تحلیلی بر فضای اجتماعی سیاسی حاکم بر شهر اصفهان در آستانه یورش افغان ها
شاه عباس اول در سال 996 هجری قمری به سلطنت رسید و پس از قزوین اصفهان را به پایتختی انتخاب کرد و همین امر باعث رشد و نمو اصفهان در دوران صفوی گردید و برای سومین بار در طول تاریخ ایران اسلامی، این شهر به
نویسنده:سید مصطفی طباطبایی (1)
منبع:راسخون
منبع:راسخون
چکیده :
شاه عباس اول در سال 996 هجری قمری به سلطنت رسید و پس از قزوین اصفهان را به پایتختی انتخاب کرد و همین امر باعث رشد و نمو اصفهان در دوران صفوی گردید و برای سومین بار در طول تاریخ ایران اسلامی، این شهر به پایتختی برگزیده شد. انتخاب این شهر به پایتختی صفویان نقطه عطف دیگری در حیات سیاسی اجتماعی این شهر به شمار می رود به گونه ای که امروزه نیز اصفهان را با نام گنبد های فیروزه ای که یادمان حکومت مقتدر شیعه مذهب صفویان در این شهر می باشد می شناسند.اصفهان بیش از یک قرن از زمان شاع عباس اول تا زمان شاه سلطان حسین صفوی و سقوطش به دست افاغنه ، پایتخت حومت صفویان بود و هر بیننده ای را مسحور خویش می گردانید به گونه ای که اکثر سیاحان خارجی که در این زمان از اصفهان دیدن کردن لب به تحسین این حکومت و این شهر باز کرده اند و امروزه نیز بازدید از آثار تاریخی موجود از این دوره در این شهر عظمت اصفهان عصر صفوی را تداعی می کند.
این که چرا این شهر که در دوران صفوی زبانزد خاص و عام بود به یکباره در سال 1135 به دست افاغنه تسخیر و تخریب شد موضوع این مقاله است که با استفاده از منابع کتابخانه ای به آن پرداخته شده است.
کلید واژه : اصفهان، صفویه، شاه سلطان حسین، افاغنه
مقدمه :
حکومت صفویه یکی از ادوارمهم تاریخ ایران اسلامی به شمار می رود که توانست نه تنها اقدامات زیادی در امور سیاسی اجتماعی مردم ایران انجام دهد، بلکه با رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع، برای اولین بار مذهب شیعه اثنی عشری را به صورت حکومتی در ایران پیاده سازد که این امر خود نقطه عطفی در تاریخ مذهبی مردم ایران به شمار می رود.انتخاب اصفهان به پایتختی صفویان شیعه مذهب، تغییرات وسیعی را در بافت اجتماعی فرهنگی این شهر پدید آورد و موجب پیدایش محلات نو و بناهای متعددی در آن گردید که امروزه نیط بقایایی از آن محلات و آثار هنوز موجود است.
این شهر چنان شکوه و عطمت داشته که نظر هر بیننده ای را به خود جلب کرده و از هر لحاظ زبانزد خاص و عام بوده است. به گونه ای که اکثر گردشگران عصر صفوی که در این شهر آمده اند قلم به مدح این شهر زده اند. از دیگر خصوصیات اصفهان عصر صفوی که وجهه ممتاز این شهر یوده، حضور عالمان و فقیهان بزرگ شیعه در این دوران در این شهر می باشد. پادشاهان صفوی با رسمیت قرار دادن مذهب شیعه اثنی عشری زمینه را برای حضور علمای شیعی که برای اولین بار شاهد چنین حکومتی با انگیزه دینی بودند فراهم آورد و همین آغوش باز شاهان صفوی برای عالمان شیعه باعث شد که از اقصی نقاط جهان اسلام، عالمان شیعه به این شهر مهاجرت نمایند که در این بین سهم جبل عامل که تحت سیطره و ظلم حکومت سنی مذهب عثمانی قرار داشت بیشتر بود. هجرت این علما به ایران عصر صفوی و به خصوص اصفهان، باعث گردید این شهر محل تجمع فقهای شیعه گردد و پایگاه فقاهت شیعیان گردد و از همین مکتب عالمان زیادی رشد نمایند و نهضت جدیدی در پیشبرد اهداف تشیع به وجود آید. عالمانی همچون شیخ بهایی، میر داماد، میر فندرسکی، ملا صدرا، محقق خوانساری، فاضل خوانساری، محمد تقی مجلسی، محمد باقر مجلسی، فاضل هندی، ملا صالح مازندران، خاندان خاتون آبادی و.. همگی در این شهر حضور داشته و در مدارس این شهر پرورش یافتند.
