موقوفات ايرانيان در عراق
موقوفات ايرانيان در عراق
در سه دهه اخير و در پي به حکومت رسيدن دولتهاي کودتا در عراق که جوانان کمخرد و بيفرهنگ و خشّن و به دور از آگاهيهاي فرهنگي و اجتماعي و ديني را با پشتيباني نيروهاي مسلح به قدرت رسانيد، جامعه عراق با ترکيبي درهم آميخته از مذاهب و مليتها و فرهنگهاي گوناگون در دريايي از خون و خشم و ناامني فرو رفت. در اين ميان شيعيان بيشترين ضربات را از بعثيها تحمل نمودند، کودتاچيان، خشنترين شيوههاي استاليني را در زدودن فرهنگ اصيل مردم عراق بهکار برده و به خيال خود ميخواستند فرهنگ به اصطلاح بعثي را بر آوارها و خرابههاي فرهنگ بالنده و اصيل اسلامي بنا کنند؛ ليکن ادامه مبارزات در شمال و جنوب و ميانه عراق نمايانگر ناکامي آنان در زدودن فرهنگ اصيل و ريشهدار ملت مسلمان عراق است.
غرض از اين نوشتار، نشان دادن و يادآوري سهم ارزشمند ايرانيان در ايجاد و احياي موقوفات در شهرهاي عراق و بويژه شهرهاي مذهبي آن است؛ موقوفاتي که در سالهاي اخير و بويژه پس از شعلهور شدن آتش جنگ ايران و عراق، رژيم بعثي به زدودن کليه آثار آن در سرتاسر عراق کمر بسته است. نگارنده خود ناظر و شاهدِ تخريب بخشي از اين آثار ارزشمند بوده است؛ مثلاً در نجف اشرف آيينهکاري نفيس و گرانقدر حرم اميرالمؤمنين (ع) و کاشيهاي دور تا دور حرم متعلق به دوره صفوي و سر درهاي ورودي و کتيبههاي درهاي طلا و نقره و اشعار منقوش بر روي قاليهاي گرانقيمت اهدائي مرحوم حاج آقا محسن عراقي و اشعار فارسي مرحوم شهريار که با طلا نوشته و بر بالاي ضريح قرار داشت و حتي چلچراغها و لوسترها و آويزهاي قيمتي اهدائي سلاطين و اميران و متمکّنين ايران در دورانهاي گذشته و سنگ قبر بزرگان ايراني مدفون در آنجا و تصاوير آنها و جز اينها همگي تخريب گرديد و بر روي آنها به اصطلاح هنرمندان بعثي به هنرنمايي پرداخته و آنها را از اقدامات حضرت صدام حسين قلمداد نمودهاند! اما در کربلا چون تخريب يا تغيير کاشيکاري و سردرها و طلاکاريها به تنهايي نميتوانست آثار ايرانيان را بزدايد، اقدام به تخريب کامل صحن حضرت اباعبداللّهالحسين (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) نموده و آن دو را از نو بنا نمودند تا بدين وسيله حتي آجري از ساختمان ايرانيان به عنوان شاهدي بر هنروري و عشق و علاقه آنان به ساحت پاک اهل بيت (ع) در چشم و ديدگاه عراقيان باقي نماند.
اين تخريب منحصر به عتبات مقدسه در نجف و کربلا و کاظمين و سامرّا که مورد توجه ايرانيان بوده است نشد؛ بلکه حتي پنجره فولادي که بر روي قبر ابوحنيفه ـ امام حنفيان ـ در منطقه اعظميه بغداد قرار دارد از دستدرازي آنان در امان نماند و حديث منسوب به پيامبر (ص) که ميفرمايد: «لو کان العلم فِي الثريّا لَنالَهُ رجالٌ مِنْ فارس» و بر بالاي پنجره منقوش بود نيز برداشته و به جاي آن حديثي مجعول در فضائل اعراب نگاشته شد.
همچنين اشعار فارسي باقيمانده از دوران حکومت عثمانيان در مدح عبدالقادر گيلاني ـ صوفي معروف ـ روي کاشيهاي گرداگرد قبر او نيز تخريب گرديد، و نظاير اين اعمال در بسياري از اماکن مذهبي عراق انجام پذيرفت. بعثيها به اين مقدار بسنده نکرده و يکي از قلم به دستان آنان به نام «ناجي معروف» در سال 1975 ميلادي کتابي را به نام عُرُوبةالعلماء المنسوبين الي البلاد الاعجمية به چاپ رسانيد که در آن تمام بزرگان و مشاهير ايراني با نسبنامههاي مجهول و مضحک، عربتبار قلمداد شده به عنوان بزرگان امّت عرب معرفي شدهاند! در اين کتاب تمام دانشمندان ايراني با نامهاي رازي، اصفهاني، خراساني، شيرازي، تبريزي، همداني، اهوازي و غيره همگي عربهايي از آلقحطان و عدنان از آب درآمدهاند!
وقاحت بعثيها تا بدانجا پيش رفته است که در مدخل ايوان کسري معروف به «طاق کسري» در مدائن، بر روي تابلويي نوشتهاند: اين ايوان را مهندسين عراقي، به سبک معماري بينالنّهرين براي پادشاهان ساساني ساختهاند!
هدف ما در اين نوشتار يادآوري و ثبت گوشهاي از خدمات ايرانيان نيکوکار در ايجاد موقوفات و احياي آنها در عراق است؛ لذا به مساجد، مدارس، کتابخانهها و کاروانسراها و ديگر اعيان وقفي ـ بجز عتبات مقدسه ـ که ايرانيان در تأسيس و يا احيا و ترميم و بازسازي و نگهداري آنها نقشي داشتهاند خواهيم پرداخت.
مرحوم شيخ الطائفه محمدبن الحسن طوسي سالها عهدهدار تدريس و زعامت شيعيان در بغداد بود و پس از درگيريهاي ميان شيعيان و سنيان که منجر به حمله وحشيانه به خانه شيخ و آتش زدن کتابخانه و کرسي درس او گرديد در سال 448 هجري از بغداد گريخت و به نجف پناه آورد و تا آخر عمر در جوار حرم حضرت اميرالمؤمنين (ع) به تدريس و تأليف اشتغال داشت. خانه او محلّ تدريس و تأليف او بود. او وصيت کرد خانه و مدفنش را تبديل به مسجد کنند. اين مسجد در واقع قديميترين مسجد نجف بهشمار ميرود و صدها سال محل درس و بحث طلاب حوزه علميه بوده است. اين مسجد در محله مشراق ـ در شمال نجف و در فاصله 100 متري از ديوار حرم مطهر و يکي از درهاي ورودي به مجموعه صحن و حرم که به نام «باب الطوسي» شهرت دارد ـ قرار گرفته است. در سالهاي اخير خياباني از سمت شرقي آن کشيده شده که «شارع طوسي» نام دارد و بخشي از زمين مسجد را در بر گرفته است و بر اثر آن مسجد تخريب و مجددا بنا گرديد. امروزه مسجد از سه بخش تشکيل شده است؛ قسمت عمده مسجد را شبستان سر پوشيده آن به ابعاد 35ضربدر25 متر در بر دارد که در ميان ديوار جنوبي آن محراب مسجد و در بخش ميانه شماليِ شبستان آرامگاه شيخ طوسي قرار دارد که روي آن به ارتفاع 5/ 1 متر با سنگِ مرمر سفيد پوشيده شده و بر آن نام شيخ و اشعاري به عربي که تاريخ درگذشت اوست نقش بسته است، اين سنگ قبر در داخل محفظهاي شيشهاي قرار دارد.
قسمت دوم مسجد، صحن آن است که در گوشه آن مقبره خانوادگي آل بحرالعلوم قرار دارد که آرامگاه آيتاللّه سيد محمد مهدي بحرالعلوم (متوفي 1212هـ) و ذريـه او ميباشد.
اين مسجد را بسياري از بزرگان جهت تبرّک و ياري جستن از روحِ بلند شيخ طوسي محل درس و نماز خود قرار دادهاند که از آن جمله مرحوم آخوند خراساني است. آخرين مُدرّس اين مسجد مرحوم شهيد سيد محمدباقر صدر بود.
اين مکان را شخصي از اهالي واسط به نام عمرانبن شاهين در نيمه قرن چهارم هجري به عنوان رواق در قسمت شمالي صحن بنا نمود؛ ليکن بعدها شاه عباس صفوي و شاه صفي هر کدام بخشهايي از رواق مذکور و خانههاي اطراف آن را جدا نموده و ضميمه صحن نمودند؛ صحني که تا به امروز باقي است، و باقيمانده رواق را که اينک با فاصله زيادي از ضريح مطهر قرار دارد به عنوان مسجدي از ملحقات حرم قرار دادند. امروزه مسجد عمران در دالان شمالي حرم که به دروازه «باب الطوسي» منتهي ميشود قرار دارد و درِ آن به داخل دالان باز ميشود. مسجد عبارت است از شبستاني بزرگ و سرپوشيده که در ميان آن 4 ستون آجري مربع بسيار قطور ـ با قطر 2 متر ـ قرار دارد. اين مسجد از گذشتههاي بسيار دور تا امروز محل نماز و درس بوده و در سالهاي اخير مرحوم آيتاللّه حکيم و ديگران در آنجا تدريس ميکردهاند.
از مساجد مهم و بسيار قديمي نجف است که در شمال شرقي بارويِ صحن مطهر و چسبيده به آن قرار دارد. تاريخ دقيق ساختمان آن معلوم نيست و بعضي ساختمان آن را به عليبن المظفر نسبت دادهاند .درباره وجه تسميه آن به «الخضراء» نيز اختلاف نظر وجود دارد؛ گروهي اصل آن را «مسجد الحضرة=مسجد آستانه» دانستهاند که بعدها نام «الحضرة» تحريف شده و گروهي ديگر معتقدند که وجود رنگ سبز در بخشي از مسجد سبب اين نامگذاري بوده؛ اما به اعتقاد نويسنده احتمالاً نزديکي مسجد به بازار خواربار و سبزيفروشان سبب اين نامگذاري شده است. اين مسجد در سال 1368 هجري تخريب شد و نيمي از آن در خيابانِ سمت شرقي آن قرار گرفت و در بخش باقيمانده آن مسجدي با شبستاني کوچک و ديوارهاي قطور و حياطي نسبتا بزرگ ساخته شد. اين بنا تا سال 1385 هجري پابرجا بود، و در اين سال به همّت حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد انصاري و کمک مالي گروهي از نيکوکاران ايراني بويژه حاج حسين آقاي کاشاني، به نقشه مهندس لرزاده مجددا به طرز زيبايي بازسازي شد. امروزه بخش اعظم مسجد را شبستاني سرپوشيده با يک راهرو ورودي به داخل صحن مطهّر فرا گرفته است. فضاي صحن مسجد با يک درِ اصلي و بزرگ به سوي خيابان مجاور باز ميشود. در جنوب شبستان و نمازخانه مسجد، محرابي بزرگ با کاشيکاريهاي زيبا قرار دارد. بالاي سر درِ راهرو شبستان که به صحن مطهر منتهي ميشود کتيبهاي زيبا به خط حبيباللّه فضائلي و نقاشي صنيعزاده ـ مينياتورکار معروف ـ قرار دارد و روي آن نام باني و سازنده مسجد و سال تجديد بنا و دو بيت مادّه تاريخ از شاعر معروف عراقي مرحوم سيد موسي بحرالعلوم آمده است:
أحقّ بتقديسه للصلاة
بيت الغريّين لا المقدس
غداة تجدد أرخته
«تبارکت في مسجدٍ أقصي»
1385هـ
اين مسجد از قديمالايام تا به امروز محل درس و بحث طلاّب علوم ديني بوده است و مرحوم آيتاللّه خويي تا سال 1360 شمسي در اين مسجد ـ صبح و شام ـ به تدريس و اقامه نماز جماعت ميپرداخت.
اين مسجد در غرب صحن مطّهر و چسبيده به باروي صحن و در وسط دالاني که دو بخش شمالي و جنوبي صحن را به هم متصل ميکند قرار دارد. بناي مسجد را به عصر ايلخانيان حاکم بر عراق نسبت ميدهند؛ ليکن بعدها به دست شاه عباس صفوي و بعد از او در دوران سلطنت نادرشاه افشار به همت همسر او رضيه سلطان بيگم تجديد بنا گرديد. از ويژگيهاي اين مسجد که تنها از يک شبستان بزرگ و سرپوشيده و راهرو کوتاهي که مسجد را به دالان ميرساند تشکيل شده، وجود محراب آن است، که در ميان آن دو قطعه از کاشيهاي يکپارچه که نمونه آن در اطراف ديواره زير گنبد حرم امام رضا (ع) در مشهد وجود دارد ديده ميشود. اين کاشي که هر قطعه آن در ابعاد 139ضربدر59 سانتيمتر ساخته شده، داراي رنگ آبي آسماني بسيار زيبايي است که اطراف آن را آيات قرآن تزيين نموده است. بنا به گفته کارشناسان تنها نمونه مشابه اين کاشي، محرابي است که قبلاً در يکي از بقعههاي قم بوده و هماکنون در بخش اسلامي موزه برلين قرار دارد و تاريخ ساخت آن 663 هجري و سازنده آن عليبن محمد ابن ابيطاهر کاشاني ميباشد از اينرو کارشناسان به جهت وجود شباهتهاي فراوان ميان اين دو کاشي، سازنده آن را عليبن محمد کاشاني دانستهاند که در شهر کاشان به خلق اين اثر هنري پرداخته است.
اين مسجد ساليان دراز محل نماز اهل سنت بود و پس از زوال دولت عثماني مرحوم ميرزاي نائيني نخستين کسي بود که نماز جماعت را در آنجا بر پا نمود پس از ايشان تعدادي ديگر از بزرگان از جمله مرحوم آيتاللّه سيد جمال گلپايگاني و شاهرودي در آن به اقامه جماعت پرداختند.
اين مسجد در جنوب حرم مطهّر و در بخشهاي پاياني بازار «سوق الحويش» قرار دارد. اين مسجد بنا به روايت مشهور به دست شيخ مرتضي انصاري (متوفي 1281هـ) ساخته شد، گويند نيکوکاري ايراني اموالي را جهت خريد خانه براي شيخ به ايشان هديه نمود و ايشان عوضِ خريد خانه آن اموال را صرف خريد زمين و ساختمان اين مسجد نمود. اين مسجد از مساجد بسيار پر برکت و مورد توجه اهل علم و مؤمنين بوده و ميباشد از روز ساختمان تاکنون همواره محل نماز و تدريس و مباحثه طلاب بوده و در گذشته مرحوم آيتاللّه سيد محمدکاظم يزدي (نويسنده العروةالوثقي) در آنجا درس ميداده است. آخرين شخصيتي که در آنجا به اقامه جماعت و درس ميپرداخت حضرت امام خميني (ره) بود که از هنگام تبعيد از ايران و ورود به نجف اشرف، ظهرها در آن مسجد به اقامه جماعت ميپرداخت و پيش از ظهرها جلسه درس فقه او در آنجا برقرار بود و بر منبر اين مسجد سخنرانيهاي فراواني درباره اوضاع ايران ايراد فرمودند. اين مسجد از دو بخش تشکيل شده است؛ شبستان نسبتا وسيع آن به ابعاد 40ضربدر25 متر که در ديوار جنوبي آن محرابي آجري و بسيار ساده قرار دارد و در بخش شمالي مسجد صحن آن قرار گرفته است. اين مسجد به علت آنکه بيش از يک قرن محل برگزاري مراسم عزاداري ترکهاي مقيم نجف بوده به مسجد ترکها نيز شهرت دارد.
سازنده اين باقيات صالحات مرحوم حاج محمدرضا شوشتري است. او از ثروتمندان نيکوکار ايراني مقيم عراق بود در سال 1319 هجري اقدام به ساختمان حسينيهاي در کوچه «عقدالسلام» در محله عماره جهت برگزاري مراسم عزاداري اباعبداللّه الحسين (ع) نمود. اين حسينيه از روز برپايي همواره محل بحث و تدريس و اقامه نماز جماعت و عزاداري بوده است. در اين حسينيه کتابخانه ارزشمندي قرار داشت که همواره مورد استفاده علما و محققين بود. مرحوم آيتاللّه شهيد سيد محمدباقر صدر تا آخرين روزهاي آزادي، نماز ظهر را در اين مسجد به جماعت اقامه ميکرد. اين حسينيه در سال 1365 شمسي و پيرو تخريب محله عماره به همراه تعداد ديگري از مدارس و مساجد به دست رژيم بعثي ويران و تبديل به خيابان و توقفگاه وسائل نقليه گرديد.
اين موقوفه را مرحوم آيتاللّه اصطهباناتي در نيمههاي قرن چهاردهم هجري در يکي از کوچههاي سمت غربي خيابان «شارع الرّسول» بنا نمود و به علت نزديکي به صحن مطهّر همواره محل بحث و درس طلاب بوده است، در سالهاي اخير اين حسينيه را مأمورين امنيتي رژيم اشغال و تعطيل کردند.
نجف اشرف از سال 448 هجري تاکنون به عنوان دانشگاه بزرگ اسلامي و حوزه علميه شيعه به شمار ميرود. پيش از اين ساليانه صدها مشتاق آموزش علوم ديني راهي آن ميگرديدند و چون اين طلاب نياز به مسکن داشتند؛ لذا علما و بزرگان دين، نيکوکاران را به ساختن مدارس جهت اسکان اين طلاب تشويق نموده و خود نيز از محل درآمدها و وجوهات شرعي اقدام به ساختمان مدارس متعددي کردهاند. از اينرو دو شهر نجف و کربلا بيشترين تعداد مدارس وقفي را در خود جاي داده است؛ ليکن متأسفانه پس از به حکومت رسيدن رژيم بعث در عراق و پيرو سياست ضدديني و ضدشيعي آنان اقدام به تخريب بسياري از مدارس نمودهاند. آنان به بهانه شهرسازي و توسعه خيابانها بسياري از محلههاي قديمي نجف را ويران کرده و بافتِ شهرنشيني نجف را تغيير داده و با تخريب محلههاي قديمي و بزرگ، دهها مدرسه و خانه وقفي را ويران نمودند. آنچه از اين مدارس باقي مانده بود پس از قيام مردم شيعه عراق در شعبان سال 1412 هجري و پس از سيطره ارتش بعث، به دست نيروهاي ارتش با دينامت منفجر گرديد. از اينرو جهت ثبت اقدامات خيرخواهانه ايرانيانِ نيکوکار در ساختن اين مراکز علم در تاريخ، نام مدارسي را که ايرانيان در نجف تأسيس نمودهاند ميآوريم:
ساختمان اين مدرسه از آثار شيخ جمالالدين مقدادبن عبداللّه سيوري اسدي )م 828 هـ( از بزرگان علماي اماميه و وقاحت بعثيها تا بدانجا پيش رفته است که در مدخل ايوان کسري معروف به «طاق کسري» در مدائن، بر روي تابلويي نوشتهاند: اين ايوان را مهندسين عراقي، به سبک معماري بين النهرين براي پادشاهان ساساني ساختهاند!
نويسنده کتاب کنزالعرفان است. اين مدرسه ساليان دراز به نام«مدرسه سيوري» مشهور بود، ليکن بعدها به صورت مخروبه و ويرانه درآمد تا آنکه در سال 1250 هجري نيکوکاري ايراني به نام سليمخان شيرازي اقدام به تجديد ساختمان آن نمود که تاکنون همان ساختمان باقي است؛ گو اينکه در سال 1340 هجري تعميراتي در آنجا شد که در اين تعمير بخشي از زمين مدرسه جدا گرديده و با آن چند دهنه مغازه ساخته شده است، از اينرو ساختمان کنوني مدرسه حقير و بسيار کوچک است و در آن تعداد اندکي حجره وجود دارد. اين مدرسه در يکي از کوچههاي منشعب از خيابان «شارع زينالعابدين» و در مدخل بازار عطارهاي نجف قرار دارد.
بنا به روايت مورخان، اين مدرسه از آثار سالهاي نخستين قرن يازدهم هجري است و باني آن شاه عباس صفوي ميباشد. اين مدرسه بخشي از مجموعه آستانه نجف به شمار ميآيد و در زاويه شمال شرقي صحن مطهّر قرار دارد. اين مدرسه تا سالهاي آغازين قرن 14 هجري از مراکز مهم تدريس و سکونت طلاب بهشمار ميرفته است؛ ليکن بعدها متروکه گرديد و از آن به عنوان انبار لوازم حرم مطهر استفاده ميشد. در سال 1350 هجري مجددا تعميرات اساسي در آن انجام گرفت و پس از آن از هيأت مدرسه خارج گرديد و از آن به عنوان منزلگاه زوّار استفاده شد. امروزه اين مدرسه مجددا به حالت مخروبه درآمده و بخشي از آن به عنوان انبار اثاثيه متروکه و بخش ديگري از آن به عنوان آبريزگاه صحن ميباشد.
سازنده اين مدرسه صدراعظم ايران در دوران سلطنت فتحعليشاه قاجار، حاج محمدحسينخان علاّف اصفهاني نظام الدوله ميباشد. اين وزيرِ نيکوکار آثار خير فراواني از خود در نجف به يادگار نهاده است که از آن جمله ساختمان اين مدرسه است. اين مدرسه که در آغازِ بازار بزرگ نجف از سوي ميدان بزرگ شهر «ساحة الامام علي (ع)» قرار دارد، مساحتي متجاوز از 2000 متر مربع را در بر گرفته است. مدرسه داراي حياطي بسياروسيع و مشجّر است که در گرداگرد آن حجرات قرار دارد. در جنوب مدرسه کتابخانه و در زير آن آرامگاه صدر اعظم و دودمان او ميباشد. در سمت غرب آن، مدرسِ بزرگي به مساحت 250 متر قرار دارد که همواره محل بحث و درس بوده است. در اين مدرسه دو بار تعميرات اساسي صورت گرفته است؛ در بارِ اول مرحوم حاج شيخ نصراللّه خلخالي علاوه بر تعمير ساختمان قديم، زميني به مساحت 300 متر به بخش شمال شرقي آن اضافه نمود و بدين وسيله مدرسه داراي دو حياط و تعداد بيشتري حجره گرديد، و در سال 1398 هجري مجددا مدرسه به همت حجّت الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد انصاري مورد تعمير کلي و اساسي قرار گرفت. بنا به نقل بعضي از معمّرين سيد عليمحمد باب مدتي در يکي از حجرات شمالي اين مدرسه سکونت داشته است. در سال 1357 شمسي تظاهراتي به پشتيباني از انقلاب اسلامي ايران برپا شد که پس از سرکوبي به دست رژيم، متظاهرين به اين مدرسه پناه آوردند، که در نتيجه مدرسه مورد تهاجم نيروهاي امنيتي قرار گرفت و تعداد زيادي از طلاب آن دستگير شدند و به مدرسه آسيبهاي فراواني آمد.
از مدارس معروف و مشهور نجف است، سازنده آن مرحوم ميرزا فتح عليخان شيرازي مشهور به قوامالملِک ميباشد که آن را در سال 1300 هجري بنا نمود و به همين مناسبت اشعاري بر سر درِ ورودي مدرسه بر روي کاشي نگاشته شده است:
يا من بني هذا الاساس المتين
انا فتحنا لک فتحا مُبين
به عهد خاقان فلک بارگاه
ناصرِ دين خسروِ ايران زمين
تاج سلاطين سراج الملوک
و العروةالوثقي و حبلالمتين...
سألت عن تاريخ هذا البناء
فقيل لي أضف الي «الغين شين»
اين مدرسه در سمت زاويه شمال غربي مسجد شيخ طوسي در داخل کوچه قرار دارد و به علت نزديکي به حرم مطهر همواره مورد توجه طلاب و اهل علم بوده است. از مشهورترين طلاب اين مدرسه آيتاللّه خويي و علامه طباطبايي و آيتاللّه حاج آقا نجفي همداني بودهاند.
اين مدرسه در سالهاي آخر قرن چهاردهم هجري رو به ويراني نهاد، از اينرو مرحوم حاج شيخ نصراللّه خلخالي همت نموده و با تخريب مدرسه، ساختمان جديد و زيبايي بنا نمود. ساختمان فعلي از يک حياط کوچک که در مدخل مدرسه قرار دارد، و يک حياط بزرگ که در گرداگرد آن در دو طبقه حجرات قرار دارند تشکيل شده است. اين مدرسه در سالهاي اخير از دست مسؤولين حوزه علميه نجف خارج شد و در اختيار سازمان اوقاف عراق قرار گرفت.
اين مدرسه در يکي از کوچههاي محله «عماره» قرار داشت، باني آن مرد نيکوکاري به نام مرحوم حاج ايرواني است که در سال 1307 هجري به تقاضاي حاج شيخ
ملامحمد ايرواني ـ از علماي نجف ـ آن را ساخت. وقفنامه مدرسه به گونهاي است که اولويت استفاده از آن را به طلاّب ترک که از آذربايجان و قفقاز به نجف ميآمدهاند داده است: اين مدرسه در زميني به مساحت 300 متر بنا شده و داراي يک حياط و تعدادي حجره در اطراف بود و تا سالهاي اخير مورد استفاده طلاب بود؛ ليکن در سال 1367 شمسي به دست رژيم عراق ويران شد.
سازنده اين مدرسه مرحوم شيخ مهدي کاشف الغطاست، او پس از آنکه در سال 1284 هجري اموال و وجوهات خيريه زيادي از طرف مردم «قره داغ» آذربايجان براي ساختمان مدرسه دريافت کرد به ساختمان آن همت ورزيد و آن را در زميني به مساحت 700 متر در دو طبقه بنا نمود. اين مدرسه در کوچه پشتِ مسجد شيخ طوسي و در همسايگي مدرسه قوام قرار دارد. گويند تعداد زيادي از شاگردان مرحوم آخوند خراساني در اين مدرسه و در کوچه روبهروي آن نشسته و از درس آخوند که در مسجد طوسي انجام ميشد استفاده ميکردهاند. اين مدرسه در سال 1365 هجري به علت فرسودگي به همت مرحوم آيتاللّه سيد ابوالحسن اصفهاني بازسازي شد و امروزه همچنان از آن به عنوان مدرسه علميه استفاده ميشود.
اين مدرسه به همت مرحوم آيتاللّه ميرزا حسن شيرازي در شمال صحن مطهر و در بيرون از مجموعه آستانه در نزديکي دروازه «بابالطوسي» ساخته شد. اين مدرسه بسيار کوچک است و تعداد اندکي حجره دارد. پس از درگذشت ميرزا جنازه او را از سامرا به نجف انتقال داده و در زيرزمين اين مدرسه دفن نمودند. امروزه بر روي آرامگاه آن بزرگوار، صندوقي چوبي به ارتفاع 2 متر قرار دارد. بعدها در نزديکي آن مرحوم، آيتاللّه ميرزا عبدالهادي شيرازي و گروهي ديگر از نوادگان او به خاک سپرده شدند. مَدْرس اين مدرسه که تمامِ قسمت غربي آن را فرا گرفته است به جهت نزديکي به صحن مطهر همواره محل درس و تدريس بوده است.3
مرحوم آيتاللّه ميرزاحسين خليلي تهراني از مراجع تقليد، اين مدرسه را بنا کرده است. او در جريان مشروطيت در کنار مرحوم آخوند خراساني داراي نقش بسزايي بوده و اعلاميهها و تلگرافهاي فراواني با امضاي اين دو تن در آن زمان صادر شده است. او در سال 1316 هجري با هزينه نيکوکاري ايراني به نام «معتمدالدوله أمير پنج» زمين مدرسه را خريداري نموده و بخشي از مدرسه را ساختمان کرد و سپس بخش ديگري از ساختمان را با هزينه نيکوکار ايراني ديگري به نام «امير تومان صمصامالمُلک» تکميل نمود، و عاقبت قسمت باقيمانده را نيز با هزينه «مجدالدوله جهانگيرخان» به اتمام رسانيد. اين مدرسه در منتهياليه بازار عماره قرار داشت و از مدارس زيبا و مورد توجه بود. در شمال شرقي مدرسه آرامگاه آيتاللّه خليلي و خاندان او قرار داشت که در سالهاي اخير محل طبابت مرحوم ميرزا محمد خليلي حکيم بود و همواره شبستان مقبره مملوّ از بيماران بود.
اين مدرسه به جهت موقعيت و مديريّت آن همواره مورد توجه طلاب قرار داشت و داراي فعاليتهاي مذهبي و سياسي چشمگيري بود، براي نمونه در اين مدرسه پس از اعلان خلع و فرار محمدعلي شاه قاجار در سال 1227 هجري و زوال استبداد صغير، مجلس جشن باشکوهي برگزار گرديد. همچنين از اين مدرسه ماهنامهاي به نام «مختارات اسلاميه» به سرپرستي حجتالاسلام سيد عبدالکريم قزويني صادر ميشد. اين مدرسه در سال 1367 به دست عمال رژيم بعث تخريب و کليه موقوفات آن مصادره گرديد.
مرحوم آيتاللّه ميرزا حسين خليلي در سال 1322 هجري با ياري و همّت نيکوکاري ايراني به نام ميرزا محمدعلي گرگاني مدرسه ديگري، کوچکتر از مدرسه قبلي و در شمال آن بنا نمود. اين مدرسه از يک حياط و دو طبقه ساختمان تشکيل شده بود و عاقبت در سال 1367 شمسي به دست رژيم بعث تخريب و موقوفات آن مصادره شد.
اين مدرسه در منتهياليه بازار«سوق الحويش» نجف قرار دارد. سازنده آن مرحوم شيخ کاظم بخارايي است که آن را در سال 1319 هجري بنا نمود و سالها بعد به دست مرحوم محمديوسف بخارايي از ياران خان ميرزاي وزير تعمير شد. بار ديگر در سال 1380 هجري مدرسه فرسوده و مخروبه گرديد و نياز به بازسازي پيدا کرد که اين بار به همت
يکي از ايرانيان نيکوکار مقيم کويت به نام حاج غلام کويتي به صورت زيبايي تجديد ساختمان شد، امروزه مدرسه از يک حياط و دو طبقه ساختمان تشکيل شده است و داراي زيرزمينهاي خنکي است که در تابستان مورد استفاده طلاب قرار دارد. مدرسه همواره محل درس و بحث طلاب قرار داشت. در سال 1355 شمسي وقتي مرحوم مطهري به زيارت عتبات تشرّف يافته بود، در اين مدرسه براي ديدار با آشنايان و دوستان خود جلوس مينمود.
از مدارس ديني نجف است که به همّت مرحوم آيتاللّه شيخ محمد فاضل شربياني و با کمک مالي نيکوکاران آذري ايران و قفقاز، در يکي از کوچههاي مياني خيابان «شارعالرسول» در سال 1320 هجري ساخته شده است. اين مدرسه بسيار کوچک است و حجرات اندکي دارد و همچنان پا برجاست.
مرحوم آيتاللّه محمدکاظم آخوند خراساني (متوفي 1329هـ) در دوران زعامت و مرجعيت خود اقدام به ساختمان سه مدرسه در نجف نمود. نخست مدرسه آخوند کبري بود که در منتهياليه بازار «سوق الحويش» قرار دارد و با ياري و کمک مالي مرحوم إستان قليبيک ـ وزير سلطان عبدالاحد بخاري امير بخارا ـ در سال 1321 هجري ساخته شد. اين مدرسه از مدارس مشهور و پر رفت و آمد و محل بحث و تدريس بوده است و بزرگاني نيز در آنجا ساکن بودهاند. مرحوم آقا نجفي قوچاني در خاطرات خود سياحت شرق از دوران سکونت خود در اين مدرسه به نيکي ياد ميکند. اين مدرسه در سالهاي دهه آخر قرن چهاردهم هجري (1970 م) فرسوده شد و به همّت مرحوم حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ نصراللّه خلخالي و با کمک مالي يکي از نيکوکاران ايراني به نام حاج عليآقا سياهپوشان، به طرز بسيار باشکوه و زيبايي بازسازي شد. ساختمان جديد از يک حياط مربع شکل وسيع که گرداگرد آن سه طبقه حجره قرار گرفته تشکيل شده است، علاوه بر اين، مدرسه داراي يک مَدْرس بزرگ و کتابخانه و زيرزمينهاي وسيع ميباشد. سر درِ مدرسه و راهرو ورودي و حياط و سر درِ اتاقها همگي با کاشيهاي فيروزهايرنگ زيبا و منقوش پوشيده شده است. اين مدرسه مکررا مورد حمله نيروهاي امنيتي قرار گرفت و در پي قيام مردم عراق در شعبان 1412 هجري تا مدت مديدي به دست نيروهاي ارتش اشغال شد.
دومين مدرسه مرحوم آخوند، مدرسه وسطي است که امروزه در ميانه خيابان «شارع الصادق» قرار دارد. اين مدرسه نيز با کمک مالي استان قليبيک وزير ساخته شد، بخشي از ساختمان اين مدرسه در سالهاي اخير تخريب و زمين آن به خيابان اضافه گرديد. اين مدرسه اينک در اختيار سازمان اوقاف عراق قرار دارد.
سومين مدرسه مرحوم آخوند است که در يکي از کوچههاي اطراف صحن مطهر قرار داشته است و باني آن نيز همان وزير ياد شده است. امروزه اين مدرسه مخروبه و متروکه است.
ساختمان اين مدرسه از باقيات صالحات مرحوم حاج محمدآقا قزويني است که آن را در سال 1324 هجري بنا نمود. اين مدرسه در جنوب غربي باروي آستانه و در نزديکي حرم مطهر و بر روي تپّهاي خاکي قرار دارد. ساختمان اوليه اين مدرسه پس از فرسودگي در سالهاي گذشته به همّت مرحوم آيتاللّه سيد محمود شاهرودي و کمک مالي ايرانيان مقيم کويت تجديد بنا شد. اين مدرسه به علت نزديکي به حرم مطهر همواره مورد استفاده درسي طلاب قرار داشته است. در سالهاي گذشته مکررا مدرسه مورد حمله نيروهاي امنيتي قرار گرفته است و تعدادي از طلاب آن دستگير و گروهي اعدام شدند که از دو تن از آنان به نامهاي سيد حسين و سيد محمود ميلاني ـ از نوادگان مرحوم آيةاللّه ميلاني ـ ميتوان نام برد. اين مدرسه در قيام شعبان 1412 هجريِ مردم نجف، محلّ تجمع نيروهاي انقلابي و به عنوان مخزن اسلحه آنان مورد استفاده قرار گرفت از اينرو پس از سيطره بعثيها بر شهر نجف، مدرسه شديدا مورد حمله واقع شد و نيروهاي گاردِ رياست جمهوري عراق با ديناميت، تمامي مدرسه و کتابخانه آن را منفجر نموده و به آتش کشيدند.
ساختمان اين مدرسه که در آغاز خيابان «شارع زينالعابدين» قرار دارد از باقيات صالحات مرحوم حاج علينقي بادکوبي است که آن را در سال 1325 هجري بنا نمود. اين مدرسه محل تجمع و تحصيل و سکونت طلاب آذربايجان و قفقاز بود و در سال 1383 هجري بخش عمده آن تخريب و زمين آن به خيابان مجاور اضافه گرديد. امروزه تنها بخش کوچکي از مدرسه قديم باقي مانده است.
از زيباترين و مشهورترين مدارس ديني در نجف اشرف است. بنا به نوشته مورخين مرحوم استان قليبيک ـ آن را ـ به أمر مرحوم آيتاللّه سيد محمدکاظم يزدي ـ مؤلف عروةالوثقي ـ در سال 1325 هجري بنا کرد و در طي دو سال، بيشترين سعي و کوشش را در بناي مدرسهاي نمونه و زيبا نمود و در تلاش خود نيز موفق بود. امروزه مدرسه يزدي زيباترين مدرسه نجف از لحاظ مهندسي ساختمان و کاشيکاري و وسعت حجرات و بويژه زيرزمينهاي جالب توجه آن است. مدرسه در ميانه يکي از کوچههاي متفّرع از خيابان «شارع الرسول» قرار دارد. ساختمان آن از سه حياط و دو طبقه تشکيل شده است، نخستين حياط، فضاي بازي است که بلافاصله پس از دالان ورودي قرار گرفته و در دو طرف آن تعدادي حجره قرار دارد. اين حياط توسط دالاني
مستقيم به طول 10 متر به فضاي هشت گوشهاي (=هشتي) وارد ميشود که در آنجا سه منفذ يکي به سوي طبقه اول و ديگري به سوي زيرزمين و سومي به سوي حياط بزرگ مدرسه باز ميشود.
حياط بزرگ مدرسه عبارت از مربع مستطيلي است که در ميان آن حوضي بزرگ و در اطراف آن حجرات قرار دارد. در مقابل هر حجره ايواني کوچک به مساحت 6 متر ديده ميشود. در زاويه شمال غربي، راهروي ديگر به سوي حياط ديگري ميرود که در آنجا نيز تعدادي حجره در دو طبقه همکف و دوم وجود دارد. حياط دوم و سوم هر کدام داراي يک مدرس نسبتا بزرگ جهت برگزاري جلسات درس هستند. ايوانهاي روبهروي حجرات و کليه راهروها و سطح خارجي حياطها همگي با کاشيهاي فيروزهاي رنگ زيبا پوشيده است که بر روي آن آيات قرآن و احاديث شريف و اشعاري به زبان فارسي و عربي نوشته شده است. راهروها و دالانها و پلّههاي مدرسه همگي به طرز زيبايي به وسيله نورگيرهاي آجري نورپردازي شده است.
از بخشهاي زيباي مدرسه زيرزمينهاي آن است، مدرسه داراي تعداد زيادي زيرزمين در سطوح مختلف ميباشد که در فصول مختلف سال بويژه در تابستان قابل استفاده است. نحوه ساختمان زيرزمين و راهروها و هواگيرها و نورگيرها و کاشيکاريهاي زيباي هزاره اطراف آن در نهايتِ زيبايي و دقت است. بعضي از زيرزمينهاي آن در عمق 25 متري قرار دارد که در تابستان و هنگام شدت گرما بيش از 20 درجه اختلاف حرارت با سطح زمين دارد. اين مدرسه داراي موقوفات و کتابخانه نفيسي است که همواره مورد استفاده طلاب بوده است. اين مکان از روز ساختمان تا سالهاي اخير به علت فضاي مناسب و مديريت خوب متوليان آن و ديگر شرايط، مورد توجه اهل علم بوده است و همواره اتاقها و حجرات آن مملّو از طلاب علوم بود. مدرسه داراي سر درِ ورودي بسيار زيبايي است با کاشيهاي آبي و فيروزهاي و در نهايتِ زيبايي و ظرافت و دقت. بر پيشاني سر درِ مدرسه اين چند بيت شعر، ماده تاريخ ساختمان و نام سازنده آن را حکايت ميکنند:
قد أبهج المصطفي و عترته
بذا و قالوا شيّدت دعائمنا
يا طالبي فقهنا و حکمتنا
دونکم هذه معالمنا
مدارس الدّين أرخو «لکم
جددّها للعلوم کاظمنا»
متوليان مدرسه در طول ساليان گذشته عبارتاند از: مرحوم حاج سيد محمد يزدي فرزند آيتاللّه يزدي و پس از او مرحوم حاج سيد اسد يزدي و سپس حجتالاسلام والمسلمين حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي. اين مدرسه در سالهاي گذشته مکررا مورد توجه جهانگردان و ميهمانان خارجي بازديدکننده از نجف و حوزه علميه و مدارس آن بوده است.
اين مدرسه در زميني وقفي که قبلاً مرحوم آيتاللّه يزدي در آنجا منزلگاهي براي زوّار بنا کرده بود ساخته شد، بناي مدرسه ـ در منتهياليه بازار «عماره» و در مجاورت منزل مرحوم آيتاللّهحکيم ـ در سال 1384 هجري به همت مرحوم حاج آقا اسد يزدي فرزند آيتاللّه يزدي ساخته شده است. ساختمان مدرسه در دو طبقه قرار داشت و تا سال 1365 شمسي مورد استفاده طلاب بود؛ ليکن در اين سال با تخريب محله قديمي العمارة اين مدرسه به همراه تعداد ديگري از ساختمانهاي ديني ويران گرديد.
مرحوم آيتاللّه حاجآقا حسين بروجردي دو مدرسه را از خود در حوزه علميه نجف بر جاي گذاشته است. مدرسه نخستين مدرسه کبرا است که در فلکه شرقي صحن مطهر و در يکي از کوچههاي متفرّع از آن قرار دارد. اين مدرسه که به طرز زيبايي ساخته شده متشکل از دو حياط و سه طبقه ساختمان است، نخستين حياط آن فضاي مربعي است به مساحت 20 متر که پس از دالان ورودي قراردارد، از اين حياط به وسيله راهرو کوتاهي ميتوان وارد حياطي اصلي و بزرگ مدرسه شد. در مدخل اين راهرو کتيبهاي از کاشي آبي به ابعاد 5/ 1ضربدر3 متر قرار دارد که در آن نام باني مدرسه و نام مرحوم حاج شيخ نصراللّه خلخالي که به مباشرت او بناي مدرسه انجام پذيرفت آمده است، چند بيت شعر به زبان عربي از شاعر و اديب معروف مرحوم سيد موسي بحرالعلوم ماده تاريخ اين بنا را ثبت کرده است:
هذه مدرسة شيّدت لمن
طلب العلم و من أدّي فروضه
أسّستها يد أعلي مرجعٍ
زاده اللّه من الجاه عريضه
للحسينبن علي أجرها
جبَّراللّه به الحق مهيضه
و عن الصادق قد أرّختها
«طلب العلم ـ کما جاء ـ فريضه»
اين مدرسه از مدارس مبارک و پررونق نجف اشرف بود و همواره حجرات و مَدْرس بزرگ آن مملوّ از طلابِ در حال درس و مباحثه بود، از ويژگيهاي منحصر به فرد اين مدرسه آن است که به مدت 14 سال پذيراي امام خميني (ره) بود و ايشان در مدت اقامت در نجف همه شب نماز مغرب و عشا را در حياط اين مدرسه به جماعت اقامت ميکردند. اين مدرسه داراي کتابخانهاي بسيار غني بود که در بخش کتابخانههاي وقفي درباره آن سخن خواهيم گفت. اين مدرسه به خاطر موقعيت ويژه آن همواره زيرنظر مأمورين امنيتي قرار داشت و مکررا مورد بازرسي قرار ميگرفت و تعدادي از طلاب آن در دهه 1980 ميلادي دستگير و زنداني و تني چند نيز اعدام گرديدند. در سال 1365 شمسي رژيم عراق به بهانه توسعه خيابان و فلکه اطراف حرم، نيمي از مدرسه را از سمت غرب ويران کرد و باقيمانده مدرسه در حوادث قيام شعبان 1412 هجري آسيبهاي قراواني ديد.
دومين مدرسه مرحوم بروجردي است که در ميانه بازار
العمارة و در نزديکي آرامگاه مرحوم آيتاللّه مامقاني قرار داشت. اين مدرسه را مرحوم سيد هاشم بهبهاني ـ از متموّلين ايرانيِ ساکن کويت ـ به أمر آيتاللّه بروجردي در سال 1378 هجري بنا نمود. اين مدرسه تا سالهاي اخير مورد استفاده طلاب حوزه علميه قرار داشت؛ ليکن در سال 1365 شمسي رژيم بعث به بهانه توسعه خيابانهاي اطراف، اين مدرسه و ديگر مؤسسات ديني اطراف آن را تخريب نموده و موقوفات آن را نيز مصادره کرد.
مرحوم آيتاللّه سيد عبداللّه شيرازي در سالهايي که در نجف اقامت داشتند اقدام به ساختمان دو مدرسه ديني نمودند. نخستين مدرسه در خيابان پنجم »محله جديدة» قرار دارد که آن را در سال 1372 هجري به ياري مالي گروهي از ايرانيان در زميني به مساحت 725 متر در دو طبقه، به همراه کتابخانهاي بنا نمود، اين مدرسه سالها مورد استفاده طلاب حوزه علميه قرار داشت؛ ليکن در سال 1360 شمسي به دست نيروهاي امنيتي اشغال شد و طلاب آن اخراج گرديدند. پس از مدتي کليه علائم و آثار وقفيّت و مدرسه بودن از سر در و داخل آن زدوده شد و از ساختمان و حجرات آن به عنوان زندان شهرباني نجف استفاده گرديد.
دومين مدرسه مرحوم شيرازي است که در زميني به مساحت 3000 متر مربع قرار دارد و به مدرسه «طاهريه» مشهور است، اين مدرسه در خيابان 13 «محله جُديدة» قرار دارد.
بزرگترين و وسيعترين و منظّمترين مدرسه در حوزه علميه نجف اشرف است. اين مدرسه به همت حجتالاسلام والمسلمين سيد محمد کلانتر و کمک مالي يکي از نيکوکاران ايراني به نام حاج محمدتقي اتفاق تهراني در سال 1376 هجري و در زميني به مساحت 5000 متر بنا گرديد. مدرسه در آغازِ بزرگراه ميان نجف و کوفه و در شهرک «حيّالسّعد» در کنار خيابان قرار گرفته است. ساختمان آن در ميان زميني مشجّر واقع شده که در جلو و مدخل آن ميداني بزرگ با حوض و باغچههاي زيبا ديده ميشود. هنگام ورود به ميدان ورودي در مقابل بيننده گنبدي فيروزهاي در مدخل مدرسه در طبقه سوم خودنمايي ميکند. در ميانه اين ميدان درِ ورودي مدرسه قرار دارد که به وسيله دهليز کوتاهي به فضاي وسيع داخل مدرسه ميپيوندد. دور تا دور فضاي داخلي مدرسه را تا سه طبقه، ساختمان حجرات با ايواني در مقابل فراگرفته است. ورودي حجرات از داخل راهروهاي اطراف ساختمان ميباشد، مدرسه متجاوز از 200 حجره دارد، علاوه بر آن داراي مسجدي بزرگ و باشکوه در زاويه شمال شرقي است که مدخل آن از ميدان ورودي مدرسه است و همواره از آن به عنوان محل درس و مباحثه و برگزاري مراسم استفاده ميشود. مدرسه داراي کتابخانه ارزشمندي است که بخشهاي آن جدا از مدرسه است. از ويژگيهاي اين مدرسه تنظيم برنامه درسي طلاب بود، به گونهاي که معمولاً طلاب در مرحله مقدمات و سطوح نياز به درس در خارج از مدرسه نداشتند و طبق برنامه تنظيمي اساتيد ممتازي از حوزه علميه در آنجا به تدريس ميپرداختند، از اينرو همواره سکونت و تحصيل در اين مدرسه مورد رغبت طلاب بوده است. در سال 1395 هجري بخشي از جلسات کنفرانس علماي جهان اسلام در حياط اين مدرسه برگزار شد. اين مدرسه در حوادث قيام شعبان 1412 هجري مورد تهاجم نيروهاي بعثي قرار گرفت و متولّي و کليه طلاب و اساتيد آن دستگير و روانه زندان در بغداد شدند.
اين مدرسه در زاويه شمال غربيِ باروي حرم مطهّر و در خيابان «زينالعابدين» قرار دارد. ساختمان آن از باقيات صالحات مرحوم سيد هاشم بهبهاني است که از متموّلين ايراني مقيم کويت بود و مرحوم حاج شيخ نصراللّه خلخالي از ثلث اموال آن مرحوم اين ساختمان را بنا نمود و مدتها مورد استفاده طلاب قرار داشت تا آنکه در سال 1400 هجري دولت آن را تصاحب نموده و از ساختمان آن به عنوان اداره سازمان اوقاف نجف استفاده کرد.
