نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی

 

نقدِ شبهاتی درباره‌ی اصل نصب ائمه (ع)

یکی از شبهات قدیمی عالمان اهل سنت برای رد اصل نصب ادعای عدم اقدام حضرت برای به دست گرفتن زمام حکومت است، آنان مدعی‌اند که اگر از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) درباره خلافت برای حضرت علی (علیه السلام) نص و به تعبیر دقیق‌تر نصبی صورت گرفته بود، حضرت می‌بایست برای گرفتن حق مسلم خویش سکوت خود را می‌شکست و به اقدام عملی برای تصدی حکومت دست می‌زد، در حالی که چنین امری اتفاق نیفتاد. این شبهه را برخی از اهل سنت (1) و شیعیان به اصطلاح روشنفکر ذکر کرده‌اند. (2)

تحلیل و بررسی

با نیم‌نگاهی به تاریخ روشن می‌شود که ادعای فوق گزاف و بدون دلیل است که نکات ذیل آن را ثابت می‌کند:

الف. تحصن در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)

بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) برخی از صحابه که با خلیفه اول بیعت ننموده بودند درصدد اقدام عملی برای به دست گرفتن حکومت برآمده‌اند. آنان برای اینکه خود را از آسیب سردمداران حکومت نیز محفوظ و مصون نگه دارند، در خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) یگانه یادگار پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) تجمع نمودند. در گمان آنان خلیفه و دستگاه حکومتی نمی‌تواند حرمت یگانه دخت و یادگار پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را شکسته و با زور و اکراه وارد خانه شده و آنان را دستگیر کند. لکن گمان آنان در حد گمان ماند. حکومت مأموران ویژه‌ای به فرماندهی خلیفه دوم برای دستگیری و تسخیر و شکستن درب بیت حضرت زهرا فرستاد. عمر تهدید کرد که در صورت عدم خروج از خانه درِ منزل حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به آتش خواهد کشید و نهایت عمر در نقشه خود موفق شد، به گونه‌ای که متحصنان را خلع سلاح و شمشیر زبیر را نیز شکاندند. (3)
ما در این مقام درصدد شرح جزئیات جریان فوق نیستیم ولی این سؤال را طرح می‌کنیم که اگر حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) با حکومت وقت مشکلی نداشته و آن را غیرمشروع نمی‌انگاشتند، چرا منزل خود را در اختیار مخالفان حکومت قرار داده و به تعبیر امروزی خانه تیمی تشکیل و خود را با حکومت و خلیفه درگیر نموده‌اند؟!

ب. استنکاف از بیعت

برخی از مخالفان خلافت خلیفه اول با اکراه و اجبار به بیعت مجبور شدند، لکن حضرت علی (علیه السلام) به مدت شش ماه از بیعت استنکاف نمود و بدین‌سان عدم مشروعیت اصل خلافت خلیفه اول را نشان داد. اگر حضرت از اول به مشروعیت خلافت خلیفه قائل بود، هیچ داعی و انگیزه‌ای برای عدم بیعت وجود نداشت.
آری بعض مورخان اهل سنت به انگیزه‌های مختلف کوشیدند نشان دهند حضرت بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بلافاصله با خلیفه اول بیعت نمود. (4) لکن خود مورخان منصف اهل سنت (5) حتی منتقدان حضرت مانند ابن حزم (6) چنین گزارش‌هایی را رد و بی‌ارزش وصف نمودند. بلکه بعض آنان افزودند مادامی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در قید حیات بود، هیچ‌یک از بنی‌هاشم با ابوبکر بیعت نکردند. (7)

