فلسطين در عهد اسلام
فلسطين در عهد اسلام
فلسطين در عهد اسلام
از دومين دوره حكومت عباسيان ـ كه در نيمه قرن سوم هجري شروع شد ـ خلافت اسلامي مدام تضعيف و پايه هاي آن هر روز سست تر از گذشته مي شد تا اين كه به سه خلافت در مناطق مختلف اسلامي تجزيه شد كه عبارت بودند از:
1ـ خلافت عباسيان در شرق.
2ـ خلافت فاطميان در مصر و بخش هاي از مراكش و شام.
3ـ خلافت امويان در اندلس.
در چنين شرايطي بود كه جنگ هاي صليبي روي داد و بيگانگان به كشورهاي اسلامي تازيدند.
در سال 1071م. سلجوقيان بيش تر مناطق فلسطين به جز ارسوف را فتح كردند و به تسلط فاطميان بر اين سرزمين پايان دادند و با محدود كردن قلمرو حكومتي فاطميان در شام، بر بخش هاي وسيعي از آن سيطره يافتند.
در سال 1092م. برابر با 485 هـ.ق. سلطان ملكشاه سلجوقي از دنيا رفت و حكومت سلجوقيان تجزيه شد و سلاطين سلجوقي براي توسعه نفوذ خود و دستيابي به قدرت به نبرد شديد با يكديگر پرداختند. در سال 1096م. قلمرو سلجوقيان به پنج ممكلت تقسيم شد:
1ـ ممكلت پارس به رهبري بركياروق.
2ـ ممكلت خراسان و ماوراء النهر به رهبري سلطان سنجر.
3ـ ممكلت حلب به رهبري رضوان.
4ـ ممكلت دمشق به رهبري رقاق.
5ـ سلطنت سلاجقه روم به رهبري قلج ارسلان.
در اين زمان بيش تر مناطق فلسطين تابع حكومت دمشق بود. در سايه ضعف دو حاكم شام (رضوان و دقاق) حاكمان زيادي سر برآوردند، به گونه اي كه بيش تر آنها تنها بر يك شهر حكمراني مي كردند.
صليبيان حملات خود را در سال 1098م. (91هـ.ق.) آغاز كردند و به شامات، عراق و ديگر مناطق اسلامي يورش بردند. اختلافات و درگيري هاي خونين حكام سلجوقي باعث تضعيف هر چه بيش تر اين مناطق شده بود. دو برادر رضوان و دقاق فرزند تكش در سال 490هـ.ق. به جنگ با يكديگر پرداختند و از طرف ديگر، نبردهاي متعددي نيز ميان محمد بن ملكشاه و برادرش بركياروق بر سر به دست گرفتن قدرت روي داد و هر كدام به صورت متناوب به پيروزي هاي دست يافتند و طي سال هاي 492 تا 497هـ.ق. بر كرسي خلافت نشستند.
جنگ هاي صليبي با تبليغات گسترده و عمومي آغاز شد. اين حملات به قدرت و سازماندهي بالاي صليبيان نياز داشت. حمله پترس عابد از جمله اين حملات بود. وي مردي سخنور و ساده پوش بود و پابرهنه سوار بر الاغي حدود 15000 هزار مسيحي فرانسوي را گرد خود جمع كرد. اين افراد در مسير عبور خود در شهر مجريه چهار هزار نفر را به قتل رساندند. در قسطنطنيه ارتش والتر به آنها پيوست و با هم وارد سواحل آسيا شدند. در اين زمان، نبردي ميان آنها و سلجوقيان روي داد كه سپاه سلجوقي بر صليبيان پيروز شد و 22 هزار نفر از آنها را به قتل رساند. در اين تنها سه هزار نفر از نيروهاي صليبي جان سالم به در بردند. صليبيان در دو حمله فولكمار و اميخ در مسير خود به كشتار گسترده يهوديان دست زدند و در المجر با شكست مواجه شدند!!
در حمله اول صليبيان امرا و نيروهاي سواره و متعصب اروپايي شركت كردند. اين حمله در تابستان 1097م. شروع شد و صليبيان مناطق مسلمانان يكي پس از ديگري به زير سلطه خود در مي آوردند. آنها امارت الرها را در مارس 1098م. به رهبري بلدوين بولوني تأسيس و انطاكيه را به مدت نه ماه محاصره كردند. باغيسان فرماندار انطاكيه شجاعت مثال زدني و مقاومت بي نظيري از خود به نمايش گذاشت و بيش تر مهاجمان را به خاك و خون كشاند و اگر چنين مقاومتي صورت نمي گرفت و شمار بسيار زيادي از صليبيان به هلاكت نمي رسيدند، كليه سرزمين هاي اسلامي به تصرف آنها در مي آمد. اما يكي از ارامنه محافظ ديوارهاي شهر فريب وعدهاي صليبيان را خورد و دروازه شهر را به روي مهاجمان گشود و آنها شهر را به اشغال خود درآوردند و در آن، دومين امارت خود را در تاريخ 491هـ.ق. تأسيس و بوهيمند النورماني را به عنوان حاكم شهر منصوب كردند.
حاكمان مسلمان خيانت هاي زيادي كردند و هر كدام براي كسب مقام نزد صليبيان دست دوستي و تسليم به سوي آنها دراز كردند. از جمله اين كه حاكم اقليم شيزر با صليبيان ارتباط برقرار كرد و به آنها قول داد كه مشكلي فرارويشان ايجاد نمي كند و نيازهاي غذايي و غيره آنها را برآورده مي كند. وي حتي دو راهنما را براي آشنا كردن صليبيان با مناطق اسلامي نزد مهاجمان فرستاد!! و نخود فراواني را به آنها هديه و توافق نامه هاي خفت باري را امضا كرد. اما ترابلس به صليبيان جزيه پرداخت و با اعزام راهنما به آنها كمك كرد. حاكم بيروت نيز اموال زيادي را به مهاجمان داد و به آنها پيشنهاد كرد كه در صورت اشغال بيت المقدس تسليم صليبيان مي شود و از آنها اطاعت خواهد كرد!!
ريموند دي تولوز (فرمانرواي اقليم بروفانس و تولوز در فرانسه) حمله صليبيان به بيت المقدس را فرماندهي كرد و هزار نيروي سواره نظام و پنج هزار پياده نظام با خود به سمت اين منطقه گسيل داشت. اين نيروها در بهار 1099م. وارد فلسطين شدند و از عكا گذشتند. فرماندار اين شهر به صليبيان كمك و آذوقه آنها را تأمين كرد. سپس فرمانداران قيساريه و ارسوف نيز تسليم مهاجمان شدند و به آنها در رسيدن به اهداف شومشان كمك كردند. صليبيان پس از عبور از اين مناطق، الرمله، اللد و بيت لحم را به اشغال خود درآوردند و در 7 ژوئن 1099م. شهر بيت المقدس را محاصره كردند. در اين زمان، حاكم فاطمي قدس افتخار الدوله نام داشت. اين شهر نيز در تاريخ 15 ژوئن به تصرف نيروهاي مهاجم درآمد. صليبيان به مدت يك هفته شب و روز به كشتار ساكنان مسلمان قدس دست زدند و در مسجد الاقصي بيش از هفتاد هزار مسلمان از جمله شمار زيادي از علماي اسلام را به شهادت رساندند. فرمانده صليبي جود فرة بوايون به عنوان حاكم بيت المقدس منصوب شد. البته براي تواضع حامي بيت المقدس ناميده شد. نابلس نيز تسليم شد و الخليل هم به اشغال مهاجمان درآمد. گفته مي شود كه پس از اشغال اين شهرها، تنها سيصد سواره نظام و دو هزار پياده نظام نيروهاي صليبي در صحنه نبرد ماندند، به اين علت ديگر قادر به گسترش نفوذ خود نبودند. علت كاهش شمار نيروهاي صليبي بازگشت آنها به كشورهاي خود پس از وفاي به سوگندشان مبني بر تصرف بيت المقدس بود. اين چنين امارات صليبي به جزايري در دل مناطق مسلمانان تبديل شدند. با اين حال، دويست سال دوام آوردند تا اين كه آخرين امارت آنها سرنگون شد!! عوامل ذيل باعث تقويت قدرت صليبيان و ناتواني جهان اسلام در شكست آنها شده بود:
1ـ حملات مداوم صليبيان.
2ـ ضعف و تفرقه مسلمانان.
3ـ عدم استفاده مسلمانان از فرصت به وجود آمده ناشي از پراكندگي و كاهش نيروهاي صليبي در مناطق وسيع جهان اسلام.
شهرهاي فلسطين يكي پس از ديگري سقوط كردند. شهر يافا در جريان محاصره بيت المقدس به علت حمله كشتي ها در تاريخ 15 ژوئن 1099م. سقوط كرد. همچنين نيروهاي متجاوز شرق درياچه طبريه (منطقه السواد) را در ماه مه 1100 به تصرف خود درآوردند و در ماه اوت نيز شهر حيفا را با كمك يك ناوگان بزرگ اعزامي از ونيز اشغال كردند. آنها شهر ارسوف را بدون جنگ و خونريزي تصرف و ساكنان آن را اخرج كردند.
صليبيان در تاريخ 17 مه 1109م. به زور شمشير وارد قيساريه شدند و اهالي آن را به خاك و خون كشيدند و اموالشان را به غارت بردند. اين چنين صليبيان بر سرتاسر فلسطين به جز عسقلان تسلط يافتند. عسقلان همچنان در مقابل نيروهاي مهاجم مقاومت كرد. مصري ها هر سال مواد غذايي و كمك ها و نيروهاي زيادي به اين شهر ارسال مي كردند. مهاجمان هر ساله اين شهر را محاصره مي كردند، اما نااميد بازمي گشتند. اين شهر مقاوم در سال 1153م. به تصرف مهاجمان صليبي در آمد. ساكنان آن در اين سال شديداً مقاومت كردند و نيروهاي صليبي را شكست دادند. زماني كه مهاجمان مأيوس شده بودند، درصدد ترك منطقه اطراف اين شهر برآمدند اما به آنها خبر رسيد كه اهالي شهر دچار اختلاف شده اند، به اين علت منتظر ماندند تا اين كه در موقع مناسب به آن حمله كردند. علت اختلاف ميان ساكنان عسقلان از اين ناحيه بود كه هنگام بازگشت پيروزمندانه از جنگ با صليبيان، هر طايفه مدعي كسب پيروزي بود در نتيجه دچار اختلاف شدند. يكي از نيروهاي دو طايفه موجود در شهر كشته شد. فتنه بزرگ و بزرگ تر مي شد و با همديگر وارد نبرد شدند و از هم كشتند. در اين هنگام بيگانگان به طمع افتادند و به عسقلان حمله كردند و بدون مقاومتي وارد آن شدند!! از ماست كه بر ماست. "و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم1"
اين چنين مملكت صليبي بيت المقدس شكل گرفت. همچنين چهارمين مملكت صليبيان در تاريخ 11 ذي الحجه 503 هـ.ق. برابر با ژوئن 1109م. در ترابلس تشكيل شد. اين شهر هفت سال در مقابل حملات ويرانگر صليبيان دوام آورد.
1ـ شمار صليبيان اندك بود و از طريق ساخت قلعه هاي در دل مناطق مختلف شام سلطه خود را گسترانيدند.
2ـ ادامه درگيري و نزاع ميان مسلمانان و طلب كمك برخي از گروه هاي مسلمان از صليبيان براي غلبه بر خصمشان. اين امر جايگاه جامعه اسلامي را تضعيف كرد و صليبيان را بر آن داشت كه در بيش تر اوقات نقش پليس را ايفا و از آن براي توسعه نفوذ و سلطه خود استفاده كنند.
از جمله اين كه طغتگين معروف به سيف الاسلام و بكتاش بن تتش بر سر دمشق با هم به منازعه پرداختند. بكتاش سال 498هـ.ق. از مهاجمان براي غلبه بر خصمش كمك خواست. كليه فاسدان به وي ملحق شدند اما حاكم صليبي به جز تحريك بيش تر به خونريزي و فساد كمكي به وي نكرد. طغتگين بر بكتاش پيروز شد و زمام امور دمشق را به دست گرفت. هنگام نبرد ميان فاطميان و صليبيان در عسقلان و يافا به سال 498هـ.ق.، 300 سواره نظام طغتگين به كمك فاطميان شتافتند و از طرف ديگر، گروهي از مسلمانان به فرماندهي بكتاش بن تتش از صليبيان حمايت كردند. سال 509 وقتي كه ارتش سلطان به فرماندهي برسق بن برسق از عراق براي جهاد و مقابله با صليبيان به سوي شام عزيمت كرد، حكام دمشق و حلب از بيم خود با صليبيان انطاكيه عليه اين اتش متحد شدند. پس از اين سيف الاسلام با خارجيان در بيت المقدس جنگيد و رفنيه را از دست آنها خارج ساخت. در اين دوران، جنگ و مبارزه با مصلحت شخصي حكام درآميخته بود. يك بار جنگ لباس جهاد در راه خدا را مي پوشيد و بار ديگر با بهانه هاي مختلف از جمله شايستگي و ... لباس دفاع از تحت و تاج به تن مي كرد.
3ـ جهاد مسلمانان عليه بيگانگان بي وقفه ادامه يافت. البته اين جهاد به تدبير كارساز و برنامه ريزي نياز داشت. فرماندهان مسلمان زياد و محورهاي درگيري با خارجيان در بلاد شام نيز متعدد بودند، اما آنچه در اين ميان نقطه ضعف مسلمانان محسوب مي شد، عدم وجود پايگاه نيرومندي بود كه پيوسته با صليبيان جهاد كند. البته جنگ هايي نيز ميان يك شهر و قلعه اسلامي براي دفاع از خود و يا توسعه قلمرو خود با صليبيان روي مي داد.
مسلمانان و صليبيان متناوباً در اين نبردها پيروز مي شدند و يا شكست مي خوردند. همه ساله با هم مي جنگيدند و يك سال بدون جنگ سپري نشد. مسلمانان و صليبيان به صورت متناوب شهرها و قلعه را اشغال مي كردند. ورود مسلمانان به مركز فلسطين و نبرد با صليبيان در الرمله و يافا و ديگر شهرهاي اين سرزمين كار شاقي نبود اما با اين وجود، صليبيان همچنان از مناطق تحت تصرف خود محافظت مي كردند. در اين زمان، تعدادي از مجاهدان مسلمان به جهاد پرداختند اما به علت كمبود امكانات قادر نبودند كه نيروهاي مسلمان را به جهاد با كافران متحد كنند. اين مجاهدان با اين وجود، دست از جهاد نكشيدند و خسارات سنگيني به دشمن وارد آوردند و امنيت و آسايش را از آن ها سلب كردند و شمار زيادي از رهبران، فرماندهان و نيروهاي صليبي را به هلاكت رساندند و يا به اسارت گرفتند. به عنوان مثال معين الدوله سقمان و شمس الدوله جكرمش با هم درگير بودند و هنگامي كه حران در سال 497هـ.ق. به دست صليبيان محاصره شد، اين دو حاكم با هم مكاتبه كردند و ضمن اين كه پيمان صلح بستند هر كدام ديگري را از تصميم خود براي جهاد با صليبيان در اين منطقه مطلع ساخت. هر دوي آنها نيروهاي خود را تجهيز كردند و در خابور گرد هم آمدند. اين دو سپاه عظيم دهها هزار نفر و از قبايل مختلف تركمن، ترك ها، عرب ها و كردها بودند. به راه خود ادامه دادند تا اين كه در كنار رودخانه البليخ با صليبيان به نبرد پرداختند و آنها را شكست دادند و شمار زيادي از نيروهايشان را به هلاكت رساندند. بردويل به اسارت مسلمانان درآمد و 35 دينار فديه پرداخت كرد. 160 نفر از نيروهاي مسلمان نيز در اين نبرد اسير شدند. شمار كشته هاي صليبيان نزديك 12 هزار نفر بود.
در سال 507 مسلمانان ساكن موصل، سنجر و دمشق با هم متحد شدند و در طبريه به نبرد با بيگانگان پرداختند و موفق شدند آنها را شكست دهند. در اين نبرد حاكم صليبيان به نام بگدوين بدون اين كه متوجه شود، اسير شد و مسلمانان سلاحش را مصادره و خود وي را آزاد كردند. در اين نبرد نيز شمار زيادي از نيروهاي بيگانه به هلاكت رسيدند و يا اسير شدند. سپس نيروهاي صليبي مستقر در انطاكيه و ترابلس به كمك صليبيان شتافتند و صليبيان شكست خورده با مشاهده نيروهاي كمكي دوباره به صحنه نبرد بازگشتند. در اين هنگام مسلمانان از هر جهت آن ها را محاصره كردند و صليبيان به سوي كوه غربي طبريه پا به فرار گذاشتند. اين نيروها 26 روز بالاي كوه ماندند و از ترس پايين نيامدند. مسلمانان نيز آنها را به حال خود رها و به سوي بيسان حركت و به امارت صليبيان مابين عكا و قدس حمله كردند و شكست سختي به آنها وارد آوردند. نيروهاي مسلمان پس از اين حمله به مناطق خود بازگشتند و مودود بن التونتكين حاكم موصل همراه با طغتگين به دمشق بازگشتند. در دمشق در صحن مسجد و در روز جمعه يكي از فاطميان به سوي طغتگين حمله كرد و وي را از چهار ناحيه زخمي كرد و خود نيز به قتل رسيد. مودود حاكم موصل نيز در حالي كه روزه بود دار فاني را وداع گفت. ايشان انساني نيكوكار و عادل بودند. گفته مي شود كه طغتگين وي را به قتل رساند. پادشاه صليبيان پس از كشته شدن مودود نامه اي براي طغتگين ارسال كرد. در اين نامه آمده بود: "مسلمانان فرمانده خود را در روز عيد و در خانه خدا كشتند. زيبنده خداست كه آنها را نابود كند."
4ـ مسلمانان فلسطين (ساكنان اصلي اين ديار) همچنان در سرزمين خود كه به اشغال صليبيان درآمده بود، زيستند، اما تعدادي از آنها به سمت شرق اردن و دمشق مهاجرت كردند و از همكاري با صليبيان سر باز زدند. به اين خاطر، فعاليت هاي كشاورزي در بيش تر شهر هاي ساحلي فلسطين متوقف شد. اين افراد به جنگ با صليبيان برخاستند و خدماتي به مجاهدان مسلمان كه براي جهاد وارد فلسطين مي شدند، ارائه كردند و به سپاه اسلام در بلاد شام پيوستند و در فلسطين به عنوان بخشي از اين سپاه فعاليت مي كردند. وليم صوري مورخ مسيحي در اين باره مي نويسد:"آنها به دشمن ما ياد دادند كه چطور ما را نابود كنند. آنها (فلسطينيان) اطلاعات كافي درباره اوضاع ما به دشمن مي دادند."
