي نوار را همينجا تهيه كنيم و برايتان بفرستيم.
يكي از سوالات شما اين است كه «نظر اسلام درباره موسيقي چيست؟ از چه منبعي در دين اين جواب را ميدهيد؟ اگر از قرآن است خواهشمندم آيه آن را نشان دهيد.»
قبل از اينكه نظر اسلام را درباره موسيقي توضيح بدهم، لازم است اين نكته را يادآوري كنم كه در آيات قرآن كريم و همچنين در روايات، كلمه موسيقي يا موزيك يا معادل آن از كلمات عربي سراغ ندارم; در قرآن كريم كه قطعاً نيست و در روايات هم تا آنجا كه در خاطرم هست، سراغ ندارم. فقهاي ما وقتي ميخواستند درباره حكم موسيقي در اسلام صحبت كنند، مطلب را تحت عنوان حكم «غنا» در اسلام از يك طرف و همچنين حكم «آلات لهو» از طرف ديگر مطرح كردند. در كتابهاي فقهي، يك جا بحث درباره غنا و در كنار آن بحث درباره آلات لهو ديده ميشود.
كلمه «لهو» در چند جاي قرآن كريم آمده است. از جمله در سوره جمعه كه شايد شنيده باشيد:
روش گروهي از مسلمانهاي سست ايمان اين بود كه در هنگام نماز جمعه و موقعي كه پيغمبر(ص) مشغول خطبه بود، اگر صداي ساز و نوا در بيرون از مسجد بلند ميشد يا صداي طبل كاروان تجارتي كه از بيرون مكه رسيده بود، به گوششان ميرسيد براي تماشاي بساط طربي كه آنجا بود يا براي اينكه فرصت از دستشان نرود براي معامله با كاروان، قبل از اينكه ديگران به اين قافله و كاروان تجاري برسند از پاي خطبه پيغمبر(ص) كه در نماز جمعه ايراد ميكرد پا ميشدند و ميرفتند. در اين آيه از اين افراد انتقاد شده است و ميافزايد:
شما نبايد به عنوان تجارت و كارهاي تجارتي يا به عنوان تفريح و سرگرمي از پاي خطبه پيغمبر در نماز جمعه بلند شويد و برويد; زيرا سودي كه خدا در سنتهاي خود براي مردم با ايمان و درستكار مقدر و مقرر كرده، به مراتب از سودي كه شما از حضور در مراسم شادي و طرب و يا لهو و سرگرمي يا پيشدستي در تجارت يا كاروان تازه رسيده نصيبتان ميشود، بيشتر است.
غالباً اينطور گفتهاند كه منظور از لهو در اينجا همان صداي شيپور و نقاره و طبل و اينجور چيزهايي بوده كه كاروانهاي تجارتي معمولا وقتي از بيرون وارد شهر ميشدند، ميزدند تا مردم خبر بشوند كه اين قافله تجارتي وارد شهر شده و براي معامله با قافله بيايند. عدهاي از مردم براي تماشا و سرگرمي ميرفتند و خود اين سر و صداها و علاوه بر اين اصلا ديدن و تماشاي قافله يك سرگرمي بود. يك عده هم براي تجارت و معامله ميرفتند. اين همان چيزي است كه حتي امروز هم هست. ميدانيد كه هنوز هم در جاهاي كوچك وقتي ميخواهند چيزهاي كهنه را بخرند، زنگ ميزنند تا نشان بدهند كه براي خريد آمدهاند.
اما از اين آيه نميشود براي حرام بودن موسيقي و حرام بودن لهو استفاده كرد. حتي ميشود گفت كه آيه در صدد اين است كه بگويد چرا اينها نماز پيغمبر را ترك كردند و رفتند، همينطور كه با استفاده از اين آيه نميشود گفت كه تجارت حرام است.
در چند آيه ديگر از قرآن كلمه «اللغو» آمده و بعضي از فقها «لغو» را هم همان «لهو» معني كردهاند و در آن آيات هم از لغو نكوهش شده اما باز در حرام بودن لهو استفاده نميشود.
در سوره مومنون در آيه سوم در صفات مومنان گفته ميشود:
در آيه 72 از سوره فرقان در صفات بندگان پاك گفته ميشود:
آنها كه به باطل شهادت نميدهند و يا در مجالس باطل شركت نميكنند و وقتي كه از كنار لغو ميگذرند با بزرگواري از كنار آن ميگذرند.
يا در آيه 55 از سوره قصص:
وقتي كه لغو به گوش آنها ميخورد اعراض ميكنند و روي ميگردانند.
اين آيات، خواه «لغو» به معني «لهو» و خواه «لغو» بهمعني «لغو» باشد و يا اصلا معني مستقلي داشته باشد، ظاهر مطلب اين است كه از اين آيات در اثبات حرمت موسيقي نميتوان استفاده كرد.
بنابراين ميتوان گفت كه در آيات قرآن كريم آيهاي كه بتوانيم از آن حرمت موسيقي و بهطور كلي حتي حرمت لغو و حتي حرمت غنا را استفاده كنيم، موجود نيست.
بعضي از فقها اينطور استنباط كردهاند كه اين روايات نميخواهد بگويد كه موسيقي به طور كلي حرام است بلكه اينها ميخواهد بگويد، اين بساط مجالس لهو و لعب، اينبساط مجالس خوشگذارني كه در زمان امامان معصوم(ع) و در زمان پيشوايان اسلامي در خانههاي ثروتمندان، حكام، فرمانداران، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده، مجموعاً حرام است. در حقيقت اين روايات درصدد بيان حرمت آن سبك موسيقي و آن سبك مجالس عياشي كه در زمان پيشوايان ديني ما در خانهها و در محل زندگي بسياري از اشراف و ثروتمندان معمول بوده، ميباشد. و اين مجالس، مجالسي بوده كه در آن خوانندگي به عنوان نمك آش استفاده ميشده، يعني خوانندگي و نوازندگي براي تشويق شركت كنندگان به گناهان ديگر بوده است. اصلا اين نوع خوانندگي و نوازندگي به اين معنا كه در آن مجالس زنان با مردان شركت ميكردند و مجالس، مجالس عياشي، هوسراني، هرزگي، زنا، فسق و فجور بوده و ترانههايي كه تشويق كننده به اين كار بوده، حرام است.
بنابراين خلاصه مطلب چنين است: آوازه خواني حرام نيست و هر نوازندگي حرام نيست. آن نوع از آوازه خواني و آن نوع از نوازندگي كه شنونده يا حاضران در يك مجلس را به گناه ميكشاند و اهتمام آنها را به رعايت قوانين پاكي و تقوي ضعيف ميكند و اراده آنها را براي گناه نكردن و به گناه آلوده نشدن سست ميكند و آنها را به شركت در فساد و گناه تشويق ميكند، اين نوع موسيقي حرام است. اما اگر آوازهخواني يا حتي موسيقيي هست كه اين اثر را ندارد، حرام نيست. اين رأي برخي ديگر از دانشمندان و فقهاست كه اين روايات را اينطور فهميدهاند. بنابراين درباره موسيقي در اسلام ميتوان اينطور گفت كه هر نوع آوازه خواني و هر نوع موسيقي كه شنونده را به شهوتراني و مخصوصاً به بيپروايي در گنهكاري ميكشاند و شنونده را براي ارتكاب فسق و فجور و كارهاي خلاف عصمت و پاكي و تقوي بيپروا ميكند و انگيزههاي شهوت را در او چنان برميانگيزد تا در ارتكاب گناه، خدا، قانون خدا، تعاليم پيغمبران، رعايت پاكي و تقوي و رعايت ارزشهاي عالي انساني را ولو موقتاً فراموش كند در اسلام حرام است. اين قدر مسلم است. اما نميشود گفت كه آوازه خوانيها و موسيقيهاي ديگر بهطور مسلم در اسلام حرام شده است.
حالا توجه ميكنيد به اينكه حتي كلمه لهو و به خصوص كلمه لغو هم چقدر با اين نوع موسيقي مناسب است. در كلمات فقها گفته ميشود: اللهو ما ينهي عن ذكرالله «لهو آني است كه آدمي را از ياد خدا غافل كند».
اين «از ياد خدا غافل كردن»، ميخواهد مرحله خاصي از غفلت از ياد خدا را بيان كند و آن مرحله خاص اين است كه آدم با ايمان، هر وقت با گناهي و لغزشي روبهرو ميشود، خودبخود به ياد خدا ميافتد. اينكه چون اين كار حرام است و خدا گفته نكن، پس نكنم. اين حالت كه براي يك انسان با ايمان در برخورد با گناه دست ميدهد يكي از ضامنهاي موثر در حفظ پاكي و فضيلت در مردم است.
اصلا يكي از مهمترين ارزشهاي ايمان اين است كه ايمان پليس باطن است. وقتي انسان تك و تنها هم نشسته و با گناهي روبهرو ميشود، ايمان دروني و وجدان الهي بر او نهيب ميزند كه خدا ناظر اعمال توست « نكن» اين نوع توجه به خدا از مهمترين ارزشهاي تربيتهاي ديني است.
بنابراين خودبهخود آن نوع موسيقي و آن نوع از آوازهخواني كه در آدمي اين توجه را ضعيف كند تا آن حد كه انسان وقتي با گناه روبهرو ميشود اصلا ديگر يادش نباشد كه خدايي هست و بيپروا گناه كند و حتي با شوق و رغبت به گناه آلوده شود، البته حرام است. من فكر ميكنم كه اگر هيچ آيه و هيچ روايتي هم در اينباره نبود و فقط ما بوديم و تعاليم اسلام و بلكه تعاليم اديان درباره ارزش ايمان، استنباط ميكرديم كه اين نوع موسيقي حرام است.
خلاصه ميكنم: بسياري از ترانههايي كه مخصوصاً زنهاي ترانهخوان ميخوانند، وقتي در مجلسي خوانده ميشود و عدهاي را در ارتكاب گناه بياختيار ميكند، اين نوع آوازهخواني و ترانهخواني حرام است. بنابراين آن نوع موسيقيها، آن نوع ترانهها، نوازندگيها و خوانندگيها كه در شنونده اين اثر را بگذارد كه او را در ارتكاب گناه بيپروا كند به طوري كه در برخورد با گناه اصلا ياد خدا نباشد يا ياد خدا برايش آنقدر ضعيف شده باشد كه او را نتواند از گناه باز بدارد و اين ضعف و اين تضعيف ياد خدا نتيجه اين خوانندگي و نوازندگي باشد، چنين خوانندگي و چنين نوازندگي كه اين اثر تضعيف كننده ايمان و پرواي از گناه را داشته باشد، حرام است.
اين را ميتوان به عنوان نظر قطعي اسلام درباره موسيقي گفت. اما آيا هر نوع خواندن و هر نوع نواختن كه اين اثر را نداشته باشد، به صرف اينكه خوانندگي است، ميتوان گفت حرام است يا نه مورد ترديد است. قدر مسلم اين است كه از مسلمات اسلام نيست و آن را به حساب رأي همه علماي اسلام و فقهاي اسلام و حتي رأي همه فقهاي شيعه هم نميشود گذاشت. اينها مطالبي است كه فعلا تا اين حد درباره موسيقي ميتوانم بگويم.
الان كتابي كه با اين منطق، مطلب را تجزيه و تحليل كرده باشد به خاطر ندارم. اگر در آينده چنين كتابي ديدم براي مطالعه شما خواهم فرستاد.
تفريح از ديدگاه اسلام (2)
وجه نياز به تفريح
اصولا تفريح يكي از نيازهاي طبيعي بشر است و يك نظام اجتماعي و مكتب زندگي بايد براي ارضاي اينخواسته طبيعي فكري كند. چه كسي ميتواند درباره اسلام بگويد اسلام دين غم و اندوه و گريه و زاري و بينشاطي است در حالي كه قرآن با صراحت ميگويد: «قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق، قل هيللذين آمنوا في الحياه الدنيا خالصه يوم القيامه»(4) اصلا درست به عكس است. اسلام دين نشاط است. اين آيه قرآن از محكمات قرآن و صريح است. اين آيه در سالهاي آخر بعثت، و حتي در سالهاي آخر هجرت نازل شدهاست. ميگويد: اي پيغمبر در برابر كساني كه بسياري از مواهب زندگي را تحريم ميكردند اعلام كن و بگو چه كسي زينت و آرايش و زيباييهايي را كه خداوند از درون طبيعت براي بندگانش بيرون كشيده حرام كرده است؟ چه كسي روزيهاي پاك، مواهب پاك، مواهبي را كه انسان از آنها لذت مشروع و صحيح ميبرد، حرام كرده است؟ بگو اين مواهب، اين روزيهاي پاك، اين زيباييها، براي مردم با ايمان در همين زندگي دنياست. در زندگاني جاويد و آخرت هم همين زيباييها و همين مواهب براي مردم با ايمان است، با يك تفاوت. و آن تفاوت اين است كه در اين دنيا زيباييها به زشتيها آميخته و آلوده است; شاديها به غم آلوده و آميخته است; ولي در دنياي ديگر، در روز رستاخيز، اين زيباييها و اين مواهب پاك براي مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد.
رابطه لذت با نشاط
در نهجالبلاغه نقل ميكند كه مولا روزي به خانه يكي از دوستانش قدم نهاد. ديد خانه وسيعي دارد. به او فرمود: هان! در اين دنيا چنين خانه وسيعي ميخواهي چه كني؟ آيا در روز قيامت بدين خانه محتاجتر نبودي؟ اول امام اين مطلب را گفت; بعد براي اينكه آن فرد اشتباه نكند، فرمود: هان، اشتباه نكن! تو با داشتن همين خانه وسيع ميتواني در همين دنيا آن را براي آخرت به كار بگيري. در آن از مهمانان پذيرايي كني، صله رحم كني، اين خانه را پايگاه اجتماعات براي تلاش در راه حق و عدالت قرار بدهي. دوست امام ديد كه نه، مطلب آنطور كه او خيال ميكرد كه امام ميخواهد به او زاهدمنشي و ترك دنيا تلقين بكند نيست، بلكه ميخواهد بگويد يادت باشد كه خانه فقط براي كامروايي نيست، چيزهاي ديگر هم بايد باشد. لذا عرض كرد يا علي از تو خواهش ميكنم اين برادر من را نصيحت كن. امام فرمود: موضوع چيست؟ عرض كرد، برادرم لباسهاي پشمينه ميپوشد; خانه را رها كرده و رفته در يك گوشهاي، ميگويد من بايد عبادت كنم; نه به زنش ميرسد نه به فرزندش. امام گفت، به او بگو نزد من بيايد. وقتي آمد، امام به او پرخاش كرد و فرمود: هان! تو چه خيال ميكني؟ چه گماني درباره خدا ميبري؟ آيا فكر ميكني كه خدا اين همه مواهب را در اين دنيا آفريده و حلال كرده ولي بعد از آفريدن و حلال كردن، دلش ميخواهد ما به آنها پشت پا بزنيم؟ اين كار معني دارد؟ از آنجا كه روي مسلمانها هميشه با پيشوايان دين باز بوده و در آن زمان اينگونه رودربايستيهاي موهومي كه الان درجامعه ما حكمفرماست نبود، آن مرد مسلمان واقعطلب عرض كرد: يا اميرالمومنين! اگر اينطور است پس شما چرا اين گونه زندگي ميكنيد؟ لباس شما از من خيلي خشنتر و سادهتر است; خوراكت از من خيلي سادهتر است; بياعتناييات به مواهب زندگي از من خيلي بيشتر است. مولا فرمود، مطلب بر تو اشتباه نشود; حساب من از حسابتو جداست. من زمامدار امت اسلام هستم. «ان الله فرضعلي ائمه مسلمين، ان يعيشوا معيشه انباهم وكيلا يتبيغ بالفقير فقره»(6). خدا بر زمامداران امت اسلام واجب كرده است كه زندگيشان همسطح بينواترين مسلمانان باشد، مبادا بينوايي، مسلماني را از راه به در كند. من بر حسب اين وظيفه بياعتنايي ميكنم، اما تو كه مقام زمامداري امت را نداري.
ملاحظه ميكنيد، حسابها در جهانبيني اسلام كاملا از هم جدا و مشخص است. مسلمانها بايد همواره براي زندگي بهتر ــ ولي نه براي يك طبقه و يك قشر، بلكه براي عموم ــ كوشش كنند. اين واقعيتي است كه در جامعهاي كه تقسيم ثروت غير عادلانه است، در جامعهاي كه گروهي از مردم از همه چيز برخوردارند و اكثريتي از بخور و نميري هم برخوردار نيستند، تفريح سالم نيز مفهومي ندارد. من حتي مكرر به رفقاي «بنياد رفاه» و ديگران اعلام كردم، سعي كنيد برنامههايتان تشريفاتينباشد; در حدود متعارف زندگي باشد. برنامهاي باشد قابلتقدير. من در مورد اقدام «بنياد رفاه» براي برنامههاي تفريح سالم عرض ميكنم، برنامه شما در حقيقت يك هدفروشنتر دارد، و آن هدف روشنتر را در همين چند دقيقهاي كه از وقت باقي است بيان ميكنم.
امروز ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه هيچ انساني نميتواند به آساني تحمل كند كه تنهاست. احساس تنهايي مشكل است. اگر اين آقا پسر حس كرد كه تنهاست، همبازي ندارد، رفيق ندارد، خودبخود و به حكم طبيعت به دنبال رفيق و همبازي ميرود. اگر توانستي براي او همبازي و رفيقي، لااقل متناسب با اين مقدار از تعليم و تربيت اسلامي كه ما در يك محيط غير اسلامي ميتوانيم تأمين كنيم، جور كني، با او همبازي ميشود; و الا ميرود سراغ يك دوست فاسد. اميدوارم با همت شما زمينهاي فراهم آيد كه زمينها، باغها و باشگاههايي در اختيار شما باشد تا به كمك آنها، قشر خودتان را گسترش دهيد و با سهلترينشرايط، در اختيار قشرهاي محروم جامعه قرار دهيد. دوستان علاقهمند ما بدانند كه خرج كردن در اين راه، انفاق في سبيل الله و خرج كردن در راه خداست. ايجاد مدرسه، ايجاد وسيله سرگرمي، ايجاد باشگاه، ايجاد گردشگاه، تنظيم برنامههاي مسافرتي دسته جمعي و امثال اينها، به صورت كوشش مشترك يك قشر همسليقه و همفكر در راه تأمين آن قسمت از نيازمنديهاي زندگي كه يك فرد و دو فرد از عهده تأمين آن برنميآيند، از واجبات قشر شماست. انتظار و اميد دارم كه در انجام اين واجب كوتاهي نكنيد.
قرآن با صراحت ميگويد، مردم با ايمان، مردان و زنان با ايمان، پشت و پناه اجتماعي يكديگرند. «والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض»(7). براي اينكه خصلتانسان اين است كه در جامعه نميتواند تنها زندگي كند.همكاري و تعاون در راه تأمين نيازهاي گوناگون اجتماعي،از نيازهاي جاري متعارف گرفته تا ايجاد جامعهاي كهسياست و اقتصاد و نظام اداري سالم داشته باشد، همه داخل در دايره بعضهم اولياء بعض است; نه تنها براي مردان، بلكه حتي براي خانمها; نه تنها براي آقايان و خانمها، بلكه براي بچهها. بايد براي پسران و دختران برنامههايي تهيه كرد تا حس نكنند به حكم ايمان و به حكم پايبندي به دين از مواهب زندگي كلا محروم ميمانند. احساس اين محروميت خطري بزرگ براي ايده و هدفي است كه شما به آن احترام ميگذاريد. اميدوارم با اين كوتاه سخن توانسته باشم نظر اسلام را در اين زمينه تا حدودي روشن كرده باشم.
پي نوشت :
1- سوره جمعه، آيه 11
2- سخنراني در اردوي تابستاني مدرسه رفاه
3- سوره توبه(9)، آيه 82
4 – سوره اعراف(7)، آيه 32
5- سوره زخرف(43)، آيه 41
6- خطبه 203 نهج البلاغه، به تصحيح ابن ابي الحديد.
7- سوره توبه(9)، آيه 71
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}