عظمت این شهر در دوران صفوی با یوروش افغان ها به این شهر و سقوط اصفهان رو به ویرانی نهاد و تخریب های زیادی صورت گرفت چه از لحاظ شهری و معماری و چه از لحاظ اعتقادی. تسلط افغان ها که سنیان متعصبی به شمار می آمدند بر اصفهان شیعه مذهب تأثیرات جبران ناپذیری را بر این شهر گذاشت که همواره از آن به عنوان یکی از ضربات سهمگین یاد می شود.
اوضاع سیاسی اصفهان در سال های پایاتی حکومت صفوی :
سلطنت شاه سلطان حسین صفوی :
حكومت صفوى اگر چه در آغاز بر اساس مذهب استوار شده بود، ولى اندك اندك، هم چنان كه در شرق مرسوم بود، به صورت سلطنت استبدادى در آمد. اصولا اختیارات در دست شاه بود ولى اگر او طبعى ضعیف داشت یا به امور كشور علاقهاى نشان نمىداد، كاملا به دلخواه وزرا و مشاوران و دست پروردگان خود رفتار مىكرد. شاه سلیمان هنگام مرگ به بزرگان دربار و دولت صفوى گفت اگر طالب ترقى مملكت هستید عباس میرزا را به سلطنت بردارید و اگر جویاى آرامش و آسایش هستید سلطان حسین میرزا را به حکومت گمارید. درباریان فاسد و وزراى رشوهخوار و سرداران جنگ ندیده و سپهسالاران خورده و خوابیده، سلطان حسین میرزا را به سلطنت برداشتند. خاصه آن كه مریمبیگم عمه روزگار دیده شاه هم به سلطنت این برادرزاده دلبستگى داشت. بدین ترتیب، در 14 ذى الحجه سال 1105( 6 اوت 1694 میلادى) ، پادشاهى ایران به شاه سلطان حسین صفوی تعلق گرفت و مراسم تاجگذارى در عمارت آینهخانه، در ساحل جنوبى زایندهرود، نزدیك قصر سعادتآباد برگزار شد (نوایی: 1383: 3 ؛ سرجان ملکم :1380 :ج1 : 401) و بدین سان آخرین شاه صفوی بر تخت حکومت تکیه زد.در مورد خلقیات سلطان حسین صفوی آمده است : « سلطان حسین میرزا صلح جو و متمایل به زهد و ریاضت بود و دلى مهربان و رحیم داشت. مىگویند در آن عهد چنان پرهیزكار و وارسته بود كه نامش را ملاحسین گذاشتند. به ورزش علاقهاى نشان نمىداد و حتى در وقت جلوس به سلطنت قادر به سوار شدن بر اسب نیز نبود و چون تمام عمر را مثل اجداد خود تا زمان مرگ پدر در سال 1629 در حرمسرا گذرانده بود، طبعا از امور خارج آگاهى نداشت. وى آدمى خرافاتى و زود باور بود و تحت تأثیر افكار دیگران قرار مىگرفت. اگر چه چهرهاى زیبا و بدنى قوى داشت، و لیكن بدبختانه پاى او متناسب نبود. به طور كلى مىتوان گفت آن صفات روحى و جسمى كه لازمه پادشاهان است در او یافت نمىشد.» (لارنس لاكهارت : 1383 :30)
انتخاب شاه سلطان حسین صفوی به سلطنت، مطابق میل خواجه سرایان دربار و مریم بیگم بود، زیرا به راحتی می توانستند بر وی تسلط بیابند و به مقاصد خود برسند به گونه ای که شاه سلطان حسین را که علاقه وافری به مذهب داشت و به « ملا حسین » ملقب شده بود و در هنگام تاج گذاری از دست فقیه زمان، ملا محمد باقر مجلسی شمشیر حکومت دریافت داشته بود ، وادار کنند تا دوباره بساط عیش و نوش و شراب خواری و زن بارگی را که در ابتدای حکومتش منع کرده بود برپا سازد و خود نیز یکی از مهم ترین افراد این بزم ها قرار گیرد به گونه ای که شراب خواری و زن بارگی وی شهره خاص و عام گردید و همین امر باعث گردید وی در اداره امور حکومت ناتوان گردد و حکومت صفوی در سراشیبی سقوط قرار بگیرد. اگر چه هنگام جلوس شاه سلطان حسین به تخت سلطنت اوضاع ایران آرام به نظر مىرسید، ولى مخالفان خود را آماده مىكردند و وضع داخلى كشور پیوسته رو به وخامت مىرفت. چنان كه دیدیم، شاه رئوف و رحیم دل بود و مثل پدرش به امور كشور نمىپرداخت و به زودى تحت نفوذ اشخاص با اراره قرار گرفت. وضع دربار به علت توطئهها و كشمكشهاى خواجه سرایان بسیار آشفته بود.
شاه سلطان حسین علاوه بر آن كه مبالغ گزافى صرف حرمسراى خود مىكرد، پول سرشارى نیز براى عمارت مىپرداخت. در اوایل قرن هجدهم، ساختن قصر و باغ عظیم فرح آباد در جنوب غربى جلفا آغاز شد و آن را مىتوان ورساى ایران نامید. هم چنین شاه مساجدى بر پا كرد و فرمان داد مساجد قدیمى را تعمیر و مرمت كنند. زیباترین ساختمان دوره او كه توسط مادرش بر پا شد، مدرسه مادر شاه در چهار باغ است كه خوش بختانه هنوز باقى است. (همان : 41)
این توجه به حرمسار و حیف و میل اموال در امور غیر از احتیاجات مردم و از طرفی باده گساری و زن بارگی وی کم کم باعث شد که مردم اصفهان نسبت به این پادشاه صفوی بد بین شوند. از طرفی شاه سلطان حسین کلا به امور مردم بی توجه بود و عامل دست اطرافیان شده بود وی در این شرایط که اوضاع اقتصادی مردم اصفهان رو به وخامت بود با درباریان و خواجه سرایان عزم مسافرت نمود «در بیست و هشتم ماه اوت 1706، شاه با حرمسرا و جمعى از اعیان و اشراف و درباریان و نگهبانان خود كه شماره آنها در حدود شصت هزار تن بود اصفهان را به منظور زیارت مرقد حضرت معصومه و آرامگاه پادشاهان صفوى در قم ترك كرد. مىگویند ملتزمان ركاب پادشاه آن قدر زیاد بودند كه وقتى متوقف مىشدند، خیمه و خرگاه آنان چند فرسنگ را اشغال مىكرد. پس از زیارت قم، پادشاه و ملتزمان او عازم مشهد شدند» (همان) مخارج این سفر برای دولت صفوی چنان زیاد بود که خزانه را خالی کرد و مردم اصفهان که در این زمان دچار قحطی شده بودند علیه دولت صفوی در روبروی عالی قاپو تجمع کردند و خواستار آزادی عباس میرزا و پادشاهی وی شدند که این قیام توسط کی خسرو خان سرکوب شد و هر چند چندین مرتیه این انقلابات در حمایت عباس میرزا در اصفهان به وقوع پیوست ولی همگی آن ها توسط کی خسرو خان سرکوب شد و هنگامی که پادشاه صفوی از مسافرت مشهد بازگشت و اصفهان را در آرامش دید حکم داروگی شهر اصفهان را به کی خسرو خان تقدیم کرد.
اوضاع مذهبی اصفهان در سال های پایاتی حکومت صفوی :
همانطور که بیان شد، دربار صفویان چنان در فساد و حیف و میل خزانه غرق شده بود که توجهی به امور مردم نداشت و مردم نیز که از شرایط موجود ناراضی بودند چندین بار اعتزاض کردند ولی هر بار با سرکوب عمال حکومت روبرو شدند. علمای این دوره صفوی که اوضاع را چنین می دیدند با تألیفات خود مردم را به دین داری فرا می خواندند و از طرفی با تطبیق روایات و شرایط موجود، پیش آمدها را با وقایع آخر الزمان و ظهور منجی تطبیق می دادند و همین امر باعث شده بود که بخشی از مردم با احتمال وقوع ظهور نسبت به مسائل موجود بی تفاوت باشند و منتظر ظهور منجی شوند.
دسته دیگری از مردم نیز مطابق فرمایش حضرت علی (ع) که " الناس علی دین ملوکهم " رفتار درباریان را تقلید کردند و با خرافه و خرافه پرستی در آمیختند و دوای هرگونه مشکلی را در دعا و نذر و... جستجو می کردند.
این اوضاع سیاسی اجتماعی مذهبی در زمان شاه سلطان حسین صفوی، نشان از فروپاشی سریع حکومت مقتدری بود که در زمانی نه چندان دوریعنی در زمان شاه عباس اول و دوم، توانسته بود اقتدار خود را نه تنها به رخ همسایگان خود بکشد بلکه آوازه آن را تا کشورهای اروپایی برساند و سفرای ایشان را پذیرا باشد.
به عقیده اکثر مورخین ، علت اصلی سقوط حکومت مقتدر صفویه تحرکات دشمنان خارجی و هجوم افاغنه نبوده بلکه عامل اصلی بی کفایتی شخص اول مملکت و دسیسه هایی بوده که در دربار به وجود می آمده است برای نمونه هنگامی که در سال 1133 محمود خان غلجائى از قندهار به طرف كرمان حرکت كرد و به كمك زردشتیان آن محل شهر را تصاحب نمود لطفعلى خان بیگلربیگى فارس كه برادرزاده فتحعلى خان وزیر اعظم شاه بود با عدّه کم از سپاهیان كرمان را از دست محمود پس گرفت و آنان را مجبور به عقب نشینی کرد و حتی آماده تعقیب تا قندهار بودند ولی به سعایت درباریان و حسادت آنان، شاه سلطان حسین بر وزیرش فتحعلی خان بد بین شد و او را نابینا کرد و بدین سان لشکری که او جهت تعقیب افاغنه تدارک دیده بود عقیم ماند . همین رفتار پادشاه صفوی و درباریان باعث شد که محمود افغان فکر تصرف اصفهان و ساقط کردن حکومت صفویه را در سر بپروراند و برای این منظور آماده شود.
چگونگی شکل گیری شورش افغان ها و فتح اصفهان : چنانچه بیان شد اوضاع دربار صفوی در زمان شاه سلطان حسین از طرفی می گساری و لهو لعب درباریان بود و از طرف دیگر توطئه هایی که باعث می شد شاه افراد کار آمد و دلسوز را از خود دور کند و برخی را نیز مجازات نماید. در این زمان مردم مناطق مختلف نسبت به حکومت صفوی دلسرد شدند و خواهان تغییرات بودند. این درخواست مردم بیشتر به صورت تجمع افراد و شورش های مختلف ظهور می کرد و چنانچه بیان شد در اصفهان این شورش ها سرکوب پگردید. اما از مهمترین قیامهاى مردم زیر استیلاى دولت صفوى، قیام عشایر نیمه كوچنشین و نیرومند غلزائى افغان بود كه در استان قندهار شکل گرفت. این قیام به وسیله رؤساى عشایر و كلانتران شهر قندهار زیر رهبرى میرویس سازمان دهی شده بود و با شعار پیكار سنیان علیه حكومت شیعه، آغاز گردید. «چون این خبر به ایران رسید، رجال دولت به عوض اینكه لشكرى به تأدیب وى مقرر كنند، محمد جامى خان نامى را نزد وى فرستادند تا او را تهدید نموده به اطاعت خواند. فرستاده چون به قندهار رسید و با میرویس ملاقات كرد، خواست از عظمت ایران و سوء خاتمت عمل وى را تخویف نماید؛ میرویس سخن از دهان وى گرفته گفت: تو پندارى كه عقل و حكمت فقط در ناز و نعمت متصور است و در كوهستان یافت نمىشود؟ پادشاه تو اگر مىتوانست كارى از پیش ببرد، احتیاج به این سخنان لاطایل تو نبود. این گفته و به قید ایلچى حكم داد. این حركت نیز ایرانیان را از خواب غفلت بیدار نكرد. چون خبر حبس فرستاده شنیدند، محمد خان حاكم هرات را كه در سفر مكه با میرویس رفیق راه بود، مأمور ساخته كه نایره فساد او را به زلال موعظت تسكین دهد. و چون محمد خان میرویس را به اطاعت و انقیاد خواند، میرویس در جواب گفت: خداى را شكر كن كه حق مصاحبت تو مانع است، و الا تو نیز چون دیگران پاداش مىیافتى! مردان ما دوباره به قید بندگى نخواهند افتاد. شیران زنجیر گسیختند و شمشیرهاى كشیده شده دوباره در نیام نخواهد رفت، مگر اینكه پادشاه شما منكوب و مملكت شما مسلوب شود. انتقام الهى نزدیك است. بهادران افغان آلات دست جبار منتقماند، كه به جهت سزاى ملحدان ایران انتخاب كرده است. بالجمله، اگرچه با محمد خان بهتر سلوك شد، لاكن او نیز چون فرستاده پیش مقید گشت. آخرالامر، چون اولیاى دولت دیدند جز جنگ چارهاى نیست، به حكام خراسان نوشتند كه، بر سر افغانان روند.. » (سر جان ملكم : 1380: ج1: 411-412) میرویس در ابتدای قیام خود توانست قندهار را تصاحب و گرگین خان و افراد پادگان شاه را قتلعام کند. وی همچنین در دو سال متوالی دو بار توانست ارتش شاه را كه براى سركوبى قیام اعزام شده بود را شكست دهد. پس از مرگ میرویس، برادر و جانشیناش میر عبد الله مىخواست با شاه سلطان حسین صفوی سازش كند اما لشکریانش که با این کار وی مخالف بودند او را کشتند و پسر میرویس یعنى میر محمود به جای او انتخاب کردند و بدین سان محمود افغان سرکرده شورشیان افغان برای مقابله با حکومت صفوی شد.