اقسنقر البرسقي از برجسته ترين و نخستين مجاهداني بود كه با صليبيان جنگيد. اقسنقر در شمال شام به نبردهايي با مهاجمان صليبي پرداخت. سلطان محمد در سال 508 هـ.ق. امارت موصل را به وي سپرد و به ايشان دستور داد كه به نبرد با صليبيان برود. علاوه بر موصل، الجزيره و سنجر، شهر حلب نيز در سال 518 تحت حاكميت وي درآمد. اين چنين جبهه نبرد وي با صليبيان گسترش يافت، اما اين رهبر مسلمان در سال 520هـ.ق. به دست يك زن فاطمي در موصل به قتل رسيد. اقسنقر يك برده ترك زبان بود و انسان وارسته و خيرخواهي بود و اهل علم و صالحان را بسيار دوست مي داشت. عدالت را پيشه خود ساخته بود و آن را اجرا مي كرد. از بهترين حاكمان مسلمان بود و بر نمازهاي پنج گانه در سر وقتشان محافظت مي كرد و هميشه نماز تهجد را به پا مي داشت.
5ـ دولت فاطميان در مصر به رهبري بدر جمالي چندين بار نيروهاي خود را براي جنگ در فلسطين به اين منطقه اعزام كرد. وي تلاش زيادي براي دفاع از مناطق تحت سلطه اش در ساحل فلسطين مبذول داشت اما اين حملات بر اساس توان و امكانات گسترده مصر صورت نمي گرفت و بيش تر جنبه نمايشي داشت. از طرف ديگر، دولت فاطمي مي بايست به طور جدي با نيروهاي اسلامي در شام هماهنگي لازم را به عمل مي آورد.
حكومت فاطميان پس از همكاري با صليبيان ـ كه به سوي بيت المقدس حركت مي كردند ـ عليه سلجوقيان و با هدف تقسيم شام محبوبيت خود را از دست دادند و ديگر مسلمانان به آنها به عنوان جهادگران مسلمان نگاه نمي كردند. اين چنين حكومت فاطميان بسيار ضعيف شدند و رو به افول نهاد.
تلاش هاي زنكي در ايجاد اتحاد ميان نيروهاي مسلمان در جنگ با صليبيان ادامه يافت. زنكي حمات، حمص، بعلبك، سرجي، دارا، المعره، كفر طاب، قلعه الصور در ديار بكر، قلعه هاي كردهاي حميديه، قلعه بعرين، شهر زور، الحديثه، قلعه اشب و ديگر قلعه هاي كردهاي هكاريه را به تصرف خود درآورد. در سال 534هـ.ق. دوبار براي تصرف دمشق به اين شهر حمله كرد اما موفق نشد. دمشق در آن زمان كليد اصلي آزاد سازي فلسطين از ناحيه شام بود. معين الدين انز حاكم دمشق با صليبيان عليه عماد الدين زنكي پيمان بست و به آنها وعده داد بانياس را محاصره و آن را دو دسته تقديم صليبيان كند. اما زنكي قبل از ورود صليبيان به دمشق نزد آنها رفتند و وقتي اين خبر به صليبيان رسيد، از مناطق خود خارج نشدند. با اين وجود معين الدين با كمك گروهي از صليبيان بانياس را محاصره كرد و آن را به مهاجمان صليبي داد.
مشهورترين فتوحات زنكي فتح "رها" و براندازي حكومت صليبيان در آنجا بود. زنكي با سپاهيان خود يك ماه اين منطقه را محاصره و به سختي در 6 جمادي ثاني 539هـ.ق. آن را همراه با توابعش در منطقه الجزيره تصرف كرد. اين مجاهد مسلمان همچنين سروج و مناطق شرق روخانه فرات به جز البيره را به تصرف خود درآورد.
عماد الدين زنكي پس از بيست سال جهاد و مبارزه با كافران در 15 سپتامبر 1146م. برابر با 5 ربيع الاول 541 هـ.ق. هنگام محاصره قلعه جعبر، به دست تعدادي از غلامانش كشته شد. عماد الدين زنكي 60 سال در اين دنياي فاني زيست. ابن اثير در توصيف خصوصيات اين مجاهد نوشته است:" زنكي در ميان نيروهاي خود ابهت خاصي داشت و سياستمدار بزرگي بود. افراد توانمند و قوي را از ظلم و ستم بينوايان برحذر مي داشت. سرزمين اسلامي قبل از فرمانروايي وي مملو از ظلم و ستم بود و صليبيان دائماً به اين مناطق اسلامي مي تازيدند. وي پس از به دست گرفتن زمام امور، به آباداني سرزمين اسلامي همت گماشت." ابن اثير مي گويد:"زنكي از بهترين حاكمان مسلمان و خوش اخلاق ترين و خوش سيماترين آنها و انساني شجاع و صاحب اراده اي پولادين بود. حاكمان ديگر به زير سلطه وي درآمدند. نسبت به دفاع از ناموس و زنان سخت گيرتر از همه مردم بود. مهربان ترين حاكم در حق زيردستان و عموم مردم بود." عماد الدين زنكي پس از كشته شدن ملقب به "شهيد" شد و نزد همگان به اين لقب شهره يافت.
عماد الدين زنكي در اواضاع سخت و ناگوار نزاع ميان امرا و فرمانروايان سلجوقي و خلافت عباسي و دعواها بر سر حكومت موروثي و به دست گرفتن قدرت و لو اين كه در يك شهر و حتي يك قلعه باشد، فعاليت كرد. وي همچنين در دوره اي زيست كه صليبيان همچنان قدرتمند بودند. با اين وجود عمادالدين زنكي توانست پايه هاي يك حكومت اسلامي و جهادگر و قدرتمند را بنيان نهد. اين حكومت از شمال شام تا شمال عراق امتداد داشت. وي ابهت صليبيان را در بيش تر اوقات در هم شكست و راه جهاد و مقاومت جدي را براي آزاد سازي سرزمين هاي اسلامي پيمود و نمونه اي برجسته از يك حاكم و مجاهد مسلمان به جامعه اسلامي تقديم كرد. عزم راسخي براي بازپس گيري مقدسات مسلمانان داشت و فرزند مجاهد و دلاورش نور الدين محمود صدقه جاريه اي بود كه اين حاكم مسلمان از خود برجاي گذاشت.
همزمان با حكمراني نور الدين محمود دوره جديد و درخشاني از جهاد در سرزمين شام شروع شد. اين حاكم مجاهد در طول 28 سال فرمانرواي هدف اساسيش آزادي سرزمين هاي اسلامي و يكپارچه سازي آنها در زير سايه اسلام بود.
از اولين لحظات به دست گرفتن قدرت، تمام تلاش خود را روي اتحاد مسلمانان و آماده كردن نيروهاي مسلمان بر اساس انديشه پوياي اسلامي براي بازگرداندن مجد و عظمت آنها و راندن اشغالگران متمركز كرد. مطابق فهم عميق و صحيح اسلامي و درك اين مسأله كه جنگ با صليبيان درگيري ميان حق و باطل و اسلام و كفر است، به نبرد با آنان روي آورد.
ايشان روي مسائل ذيل تأكيد مي كردند:
1ـ كليه مسلمانان با قوميت ها و نژادهاي مختلف بايد در جنگ با صليبيان شركت كنند.
2ـ صلح نهايي وقتي منعقد مي شود كه مسلمانان كليه اراضي اشغالي خود را باز پس گيرند.
3ـ بايد ايمان، فرهنگ و تربيت اسلامي در ميان جامعه اسلامي تا حدي تقويت شود كه همه براي جهاد و مبارزه آماده شوند و اين فريضه الهي در ايمان و اخلاق و فرهنگ آنها ريشه بدواند.
4ـ بايد تمام تلاش مسلمانان بر روي مقابله با دشمن صليبي متمركز شود.
ابن اثير در اين باره مي گويد:" تاريخ حاكمان قبل از اسلام تا كنون را مطالعه كرده ام و پس از خلفاي راشدين و عمر بن عبدالعزيز بهتر از حاكم عادل "نورالدين محمود" كسي ديگر را نيافتم." ايشان سياستمداري با كياست، شجاع و دانا بود و احوال و اوضاع بر وي مشتبه نمي شد و ديگران نمي توانستند وي را بازيچه دست خود قرار دهند." اطرافيان و مشاورانش همگي اهل علم و فضيلت بودند. نورالدين محمود آنها را مأمور رسيدگي به امور مردم مي كرد. در انتخاب رؤساي حكومت به جايگاه اجتماعي، نژاد و محل سكونتشان توجهي نمي كرد.
تقوا و پارسايي نورالدين زبانزد خاص و عام بود. مستحبات را انجام مي داد و شب را تا به صبح به راز و نياز با پروردگار خويش مشغول بود. وي پس از نماز عشا مي خوابيد و سپس نيمه شب بيدار مي شد و تا نماز صبح به نماز و راز و نياز با خداي خود مي پرداخت. اين مجاهد دلاور زياد روزه مي گرفت و فقيه مذهب امام حنفي، عالمي وارسته، پارساي متواضعي و در كارها بسيار جدي بود و به سيره سلف صالح اقتدا مي كرد. در زمينه روايت احاديث از محضر علماي بزرگ كسب اجازه و كتابي درباره جهاد تأليف كرد. خداوند ابهت خاصي به وي بخشيده بود. با اين كه مهربان و نرم خو بود اما متين و با هيبت نيز بود. در مجلس وي جز به علم و دين و مسائلي در خصوص جهاد به چيز ديگري پرداخته نمي شد. هرگز كسي نديد كه اين مجاهد در هنگام عصبانيت دشنام و يا كلمات ركيكي به زبان آورد.
فقرا بيش ترين نفقه را از وي دريافت مي كردند و به زرق و برق دنيايي بي توجه بود. وقتي همسرش نسبت به تنگناي مالي شكوه كرد، سه دكان پر از نخود به وي داد و گفت:"فقط همين را دارم و هر آنچه در انبار است، بيت المال مسلمانان است و من به آنها خيانت و به خاطر تو آتش جهنم را براي خودم شعله ور نمي كنم."
شيخ قطب الدين نيشابوري از فقهاي برجسته روزي به وي گفت:"مواظب خودت باش. خود و اسلام را به خطر ميانداز. اگر با مهاجمان بجنگي، كسي از مسلمانان زنده نخواهد ماند." نورالدين در پاسخ وي گفت:"اي قطب الدين! محمود كسي نيست كه اين سخن درباره وي گفته شود؟ قبل از من چه كسي اسلام و سرزمين هاي اسلامي را محافظت كرد؟ آن خداي كه جز او كسي خالق و پشتيبان نيست."
با وجود اين كه گاهي اوقات مجبور بود، با فرماندهان برخي شهرها و قلعه هاي مسلمانان براي يگانه سازي سرزمين هاي اسلامي و به علت همكاري آنها با صليبيان درگير شود، اما خون انسان مسلمان را محترم مي شمارد، و از خونريزي جلوگيري مي كرد. ايشان تنها در صورت ضرورت به الحاق سرزمين هاي مستقل اسلامي به قلمرو فرمانروايي خود مبادرت مي ورزيد و آن هم يا به علت گرفتن كمك از آنها براي جنگ با صليبيان بود و يا از حمله مهاجمان صليبي به اين مناطق بيم داشت. در سال 544 هـ.ق. وقتي حكام دمشق با صليبيان متحد شدند، نورالدين محمود با صليبيان جنگيد بدون اين كه آسيبي به مسلمانان برساند و مدام مي گفت: نبايد مسلمانان با هم بجنگند.
وقتي يكي از مسلمانان عليه نورالدين محمود به نزد يكي از قضات شكايت كرد. قاضي وي را فراخواند. وي به دعوت قاضي لبيك گفت و فوراً به نزد او رفت و اين آيه قرآن را تلاوت كرد: "إنما كان قول المؤمنين إذا دعوا إلي الله و رسوله ليحكم بينهم أن يقولوا سمعنا و أطعنا" من آمده ام تا هر چه شريعت اسلام دستور مي دهد، اجرا كنم. يك بار ديگر هم وقتي قضات وي را احضار كردند. به محكمه رفت و وقتي ثابت شد كه حق با نورالدين محمود است. مقدار پولي كه طرفش ادعاي آن را داشت، به وي پرداخت.
اين رهبر عالي قدر مسلمان ماليات هاي اضافه بر حد شرعي را لغو كرد. وي زماني دست به اين اقدام زد كه دخل حكومت اسلامي اندك و حتي برخي ها گرفتن ماليات اضافه از حد شرعي را در شرايط خاصي و در زمان جنگ توجيه مي كردند. هميشه مي گفت ما از جاده ها حفاظت و دست دزدان و راهزنان را كوتاه مي كنيم پس چرا از دين خدا محافظت نكنيم و از ارتكاب به مسائل غيرشرعي خودداري نكنيم." شيرين ترين سخن نزد وي كلمه حق بود كه آن را مي شنيد و يا يادگيري امر مستحبي بود كه آن را انجام مي داد.
وي براي آمادگي جهادي سربازانش از ورزش هم بهره مي جست. در آن زمان اسب در جنگ ها حرف اول را مي زد. نورالدين محمود نيز براي كسب مهارت زياد نيروهاي سواره نظام خود، حركت هاي نمايشي اجرا مي كرد و سربازانش بر روي اسب با مهارت خاصي چوگان بازي مي كردند.
بر بسيج امت اسلام براي كارزار در راه خدا حريص بود. اما علي رغم اين، هرگز دعاي خير بينوايان و سالخوردگان را فراموش نمي كرد و به آنها نيكي مي كرد و مي گفت چه بسا به بركت دعاي خير آنها در جنگ پيروز شوم.
نورالدين محمود اين گونه با ساخت جامعه اي پويا و آماده كردن آن براي ورود به نبردهاي سنگين، به تغيير ريشه اي در عرصه سياسي دست زد تا به دو هدف ذيل خود دست يابد:
1ـ تحقق وحدت اسلامي و بسيج كردن مسلمانان
2ـ سركوب تدريجي نيروهاي صليبي، تضعيف و به تحليل بردن توانايي هاي آنها و آزاد سازي سرزمين هاي اشغالي مسلمانان.
اين مجاهد فهيم و آگاه براي تحقق پيروزي سرنوشت ساز و نهايي عليه صليبيان به فعاليت هاي خود براي يكپارچه سازي جامعه اسلامي و ايجاد وحدت ادامه داد.
نور الدين، حمص را در سال 544 هـ .ق. به سرزمين اسلامي ضميمه كرد. اين مجاهد آرزوي پيوستن شامات به سرزمين هاي اسلامي را در سر مي پروراند. حاكمان دمشق در درجه اول به فكر خود بودند. آنها براي پاسداري از حكومت خود يك بار با صليبيان مي جنگيدند، و بار ديگر با آنها صلح مي كردند و يا اگر از يك نيروي اسلامي مي ترسيدند، با آنها همپيمان مي شدند. نورالدين محمود براي تصرف آرام دمشق بدون خونريزي برنامه ريزي كرد. ابتدا تلاش كرد اهالي شام را با خود همراه سازد و از همپيماني حاكمان آنها با بيگانگان در صورت حمله جلوگيري كند. نور الدين موفق شد در ماه صفر 549 شام را فتح كند. اين پيروزي پس از درگذشت معين الدين انز و ضعف حاكمان شام و نفوذ صليبيان در ميان آنها به دست آمد.
نورالدين محمود همچنان به فتح شهرها و قلعه هاي شام ادامه داد تا اين كه بيش تر مناطق شام به تصرف وي درآمد. وي به خوبي مي دانست كه مهم ترين راه آزاد سازي فلسطين و ريشه كني حكومت صليبيان در آن، تنها از طريق تصرف مصر و ضميمه كردن آن به جبهه متحد اسلامي ميسر است.
وقتي يكي از قدرت طلبان مصري به نام شاور نور الدين با ضرغام در سال 559 هـ.ق. بر سر به دست گرفتن حكومت به رقابت پرداخت، به نورالدين محمود پيشنهاد كرد كه يك سوم درآمد مصر پس از كنار گذاشتن مخارج بخش هاي نظامي در اختيار وي قرار گيرد و با اعزام فرماندهي به آن رسيدگي كند.
نور الدين محمود، اسد الدين شيركوه را (كه ضرغام را شكست داد و به قتل رساند) به مصر اعزام كرد. در اين ميان شاور به شيركوه خيانت و از صليبيان براي اخراج وي طلب كمك كرد. نيروهاي صليبي به كمك شاور شتافتند و شيركوه و نيروهايش را به مدت سه ماه در "بلبيس" محاصره كردند تا اين كه خبر پيروزي هاي نورالدين محمود به گوش صليبيان و نيروهاي شاور رسيد. آنها به شيركوه پيشنهاد صلح و بازگشت به شام را دادند، وي نيز موافقت كرد. شيركوه و نيروهايش از اقدامات نورالدين در شام بي خبر بودند.
رقابت ميان نور الدين و صليبيان بر سر مصر شدت گرفت به خصوص اين كه دولت فاطميان به شدت ضعيف شده و در حال نابودي بود.
نورالدين اين مرتبه در ماه ربيع الثاني 562هـ.ق. شيركوه را با دو هزار سواره به مصر اعزام كرد. اين مجاهد قهرمان پس از ورود به مصر ارتش صليبي و مصر را در منطقه "الصعيد" شكست داد و اسكندريه را با كمك ساكنانش به تصرف خود درآورد و پس از آن به طرف الصعيد حركت كرد و آنجا را هم به زير سلطه خود درآورد. وي در ماه ذي القعده پس از اين كه صليبيان متعهد شدند به مناطق مذكور حمله و حتي يك روستا را اشغال نكنند، به دمشق بازگرشت.
نورالدين براي بار سوم در ماه ربيع الاول 564هـ.ق. مصر را به تصرف كامل خود درآورد. در اين زمان بيگانگان به دنبال پيمان همكاري با شاور در سرزمين مصر نفوذ گسترده اي داشتند. آنها به دنبال اين توافق كليد شهر قاهره را دريافت و گروهي از نيروهاي بزدل و سواره نظام خود را در آن مستقر كردند. صليبيان ظالمانه بر مسلمانان اين ديار حكومت و به شدت آنها را اذيت و آزار مي كردند. آنها پس از شكست به دست شيركوه دوباره به طمع مصر افتادند. اين مرتبه حاكم بيت المقدس به مصر حمله كرد و بلبيس را به زور اشغال كرد و درياي خون به راه انداخت و شمار زيادي را نيز به اسارت گرفت. آنگاه قاهره را محاصره كرد. خليفه عاضد نامه اي به نورالدين نوشت و از وي استمداد طلبيد. خليفه در اين نامه خود موي سر زنان را قرار داده و نوشته بود: "اين موي سر زنان دربار است آنها از تو كمك مي خواهند تا از دست صليبيان نجاتشان دهي." اين چنين نورالدين پس از دريافت نامه، سومين حمله به مصر را به فرماندهي اسدالدين تدارك ديد. وقتي اسدالدين به نزديكي مصر رسيد، صليبيان بزدلانه از مصر فرار كردند. اين حمله با تصرف كامل مصر به پايان رسيد و شاور به قتل رسيد و اسد الدين شيركوه در 17 ربيع الثاني سال 564هـ.ق. جانشين وي شد. پس از دو ماه اسدالدين در 22 جمادي الثاني درگذشت و صلاح الدين يوسف ايوبي به جانشيني وي انتخاب شد.
صلاح الدين ايوبي به دستور نورالدين محمود خلافت فاطميان را سرنگون كرد و خليفه عباسي المستضيء در دومين جمعه ماه محرم 567هـ.ق. برابر با 10 سپتامبر 1171م. خطبه اي در اين باره ايراد كرد.