اين مدرسه آخرين مدرسهاي است که در سه دهه اخير و پس از به قدرت رسيدن رژيم بعث در عراق در نجف ساخته شد؛ زيرا با حملهاي که رژيم در سال 1970 ميلادي به حوزه علميه نمود، تقريبا نود درصد طلاب و اساتيد حوزه از عراق رانده شدند و در نتيجه بيشتر مدارس نجف از طلاب و سکنه خالي شد و ديگر نيازي به ساختمان مدرسه جديدي وجود نداشت؛ ليکن در هر حال در نيمه رمضان سال 1391 هجري کلنگ شروع ساختمان اين مدرسه جديد را مرحوم آيتاللّه خوئي در زمين وسيعي در غرب بارويِ حرم مطهر و در خيابان فلکه صحن و در نزديکي دروازه سلطاني بر زمين زدند. ساختمان مدرسه بر اثر حوادث عراق و حملات مکرر بعثيها به حوزه علميه بيش از 15 سال طول کشيد و عاقبت در سال 1360 شمسي ساختمان آن تکميل و مدرسه افتتاح گرديد و مورد استفاده قرار گرفت. مدرسه از ساختمان مجلل و باشکوهي برخوردار بود. در آستانه دروازه مدرسه و در سمت چپ راهروِ ورودي، مَدْرسي بزرگ قرار داشت و پس از آن حياط مدرسه و دو طبقه حجره قرار گرفته بود. مدرسه زيرزميني وسيع داشت که محل کتابخانه مدرسه بود [بخشي از اين کتابخانه در جريان حوادث شعبان 1412هـ در آتش سوخت]. اين مدرسه مدت کوتاهي مورد استفاده بود و پس از آن رژيم بعث به بهانه توسعه خيابانها و فلکه اطراف حرم، اقدام به بازخريدِ آن نمود و آن را در سال 1368 شمسي منهدم کرد.
همواره ميان حوزههاي علميه و کتاب و کتابخانه رابطه تنگاتنگ و تفکيکناپذيري وجود داشته است، در حقيقت مؤسسين حوزههاي علميه ـ چون شيخ مفيد ـ خود داراي کتابخانه شخصي گرانقدري بودهاند. ازاينرو طبيعي بهنظر ميرسد که شيخ طوسـي پس از هجـرت از بغـداد و استقـرار در نجـف و تـأسيس حوزه علميـه و جمعشدن شاگردان و دانشپژوهان گرداگرد حوزه درسي او در فکر تأسيس کتابخانه عمومي جهت استفاده طلاب بوده باشد؛ ليکن متأسفانه تاريخ هيـچگونه گزارشـي در اينبـاره به ما نمـيدهد، و شايـد وجود کتابخانه ارزشمندي که به کمک و ياري عضدالدوله ديلمي در سالهاي پاياني قرن چهارم هجري در يکي از بيوتات وابسته به حرم مطهر بهوجود آمده و مؤرخين گاهي از آن با نام «المکتبة العلويه»و گاهي «المکتبة الحيدريّه» و گـاهي «مکتبـة الصحـن الشـريف»ياد ميکنند، سببي باشد براي اقدامنکردن شيخ به تأسيس کتابخانه عمومي.
در هر حال ترديدي وجود ندارد که نجف داراي کتابخانههاي متعددي بوده است که شواهد و قرائن وجود آن در وقفنامههاي تعدادي از کتابهاي خطي باقي مانده است. علاوه بر اين، مدارس ديني موجود در نجف، هر کدام بنا به وضعيت و شرايط و وسعت خود داراي کتابخانه بودهاند و مدارس ديني مهم که هماکنون باقي ماندهاند هر کدام داراي کتابخانه ميباشند؛ گو اينکه کتابخانه بعضي از اين مدارس از لحاظ وسعت و فزوني کتاب در حدي است که ميتوان آن را کتابخانه مستقل از مدرسه بهشمار آورد. ازاينرو ما در اين مقاله به کتابخانههايي که ايرانيان نيکوکار سهمي در ايجاد و احياي آن داشتهاند خواهيم پرداخت.
اين کتابخانه به نامهاي «المکتبة الحيدريه» يا «المکتبة الغرويه» يا «الخزانة العلويه» نيز موسوم است. درباره سال تأسيس آن و يا مؤسس اوليه آن اطلاعات دقيقي در دست نيست؛ ليکن بيترديد اين کتابخانه از قرن هشتم تا به امروز وجود داشته است و شواهد و قرائن فراواني وجود دارد که نشان ميدهد اين کتابخانه در قرن سوم نيز وجود داشته و عضدالدوله ديلمي )متوفي 372 هـ( از افرادي بوده است که به اين کتابخانه عنايت فراوان داشته و کتابهاي فراواني را وقف آن نموده است. اين کتابخانه در قديم داراي کتابهاي نفيس و ارزشمند و نسخههاي خطي منحصربهفردي بوده است که درباره بعضي از نسخههاي آن گزارشهايي در روايتهاي تاريخي آمده است. از آنجمله ابنعنبه )م 828هـ( از وجود سه نسخه از قرآن کريم به خط اميرالمؤمنين )ع( در کتابخانه علوي خبر ميدهد. اين کتابخانه در طول تاريخ دستخوش حوادث گوناگوني شده است؛ همانند آتشسوزي مهيب سال 755 هجري که بر اثر افتادن يکي از قنديلهاي حَرَم و سِرايت آتش رخ داد و بخش مهمي از کتابخانه ازجمله سه نسخه قرآن يادشده را طعمه حريق ساخت. پس از اين آتشسوزي بار ديگر کتابخانه در سال 760 هجري به همّت دانشمندي ايراني به نام «صدرالدين آوي» و با همکاري مرحوم فخرالمحققين حلّي احيا ميشود. آوي نهتنها در زمان حيات خود به احياي کتابخانه همت نمود؛ بلکه پس از مرگ نيز وصيت نمود تا فرزندش ثلثِ اموال او را صرفِ خريد کتاب براي اين کتابخانه نمايد. از اين پس کتابخانه علوي کتابخانهاي عظيم و بينظير شد که نسخههاي خطي فراوان و منحصر به فردي در آن وجود داشت.
به نوشته مورخين، نسخههاي فراواني از کتابهاي ارزشمند که به خط مؤلفين نوشته شده و با جلدهاي طلاکوب و ورق اعلا تزيين شده بود در اين کتابخانه يافت ميشد. اين نسخهها کتابهايي بودند که از خزائن پادشاهان و امرا و ثروتمندان و بخصوص خزانه پادشاهان ايران بدانجا اهدا شده بود. اين کتابخانه داراي متولّي و مسؤولين متعددي بوده است که همواره آن را از دستبرد محفوظ ميداشتهاند؛ ليکن متأسفانه در اواخر قرن سيزدهم و آغاز قرن چهاردهم بر اثر اهمال و بي توجهي مسؤولين آستانه، بسياري از کتابهاي ارزشمند آنجا به سرقت رفته و آنچه باقي مانده آسيبهاي فراواني ديده است؛ ولي بهرغم تمام اين آسيبها هنوز کتابخانه از ارزش تاريخي هنگفتي برخوردار است و نسخههاي موجود در آن با اينکه تعدادشان اندک است از ارزش و اعتبار کيفي و معنوي بالايي برخوردار است. امروزه اين کتابخانه در يکي از حجرات صحن مطهرـ حجره 7 در سمت جنوب صحن مطهر و در نزديکي مقبره محمدشاه قاجار ـ قرار دارد و به دلايلي قابل استفاده عموم نيست. در سالهاي اخير آستانه درصدد ايجاد ساختمان کتابخانهاي جهت عرضهنمودن کتابهاي گرانقيمت اين کتابخانه است. درباره ارزش و اعتبار کتابهاي موجود در اين کتابخانه بسياري از دانشمندان، کتابها و مقالاتي نگاشتهاند؛ از آنجمله ميتوان از اين کتابها ياد کرد:
1 ـ خزانه کتب الامام علي (ع)، کاظم الدجيلي.
2 ـ وصف خزانة کتب الامير (ع)، مجلة لغة العرب، سال 1914.
3 ـ خزائن الکتب القديمة في العراق، کورکيس عوّاد.
مرحوم حاج محمدحسينخان صدر اعظم پس از ساختمان مدرسه صدر أعظم، اموال فراواني را صرف خريد کتاب و تأسيس کتابخانهاي عمومي در مدرسه نمود. همّت و پشتکار او و مباشرين مدرسه کتابخانه مهمي را فراهم آورد که بنا به گفته مورخين، آن را ميتوان نخستين کتابخانه عمومي پس از کتابخانه علوي بهشمار آورد. اين کتابخانه سالها مورد استفاده طلاب و محققين بود؛ ليکن اهمال متوليان موجب کاهش نسخههاي آن گرديد بهگونهاي که در سالهاي اخير تعداد کتابهاي
آن از چند صد نسخه تجاوز نميکرد. اين کتابخانه نسخههاي خطي ارزشمندي داشت که از آنجمله ميتوان از نسخهاي از قرآن کريم که به خط نسخ زيبا بر روي پوست آهو نوشته شده بود ياد کرد، اين نسخه ارزشمند به وزن 25 کيلوگرم همواره بر روي سنگ قبر مرمرين مرحوم صدر اعظم در ميان کتابخانه قرار داشت، تا آنکه در سال 1357 شمسي دزديده شد و بعدها به همت حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد انصاري مجددا از کسي که سارقين به او فروخته بودند خريداري و به کتابخانه مدرسه عودت داده شد.
اين کتابخانه در تالار بزرگي در زاويه غربي حسينيه قرار داشت. باني و مؤسس آن مرحوم حاج ميرزا محمدعلي نجفآبادي است. او دانشمندي متّقي و پرهيزکار و سختکوش و محقّق بود که خود نسخههاي خطي فراواني را دستنويس کرده بود. او در سالهاي پاياني قرن سيزدهم هجري اقدام به وقف کتابخانه خود کرد و بنابر وصيّت او پس از اتمام ساختمان حسينيه شوشتريها به جهت حفظ کتابها از نابودي، آنها را به اتاقي در حسينيه منتقل کرد اين کتابها در حدود 2000 جلد ـ اعم از خطي و چاپي ـ بودند. کتابخانه بهسرعت جاي خود را در ميان اهل علم باز کرد و مورد استفاده قرار گرفت و بهتدريج با همّت اهل خير به شماره کتابهاي آن افزوده شد. براي نمونه، کتابخانه مرحوم سيد محمدرضا نجفي حلّي ـ از علماي حلّه ـ به دستور ميرزاي نائيني از حلّه به نجف منتقل و پس از اجراي صيغه وقف، ضميمه کتابخانه شوشتري گرديد. همچنين بعدها بخشي از کتابخانه مرتضويه ـ از آنِ مرحوم حاج ميرزا عبدالرحيم بادکوبي ـ و کتابخانه مرحوم شيخ جواد زنجاني و ديگران به اين کتابخانه ضميمه گرديد. مجموعه جمعآوريشده در اين کتابخانه بسيار غني و ارزشمند بود و بسياري از بزرگان نجف ـ همانند مرحوم شيخ آقابزرگ تهراني و علامه اميني و ديگران ـ جزو مشتريان دائمي اين کتابخانه بودهاند. اين کتابخانه به همراه حسينيه، پس از دستگيري آيتاللّه صدر و اخراج متوليان آن تعطيل گرديد و در اختيار نيروهاي امنيتي قرار گرفت، و در اين مدت بخشي از کتابهاي خطي نفيس آن به دست مأمورين به سرقت رفت و به فروش رسيد و باقيمانده آن نيز پس از آغاز تخريب حسينيه در سال 1365 شمسي به بغداد منتقل شد که تاکنون اطلاع دقيقي از محل آنها در دست نيست.
اين کتابخانه با کمک مالي مرحوم فتحعليخان شيرازي در بخشي از مدرسه قوام تشکيل شد و مدتها مورد استفاده طلاب بود؛ اما بعدها بر اثر اهمال متوليان تعداد زيادي از کتابهاي آن به سرقت رفته نابود شد و باقيمانده اندک آن نيز در سالهاي اخير به دست مأموران اداره اوقاف نجف افتاد.
مرحوم آيتاللّه ميرزا حسين خليلي در آغاز قرن چهاردهم هجري با ياري و کمک مالي دو تن از نيکوکاران ايراني؛ يعني مرحوم معتمدالسلطنه و أمير تومان اقدام به ساختمان دو مدرسه در نجف نموده و در هر کدام با کمک مالي آن دو تن کتابخانه عمومي تشکيل داد. کتابخانه عمومي مدرسه خليلي کبري اعتبار و ارزش فراواني داشت و داراي چندين هزار جلد کتاب چاپي و خطي بود، بخشي از اين کتابخانه بر اثر بيتوجهي متوليان از ميان رفت و باقيمانده آن در سالهاي اخير پس از تخريب دو مدرسه به دست رژيم بعث، در اختيار اداره اوقاف قرار گرفته و به بغداد منتقل گرديد و تا کنون اطلاع دقيقي از آنها در دست نيست.
اين کتابخانه با توجه و همّت مرحوم آيتاللّه آخوند خراساني تشکيل گرديد و از کتابخانههاي عمومي باارزش و قابل استفاده براي طلاب بود که هزاران جلد کتاب چاپي و خطي را شامل ميشد. اين کتابخانه در سالهاي اخير همانند ديگر مؤسسات ديني در عراق بر اثر دستگيري و تبعيد متوليان و سرپرستان و يا مصادره موقوفات تعطيل شده و رو به زوال و نابودي گذاشته است.
اين کتابخانه به همّت مرحوم آيتاللّه سيد محمدکاظم يزدي در طبقه دوم مدرسه بزرگ يزدي در نجف تشکيل شد و نظر به توجه آن مرحوم و فرزندان و نوادگان دانشپرورش به رشد و شکوفايي آن، همواره در حال توسعه بود و تا سالهاي اخير بهرغم مشکلات فراوان به کار ادامه ميداد، اين کتابخانه داراي کتابهاي خطي نفيس و ارزشمندي است و کتابهاي چاپي آن از تنوّع فراوان و کمنظيري برخوردار است.
اين کتابخانه را مرحوم ميرزا عبدالرحيم بادکوبي در سالهاي آغازين قرن چهاردهم هجري در محله مشراق تأسيس نمود و خود سالها سعي و کوشش فراوان در رشد و شکوفايي آن داشت و چـون خود انسـان دانشور و فرهيختهاي بود از کشورهاي گوناگون براي آن کتابخانه کتاب و نشريه سفارش ميداد؛ ازاينرو مجموعه ارزشمندي در آنجا جمعآوري شده بود و در دسترس استفاده عموم قرار داشت. گفته ميشود شمار کتابهاي آن متجاوز از 000/10 نسخه بوده است. در آغاز جنگ جهاني اول مرحـوم بادکـوبي که بـه سفـر هنـد رفته بـود مجبور بهاقامت در بمبئي شد و از عودت به عراق يا فرستادن کمک مالي جهت اداره کتابخانه عاجز ماند، پس از اين واقعه مدتي مرحوم شيخ ابوالقاسم مامقاني عهدهدار امور کتابخانه گرديد؛ اما مشکلات مالي ناشي از جنگ جهاني اول و اشغال عراق به دست ارتش انگليس سبب بستهشدن کتابخانه گرديد و با صلاحديد مرحوم مامقاني کليه کتابهاي آن ضميمه کتابخانه حسينيه شوشتري شد.
اين کتابخانه و قرائتخانه عمومي آن از باقيات صالحات مرحوم علاّمه عبدالحسين اميني تبريزي است که در سال 1353 هجري اقدام به تأسيس آن نمود. آن بزرگوار به هنگام تدوين اثر جاودانهاش الغدير متحمّل زحمات طاقتفرسايي شده بود؛ بهگونهاي که جهت جمعآوري منابع کتاب خود نيازمند سفرهاي متعددي به کشورهاي اسلامي براي استفاده از کتابخانههاي آنها شد؛ ازاينرو نياز محققين شيعه در حوزه علميه نجف را به کتابخانه جامعي که حاوي کليه منابع اوليه تحقيقات باشد درک و لمس ميکرد؛ لذا مصمّم به برپايي اين کتابخانه شد، و در راه تأمين هدف والاي خود تلاش فراواني کرد و در سفرهاي خود به شهرهاي ايران با استعانت از دانشمندان و علما و متمکنين و ثروتمندان، کتابهاي خطي و چاپي فراواني را جمعآوري نمود. آنگاه در يکي از کوچههاي ميانه «بازار حويش» نجف اقدام به خريد خانههاي متعددي نموده و ساختمان مجلّلي را جهت کتابخانه بنا کرد.
کتابخانه در سه طبقه قرار دارد و داراي تالار مطالعه و گنجينه مخطوطات و مطبوعات و ديگر بخشهاي ضروري است. کتابخانه تا هنگام وفات مرحوم اميني متجاوز از 000/30 کتاب چاپي و نزديک به 5000 نسخه خطي داشت و بسياري از اين نسخهها از نفايس منحصربهفرد و کمياب بودند. عمده اين کتابهاي ارزشمند از کتابخانههاي خصوصيِ ايران جمعآوري و به عراق منتقل شده بود.
به اعتقاد آگاهان، بهرغم اينکه نيّت مرحوم اميني خيرخواهانه و به هدف ايجاد مجموعه متکاملي در حوزه علميه نجف بود؛ ليکن انتقال اين مجموعه گرانقدر از کتابهاي خطي از داخل ايران که أمنترين مکان براي حفظ ميراث فرهنگي و آثار شيعه در طول تاريخ بوده، به کشوري که همواره، حاکميت آن از آن دشمنان اهلبيت (ع) بوده کاري نسنجيده و خالي از دورانديشي بوده است.
امروز اين مجموعه غني از ذخاير شيعه و اهلبيت (ع) در دستان جنايتکار رژيم بعثي است در حالي که از نسخههاي آن مجموعه جز نام و شمارهاي در اختيار نيست. شايد مرحوم اميني در پايان عمر شريف خود متوجه اين خطا گرديد و به هدف نجات اين مجموعه از افتادن در چنگال دشمنان اهلبيت (ع) وقفنامه کتابخانه را بهگونهاي تنظيم نمود که کتابخانه در شرايطي وابسته به کتابخانه آستان قدس رضوي شود؛ ليکن بنابر مثل معروف «تجري الرّياح بما لاتشتهي السفنُ» امروزه اين کتابخانه ارزشمند غريبانه در نجف انتظار کتابخوان و محققي را دارد که از آن بهنحو شايسته بهره بگيرد؛ ولي آيا مگر حوزه و کتابخواني مانده است؟!. در سال 1361 شمسي اين کتابخانه به همراه مجموعه نفيس خطي آن جزو ميراث فرهنگي عراق قرار گرفت، از کليه نسخههاي خطي و نفايس آن صورتبرداري شد و مهر اداره آثار باستاني عراق بر آنها خورد!
مدرسه آيتاللّه بروجردي از کتابخانهاي غني برخوردار است که از هنگام برپايي، همواره مورد استفاده بوده. اين کتابخانه در طبقه دوم مدرسه قرار دارد و داري متجاوز از 8000 جلد کتاب چاپي و چند صد جلد خطي ميباشد. کتابهاي خطي اين کتابخانه نيز غالبا از کتابخانههاي خصوصي ايران بدانجا منتقل شده است. در سال 1360 شمسي کتابهاي خطي اين کتابخانه را کتابخانه ملي عراق در بغداد به عنوان جزئي از ميراث فرهنگي عراق بهشمار آورد و مهر اداره آثار باستاني عراق بر پيشاني کليه کتابهاي ارزشمند خطي آن خورد.
مرحوم شيخ آقا بزرگ، عمر خود را در ميان کتابها و کتابخانهها سپري کرد و پس از وفات نيز در زير کتابخانه خود مدفون شد. او در منزل مسکوني خود که در يکي از فرعيهاي خيابان دوم «محله جُديده» نجف قرار دارد منابع فراواني را جهت تهيه مواد دو کتاب گرانقدر و جاوداني خود الذريعة الي تصانيف الشيعه و طبقات اعلام الشيعه فراهم کرده بود که ساليان دراز مورد استفاده او قرار داشت. مرحوم تهراني در سال 1375 هـ.ق خانه مسکوني و کتابخانه خصوصي خود را طي وقفنامهاي وقف عام نموده و آن را در اختيار حوزه علميه جهت استفاده طلاب قرار داد. سردرِ ورودي کتابخانه که پس از درگذشت آن مرحوم آرامگاه او نيز گرديده است با کاشيکاري اشاره به کتابخانه و آرامگاه آن مرحوم دارد و در پايين آن چند بيت شعر در مدح او و در آخرين بيت آن ماده تاريخ درگذشت آن بزرگوار آمده است:
کان اسمه تاريخه آغا بزرگ مُحسن
اين کتابخانه پس از فوت آن مرحوم کمتر مورد استفاده عموم قرار گرفت و بعدها نيز تعدادي از نسخههاي خطي آن مفقود گرديد.
اين کتابخانه با همّت و ياري مالي يکي از متمکنين ايراني به نام آقاي حاج محمدتقي اتفاق تهراني و پشتکار توليت مدرسه در سال 1381 هجري با خريد 5000 جلد کتاب از منابع اوليه تأسيس گرديد و بهتدريج بر تعداد کتابها افزوده شد. امروزه متجاوز از 15000 جلد کتاب چاپي و 500 نسخه خطي ارزشمند در آن وجود دارد. اين کتابخانه بهرغم اينکه از کتابخانههاي غني مدارس نجف بهشمار ميرود، به جهت دوري آن از مرکز شهر کمتر مورد استفاده عموم قرار دارد.
اين کتابخانه به همّت حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد انصاري قمي در سال 1386 هجري در طبقه دوم مسجد خضراء تشکيل گرديد. کتابخانه داراي يک مخزن کتاب و يک قرائتخانه بود. علاوه بر کتابهاي اوليه، مرحوم واعظ شهير حاج شيخ مرتضي انصاري نيز کتابهاي کتابخانه خود را وقف آن کرد ليکن به سبب حوادث عراق هرگز امکان انتقال آن به نجف پيش نيامد. اين کتابخانه در سال 1365 شمسي در پي توسعه فلکه اطراف حرم مطهر تخريب شد.
کمبود آب آشاميدني مشکل هميشگي شهروندان نجفي بـوده اسـت؛ زيرا نجف شهري است که از نظر موقعيت جغرافيايي در منتهياليه جنوب شرقي صحراي باديةالشام قرار گرفته و شمال و جنوب و غرب آن را صحراي بيآب و علفي فـراگـرفته است، ازاينرو همواره آب مشکل عمده آن بوده است. البته در 10 کيلومتري غرب نجف، شهر کوفـه قـرار دارد کـه از ميان آن يکي از شاخههاي رودخانه فرات «نهرالکوفه» عبور ميکند؛ ليکن چون نجف در بلنداي دشت قـرار دارد (نجـف 35 متر از کوفه بلنـدتـر است) ازايـنرو امکـان آوردن آب از رودخانه فرات به وسيله آبراه يا ترعه وجود ندارد؛ ليکن قداست نجف و آسايش زائران که همهساله هزاران نفر از آنها به عتبهبوسيِ آستانه حضرت علي (ع) مشرف ميشوند، همواره سلاطين و بزرگان و متمکنين را بر آن داشته است تا به چارهجويي جهت رساندن آب و نجات زائران و مجاوران از تشنگي برآيند. ايرانيان در اين راه کوششهاي فراوان و قابل توجهي را انجام دادهاند.
گويند نخستين کوشش جهت آبرساني به شهر را، سليمان بن أعين (م 250هـ) انجام داد. او با حفر چاهي عميق آب را از راه آبراهي از جنوب شهر که در آنجا شيب زمين کمتر است به داخل شهر هدايت کرد؛ ليکن حوادث و فتنههاي خوارج و زنگيان و قرامطه به زودي آبراه را از ميان برداشت.
پس از سليمان بن اعين، عضدالدوله ديلمي در سال 369 هجري اقدام به تعمير و اصلاح قنات يادشده کرد و خرابيهاي آن را رفع نمود و بهتر از قبل آب را در آن به جريان آورد و در اختيار اهالي نجف قرار داد. از آن پس اين قنات به قنات آل بويه يا قنات عضدالدوله شهرت يافت و تا دهها سال مورد استفاده اهالي و زائران قرار داشت. ليکن پس از انقراض دولت آل بويه و بيتوجهي به قنات بهتدريج آبراه بسته شد و مجددا نجف از نعمت آب محروم گشت.
در سال 479 هجري ملکشاه سلجوقي در هنگام زيارت عتبات عاليات از مشکل کمبود آب نجف مطلع شد و دستور کشيدن آبراهي را از فرات به سوي نجف صادر کرد.