در همین زمان در هرات نیز افغان های ابدالی شورش کردند و توانستند سپاهیان صفوی را شکست داده و این شهر را تصاحب کنند. محمود افغان به هرات لشکر کشید و آنان را شکست داد و برای فریب صفویان این اقدام را در راستای حمایت از شاه صفوی قلمداد کرد و شاه سلطان حسین نیز برای او شمشیر و خلعت فرستاد. محمود که اوضاع دربار ضفوی را چنین متزلزل دید در سال 1134هجری، با عده ناچیزى از افغانان از طریق كرمان و یزد روى به اصفهان نهاد و پس از درهم شكستن سپاه خوشلباس و آراسته و پرزرق و برق قزلباش در جنگ گلون آباد (بین نایین و اصفهان) پایتخت صفویه را در محاصره گرفت و راه آذوقه را بر اصفهان بست. هجوم افغانهاى غلزائى از این جهت به آسانى كامیاب شد، كه پس از مرگ شاه عباس اول شماره كادرهاى ارتش منظم و توپخانه دولت شاه به میزان چشمگیرى كاهش یافت.سر انجام اصفهان پس از هفت ماه محاصره از زور گرسنگى و قحطى از پاى درآمد و سرانجام شاه سلطان حسین پس از تلاشهاى ناكامانه براى مذاكره با افغانها به ناچار در اردوگاه محمود افغان حضور یافت و شهر و تاج و تخت سلطنت را به او تحویل داد. محمود افغان نیز با سپاهش وارد اصفهان شد و به تخت نشست و خود را شاهنشاه ایران اعلام داشت و بدین سان، اصفهان، پایتخت حکومت شیعه مذهب صفوی به دست افاغنه سنی مذهب متعصب افتاد و دوران ذلت باری را آغاز نمود.
نتیجه :
حکومت صفوی با برگزیدن اصفهان به عنوان پایتخت خود، عصری مهم از تاریخ درخشان این سرزمین را رقم زدند. شاه عباس اول و دیگر جانشینانش با ساختن کاخ ها و محلات و بازار ها در این شهر، اصفهان را به اوج شهرسازی دوران صفوی رساندند به گونه ای که هر بیننده ای از از این شهر زبان به ستایش می گشود. این ویژگی حکومت صفوی تا دوران ابتدایی شاه سلطان حسین صفوی ادامه داشت ولی در این زمان و با تسلط درباریان رفاه زده و تن پرور و عیاش، شاه صفوی خود را در گیر عیش و نوش و زن بارگی کرد تا جایی که شورش های متعددی علیه دولت صفوی در جای جای حکومت وی صورت پذیرفت و اصفهان نیز از این امر بی تأثیر نبود و اگر درایت و خشونت برخی از فرماندهان وی در اصفهان نبود، خود مردم اصفهان شاه سلطان حسین را از تخت حکومت به زیر می کشیدند. ولی سرکوب شورش آنان توسط حکومت این امر را متوقف ساخت و شاه صفوی توانست با ارعاب مردم اصفهان را آرام کند. اما در بیرون از پایتخت اوضاع چنین نبود به گونه ای که افاغنه غلجایی با اتحاد توانستند بر لشکریان ایران پیروز شوند و پس از تسخیر قندهار و هرات خود را برای تصاحب ایران آماده کنند و با استفاده از بی درایتی درباریان و بی کفایتی شاه ایران، شهرها را یکی پس از دیگری فتح نموده تا آن که در سال 1135 در جنگ گلون آباد سپاه غزلباش صفوی را نیز شکست داده و اصفهان را تسخیر نمایند و به عظمت این شهر به عنوان پایتخت صفویان شیعه مذهب پایان دهند و دوره ای دیگر از تاریخ این شهر را که همراه با درد و رنج مردم این شهر است را رقم بزنند.پینوشتها:
1- پژوهشگر تاریخ اسلام
منابع و مأخذ :لارنس لاكهارت (1383) ؛ انقراض سلسله صفویه؛ ترجمه: اسماعیل دولتشاهى ؛ تهران: انتشارات علمى و فرهنگى.
سر جان ملكم (1380) ؛ تاریخ كامل ایران ، ترجمه: میرزا اسماعیل حیرت، چاپ اول ، تهران : افسون
نوایى، عبد الحسین ( 1383) ؛ اسناد و مكاتبات سیاسى ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهاى تفصیلى تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}