خليفه فاطمي عاضد در دهم محرم بدون اين كه متوجه اين مسأله شود، درگذشت. اين چنين مصر به صورت ظاهري به قلمرو خلافت عباسيان ضميمه شد و تحت فرماندهي نورالدين در آمد.
در 566 هـ.ق. نور الدين موصل و توابع آن را به قلمرو فرمانروايي خود ضميمه كرد. همچنين اين رهبر مسلمان در سال 569 به صلاح الدين اجازه تصرف يمن را داد. صلاح الدين نيز برادرش توران شاه بن ايوب را به آنجا اعزام و يمن را تصرف كرد. اين چنين جبهه متحد اسلامي از عراق شروع شد و شام و مصر و يمن را فراگرفت و عمر حكومت صليبيان در كشورهاي اسلامي به پايان نزديك شد.
از ابتداي فرمانروايي، حاكميت خود در منطقه "الرها" را تثبيت كرد و توابع آن (تل باشر، سميساط، قلعه الروم، دلوك، الراوندان، قورسف مرعش، اعزاز، عينتاب و البيره) را از سال 1146 تا 1151م. از وجود صليبيان پاكسازي كرد.
وي همچنين كليه اراضي تابع امارت انطاكيه در شرق رودخانه العاصي را (1147 ـ 1149) باز پس گرفت و در نبرد انب، (29 ژوئن 1149) ريموند حاكم انطاكيه و علي بن وفا رهبر فاطميان در اين منطقه و هم پيمان صليبيان عليه مسلمانان را به قتل رساند. اين مجاهد راست قامت نقش اساسي در شكست دومين حمله صليبيان (1147ـ 1148) داشت. در اين حمله لوي هفتم پادشاه فرانسه و كونراد سوم امپراتور آلمان شركت كردند. اين حمله تلخ ترين حادثه در جنگ هاي صليبي به شمار مي رود، زيرا صليبيان شكست خوردند و روحيه مسلمانان تقويت شد.
اين جنگ ها به صورت پياپي ادامه يافت و تعدادي از آنها مهم و سرنوشت ساز بودند. در اثر اين جنگ ها از نفوذ صليبيان كاسته شد و مناطق زيادي از زير سيطره آنها خارج و به قلمرو فرمانروايي نورالدين ضميمه شد. نور الدين توانست مملكت صليبي بيت المقدس را از اطراف محاصره كند. اكنون مجالي براي نام بردن اين نبردها و جزئيات آن ها نيست اما به ذكر يكي از آنها اكتفا مي كنيم. اين نبرد در رمضان 559هـ.ق. برابر با 11 آگوست 1164م. در تل حارم روي داد. اين نبرد به "البقيعه" مشهور شد. بيگانگان نيروهاي مسلمان را غافلگير كردند و شمار زيادي از آن ها را به شهادت رسانده و يا اسير كردند. نور الدين در لحظه سرنوشت ساز جنگ نجات يافت و در نزديكي حمص اقامت گزيد و اين سخن را گفت:" قسم به خدا آرام نمي گيرم و به خانه باز نمي گردم تا اين كه انتقام خود و اسلام را بگيرم." نيروهايي به حلب و دمشق اعزام كرد و اموال، لباس جنگي، اسب و سلاح را در مقابل آنچه مردم در جنگ از دست داده بودند به آنها داد و دوباره ارتش خود را سازمان دهي كرد. انگار كه شكستي نخورده اند.
اطرافيان نور الدين با مشاهده جهاد و نبردهاي فراوان وي به او گفتند:" تو خيلي به فقها، فقرا و صوفيان و قراء صدقه مي دهي. بهتر است كه اين اموال را به خصوص در اين شرايط براي جنگ هزينه كني." نورالدين خشمگين شد و گفت: به خدا تنها اميدم در پيروزي آنها هستند. شما اگر پيروزي مي شويد و يا حقوقي دريافت مي كنيد به خاطر اين بينوايان است. چگونه با قومي كه به جاي من مي جنگد، قطع رابطه كنم و من در رختخواب مي خوابم و تيركماني دارم كه اصلاً به خطا نمي رود.
اين افراد نصيبي از بيت المال دارند. آيا كار درستي است كه سهم آنها را به ديگري دهم."
صليبيان پيشنهاد صلح دادند اما نور الدين نپذيرفت. دو ارتش مسلمان و كافر با انبوه نيروهاي خود در حازم در مقابل هم قرار گرفتند. اندكي قبل از شروع نبرد، نورالدين در كنار تپه حارم دست ناتواني و تضرع به درگاه خداوند دراز كرد و در پيشگاه او به سجد افتاد و گفت:"اي پروردگار، اين افراد بندگان و اولياي تو هستند. آنها بندگان تواند و طرف مقابل دشمنان تو. پس اوليايت را بر دشمنانت پيروز گردان." سپس گفت:اللهم انصر دينك و لا تنصر محموداً من محمود الكلب حتي ينصر.؟! اين چنين اين سردار مجاهد به درگاه الهي به تضرع و گريه و زاري پرداخت.
اين دو ارتش در 11 اوت 1164 با هم به نبرد پرداختند. در اين نبرد بزرگ صليبيان شكست سختي خوردند و ده هزار از آنها به هلاكت رسيد و ده هزار و يا بيش نيز به اسارت درآمدند. حاكم انطاكيه، ترابلس، قلقيليه، روم شرقي و حاكمان ارامنه جزو اسرا بودند. در روز بعد از جنگ نورالدين محمود، حارم را به تصرف خود درآورد. اين پيروزي فتح بزرگي براي نيروهاي مسلمان بود.
در سال 1173م. برابر با 569هـ.ق. نورالدين خود را براي حمله نهايي به بيت المقدس و آزاد سازي سرزمين اسرا و معراج از چنگال صليبيان آماده كرد. حتي اين مجاهد يك منبر بزرگ و جديد براي مسجد الاقصي ساخت تا پس از پيروزي در اين مسجد نصب شود. نورالدين در اين سال صلاح الدين را به مصر اعزام كرد. صلاح الدين با اوضاع مصر آشنا بود. سر و سامان دادن به اوضاع اين كشور نيازمند صبر و شكيبايي زيادي بود. نور الدين از اين تأخير راضي نبود و تصميم گرفت كه خود شخصاً به مصر برود و امور را ساماندهي كند. اما اجل سراغش آمد و در تاريخ 15/5/1174م. برابر با 11 شوال 570هـ.ق. جان به جان آفرين تسليم كرد. اين چنين زندگي جهادي درخشان و نبردهاي اين مجاهد والامقام با صليبيان به پايان رسيد و زندگي جهادي و تأثير گذار مجاهد صلاح الدين ايوبي كه قهرماني هايي در تاريخ به ثبت رساند، شروع شد.
صلاح الدين هنگام به دست گرفتن قدرت شرايط را براي بازپس گيري سرزمين مقدس فلسطين مناسب ديد و از اين شرايط كه نور الدين ايجاد كرده بود، به خوبي استفاده كرد و چند سال بعد اين سرزمين را آزاد كرد.
صلاح الدين يوسف بن ايوب در سال 532 برابر با 1137م. در قلعه تكريت ديده به جهان گشود. پدرش در آن زمان والي تكريت بود. پدر و عموي صلاح الدين جزء كارگزاران حكومت نور الدين محمود بودند. اسد الدين شيركوه عموي صلاح الدين ايوبي در سه حمله سپاه نورالدين به مصر مشاركت كرد و در سن 32 سالگي امارت مصر به وي سپرده شد.
صلاح الدين بسيار به ذكر خدا مشغول بود و بر نماز جماعت تأكيد زيادي داشت. مستحبات و نوافل و نماز شب را به جاي مي آورد. به شنيدن قرآن علاقه زيادي داشت و امام جماعتش را خود انتخاب مي كرد. قلب و دلي نرم داشت و به هنگام شنيدن قرآن اشك از گونه هايش سرازير مي شد. شعائر خدا را محترم مي شمرد و شنيدن احاديث پيامبر صلي الله عليه و سلم را بسيار دوست داشت. هميشه به خداوند بلندمرتبه توكل مي كرد و تنها به او اميدوار و دائماً به عبادت پروردگار جهانيان مشغول بود و به درگاهش توبه مي كرد.
صلاح الدين فرمانروايي رؤوف و مهربان و ياور مظلومان و سخاوتمند بود. در معاشرت رفتار نيكويي داشت و نكات ريز اخلاقي را به خوبي رعايت مي كرد. در مجلس وي از كسي غيبت نمي شد. محبوبيت زيادي در ميان مردم داشت و همه او را دوست مي داشتند. زبانش هرگز به سخنان ناروا آلوده نشد و گوشش جز قرآن و سخن نيكو چيزي نمي شنيد. در زندگيش حتي براي يك بار هم به مسلماني اذيت و آزار نرساند.
شجاع و دلير بود. بلند همت و صاحب عزمي پولادين در جهاد در راه خدا بود. يك روز در نزديكي عكا گفت:"در آرزوي اينم كه خداوند چه وقتي بقيه مناطق اسلامي را به دست من فتح مي كند. از خدا مي خواهم كه مرا توفيق دهد كه از طريق اين دريا به جزاير آنها راه پيدا كنم و بر روي كره خاكي اثري از كافران باقي نگذارنم و يا اين كه بميرم."
صلاح الدين از دنيا رفت و اموال زيادي از خود برجاي نگذاشت. صدقه غنايمي را كه به دست مي آورد، به طور كامل پرداخت مي كرد و هنگام مرگ طلا و نقره اي در خزانه خود باقي نگذاشت و تنها 47 درهم ناصري و يك دينار طلا داشت. خانه، املاك و مزرعه اي نداشت. در سال آخر عمرش تصميم گرفته بود كه به حج برود اما به علت تنگدستي و ضيق وقت موفق نشد.
در سال 578هـ.ق. صلاح الدين دوباره به مناطق تحت سيطره مهاجمان صليبي يورش برد. وي اين حمله را روي دو شهر الشوبك و الكرك متمركز كرد. مسلمانان در اين نبرد به فرماندهي فرخشاه والي دمشق، الشقيف از توابع طبريه را تصرف كردند. فرخشاه به بيسان نيز حمله كرد و هر آنچه را در آن يافت، به غنيمت گرفت. نيروهاي مسلمان به پيشروي خود ادامه دادند تا اين كه به جنين و اللجون حمله كردند و به نزديكي عكا رسيدند. در همين سال نيروي درياي صلاح الدين نيروي درياي ارناط رونالد دي شاتيون حاكم الكرك را در درياي سرخ شكست داد. اين ناوگان صليبي با هدف تخريب سواحل و حمله به مكه و مدينه تدارك ديده شده بود. صلاح الدين تعدادي از اسراي صليبي را به مني فرستاد تا قرباني شوند و درسي باشد براي كساني كه در انديشه حمله به مسجد الحرام هستند.
در سال 579 هـ.ق. صلاح الدين از رودخانه اردن عبور و به سمت بيسان حركت كرد و صليبيان را در اين شهر به خاك و خون كشاند و شكست سختي به آنها وارد آورد. مسلمانان مناطق تحت كنترل صليبيان را شمال و جنوب آماج حملات خود قرار دادند و وارد شهرهايي شدند كه قبلاً چشمداشتي به تصرف و يا حمله به آنها نداشتند. صلاح الدين با نيروهاي صليبي در الكرك نيز جنگيد و در سال بعد دوباره اين شهر را محاصره كرد اما بي فايده بود. سپس در سال 580 به سمت نابلس حركت كرد و هر آنچه در مسيرش برد به عنوان غنيمت گرفت و به محض ورود به نابلس شمار زيادي از نيروهاي اشغالگر را به هلاكت رساند و تعداد ديگر را نيز به اسارت گرفت. پس از آزاد سازي نابلس به سوي سبسطيه به راه افتاد و در آنجا گروهي از اسراي مسلمان را آزاد كرد، سپس روانه جنين شد و آن شهر را نيز از زير يوغ اشغالگران صليبي آزاد ساخت و به دمشق بازگشت. در راه بازگشت نيروهايش همچنان از اموال صليبيان به غنيمت مي گرفتند و املاك آنها را تخريب كردند.
در سال 582هـ.ق. پادشاه صليبيان در بيت المقدس از دنيا رفت و فرزند كوچكش جانشين وي شد. پس از جانشيني وي ميان آنها اختلاف افتاد و مقام هاي صليبي بر سر قدرت به نزاع پرداختند. همين امر باعث شد كه فرماندار ترابلس قاصدي نزد صلاح الدين بفرستد و با او عليه رقيبان صليبيش پيمان بست. در همان سال ارناط فرماندار الكرك به يك كاروان بزرگ مسلمانان حمله و آنها را اسير كرد و اموالشان را به غارت برد. ارناط به تقاضاي صلاح الدين براي آزادي اين افراد و پس دادن اموالشان توجهي نكرد. صلاح الدين نيز سوگند ياد كرد كه در صورت پيروزي بر نيروهاي ارناط، وي را به قتل برساند.
اين چنين سال 583هـ.ق. فرا رسيد و با اتحاد نيروهاي مسلمان شرايط براي نبرد سرنوشت ساز و شكست صليبيان و نمايش رزم مسلمانان فراهم شد. نبرد حطين شروع شد. قبل از پرداختن به اين نبرد به استراتژي كاري صلاح الدين ايوبي اشاره اي گذرا مي كنيم.
ايشان اين هدف را با اتحاد دوباره مسلمانان و تقويت آن و تربيت انسان مسلمان و مجاهد و تأمين مسائل مالي جنگ دنبال كردند.
2ـ آماده كردن سرزمين هاي اسلامي براي جنگ:
صلاح الدين به اين خاطر، به گسترش عدالت و زدودن كينه هاي ميان امراي مسلمان و اتحاد ميان آنها عليه صليبيان دست زد. وي همچنين فعاليت گسترده اي در زمينه فعال سازي صنايع نظامي از جمله كشتي هاي جنگي و تقويت استحكامات قلعه ها انجام داد.
3ـ شفافيت اهداف:
اين مسأله در رهبري امت اسلامي براي راندن اشغالگران نمود داشت. شفافيت هدف صلاح الدين در راندن مهاجمان صليبي به آمادگي نيروهاي مجاهد و بازتاب مثبت عملكردهاي وي كمك شاياني كرد. وي سعي داشت با استفاده از كم ترين امكانات بهترين نتيجه را كسب كند. اين مجاهد راست قامت همچنين اهداف نظامي و اولويت هاي كاري خود را تعيين كرد و مهم ترين اولويت وي آزادسازي مناطق اسلامي از يوغ صليبيان بود و حول اين محور نيز سياست گذاري مي كرد.
4ـ دلسوز مسلمانان:
ايشان براي پيروزي در نبردها بسيار به مسلمانان توجهي مي كرد و با آنها مهربان بود و از طرف ديگر، به نبرد مي رفت تا اين كه جامعه اسلامي محافظت شود و جان مسلمانان در امان ماند. وي براي حفظ روحيه عالي نيروهاي مسلمان به شدت به حملات صليبيان پاسخ مي داد و هميشه آماده جهاد و مبارزه بود و براي هر حمله لوازم و شيوه هاي خاص آن نبرد را تدارك مي ديد.
علاوه بر اين استراتژي هاي اساسي، صلاح الدين از شيوه حمله غير مستقيم نيز بهره مي جست. مانند رژه طولاني نيروهايش و حملات غافلگيرانه و حمله به محوري براي كاهش فشار بر محور ديگر. از جمله راهكاري هاي ديگر اين مبارز دلاور، حملات نفوذي براي جدا كردن نيروهاي پياده و سواره نظام دشمن و بهره گيري از دعواهاي سياسي و حمله به گروهي از دشمنان با همكاري گروه رقيب و مشخص كردن دشمنان، حملات پيشگيرانه براي تضعيف قدرت دشمن قبل از يورش و يا تكميل مقدمات حمله.
صلاح الدين در نبردهايش با شايستگي مثال زدني اصول اساسي ذيل را پايه ريزي كرد:
1ـ اصل غافلگيري
2ـ اصل امنيت كاري. صلاح الدين با تأسيس يك شبكه جاسوسي قوي و كارآمد اين هدف را دنبال مي كرد.
3ـ اصل نمايش قدرت از طريق سرعت تحرك ارتش و جابجايي نيروها.
4ـ اصل شروع جنگ قبل از حمله دشمن. از اين طريق روحيه تهاجمي جاي روحيه دفاعي را گرفت.
5ـ اصل تأمين هزينه هاي مالي مناسب هر جنگ.
6ـ اصل تلاش براي دستيابي به اهداف. صلاح الدين در درجه اول به تضعيف نيروي انساني صليبيان و سپس قطع كمك هاي اقتصادي و ايجاد مشكلات مالي براي آنها اهتمام مي ورزيد، تا اين كه مهاجمان صليبي در خاورميانه بار مالي سنگين براي غرب باشند. اين سردار رشيد اسلام به آزاد سازي سرزمين فلسطين از داخل به طرف ساحل توجه مي كرد.
صلاح الدين ايوبي ارتش اسلامي را هميشه براي كارزار و نبرد آماده كرده و روحيه ايماني و جهادي آنها را افزايش داده بود. همچنين به توان فيزيكي و بدني نيروهايش و انضباط و اطاعت و عدم سرپيچي از اوامر فرماندهان اهميت زيادي قائل بود و اين توانايي ها و روحيه ها را در ميان ارتشش ايجاد كرد.
صلاح الدين ايوبي و سپاهيانش از رودخانه اردن گذشتند و طبريه را به جز قلعه اش آزاد كردند. روز جمعه بيست و سوم ربيع الثاني 583هـ.ق. برابر با 4 ژوئن 1187م. درگيري هايي ميان آنها و نيروهاي دشمن روي داد، اما جنگ اصلي روز شنبه بيست و چهارم شروع شد. گرما و كمبود آب به شدت روحيه نيروهاي صليبي را تضعيف كرد. مسلمانان آنها را محاصره كردند و علف هاي خشك اطراف آنها را آتش زدند. گرماي خورشيد، آتش، سلاح، انداختين تير و كمبود آب، صليبيان را در محاصره گرفت. سپس سردار صلاح الدين ايوبي تكبيرگويان دستور حمله مستقيم را صادر كرد. مسلمانان با حمله به دشمن سي هزار نفر از آنها را به هلاكت رساندند و سي هزار نفر را هم به اسارت گرفتند. كليه پادشاهان صليبي به جز حاكم ترابلس از جمله اسرا بودند. مانند اين روز در خوشحالي و پيروزي اهل حق و اسلام و شكست و دفع اهل باطل ديده نشده بود. حتي گفته شده است كه برخي كشاورزان هر كدام سي اسير صليبي را با طناب بسته بودند و هر اسير را در مقابل كفشش به نيروهاي مسلمان مي فروختند. مسلمانان در اين جنگ به پيروزي درخشاني دست يافتند كه نظير آن تنها در زمان صحابه و تابعين رخ داده بود.
جاي حاكم بيت المقدس و برادرش و ارناط حاكم الكرك اسير شدند. صلاح الدين با دستان خودش ارناط را به خاطر اذيت و آزار مسلمانان و سوگندي كه ياد كرده بود، به قتل رساند. حاكم جبيل، ابن هنفري، مقد الداويه، گروهي از ياران الداويه و الاسبتاريه را اسير كردند. مسلمانان به علت اقدامات خشونت بار الداويه و الاسبتاريه عليه مسلمانان آنها را اعدام كردند.
اين گزيده اي از نبرد حطين بود. اين نبرد يكي از جنگ هاي سرنوشت ساز تاريخ اسلام و فلسطين بود. مسلمانان شب ها را در تكبير و تهليل سپري مي كردند. صلاح الدين ايوبي به محض سقوط صليبيان و اسارت حاكمان صليبي سجده شكر به جاي آورد. پس از اين نبرد راه براي مسلمانان براي آزاد سازي بيش تر مناطق فلسطين باز شد. پس از جنگ مناطق زير به ترتيب فتح شدند: طبريه، عكا، ناصره، صفوريه، قيساريه، حيفا، ارسوف، نابلس، الفوله، دبوريه، جنين، زعين، الطور، اللجون، بيسان، توابع طبريه و عكا و يافا.
سپس سپاه اسلام به سمت شمال فلسطين حركت كرد و قلعه تبنين، صيدا، بيروت و جبيل را آزاد ساختند. پس از آزادسازي اين مناطق نيروهاي مسلمان به سمت جنوب به راه افتادند و الرمله، يبنه، بيت لحم، الخليل، عسقلان، غزه و الداروم را از اشغال دشمن خارج ساختند. صلاح الدين شخصاً در عسقلان اقامت گزيد تا اين كه قلعه هاي الداويه در غزه و النطرون و بيت جبريل و ... را آزاد كرد. صلاح الدين و يارانش موفق شدند در كم تر از دو ماه كليه اين مناطق را از يوغ اشغالگران صليبي خارج سازند. گفتني است كه برخي از اين مناطق به سال ها برنامه ريزي و حتي محاصره آنها نياز داشت تا از تصرف دشمن خارج شوند. به طور كلي پنجاه شهر بزرگ در اين نبرد آزاد شد. هر كدام از اين شهرها داراي قلعه و نيروهاي دفاعي صليبي بودند.
اين چنين بيت المقدس پس از 91 سال اشغال به آغوش جهان اسلام بازگشت و مسجد الاقصي دوباره شكوه و عظمت خود را يافت و بانگ اذان از گلدسته هاي آن به گوش رسيد و منبري كه نورالدين بيست سال قبل از اين تاريخ براي مسجد الاقصي ساخته بود، در اين مسجد نصب شد.
گفتني است كه صلاح الدين پس از فتح قدس به آزادسازي ديگر شهرها و قعله هاي ديگر ادامه داد. در سال 584هـ.ق. جبله و لاذقيه، قلعه هاي صهيون، بكاس، الشغر، سرمينيه، برزيه، درب ساك و بغراس و سپس شهر الكرك را بدون جنگ بعد از محاصره چند روزه آزاد ساخت. مسلمانان اين مناطق آرام گرفتند و اسلام دوباره وارد زندگي آنها شد و دل هاي اهالي اين مناطق مانند قدس و غيره به نور اسلام روشنايي يافت.
صلاح الدين پس از محاصره صفد آن را بدون جنگ آزاد كرد و صليبيان به صور لبنان گريختند. خداوند شر آنها را از سر مسلمانان كم كرد. آنها در مركز كشورهاي اسلامي ريشه دوانيده بودند. صلاح الدين پس از آزادسازي صفد، كوكب و سپس شقيف ارنوم از سخت ترين قعله ها را از زير يوغ اشغالگران صليبي خارج ساخت.
اين چنين فلسطين دوباره به زير پرچم پر افتخار اسلام درآمد. اما بهار پيروزي ها مدت مديدي ادامه نداشت و دوباره صفحه جديدي از چالش ها و درگيري ها شروع شد.
صليبيان سال 585هـ.ق. به شهر عكا حمله كردند و در آنجا منتظر ماندند تا اين كه كمك هايي براي شروع سومين حمله خود دريافت كردند. پاپ اوربان دوم براي "بازپس گيري" بيت المقدس مسيحيان را براي شركت در اين جنگ دعوت مي كرد. سه تن از پادشاهان اروپا كه عبارتند از فردريك بربروسا امپراتور آلمان (كه در راه همراه با بيش تر ارتشش هلاك شد)، ريچارد گلب اسد پادشاه انگلستان و فيليپ اغسطس پادشاه فرانسه فرماندهي اين جنگ را بر عهده گرفتند. امپراتور آلمان در راه همراه با بيش تر نيروهايش هلاك شد و پادشاه انگلستان نيز از راه دريا به سوي بيت المقدس حركت كرد و جنايات صليبيان با حمله وي به اوج خود رسيد. وي به كشتار مسلمانان دست زد. انسان مكار و حيله گري بود و مسلمانان به دست وي به صورت بي سابقه اي قتل عام شدند. همه ارتش هاي صليبي در تاريخ ربيع الثاني و جمادي الاول سال 587هـ.ق. برابر با ژوئن 1191 شهر عكا را محاصره كردند. اين شهر در تاريخ 17 جمادي الاول 587هـ.ق. سقوط كرد. اين چنين صليبيان دوباره رد پايي براي خود در فلسطين باز كردند. مسلمانان و صليبيان در اين سال مدام با هم مشغول نبرد بودند و به صورت متناوب در هر كدام از اين جنگ ها پيروزي مي شدند. صليبيان توانستند در ساحل فلسطين به طرف جنوب پيشروي و حيفا و يافا را اشغال كنند.
گفتني است كه درگيري در اين مناطق شديد و خون هاي زيادي ريخته شد. ابن كثير مي گويد كه صلاح الدين ايوبي سي و هفت ماه در اطراف عكا صبورانه حضور داشت و در اين مدت پنجاه هزار صليبي را به هلاكت رساند. سومين حمله صليبيان با انعقاد صلح الرمله ميان ريچارد گلب اسد و صلاح الدين ايوبي در 21 شعبان 588هـ.ق. برابر با يكم سپتامبر 1192 خاتمه يافت. اين پيمان صلح عبارت بود از يك قراداد آتش بس به مدت سه سال و سه ماه. بنا به مفاد اين قرارداد صليبيان بر سواحل فلسطين از يافا تا عكا تسلط يافتند و به آنها اجازه داده شد كه از قدس ديدن كنند و آزادانه به تجارت بپردازند و كاروان هاي تجاري ميان مناطق دو طرف تردد داشته باشند. در ذيل به برخي بندهاي اين صلح اشاره مي شود:
1ـ صلاح الدين ايوبي به صلح تمايلي نداشت و وقتي امراي مشاورش نزد وي رفتند، با آتش بس مخالفت كرد. عماد اصفهاني اين چنين نظر صلاح الدين ايوبي را درباره اين صلح به رشته تحرير درآورده است:"ما به شكرانه پروردگار قدرتمند و در انتظار پيروزي مورد انتظار هستيم ...، با جهاد خوي گرفته ايم و با آن به مراد و مقصود خود رسيده ايم و دست كشيدن از اين فريضه براي ما سخت و دشوار است و مانند دست كشيدن كودك از شير مادر است...، چاره اي جز جهاد و جنگ نداريم...، با آتش بس مخالفم و به جهاد در راه خدا افتخار مي كنم و آن را در ادامه مي دهم. با كمك و پشتيباني خداوند هر كاري كه مورد رضاي اوست، قاطعانه انجام مي دهم."
اما مشاوران صلاح الدين به علت ويراني بلاد اسلام و خستگي سربازان و نيروها و كم بودن تعداد آنها بر پذيرش صلح اصرار كردند، زيرا در صورت عدم انعقاد پيمان آتش بس صليبيان نيز بر جنگ و ماندن پافشاري مي كنند و در صورت آتش بس ساكنان شهرها و مناطق اسلامي به خانه و كاشانه شان باز مي گردند و دوباره اين مناطق رونق مي گيرند. از طرف ديگر، سربازان و نيروهاي مسلمان نفسي تازه و خود را براي نبرد آماده مي كنند. مشاوران صلاح الدين بر اين عقيده بودند كه صليبيان به عهد و پيمان خود وفا نمي كنند، به اين علت به صلاح الدين ايوبي پيشنهاد كردند كه با درخواست آتش بس موافقت كند تا اين كه صليبيان دچار تفرقه و از هم پاشيدگي شوند. مشاوران بر اين نظر خود پافشاري كردند تا اين كه بالاخره صلاح الدين با پيشنهاد آن ها موافقت كرد.
2ـ اين صلح عبارت بود از پيمان آتش بس موقت و كوتاه مدت و نه معاهده دائم صلح. مانند اين پيمان نيز در گذشته و پس از آن نيز بسته شده است و از لحاظ شرع نيز با توجه به مصلحت مسلمانان و بر حسب تشخيص پيشواي آنها جايز است. پس از اين پيمان نبردها و درگيري ها همچنان ادامه يافت.
3ـ در اين آتش بس اصلاً هيچ گونه حق و حقوقي براي صليبِيان در سرزمين فلسطين به رسميت شناخته نشد بلكه اين پيمان تنها براي توقف موقت جنگ در اراضي اشغالي منعقد شد.
اين پيمان كه دهها تن از مسلمانان آن را امضا كردند، با معاهده صلحي كه اكنون با رژيم صهيونيستي صورت مي گيرد، آسمان تا زمين فرق مي كند.
به هر حال، پس از شش ماه از انعقاد صلح الرمله طولي نكشيد كه صلاح الدين ايوبي در 27 صفر 589هـ.ق. برابر با 4 مارس 1193 دار فاني را وداع گفت.
حمله چهارم صليبيان در سال 601هـ.ق. در قسطنطنيه با شكست مواجه شد و نيروهاي مهاجم موفق نشدند به شام و مصر حمله كنند. اما حمله پنجم آنها در سال 615 ـ 618 م. به فرماندهي يوحنا بريين از عكا به سمت دمياط مصر شروع شد. وقتي سلطان ايوبي كامل محمد بن محمد بن ايوب به خطرناك بودن اوضاع پي برد به صليبيان در مقابل تسليم قدس و بيش تر فتوحات صلاح الدين ايوبي پيشنهاد صلح داد اما صليبيان موافقت نكردند و خواستار تسلط جنوب شرقي اردن و الكرك و الشوبك نيز شدند. در اين هنگام عيسي بن احمد بن ايوب حاكم دمشق ديوارهاي قدس را تخريب كرد تا اين كه در صورت اشغال اين شهر به دست صليبيان از آن به عنوان دژ استفاده نشود. ايوبيان با همديگر متحد و موفق شدند صليبيان را شكست سختي دهند. مهاجمان صليبي نيز نااميدانه پس از از دست دادن اين فرصت بزرگ به عكا بازگشتند.
سپس اختلاف ميان كامل محمد و معظم عيسي به درخواست كمك كامل از فردريك دوم امپراتور روم منجر شد. گفتني است كه فردريك دوم بعداً بر كرسي حكمراني عكا نشست. كامل محمد به فردريك وعده داده بود كه در صورت كمك به وي براي پيروزي بر برادرش (معظم عيسي) كليد شهر قدس را به او تسليم مي كند. اين چنين امپراتور روم حمله ششم صليبي را به راه انداخت و در سال 635هـ.ق. وارد عكا شد. در اين سال معظم عيسي درگذشت و دو برادرش كامل و اشرف املاك او را ميان خود تقسيم كردند و الكرك، البلقاء، الاغوار، السلط و الشوبك را به پسرش ناصر داوود دادند. پس از اين كامل ديگر نيازي به كمك فردريك دوم نداشت و به وعده خود در مورد قدس كه به فردريك داده بود، وفا نكرد!! امپراتور روم نيز قدرت آنچناني براي مجبور ساختن مسلمانان به چشم پوشي از قدس نداشت. فردريك دوم در مذاكرات خود با كامل به زانو افتاد و براي در اختيار داشتن قدس التماس كرد و به كامل مي گفت:"من برده و نوكر شما هستم. هر كاري كه بخواهي انجام مي دهم. اگر مي شود سلطان بر ما منت گذارد و يكي از نواحي را به عنوان صدقه به ما اعطا فرمايد تا اين كه در ميان شاهان سرافكنده نشوم.!!" كامل نيز با درخواست وي موافقت كرد و پيمان صلح يافا را در سال 626هـ.ق. با وي منعقد كرد. مدت اين معاهده ده سال بود. به موجب اين معاهده صليبيان بيت المقدس، بيت لحم، تبنين، هونين، صيدا، ناصره و غرب الجليل و يك نوار جغرافيايي از قدس تا نزديكي يافا به فردريك دوم داده شد و در مقابل حرم قدس و اطراف آن از جمله مسجد الصخره و مسجد الاقصي به دست مسلمانان افتاد."
اين چنين صليبيان بر بيت المقدس سيطره يافتند. همين امر خشم مسلمانان را برانگيخت و همه به علت اين بلاي خانمان سوز ماتم زده شدند. واعظان و علما مي گفتند:"شرم بر شما اي حاكمان مسلمانان كه اكنون بيت المقدس زير سلطه صليبيان است. مخالفت ها با كامل محمد شديد شد و اهالي دمشق كينه او و درباريانش را به دل گرفتند. در ساير سرزمين هاي اسلامي نيز همه از او بدگويي و او را سرزنش مي كردند.
ابن كثير مي گويد:"اين مسأله بسيار مسلمانان را متأثر ساخت و آنها را تضعيف و شايعات زيادي پراكنده شد."
درگيري و جنگ ميان خاندان ايوبي ادامه يافت اما ناصر داوود حاكم اردن با استفاده از فرصت پايان صلح يافا به بيت المقدس حمله كرد و صليبيان را در 6 جمادي الأولي سال 637هـ.ق. برابر با 7 دسامبر 1239م. از اين شهر بيرون راند. صليبيان بر خلاف معاهده صلح يافا در اطراف قدس ديوارهايي احداث كرده بودند. صالح اسماعيل حاكم دمشق در سال 638هـ.ق. دمشق را پس از طلب كمك از صليبيان براي شكست صالح نجم الدين ايوب حاكم مصر به آنها تسليم كرد. صالح اسماعيل علاوه بر دمشق شهر عسقلان، قلعه الشقيف و رودخانه الموجب و توابع آن، قلعه صفد و توابع آن، نيمي از صيدا و طبريه و توابع آنها، جبل عامل و ساير شهرهاي ساحلي را تسليم صليبيان كرد. اين اقدام خشم مسلمانان را برانگيخت و به شدت از صالح اسماعيل متنفر شدند. اين چنين بار ديگر قدس به دست صليبيان افتاد.
وقتي صالح اسماعيل نيروهايش را در غزه براي پيوستن به همپيمانان صليبيش و جنگ با صالح ايوب گرد هم آورد، سربازانش از اتحاد با صليبيان عليه برادرانشان سرباز زدند و به سربازان مصري ملحق شدند و شكست سختي به صليبيان وارد آوردند. اما صالح ايوب در سال 638هـ.ق. با صليبيان پيمان صلح امضا كرد و تسلط صلييان را بر قدس و مناطقي كه صالح اسماعيل به آنان داده بود، تثبيت كرد.
بار ديگر خاندان ايوبي بر سر تقسيم قدرت به نزاع پرداختند. قدس و سرزمين مقدس به بازيچه دست آنها براي بسط قدرت و نفوذشان تبديل شده بود. صالح اسماعيل بار ديگر به صليبيان پيشنهاد داد كه در مقابل تسلط كامل بر قدس از جمله مسجد الاقصي و قبة الصخره از وي حمايت كنند. ناصر داود نيز به جرگه نيروهاي صالح ايوب درآمد. از طرف ديگر، صالح نجم الدين ايوب حاكم مصر همان پيشنهاد صالح اسماعيل را به صليبيان داد. صليبيان پيشنهاد همكاري با صالح اسماعيل را پذيرفتند. صالح اسماعيل همراه با ناصر داوود و منصور ابراهيم حاكم حمص در حمله صليبيان به مصر به آنها كمك كردند. صالح نجم الدين ايوب نيز از خوارزميان درخواست كمك كرد. خوارزميان نيز براي تصرف طبريه و نابلس ده هزار نيرو به كمك وي فرستادند. اين نيروها در هفدهم ژوئن 642هـ.ق. به بيت المقدس حمله كردند و آن را آزاد ساختند. اين چنين دوباره قدس به آغوش جهان اسلام بازگشت و تا دهم دسامبر سال 1917م. كه انگليسي ها وارد آن شدند، همچنان در زير پرچم اسلام قرار داشت.
سپس خوارزميان عليه صالح اسماعيل و همپيمانانش به صالح ايوب كمك كردند و در تاريخ 12 جمادي الاولي 642هـ.ق. جنگ دوم "غزه" در نزديكي هربيا (در غزه) ميان آنها روي داد و با شكست سخت صالح اسماعيل و صليبيان پايان يافت. در اين جنگ سي هزار صليبي كشته شدند و هشتصد نفر نيز به اسارت درآمدند و به مصر منتقل شدند. پس از نبرد حطين اين سخت ترين شكستي بود كه صليبيان متحمل شدند. اين نبرد از نبردهاي سرنوشت ساز در تاريخ فلسطين قلمداد مي شود. پس از اين شكست صليبيان به شدت تضعيف شدند و قادر به توسعه قلمرو خود نبود و تنها براي حفظ مناطق خود تلاش مي كردند.
سپس صالح ايوب قدس، الخليل، بيت جبرين، الأغوار و دمشق را در سال 642هـ.ق. آزاد و صليبيان را مجازات كرد. پس از آزادي سازي اين شهرها قلعه طبريه و عسقلان را نيز از دست صليبيان باز پس گرفت. پس از اين در سال 644 هـ.ق. قلمرو صليبيان از دروازه هاي يافا فراتر نمي رفت. سپس نيروهاي صليبي هفتمين حمله خود را به فرماندهي لوي نهم پادشاه فرانسه در سال 646هـ.ق. شروع كردند. صليبيان در اين نبرد نيز شكست سختي خوردند و لوي نيز به اسارت نيروهاي صالح ايوب درآمد. صالح ايوب وي را آزاد كرد و لوي نيز به شهر عكا رفت. پس از مدت كوتاهي مماليك در سال 642 در مصر به قدرت رسيدند و دولت ايوبيان منقرض شد و دوره جديدي از جهاد عليه مغوليان و صليبيان شروع شد.
اين چنين بيت المقدس و سرزمين مقدس فلسطين در پنجاه سال بعد از درگذشت صلاح الدين ايوبي به خصوص در بيست و پنج سال دوم وضعيت آشفته اي داشت و خاندان ايوبي بارها بر سر آن با صليبيان در مقابل بستن پيمان همكاري معامله كردند. اين افراد محبوبيت جهادي خود را از دست دادند حتي نبرد آنها با صليبيان نشانگر التزام و پايبندي به احكام و دستوارت دين مبين اسلام نبود و تنها نمايانگر خوي سلطه جوي و قدرت طلبي و محافظت از مصالح شخصيشان بود. به اين علت جنگ با صليبيان تا حد زيادي عامل تعيين كننده موقعيت و تثبيت حاكميت اين افراد بود.
منبع:سایت مرکز اطلاع رسانی فلسطین
1ـ خلافت عباسيان در شرق.
2ـ خلافت فاطميان در مصر و بخش هاي از مراكش و شام.
3ـ خلافت امويان در اندلس.
در چنين شرايطي بود كه جنگ هاي صليبي روي داد و بيگانگان به كشورهاي اسلامي تازيدند.