سلطانسنجر سلجوقي فرزند ملکشاه به خواهش فخرالدين أبوالقاسم بن أبيليلي ـ يکي از سادات جليلالقدر حسيني ساکن اصفهان ـ اقدام به احداث آبراهي از نهر فرات به نجف نمود.
پس از او به امر سلطان غازانخان و مباشرت خادمش ـ شمسالدين صواب ـ آبراه ديگري جهت رساندن آب کشيده شد که به کانال «غازاني» مشهور بود.
پس از آن به دستور عطاملک جويني ـ وزير ايلخانيان ـ و مباشرت تاجالدين دلقندي در سال 676 هجري آبراهي از زير زمين از نهر فرات تا نجف کشيده شد و بدينوسيله آب را به نجف رساندند. اين آبراه سالها مورد استفاده بود؛ ليکن اهمال مباشران و رسوبات شديد رودخانه فرات آن را به مرور زمان مسدود نمود و باز نجف با مشکل بيآبي روبهرو گرديد.
پس از به قدرت رسيدن صفويان، شاهاسماعيل در سال 914 هجري به جهت زيارت عتبات مقدسه به نجف مشرف شد و پس از آگاهي از کمبود آب، دستور کشيدن قناتي را از فرات به سوي نجف صادر کرد، اين قنات در مدت کوتاهي آماده بهرهبرداري گرديد بهگونهاي که در دو سوي آن باغها و کشتزارهاي فراواني بهوجود آمد. شاهاسماعيل صفوي آبراه و زمينهاي سرسبز اطراف آن را وقف مرحوم محقق کرکي و فرزندانش نمود تا بدينوسيله عموم مردم همواره از آن آب استفاده نمايند. اين وضعيت تا هنگام جنگ ايران با عثماني ادامه داشت و پس از شکست شاهاسماعيل و محاصره نجف، سربازان عثماني اين آبراه را با خاک پوشانيدند و بدينگونه باز نجف در مضيقه بيآبي قرار گرفت.
در سال 980 هجري شاهطهماسب صفوي به زيارت عتبات مشرف شد و دستور کشيدن نهري را از فرات به سوي نجف صادر نمود، مباشران، اينبار از يکي از شعب رودخانه فرات که در نزديکي حلّه قرار داشت آبراهي را به سوي نجف کشيدند؛ ليکن به علّت بيدقتي و ناآگاهي از ارتفاع شهر نجف موفق به رسانيدن آب به شهر نشدند. اين نهر را مورّخان به نام «طهماسيه، طهماسبيه و طهمازيه» ناميدهاند. اين نهر اگرچه نجف را سيراب نکرد، در مسير خود بسياري از روستاها را آبياري و سيراب نمود.
در سال 1032 هجري شاهعباس اول بهمنظور زيارت عتبات مقدسه و سرکشي به متصرفات خود در عراق به نجف آمد و پس از آگاهي از وضعيت آب در نجف دستور انجامدادن دو کار را داد:
نخست آنکه دستور داد تعداد زيادي چاه عميق در نقاط مختلف شهر حفر کنند. اين چاهها که عمق بسيار زيادي داشتند و در تمام فصول سال از آب کالع و تا اندازهاي شيرين و گوارا برخوردار بودند تا سالهاي اخير به نام چاههاي شاه عباسي معروفاند و هنوز در بسياري از نقاط شهر نجف مورد استفاده قرار دارند، بنا به نقل اهالي نجف در جريان قيام سال 1412 هجري که آب و برق نجف چندينماه قطع بود تنها اين چاهها بودند که مردم را از تشنگي نجات دادند.
دستور ديگر شاهعباس، ترميم و رسوبزدايي از آبراهي بود
که شاهاسماعيل اول آن را ايجاد کرده بود. شاهعباس بدينوسيله آب را از نهر فرات تا فاصله 8 کيلومتري نجف کشانيد، آنگاه با کنـدن تونـلي، آب را به حوضچههاي بزرگي در زيرِ زمين رساند و در اختيار مردم قرار داد. سعي و همت او در اين کار بهحدّي بود که کليه سربازان و همراهان و اردوي خود را در اين کار مشـارکت داد، اين آبـراه تا سالها مشکل بيآبي نجف را رفع نمود.
در سال 1042 هجري شاهصفي بهمنظور زيارت عتبات راهي عراق گرديد و هنگام تشرّف به نجف براي رفع کمبود آب شهر انديشه ديگري بهکار بست، او دستور داد نهري عميق و عريض را از شمال شرقي نجف و از نزديکي شهر حلّه حفر کنند. اين نهر تا مسجد کوفه ادامه داشت، آنگاه از ميان آبراهي از زير مسجد آن را به سوي شرق و سپس به سوي جنوب شهر ادامه داد و آن را به برکه آبي که در غرب نجف قرار داشت ـ «بحرالنجف» ـ رسانيد و در آنجا با ساختن درياچهاي که مدخل و مخرج آن به وسيله سدهاي خاکي مهار ميشد سطح آب را بالا آورد. بدينوسيله آب تا داخل باروي شهر نجف هدايت ميشد؛ ليکن چندي بعد تمام اين زحمات طاقتفرسا بههدر رفت و بر اثر بيتوجهي مباشران و ديگر مشکلات ناشي از رسوبات شديد رودخانه فرات و لايروبينکردن بهموقع، مجددا نهر بسته شد و نجف بار ديگر با مشکل هميشگي خود روبهرو گرديد.
در سالهاي 1208 هجري يحييخان آصفالدولهـ وزير اعظم محمدشاه پادشاه هند ـ که از ايرانيان مهاجر به هند بود اموال کلاني را جهت حفر آبراهي فرستاد، اين بار مهندسان، طرح احداث نهري را از منطقه «مُسيّب» ـ در 50 کيلومتري شمال شرقي کربلا ـ ريختند. در اين منطقه آب از فشار بسياري برخوردار بود؛ لذا با حفر آبراهي آب را بهسوي مناطق پست و هموار نجف هدايت نمودند؛ ليکن اينبار فشار آب بهقدري زياد بود که مناطق وسيعي از اطراف نجف و آبراه را در زير آب فرو برد و باتلاقها و درياچههاي متعددي ايجاد کرد.
پس از نابودي آبراه هنديه، بزرگان نجف از عبداللّهخان أمينالدوله ـ فرزند محمدحسينخان صدر أعظم ـ تقاضاي کمک کردند و او با ارسال مبلغ 000/50 تومان به همراه مهندسي ايراني به نام ميرزاتقي، اقدام به حفر آبراه جديدي از منطقه «أبوفشيگه» ـ 15 کيلومتري شمال شرقي نجف و در مسير راه نجف، کربلا ـ کرد. او اين آبراه را به آبراه ديگري به نام «کري السعدة» که از يادگارهاي عضدالدوله ديلمي بود و هماکنون آثار آن در ميانه راه نجف ـ کوفه و در جنوب شرقي مسجد سهله قرار دارد متصل کرد و آب را بهسوي نجف روانه نمود، اين طرح با همان مشکلات طرحهاي آبراهسازي روبهرو شد و پس از چند سال مسدود گرديد.
در اين هنگام مرحوم آيتاللّه محمدحسن نجفي معروف به «صاحب جواهر» با کمک مالي يکي از ثروتمندان هندي اقدام به تعمير و ترميم آبراه امينالدوله کرد؛ ليکن در ميانه کار مرحوم صاحب جواهر درگذشت و کار تعطيل شد.
پس از مدتي فرهادميرزا معتمدالملک قاجار ـ عموي ناصرالدينشاه ـ با صرف هزينه کلاني مجراي آبراه أمينالدوله را لايروبي نموده و مجددا آب را بهسوي نجف روانه کرد.
در سال 1282 هجري مرحوم سيداسداللّه گيلاني که بهمنظور زيارت عتبات عاليات به نجف مشرف شده بود از بيآبي نجف آگاه شد و مصمم به رفع تشنگي از شهر و ترميم آبراه نمود، ازاينرو با هزينهاي که از ثلث اموال سردار محمد اسماعيلخان نوري تأمين ميشد و بالغ بر 000/30 تومان بود کار ترميم و لايروبي و عميقکردن آبراه امينالدوله را آغاز کرد و پس از 6 سال سرانجام در رمضان سال 1288 هجري آب را به نجف رسانيد. اين آبراه سالها مورد استفاده بود؛ ليکن چون همواره بانيان و مؤسسين آبراهها بيشترين تلاش خود را صرف رسانيدن آب به نجف ميکردند و به مشکلات پس از آن توجهي نداشتند، غالب اين آبراهها پس از چندينسال بر اثر سيلابها و تهنشينشدن گل و لاي و رسوبات بسته شده، آب مجددا قطع ميگرديد. آبراه رشتي نيز در سال 1307 هجري بر اثر سرما و بارانهاي موسمي و سيلابهاي ناشي از آن تخريب و بسته شد و مجددا نجف به حالت گذشته خود بازگشت.
در سال 1319 هجري مرحوم آيتاللّه ميرزاحسين خليلي تهراني با صرف هزينه زياد اقدام به ترميم آبراه نمود و توانست آن را پس از سالها کار و تلاش لايروبي و آماده جريان آب نمايد و عاقبت درسال 1327 هجري آب را به نجف رسانيد؛ ليکن اينبار کمبود آب در رودخانه فرات در منطقه «هنديه» که سرچشمه آبراه نجف بهشمار ميرفت تلاشهاي او را بيثمر گذاشت.
پس از مرحوم خليلي چندتن ديگر نيز در رسانيدن آب به نجف تلاش کردند. از آنجمله تلاش رضاشاه پاشا والي عثماني در عراق بود که اقدام به لايروبي آبراه نموده، آب را به نجف رسانيد؛ ليکن اين آبراه تنها مدت کوتاهي آبرساني داشت و مجددا مسدود شد.
همچنين به تقاضاي خيراللّه افندي؛ حاکم عثماني و حاجحسن پاشا؛ والي بغداد به دستور عبدالحميدخان خليفه عثماني مجددا آبراهي براي آبرساني به نجف کشيده شد؛ که «نهر حميديه» نام گرفت؛ ليکن عاقبتي بهتر از ديگر تلاشها نداشت.
در سال 1342 هجري مرحوم حاجمحمدعلي ـ رئيس تجّار خوزستان ـ همّت به ترميم آبراههاي موجود نموده و مبلغ 000/300 روپيه براي کشيدن آبراهي از منطقه مزيديات ـ 50 کيلومتري شمال شرقي نجف؛ آنجا که شاخهاي از رودخانه فرات به نام «نهر بنيحسن» ميگذرد ـ صرف کرد. هدف او کشيدن آبراهي از آن منطقه به غرب نجف بود که محل پست و گودي است و در آنجا از قديمالايام نهري به نام «بحيرةالنجف» وجود داشته است. او پس از کوشش زياد با همکاري دولت عثماني مقرراتي وضع نمود که به موجب آن صاحبان کشتزارها و باغهاي اطرافِ آبراه مالياتهايي را پرداخت کنند تا در راه ترميم و لايروبي آن مصرف شود؛ ليکن اين کوشش نيز نتيجهاي بسيار اندک دربرداشت.
در سال 1346 هجري موفقترين تلاش براي رسانيدن آب به نجف انجام پذيرفت. در اين سال مرحوم حاجآقا محمد بوشهري ـ مشهور به معينالتجار ـ در پي مذاکره با دولت عراق امتياز خريد و نصب پمپهايي جهت رسانيدن آب از کوفه به نجف را بهدست آورد، و در پي آن اقدام به خريد دستگاههاي لازم براي پمپاژ آب از شرکتي آلماني نمود و بدينمنظور کارگاهي را در کوفه تأسيس و دستگاههايي را در آنجا نصب کرد. او در اين کار علاوه بر کمک مالي مرحوم محمدعلي ـ رئيسالتجار خوزستان ـ از همکاري خواهرزاده نيکوکارش مرحوم آقااحمد بوشهري برخوردار بود که مباشرت طرح را به عهده داشت.
عاقبت تمام تلاشها به نتيجه رسيد و در روز 22 جماديالثاني سال 1347 هجري آب توسط پمپهاي قوي از رودخانه فرات کشيده شد و در داخل لولهها جريان يافت و به نجف رسيد، و بدينوسيله تلاش خيرخواهانه، ولي ناموفق نيکوکاران در طول صدها سال عاقبت به همت نيکوکاري ايراني به ثمر نشست و نام او در تاريخ نجف به عنوان کسي که توانست آب نجف را بدون بيم و هراس از گرفتاريهاي گذشته تأمين کند ثبت گرديد.
نجف تا نيمههاي قرن چهاردهم هجري از نعمت روشنايي و برق محروم بود و خانهها و مدارس و بويژه حرم مطهر و آستانه حضرت اميرالمؤمنين (ع) با قنديلهاي شمعي و نفتي و نظاير آن روشن ميشد. اين وسيله همواره در مکانهاي عمومي خطرآفرين بود؛ تا جايي که چندينمرتبه حرم مطهر بر اثر فروافتادن شمع از داخل شمعدانها يا سهلانگاري مسؤولان آتش گرفته و خسارات جبرانناپذيري را متحمل شده است.
نخستين اقدام براي روشنايي حرم مطهر و شهر نجف را يکي از نيکوکاران ايراني انجام داد. مرحوم حاجآقا محمد بوشهري معينالتجار پس از آنکه با موفقيت در سال 1347 هجري آب نجف را تأمين کرد به فکر تأمين برق نيز افتاد. ازاينرو پس از بررسي، اقدام به خريداري دستگاههاي توليد برق از آلمان نمود و آنها را در يکي از ساختمانهاي بزرگ و قديمي شهر نصب نمود. اين مولّد برق تنها جهت روشنايي حرم مطهر و کوچهها و خيابانهاي اطراف آن مورد استفاده قرار گرفت. انعکاس و تلألؤ نور در گوشه و کنار حرم و روي گنبد طلايي و در داخل ضريح مطهر و بخصوص در رواقها و بازتاب نور در آيينههاي سقف و ديوارها و روي چلچراغها و لوسترها و طلاي ضريح و درها، بهقدري زيبا و خيالانگيز بود که بسياري از شاعران عرب را به سرودن اشعاري زيبا در وصف آن مناظر واداشت. علاوه بر اين، شاعران نجف، اشعار و قصائد فراواني در تجليل از مرحوم بوشهري سرودند.
شهر نجف بهعلت وجود مرقد مطهر موليالموحدين (ع) و حوزه علميه کهنسال، همواره پذيراي صدها زائر و شيفته و دوستدار اهلبيت (ع) و دانشجوي طالب فضيلت بوده است، اين گروه نياز مبرمي به مسکن داشتند؛ لذا بزرگان دين به ياري نيکوکاران باايمان مهمانسراها و خانها و مدارس ديني زيادي به اين منظور در نجف ايجاد کردهاند.
بسياري از مردمان نيکوکار، خانههاي بسياري را خريده و وقف سکونت طلاب و زايرين کردهاند. غالبا توليت اين موقوفات با مراجع دين و بزرگان حوزه علميه بوده و آنان با صلاحديد، خانهها را در اختيار نيازمندان ميگذاشتهاند. اين خانهها معمولاً در محلات قديمي نجف بودند که در سالهاي اخير رژيم بعث تعدادي از آنها را از ميان برده است. علاوه بر اين بسياري از بانيان مدارس ديني نجف جهت تأمين هزينه تعمير و نگهداري و ديگر مصارف ضروري، خانههايي را خريده و درآمد آنها را وقف مدرسه کردهاند. مجموع اين خانهها که سهم ايرانيان مؤمن و نيکوکار در خريد و وقف آنها بسزا و قابل توجه است همواره با تنظيم وقفنامههاي شرعي بوده که به امضاي مراجع دين در نجف ميرساندند. يا آنکه خانه وقفي را در اداره ثبت به نام يکي از اتباع عراق ثبت ميکردند تا از جنبه قانوني با مشکلي مواجه نشود، اين وقفنامههاي شرعي که نظائر آن در سرتاسر کشورهاي اسلامي وجود دارد و از ارزش و اعتبار نيز برخوردار است، همواره مورد قبول دولتهاي متعاقب در عراق بود و ارزش و اعتبار قانوني داشت؛ ليکن رژيم بعث در سالهاي اخير با تصويبِ قانوني اَسناد وقفهاي رسمي را پذيرفته و از قبول اَسناد وقفي شرعي سر باز ميزند و بدينوسيله منازل بسياري را تصاحب نموده و اقدام به فروش آنها کرده و از اين راه ضربه جبرانناپذيري به سنت حسنه وقف وارد آورده است.
امّا منازل وقفي که به نام شهروندان عراقي ثبت شده بود خود با دو مشکل عمده مواجه گرديد:
نخست آنکه در بسياري از موارد، پس از مرگ صاحبِ سند، ورّاث او از روي ناآگاهي و يا از روي بيتوجّهي به جنبههاي شرعي و حرمت تصرف در وقف، مِلک و عين موقوفه را ميان خود تقسيم کرده و به خريد و فروش آن اقدام ميکنند و بدينوسيله تعداد زيادي از رقبات موقوفه از ميان ميرود.
دوم آنکه رژيم بعث، طبق قانون ظالمانه خود هر فردي را که محکوم به اعدام ميکرد و يا او را دشمن تلقي مينمود دستور مصادره کليه اموال منقول و غيرمنقول او را صادر ميکرد، که در مواردي اين حکم شامل اعيان موقوفهاي که به نام محکوم بود ميشد. نويسنده، افراد نيکوکاري را ميشناسد که به علت امانت و دينداري آنان خانههاي وقفي فراواني در ثبت مالکيت آنان قرار داده شد؛ اما پس از محکوميت آنان به دست رژيم، بسياري از آن خانهها مصادره شد و در معرض فروش قرار گرفت.
از طرحهاي خانههاي وقفي در نجف اشرف، در سالهاي اخير ميتوان از شهرک «حيّالشاهرودي» در ميانه راه نجف و کوفه ياد کرد. اين طرح بهخواسته مرحوم آيتاللّه سيدمحمود شاهرودي و کمک مالي يکي از نيکوکاران ايراني به نام حاجحسين حشمتي انجام پذيرفت. اين طرح عبارت بود از
زميني وسيع که براي ساختمان شهرکي براي سکونت طلاب علوم ديني در نظر گرفته شده بود. تا چندسال پيش از درگذشت مرحوم شاهرودي تعدادي از اين خانهها ساخته و در اختيار طلاب قرار گرفت؛ ليکن بعدها با تبعيد آقاي حشمتي و درگذشت آيتاللّه شاهرودي و حوادث عراق، اين طرح متوقف شد و خانهها از ساکنين آن تخليه گشت و رژيم بعث اين خانههاي وقفي را مصادره کرد.
سنّت حسنه کاروانسراسازي از ديرباز در سرزمينهاي اسلامي وجود داشته است. امروزه بسياري از اين کاروانسراها و رباطها و استراحتگاههاي عمومي از اندلس تا رباط و از آنجا تا قاهره، و از مکّه و مدينه و يمن تا عراق و شام و از آنجا تا اصفهان و خراسان و ماوراءالنهر و هند، و بهطور کلي در سراسر سرزمينهاي اسلامي پراکنده است. امروزه در ايران اسلامي تعداد زيادي کاروانسرا وجود دارد که همواره طبق نياز مسافران در جادههاي مالرو قديم ساخته ميشده است. يکي از خطسيرهاي پر رفت و آمد، خط و مسير غرب ايران بوده است که مسافران را به مرزهاي ايران و عراق وصل ميکرده است.
در دوران صفويه و بر اثر فزوني تردّد از ايران بهسوي عتبات و بالعکس، نياز به وجود کاروانسراها در جادههاي بياباني و خشک بيشتر احساس ميشد. ازاينرو صفويان اقدام به ساختن تعداد زيادي کاروانسرا در مسير کاروانهاي قديم از ايران تا بغداد واز آنجا در دو مسير؛ يکي مسير جنوب بهسوي کربلا و نجف، و ديگري در مسير شمال بهسوي سامرا نمودند.
اين کاروانسراها که به دست مهندسان و معماران ايراني و با رعايت شرايط منطقه ساخته ميشدند از وسعت و بزرگي قابل توجهي برخوردار بودند؛ بهگونهاي که در زمان واحد مسافران فراواني را در خود جاي ميدادند. گويند در طول مسير کاروانها بهسوي عتبات 100 کاروانسرا در داخل خاک عراق ساخته شده است؛ ليکن آنچه باقي است تنها تعداد انگشتشماري است و بقيه از ميان رفته است. در مسير جاده نجف و کربلا امروزه 3 کاروانسرا از کاروانسراهاي صفوي وجود دارد. نخستين کاروانسرا در فاصله 15 کيلومتري شمال نجف قرار دارد که به «خانالرُبّع» شهرت دارد. دومين کاروانسرا در فاصله 30 کيلومتري از شمال نجف قرار دارد که به «خان حمّاد» يا مصلّي يا نصف شهرت دارد، و سو مين کاروانسرا در 20 کيلومتري جنوب کربلا قرار دارد و به «خانالنخيله» مشهور است. اين سه کاروانسرا داراي باروي مربّعشکل و عظيم به ارتفاع بيش از 15 متر ميباشند و درِ ورودي آنها در سمت جنوب و نزديک به زاويه غربي قرار دارد. داخل کاروانسرا حياطي مربعشکل واقع است که در ميان آن چاهي عميق و در اطراف آن از 4 طرف ايوانها و اتاقهاي متعدد با سقفهاي گنبديشکل قرار دارد، کاروانسرا داراي زيرزميني وسيع و قابل استفاده در فصول سرما و گرماست، علاوه بر اين بام کاروانسرا بهگونهاي ساخته شده که قابل استفاده براي استراحت در شبهاي تابستان باشد.
نظير اين کاروانسراها در مسير کربلا و مسيّب بهسوي بغداد وجود دارد. همچنين در مسير بغداد ـ خانقين ـ قصر شيرين، و مسير بغداد ـ سامرا، و مسير بصره ـ بغداد نيز از اينگونه کاروانسراها ديده ميشود که غالبا بر اثر بيتوجّهي در حال فروريختن هستند.
سه کاروانسرا که در مسير نجف ـ کربلا قرار دارند تا سالهاي اخير مورد استفاده مؤمنيني که پياده به زيارت اباعبداللّهالحسين (ع) مشرف ميشدند قرار داشت. آنان شب را در يکي از آنها بهسر ميبردند. در سال 1355 شمسي درگيري شديدي ميان نيروهاي دولتي و مردم در سومين کاروانسرا رويداد.
علاوه بر اين کاروانسراها که در ميان راهها ساخته ميشد، در داخل شهر نجف نيز تعدادي خان جهت سکونت زائران وجود داشته است که به علت متروکهبودن در سالهاي اخير، غالب آنها مخروبه گرديده و پس از صلاحديد از مراجع تقليد بعضي از آنها تبديل به أحسن شده است. از جمله اين خانها ميتوان از مدرسه يزدي(صغري) نام برد که قبلاً محل سکونت زوّار بود و بعدها به دستور مرحوم يزدي به جاي آن مدرسه علميه ساخته شد. اين مدرسه نيز در سال 1360 شمسي ويران شد.
شهر کربلا از سال 61 هجري تاکنون همواره کعبه آمال و علاقهمندان اهلبيت(ع) و دوستداران حق و عدالت بوده است و ساليانه هزاران نفر جهت زيارت آستانه سالار شهيدان حضرت اباعبداللّه الحسين(ع) وارد اين شهر ميشوند. رفت و آمد اين گروه عظيم از مردم، نيکوکاران را تشويق به ايجاد بناهاي وقفي جهت استفاده و استراحت اين زائران نموده است.
کربلا علاوه بر قداست و زيارتي بودن ـ که خود نيازهاي فراواني را ايجاد ميکند ـ از ديرباز يکي از حوزههاي علميه شيعه را در خود جاي داده است. اين حوزه هرچند به پايه قدمت و ديرينگي حوزه کهنسال نجف نميرسد، در دورانهايي، از عظمت و شکوفايي فراواني برخوردار بوده است. از آن جمله ميتوان از دوران سرنوشتساز و تعيينکننده مرحوم آيتاللّه وحيد بهبهاني ياد کرد. با همت و پشتکار و قدرت علمي اين بزرگمرد بود که جبهه عقلگرايان پيروز گشته و شيعه از غوطهور شدن در ورطه انديشههاي باطل و بيثمر و ضد عقل و منطق نجات يافت. از اينروست که از وحيد بهبهاني با عنوان بنيانگذار مکتب اصولي متأخر ياد ميکنند. علاوه بر اين در دوران جنگ جهاني اول و پس از اشغال عراق بهدست ارتش بريتانيا، حوزه علميه کربلا به زعامت آيتاللّه ميرزا محمدتقي شيرازي بود که رهبري مبارزات استقلالطلبانه عراق را بهعهده داشت.
در هرحال وجود اين حوزه علميه سبب ديگري بود که نيکوکاران را به ساختن مدارس ديني و کتابخانهها جهت استفاده طلاب وادار ميکرد؛ ليکن همانگونه که گذشت چون شهر کربلا زيارتگاه عمده شيعه به حساب ميآيد، تعداد ساختمانهايي که در آن جهت اسکان زايرين ساخته شده است بر تعداد مدارس ديني و کتابخانههاي وقفي فزوني چشمگيري دارد.
در شهر کربلا نيز همانند نجف اشرف، نقش ايرانيان نيکوکار و مؤمن در ايجاد يا ترميم بناها و ساختمانهاي وقفي قابل توجه و چشمگير است. در اين نوشتار به تأسيسات وقفي که ايرانيان در کربلا ايجاد يا ترميم کردهاند خواهيم پرداخت.
باني اين باقيات صالحات مرحوم ميرزا شفيعخان صدرأعظم ميباشد. او هنگام تشرّف به زيارت کربلا توفيق ساختن اين مسجد را يافت و آن را در جنوب شرقي کربلا در نزديکي نهر «الهنديه» ـ يکي از شاخههاي رودخانه فرات ـ و در مسير راه «خانالنُخيله» بنا نمود. اين مسجد سالها مورد استفاده مؤمنين بود و پس از مرگ ميرزا شفيعخان، نيز پيکر او را در گوشهاي از حياط مسجد به خاک سپردند. بعدها نخلستانها و باغهاي اطراف اين مسجد، گورستان عمومي کربلا شد که به گورستان «وادي أيمن» مشهور است. اين مسجد در سال 1319 هجري به همت دو برادر نيکوکار ايراني به نامهاي حاجعلي و حاجآقا جان بازسازي شد. خاطره تجديد ساختمان با اشاره به تاريخ آن با دو بيت شعر زيباي فارسي بر روي کاشيکاري سبز رنگ بر سر درِ ورودي مسجد ثبت شده است.
اين مسجد را مرحوم سردار حَسنخان قزويني در اواخر قرن دوازدهم هجري در زاويه شمال شرقي صحن مطهر و در فاصله کوتاهي از باروي صحن اباعبداللّه الحسين(ع) بنا نموده است. اين مسجد قديمي بنا به نقل مورخين، بسيار زيبا و چشمگير بوده و کاشيکاريهاي بسيار نفيس و ارزشمندي داشته است. اين مسجد بعدها بهجهت توسعه خيابان اطراف حرم مطهّر تخريب گرديد، و تخريب آن با اعتراض مردم و علما و اعيان شهر روبهرو شد؛ ليکن حاکم ناصبي شهر بدون توجه به تمايلات مردم و ارزشمندي بنا با سرعت تمام آن را ويران کرد و حتي کاشيهاي نفيس آن را که ميشد از آنها در موزه نگهداري نمود نيز از اين نابودي در امان نماند تا يادي از اين اثر نفيس در خاطرهها باقي نماند.
اين مسجد در سال 1276 هجري به دستور ناصرالدينشاه قاجار و پس از تشرّف او به زيارت کربلا ساخته شد. مسجد در شمال باروي صحن مطهر امامحسين(ع) قرار داشت. اين مسجد زيبا نيز بعدها به بهانه توسعه خيابانهاي اطراف حرم، در نيمه دوم قرن چهاردهم هجري از ميان برداشته شد.
اين مسجد را مرحوم آيتاللّه آقاباقر وحيد بهبهاني در دوران زعامت و رياست مطلقه خود در کربلا بنا نمود. اين مسجد در يکي از کوچههاي غربي باروي حرم امامحسين(ع) در نزديکي مدرسه معروف به «هندي» قرار داشت. در سالهاي اخير اين مسجد به همراه بسياري از مدارس و مساجد ديگر به بهانه توسعه خيابانهاي اطراف حرم ويران شد.
اين مسجد را مرحوم آيتاللّه ميرزا مهدي شهرستاني در سال 1189 هجري و در نزديکي دروازه معروف به «بابالشهداء» در شرق حرم مطهر بنا نمود. اين مسجد بر اثر فرسودگي در سال 1356 هجري به دست عبدالرزاق الأُزري ـ استاندار وقت کربلا ـ تخريب و تجديد بنا شد و در سال 1399 هجري به همراه بسياري ديگر از مؤسسات مذهبي، به بهانه توسعه خيابانها به سرنوشت مساجد قبلي دچار شد.
از مساجد قديمي کربلاست که به همت ايرانيان نيکوکار ساخته شده است. اين مسجد در شرق حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) در مسيري که به آرامگاه فقيه بزرگوار مرحوم ابنحمزه منتهي ميشود قرار دارد. در بخشي از مسجد، آرامگاه گروهي از بزرگان ايراني قرار دارد که نام بعضي از آنان عبارت است از: ميرزا نصراللّه صدرالممالک (م1285هـ)، ميرزا محمدهادي صدرالممالک (م1310هـ)، محمدتقي بن الحاج عبدالکريم تبريزي (م1332هـ)، ميرزا محمدعلي بن الحاجرضا همداني (م1293هـ).
اين مسجد در سال 1372 هجري به همت مرحوم شيخ محمدمهدي واعظ مازندراني در محله خيمهگاه ساخته شد و تا پيش از حوادث سال 1412 هجري برپا بود.
اين مسجد در سال 1243 به همّت مرحوم سيدصالح فوزي تهراني در ميان بازار نجّارها بنا گرديد و تاکنون مورد استفاده مؤمنين است. اين مسجد در سال 1361 هجري در اختيار سازمان اوقاف عراق قرار گرفت.
کربلا را ميتوان شهر حسينيهها ناميد؛ شهري که در هر کوي و برزن آن حسينيهاي از آنِ اهالي شهري يا منطقهاي يا قبيلهاي ساخته شده و بر افراد آن و ديگر زايران وقف گرديده است. تقريبا تمام شهرهاي عمده عراق و ايران و کشورهاي خليج و عربستان و هند و پاکستان در کربلا حسينيه دارند و هر کدام به فراخور حال و به نسبت ساکنين خود اقدام به ساختمان حسينيههاي کوچک و بزرگ نمودهاند. حسينيهها نهتنها در روزهاي دهه محرم يا اربعين و يا نيمه رجب و شعبان که روزهاي زيارتي شهر کربلا بهشمار ميرود، مملوّ از جمعيتاند، در طول سال نيز پذيراي زائران و عتبهبوسان اباعبداللّه الحسين(ع) هستند. علاوه بر اين در شبها و روزهاي جمعه اين حسينيهها گروههاي زيادي از زيارتکنندگان را در خود جاي ميدهند. اين زائران از اين حسينيهها بهعنوان استراحتگاه کوتاهمدت استفاده مينمايند.
هزينه ساختمان اين حسينيهها را معمولاً افراد شهر يا منطقه يا قبيله مربوطه به افراد مورد اعتماد پرداخت ميکنند و اين افراد به ساختمان حسينيهها همت ميگمارند. از اينرو معمولاً اين حسينيهها باني معيّن و مخصوصي ندارد؛ بلکه مردم شهر و منطقهاي براي درک ثواب اين فضيلت بزرگ، هرکدام به فراخور حال بخشي از هزينههاي آنها را بهعهده ميگيرند. تعدادي از اين حسينيهها داراي ساختمانهاي عظيم و مجللي بوده و هستند، همانند حسينيه تهرانيها و اصفهانيها؛ اما ساختمان برخي کوچک ـ در حدّ يک خانه ـ و ساده است. بعضي از شهرهاي عراق ـ همانند بغداد و بصره ـ داراي حسينيههاي متعددي هستند که هرکدام متعلق به بخش يا محلهاي است.
مايه تأسف دوستداران اهلبيت(ع) است که از سال 1970 ميلادي رژيم بعث حاکم بر عراق مبارزه خود را عليه دينداري و تشيع آغاز کرده و ستيزهجويي با مراسم عزاداري اباعبداللّه الحسين(ع) را بخشي از برنامه خصمانه خود قرار داده است؛ اوج دشمني و ضديت رژيم در قيام مردم عراق در شعبان 1412 هجري نمايانگر شد و در پي سرکوب قيام، رژيم بعث با دو لشکر مجهز به تمام تجهيزات جنگي ـ از تانک و توپخانه و هواپيما و موشکانداز و غيره ـ به شهر حمله نمود و مدت 10 روز کربلا را از زمين و آسمان مورد شديدترين حملات قرار داد که در نتيجه محلههاي بزرگ و قديمي شهر کربلا که در اطراف حرم مطهر قرار داشتند همگي منهدم شدند و صدها نفر به شهادت رسيدند. ارتش بعث چندين روزمتوالي مستقيما حرم امامحسين(ع) و حرم حضرت ابوالفضل(ع) را هدف توپخانه خود قرار داده بود که تخريبهاي فراوان و هولانگيزي در اين دو بقعه مقدس به وجود آمد، به گونهاي که اين دو مقام مقدس شبيه مخروبههاي شهرهاي آبادان و خرمشهر به نظر ميرسيد. علاوه براين، ارتش بعث پس از اشغال شهر، اقدام به منفجر کردن بسياري از حسينيهها و مدارس ديني و مساجد شهر نمود، از اينرو امروزه متأسفانه بجز موارد استثنائي از حسينيههايي که به توصيف آنها خواهيم پرداخت جز تلّي از خاک باقي نمانده است (و سيعلمالذين ظلموا أيّ منقلبٍ ينقلبون).
اين حسينيه در سال 1345 هجري به همت مرحوم ميرزا علي اسکويي در کوچه مشهور به «الداماد» ساخته شده است. بناي اين حسينيه عبارت بوده است از حياطي که در اطراف آن اتاقهايي قرار داشته و همهساله در آن مراسم عزاداري برگزار ميشده است. اين حسينيه تا پيش از حوادث سال 1412 هجري پا برجا بود.
اين حسينيه در سال 1372 هجري به همّت مرحوم شيخ محمدمهدي واعظ مازندراني در محله خيمهگاه ـ در فاصله کوتاهي از حرم مطهر اباعبداللّه(ع) ـ بنا گرديد و همواره پذيراي بسياري از زائران مازندراني بود. اين بنا نيز پس از حوادث سال 1412 هجري ويران شد.
اين حسينيه يکي از بزرگترين حسينيههاي ايرانيان در کربلا بود و با کمک مالي مردم نيکوکار اصفهان در خيابان «القبله» بنا شده است. ساختمان آن از حياطي نسبتا بزرگ و يک بناي دو طبقه تشکيل شده بود و در راهروهاي آن تعداد زيادي اتاق جهت اقامت زائران قرار داشت، حسينيه داراي سردري بسيار زيبا بود که در اطراف آن به روي کاشيهاي معرّق و با آيينهکاري زيبا اشعاري در مدح اهلبيت(ع) به چشم ميخورد، اين حسينيه در پي حوادث خونين قيام مردم در شعبان 1412 هجري بهدست رژيم بعث منهدم گرديد.
بزرگترين حسينيه در کربلا بهشمار ميرفت. اقدام براي ساختمان اين حسينيه از سالها قبل آغاز شد و بسياري از وعاظ و گويندگان در شهرهاي مختلف ايران جهت ساختمان آن که در وهله نخست به عنوان «حسينيه ايرانيان» نامگذاري شده بود نيکوکاران را به پرداخت پول و مشارکت در ساختمان آن تشويق ميکردند؛ ليکن پس از پايان ساختمان آن را «حسينيه تهرانيها» ناميدند. شايد علت اين نامگذاري سهم بيشتر نيکوکاران تهراني در کمک به ساختمان آن بود!
اين حسينيه موقعيت بسيار ممتاز و قابل توجهي داشت؛ بدينگونه که در فاصله 10 متري از باروي صحن مطهر حرم اباعبداللّه(ع) در سمت قبله و در فلکه اطراف حرم و در مقابل يکي از دروازههاي ورودي صحن قرار داشت. ساختمان حسينيه از سه طبقه به همراه شبستاني بزرگ در طبقه اول که محل برگزاري مراسم عزاداري بود و زيرزمينهاي وسيع و متعددي تشکيل شده بود، حسينيه متجاوز از 200 اتاق براي سکونت خانوادگي داشت که در مواقع ازدحام و زيارتي از زيرزمينها و شبستانها و تالارهاي حسينيه نيز استفاده ميشد. وضعيت اين حسينيه همواره بستگي به روابط سياسي ايران و عراق داشت و مکررا رژيم عراق ساختمان آن را از متوليان آن گرفته و در اختيار مقامات امنيتي قرار ميداد و از ورود زائران به داخل آن ممانعت ميکرد. از سال 1970 ميلادي رژيم براي عوامفريبي اقدام به برگزاري مراسم ساليانه باشکوهي در شب سوّم شعبان ـ سالروز ولادت امام حسين(ع)9ـ در اين حسينيه نمود و براي گمراهنمودن ميهمانان که از داخل و خارج عراق دعوت ميشدند نام حسينيه را به «الحسينية الحيدريه» تغيير داد و سر درِ حسينيه را که نمايانگر هويت سازندگان آن بود از ميان برداشت.
اين حسينيه در جريان حوادث قيام سال 1412 هجري به علت نزديکي به حرم مطهر مورد استفاده انقلابيون قرارداشت و پس از اشغال شهر به دست ارتش بعث، با ديناميت منفجر و تبديل به تلّي از خاکگرديد.
اين حسينيه که توليت آن بهعهده گروهي از اعيان شهرستان قم؛ از جمله مرحوم آيتاللّه حاج شيخمرتضي حائرييزدي و مرحوم حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخنصراللّه خلخالي و حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخاحمد انصاريقمي بود، در سال 1385 هجري به همّت دو متولي اخير و کمک و ياري مالي اهالي قم در زميني به مساحت بيش از 2000 متر در خيابان خيمهگاه و نزديک ميدان «الامام علي(ع)» ـ در فاصله 500 متري جنوب حرم مطهر ـ ساخته شد. ساختمان کنوني حسينيه که تنها بخش اول آن به اتمام رسيد عبارت بود از دو طبقه ساختمان و يک زيرزمين. در طبقات ساختمان در هر راهرو دو رديف اتاق جهت سکونت زائرين ساخته شده بود. اين حسينيه به همّت متوليان آن در مدت متجاوز از 20 سال که ديگر حسينيهها را رژيم بسته بود پذيراي زائران ايراني از شهرهاي گوناگون بود. حسينيه پس از حوادث سال 1412 هجري آسيب فراوان ديد و بخشهايي از آن تخريب گرديد.
زمين اين حسينيه را که در خيابان «صاحبالزمان(ع)» قرار داشت نيکوکاران آذربايجاني از سالها پيش خريداري کرده بودند؛ ليکن حوادث عراق مانع از ادامه کار ساختمان ميشد، تا اينکه در سال 1357 شمسي بخشي از طرح ساختمان به همّت مرحوم آيتاللّه خوئي تکميل و مورد استفاده قرار گرفت. اين ساختمان در حوادث سال 1412 هجري بهدست نيروهاي بعثي تخريب شد.
اين حسينيه را مرحوم حاج سيدمحمد صالح بلورفروش در سال 1344 هجري در خيابان «المخيّم» براي سکونت زائران ساخته بود. اين حسينيه علاوه بر اتاقهاي متعدد جهت سکونت، نمازخانهاي بزرگ و کتابخانهاي داشت که کتابهاي آن را مرحوم سيدعبدالحسين آلطعمه (توليت آستانه حضرت اباعبداللّه(ع) متوفي سال 1380 هجري) وقف نموده بود.
اين مدرسه از باقيات صالحات مرحوم سردار حَسنخان قزويني است که آن را به همراه يک مسجد و کتابخانه عمومي در سال 1180 هجري بنا نمود. مدرسه در شمال باروي صحن مطهر و در نزديکي يکي از دروازههاي
ورودي صحن مطهر و در آغاز بازار بزرگ کربلا قرار دارد. اين مدرسه از شهرت فراواني در تاريخ کربلا برخوردار است؛ زيرا بزرگترين مدرسه ديني کربلا تا سالهاي اخير بوده و ساختمان آن از زيبايي خاصي از لحاظ مهندسي و کاشيکاريهاي نفيس آن برخوردار است. اين کاشيها بر سر درِ ورودي و گرداگرد مدرسه ديده ميشوند و بر روي آنها آيات قرآن و احاديث نوشته شده است. اين مدرسه داراي موقوفات بسيار زيادي است که از محل درآمد آنها مخارج مدرسه و کمکهاي مالي به طلاب تأمين ميشده است. ساختمان مدرسه متجاوز از يک قرن مورد استفاده حوزه علميه و طلاب علوم ديني در کربلا بوده است و در اين سالها صدها نفر در آنجا به درس و آموزش مشغول بودهاند. بعضي از مؤرخين آوردهاند که سيدجمالالدين اسدآبادي مدتي در اين مدرسه به تحصيل پرداخته است [تراث کربلاء، ص202] در 16 محرم سال 1368 هجري بخش عمده اين مدرسه به همراه موقوفات آن که عبارت از تعداد فراواني مغازه بود بر اثر توسعه فلکه اطراف حرم تخريب شد. در همين تاريخ باقيمانده زمين مدرسه به همت نيکوکاران و علماي دين بازسازي شد و تا سالهاي اخير ـ پيش از حوادث سال 1412 هجري ـ پابرجا بود.
اين مدرسه در سال 1270 هجري به همت گروهي از نيکوکاران ايراني در ميان بازار بزرگ کربلا و در نزديکي آرامگاه مرحوم آيتاللّه سيدمحمد مجاهد طباطبايي ـ صاحب کتاب المناهل ـ ساخته شد. ساختمان مدرسه از دو طبقه تشکيل شده بود که تعداد اندکي حجره در دو طبقه آن قرار داشت و در زاويه جنوب شرقي مدرسه آرامگاه مرحوم مجاهد با گنبد سبز رنگي در بالاي آن قرار داشت. در ايوان جنوبي مدرسه سنگ مرمر آرامگاه دوتن از بزرگان خاندان طباطبايي که يکي از آنان عموي مرحوم آيتاللّه بروجردي بود خودنمايي ميکرد. اين مدرسه بعدها بر اثر توسعه خيابانهاي اطراف از سمت شمال تخريب و قسمتهايي از آن در خيابان قرار گرفت و سالها به اين حالت باقي بود؛ ليکن در سال 1360 شمسي رژيم بعث مجددا به بهانه توسعه خيابان «بينالحرمين» اين مدرسه را تخريب کرد و تنها بخشي کوچک از آن که آرامگاه مرحوم مجاهد بود با گنبد سبز آن باقي ماند. تا اينکه اين مقبره نيز در سال 1362 شمسي شبانه ويران شد و آثار آرامگاه آن مجاهد بزرگوار را همچون بسياري از يادگارهاي شيعيان و ايرانيان از ميان برداشتند.
اين مدرسه به همّت مرحوم شيخ عبدالحسين تهراني ـ مشهور به شيخالعراقين ـ از محل ثلث اموال ميرزا تقيخان اميرکبير ـ صدراعظم دوران ناصرالدين شاه قاجار ـ ساخته شد. اين مدرسه در غرب باروي حرممطهر قرار داشت و همواره مورد استفاده طلاب علوم ديني بود تا اينکه در سالهاي اخير بر اثر توسعه فلکه و خيابانهاي اطراف حرم اين مدرسه نيز تخريب گرديد.
از مدارس ديني مشهور در کربلاست که در سال 1270 هجري به همّت مالي گروهي از ايرانيان آذربايجاني و قفقازي در کوچه «الداماد» ساخته شد. اين مدرسه همواره مورد استفاده طلاب و محل درس و بحث آنان بود. پس از حوادث سال 1412 هجري اطلاع دقيقي از وضعيت آن در دست نيست.
اين مدرسه در محله «العباسية الشرقيه» و در خيابانهاي جنوب شرقي حرم مطهر ابوالفضل(ع) قرار دارد. ساختمان مدرسه در سال 1287 هجري به همت مرحوم ميرزا کريمخان شيرازي بنا شده و شامل يک حياط وسيع با حوضي بزرگ و تعدادي درخت در ميان حياط و يک طبقه ساختمان است که گرداگرد حياط قرار دارد. در جنوب حياط شبستان وسيع و بزرگي وجود دارد که نمازخانه و محل درس و بحث بوده است. اين مدرسه به جهت موقعيت ممتاز آن سالها پذيراي گروه زيادي از زائران حسيني در ماههاي محرم و صفر بوده است و روزانه در نمازخانه آن متجاوز از 10000 نفر را اطعام ميکردهاند. اين مدرسه در سال 1308 هجري به همّت مرحوم ميرزاعليمحمد شيرازيموسوي تعمير گرديد. اين بنا تاکنون با استحکام تمام پا برجا است.
اين مدرسه از يادگارهاي ايرانيان نيکوکار در کربلاست که در نيمههاي قرن سيزدهم هجري در خيابان «الامام علي(ع)» و در نزديکي آرامگاه مرحوم سيدمحمد مجاهد طباطبايي ساخته شده است. ساختمان آن که از دو طبقه تشکيل شده بود سالها مورد استفاده طلاب حوزه علميه قرار داشت. رژيم بعث ابتدائا در سال 1360 شمسي به بهانه توسعه خيابانهاي اطراف بخش عمده اين مدرسه را تخريب کرد و پس از حوادث سال 1412 هجري باقيمانده آن را نيز ويران نمود.
از مدارس ديني مشهور کربلا که در مقابل دروازه «الزينبيه» ـ در غرب باروي صحنمطهر ـ قرار داشت
مدرسه زينبيّه بود. توليت اين مدرسه از آنِ مرحوم آيتاللّه ميرزا محمدتقي شيرازي و پس از او به عهده فرزندش مرحوم شيخ عبدالحسين شيرازي واگذار شد. اين مدرسه نيز در هنگام توسعه خيابانهاي فلکه اطراف حرم تخريب گرديد.
سازنده آن مرحوم حاج محمدسليمخان شيرازي است و در سال 1250 هجري بنا شده است. موقوفات قابل توجهي براي ساکنين آن در نظر گرفته شده بود و سالها مورد استفاده طلاب حوزه علميه قرار داشت.
اين مدرسه از باقيات صالحات مرحوم آيتاللّه حاجآقاحسين طباطبايي بروجردي است. تصميم به بناي اين مدرسه پيش از درگذشت مرحوم بروجردي گرفته شده بود؛ ليکن ساختمان آن در سال 1381 هجري به همت مرحوم حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخنصراللّه خلخالي پايان گرفت. اين مدرسه در خيابان »المخيّم» نزديک به ميدان «الامام علي(ع)» و در 500 متري جنوب حرم مطهر قرار داشت. ساختمان زيباي آن عبارت بود از يک حياط که در سه طرف آن دو طبقه ساختمان و حجرات قرار داشت. علاوه بر اين، مدرسه داراي زيرزميني وسيع بود. اين مدرسه بهجهت نزديکي به حرم مطهر همواره براي انجام وضو و تشرف زوار به حرم مطهر و يا بيتوته طلاب مورد استفاده قرار ميگرفت، از اينرو در ميان مردم به عنوان «حسينيه بروجردي» شهرت يافته بود. اين مدرسه در حوادث خونين سال 1412 هجري بهدست نيروهاي بعثي منهدم گرديد.
اين مدرسه در سال 1327 هجري در زميني وقفي و به همت گروهي از ايرانيان جهت آموزش کودکان ايراني تأسيس شد. نخستين مدير آن مرحوم ميرزاهادي شهرستاني ـ از فرهنگدوستان ايراني مقيم کربلا ـ بود. در سال 1925 ميلادي اين مدرسه بنابر توافق ميان دولتين ايران و عراق جزو املاک دولت ايران بهشمار آمده و وزارت آموزش و پرورش و سرپرستي مدارس ايرانيان در عراق آن را اداره ميکردند. در طي نيمقرن فعاليت آموزشي، هزاران دانشآموز در اين مدرسه تربيت شدند. رژيم عراق، اين مدرسه را در سال 1980 ميلادي و پس از تيرهشدن روابطش با دولت ايران تعطيل کرد و بعدها ـ در سال 1364 شمسي ـ بخشهايي از آن جهت توسعه فلکه روبهروي مدرسه، تخريب شد. و مقامات عراقي باقيمانده آن را مصادره کردند! از ويژگيهاي اين مدرسه آزمايشگاه بسيار مجهّز آن بود که در قسمتي از آن حيوانات و پرندگان خشکشده زيادي قرار داشت.
اين مدرسه به همت حجتالاسلام شيخحسن نائيني ـ از وعاظ و گويندگان مذهبي کربلا ـ و ياري مالي شيعيان کويت در شمال آستانه حضرت ابوالفضل(ع) بنا شد، و تا پيش از حوادث سال 1412 هجري همواره مورد استفاده طلاب علوم ديني قرار داشت.
اين مدرسه به همّت گروهي از علماي کربلا جهت آموزش طلاب علوم ديني در خيابان «الحسين(ع)» بنا گرديد. توليت اين مدرسه بهعهده حجتالاسلام سيدمرتضي خطيب قرار داشت. از وضعيت کنوني اين مدرسه اطلاع دقيقي در دست نيست.
اين کتابخانه از گذشتههاي بسيار دور در يکي از حجرات صحن اباعبداللّه الحسين(ع) تشکيل شده بود، و داراي کتابهاي خطي نفيس و ارزشمندي از قبيل نسخههاي نفيس و گرانبهاي قرآن بود. قسمت عمده کتابهاي اين کتابخانه را پادشاهان و شاهزادگان و اهل علم و متمکّنين ايراني و ديگران وقف کرده بودند. اين کتابخانه مکررا مورد دستبرد حوادث قرارگرفته که مصيبتبارترين آنها در هنگام حمله وهابيون جنايتکار در سال 1216 هجري انجام گرفت. در اين حمله عمده کتابها به آتش کشيده شد و باقيمانده آن بهدست وهّابيها به غارت رفت. براي نمونه مورخين از نسخه خطي بسيار نفيس و ارزشمندي از قرآن ياد ميکنند که نزد «سلامة السهبان» ـ از سرکردگان وهابيون در شهر «حايل» در عربستان ـ ديده شده و بر آن مهر وقفيت آستانه امامحسين(ع) وجود داشته است. پس از حمله مذکور مجددا نيکوکاران، کتابهاي بسياري را بر آن وقف کردند، و مجددا کتابخانه رونق گذشته خود را باز يافت.
در سالهاي اخير در سمت غرب صحن مطهر و در نزديکي دروازه معروف به «سلطاني» کتابخانهاي بنا گرديد و اين کتابخانه به همراه بخشي از کتابهاي خطي کتابخانههاي مدارس ديني ويرانشده کربلا، بدانجا منتقل شد و مجموعه نسبتا غني و بزرگي را تشکيل داد. پس از حوادث سال 1412 هجري کتابخانه مورد اصابت گلولههاي توپ و خمپاره قرار گرفت و طعمه آتش شد و کتابهاي زيادي از آن به دست ارتش بعث کافر به سرقت رفت، از آنجمله از يک نسخه خطي بسيار ارزشمند قرآن کريم ميتوان ياد کرد که نگارنده آن را در ايران مشاهده کرده است. دارنده اين قرآن آن را در يکي از کشورهاي خليجفارس به مبلغ 500 دلار تهيه کرده و بر تعدادي از صفحات آغازين و پايان آن مهر کتابخانه حرم امامحسين(ع) ديده ميشد.
مرحوم شيخ عبدالحسين تهراني (م1285هـ) آثار وقفي متعددي از خود در عتبات برجاي گذاشته است. توليت اين کتابخانه با دو فرزند آن مرحوم؛ يعني شيخعلي و شيخمهدي بوده است. اين کتابخانه کتابهاي خطي نفيس و ارزشمندي داشت که نسخه منحصر به فرد شرححال خواجه نصيرالدين طوسي ـ به قلم يک نويسنده يوناني ـ از جمله آنهاست. اين کتاب را دزدان فرهنگ از کتابخانه به يغما برده و هماکنون در موزه بريتانيا از آن نگهداري ميشود. اين کتابخانه بعدها بر اثر بيتوجهي متوليان از ميان رفت و بخشهايي از کتابهاي باقيمانده آن به کتابخانه جعفريه در مدرسه (هندي) کربلا منتقل شد. مستشرق معروف جُرجي زيدان در کتاب خود (تاريخ آداب اللغة العربية ج4/128) ضمن ياد از اين کتابخانه به معرفي برخي از نسخههاي نفيس آن پرداخته است. (تراث کربلا، ص323).
اين کتابخانه را دانشمند فاضل مرحوم سيد علياکبر قزويني (م بعد از 1300هـ) تأسيس کرد و کتابهاي آن را وقف استفاده عمومي قرار داد. پس از آن مرحوم، توليت آن بهعهده مرحوم سيدهاشم قزويني قرار داشت. بعدها کتابهاي اين کتابخانه متفرق گشت و قسمتي از باقيمانده آن به کتابخانه مدرسه هندي در کربلا ضميمه شد.
اين کتابخانه در واقع کتابخانه خصوصي مرحوم شيخ محمدمهدي مازندراني ـ از وعاظ و سخنگويان عاليقدر کربلا ـ بود که پس از وفات او در سال 1385 هجري در يکي از مدارس ديني کربلا جهت استفاده عموم قرار داده شد. اين کتابخانه داراي کتابهاي خطي و چاپي نفيس و ارزشمندي است و از وضعيت آن پس از حوادث سال 1412 هجري اطلاعي در دست نيست.
اين کتابخانه در سال 1376 هجري به همت حجتالاسلام والمسلمين سيدنورالدين ميلاني ـ فرزند مرحوم آيتاللّه ميلاني ـ در محله «العباسيةالغربيه» تأسيس گرديد. اين کتابخانه داراي هزاران جلد کتاب چاپي و 500 جلد کتاب خطي بود که بخشي از آنها نفيس و ارزشمند بودند و همواره مورد استفاده قرار داشتند. در بخشي از ساختمان کتابخانه جلسات مذهبي هفتگي تشکيل ميشد. اين کتابخانه بعدها بر اثر فشار رژيم عراق و مهاجرت مؤسس آن به ايران تعطيل گرديد و از ميان رفت.
مؤسس اين کتابخانه مرحوم ميرزاعلي اسکوئي(م1386هـ) است که آن را در حسينيه حائري قرار داده بود و مورد استفاده عموم بود. اين کتابخانه نيز بعدها بر اثر سياستهاي رژيم عراق تعطيل شد و از ميان رفت.
اين کتابخانه در سال 1386 هجري به همّت سيدهادي حسينيشهرستاني مرعشي در يکي از کوچههاي مقابل دروازه صحن مطهر امامحسين(ع) معروف به «بابالزينبيه» تشکيل گرديد و مورد استفاده عموم قرار داشت، ليکن اين کتابخانه نيز همانند بسياري ديگر از مؤسسات علمي و ديني کربلا بعدها به دست رژيم عراق نابود گرديد.
اين کتابخانه در سال 1387 هجري به همّت آيتاللّه سيدمحمد شيرازي در نزديکي «خيمهگاه» و با متجاوز از 9000 جلد کتاب تأسيس گرديد. کتابخانه را بعدها رژيم عراق تعطيل کرد و کليه کتابهاي آن مصادره گرديد.
آستانه مقدس حضرت اباعبداللّه الحسين(ع) همواره در طول تاريخ کعبه آمال شيعيان و دوستداران اهلبيت(ع) بوده است، ليکن دشمنان پيامبر و اهلبيت(ع) و ناصبياني که نسبت به آنان و علاقهمندان آنان دشمني ميورزيدند همواره از اين توجه و علاقه بيشائبه ابراز ناراحتي نموده و سعي و کوشش در اذيت و آزار شيعيان و علاقهمندان سرور شهيدان داشتند. پس از فاجعه کربلا نخستين کسي که علنا دشمني و مخالفت خود را با سيدالشهدا و زائران آن حضرت ابراز داشت، خليفه عباسي متوکل جعفربن معتصمعباسي بود که در سالهاي 236 و 237 و 247 هجري لشکريان خود را به کربلا گسيل داشت و آنان ضمن تخريب و جسارت نسبت به قبور مقدس شهيدان به خون خفته کربلا تعداد زيادي از زائران را قتلعام نموده و مردم را تا ساليان دراز از زيارت آستانه آن بزرگوار منع کردند. پس از اين واقعه، در سال 372 هجري و براي نخستينبار به همت عضدالدوله ديلمي کربلا عظمت خود را باز يافت و بهصورت شهر درآمد. اين پادشاه دستور حفر آبراهي را
صادر کرد که تا ساليان دراز آب آشاميدني مردم کربلا و نياز کشتزارهاي اطراف را تأمين ميکرد.
از ديگر اقدامات خيرخواهانه و عامالمنفعهاي که به دست عضدالدوله ديلمي در سال 372 هجري در کربلا انجام پذيرفت، ساختن تعدادي کاروانسرا و ساختمانهاي وقفي در اطراف آستانه حضرت اباعبداللّه الحسين(ع) بود تا سرپناهي براي زائران باشد.
کربلا شهري است که از آب فراوان و هواي معتدلي برخوردار است. از اينرو در اطراف شهر باغها و مزارع وسيع و سرسبزي قرار دارد. بيشترين محصول کربلا علاوه بر خرما پرتقال است. پرتقالهاي کربلا شيريني و لطافت خاصي دارند و در عراق مشهورند. بنابر نقل معمّرين، بيشتر اين کشتزارها و باغها و مزارع را ايرانيان مهاجر ـ بويژه اهالي يزد ـ به وجود آوردهاند. امروزه در شمال و شرق و غرب کربلا باغهاي وسيعي وجود دارد که پوشيده از درختان خرما و مرکبات است و بخشهاي وسيعي از آنها را ايرانيان نيکوکار وقف زائران کربلا نمودهاند. در گذشته همهساله بخشي از محصولات اين باغها در اختيار زائران و افرادي که پياده جهت زيارت کربلا مشرف ميشدند قرار ميگرفت، و قسمتهاي ديگر در بازار فروخته ميشد و عايدات آن به مصارف خيريه مقرّر ميرسيد.
بخشهاي بزرگي از اين باغها در سالهاي اخير بر اثر سياستهاي ضد ديني دولت حاکم در عراق و اجراي برنامههاي اصلاحات ارضي از دست متوليان آن خارج شده و در اختيار سازمانهاي دولتي قرار گرفته است. در اين باغها گروههايي از کارگران و کشاورزان مصري و مغربي اسکان داده شدهاند که به کشاورزي مشغولاند. امروزه بزرگترين کارخانه بستهبندي خرما در عراق در شهر کربلا و در قسمتي از همين باغهاي وقفي ـ در شمال غربي شهر ـ قرار دارد و ساليانه هزارانتن خرماي منطقه را پس از بستهبندي به دنيا صادر ميکند.
سيل سفر زائران و مشتاقان اباعبداللّه الحسين از سرتاسر کشورهاي شرق اسلامي به کربلا به حدي است که مسافرخانهها و مهمانپذيرها و حسينيههاي شهر گنجايش همگي آنها را ندارند و از اينرو بسياري از نيکوکاران اقدام به خريد خانه در کربلا نموده و آن را جهت استفاده زائران وقف کردهاند.
بخش عمدهاي از اين خانهها متعلق به ايرانيان متمکن است که در طول ساليان دراز اين خانهها را تهيه کرده و آن را به همراه اثاثيه و لوازم ضروري وقف زائران کردهاند. اين منازل معمولاً به دست نمايندگان علما و مراجع تقليد اداره ميگرديد. امروزه در نتيجه سياستهاي ظالمانه رژيم عراق و قوانين ضد ديني آن بسياري از اين خانهها در پيدستگيري متولّيان يا اخراج و فرارشان از عراق بدون سرپرست مانده، و بدينترتيب عين موقوفه بهتدريج تخريب شده يا مورد دستبرد و مصادره قرار گرفته است.
بغداد مشهورترين پايتخت در تاريخ اسلام، بلکه در جهان قديم بوده است. آوازه و شهرت اين شهر يادآور عظمت و شکوه و کاخهاي هزار و يک شب خلفاي بنيالعباس و مدارس و مساجد و کتابخانهها و بازارهاي مشهور اين شهر است. اين شهر آميزهاي از عظمت و سربلندي و جلال و شکوه و ذلت و خواري و شکست و نابودي را به خود ديده است. روزگاري آرزوي مردم زيستن در آن بوده و روزگاري ديگر جويهايي از خون مردمان آن جاري شده است، روزگاري رمز همزيستي مسالمتآميز مردمان بوده و روزگاري ديگر نمودي از دشمني و جنگ فرقهها و مذاهب و کويها و برزنها با هم بوده است. اين شهر در سال 145هـ.ق به دست ابوجعفر منصور ـ خليفه مقتدر و سفاک عباسي ـ ساخته شد. درباره خصوصيات و چگونگي ساختمان آن کتابهاي فراواني نگاشته شده است. اين شهر در دوران کوتاهي چنان عظمت و شکوفايي يافت که هيچ پايتختي ياراي برابري با آن نداشت، در اين دوران نسلي از ايرانيان مسلمان که در براندازي حکومت امويان و جايگزيني خلافت عباسيان نقش عمدهاي داشتند، بساط زندگاني خود را از خراسان و ري و اصفهان و ديگر شهرهاي ايران برچيدند و در بغداد رحل اقامت افکندند و هر کدام پايگاهي شدند براي جذب ديگر همشهريان و هموطنان خود به سوي بغداد. چند سالي نگذشت که ايرانيان اقليتي بانفوذ با پشتوانهاي از قدرت سياسي و اقتصادي و علمي در بغداد گرديدند. بسياري از فرماندهان لشکر و فقيهان و عالمان دين و بازرگانان از ايرانيان مهاجر بودند. در ميان اين جماعت مهاجر از هر کيش و مذهبي يافت ميشد، گروهي شافعي يا شيعي يا اسماعيلي از خراسان و ري و قم، و جماعتي ديگر حنبلي از اصفهان و گروهي ديگر ملحد و زنديق و دهري و مانوي و زرتشتي، و خلاصه عصاره تمام ملل و نحل ايران را ميشد در ميان ايرانيان بغداد يافت. و اينان نيز به تناسب مشرب فکري و معتقد ديني خود اقدام به تأسيس مدارس، مساجد، کتابخانه، رباط نمودند و آن را بر اتباع مذهب خود وقف نمودند. البته بعدها بغداد گرفتار مصيبتهاي فراواني گرديد. جنگهاي داخلي، درگيريهاي درباريان و فرماندهان لشکرها و ترکتازيهاي ترکان و مغولان، سيلابها، آتشسوزيها، قحطي و خشکساليها، امراض، حملات تيمور و عثمانيان و صفويان و نادرشاه و ارتش انگليس و جز اينها از آن شکوه و عظمت جز نامي در خاطرهها و تپههايي از خاک و باقيمانده ديواري خراب و فروريخته که روزگاري مسجد يا مدرسه يا کاخ خليفه و جز اينها بوده باقي نگذاشت. امروزه در بغداد جز چند مدرسه و مسجد و گلدسته و گنبد و گور چيزي از آن دوران خاطرهانگيز باقي نمانده است.
اما از آثار ايرانيان که نقش بسزايي در تأسيس بغداد و رشد و شکوفايي آن در طي قرنها داشتهاند نيز چيزي باقي نمانده است. امروزه تنها در لابهلاي صفحات کتابهاي تاريخ ميتوان در جستجوي موقوفات ايرانيان و نام ايرانيان نيکوکـاري که اقدام به ساختـن يا ترميـم و احياي مسجد يا مدرسـه و يا کتابخانـهاي نمودهاند بود، از اينرو ما نيز در اين نوشتار با استعانت از کتابهاي تاريخ نام اين ايرانيان نيکوکار (اعم از شيعه و سنّي) را جهت اطلاع خواننـدگان خواهيم آورد.
جامع الخليفه اين مسجد را خليفه المکتفي باللّه عباسي در سالهاي 289 تا 295هـ.ق در بخش شرقي بغداد (رصافه) بنا نمود. اين مسجد از مهمترين بناهاي مذهبي دوران عباسي بهشمار ميرفته است.
بنا به روايت مورخين در سال 369هـ.ق در دوران حکومت آل بويه بر عراق و ايران، در بغداد بر اثر طغيان رودخانه دجله کويهاي بسياري از بخش شرقي (رصافه) را آب فرا گرفت و تخريب نمود از جمله بناهايي که آسيب ديد همين مسجد جامع بغداد بود، از اينرو عضدالدوله ديلمي، دستور ترميم و بازسازي خرابيهاي ناشي از سيل را داد، و کارگران نخست مسجد جامع را بازسازي کردند و آنگاه به ترميم خرابيهاي بازارها و کويها پرداختند.
اين مسجد تا دوران حمله مغول به بغداد همواره مورد استفاده بود و پس از حمله مغول و زوال خلافت عباسيان اين مسجد همانند ديگر ساختمانهاي بغداد آسيبهاي شديدي را متحمل شد. در سال 656 هـ.ق به دستور عمادالدين عمر بن محمد قزويني که معاون فرمانده نظامي بغداد بود (فرمانده نظامي بغداد امير قراتاي از امراي مغول بود که لشکريان او بغداد را فتح کردند) و با نظارت شهابالدين علي بن عبداللّه (ناظر اوقاف بغداد از سوي مغولان) بازسازي مسجد جامع آغاز گرديد و پس از مدتي ترميم آن پايان پذيرفت و مجددا اقامه نماز جماعت در آن برقرار شد. پس از چندين سال مجددا بر اثر سيلابها مسجد نياز به ترميم پيدا کرد. از اينرو بنا به روايت ابنالفوطي در الحوادث الجامعة در سال 670 هـ.ق علاءالدين جويني در دوران وزارتش براي آباقا فرزند هولاکو، دستور بازسازي اين مسجد را صادر نمود. اين مسجد بعدها مجددا و در چندين نوبت تخريب و ترميم گرديد. امروزه از اين مسجد باستاني که در خيابان «شارع الجمهوريه» و در نزديکي بازار مشهور «شورجه» قرار دارد تنها يک گلدسته قديمي باقي است که در ميان عامه مردم به «منارة سوق الغَزل» اما مسجد که در سالهاي اخير خرابهاي بيش از آن باقي نمانده بود به دست وزارت اوقاف عراق در سال 1386هـ.ق تخريب و از نو و به سبک معماري دوران عباسي ساخته شد.
اين مسجد به همت و دستور محمد بن فضلاللّه خواجه رشيدالدين همداني، وزير سلطان ابوسعيد بهادرخان و يا فضل اللّه اسفراييني ساخته شده است. اين مسجد از نماهايي است که از آن دوران تاکنون در بغداد باقي مانده است، و هماکنون در محلهاي که به نام باني اين مسجد شهرت دارد يعني «محلة الفضل» در خيابان «شارع الکفاح» پابرجاست.
البته از ساختمان اصلي آن حتي يک آجر هم باقي نمانده است، و در طول تاريخ اين مسجد بارها تخريب و سپس ترميم و بازسازي گرديده است که آخرينبار آن در سال 1359هـ.ق بوده است.
شيخ معروف کرخي از زهّاد و عرفاي مشهور دوران هارونالرشيد و از موالي حضرت علي بن موسيالرضا عليهالسلام بود که در سال 200هـ.ق در بغداد درگذشت و در گورستان «مقبرة بابالدير» مدفون گرديد. آرامگاه او تا به امروز باقي است. مريدان و دوستان او مسجدي به نام او در نزديکي ساحل غربي دجله «کرخ» در محله «قصر عيسي» بنا کردند و اين مسجد پس از حمله مغول در سال 678 هـ.ق به دستور شمسالدين محمد جويني وزير، ترميم و بازسازي شد. امروز اين مسجد از ميان رفته و اثري از آن ديده نميشود.
اين مسجد به دستور ملکشاه سلجوقي در سال 485هـ.ق در شرق بغداد (رصافه) و در نزديکي مدرسه مشهور نظاميه ساخته شد، ليکن پيش از پايان ساختمان آن ملکشاه سلجوقي درگذشت، و پس از او يکي از خادمان و ملازمان او به نام «بهروز» آن را در سال 524 هـ.ق به پايان رساند. امروزه از اين مسجد نيز اثري باقي نمانده است.
سازنده اين مسجد احمد بن محمد دينوري مشهور به ابنالحمّامي است، او از فقيهان و زاهدان مذهب حنبلي در بغداد بود که در سال 573 هـ.ق درگذشت. امروزه از اين مسجد نيز اثري وجود ندارد.
مشهورترين مدرسه در بغداد بلکه در تاريخ جهان اسلام است. اين مدرسه با انديشه و تدبير وزير کاردان و سياستمدار سلاجقه يعني خواجه نظامالملک طوسي ـ وزير آلبارسلان و ملکشاه سلجوقي ـ در سال 457هـ.ق در بغداد بنا گرديد. ساختمان مدرسه 3 سال به طور انجاميد. اين مدرسه در بخش شرقي بغداد (رصافه) در محلهاي که به «محلة الحظائر» معروف بوده و امروزه جاي آن را بازاري به نام «سوق الخفّافين = بازار کفاشها» گرفته قرار داشته است.
اين مدرسه به منظور تدريس فقه شافعي و ترويج آن ساخته شد، فقيهان بزرگ شافعيه همچون ابواسحاق شيرازي، و محمد بن محمّد غزالي طوسي و جز اينها در اين مدرسه تدريس ميکردهاند.
مدرسه داراي موقوفات و عايدات فراوان بوده است که از محل درآمد آنها حقوق و مستمري استادان و خدمه و شاگردان پرداخت ميشده است. اين مدرسه از هنگام تأسيس آن به جهت کيفيت و روش تدريس و ديگر ويژگيهاي آن مورد توجه قرار داشته است و به تقليد از آن در ديگر شهرهاي مهم جهان اسلام نظاميههايي ساخته شد. مدرسه نظاميه تا نيمههاي قرن هشتم هجري در بغداد پابرجا بود و حتي پس از حمله مغول نيز توانست تا مدتي پابرجا باشد، ابنبطوطه 71 سال پس از سقوط بغداد به دست مغولان در سال 727هـ.ق و 12 سال پس از او حمداللّه مستوفي از اين مدرسه ديدن کرده و از آن با عنوان «اُمّ المدارس» ياد کردهاند. پس از اين تاريخ ديگر نامي از نظاميه در تاريخ يافت نميشود و امروزه تنها باقيمانده آن مدرسه مشهور قطعه آجري کاشيگونه است که احتمالاً بر سر در ورودي مدرسه قرار داشته و هماکنون در موزه ملي عراق به نمايش گذاشته شده است. اما زمين و فضاي مدرسه که بخش عظيمي از بغداد قديم را اشغال ميکرده است، امروزه بخشي از مجموعه بازار بغداد را «سوقالخفّافين» تشکيل ميدهد.
اين مدرسه در محله «مِحزَم» در بخش شرقي بغداد در محلهاي که امروزه به جهت قرارگرفتن قبر ابوحنيفة در آن به «محله أعظميّه» شهرت يافته قرار داشته است. باني مدرسه ملکشاه ـ فرزند آلب ارسلان سلجوقي ـ بوده است. او در سال 485هـ.ق دستور بناي آن را صادر کرد، ولي پس از پيريزي ساختمان و بناي بازار و خان و تعدادي مغازه در اطراف آن و وقف آنها بر مدرسه در همان سال درگذشت. تکميل ساختمان مدرسه پس از مرگ ملکشاه سالها به تأخير افتاد تا آنکه در سال 502 هـ.ق بهروز ابوالحسن خادم که از وابستگان و خدمتکاران سلطان غياثالدين (متوفي 540 هـ.ق) بود اقدام به اتمام ساختمان نمود و آن را جهت تدريس فقه حنفي در اختيار فقيهان آن مذهب قرار داد.
اين مدرسه را يکي از ايرانيان به نام «زيرک» که از زندگاني او اطلاعات دقيقي در اختيار نداريم بنا نمود. ساختمان مدرسه در بخش شرقي بغداد (رصافه) در محلي که پيشتر به نام «سوقالعميد» شهرت داشته و امروزه به نام «سوقالميدان» معروف است، قرار داشت. اين مدرسه بعدها از ميان رفت و امروزه از آن اثري برجا نمانده است.
سازنده اين مدرسه مرزبان فرزند خسرو، مشهور به تاجالمُلک ابوالغنائم است. او که سمت مستوفي دولت ملکشاه سلجوقي را به عهده داشت، در محرم سال 482هـ.ق اين مدرسه را بنا نمود. مدرسه در شرق بغداد (رصافه) و در نزديکي گورستان معروف به «باب أبرز» قرار داشت، و مدتي بيش از يک قرن و نيم مورد استفاده بود، و ظاهرا در هنگام حمله مغول آسيب فراواني ديد، و پس از آن مجددا مرمّت شد و تا قرن هفتم به عنوان مدرسه از آن استفاده ميشد، ليکن از اين پس مدرسه به تدريج فرسوده و تبديل به خرابهاي گرديد که در آن فقيران و درويشان سکني گزيده بودند. و از اين پس به بعد ديگر نامي از اين مدرسه در تاريخ يافت نميشود.
(يا مدرسه ابنالخّل) يکي از مدارس مشهور و بزرگ بغداد در قرن ششم هجري است. باني آن کمالالدين ابوالفتوح حمزة بن علي رازي است. او از بزرگان و اعيان مذهب شافعي در بغداد بهشمار ميرفت. در سال 535 هـ.ق اقدام به ساختمان اين مدرسه نمود، مدرسه در بخش شرقي بغداد (رصافه) و در محدوده ساختمانها و کاخهاي خلفاي عباسي ـ مشهور به «دارالخلافة العباسية» ـ قرار داشت. او پس از ساختمان مدرسه ثلث اموال و املاک خود را وقف بر آن نمود. اين مدرسه بيش از يک قرن مورد استفاده قرار گرفت و نام آن را تا سالهاي پايان قرن هفتم در کتابهاي تاريخ ميتوان يافت، ليکن پس از اين تاريخ ديگر نامي از آن نيست و ظاهرا بر اثر حمله مغول و يا سيلابها تخريب شده و از ميان رفته است.
امروزه از محل زمين اين مدرسه که در غرب مسجد «جامع الخلفاء» يا «جامع سوقالغَزل» قرار داشته است مهمترين خيابان بغداد به نام «شارع الرشيد» عبور ميکند.
اطلاعات بسيار اندکي درباره اين مدرسه و سازنده و ديگر ويژگيهاي آن در دست است. آنچه درباره اين مدرسه در لابهلاي تاريخ آمده، اين است که سازنده آن يکي از بزرگان و اشراف و متمکنين طبرستان بوده و اين مدرسه را جهت تدريس فقه شافعي در يکي از محلههاي بغداد به نام «محله بينالدربين» ساخته است.
سازنده اين مدرسه ابوالنجيب سهروردي فقيه و صوفي شافعي است که در سال 490هـ.ق در سهرورد ـ در نزديکي زنجان ـ متولد شد و به بغداد مهاجرت کرد و به تحصيل علم مشغول شد تا عاقبت از بزرگان مذهب شافعي گرديد. او مدرسه را در بخش شرقي بغداد (رصافه) و در نزديکي رودخانه دجله بنا نمود و خود سالها در اين مدرسه به تدريس فقه شافعي پرداخت، و عاقبت در سال 563 هـ.ق درگذشت و در همين مدرسه مدفون شد. اين مدرسه از جمله آن بناها و ساختمانهايي است که از سدههاي پيشتر تاکنون باقي مانده است، ليکن ظاهرا بر اثر ترميم و تعمير آن و زايلشدن آثار و علائم مدرسهبودن، ساختمان آن را مسجد فرض کردهاند و امروزه به عنوان «جامع نجيبالدين» در محله «حسن پاشا» قرار دارد.
اين مدرسه را بهرام بن بهرام ابوشجاع البيّع در محله «بابالارج» واقع در جنوب شرقي بغداد (صارفه) بنا نمود، موقعيت کنوني اين مدرسه در بخشي از بغداد است که امروزه بزرگراه بغداد ـ مدائن (= سلمان پاک يا طاق کسري) قرار دارد. اين مدرسه به منظور تدريس فقه حنبلي ساخته و وقف گرديد و باني آن در سال 520 هـ.ق پس از مرگ در گوشهاي از همين مدرسه دفن گرديد.
سازنده اين مدرسه فردي است ايراني به نام احمد بن محمد دينوري معروف و مشهور به ابيالحمامي، او از فقيهان و زاهدان مذهب حنبلي در بغداد بود، و مدرسه خود را در محلهاي به نام «دربالقيّار» از محلات شرق بغداد (رصافه) به منظور تدريس مذهب حنبلي بنا نمود، اين مدرسه مدت ربع قرن مورداستفاده قرار داشت و پس از آن احتمالاً در حمله مغول يا درگيريهاي مذهبي بغداد تخريب شد و از ميان رفت، و سازنده آن نيز پس از چندسال يعني در سال 573 هـ.ق درگذشت.
دانشکدهاي است مذهبي که به همت حجتالاسلام والمسلمين سيدمرتضي عسکري و کمک مالي گروهي از نيکوکاران عراقي در دهه 1960 ميلادي در بغداد تأسيس شد و هدف از آن تربيت نيروهاي مؤمن و آگاه و داراي توان علمي بود که بتوانند از کيان اسلام در برابر تهاجمات مخالفين دفاع نمايند. اين دانشکده که تدريس در آن به سبک مراکز آموزش عالي دولتي بود جهت تدريس و آموزش از گروهي از اساتيد حوزههاي علميه و دانشگاههاي عراق استفاده مينمود و طي چند سال گروهي از دانشجويان و نيروهاي باارزش را تربيت نمود. اين دانشکده پس از کودتاي حزب بعث در سال 1969 ميلادي تحت فشار بعثيها به تعطيل کشانده شد و تمام اموال آن نيز مصادره گرديد.
از مهمترين کتابخانههاي پرآوازه و شهير بغداد بود که به همت يکي از ايرانياني که علم و سياست و دانايي را در خود جمع کرده بود به وجود آمد. اين دانشمند نيکسيرت که تمام مؤرخين از او به نيکي ياد کردهاند، أبونصر سابور (شاهپور) فرزند أردشير (متوفي سال 416هـ.ق) است. از او با عناوين: اديب، دانشمند، سياستمدار و نويسنده ياد کردهاند. أبونصر سه دوره وزارت بهاءالدوله و يک دوره وزارت شرف الدوله آل بويه را برعهده داشت و در دوران وزارت خود جز نام نيک از خود برجاي نگذاشت. يکي از حسنات و باقياتالصالحات او کتابخانه اوست که از آن در تاريخ با عنوان «دارالعلم يا خزانة سابور» ياد ميشود. وي آن را در سال 381هـ.ق در بخش غربي (کرخ) که غالب سکنه آن شيعه بودند در محلهاي به نام «بين السورين» ايجاد نمود. مورخين گويند او نخست خانهاي را در اين محله خريد و پس از تعمير و آمادهسازي، آن را وقف نمود و در آن کتابخانه شخصي خود و ديگر کتابهايي را که در طول ساليان دراز جمعآوري نموده بود، قرار داد و آن را «دارالعلم» ناميد. اين کتابخانه بنا به روايت مورخين داراي فهرستي بوده است که نام 10400 جلد کتاب نفيس و ارزشمند در آن ثبت بوده است. کتابخانه داراي نسخههاي گرانقيمت و بينظيري بوده که از آن جمله از 100 نسخه قرآن به خط نويسندگان خوشخط خاندان مشهور بنيمُقله ياد ميکنند. شاپور به منظور تأمين مخارج کتابخانه و متوليان و کتابداران آن موقوفات فراواني را وقف اين دارالعلم نمود. او سرپرستي و نظارت بر حُسن جريان امور و مخارج موقوفات کتابخانه را به عهده گروهي از بزرگان و دانش دوستان بغداد گذاشته بود که عبارت بودند از: دو تن از علويان بغداد (شريف ابوالحسين محمد بن أبيشيبه، و شريف أبوعبداللّه محمد بن احمد الحسيني) و قاضي أبوعبداللّه حسين بن هارون الضبي، و شيخ ابوبکر محمد بن موسي الخوارزمي.
علاوه بر اين چهار تن، گروهي ديگر از دانشمندان را مورخين نام بردهاند که خزانهدار اين دارالعلم بودهاند. نام گروهي از آنان عبارت است از ابواحمد عبدالسلام بن الحسين بصري مشهور به واجکا (متوفي 405هـ.ق) و ابومنصور محمد بن علي بن الحقّ (متوفي 418هـ.ق)، أبومنصور محمد بن احمد (متوفي 510 هـ.ق) و ابوعبداللّه بن حمد، و کنيزي به نام «توفيق السوداء» که عهدهدار خدمت به ناسخان کتابها بوده است.
پس از مرگ شاپور مرحوم شريف مرتضي (متوفي 436هـ.ق) عهدهدار توليت اين دارالعلم گرديد.
اين کتابخانه دهها سال مورد استفاده دانشمندان و نويسندگان و محققين و فلاسفه و شعراي بغداد قرار داشته که از ميان آنان از شاعر نابينا و پرآوازه عرب يعني ابوالعلاي معرّي ميتوان نام برد که در هنگام اقامت خود در بغداد بيشترين وقت خود را در اين دارالعلم گذرانيد. وي همواره از اين کتابخانه و کتابهايش به نيکي ياد کرده است. اين دارالعلم به علت اهميت و آوازه شهرتش در حکم کتابخانه ملي بغداد قرار گرفته بود، از اينرو بسياري از دانشمندان با رغبت و ميل، تأليفات و تصنيفهاي خود را بدان هديه نمودهاند تا در دسترس همگان قرار گيرد. از ميان اين دانشمندان ميتوان از وليالدوله احمد بن علي بن خيران کاتب که عهدهدار «ديوان انشاء» در مصر بود، ياد کرد، او تعدادي از کتابها و ديوان شعر خود را نزد شريف مرتضي ارسال داشت تا آنان را در دارالعلم قرار دهد. همچنين جبرائيل بن عبيداللّه بن بختيشوع طبيب، 5 جلد کتاب طبي خود را که الکافي نام داشت به اين کتابخانه اهدا نمود. متأسفانه اين کتابخانه و دارالعلم فقط 70 سال مورد استفاده عموم قرار داشت. پس از زوال حکومت آل بويه به دست طغرل بيک و سقوط بغداد، به دستور اين حاکم بيفرهنگ و وحشيصفت، سربازان ترک و عوامالناس اقدام به تخريب و آتشزدن بسياري از مدارس و کتابخانهها نمودند که کتابخانه شيخ طوسي و دارالعلم از جمله آنها بود. بنا به روايت مورخين در سال 451هـ.ق بخشهايي از بغداد و بهويژه محله غربي آن يعني کرخ که بيشترين تعداد شيعيان و مدارس آنان در آن قرار داشت و «بينالسورين» آتش زده شد که در اين ميان دارالعلم شاپور نيز در ميان آتش سوخت، گويند دزدان و غارتگران به همراه عميدالمُلک کندري ـ وزير بدسيرت طغرل ـ در حال جمعآوري و دزديدن کتابهاي ارزشمند اين کتابخانه ديده شدهاند.
خواجه نظام الملک طوسي (متوفي 485هـ.ق) پس از ساختمان مدرسه نظاميه در سالهاي 459 - 457هـ.ق به شيوه سنت مستمره در ساختمان مدارس در جهان اسلام، اقدام به ساختمان کتابخانه در بخشي از مدرسه نمود، و طبيعي است که کتابخانه مقتدرترين وزير در پايتخت خلافت عباسي سرآمد ديگر کتابخانهها خواهد شد. از اينرو از روز تأسيس تا صدها سال همواره به عنوان مهمترين کتابخانه بغداد بهشمار ميرفته است. کتابخانه داراي موقوفات فراوان بوده که از راه درآمد آنها مخارج کتابداران پرداخت ميشده است. از سوي ديگر شهرت و آوازه نظم و ترتيب اين خزانه و اطمينان به سلامت کتابها و مصون بودن آنها از تعرضات و حوادث روزگار، بسياري را به وقف و هديه نمودن کتابهاي خود به اين کتابخانه تشويق ميکرد. از مشهورترين افرادي که کتابهايي به اين کتابخانه اهدا کردهاند محبّالدين ابنالنّجار مورخ و سيرهنگار و نويسنده کتاب ذيل تاريخ بغداد (متوفي سال 643 هـ.ق) است. گويند او دو کتابخانه، باارزش هزاران دينار طلا وقف بر کتابخانه نظاميه کرد و خليفه عباسي المعتصم باللّه اين وقف را تنفيذ نمود.
اين کتابخانه به رغم حفاظت و نگهداري مستمر از آن، از تعرض حوادث در امان نبود. مثلاً در سال 510 هـ.ق آتشسوزي مهيبي نزديک بود کليه کتابها را طعمه خود سازد، ليکن پيش از رسيدن آتش شاگردان و اساتيد مدرسه تمام کتابها را از آنجا دور کردند و تنها ساختمان کتابخانه در آتش سوخت.
در سال 589 هـ.ق به دستور خليفه الناصرلديناللّه عباسي ساختمان کتابخانه بازسازي گرديد و خليفه خود هزاران کتاب از کتابخانه کاخ خود را بدانجا منتقل و وقف بر آن نمود.
متوليان و سرپرستان اين کتابخانه جهت حفاظت و کتابداري، گروهي از دانشمندان را به عنوان کتابدار و ناظر در استخدام داشتند که از محل درآمد موقوفات، مخارج آنان پرداخت ميشده است.
از ويژگيهاي وقفنامه اين کتابخانه آن است که توليت اين کتابخانه به عهده فردي شافعي مذهب با حقوق ماهيانه 10 دينار طلا بوده است. بنا به روايت ابنالجوزي تعداد کتابهاي اين کتابخانه در سال 597 هـ.ق بر اساس فهرست آن 6000 جلد بوده است.
اين کتابخانه بعدها بر اثر حوادث به تدريج از ميان رفت و ديگر اثري از مدرسه و کتابخانه ارزشمند و پرآوازه آن باقي نماند، و امروزه براي نمونه حتي يک جلد کتاب از کتابهاي آن کتابخانه در جهان يافت نميشود.در پايان يکي از نسخههاي خطي کتاب (المنخول) اثر محمد بن محمد غزالي طوسي در علم اصول آمده است: «تم الکتاب بحمداللّه و منّه و حُسن توفيقه علي يد صاحبه و هو محمد بن خلباشي الترکي يوم السبت الثاني والعشرين في ذيالقعده سنة احدي و تسعين و خمسمائه و ذلک في مدينةالسلام بغداد في المدرسة النظامية حماهااللّه تعالي....» دارالکتب المصرية:
اين کتابخانه را يکي از ايرانيان که پدرش در محله «درب البصريين» در جنوب شرقي بغداد (رصافه) پيشه قصابي داشت، و خود بر اثر کوشش و لياقت به مقام وزارت رسيده بود، بنا کرد.
او مؤيدالدين ابوالمظفر محمد بن احمدالقصاب نام داشت. وي از کودکي به دانش و علم روي آورد و بعدها مسؤوليت کتابة الانشاء (= نامهنگاري و ديواني) در دربار خلفاي بنيالعباس را به عهده گرفت، آنگاه در سال 590 هـ.ق در دوران خلافت الناصرلديناللّه العباسي به منصب وزارت رسيد و عاقبت در سال 592 هـ.ق در همدان درگذشت. او در دوران وزارت خود اقدام به تأسيس و ساختمان کتابخانهاي در محله «درب الخياطين» نمود و کتابهاي بسياري را بر آن وقف کرد. وي خوشنويس و نويسنده چيرهدستي بود و وقفنامه بسياري از کتابها را به خط خوبش مينوشت. اين کتابخانه همانند بسياري ديگر از مراکز علمي بغداد پس از چندي بر اثر حوادث روزگار از ميان رفت.
آل بويه طي يک قرن حکومت بر عراق از خود آثاري ارزشمند برجاي گذاشتند، يکي از اين آثار مشهورترين بيمارستان بغداد يا »بيمارستان عضدي» است. ساختمان اين بيمارستان را عضدالدوله ديلمي در سال 368هـ.ق آغاز کرد. ساختمان آن پس از 3 سال در 371هـ.ق پايان پذيرفت، طول زمان ساختمان با توجه به شرايط آن روز نمايانگر وسعت بيمارستان بوده است. و گفتههاي جهانگرد يهودي «بنيامين تطيلي» که ديدههاي خود را از بغداد و بيمارستان عضدي در نيمههاي قرن ششم هجري شرح داده است شاهدي بر اين مدعاست. او ميگويد: «ساختمان بيمارستان که از مجموعهاي از ساختمانهاي وسيع تشکيل شده محل استراحت مريضان مستمندي است که به هدف معالجه و شفا به آنجا روي آوردهاند، اين بيمارستان پزشکان و سرپرستان متعددي دارد که تعداد آنها 6 طبيب است که به بيماران رسيدگي کرده و براي آنان دارو تهيه ميکنند.»
به روايت مورخين، ساختمان در بخش غربي بغداد (کرخ) و در ساحل رودخانه دجله و به روي خرابههاي يکي از کاخهاي عباسيان به نام «قصر الخُلد» و يا در مجاورت آن ساخته شد. در مورد چگونگي انتخاب محل ساختمان بيمارستان آوردهاند که به دستور عضدالدوله 4 قطعه گوشت در 4 سمت بغداد قرار دادند و تنها در محل ساختمان بيمارستان بود که به علت سلامت هوا و دوري از آلودگي، گوشت ديرتر از ديگر محلات بغداد فاسد شده از اينرو عضدالدوله دستور ساختمان بيمارستان را در همان محله داد.
آنگونه که از تاريخ به دست ميآيد اين بيمارستان تنها محل مداوا و معالجه بيماران نبوده است، بلکه گروهي از پزشکان و جرّاحان و داروسازان در آنجا به تدريس پرداخته و شاگردان خود را آموزش ميداده و تربيت ميکردهاند. گويند پس از ساختمان بيمارستان، عضدالدوله مشهورترين و حاذقترين طبيبان و جراحان بغداد را به خدمت در اين بيمارستان فرا خواند و همواره 24 تن از آنان در اين محل مشغول به مداوا و يا تدريس بودهاند. نام بعضي از آنها را مورخين آوردهاند که عبارتاند از: ابوالحسن علي بن ابراهيم بن بکس (مدرّس طب)، ابوالحسن بن کشکرايا، و ابويعقوب اهوازي، و ابوعيسي بقيه، و کشيشي رومي و پزشکاني از خانواده بنوحسّون و جبرائيل بن عبيداللّه بن بختيشوع (پزشک مخصوص دربار) و ابونصر بن الدخلي (چشم پزشک)، ابوالخير (جرّاح)، ابوالحسن بن تفاح (جرّاح) و ابوالصلت (شکستهبند) و ديگران.
در بيمارستان عضدي، ساختمان جداگانهاي جهت نگهداري ديوانگان و بيماران رواني بوده و پزشکان به آنان رسيدگي ميکردند و آنها را مورد معالجه قرار ميدادند.
ابنجُبير ـ جهانگرد مشهور ـ مشاهدات خود را از اين بيمارستان در پايان قرن ششم و آغاز قرن هفتم اينگونه آورده است:
«پزشکان بيمارستان هر هفته در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه از بيماران خود ديدن ميکنند و وضع جسماني آنها را مورد مطالعه قرار ميدهند، آنگاه دستور ساختن داروهاي مورد نياز آنها را به داروسازان که همراه آنان ميباشند، ميدهند و آنان به پختن دارو و غذاهاي مناسب براي مريضان ميپرداختند. اين بيمارستان عبارت است از کاخي بزرگ و داراي بخشهاي متعدد و خانهها و استراحتگاههاي جداگانه براي پذيرايي بزرگان».
عضدالدوله جهت اداره کردن بيمارستان، موقوفات بسياري را وقف کرد که از محل درآمد آنها حقوق پزشکان و هزينه نگهداري از بيماران و تهيه دارو و غذا براي آنها تأمين ميشده است.
بيمارستان طي سالهاي متمادي دستخوش آسيب و حوادث فراوان گرديد. در سال 466هـ.ق بخشهايي از آن بر اثر طغيان رودخانه دجله و جاري شدن سيلاب تخريب شد يا آسيب ديد و مجددا در سال 554 هـ.ق بر اثر طغيان دجله آسيب ديد. در سال 656 هـ.ق و در هنگام حمله مغول به بغداد محله عضدي که در اطراف بيمارستان بود و خود بيمارستان به دست مغولان از مردم و بيماران تخليه شد و از خانهها و ساختمان بيمارستان به عنوان ستاد فرماندهي بخشي از نيروها و ارتش مغول استفاده شد، که اين حادثه به بخشهاي وسيعي از بيمارستان آسيبهاي فراوان رسانيد. علاوه بر اين، حوادث طبيعي، طمع و سوء استفاده بعضي از متوليان و ناظران بيمارستان که اقدام به دزديدن داروها و لوازم و وسايل پزشکي و يا اموال موقوفات و حقوق پزشکان مينمودهاند از آمادگي بيمارستان کاسته و بر رنج و بيماري بيماران نگونبخت ميافزود.
اين بيمارستان متجاوز از دو قرن تنها بيمارستان و دارالشفاي بغداد بهشمار ميرفت و پس از حمله مغول آسيبهاي فراواني به ساختمان و تجهيزات آن وارد آمد و پس از اين حادثه به تدريج به سوي افول و خرابي و نابودي سرازير شد. امروزه هيچگونه اثري از اين بيمارستان عظيم در بغداد يافت نميشود.
عضدالدوله ديلمي به منظور ادامه کار بيمارستان و تأمين مخارج پزشکان و بيماران و داروي آنان چندين رقبه موقوفه را وقف بر بيمارستان نمود، از جمله تعدادي آسياب آبي به روي نهر عيسي (از شعب رودخانه دجله که بخشي از زمينهاي زراعتي شمال غرب بغداد را مشروب ميکرده است) در منطقه زبيديه ايجاد نمود و عايدات آنها را وقف بر بيمارستان کرد.
از جمله موقوفات عضدالدوله بر بيمارستان عضدي روستايي بوده است که بنا به روايت نام آن «دباها» بوده و عايدات آن در سال برابر با «اربعين کرا و الف دينار» بوده است.
در گذشته يکي از ساختمانهاي ضروري، خان يا رباط بوده است، اين رباطها را نيکوکاران معمولاً در ميان راهها و يا در داخل شهرها ميساختهاند تا مسکن و جايگاه استراحت مسافران، عابران سبيل، فقيران، درويشان و صوفيان گردد. نمونه اين رباطها در بسياري از شهرها و بيابانها ـ از جمله در بغداد ـ فراوان بوده است، با اين همه نام بانيان بسياري از آنان در تاريخ ثبت نگرديده است. از اين رباطها ميتوان از «رباط بهروز» نام برد، او که از وابستگان و خدمتکاران سلطانمحمد خوارزمشاه بود در سال 502 هـ.ق اقدام به ساختمان رباطي جهت سکونت صوفيان در بغداد نمود، اين رباط در بخش شرقي بغداد )رصافه( و در نزديکي مدرسه نظاميه قرار داشته است. اين رباط که سالها مورد استفاده بود، در دوران حکومت آل جلاير در بغداد تبديل به دارالشفا شد، و بعدها نيز پس از تخريب از زمين آن براي ساختمان کنيسه يهود استفاده کردند. اين کنيسه نيز در پي حوادث و آشوبهاي بغداد منهدم شد. در سال 1378هـ.ق در محل آن قهوهخانهاي به نام «قهوةالشّط» قرار داشته است.
اين خان به دستور علاءالدين جويني والي بغداد و نظارت ابوالعباس احمد بن عبيداللّه اصفهاني که محتسب بغداد بوده، در سالهاي پيش از سال 681 هـ.ق ساخته شد. اين خان در نزديکي رودخانه دجله و در مکاني
که به نام «باب الغُربة» مشهور بوده است، قرار داشت، امروزه ساختمان اين خان در بخش شرقي بغداد (رصافه) قرار دارد و به «خان الدفتردار» شهرت يافته است.
در پايان بخش موقوفات بغداد يادآوري نام يکي از بزرگان و دانشمندان ايران و جهان که در احياي مجدد موقوفات بغداد پس از حمله مغول نقش بسزايي داشته ضروري به نظر ميرسد، او محمد بن محمد طوسي مشهور به خواجه نصيرالدين طوسي (متوفي 672 هـ.ق) است. او پس از عهدهداري منصب وزارت مغولان و نظارت بر موقوفات سرزمينهاي شرق اسلامي که تحت سيطره مغول بود در احياي موقوفات نقش ارزشمندي داشت. لشکريان مغول پس از فتح بغداد و ديگر شهرهاي عراق دست به غارت و آتشسوزي و چپاول زدند و هيچ مدرسه يا کتابخانه و آستانهاي از تعرض آنها در امان نماند، از اينرو پس از آرامش اوضاع، خواجه طوسي بسياري از دانشمندان را که از ترس جان مخفي شده و يا در چنگال مغولان بودند نجات داد و بسياري از کتابهاي نفيس کتابخانهها را که به غارت رفته بود، جمعآوري کرد. مدارس و مساجد و تکايا و خانهايي را که به تصرف لشکريان مغول درآمده بود از چنگ آنها بيرون آورد و موقوفات آنها را احيا نمود و مجددا حرکتي علمي را در اين مدارس آغاز نمود. نقش خواجه در احياي تمدن و فرهنگ اسلامي به حدي است که بسياري از پژوهندگان در تاريخ آن دوران نقش ارزشمند او در احياي مجدد فرهنگ اسلامي را برابر با ارزش تمام فرهنگ اسلامي پيش از حمله مغول ميدانند. نقش خواجه منحصر به محدوده بغداد يا عراق نبود، بلکه کوششهاي او در احياي موقوفات، شامل سرتاسر ايران و عراق ميشد. علاوه بر اين به خوبي ميتوان نقش آن رادمرد را در کارهاي خير و احياي موقوفات سلاطين خونخوار مغول که درک و فهم درستي از موقوفات نداشتهاند درک کرد، براي نمونه امير قراتاي که فرمانده لشکريان مغول و فاتح بغداد بود و کسي بود که دستور قتل عام مردم بغداد را صادر کرد، تحت تأثير خواجه اقدام به بازسازي آستانه مقدسه کاظمين نمود.و نيز مانند وزيران مغول که در دولتهاي متعاقب در بغداد به حکومت رسيدند و همگي اقدام به ترميم و ساختمان موقوفات و مراکز عامالمنفعه نمودند، اينها همگي از برکات وجودي اين شخصيت ارزشمند بود که از آن مردمان خونخوار که شرق اسلامي را غرق در خون مردمان کرده بودند و با کتابهاي ارزشمند کتابخانـهها غـذاي خود را طبـخ ميکردند، مردماني فرهنگدوست و خيرخواه ساخت.
کاظمين شهري است که در غرب بغداد و رودخانه دجله (کرخ) و در زاويه شمال غربي آن قرار گرفته است. اين شهر مدفن دو تن از امامان معصوم يعني حضرت موسي بن جعفر عليهالسلام (متوفي سال 183هـ.ق) و نواده ايشان حضرت محمد بن علي، امام جواد عليهالسلام (متوفي سال 219هـ.ق) است. از اينرو از قداست و شرافت خاصي برخوردار است و به عنوان شهري مذهبي و مقدس همواره مورد توجه قرار داشته است.
امروزه کاظمين به رغم اين که بخشي از بغداد بزرگ است، از لحاظ اداري استقلال دارد و در جغرافياي عراق از اين شهر با عنوان «الکاظمية» يا «الکاظميين» ياد ميشود. ليکن در گذشته کاظمين يکي از بخشهاي تابعه بغداد بوده و با نامهاي «مقابر قريش» يا «مشهد موسي بن جعفر» يا «مشهد باب التبن» يا «المشهد الکاظمي» از آن ياد ميشده است.
مردم بغداد در آن روزگار به جهت قداست و شرافت دو امام مدفون در آنجا، مردگان خود را در اطراف آرامگاه آن بزرگواران دفن ميکردند. بعدها در نيمههاي قرن سوم و پس از آغاز درگيريهاي مذاهب در بغداد و بهويژه ميان شيعيان و متعصبين سني، آستانه کاظمين مکررا مورد تجاوز و دستبرد و هتک حرمت و آتشسوزي دشمنان اهلالبيت عليهمالسلام قرار گرفت، اين تجاوزها و تعديها عموما از سوي اسلاف وهابيان امروزي انجام گرفت، از اينرو، متوليان آستانه مقدسه اقدام به ساختن برج و بارو براي آستانه نمودند و بهتدريج در اطراف آن خانههاي خدمتگزاران آستانه ساخته شد و جهت اسکان زائرين نيز خانهها و خانها و کاروانسراهايي در اطراف حرم مطهر بنا گرديد و به تدريج حالت شهري به خود گرفت، بهگونهاي که بعدها در اطراف آن برج و بارويي بنا گرديد و کاظمين به عنوان شهري مستقل در گوشه بغداد ظهور کرد.
شهر نشدن کاظمين تا پيش از قرن پنجم سبب عمده بهوجودنيامدن موقوفات فراوان در اين شهر است، زيرا در دوران عظمت و شکوه بغداد بيشترين سعي و کوشش، در مورد تعمير و ترميم و ساختمان آستانه مقدسه مبذول گرديد و به علت شهر نبودن کاظمين از وجود مدارس، کتابخانهها، مساجد و رباطها در آن خبري نبود. پس از شهرشدن کاظمين نيز به علت آنکه بغداد دوران ضعف و سستي و در نهايت سقوط و فروپاشي به دست مغولان را ميگذرانيد، فرصتي براي عمران و ايجاد موقوفات در کاظمين فراهم نشد.
پس از سقوط بغداد حتي خود آستانه نيز مورد تعرض و دستبرد مغولان قرار گرفت و بخشهايي از آن تخريب گرديد. از سوي ديگر به رغم اينکه وجود آرامگاه دو امام معصوم در کاظمين ميتوانست سببي براي تجمع شيعيان در اطراف حرم و سکونت آنان و بالنتيجه عمران و آبادي شهر باشد و سببي براي ساختن مدرسه ديني و کتابخانه و ديگر تأسيسات مذهبي باشد، ليکن خاطرات شوم و ناخوشايند شيعيان از درگيريهاي مذهبي در بغداد و قتل عامهاي آنان طي دو قرن و آتشزدن کتابخانهها و طرد بزرگان شيعه نظير شيخ مفيد که سه نوبت از بغداد تبعيد گرديد و يا آتشزدن خانه و کتابخانه شيخ طوسي و فرار او از بغداد به نجف، همگي خاطرات ناگواري بود که شيعيان را از تجمع و تمرکز و فعاليت در کاظمين باز ميداشت، از اينرو يادي از حوزههاي علمي شيعه و يا مدارس آنان و يا حلقات درسي ايشان (جز در دو قرن اخير) در قرنهاي گذشته در کتابهاي تاريخ نمييابيم. تنها در 150 سال اخير و در سالهاي آخر دوران حکومت عثمانيها بر عراق بود که کاظمين رشد و شکوفايي علمي قابل توجهي يافت، و گروهي از فقيهان اماميه در آنجا جلسات درس خود را برپا داشتند. اين فعاليت کم و بيش تا سالهاي دهه 1970 ميلادي ادامه داشت و پس از آن با فشار رژيم بعث و دستگيري و اعدام بسياري از روحانيون و طلاب علوم ديني و هواداران آنان متوقف گرديد.
شاهاسماعيل صفوي در سال 914 هجري پيروزمندانه و پس از شکستدادن ترکان آققوينلو وارد بغداد شد، و از اين سال تا تاريخ 941هـ.ق عراق در اختيار صفويان قرار داشت.
شاهاسماعيل صفوي پس از ورود به بغداد به زيارت و عتبهبوسي آستان کاظمين عليهماالسلام رفت و دستوراتي در جهت ترميم و عمران آن آستانه مقدسه صادر کرد. و ظاهرا به عنوان شکرگزاري پيروزي خود دستور ساختمان مسجد عظيمي را در کاظمين صادر نمود. مباشرت ساختمان مسجد را امير ديوان شاهاسماعيل که «خادمبيک» نام داشت به عهده گرفت. اين مسجد تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد تنها مسجدي است که به دست صفويان در عراق ساخته شد، زيرا آنان همواره به تعمير و ترميم و تزيين عتبات مقدسه و احياي موقوفات آنان ميپرداختند، اما مسجدي از خود در عراق به يادگار نگذاشتند. علاوه بر اين ساختمان اين مسجد تنها جايي است که در عراق نام «صفوي» تاکنون بر آن باقي مانده است، و امروزه در زبان عامه مردم و در ادارات ثبت اوقاف عراق و نوشتههاي نويسندگان عراق به نام «الجامع الصفوي» مشهور است. اين مسجد با عظمت به ابعاد تقريبي 25 در 40 متر در شمال صحن مطهر کاظمين قرار گرفته است، و در واقع فاصله ضلع شمالي رواق داخل حرم و ديوار شمالي باروي صحن را فضاي اين مسجد پوشانده است.
1ـ باب القبله، دروازه جنوبي
2ـ دروازه فرعي
3ـ صحن جنوبي
4ـ ايوان جنوبي
5 ـ حرم مطهر
6 ـ مسجد صفوي
7ـ صحن غربي (صحن قريش)
8 ـ صحن شرقي
9ـ دروازه غربي
10ـ دروازه فرعي
11ـ دروازه فرعي شمالي
12ـ دروازه فرعي شمالي
13ـ دروازه فرعي شرقي
14ـ دروازه اصلي شرقي معروف به »باب المراد»
15ـ ايوان آينه
16ـ ايوان غربي
17ـ رواقهاي اطراف حرم مطهر
18ـ محراب و منبر مسجد صفوي
19ـ دروازه مسجد صفوي
20ـ آرامگاه شيخ مفيد
21ـ آرامگاه خواجه نصيرالدين طوسي
متأسفانه اطلاعات اندکي درباره ساختمان اين مسجد و مهندسين و معماران هنرمند سازنده آن و يا مدت ساختمان آن در دست است. ساختمان مسجد آجري و سرپوشيده است و هيچگونه فضاي بازي به عنوان صحن در اطراف آن مشاهده نميشود. البته احتمال دارد که در مقابل ديوار غربي يا شرقي ساختمان در گذشته صحن مسجد وجود داشته و در هنگام ساختمان صحن جديد در کاظمين به دست مرحوم فرهاد ميرزاي قاجار (عموي ناصرالدين شاه) صحن مسجد از ميان رفته باشد، ليکن آثاري از آن در ساختمان فعلي مسجد مشاهده نميشود. ساختمان مسجد منحصربهفرد بوده، هيچ شباهتي به مساجدي که در دوران صفويان ساخته شده ندارد.
هنگامي که از مدخل و ورودي مسجد که عبارت است از دولنگه در چوبي منبّتکاري شده با ارتفاعي متوسط در حدود 4 متر وارد مسجد ميشويم، در برابر خود با راهرويي به طول 10 متر با 4 ستون مربعشکل عظيم و قطور در دو طرف راهرو که عرض هر ضلع ستون آن 2 متر است روبهرو ميشويم. در دو طرف اين راهرو دو راهرو ديگر يکي در شمال و ديگري در جنوب ـ با همين ستونهاي عظيم قرار دارد. منتهياليه اين سه راهرو فضاي سرپوشيده و نسبتا وسيعي است که در بالاي آن و در ارتفاع 15 متري گنبدي با عمق کم که با کاشيهاي سبز تزيين شده، قرار دارد. اين فضا در واقع نمازخانه اصلي مسجد است. در قسمت جنوب آن پنجرهاي فولادي قرار دارد که در حکم محراب مسجد است. اين پنجره فولادي به رواق شمالي حرم مطهر باز شده و از ميان آن پنجره و در روبروي آن در داخل رواق ضريح مطهر حضرت جواد عليهالسلام نمايان است.
در زاويه سمت راست پنجره منبر مسجد قرار دارد که از آجر و قطعات بزرگ سنگ ساخته شده است. بخش غربي مسجد نيز قرينهاي است از بخش شرقي با راهروهاي طولاني و ستونهاي ضخيم. تمام ساختمان مسجد از آجرهاي گلي حجيم و قطور ساخته شده است که به نظر نگارنده مشابه آجرهاي برج و باروي بغداد است. آجرهاي باروي بغداد از استحکام و قدرت فوقالعادهاي برخوردار است و حداقل مدت 10 قرن از حوادث و جنگها و سيلابهاي فراواني جان سالم به در برده است. متأسفانه اطلاعات ما اندک است و نميدانيم آيا مباشرين ساختمان، آجرها را از باقيمانده ساختمانهاي عباسيان و يا برج و باروي بغداد آورده و در ساختمان مسجد از آن استفاده کردهاند و يا اينکه اختصاصا براي ساختمان مسجد ساخته شده است.
از ديگر ويژگيهاي اين مسجد آنکه هرگز در ساختمان آن کاشي به کار نرفته است و تمام مسجد ـ بجز لايه رو و زير گنبد کوتاه مسجد که از کاشيهاي فيروزهايرنگ پوشيده شده است ـ از آجر است. و ديگر آنکه در مسجد هيچگونه کتيبهاي که نشاندهنده سال بناي ساختمان باشد، يافت نميشود. و از همه مهمتر آنکه مسجد فاقد گلدسته يا مأذنه است و شايد علت کوتاهي گنبد و نبود گلدسته، رعايت آستانه حرم کاظمين بوده و معماران، گنبد بلند و گلدسته را مانع ديد گلدسته و گنبدهاي طلايي و زيباي حرم مطهر ميدانستهاند.
اين مسجد که اينک 500 سال از ساختمان آن ميگذرد همچنان به قوت تمام بر سر پاي خود ايستاده و هيچگونه آثار فرسودگي يا تخريب و يا رطوبت شديد در ديوارها و پيهاي آن (با توجه به نزديکي رودخانه دجله و رطوبت شديد زمينهاي اطراف حرم مطهر) مشاهده نميشود.
اين مسجد همواره مورد استفاده نمازگزاران بوده است و شايد تنها دورهاي که اقامه نماز در آن به طور معمول در ديگر مساجد شيعيان انجام نميشد، همانا دوران قدرت شيخ محمد خالصي در کاظمين بود، به فتواي اين روحاني جنجالبرانگيز شهادت سوم (= اشهد انّ عليا وليّ اللّه) از اذان حذف و نمازهاي 5 گانه در 5 وقت (برخلاف سنت جاريه شيعيان که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را به صورت جمع ادا ميکنند) ادا ميشد. اين سنت (و يا به تعبير صحيحتر بدعت) مشکلات فراواني را ايجاد و خونريزيهاي زيادي را در ميان شيعيان کاظمين و بغداد به راه انداخت.
اين خانقاه يا تکيه را که محل تجمع و سکونت و رياضت درويشان بکتاشي بوده است در سال 1298هـ.ق فرهاد ميرزا معتمدالدوله (عموي ناصرالدين شاه قاجار) و باني صحن زيباي کاظمين بنا نموده است. ساختمان اين تکيه در زاويه جنوب شرقي صحن مطهر و در رديف حجرات صحن قرار دارد. بر بالاي سر در ورودي تکيه کتيبهاي به زبان فارسي به روي قطعه سنگ مرمر نگاشته شده است:
بسماللّه الرحمن الرحيم. نواب مستطاب اشرف أمجد ارفع والا شاهزاده حاجي فرهادميرزا معتمدالدوله فرمان [فرماي] مملکت فارس دامت شوکته، اين تکيه را بنا و حسبتا للّه وقف فرمود بر
طايفه بکتاشيه خاصة، و أحدي از طوايف ديگر را در اينجا حق توقف و سکني نخواهد بود، شهر صفر 1298.
با توجه به اينکه درويشان بکتاشي غالبا سنيمذهب و از تبعه دولت عثماني، و عموما بيتوجه به اوامر و نواهي شرع بودهاند، و فرهادميرزا خود فردي شيعي متعصب و از دولتمردان ايران و عموي ناصرالدين شاه قاجار بوده است انگيزه فرهادميرزا در ساختن اين بنا روشن نيست و اين اقدام او در ساختن چنين مکاني و اختصاصدادن آن به بکتاشيه ـ نه ديگر طوايف ـ آن هم در کنار يکي از عتبات مقدسه که همواره محل رفت و آمد شيعيان و زائران ايراني و در معرض ديد فقيهان اماميه بوده، بسيار عجيب بهنظر ميآيد!
به نظر نگارنده ساختمان اين تکيه در حقيقت امتيازي بوده است که فرهادميرزا به حاکم عثماني در بغداد (تقيالدين پاشا)که لابد از علاقهمندان طريقه بکتاشيه بوده، داده است تا بدينوسيله از حمايت او در بازسازي و ساختمان آستانه کاظمين در مقابل گروههاي غيرشيعه و متعصب بغداد برخوردار گردد.
اين تکيه ظاهرا تا پايان دوران حاکميت عثمانيها در عراق مورد استفاده دراويش بکتاشيه قرار داشت، ليکن پس از زوال دولت و حاکميت عثمانيان در عراق و پراکندهشدن درويشان ساکن در آن محل، تکيه به عنوان کتابخانه مورد استفاده قرار گرفت. سازنده و مؤسس اين کتابخانه که امروزه به نام «مکتبة الجوادين(ع)» شهرت دارد مرحوم حجتالاسلام والمسلمين سيد محمدعلي (هبةالدين) شهرستاني از روحانيون برجسته و دانشور و نخستين وزير معارف دولت ملي عراق بود.
بنا به روايت سيد بن طاووس در فرحةالغري در سالهاي 376 تا 379هـ.ق فرزند عضدالدوله ديلمي مشهور به شرفالدوله ديلمي در بغداد اقامت گزيد و بنا به دستور او پيشکارش «ابوطاهر سپاشي» نهر آبي جهت مشروبنمودن شهر کاظمين کشيد، اين نهر از رودخانه دجيل که در شمال کاظمين جريان دارد به کمک سد و آبراهي به سوي شهر هدايت ميشد.
اين منزلگاه که امروزه اثري از آن باقي نمانده است در سال 490هـ.ق به دستور مجدالمُلک ابوالفضل براوستاني قُمّي (مقتول در سال 492هـ.ق) به منظور استراحت و آسايش زائرين در اطراف آستانه کاظمين ساخته شد.
اين خان و کاروانسرا جهت سکونت زائران در سالهاي آغازين قرن سيزدهم هجري در مسير شهر کاظمين بنا شد، سازنده آن مرحوم حاج عبدالهادي استرآبادي (متوفي به سال 1316هـ.ق) ـ از ثروتمندان و نيکوکاران به نام ايراني ساکن کاظمين ـ بوده است. اين نيکوکار ايراني آثار فراواني از خود در عتبات مقدسه عراق برجاي گذاشته است.
اين حسينيه که در ميان مردم به «حسينيه بمانعلي» شهرت دارد به دست مرحوم حاج مؤمنعلي بمانعلي فرزند عبدالخالق مصلح يزدي (متوفي به سال 1388هـ.ق) که از يزديهاي نيکوکار ساکن کاظمين بود، بنا گرديد. ساختمان حسينيه در جنوب باروي صحن مطهر و در يکي از کوچههاي روبهروي دروازه صحن مشهور به «باب القبله» قرار دارد. اين حسينيه داراي شبستاني در وسط و تعدادي اتاق در دو سوي آن است و در يکي از گوشههاي حياط آن آرامگاه سازنده آن قرار گرفته است. اين حسينيه به علت نزديکي به صحن مطهر همواره مورد استفاده زائرين قرار داشته است.
ساختمان اين مدرسه که زمين آن را يکي از نيکوکاران ايراني (ظاهرا از خانواده قاجار) وقف نموده، در فاصله 500 متري جنوب صحن مطهر و در کنار ميداني قرار گرفته است. بخشي از زمين اين مدرسه در توسعه خيابانهاي اطراف از ميان رفت و باقيمانده آن از سوي دولت ايران جهت آموزش فرزندان ايرانيان ساکن در کاظمين تبديل به دبستان شد. ساختمان کنوني آن عبارت است از دو طبقه که در آن کلاسهايي قرار دارد و يک حياط وسيع، در سرسراي ورودي مدرسه، وقفنامه مدرسه به روي سنگ مرمر حکّ شده است.
اين مدرسه متجاوز از 30 سال محل تحصيل دانشآموزان ايراني بود و تا پيش از سال 1980 ميلادي و آغاز جنگ تجاوزکارانه عراق عليه ايران در اختيار رايزني ايران قرار داشت. پس از اين تاريخ ساختمان به همراه ديگر تأسيسات ايرانيان در عراق به دست رژيم بعث ضبط و تعطيل شد.
اين حسينيه در يکي از کوچههاي منشعب از بازار خواروبارفروشان شهر کاظمين ـ در زاويه شمال غربي صحن مطهر ـ قرار گرفته است. ساختمان حسينيه در منزلي قرار دارد که تا نيمه قرن نوزدهم ميلادي مسکن و منزل مرحوم حجتالاسلام والمسلمين سيد محمدصدر (از رهبران روحاني استقلال عراق و وزير و نخستوزير اسبق در چندين کابينه عراق در دوران سلطنت خانواده فيصل) بود و پس از انتقال او به بغداد اين خانه را گروهي از نيکوکاران اصفهاني خريداري و به عنوان حسينيه جهت سکونت زائران کاظمين وقف کردند. حسينيه داراي حياطي وسيع در وسط و تعداد زيادي اتاق در 4 طرف آن ميباشد و تا سالهاي اخير همواره مورد استفاده زائرين قرار داشته است.
بزرگترين و مشهورترين بازار در شهر کاظمين است. سازنده آن مرحوم حاج عبدالهادي چلبي استرآبادي (متوفي سال 1316هـ.ق) از ثروتمندان و نيکوکاران مشهور ايراني ساکن کاظمين است. آن مرحوم مورد اعتماد همگان بود، از اينرو همواره در کارهاي خير پيشگام بود و اموال زيادي جهت مصارف خيريه و موقوفات در اختيار او قرار ميگرفت. علاوه بر اين به جهت عقل و درايت و امانتداري، همواره مباشرت بسياري از کارهاي خير و موقوفات به عهده او واگذاشته ميشد، از آن جمله او مباشرت ساختمان صحن کاظمين را از سوي فرهادميرزا معتمدالدوله قاجار به عهده داشت. او همچنين طلاکاري گنبد حرم عسکـريين عليهماالسلام و ترميـم صحن آن در سامرا و ساختمان پل به روي رودخانه دجله در مدخل شهر سامرا و ترميم و ساختمان باروي حرم مطهر حضرت ابوالفضل عباس در کربلا و جز اينها را به عهده داشت.
اين مرد نيکوکار در زاويه جنوب غربي باروي حرم مطهر کاظمين و در املاک خود بازاري سرپوشيده به سبک بازارهاي ايران به طول 500 متر ساخت و تعداد زيادي از مغازههاي آن را بر حرم کاظمين و مجالس عزاداري امام حسين(ع) وقف نمود. اين بازار هماکنون نيز پابرجاست و مورد استفاده ميباشد، ليکن بسياري از مغازههاي موقوفه آن بر اثر قوانين ظالمانه و ضد مذهبي بعثيها مصادره شده و به فروش رفته است.
منبع:ميراث جاويدان
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}