ج. فعالیت محرمانه و علنی و مبارزه مسلحانه

فعالیت حضرت برای حکومت صرفاً به جنس عدم و سلبی منحصر نشده بود بلکه حضرت به صلاحدید خود به اقدامات ایجابی نیز دست می‌زد. نمونه بارز آن درخواست یاری و مساعدت از صحابه نامی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) (حاضران در جنگ بدر و دیگر سابقه‌داران) بود. برای قانع نمودن صحابه جهت پاسخ مثبت به وی حضرت به تنها یادگار دخت گرامی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت حسن و حسین (علیهما السلام) متوسل شد. با سوار کردن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بر مرکبی در نیمه‌های شب به منازل انصار رفته و از آنان خواستار بیعت برای خودش می‌شد. اما افسوس که به جز 4 یا 5 نفر با این بهانه که از کار گذاشته است، رو از حضرت برتافتند. گزارش‌گر این جریان خود حضرت است که می‌فرماید:
ثم اخذتُ بید فاطمة و ابنی الحسن و الحسین ثم درتُ علی اهل بدر و اهل السابقة فناشدّتهم حقی و دعوتُهم الی نصری فما اجانبی متهم الا اربعة قطة سلمان و عمار و المقداد و ابوذر و ذهب من کنت اعتضد بهم علی دین الله من اهل بیتی و بقیت بین خفیرتین قریبی العهد بالجاهلیة عقیل و العباس. (8)
ابوبکر جوهری (م 323 ق) مورخ اهل سنت نیز عین این جریان را گزارش و اضافه می‌کند بهانه عدم یاری انصار این بود که می‌گفتند: ای دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بیعت ما را به این مرد گذشته است اگر پسر عمویت «علی(علیه السلام)» زودتر به ما رجوع می‌کرد ما از او روی برنمی‌گرداندیم. (9)
معاویه در نامه‌ای به حضرت به این فعالیت اشاره می‌کند ولکن از منظر باطل خود حضرت را به طلب باطل متهم می‌کند. (10)
دیگر شاهد این فعالیت حضرت، حضرت زهرا (سلام الله علیها) به این جریان و دعوت در خطبه معروف خویش تصریح می‌کند:
توافیکم الدعوة فلاتجیبون و تأتیکم الصرخة فلاتغیثون. (11)
کوشش‌های حضرت در گفتن حق مسلم خویش بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به گونه‌ای قاطع و چشمگیر بود که برخی مخالفان حضرت را به حرص و طمع در حکومت متهم می‌کردند. حضرت در پاسخ به جای انکار آن را چنین مشروع می‌داند که وی درصدد طلب حقی است که بین آن فاصله افتاده است و مخالفان وی آن را به دیگران تقدیم کردند.
انما طلبتُ حقاً لی و انتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه. (12)
این قبیل کوشش‌ها و فعالیت‌های حضرت مورد اعتراف مخالفان منصف نیز قرار گرفته است. (13)
اما افسوس که این حرکت‌ها و فعالیت‌های حضرت با پاسخ منفی و انفعالی صحابه روبه رو شد، مطابق گزارش سلمان- که خود از دعوت‌شدگان بود- تنها 44 نفر جواب مثبت دادند، امام به آنان دستور داد با سرهای تراشیده و سلاح برای بیعت تا مرز شهادت صبح هنگام در منطقه خاصی حاضر گردند، لکن صبح‌دم تنها چهار نفر به قول خود وفا نمودند که عبارتند از: سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر. (14)
حاصل آنکه با چنین فعالیت‌ها و تلاش‌ها که تاحدی می‌توان گفت حضرت درصدد براندازی از نوع مشروع برعلیه حکومت وقت برآمده بود. آیا می‌توان به حضرت اتهام زد که در برابر حکومت سکوت درپیش گرفت و به هیچ نوع اقدامی علیه حکومت دست نزد؟!
آیا چنین اتهامی نه تنها ظالمانه بلکه حکایت از آن ندارد که واردکنندگان آن به تاریخ صدر اسلام نیم‌نگاهی هم نداشتند تا واقعیت‌ها برایشان منکشف گردد. و اگر بر آن آشنا هستند چرا واقعیت‌ها را وارونه اعلام می‌کنند؟ (15)