نقشه سياسي منطقه قبل از جنگ هاي صليبي
در سال 1071م. سلجوقيان بيش تر مناطق فلسطين به جز ارسوف را فتح كردند و به تسلط فاطميان بر اين سرزمين پايان دادند و با محدود كردن قلمرو حكومتي فاطميان در شام، بر بخش هاي وسيعي از آن سيطره يافتند.
در سال 1092م. برابر با 485 هـ.ق. سلطان ملكشاه سلجوقي از دنيا رفت و حكومت سلجوقيان تجزيه شد و سلاطين سلجوقي براي توسعه نفوذ خود و دستيابي به قدرت به نبرد شديد با يكديگر پرداختند. در سال 1096م. قلمرو سلجوقيان به پنج ممكلت تقسيم شد:
1ـ ممكلت پارس به رهبري بركياروق.
2ـ ممكلت خراسان و ماوراء النهر به رهبري سلطان سنجر.
3ـ ممكلت حلب به رهبري رضوان.
4ـ ممكلت دمشق به رهبري رقاق.
5ـ سلطنت سلاجقه روم به رهبري قلج ارسلان.
در اين زمان بيش تر مناطق فلسطين تابع حكومت دمشق بود. در سايه ضعف دو حاكم شام (رضوان و دقاق) حاكمان زيادي سر برآوردند، به گونه اي كه بيش تر آنها تنها بر يك شهر حكمراني مي كردند.
صليبيان حملات خود را در سال 1098م. (91هـ.ق.) آغاز كردند و به شامات، عراق و ديگر مناطق اسلامي يورش بردند. اختلافات و درگيري هاي خونين حكام سلجوقي باعث تضعيف هر چه بيش تر اين مناطق شده بود. دو برادر رضوان و دقاق فرزند تكش در سال 490هـ.ق. به جنگ با يكديگر پرداختند و از طرف ديگر، نبردهاي متعددي نيز ميان محمد بن ملكشاه و برادرش بركياروق بر سر به دست گرفتن قدرت روي داد و هر كدام به صورت متناوب به پيروزي هاي دست يافتند و طي سال هاي 492 تا 497هـ.ق. بر كرسي خلافت نشستند.
اولين حمله صليبيان و نتايج آن
جنگ هاي صليبي با تبليغات گسترده و عمومي آغاز شد. اين حملات به قدرت و سازماندهي بالاي صليبيان نياز داشت. حمله پترس عابد از جمله اين حملات بود. وي مردي سخنور و ساده پوش بود و پابرهنه سوار بر الاغي حدود 15000 هزار مسيحي فرانسوي را گرد خود جمع كرد. اين افراد در مسير عبور خود در شهر مجريه چهار هزار نفر را به قتل رساندند. در قسطنطنيه ارتش والتر به آنها پيوست و با هم وارد سواحل آسيا شدند. در اين زمان، نبردي ميان آنها و سلجوقيان روي داد كه سپاه سلجوقي بر صليبيان پيروز شد و 22 هزار نفر از آنها را به قتل رساند. در اين تنها سه هزار نفر از نيروهاي صليبي جان سالم به در بردند. صليبيان در دو حمله فولكمار و اميخ در مسير خود به كشتار گسترده يهوديان دست زدند و در المجر با شكست مواجه شدند!!
در حمله اول صليبيان امرا و نيروهاي سواره و متعصب اروپايي شركت كردند. اين حمله در تابستان 1097م. شروع شد و صليبيان مناطق مسلمانان يكي پس از ديگري به زير سلطه خود در مي آوردند. آنها امارت الرها را در مارس 1098م. به رهبري بلدوين بولوني تأسيس و انطاكيه را به مدت نه ماه محاصره كردند. باغيسان فرماندار انطاكيه شجاعت مثال زدني و مقاومت بي نظيري از خود به نمايش گذاشت و بيش تر مهاجمان را به خاك و خون كشاند و اگر چنين مقاومتي صورت نمي گرفت و شمار بسيار زيادي از صليبيان به هلاكت نمي رسيدند، كليه سرزمين هاي اسلامي به تصرف آنها در مي آمد. اما يكي از ارامنه محافظ ديوارهاي شهر فريب وعدهاي صليبيان را خورد و دروازه شهر را به روي مهاجمان گشود و آنها شهر را به اشغال خود درآوردند و در آن، دومين امارت خود را در تاريخ 491هـ.ق. تأسيس و بوهيمند النورماني را به عنوان حاكم شهر منصوب كردند.
حاكمان مسلمان خيانت هاي زيادي كردند و هر كدام براي كسب مقام نزد صليبيان دست دوستي و تسليم به سوي آنها دراز كردند. از جمله اين كه حاكم اقليم شيزر با صليبيان ارتباط برقرار كرد و به آنها قول داد كه مشكلي فرارويشان ايجاد نمي كند و نيازهاي غذايي و غيره آنها را برآورده مي كند. وي حتي دو راهنما را براي آشنا كردن صليبيان با مناطق اسلامي نزد مهاجمان فرستاد!! و نخود فراواني را به آنها هديه و توافق نامه هاي خفت باري را امضا كرد. اما ترابلس به صليبيان جزيه پرداخت و با اعزام راهنما به آنها كمك كرد. حاكم بيروت نيز اموال زيادي را به مهاجمان داد و به آنها پيشنهاد كرد كه در صورت اشغال بيت المقدس تسليم صليبيان مي شود و از آنها اطاعت خواهد كرد!!
ريموند دي تولوز (فرمانرواي اقليم بروفانس و تولوز در فرانسه) حمله صليبيان به بيت المقدس را فرماندهي كرد و هزار نيروي سواره نظام و پنج هزار پياده نظام با خود به سمت اين منطقه گسيل داشت. اين نيروها در بهار 1099م. وارد فلسطين شدند و از عكا گذشتند. فرماندار اين شهر به صليبيان كمك و آذوقه آنها را تأمين كرد. سپس فرمانداران قيساريه و ارسوف نيز تسليم مهاجمان شدند و به آنها در رسيدن به اهداف شومشان كمك كردند. صليبيان پس از عبور از اين مناطق، الرمله، اللد و بيت لحم را به اشغال خود درآوردند و در 7 ژوئن 1099م. شهر بيت المقدس را محاصره كردند. در اين زمان، حاكم فاطمي قدس افتخار الدوله نام داشت. اين شهر نيز در تاريخ 15 ژوئن به تصرف نيروهاي مهاجم درآمد. صليبيان به مدت يك هفته شب و روز به كشتار ساكنان مسلمان قدس دست زدند و در مسجد الاقصي بيش از هفتاد هزار مسلمان از جمله شمار زيادي از علماي اسلام را به شهادت رساندند. فرمانده صليبي جود فرة بوايون به عنوان حاكم بيت المقدس منصوب شد. البته براي تواضع حامي بيت المقدس ناميده شد. نابلس نيز تسليم شد و الخليل هم به اشغال مهاجمان درآمد. گفته مي شود كه پس از اشغال اين شهرها، تنها سيصد سواره نظام و دو هزار پياده نظام نيروهاي صليبي در صحنه نبرد ماندند، به اين علت ديگر قادر به گسترش نفوذ خود نبودند. علت كاهش شمار نيروهاي صليبي بازگشت آنها به كشورهاي خود پس از وفاي به سوگندشان مبني بر تصرف بيت المقدس بود. اين چنين امارات صليبي به جزايري در دل مناطق مسلمانان تبديل شدند. با اين حال، دويست سال دوام آوردند تا اين كه آخرين امارت آنها سرنگون شد!! عوامل ذيل باعث تقويت قدرت صليبيان و ناتواني جهان اسلام در شكست آنها شده بود:
1ـ حملات مداوم صليبيان.
2ـ ضعف و تفرقه مسلمانان.
3ـ عدم استفاده مسلمانان از فرصت به وجود آمده ناشي از پراكندگي و كاهش نيروهاي صليبي در مناطق وسيع جهان اسلام.
شهرهاي فلسطين يكي پس از ديگري سقوط كردند. شهر يافا در جريان محاصره بيت المقدس به علت حمله كشتي ها در تاريخ 15 ژوئن 1099م. سقوط كرد. همچنين نيروهاي متجاوز شرق درياچه طبريه (منطقه السواد) را در ماه مه 1100 به تصرف خود درآوردند و در ماه اوت نيز شهر حيفا را با كمك يك ناوگان بزرگ اعزامي از ونيز اشغال كردند. آنها شهر ارسوف را بدون جنگ و خونريزي تصرف و ساكنان آن را اخرج كردند.
صليبيان در تاريخ 17 مه 1109م. به زور شمشير وارد قيساريه شدند و اهالي آن را به خاك و خون كشيدند و اموالشان را به غارت بردند. اين چنين صليبيان بر سرتاسر فلسطين به جز عسقلان تسلط يافتند. عسقلان همچنان در مقابل نيروهاي مهاجم مقاومت كرد. مصري ها هر سال مواد غذايي و كمك ها و نيروهاي زيادي به اين شهر ارسال مي كردند. مهاجمان هر ساله اين شهر را محاصره مي كردند، اما نااميد بازمي گشتند. اين شهر مقاوم در سال 1153م. به تصرف مهاجمان صليبي در آمد. ساكنان آن در اين سال شديداً مقاومت كردند و نيروهاي صليبي را شكست دادند. زماني كه مهاجمان مأيوس شده بودند، درصدد ترك منطقه اطراف اين شهر برآمدند اما به آنها خبر رسيد كه اهالي شهر دچار اختلاف شده اند، به اين علت منتظر ماندند تا اين كه در موقع مناسب به آن حمله كردند. علت اختلاف ميان ساكنان عسقلان از اين ناحيه بود كه هنگام بازگشت پيروزمندانه از جنگ با صليبيان، هر طايفه مدعي كسب پيروزي بود در نتيجه دچار اختلاف شدند. يكي از نيروهاي دو طايفه موجود در شهر كشته شد. فتنه بزرگ و بزرگ تر مي شد و با همديگر وارد نبرد شدند و از هم كشتند. در اين هنگام بيگانگان به طمع افتادند و به عسقلان حمله كردند و بدون مقاومتي وارد آن شدند!! از ماست كه بر ماست. "و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم1"
اين چنين مملكت صليبي بيت المقدس شكل گرفت. همچنين چهارمين مملكت صليبيان در تاريخ 11 ذي الحجه 503 هـ.ق. برابر با ژوئن 1109م. در ترابلس تشكيل شد. اين شهر هفت سال در مقابل حملات ويرانگر صليبيان دوام آورد.
ادامه درگيري (نگرشي كلي)
1ـ شمار صليبيان اندك بود و از طريق ساخت قلعه هاي در دل مناطق مختلف شام سلطه خود را گسترانيدند.
2ـ ادامه درگيري و نزاع ميان مسلمانان و طلب كمك برخي از گروه هاي مسلمان از صليبيان براي غلبه بر خصمشان. اين امر جايگاه جامعه اسلامي را تضعيف كرد و صليبيان را بر آن داشت كه در بيش تر اوقات نقش پليس را ايفا و از آن براي توسعه نفوذ و سلطه خود استفاده كنند.
از جمله اين كه طغتگين معروف به سيف الاسلام و بكتاش بن تتش بر سر دمشق با هم به منازعه پرداختند. بكتاش سال 498هـ.ق. از مهاجمان براي غلبه بر خصمش كمك خواست. كليه فاسدان به وي ملحق شدند اما حاكم صليبي به جز تحريك بيش تر به خونريزي و فساد كمكي به وي نكرد. طغتگين بر بكتاش پيروز شد و زمام امور دمشق را به دست گرفت. هنگام نبرد ميان فاطميان و صليبيان در عسقلان و يافا به سال 498هـ.ق.، 300 سواره نظام طغتگين به كمك فاطميان شتافتند و از طرف ديگر، گروهي از مسلمانان به فرماندهي بكتاش بن تتش از صليبيان حمايت كردند. سال 509 وقتي كه ارتش سلطان به فرماندهي برسق بن برسق از عراق براي جهاد و مقابله با صليبيان به سوي شام عزيمت كرد، حكام دمشق و حلب از بيم خود با صليبيان انطاكيه عليه اين اتش متحد شدند. پس از اين سيف الاسلام با خارجيان در بيت المقدس جنگيد و رفنيه را از دست آنها خارج ساخت. در اين دوران، جنگ و مبارزه با مصلحت شخصي حكام درآميخته بود. يك بار جنگ لباس جهاد در راه خدا را مي پوشيد و بار ديگر با بهانه هاي مختلف از جمله شايستگي و ... لباس دفاع از تحت و تاج به تن مي كرد.
3ـ جهاد مسلمانان عليه بيگانگان بي وقفه ادامه يافت. البته اين جهاد به تدبير كارساز و برنامه ريزي نياز داشت. فرماندهان مسلمان زياد و محورهاي درگيري با خارجيان در بلاد شام نيز متعدد بودند، اما آنچه در اين ميان نقطه ضعف مسلمانان محسوب مي شد، عدم وجود پايگاه نيرومندي بود كه پيوسته با صليبيان جهاد كند. البته جنگ هايي نيز ميان يك شهر و قلعه اسلامي براي دفاع از خود و يا توسعه قلمرو خود با صليبيان روي مي داد.
مسلمانان و صليبيان متناوباً در اين نبردها پيروز مي شدند و يا شكست مي خوردند. همه ساله با هم مي جنگيدند و يك سال بدون جنگ سپري نشد. مسلمانان و صليبيان به صورت متناوب شهرها و قلعه را اشغال مي كردند. ورود مسلمانان به مركز فلسطين و نبرد با صليبيان در الرمله و يافا و ديگر شهرهاي اين سرزمين كار شاقي نبود اما با اين وجود، صليبيان همچنان از مناطق تحت تصرف خود محافظت مي كردند. در اين زمان، تعدادي از مجاهدان مسلمان به جهاد پرداختند اما به علت كمبود امكانات قادر نبودند كه نيروهاي مسلمان را به جهاد با كافران متحد كنند. اين مجاهدان با اين وجود، دست از جهاد نكشيدند و خسارات سنگيني به دشمن وارد آوردند و امنيت و آسايش را از آن ها سلب كردند و شمار زيادي از رهبران، فرماندهان و نيروهاي صليبي را به هلاكت رساندند و يا به اسارت گرفتند. به عنوان مثال معين الدوله سقمان و شمس الدوله جكرمش با هم درگير بودند و هنگامي كه حران در سال 497هـ.ق. به دست صليبيان محاصره شد، اين دو حاكم با هم مكاتبه كردند و ضمن اين كه پيمان صلح بستند هر كدام ديگري را از تصميم خود براي جهاد با صليبيان در اين منطقه مطلع ساخت. هر دوي آنها نيروهاي خود را تجهيز كردند و در خابور گرد هم آمدند. اين دو سپاه عظيم دهها هزار نفر و از قبايل مختلف تركمن، ترك ها، عرب ها و كردها بودند. به راه خود ادامه دادند تا اين كه در كنار رودخانه البليخ با صليبيان به نبرد پرداختند و آنها را شكست دادند و شمار زيادي از نيروهايشان را به هلاكت رساندند. بردويل به اسارت مسلمانان درآمد و 35 دينار فديه پرداخت كرد. 160 نفر از نيروهاي مسلمان نيز در اين نبرد اسير شدند. شمار كشته هاي صليبيان نزديك 12 هزار نفر بود.
در سال 507 مسلمانان ساكن موصل، سنجر و دمشق با هم متحد شدند و در طبريه به نبرد با بيگانگان پرداختند و موفق شدند آنها را شكست دهند. در اين نبرد حاكم صليبيان به نام بگدوين بدون اين كه متوجه شود، اسير شد و مسلمانان سلاحش را مصادره و خود وي را آزاد كردند. در اين نبرد نيز شمار زيادي از نيروهاي بيگانه به هلاكت رسيدند و يا اسير شدند. سپس نيروهاي صليبي مستقر در انطاكيه و ترابلس به كمك صليبيان شتافتند و صليبيان شكست خورده با مشاهده نيروهاي كمكي دوباره به صحنه نبرد بازگشتند. در اين هنگام مسلمانان از هر جهت آن ها را محاصره كردند و صليبيان به سوي كوه غربي طبريه پا به فرار گذاشتند. اين نيروها 26 روز بالاي كوه ماندند و از ترس پايين نيامدند. مسلمانان نيز آنها را به حال خود رها و به سوي بيسان حركت و به امارت صليبيان مابين عكا و قدس حمله كردند و شكست سختي به آنها وارد آوردند. نيروهاي مسلمان پس از اين حمله به مناطق خود بازگشتند و مودود بن التونتكين حاكم موصل همراه با طغتگين به دمشق بازگشتند. در دمشق در صحن مسجد و در روز جمعه يكي از فاطميان به سوي طغتگين حمله كرد و وي را از چهار ناحيه زخمي كرد و خود نيز به قتل رسيد. مودود حاكم موصل نيز در حالي كه روزه بود دار فاني را وداع گفت. ايشان انساني نيكوكار و عادل بودند. گفته مي شود كه طغتگين وي را به قتل رساند. پادشاه صليبيان پس از كشته شدن مودود نامه اي براي طغتگين ارسال كرد. در اين نامه آمده بود: "مسلمانان فرمانده خود را در روز عيد و در خانه خدا كشتند. زيبنده خداست كه آنها را نابود كند."
4ـ مسلمانان فلسطين (ساكنان اصلي اين ديار) همچنان در سرزمين خود كه به اشغال صليبيان درآمده بود، زيستند، اما تعدادي از آنها به سمت شرق اردن و دمشق مهاجرت كردند و از همكاري با صليبيان سر باز زدند. به اين خاطر، فعاليت هاي كشاورزي در بيش تر شهر هاي ساحلي فلسطين متوقف شد. اين افراد به جنگ با صليبيان برخاستند و خدماتي به مجاهدان مسلمان كه براي جهاد وارد فلسطين مي شدند، ارائه كردند و به سپاه اسلام در بلاد شام پيوستند و در فلسطين به عنوان بخشي از اين سپاه فعاليت مي كردند. وليم صوري مورخ مسيحي در اين باره مي نويسد:"آنها به دشمن ما ياد دادند كه چطور ما را نابود كنند. آنها (فلسطينيان) اطلاعات كافي درباره اوضاع ما به دشمن مي دادند."
اقسنقر البرسقي از برجسته ترين و نخستين مجاهداني بود كه با صليبيان جنگيد. اقسنقر در شمال شام به نبردهايي با مهاجمان صليبي پرداخت. سلطان محمد در سال 508 هـ.ق. امارت موصل را به وي سپرد و به ايشان دستور داد كه به نبرد با صليبيان برود. علاوه بر موصل، الجزيره و سنجر، شهر حلب نيز در سال 518 تحت حاكميت وي درآمد. اين چنين جبهه نبرد وي با صليبيان گسترش يافت، اما اين رهبر مسلمان در سال 520هـ.ق. به دست يك زن فاطمي در موصل به قتل رسيد. اقسنقر يك برده ترك زبان بود و انسان وارسته و خيرخواهي بود و اهل علم و صالحان را بسيار دوست مي داشت. عدالت را پيشه خود ساخته بود و آن را اجرا مي كرد. از بهترين حاكمان مسلمان بود و بر نمازهاي پنج گانه در سر وقتشان محافظت مي كرد و هميشه نماز تهجد را به پا مي داشت.
5ـ دولت فاطميان در مصر به رهبري بدر جمالي چندين بار نيروهاي خود را براي جنگ در فلسطين به اين منطقه اعزام كرد. وي تلاش زيادي براي دفاع از مناطق تحت سلطه اش در ساحل فلسطين مبذول داشت اما اين حملات بر اساس توان و امكانات گسترده مصر صورت نمي گرفت و بيش تر جنبه نمايشي داشت. از طرف ديگر، دولت فاطمي مي بايست به طور جدي با نيروهاي اسلامي در شام هماهنگي لازم را به عمل مي آورد.
حكومت فاطميان پس از همكاري با صليبيان ـ كه به سوي بيت المقدس حركت مي كردند ـ عليه سلجوقيان و با هدف تقسيم شام محبوبيت خود را از دست دادند و ديگر مسلمانان به آنها به عنوان جهادگران مسلمان نگاه نمي كردند. اين چنين حكومت فاطميان بسيار ضعيف شدند و رو به افول نهاد.
جهاد عماد الدين زنكي 521 ـ 541هـ.ق.
تلاش هاي زنكي در ايجاد اتحاد ميان نيروهاي مسلمان در جنگ با صليبيان ادامه يافت. زنكي حمات، حمص، بعلبك، سرجي، دارا، المعره، كفر طاب، قلعه الصور در ديار بكر، قلعه هاي كردهاي حميديه، قلعه بعرين، شهر زور، الحديثه، قلعه اشب و ديگر قلعه هاي كردهاي هكاريه را به تصرف خود درآورد. در سال 534هـ.ق. دوبار براي تصرف دمشق به اين شهر حمله كرد اما موفق نشد. دمشق در آن زمان كليد اصلي آزاد سازي فلسطين از ناحيه شام بود. معين الدين انز حاكم دمشق با صليبيان عليه عماد الدين زنكي پيمان بست و به آنها وعده داد بانياس را محاصره و آن را دو دسته تقديم صليبيان كند. اما زنكي قبل از ورود صليبيان به دمشق نزد آنها رفتند و وقتي اين خبر به صليبيان رسيد، از مناطق خود خارج نشدند. با اين وجود معين الدين با كمك گروهي از صليبيان بانياس را محاصره كرد و آن را به مهاجمان صليبي داد.
مشهورترين فتوحات زنكي فتح "رها" و براندازي حكومت صليبيان در آنجا بود. زنكي با سپاهيان خود يك ماه اين منطقه را محاصره و به سختي در 6 جمادي ثاني 539هـ.ق. آن را همراه با توابعش در منطقه الجزيره تصرف كرد. اين مجاهد مسلمان همچنين سروج و مناطق شرق روخانه فرات به جز البيره را به تصرف خود درآورد.
عماد الدين زنكي پس از بيست سال جهاد و مبارزه با كافران در 15 سپتامبر 1146م. برابر با 5 ربيع الاول 541 هـ.ق. هنگام محاصره قلعه جعبر، به دست تعدادي از غلامانش كشته شد. عماد الدين زنكي 60 سال در اين دنياي فاني زيست. ابن اثير در توصيف خصوصيات اين مجاهد نوشته است:" زنكي در ميان نيروهاي خود ابهت خاصي داشت و سياستمدار بزرگي بود. افراد توانمند و قوي را از ظلم و ستم بينوايان برحذر مي داشت. سرزمين اسلامي قبل از فرمانروايي وي مملو از ظلم و ستم بود و صليبيان دائماً به اين مناطق اسلامي مي تازيدند. وي پس از به دست گرفتن زمام امور، به آباداني سرزمين اسلامي همت گماشت." ابن اثير مي گويد:"زنكي از بهترين حاكمان مسلمان و خوش اخلاق ترين و خوش سيماترين آنها و انساني شجاع و صاحب اراده اي پولادين بود. حاكمان ديگر به زير سلطه وي درآمدند. نسبت به دفاع از ناموس و زنان سخت گيرتر از همه مردم بود. مهربان ترين حاكم در حق زيردستان و عموم مردم بود." عماد الدين زنكي پس از كشته شدن ملقب به "شهيد" شد و نزد همگان به اين لقب شهره يافت.
عماد الدين زنكي در اواضاع سخت و ناگوار نزاع ميان امرا و فرمانروايان سلجوقي و خلافت عباسي و دعواها بر سر حكومت موروثي و به دست گرفتن قدرت و لو اين كه در يك شهر و حتي يك قلعه باشد، فعاليت كرد. وي همچنين در دوره اي زيست كه صليبيان همچنان قدرتمند بودند. با اين وجود عمادالدين زنكي توانست پايه هاي يك حكومت اسلامي و جهادگر و قدرتمند را بنيان نهد. اين حكومت از شمال شام تا شمال عراق امتداد داشت. وي ابهت صليبيان را در بيش تر اوقات در هم شكست و راه جهاد و مقاومت جدي را براي آزاد سازي سرزمين هاي اسلامي پيمود و نمونه اي برجسته از يك حاكم و مجاهد مسلمان به جامعه اسلامي تقديم كرد. عزم راسخي براي بازپس گيري مقدسات مسلمانان داشت و فرزند مجاهد و دلاورش نور الدين محمود صدقه جاريه اي بود كه اين حاكم مسلمان از خود برجاي گذاشت.
جهاد نور الدين محمود 541 تا 569 هـ.ق.
همزمان با حكمراني نور الدين محمود دوره جديد و درخشاني از جهاد در سرزمين شام شروع شد. اين حاكم مجاهد در طول 28 سال فرمانرواي هدف اساسيش آزادي سرزمين هاي اسلامي و يكپارچه سازي آنها در زير سايه اسلام بود.
از اولين لحظات به دست گرفتن قدرت، تمام تلاش خود را روي اتحاد مسلمانان و آماده كردن نيروهاي مسلمان بر اساس انديشه پوياي اسلامي براي بازگرداندن مجد و عظمت آنها و راندن اشغالگران متمركز كرد. مطابق فهم عميق و صحيح اسلامي و درك اين مسأله كه جنگ با صليبيان درگيري ميان حق و باطل و اسلام و كفر است، به نبرد با آنان روي آورد.
ايشان روي مسائل ذيل تأكيد مي كردند:
1ـ كليه مسلمانان با قوميت ها و نژادهاي مختلف بايد در جنگ با صليبيان شركت كنند.
2ـ صلح نهايي وقتي منعقد مي شود كه مسلمانان كليه اراضي اشغالي خود را باز پس گيرند.
3ـ بايد ايمان، فرهنگ و تربيت اسلامي در ميان جامعه اسلامي تا حدي تقويت شود كه همه براي جهاد و مبارزه آماده شوند و اين فريضه الهي در ايمان و اخلاق و فرهنگ آنها ريشه بدواند.
4ـ بايد تمام تلاش مسلمانان بر روي مقابله با دشمن صليبي متمركز شود.
نشانه هاي نهضت اسلامي
1ـ رهبري صادقانه جامعه مسلمانان.
ابن اثير در اين باره مي گويد:" تاريخ حاكمان قبل از اسلام تا كنون را مطالعه كرده ام و پس از خلفاي راشدين و عمر بن عبدالعزيز بهتر از حاكم عادل "نورالدين محمود" كسي ديگر را نيافتم." ايشان سياستمداري با كياست، شجاع و دانا بود و احوال و اوضاع بر وي مشتبه نمي شد و ديگران نمي توانستند وي را بازيچه دست خود قرار دهند." اطرافيان و مشاورانش همگي اهل علم و فضيلت بودند. نورالدين محمود آنها را مأمور رسيدگي به امور مردم مي كرد. در انتخاب رؤساي حكومت به جايگاه اجتماعي، نژاد و محل سكونتشان توجهي نمي كرد.
تقوا و پارسايي نورالدين زبانزد خاص و عام بود. مستحبات را انجام مي داد و شب را تا به صبح به راز و نياز با پروردگار خويش مشغول بود. وي پس از نماز عشا مي خوابيد و سپس نيمه شب بيدار مي شد و تا نماز صبح به نماز و راز و نياز با خداي خود مي پرداخت. اين مجاهد دلاور زياد روزه مي گرفت و فقيه مذهب امام حنفي، عالمي وارسته، پارساي متواضعي و در كارها بسيار جدي بود و به سيره سلف صالح اقتدا مي كرد. در زمينه روايت احاديث از محضر علماي بزرگ كسب اجازه و كتابي درباره جهاد تأليف كرد. خداوند ابهت خاصي به وي بخشيده بود. با اين كه مهربان و نرم خو بود اما متين و با هيبت نيز بود. در مجلس وي جز به علم و دين و مسائلي در خصوص جهاد به چيز ديگري پرداخته نمي شد. هرگز كسي نديد كه اين مجاهد در هنگام عصبانيت دشنام و يا كلمات ركيكي به زبان آورد.
فقرا بيش ترين نفقه را از وي دريافت مي كردند و به زرق و برق دنيايي بي توجه بود. وقتي همسرش نسبت به تنگناي مالي شكوه كرد، سه دكان پر از نخود به وي داد و گفت:"فقط همين را دارم و هر آنچه در انبار است، بيت المال مسلمانان است و من به آنها خيانت و به خاطر تو آتش جهنم را براي خودم شعله ور نمي كنم."
شيخ قطب الدين نيشابوري از فقهاي برجسته روزي به وي گفت:"مواظب خودت باش. خود و اسلام را به خطر ميانداز. اگر با مهاجمان بجنگي، كسي از مسلمانان زنده نخواهد ماند." نورالدين در پاسخ وي گفت:"اي قطب الدين! محمود كسي نيست كه اين سخن درباره وي گفته شود؟ قبل از من چه كسي اسلام و سرزمين هاي اسلامي را محافظت كرد؟ آن خداي كه جز او كسي خالق و پشتيبان نيست."
2ـ الترازم به احكام اسلامي و اجراي آن.
با وجود اين كه گاهي اوقات مجبور بود، با فرماندهان برخي شهرها و قلعه هاي مسلمانان براي يگانه سازي سرزمين هاي اسلامي و به علت همكاري آنها با صليبيان درگير شود، اما خون انسان مسلمان را محترم مي شمارد، و از خونريزي جلوگيري مي كرد. ايشان تنها در صورت ضرورت به الحاق سرزمين هاي مستقل اسلامي به قلمرو فرمانروايي خود مبادرت مي ورزيد و آن هم يا به علت گرفتن كمك از آنها براي جنگ با صليبيان بود و يا از حمله مهاجمان صليبي به اين مناطق بيم داشت. در سال 544 هـ.ق. وقتي حكام دمشق با صليبيان متحد شدند، نورالدين محمود با صليبيان جنگيد بدون اين كه آسيبي به مسلمانان برساند و مدام مي گفت: نبايد مسلمانان با هم بجنگند.
وقتي يكي از مسلمانان عليه نورالدين محمود به نزد يكي از قضات شكايت كرد. قاضي وي را فراخواند. وي به دعوت قاضي لبيك گفت و فوراً به نزد او رفت و اين آيه قرآن را تلاوت كرد: "إنما كان قول المؤمنين إذا دعوا إلي الله و رسوله ليحكم بينهم أن يقولوا سمعنا و أطعنا" من آمده ام تا هر چه شريعت اسلام دستور مي دهد، اجرا كنم. يك بار ديگر هم وقتي قضات وي را احضار كردند. به محكمه رفت و وقتي ثابت شد كه حق با نورالدين محمود است. مقدار پولي كه طرفش ادعاي آن را داشت، به وي پرداخت.
اين رهبر عالي قدر مسلمان ماليات هاي اضافه بر حد شرعي را لغو كرد. وي زماني دست به اين اقدام زد كه دخل حكومت اسلامي اندك و حتي برخي ها گرفتن ماليات اضافه از حد شرعي را در شرايط خاصي و در زمان جنگ توجيه مي كردند. هميشه مي گفت ما از جاده ها حفاظت و دست دزدان و راهزنان را كوتاه مي كنيم پس چرا از دين خدا محافظت نكنيم و از ارتكاب به مسائل غيرشرعي خودداري نكنيم." شيرين ترين سخن نزد وي كلمه حق بود كه آن را مي شنيد و يا يادگيري امر مستحبي بود كه آن را انجام مي داد.
3ـ زيرساخت ايماني، تربيتي و فرهنگي
4ـ فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي
5ـ توسعه اقتصادي جامعه
6ـ پرداختن به امور جهادي و نظامي
وي براي آمادگي جهادي سربازانش از ورزش هم بهره مي جست. در آن زمان اسب در جنگ ها حرف اول را مي زد. نورالدين محمود نيز براي كسب مهارت زياد نيروهاي سواره نظام خود، حركت هاي نمايشي اجرا مي كرد و سربازانش بر روي اسب با مهارت خاصي چوگان بازي مي كردند.
بر بسيج امت اسلام براي كارزار در راه خدا حريص بود. اما علي رغم اين، هرگز دعاي خير بينوايان و سالخوردگان را فراموش نمي كرد و به آنها نيكي مي كرد و مي گفت چه بسا به بركت دعاي خير آنها در جنگ پيروز شوم.
نورالدين محمود اين گونه با ساخت جامعه اي پويا و آماده كردن آن براي ورود به نبردهاي سنگين، به تغيير ريشه اي در عرصه سياسي دست زد تا به دو هدف ذيل خود دست يابد:
1ـ تحقق وحدت اسلامي و بسيج كردن مسلمانان
2ـ سركوب تدريجي نيروهاي صليبي، تضعيف و به تحليل بردن توانايي هاي آنها و آزاد سازي سرزمين هاي اشغالي مسلمانان.
اين مجاهد فهيم و آگاه براي تحقق پيروزي سرنوشت ساز و نهايي عليه صليبيان به فعاليت هاي خود براي يكپارچه سازي جامعه اسلامي و ايجاد وحدت ادامه داد.
1ـ تلاش براي يكپارچه سازي جامعه اسلامي
نور الدين، حمص را در سال 544 هـ .ق. به سرزمين اسلامي ضميمه كرد. اين مجاهد آرزوي پيوستن شامات به سرزمين هاي اسلامي را در سر مي پروراند. حاكمان دمشق در درجه اول به فكر خود بودند. آنها براي پاسداري از حكومت خود يك بار با صليبيان مي جنگيدند، و بار ديگر با آنها صلح مي كردند و يا اگر از يك نيروي اسلامي مي ترسيدند، با آنها همپيمان مي شدند. نورالدين محمود براي تصرف آرام دمشق بدون خونريزي برنامه ريزي كرد. ابتدا تلاش كرد اهالي شام را با خود همراه سازد و از همپيماني حاكمان آنها با بيگانگان در صورت حمله جلوگيري كند. نور الدين موفق شد در ماه صفر 549 شام را فتح كند. اين پيروزي پس از درگذشت معين الدين انز و ضعف حاكمان شام و نفوذ صليبيان در ميان آنها به دست آمد.
نورالدين محمود همچنان به فتح شهرها و قلعه هاي شام ادامه داد تا اين كه بيش تر مناطق شام به تصرف وي درآمد. وي به خوبي مي دانست كه مهم ترين راه آزاد سازي فلسطين و ريشه كني حكومت صليبيان در آن، تنها از طريق تصرف مصر و ضميمه كردن آن به جبهه متحد اسلامي ميسر است.
وقتي يكي از قدرت طلبان مصري به نام شاور نور الدين با ضرغام در سال 559 هـ.ق. بر سر به دست گرفتن حكومت به رقابت پرداخت، به نورالدين محمود پيشنهاد كرد كه يك سوم درآمد مصر پس از كنار گذاشتن مخارج بخش هاي نظامي در اختيار وي قرار گيرد و با اعزام فرماندهي به آن رسيدگي كند.
نور الدين محمود، اسد الدين شيركوه را (كه ضرغام را شكست داد و به قتل رساند) به مصر اعزام كرد. در اين ميان شاور به شيركوه خيانت و از صليبيان براي اخراج وي طلب كمك كرد. نيروهاي صليبي به كمك شاور شتافتند و شيركوه و نيروهايش را به مدت سه ماه در "بلبيس" محاصره كردند تا اين كه خبر پيروزي هاي نورالدين محمود به گوش صليبيان و نيروهاي شاور رسيد. آنها به شيركوه پيشنهاد صلح و بازگشت به شام را دادند، وي نيز موافقت كرد. شيركوه و نيروهايش از اقدامات نورالدين در شام بي خبر بودند.
رقابت ميان نور الدين و صليبيان بر سر مصر شدت گرفت به خصوص اين كه دولت فاطميان به شدت ضعيف شده و در حال نابودي بود.
نورالدين اين مرتبه در ماه ربيع الثاني 562هـ.ق. شيركوه را با دو هزار سواره به مصر اعزام كرد. اين مجاهد قهرمان پس از ورود به مصر ارتش صليبي و مصر را در منطقه "الصعيد" شكست داد و اسكندريه را با كمك ساكنانش به تصرف خود درآورد و پس از آن به طرف الصعيد حركت كرد و آنجا را هم به زير سلطه خود درآورد. وي در ماه ذي القعده پس از اين كه صليبيان متعهد شدند به مناطق مذكور حمله و حتي يك روستا را اشغال نكنند، به دمشق بازگرشت.
نورالدين براي بار سوم در ماه ربيع الاول 564هـ.ق. مصر را به تصرف كامل خود درآورد. در اين زمان بيگانگان به دنبال پيمان همكاري با شاور در سرزمين مصر نفوذ گسترده اي داشتند. آنها به دنبال اين توافق كليد شهر قاهره را دريافت و گروهي از نيروهاي بزدل و سواره نظام خود را در آن مستقر كردند. صليبيان ظالمانه بر مسلمانان اين ديار حكومت و به شدت آنها را اذيت و آزار مي كردند. آنها پس از شكست به دست شيركوه دوباره به طمع مصر افتادند. اين مرتبه حاكم بيت المقدس به مصر حمله كرد و بلبيس را به زور اشغال كرد و درياي خون به راه انداخت و شمار زيادي را نيز به اسارت گرفت. آنگاه قاهره را محاصره كرد. خليفه عاضد نامه اي به نورالدين نوشت و از وي استمداد طلبيد. خليفه در اين نامه خود موي سر زنان را قرار داده و نوشته بود: "اين موي سر زنان دربار است آنها از تو كمك مي خواهند تا از دست صليبيان نجاتشان دهي." اين چنين نورالدين پس از دريافت نامه، سومين حمله به مصر را به فرماندهي اسدالدين تدارك ديد. وقتي اسدالدين به نزديكي مصر رسيد، صليبيان بزدلانه از مصر فرار كردند. اين حمله با تصرف كامل مصر به پايان رسيد و شاور به قتل رسيد و اسد الدين شيركوه در 17 ربيع الثاني سال 564هـ.ق. جانشين وي شد. پس از دو ماه اسدالدين در 22 جمادي الثاني درگذشت و صلاح الدين يوسف ايوبي به جانشيني وي انتخاب شد.
صلاح الدين ايوبي به دستور نورالدين محمود خلافت فاطميان را سرنگون كرد و خليفه عباسي المستضيء در دومين جمعه ماه محرم 567هـ.ق. برابر با 10 سپتامبر 1171م. خطبه اي در اين باره ايراد كرد.
خليفه فاطمي عاضد در دهم محرم بدون اين كه متوجه اين مسأله شود، درگذشت. اين چنين مصر به صورت ظاهري به قلمرو خلافت عباسيان ضميمه شد و تحت فرماندهي نورالدين در آمد.
در 566 هـ.ق. نور الدين موصل و توابع آن را به قلمرو فرمانروايي خود ضميمه كرد. همچنين اين رهبر مسلمان در سال 569 به صلاح الدين اجازه تصرف يمن را داد. صلاح الدين نيز برادرش توران شاه بن ايوب را به آنجا اعزام و يمن را تصرف كرد. اين چنين جبهه متحد اسلامي از عراق شروع شد و شام و مصر و يمن را فراگرفت و عمر حكومت صليبيان در كشورهاي اسلامي به پايان نزديك شد.
2ـ سركوب نيروهاي صليبي
از ابتداي فرمانروايي، حاكميت خود در منطقه "الرها" را تثبيت كرد و توابع آن (تل باشر، سميساط، قلعه الروم، دلوك، الراوندان، قورسف مرعش، اعزاز، عينتاب و البيره) را از سال 1146 تا 1151م. از وجود صليبيان پاكسازي كرد.
وي همچنين كليه اراضي تابع امارت انطاكيه در شرق رودخانه العاصي را (1147 ـ 1149) باز پس گرفت و در نبرد انب، (29 ژوئن 1149) ريموند حاكم انطاكيه و علي بن وفا رهبر فاطميان در اين منطقه و هم پيمان صليبيان عليه مسلمانان را به قتل رساند. اين مجاهد راست قامت نقش اساسي در شكست دومين حمله صليبيان (1147ـ 1148) داشت. در اين حمله لوي هفتم پادشاه فرانسه و كونراد سوم امپراتور آلمان شركت كردند. اين حمله تلخ ترين حادثه در جنگ هاي صليبي به شمار مي رود، زيرا صليبيان شكست خوردند و روحيه مسلمانان تقويت شد.
اين جنگ ها به صورت پياپي ادامه يافت و تعدادي از آنها مهم و سرنوشت ساز بودند. در اثر اين جنگ ها از نفوذ صليبيان كاسته شد و مناطق زيادي از زير سيطره آنها خارج و به قلمرو فرمانروايي نورالدين ضميمه شد. نور الدين توانست مملكت صليبي بيت المقدس را از اطراف محاصره كند. اكنون مجالي براي نام بردن اين نبردها و جزئيات آن ها نيست اما به ذكر يكي از آنها اكتفا مي كنيم. اين نبرد در رمضان 559هـ.ق. برابر با 11 آگوست 1164م. در تل حارم روي داد. اين نبرد به "البقيعه" مشهور شد. بيگانگان نيروهاي مسلمان را غافلگير كردند و شمار زيادي از آن ها را به شهادت رسانده و يا اسير كردند. نور الدين در لحظه سرنوشت ساز جنگ نجات يافت و در نزديكي حمص اقامت گزيد و اين سخن را گفت:" قسم به خدا آرام نمي گيرم و به خانه باز نمي گردم تا اين كه انتقام خود و اسلام را بگيرم." نيروهايي به حلب و دمشق اعزام كرد و اموال، لباس جنگي، اسب و سلاح را در مقابل آنچه مردم در جنگ از دست داده بودند به آنها داد و دوباره ارتش خود را سازمان دهي كرد. انگار كه شكستي نخورده اند.
اطرافيان نور الدين با مشاهده جهاد و نبردهاي فراوان وي به او گفتند:" تو خيلي به فقها، فقرا و صوفيان و قراء صدقه مي دهي. بهتر است كه اين اموال را به خصوص در اين شرايط براي جنگ هزينه كني." نورالدين خشمگين شد و گفت: به خدا تنها اميدم در پيروزي آنها هستند. شما اگر پيروزي مي شويد و يا حقوقي دريافت مي كنيد به خاطر اين بينوايان است. چگونه با قومي كه به جاي من مي جنگد، قطع رابطه كنم و من در رختخواب مي خوابم و تيركماني دارم كه اصلاً به خطا نمي رود.
اين افراد نصيبي از بيت المال دارند. آيا كار درستي است كه سهم آنها را به ديگري دهم."
صليبيان پيشنهاد صلح دادند اما نور الدين نپذيرفت. دو ارتش مسلمان و كافر با انبوه نيروهاي خود در حازم در مقابل هم قرار گرفتند. اندكي قبل از شروع نبرد، نورالدين در كنار تپه حارم دست ناتواني و تضرع به درگاه خداوند دراز كرد و در پيشگاه او به سجد افتاد و گفت:"اي پروردگار، اين افراد بندگان و اولياي تو هستند. آنها بندگان تواند و طرف مقابل دشمنان تو. پس اوليايت را بر دشمنانت پيروز گردان." سپس گفت:اللهم انصر دينك و لا تنصر محموداً من محمود الكلب حتي ينصر.؟! اين چنين اين سردار مجاهد به درگاه الهي به تضرع و گريه و زاري پرداخت.
اين دو ارتش در 11 اوت 1164 با هم به نبرد پرداختند. در اين نبرد بزرگ صليبيان شكست سختي خوردند و ده هزار از آنها به هلاكت رسيد و ده هزار و يا بيش نيز به اسارت درآمدند. حاكم انطاكيه، ترابلس، قلقيليه، روم شرقي و حاكمان ارامنه جزو اسرا بودند. در روز بعد از جنگ نورالدين محمود، حارم را به تصرف خود درآورد. اين پيروزي فتح بزرگي براي نيروهاي مسلمان بود.
در سال 1173م. برابر با 569هـ.ق. نورالدين خود را براي حمله نهايي به بيت المقدس و آزاد سازي سرزمين اسرا و معراج از چنگال صليبيان آماده كرد. حتي اين مجاهد يك منبر بزرگ و جديد براي مسجد الاقصي ساخت تا پس از پيروزي در اين مسجد نصب شود. نورالدين در اين سال صلاح الدين را به مصر اعزام كرد. صلاح الدين با اوضاع مصر آشنا بود. سر و سامان دادن به اوضاع اين كشور نيازمند صبر و شكيبايي زيادي بود. نور الدين از اين تأخير راضي نبود و تصميم گرفت كه خود شخصاً به مصر برود و امور را ساماندهي كند. اما اجل سراغش آمد و در تاريخ 15/5/1174م. برابر با 11 شوال 570هـ.ق. جان به جان آفرين تسليم كرد. اين چنين زندگي جهادي درخشان و نبردهاي اين مجاهد والامقام با صليبيان به پايان رسيد و زندگي جهادي و تأثير گذار مجاهد صلاح الدين ايوبي كه قهرماني هايي در تاريخ به ثبت رساند، شروع شد.
جهاد صلاح الدين ايوبي 569 ـ 589 هـ.ق.
صلاح الدين هنگام به دست گرفتن قدرت شرايط را براي بازپس گيري سرزمين مقدس فلسطين مناسب ديد و از اين شرايط كه نور الدين ايجاد كرده بود، به خوبي استفاده كرد و چند سال بعد اين سرزمين را آزاد كرد.
صلاح الدين يوسف بن ايوب در سال 532 برابر با 1137م. در قلعه تكريت ديده به جهان گشود. پدرش در آن زمان والي تكريت بود. پدر و عموي صلاح الدين جزء كارگزاران حكومت نور الدين محمود بودند. اسد الدين شيركوه عموي صلاح الدين ايوبي در سه حمله سپاه نورالدين به مصر مشاركت كرد و در سن 32 سالگي امارت مصر به وي سپرده شد.
صلاح الدين بسيار به ذكر خدا مشغول بود و بر نماز جماعت تأكيد زيادي داشت. مستحبات و نوافل و نماز شب را به جاي مي آورد. به شنيدن قرآن علاقه زيادي داشت و امام جماعتش را خود انتخاب مي كرد. قلب و دلي نرم داشت و به هنگام شنيدن قرآن اشك از گونه هايش سرازير مي شد. شعائر خدا را محترم مي شمرد و شنيدن احاديث پيامبر صلي الله عليه و سلم را بسيار دوست داشت. هميشه به خداوند بلندمرتبه توكل مي كرد و تنها به او اميدوار و دائماً به عبادت پروردگار جهانيان مشغول بود و به درگاهش توبه مي كرد.
صلاح الدين فرمانروايي رؤوف و مهربان و ياور مظلومان و سخاوتمند بود. در معاشرت رفتار نيكويي داشت و نكات ريز اخلاقي را به خوبي رعايت مي كرد. در مجلس وي از كسي غيبت نمي شد. محبوبيت زيادي در ميان مردم داشت و همه او را دوست مي داشتند. زبانش هرگز به سخنان ناروا آلوده نشد و گوشش جز قرآن و سخن نيكو چيزي نمي شنيد. در زندگيش حتي براي يك بار هم به مسلماني اذيت و آزار نرساند.
شجاع و دلير بود. بلند همت و صاحب عزمي پولادين در جهاد در راه خدا بود. يك روز در نزديكي عكا گفت:"در آرزوي اينم كه خداوند چه وقتي بقيه مناطق اسلامي را به دست من فتح مي كند. از خدا مي خواهم كه مرا توفيق دهد كه از طريق اين دريا به جزاير آنها راه پيدا كنم و بر روي كره خاكي اثري از كافران باقي نگذارنم و يا اين كه بميرم."
صلاح الدين از دنيا رفت و اموال زيادي از خود برجاي نگذاشت. صدقه غنايمي را كه به دست مي آورد، به طور كامل پرداخت مي كرد و هنگام مرگ طلا و نقره اي در خزانه خود باقي نگذاشت و تنها 47 درهم ناصري و يك دينار طلا داشت. خانه، املاك و مزرعه اي نداشت. در سال آخر عمرش تصميم گرفته بود كه به حج برود اما به علت تنگدستي و ضيق وقت موفق نشد.
ادامه جهاد
در سال 578هـ.ق. صلاح الدين دوباره به مناطق تحت سيطره مهاجمان صليبي يورش برد. وي اين حمله را روي دو شهر الشوبك و الكرك متمركز كرد. مسلمانان در اين نبرد به فرماندهي فرخشاه والي دمشق، الشقيف از توابع طبريه را تصرف كردند. فرخشاه به بيسان نيز حمله كرد و هر آنچه را در آن يافت، به غنيمت گرفت. نيروهاي مسلمان به پيشروي خود ادامه دادند تا اين كه به جنين و اللجون حمله كردند و به نزديكي عكا رسيدند. در همين سال نيروي درياي صلاح الدين نيروي درياي ارناط رونالد دي شاتيون حاكم الكرك را در درياي سرخ شكست داد. اين ناوگان صليبي با هدف تخريب سواحل و حمله به مكه و مدينه تدارك ديده شده بود. صلاح الدين تعدادي از اسراي صليبي را به مني فرستاد تا قرباني شوند و درسي باشد براي كساني كه در انديشه حمله به مسجد الحرام هستند.
در سال 579 هـ.ق. صلاح الدين از رودخانه اردن عبور و به سمت بيسان حركت كرد و صليبيان را در اين شهر به خاك و خون كشاند و شكست سختي به آنها وارد آورد. مسلمانان مناطق تحت كنترل صليبيان را شمال و جنوب آماج حملات خود قرار دادند و وارد شهرهايي شدند كه قبلاً چشمداشتي به تصرف و يا حمله به آنها نداشتند. صلاح الدين با نيروهاي صليبي در الكرك نيز جنگيد و در سال بعد دوباره اين شهر را محاصره كرد اما بي فايده بود. سپس در سال 580 به سمت نابلس حركت كرد و هر آنچه در مسيرش برد به عنوان غنيمت گرفت و به محض ورود به نابلس شمار زيادي از نيروهاي اشغالگر را به هلاكت رساند و تعداد ديگر را نيز به اسارت گرفت. پس از آزاد سازي نابلس به سوي سبسطيه به راه افتاد و در آنجا گروهي از اسراي مسلمان را آزاد كرد، سپس روانه جنين شد و آن شهر را نيز از زير يوغ اشغالگران صليبي آزاد ساخت و به دمشق بازگشت. در راه بازگشت نيروهايش همچنان از اموال صليبيان به غنيمت مي گرفتند و املاك آنها را تخريب كردند.
در سال 582هـ.ق. پادشاه صليبيان در بيت المقدس از دنيا رفت و فرزند كوچكش جانشين وي شد. پس از جانشيني وي ميان آنها اختلاف افتاد و مقام هاي صليبي بر سر قدرت به نزاع پرداختند. همين امر باعث شد كه فرماندار ترابلس قاصدي نزد صلاح الدين بفرستد و با او عليه رقيبان صليبيش پيمان بست. در همان سال ارناط فرماندار الكرك به يك كاروان بزرگ مسلمانان حمله و آنها را اسير كرد و اموالشان را به غارت برد. ارناط به تقاضاي صلاح الدين براي آزادي اين افراد و پس دادن اموالشان توجهي نكرد. صلاح الدين نيز سوگند ياد كرد كه در صورت پيروزي بر نيروهاي ارناط، وي را به قتل برساند.
اين چنين سال 583هـ.ق. فرا رسيد و با اتحاد نيروهاي مسلمان شرايط براي نبرد سرنوشت ساز و شكست صليبيان و نمايش رزم مسلمانان فراهم شد. نبرد حطين شروع شد. قبل از پرداختن به اين نبرد به استراتژي كاري صلاح الدين ايوبي اشاره اي گذرا مي كنيم.
استراتژي كاري صلاح الدين:
ايشان اين هدف را با اتحاد دوباره مسلمانان و تقويت آن و تربيت انسان مسلمان و مجاهد و تأمين مسائل مالي جنگ دنبال كردند.
2ـ آماده كردن سرزمين هاي اسلامي براي جنگ:
صلاح الدين به اين خاطر، به گسترش عدالت و زدودن كينه هاي ميان امراي مسلمان و اتحاد ميان آنها عليه صليبيان دست زد. وي همچنين فعاليت گسترده اي در زمينه فعال سازي صنايع نظامي از جمله كشتي هاي جنگي و تقويت استحكامات قلعه ها انجام داد.
3ـ شفافيت اهداف:
اين مسأله در رهبري امت اسلامي براي راندن اشغالگران نمود داشت. شفافيت هدف صلاح الدين در راندن مهاجمان صليبي به آمادگي نيروهاي مجاهد و بازتاب مثبت عملكردهاي وي كمك شاياني كرد. وي سعي داشت با استفاده از كم ترين امكانات بهترين نتيجه را كسب كند. اين مجاهد راست قامت همچنين اهداف نظامي و اولويت هاي كاري خود را تعيين كرد و مهم ترين اولويت وي آزادسازي مناطق اسلامي از يوغ صليبيان بود و حول اين محور نيز سياست گذاري مي كرد.
4ـ دلسوز مسلمانان:
ايشان براي پيروزي در نبردها بسيار به مسلمانان توجهي مي كرد و با آنها مهربان بود و از طرف ديگر، به نبرد مي رفت تا اين كه جامعه اسلامي محافظت شود و جان مسلمانان در امان ماند. وي براي حفظ روحيه عالي نيروهاي مسلمان به شدت به حملات صليبيان پاسخ مي داد و هميشه آماده جهاد و مبارزه بود و براي هر حمله لوازم و شيوه هاي خاص آن نبرد را تدارك مي ديد.
علاوه بر اين استراتژي هاي اساسي، صلاح الدين از شيوه حمله غير مستقيم نيز بهره مي جست. مانند رژه طولاني نيروهايش و حملات غافلگيرانه و حمله به محوري براي كاهش فشار بر محور ديگر. از جمله راهكاري هاي ديگر اين مبارز دلاور، حملات نفوذي براي جدا كردن نيروهاي پياده و سواره نظام دشمن و بهره گيري از دعواهاي سياسي و حمله به گروهي از دشمنان با همكاري گروه رقيب و مشخص كردن دشمنان، حملات پيشگيرانه براي تضعيف قدرت دشمن قبل از يورش و يا تكميل مقدمات حمله.
صلاح الدين در نبردهايش با شايستگي مثال زدني اصول اساسي ذيل را پايه ريزي كرد:
1ـ اصل غافلگيري
2ـ اصل امنيت كاري. صلاح الدين با تأسيس يك شبكه جاسوسي قوي و كارآمد اين هدف را دنبال مي كرد.
3ـ اصل نمايش قدرت از طريق سرعت تحرك ارتش و جابجايي نيروها.
4ـ اصل شروع جنگ قبل از حمله دشمن. از اين طريق روحيه تهاجمي جاي روحيه دفاعي را گرفت.
5ـ اصل تأمين هزينه هاي مالي مناسب هر جنگ.
6ـ اصل تلاش براي دستيابي به اهداف. صلاح الدين در درجه اول به تضعيف نيروي انساني صليبيان و سپس قطع كمك هاي اقتصادي و ايجاد مشكلات مالي براي آنها اهتمام مي ورزيد، تا اين كه مهاجمان صليبي در خاورميانه بار مالي سنگين براي غرب باشند. اين سردار رشيد اسلام به آزاد سازي سرزمين فلسطين از داخل به طرف ساحل توجه مي كرد.
صلاح الدين ايوبي ارتش اسلامي را هميشه براي كارزار و نبرد آماده كرده و روحيه ايماني و جهادي آنها را افزايش داده بود. همچنين به توان فيزيكي و بدني نيروهايش و انضباط و اطاعت و عدم سرپيچي از اوامر فرماندهان اهميت زيادي قائل بود و اين توانايي ها و روحيه ها را در ميان ارتشش ايجاد كرد.
نبرد حطين
صلاح الدين ايوبي و سپاهيانش از رودخانه اردن گذشتند و طبريه را به جز قلعه اش آزاد كردند. روز جمعه بيست و سوم ربيع الثاني 583هـ.ق. برابر با 4 ژوئن 1187م. درگيري هايي ميان آنها و نيروهاي دشمن روي داد، اما جنگ اصلي روز شنبه بيست و چهارم شروع شد. گرما و كمبود آب به شدت روحيه نيروهاي صليبي را تضعيف كرد. مسلمانان آنها را محاصره كردند و علف هاي خشك اطراف آنها را آتش زدند. گرماي خورشيد، آتش، سلاح، انداختين تير و كمبود آب، صليبيان را در محاصره گرفت. سپس سردار صلاح الدين ايوبي تكبيرگويان دستور حمله مستقيم را صادر كرد. مسلمانان با حمله به دشمن سي هزار نفر از آنها را به هلاكت رساندند و سي هزار نفر را هم به اسارت گرفتند. كليه پادشاهان صليبي به جز حاكم ترابلس از جمله اسرا بودند. مانند اين روز در خوشحالي و پيروزي اهل حق و اسلام و شكست و دفع اهل باطل ديده نشده بود. حتي گفته شده است كه برخي كشاورزان هر كدام سي اسير صليبي را با طناب بسته بودند و هر اسير را در مقابل كفشش به نيروهاي مسلمان مي فروختند. مسلمانان در اين جنگ به پيروزي درخشاني دست يافتند كه نظير آن تنها در زمان صحابه و تابعين رخ داده بود.
جاي حاكم بيت المقدس و برادرش و ارناط حاكم الكرك اسير شدند. صلاح الدين با دستان خودش ارناط را به خاطر اذيت و آزار مسلمانان و سوگندي كه ياد كرده بود، به قتل رساند. حاكم جبيل، ابن هنفري، مقد الداويه، گروهي از ياران الداويه و الاسبتاريه را اسير كردند. مسلمانان به علت اقدامات خشونت بار الداويه و الاسبتاريه عليه مسلمانان آنها را اعدام كردند.
اين گزيده اي از نبرد حطين بود. اين نبرد يكي از جنگ هاي سرنوشت ساز تاريخ اسلام و فلسطين بود. مسلمانان شب ها را در تكبير و تهليل سپري مي كردند. صلاح الدين ايوبي به محض سقوط صليبيان و اسارت حاكمان صليبي سجده شكر به جاي آورد. پس از اين نبرد راه براي مسلمانان براي آزاد سازي بيش تر مناطق فلسطين باز شد. پس از جنگ مناطق زير به ترتيب فتح شدند: طبريه، عكا، ناصره، صفوريه، قيساريه، حيفا، ارسوف، نابلس، الفوله، دبوريه، جنين، زعين، الطور، اللجون، بيسان، توابع طبريه و عكا و يافا.
سپس سپاه اسلام به سمت شمال فلسطين حركت كرد و قلعه تبنين، صيدا، بيروت و جبيل را آزاد ساختند. پس از آزادسازي اين مناطق نيروهاي مسلمان به سمت جنوب به راه افتادند و الرمله، يبنه، بيت لحم، الخليل، عسقلان، غزه و الداروم را از اشغال دشمن خارج ساختند. صلاح الدين شخصاً در عسقلان اقامت گزيد تا اين كه قلعه هاي الداويه در غزه و النطرون و بيت جبريل و ... را آزاد كرد. صلاح الدين و يارانش موفق شدند در كم تر از دو ماه كليه اين مناطق را از يوغ اشغالگران صليبي خارج سازند. گفتني است كه برخي از اين مناطق به سال ها برنامه ريزي و حتي محاصره آنها نياز داشت تا از تصرف دشمن خارج شوند. به طور كلي پنجاه شهر بزرگ در اين نبرد آزاد شد. هر كدام از اين شهرها داراي قلعه و نيروهاي دفاعي صليبي بودند.
آزادي بيت المقدس
اين چنين بيت المقدس پس از 91 سال اشغال به آغوش جهان اسلام بازگشت و مسجد الاقصي دوباره شكوه و عظمت خود را يافت و بانگ اذان از گلدسته هاي آن به گوش رسيد و منبري كه نورالدين بيست سال قبل از اين تاريخ براي مسجد الاقصي ساخته بود، در اين مسجد نصب شد.
گفتني است كه صلاح الدين پس از فتح قدس به آزادسازي ديگر شهرها و قعله هاي ديگر ادامه داد. در سال 584هـ.ق. جبله و لاذقيه، قلعه هاي صهيون، بكاس، الشغر، سرمينيه، برزيه، درب ساك و بغراس و سپس شهر الكرك را بدون جنگ بعد از محاصره چند روزه آزاد ساخت. مسلمانان اين مناطق آرام گرفتند و اسلام دوباره وارد زندگي آنها شد و دل هاي اهالي اين مناطق مانند قدس و غيره به نور اسلام روشنايي يافت.
صلاح الدين پس از محاصره صفد آن را بدون جنگ آزاد كرد و صليبيان به صور لبنان گريختند. خداوند شر آنها را از سر مسلمانان كم كرد. آنها در مركز كشورهاي اسلامي ريشه دوانيده بودند. صلاح الدين پس از آزادسازي صفد، كوكب و سپس شقيف ارنوم از سخت ترين قعله ها را از زير يوغ اشغالگران صليبي خارج ساخت.
اين چنين فلسطين دوباره به زير پرچم پر افتخار اسلام درآمد. اما بهار پيروزي ها مدت مديدي ادامه نداشت و دوباره صفحه جديدي از چالش ها و درگيري ها شروع شد.
ادامه جهاد عليه صليبيان
صليبيان سال 585هـ.ق. به شهر عكا حمله كردند و در آنجا منتظر ماندند تا اين كه كمك هايي براي شروع سومين حمله خود دريافت كردند. پاپ اوربان دوم براي "بازپس گيري" بيت المقدس مسيحيان را براي شركت در اين جنگ دعوت مي كرد. سه تن از پادشاهان اروپا كه عبارتند از فردريك بربروسا امپراتور آلمان (كه در راه همراه با بيش تر ارتشش هلاك شد)، ريچارد گلب اسد پادشاه انگلستان و فيليپ اغسطس پادشاه فرانسه فرماندهي اين جنگ را بر عهده گرفتند. امپراتور آلمان در راه همراه با بيش تر نيروهايش هلاك شد و پادشاه انگلستان نيز از راه دريا به سوي بيت المقدس حركت كرد و جنايات صليبيان با حمله وي به اوج خود رسيد. وي به كشتار مسلمانان دست زد. انسان مكار و حيله گري بود و مسلمانان به دست وي به صورت بي سابقه اي قتل عام شدند. همه ارتش هاي صليبي در تاريخ ربيع الثاني و جمادي الاول سال 587هـ.ق. برابر با ژوئن 1191 شهر عكا را محاصره كردند. اين شهر در تاريخ 17 جمادي الاول 587هـ.ق. سقوط كرد. اين چنين صليبيان دوباره رد پايي براي خود در فلسطين باز كردند. مسلمانان و صليبيان در اين سال مدام با هم مشغول نبرد بودند و به صورت متناوب در هر كدام از اين جنگ ها پيروزي مي شدند. صليبيان توانستند در ساحل فلسطين به طرف جنوب پيشروي و حيفا و يافا را اشغال كنند.
گفتني است كه درگيري در اين مناطق شديد و خون هاي زيادي ريخته شد. ابن كثير مي گويد كه صلاح الدين ايوبي سي و هفت ماه در اطراف عكا صبورانه حضور داشت و در اين مدت پنجاه هزار صليبي را به هلاكت رساند. سومين حمله صليبيان با انعقاد صلح الرمله ميان ريچارد گلب اسد و صلاح الدين ايوبي در 21 شعبان 588هـ.ق. برابر با يكم سپتامبر 1192 خاتمه يافت. اين پيمان صلح عبارت بود از يك قراداد آتش بس به مدت سه سال و سه ماه. بنا به مفاد اين قرارداد صليبيان بر سواحل فلسطين از يافا تا عكا تسلط يافتند و به آنها اجازه داده شد كه از قدس ديدن كنند و آزادانه به تجارت بپردازند و كاروان هاي تجاري ميان مناطق دو طرف تردد داشته باشند. در ذيل به برخي بندهاي اين صلح اشاره مي شود:
1ـ صلاح الدين ايوبي به صلح تمايلي نداشت و وقتي امراي مشاورش نزد وي رفتند، با آتش بس مخالفت كرد. عماد اصفهاني اين چنين نظر صلاح الدين ايوبي را درباره اين صلح به رشته تحرير درآورده است:"ما به شكرانه پروردگار قدرتمند و در انتظار پيروزي مورد انتظار هستيم ...، با جهاد خوي گرفته ايم و با آن به مراد و مقصود خود رسيده ايم و دست كشيدن از اين فريضه براي ما سخت و دشوار است و مانند دست كشيدن كودك از شير مادر است...، چاره اي جز جهاد و جنگ نداريم...، با آتش بس مخالفم و به جهاد در راه خدا افتخار مي كنم و آن را در ادامه مي دهم. با كمك و پشتيباني خداوند هر كاري كه مورد رضاي اوست، قاطعانه انجام مي دهم."
اما مشاوران صلاح الدين به علت ويراني بلاد اسلام و خستگي سربازان و نيروها و كم بودن تعداد آنها بر پذيرش صلح اصرار كردند، زيرا در صورت عدم انعقاد پيمان آتش بس صليبيان نيز بر جنگ و ماندن پافشاري مي كنند و در صورت آتش بس ساكنان شهرها و مناطق اسلامي به خانه و كاشانه شان باز مي گردند و دوباره اين مناطق رونق مي گيرند. از طرف ديگر، سربازان و نيروهاي مسلمان نفسي تازه و خود را براي نبرد آماده مي كنند. مشاوران صلاح الدين بر اين عقيده بودند كه صليبيان به عهد و پيمان خود وفا نمي كنند، به اين علت به صلاح الدين ايوبي پيشنهاد كردند كه با درخواست آتش بس موافقت كند تا اين كه صليبيان دچار تفرقه و از هم پاشيدگي شوند. مشاوران بر اين نظر خود پافشاري كردند تا اين كه بالاخره صلاح الدين با پيشنهاد آن ها موافقت كرد.
2ـ اين صلح عبارت بود از پيمان آتش بس موقت و كوتاه مدت و نه معاهده دائم صلح. مانند اين پيمان نيز در گذشته و پس از آن نيز بسته شده است و از لحاظ شرع نيز با توجه به مصلحت مسلمانان و بر حسب تشخيص پيشواي آنها جايز است. پس از اين پيمان نبردها و درگيري ها همچنان ادامه يافت.
3ـ در اين آتش بس اصلاً هيچ گونه حق و حقوقي براي صليبِيان در سرزمين فلسطين به رسميت شناخته نشد بلكه اين پيمان تنها براي توقف موقت جنگ در اراضي اشغالي منعقد شد.
اين پيمان كه دهها تن از مسلمانان آن را امضا كردند، با معاهده صلحي كه اكنون با رژيم صهيونيستي صورت مي گيرد، آسمان تا زمين فرق مي كند.
به هر حال، پس از شش ماه از انعقاد صلح الرمله طولي نكشيد كه صلاح الدين ايوبي در 27 صفر 589هـ.ق. برابر با 4 مارس 1193 دار فاني را وداع گفت.
ايوبي ها و نبرد با صليبيان
حمله چهارم صليبيان در سال 601هـ.ق. در قسطنطنيه با شكست مواجه شد و نيروهاي مهاجم موفق نشدند به شام و مصر حمله كنند. اما حمله پنجم آنها در سال 615 ـ 618 م. به فرماندهي يوحنا بريين از عكا به سمت دمياط مصر شروع شد. وقتي سلطان ايوبي كامل محمد بن محمد بن ايوب به خطرناك بودن اوضاع پي برد به صليبيان در مقابل تسليم قدس و بيش تر فتوحات صلاح الدين ايوبي پيشنهاد صلح داد اما صليبيان موافقت نكردند و خواستار تسلط جنوب شرقي اردن و الكرك و الشوبك نيز شدند. در اين هنگام عيسي بن احمد بن ايوب حاكم دمشق ديوارهاي قدس را تخريب كرد تا اين كه در صورت اشغال اين شهر به دست صليبيان از آن به عنوان دژ استفاده نشود. ايوبيان با همديگر متحد و موفق شدند صليبيان را شكست سختي دهند. مهاجمان صليبي نيز نااميدانه پس از از دست دادن اين فرصت بزرگ به عكا بازگشتند.
سپس اختلاف ميان كامل محمد و معظم عيسي به درخواست كمك كامل از فردريك دوم امپراتور روم منجر شد. گفتني است كه فردريك دوم بعداً بر كرسي حكمراني عكا نشست. كامل محمد به فردريك وعده داده بود كه در صورت كمك به وي براي پيروزي بر برادرش (معظم عيسي) كليد شهر قدس را به او تسليم مي كند. اين چنين امپراتور روم حمله ششم صليبي را به راه انداخت و در سال 635هـ.ق. وارد عكا شد. در اين سال معظم عيسي درگذشت و دو برادرش كامل و اشرف املاك او را ميان خود تقسيم كردند و الكرك، البلقاء، الاغوار، السلط و الشوبك را به پسرش ناصر داوود دادند. پس از اين كامل ديگر نيازي به كمك فردريك دوم نداشت و به وعده خود در مورد قدس كه به فردريك داده بود، وفا نكرد!! امپراتور روم نيز قدرت آنچناني براي مجبور ساختن مسلمانان به چشم پوشي از قدس نداشت. فردريك دوم در مذاكرات خود با كامل به زانو افتاد و براي در اختيار داشتن قدس التماس كرد و به كامل مي گفت:"من برده و نوكر شما هستم. هر كاري كه بخواهي انجام مي دهم. اگر مي شود سلطان بر ما منت گذارد و يكي از نواحي را به عنوان صدقه به ما اعطا فرمايد تا اين كه در ميان شاهان سرافكنده نشوم.!!" كامل نيز با درخواست وي موافقت كرد و پيمان صلح يافا را در سال 626هـ.ق. با وي منعقد كرد. مدت اين معاهده ده سال بود. به موجب اين معاهده صليبيان بيت المقدس، بيت لحم، تبنين، هونين، صيدا، ناصره و غرب الجليل و يك نوار جغرافيايي از قدس تا نزديكي يافا به فردريك دوم داده شد و در مقابل حرم قدس و اطراف آن از جمله مسجد الصخره و مسجد الاقصي به دست مسلمانان افتاد."
اين چنين صليبيان بر بيت المقدس سيطره يافتند. همين امر خشم مسلمانان را برانگيخت و همه به علت اين بلاي خانمان سوز ماتم زده شدند. واعظان و علما مي گفتند:"شرم بر شما اي حاكمان مسلمانان كه اكنون بيت المقدس زير سلطه صليبيان است. مخالفت ها با كامل محمد شديد شد و اهالي دمشق كينه او و درباريانش را به دل گرفتند. در ساير سرزمين هاي اسلامي نيز همه از او بدگويي و او را سرزنش مي كردند.
ابن كثير مي گويد:"اين مسأله بسيار مسلمانان را متأثر ساخت و آنها را تضعيف و شايعات زيادي پراكنده شد."
درگيري و جنگ ميان خاندان ايوبي ادامه يافت اما ناصر داوود حاكم اردن با استفاده از فرصت پايان صلح يافا به بيت المقدس حمله كرد و صليبيان را در 6 جمادي الأولي سال 637هـ.ق. برابر با 7 دسامبر 1239م. از اين شهر بيرون راند. صليبيان بر خلاف معاهده صلح يافا در اطراف قدس ديوارهايي احداث كرده بودند. صالح اسماعيل حاكم دمشق در سال 638هـ.ق. دمشق را پس از طلب كمك از صليبيان براي شكست صالح نجم الدين ايوب حاكم مصر به آنها تسليم كرد. صالح اسماعيل علاوه بر دمشق شهر عسقلان، قلعه الشقيف و رودخانه الموجب و توابع آن، قلعه صفد و توابع آن، نيمي از صيدا و طبريه و توابع آنها، جبل عامل و ساير شهرهاي ساحلي را تسليم صليبيان كرد. اين اقدام خشم مسلمانان را برانگيخت و به شدت از صالح اسماعيل متنفر شدند. اين چنين بار ديگر قدس به دست صليبيان افتاد.
وقتي صالح اسماعيل نيروهايش را در غزه براي پيوستن به همپيمانان صليبيش و جنگ با صالح ايوب گرد هم آورد، سربازانش از اتحاد با صليبيان عليه برادرانشان سرباز زدند و به سربازان مصري ملحق شدند و شكست سختي به صليبيان وارد آوردند. اما صالح ايوب در سال 638هـ.ق. با صليبيان پيمان صلح امضا كرد و تسلط صلييان را بر قدس و مناطقي كه صالح اسماعيل به آنان داده بود، تثبيت كرد.
بار ديگر خاندان ايوبي بر سر تقسيم قدرت به نزاع پرداختند. قدس و سرزمين مقدس به بازيچه دست آنها براي بسط قدرت و نفوذشان تبديل شده بود. صالح اسماعيل بار ديگر به صليبيان پيشنهاد داد كه در مقابل تسلط كامل بر قدس از جمله مسجد الاقصي و قبة الصخره از وي حمايت كنند. ناصر داود نيز به جرگه نيروهاي صالح ايوب درآمد. از طرف ديگر، صالح نجم الدين ايوب حاكم مصر همان پيشنهاد صالح اسماعيل را به صليبيان داد. صليبيان پيشنهاد همكاري با صالح اسماعيل را پذيرفتند. صالح اسماعيل همراه با ناصر داوود و منصور ابراهيم حاكم حمص در حمله صليبيان به مصر به آنها كمك كردند. صالح نجم الدين ايوب نيز از خوارزميان درخواست كمك كرد. خوارزميان نيز براي تصرف طبريه و نابلس ده هزار نيرو به كمك وي فرستادند. اين نيروها در هفدهم ژوئن 642هـ.ق. به بيت المقدس حمله كردند و آن را آزاد ساختند. اين چنين دوباره قدس به آغوش جهان اسلام بازگشت و تا دهم دسامبر سال 1917م. كه انگليسي ها وارد آن شدند، همچنان در زير پرچم اسلام قرار داشت.
سپس خوارزميان عليه صالح اسماعيل و همپيمانانش به صالح ايوب كمك كردند و در تاريخ 12 جمادي الاولي 642هـ.ق. جنگ دوم "غزه" در نزديكي هربيا (در غزه) ميان آنها روي داد و با شكست سخت صالح اسماعيل و صليبيان پايان يافت. در اين جنگ سي هزار صليبي كشته شدند و هشتصد نفر نيز به اسارت درآمدند و به مصر منتقل شدند. پس از نبرد حطين اين سخت ترين شكستي بود كه صليبيان متحمل شدند. اين نبرد از نبردهاي سرنوشت ساز در تاريخ فلسطين قلمداد مي شود. پس از اين شكست صليبيان به شدت تضعيف شدند و قادر به توسعه قلمرو خود نبود و تنها براي حفظ مناطق خود تلاش مي كردند.
سپس صالح ايوب قدس، الخليل، بيت جبرين، الأغوار و دمشق را در سال 642هـ.ق. آزاد و صليبيان را مجازات كرد. پس از آزادي سازي اين شهرها قلعه طبريه و عسقلان را نيز از دست صليبيان باز پس گرفت. پس از اين در سال 644 هـ.ق. قلمرو صليبيان از دروازه هاي يافا فراتر نمي رفت. سپس نيروهاي صليبي هفتمين حمله خود را به فرماندهي لوي نهم پادشاه فرانسه در سال 646هـ.ق. شروع كردند. صليبيان در اين نبرد نيز شكست سختي خوردند و لوي نيز به اسارت نيروهاي صالح ايوب درآمد. صالح ايوب وي را آزاد كرد و لوي نيز به شهر عكا رفت. پس از مدت كوتاهي مماليك در سال 642 در مصر به قدرت رسيدند و دولت ايوبيان منقرض شد و دوره جديدي از جهاد عليه مغوليان و صليبيان شروع شد.
اين چنين بيت المقدس و سرزمين مقدس فلسطين در پنجاه سال بعد از درگذشت صلاح الدين ايوبي به خصوص در بيست و پنج سال دوم وضعيت آشفته اي داشت و خاندان ايوبي بارها بر سر آن با صليبيان در مقابل بستن پيمان همكاري معامله كردند. اين افراد محبوبيت جهادي خود را از دست دادند حتي نبرد آنها با صليبيان نشانگر التزام و پايبندي به احكام و دستوارت دين مبين اسلام نبود و تنها نمايانگر خوي سلطه جوي و قدرت طلبي و محافظت از مصالح شخصيشان بود. به اين علت جنگ با صليبيان تا حد زيادي عامل تعيين كننده موقعيت و تثبيت حاكميت اين افراد بود.
منبع:سایت مرکز اطلاع رسانی فلسطین
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}