د. نصوص حضرت درباره امامت

اگر ما از این همه واقعیت‌های تاریخی چشم‌پوشی کنیم و بپذیریم که حضرت به فعالیت و اقدام عملی علیه حکومت‌های وقت دست نزده است، باز چنین سکوتی بر رضا و مشروعیت خلافت‌های خلفای وقت دلالت نمی‌کند، چرا که ما در کنار سکوت از حضرت نصوص متعددی دال بر اختصاص امامت و حکومت به حضرت و به غارت بردن آن توسط دیگران و انتقادهای حضرت از خلفای وقت وارد شده است که همگی آنها بر عدم رضای حضرت از خلافت‌ها و بر عدم مشروعیت آنها دلالت می‌کنند که پژوهش‌گر باید همه این نصوص و جوانب را لحاظ کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر. ک: شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج7، ص 33؛ فخر رازی، الأربعین، فصل 4، ص 76؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص 262؛ روزبهان، دلائل الصدق، ج2، صص 21 و 33.
2. اما علی بن ابی طالب نه خلافت به معنای حکومت به دست او افتاد و نه او برای قبضه کردن قدرت تلاش و تقاضایی نمود». (آخرت و خدا هدف بعثت، ص 45)، و نیز: دکتر حائری یزدی، حکومت و حکومت، ص 144؛ احمد قبانچی، خلافة الامام علیّ بالنص ام بالنصب، ص 22. جالب است بدانیم فرزند مرحوم بازرگان، عبدالعلی بازرگان به کوشش‌های حضرت علی (علیه السلام) در اقدام برای به دست گرفتن حکومت در کتاب خود به نام شوری و بیعت حاکمیت خدا در مردم. ص 67 اعتراف می‌کند.
3. ر. ک: شرح نهج‌البلاغه ج2، ص 56 و ج20، ص 147؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 126؛ الامامة و السیاسة، ج1، ص 12؛ کتاب سلیم‌بن قیس، ص 146؛ اعلام النساء، ج4، ص 114؛ سیره ابن هشام، ج4، ص 238.
4. ر. ک: تاریخ طبری، ج3، ص 207؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، ج4، ص 495.
5. مسعودی، التنبیه و الأشراف، ص 250؛ تاریخ یعقوبی، ص 126؛ بلاذری، انساب الأشراف، ج1، ص 586؛ ابن اثیر، تاریخ کامل، ج2، ص 325؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 60، توضیح اینکه بعض این منابع آن را با خبر «قیل» گزارش نمودند که بر ضعف آن خبر دلالت می‌کند.
6. ر. ک: ابن حزم، الفصل، ج4، ص 235.
7. تاریخ کامل، ج2، ص 331؛ ر. ک: مسعودی، مروج‌الذهب، ج2، صص 316 و 318؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج3، ص 360.
8. کتاب سلیم‌بن قیس، صص 146، صص 146 و 148؛ بحار، ج29، ص 419؛ و نیز: موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب، ج3، ص 50 به بعد.
9. السقیفه و فدک، ص 61. حضرت نیز در پاسخ استدلال می‌کرد که آیا روا بود به خاطر دنیا و حکومت من پیکر مطهر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را بدون غسل و کفن رها می‌ساختم؟!
10. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج2، ص 47 و ج11، ص 114.
11. بحار، ج29، ص 419.
12. نهج‌البلاغه، خطبه 17.
13. ر. ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص 14؛ اعلام النساء، ج4، ص 114.
14. ر. ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج11، ص 14؛ احتجاج طبرسی، ج1، ص 188.
15. برای آشنایی با دیدگاه‌های متکلمان شیعه ر. ک: سیدمرتضی، الذخیرة، ص 474؛ ابن نوبخت، الیاقوت، ص 82؛ حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج2، ص 200؛ محقق لاهیجی، گوهر مراد، ص 490.

منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایران‌شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل