طول عمر حضرت ولى عصر ارواحنا فداه

نويسنده:آيت الله العظمی صافى گلپايگانى(مدظله العالی)
يكى از مطالبى كه همواره بشر در جستجو و تحصيل آن بوده، طول عمر و زندگى است؛ طول عمر توأم با سلامتى و توفيق از نعمتهائى است كه ارزش آن را نمى‏توان معين كرد، غريزه حب به ذات، حب بقا و غرائز ديگر انسانها راعاشق و دل باخته طول عمر ساخته و آنها را وادار مى‏سازد كه در اين راه منتهاى سعى و تلاش را انجام دهند تا بلكه مدتى اگر چه كوتاه باشد اين ريسمان عمر را بلندتر سازند.
آنچه فحص و مطالعه در اطراف اين موضوع نشان مى‏دهد اين است كه امكان عمر بسيار دراز همواره مورد قبول بوده و تا كنون كسى عدم امكان و امتناع آن را عنوان نكرده است.
ما نخست امكان طول عمر را از نظر علوم و دانشهاى عصرى مانند علم پزشكى و علم زيست‏شناسى، اطلاعاتى كه از احوال ساير مخلوقات داريم با مقايسه انسان به آنها مورد توجه قرار مى‏دهيم و سپس مراجعه با اديان آسمانى نموده در امكان و صحت آن از نظر عقايد دينى سخن مى‏گوئيم.

طول عمر از نظر دانش و علم

از نظر علوم امروز بايد دانست كه علم، امكان طول عمر را كاملا تأييد كرده و كوشش بشر را در اين راه كوشش نتيجه بخش و موفقيت آميز و لازم مى‏شناسد و براى طول عمر حد و اندازه‏اى معلوم نمى‏كند. علم مى‏گويد: تقليل متوفيات و مرگ و ميرها، و طولانى ساختن عمر وارد يك مرحله عملى شده و با كمال سرعت رو به تكامل است و حد متوسط عمر در كمى بيشتر از يك قرن از 47 به 74 رسيده است.
دكتر «الكسيس كارل» در سال 1912 ميلادى موفق به نگهدارى يك مرغ به مدت سى سال شد، در حالى كه زندگى مرغ حداكثر از ده سال تجاوز نمى‏كند( 1 )

هشتصد سال زندگى

دكتر «هنرى الحيس» مى‏گويد: بايد حد متوسط مرگ و مير عمومى را به حد مرگ و مير اطفال كمتر از ده سال رسانيد و اگر اين مسأله عملى شود، انسان آينده، هشتصد سال زندگى خواهد كرد( 2 ).
دانشمندان هنوز در تعيين مرز قاطع (زندگى طبيعى) بشر به موفقيتى نرسيده‏اند.
مرز منطقى زندگى به نظر دانشمندان تفاوت دارد «پاولوف» مرز طبيعى حيات انسان را 100 سال مى‏دانست «مچنيكوف» آن را 150 تا 160 قلمداد مى‏كرد.
پزشك و دانشمند مشهور آلمانى «گوفلاند» معتقد بود كه مدت عادى زندگى بشر 200 سال است.
فيزيولوژيست مشهور قرن نوزدهم «فلوگر» آن را تا 600 سال و «روجربيكن» انگليسى تا 1000 سال قلمداد كرده‏اند( 3 ). ولى هيچيك دليلى بر اينكه اين مرزها مرز قاطع باشد كه از آن تجاوز نكند ارائه نمى‏دهند.
به عقيده دانشمند روسى «ايليا مچنيكوف» پزشك و فيزيولوژيست، ياخته‏ها و سلولهاى بدن انسان كه تقريباً شصت تريليون مى‏باشد از سموم ترشح شده توسط باكتريهاى سمى روده مخصوصاً روده بزرگ ( كه در آن روزانه 130 تريليون ميكروب زاده مى‏شود) مسموم مى‏شوند.
بسيارى از اين باكتريهاى زيانى به بدن نمى‏رسانند ولى بعض از آنها سمى هستند.
اينها بدن را از داخل توسط سمهائى كه توليد مى‏كنند ( مانند گازهاى فنل و اندل) مسموم مى‏سازند؛ احتمالاً ياخته‏ها و بافتهاى سازنده بدن در اثر اين مسمويت به پيرى زود رس دچار مى‏شودند، وقتى ياخته پير شده، به سختى مى‏تواند نيازهاى حياتى را رفع نمايد و در تكثير آن اختلال پديد آمده و سپس مى‏ميرد( 4 )
پروفسور «اسميس» استاد دانشگاه كلمبيا مى‏گويد: حد و حصر سن، مثل ديوار صوتى است، همانطور كه ديوار صوتى امروزه شكسته شده، اين ديوار سن نيز روزى خواهد شكست( 5 ).

هفتاد هزار سال عمر

آزمايشاتى كه بر روى بعضى از حيوانات ريز آبى انجام شده علما را به امكان تغيير دوران حيات اميدوار نموده و همچنين دانشمندان در روى مگسهاى ميوه‏ها آزمايشهائى نمودند كه در نتيجه عمر آنها نهصد برابر عمر طبيعى گرديد( 6 ) بنابر اين اگر اين امتحان بر روى انسان با موفقيت عملى شود و عمر طبيعى انسان را هشتاد سال فرض كنيم، امكان طولانى كردن عمر تا هفتاد و دوهزار سال ثابت مى‏شود.
همچنين در روى نسوج بعضى حيوانات، مطالعاتى جريان دارد كه كاملا بشر را در اين زمينه به آينده خوش بين نموده و انتظار مى‏رود كه در آينده طول عمر و بازگشت نيروى جوانى در دسترس همگان قرار بگيرد.
بسيارى از علما به مسأله اعاده نيروى جوانى بيشتر توجه دارند تابه مسأله طول عمر؛ زيرا از مسأله طولانى ساختن و ادامه حيات در شرايط مخصوصى به هر مقدار خود را فارغ مى‏دانند و در حقيقت آن را حل شده و عملى مى‏شمارند فقط مى‏گويند: بايد فكرى براى پيرى كرد و سرمى تهيه نمود كه از پيرى جلوگيرى كند؛ زيرا عمر هر چه طولانى شود اگر بازحمت پيرى توأم شود لذت بخش نيست.
مرگ نه مولود طول عمر و نه نتيجه پيرى است؛ بلكه مرگ نتيجه بيمارى و رعايت نكردن قواعد حفظ الصحه و بهداشت بدن و سلامت مزاج است كه اگر انسان بتواند بر عواملى كه مزاج را تحت تأثير قرار مى‏دهند مسلط شود، مى‏تواند مرگ را مهار نمايد.
اين عوامل عبارت است از صحت مزاج پدر و مادر، و پدر و ماور آنها و اطلاع آنان به قواعد بهداشتى توليد مثل، آداب نكاح، اعتدال مزاج مادر در ايام حمل، رعايت دستورات بهداشتى در دوره باردارى و هنگام رضاع و شير دادن، حسن تربيت فرزند، مساعدت محيط و هوا، رعايت اعتدال در خواب و استراحت، كار و معاشرت و انتخاب جامه و پاى افزار، مصاحبت با مردمان صحيح الاخلاق و مستقيم، ايمان به خدا و امنيت، صفاى باطن و تنزه آن از عقائد خرافى و باطل، استفاده از غذاهاى سالم و خود دارى از صرف مسكرات و نوشابه‏هاى الكلى و شرايط ديگر از اين قبيل كه چون بيشتر اين عوامل تحت كنترل انسان نيست ناچار مغلوب شده و تسليم مرگ مى‏شود.
آمارهائى كه راجع به تعداد متوفيات و تفاوت آنها به حسب شغل و حرفه و محيط و مسكن از طرف شركتهاى بيمه منتشر مى‏شود ثابت مى‏كند كه اختلاف اعمار بشر مربوط به يك سلسله عوامل خارجى است كه هر چه اين عوامل كمتر شود، عمر طولانى‏تر مى‏شود. چنانچه مكرر ديده شده اشخاصى متجاوز از صد و پنجاه، صد و شصت، صد و هفتاد و دويست و بيشتر زندگى كرده‏اند، و در همين عصر، ما اشخاصى را مى‏شناسيم كه سن آنها از صدو پنجاه متجاوز است، و اين نيست مگر در اثر آنكه عوامل كشنده كمتر به سراغ آنها رفته است.
خلاصه سخن اين است كه: امكان عادى طول عمر در جهان علم صد در صد مورد قوبل و غير قابل انكار است.
براى اينكه معلوم شود تعجبى كه ما از عمر بسيار طولانى مى‏نمائيم، معلول انس و عادت به عمرهاى كوتاه است، در سخن يك پزشك انگليسى دقت فرمائيد، اين پزشك مى‏گويد: اگر منطقه كانال پاناما كه مشهور به بيماريهاى فراوان است از ساير نقاط جهان جدا شود و ما در آن‏جا زندگى كنيم و از سرگذشت مرگ و زندگى در ساير نقاط بى اطلاع باشيم خواهيم گفت: كثرت وفيات در اين منطقه و كوتاهى عمر از امور معين به حكم طبيعت است و تغيير آن از دسترس علم خارج است؛ پس معلوم مى‏شود كه جهل ما به اسباب بعضى از بيماريها مانع از تقليل وفيات و طولانى شدن عمر است و هر كس در اين نظر با من مباحثه كند (كثرت ميزان وفيات و عمرها را در حدى ثابت بداند) از او مى‏پرسم:
كدام دوره از دوره‏هاى عمر ثابت است؟
دوره عمر در هند يا در نيوزيلند يا آمريكا يا در منطقه قنال؟
و كدام پيشه و شغل است كه دوره عمر در آن ثابت است؟
آيا پيشه و شغل است كه دوره عمر در آن ثابت است؟
آيا پيشه فلكى و ستاره‏شناسى كه وفيات آن 15 تا 20 در صد زير حد متوسط است؟ يا وكالت دادگسترى كه وفيات آن 5 تا 15 در صد فوق متوسط است؟ يا تنطيف شبكات كه وفيات آن 40 تا 60 در صد فوق متوسط است؟
اينها مثالهائى از تفاوت بسيار در متوسط وفيات به حسب مشاغل و پيشه‏ها است. بعلاوه ما ادله بسيار ديگر نيز داريم كه دلالت دارد بر تغييرات مهم در دوران حيات به وسائل صناعى سپس آزمايشهائى را كه روى بعضى حيوانات شده و همه ناجح و موفقيت آميز بوده شرح داده است( 7 )

طول عمر از نظر اديان

اديان همه با اتفاق از عمر بسيار طولانى جمعى از افراد بشر خبر داده‏اند.
تورات كتابى كه با همين وضع تحريف شده مورد اعتماد يهود و نصارى است، در سفر تكوين اصحاح 5، آيه 5 و 8 و 11 و 14 و 17 و20 و 27 و 31 و در اصحاح 9، آيه 29 و اسحاح 11 آيه 10 تا 17 و در موارد ديگر، افرادى را از پيغمبران و ديگران نام برده و عمرهاى طولانى هر يك را كه متجاوز از چهار صد ، ششصد ، هفتصد ، هشتصد و نهصد بوده، به صراحت بيان داشته است.(102)
علاوه بر اين معتقدند كه «ايليا» براى اينكه الم مرگ را نبيند زنده به آسمان مرفوع شد و «آدم كلارك» مفسر مى‏گويد: شكى نيست در اينكه ايليا زنده به آسمان مرفوع شد( 8 )

دين مقدس اسلام

در دين اسلام امكان عمر طولانى يكى از مسايل مورد اتفاق مى‏باشد و قرآن مجيد در نهايت صراحت از عمر طولانى نوح در سوره عنكبوت آيه 14 خبر مى‏دهد:
«فلبث فيهم ألف سنة الا خمسين عاماً»
كه فقط مدت اشتغال نوح پيغمبر - على نبينا و آله وعليه‏السلام - به دعوت قوم، پيش از طوفان به صريح اين آيه نهصد و پنجاه سال بوده است و اگر سالهاى پيش از دعوت و سالهاى بعد از دعوت رابه حساب بياوريم چه مقدار مى‏شود، خدا عالم است.
و عموم مسلمانان اتفاق دارند كه عيسى و بلكه خضر و ادريس و الياس زنده هستند و عيسى در آخر الزمان به زمين خواهد آمد و به حضرت مهدى(ع) در نماز اقتدا خواهد كرد.
از نظر تاريخ نيز عمر طولانى مورد تأييد است و تواريخى كه در دست داريم، اشخاص بسيارى را نشان مى‏دهند كه از عمر طولانى و زندگى بلند برخوردار شده‏اند.
يكى از كتابهائى كه به خصوص در تاريخ زندگى و شرح احوال معمرين نگاشته شده و يكى از مآخذ و مصادر و كتب مهم تراجم و رجال به شمار مى‏رود كتابى است كه ابوحاتم سبحستانى (متوفى 350) به نام «المعمرون» تأليف كرده است، اين كتاب كه اخيراً هم با فهرست و اسلوب عالى طبع شده سوابق تاريخى طول عمر را بطور كامل و مبسوط روشن مى‏سازد.

نتيجه

ما از هر نظر كه ملاحظه كنيم حتى تواريخ عهد باستان را هم اگر جلو بياوريم يا علم قديم و فلسفه يونان را مستند قرار دهيم و يا آنكه به علوم جديد اعتماد نمائيم و يا به اخبار انبيا و پيامبران اتكا و استناد نمائيم، همه امكان طول عمر و وقوع آن را تصديق و اثبات مى‏نمايند و آن را خارق عادت و اعجاز يعنى بيرون از قوانين و نواميس طبيعى عالم نمى‏شمارند.
بله چون افرادى كه عمر طولانى كرده‏اند نادرند قدرى نامأنوس و جالب توجه است. در صورتى كه از نظر علمى بايد گفت اين عمرهاى كوتاه خلاف سنن خلقت و قواعد اصلى عالم طبيعت است و اگر عوارضى كه گفته شد مانع نبود بايد عمر كوتاه خلاف عادت شده باشد.
اما طول عمر حضرت ولى عصر (ارواح العالمين له الفدا)
ما مى‏گوئيم اصلاً طول عمر ايشان اگر چند هزار سال ديگر و بلكه بيشتر نيز بر آن افزوده شود نبايد مورد حرف و محل شبهه باشد؛ زيرا امكان ذاتى و امكان وقوعى طول عمر ثابت و مسلم است، حال ما چه امكان طبيعى طول عمر و وقوع آن را ثابت كنيم ( چنانچه ثابت است) و چه امكان آن را ثابت ندانيم و عمر طولانى را يك امر خارق العاده و معجزه بشماريم، در مورد طول عمر ايشان اگر ايمان به خدا و قدرت و توانائى و صحت نبوتها داريم نبايد ترديد كنيم.
مسأله طول عمر آن حضرت مسأله‏اى است كه صدها حديث بر آن دلالت دارد و مشيت ازلى الهى بر آن تعلق گرفته است.
هركس خدا را قادر و توانا مى‏شناسد، بايد آن را باور كند و هر كس العياذبالله خدا را عاجز مى‏شمارد و عجز را نقص و از صفات سلبيه حق نمى‏داند، هر چه دلش مى‏خواهد بگويد؛ اما مى‏گوئيم عجز، نقص است و ناقص، محتاج است و محتاج واجب الو جود نمى‏باشد.
حضرت صاحب الامر - عجل الله تعالى فرجه - را در اين دوران عمر طولانى مكرر مردمان بزرگ كه از صفاى باطن و استعداد خاص بهره‏مند بوده‏اند، زيارت و مشرف به ملاقات و نعمت ديدارش شده‏اند.
در اين موضوع سخن از امكان طول عمر و عدم امكان بى مورد است.
آن‏كه فرضاً مى‏گويد طول عمر محال عقلى است و عقلاً امكان ناپذير است، يا مى‏گويد محال طبيعى است، بايد برهان و دليل بياورد، مع ذلك ما ثابت كرديم كه عمر بسيار طولانى نه محال عقلى و ذاتى است و نه استحاله وقوعى در آن فرض مى‏شود و نه محال طبيعى است.
باز مى‏گوئيم: ما آنچه را از گفتار دانشمندان و نتايج كاوشها آزمايشهاى علمى علماى غرب نقل كرديم براى روشن شدن ذهن بعضى از صاحبان افكار سطحى و افراد كم اطلاع بود كه بدانند امكان طبيعى طول عمر مورد قبول علماى بزرگ شرق و غرب است. اما در مورد طول عمر امام زمان - أرواحنافداه - فرضاً هم امكان طبيعى طول عمر ثابت نباشد، تكيه مابر قدرت خدا و اراده بارى تعالى است و از اينكه طول عمر آن حضرت خارق العاده هم باشد، هيچ شبهه‏اى را وارد نمى‏دانيم. زيرا مسأله خارق عادات و ايمان به معجزه اساس قبول و پذيرش نبوات است.
تمام معجزات پيغمبران امور خارق العاده است و اين كسانى كه در اين موضوع استبعاد مى‏كنند، در مورد معجزات حرفى ندارند و تسليم هستند. چه فرق مى‏كند، احياء موتى و زنده كردن مردگان و تبديل عصا به ثعبان و پيدايش ناقه از سنگ و نزول مائده از آسمان و سخن گفتن كودك در گهواره و ولادت عيسى بدون پدر، با عمر بسيار طولانى.
اگر امكان طبيعى طول عمر را علم تصديق مى‏كند، امكان طبيعى بعضى از معجزات را تصديق نكرده است پس چگونه در آن شك مى‏كنيم با اينكه اين را قبول داريم.
ما مى‏گوئيم به هر حساب كه باشد، ايراد يا استبعاد طول عمر حضرت قائم آل محمد - عجل الله تعالى فرجه - بى وجه است و اگر تمام عقلا جمع شوند و بخواهند در ايراد به طول عمر آن حضرت يك سخن خردپسند و دليل معقولى درست كنند ممكن نيست.
خدا فرموده و پيغمبر خبر داده و ائمه طاهرين هم مژده داده‏اند كه حضرت حجت عصر، فرزند حضرت امام حسن عسكرى(ع) همان كسى كه در بامداد روز نيمه شعبان سال 255 عالم را به نور جمال خودمنور ساخت، بعد از غيبت بسيار طولانى كه مردم در امر آن حضرت در حيرت و سرگردانى واقع مى‏شوند و اكثراً به شك و ترديد مى‏افتند و عالم پر از ظلم و جور و فشار و ناراحتى و فساد و انواع نگرانيها مى‏شود ظهور مى‏فرمايد و جهان را پر از عدل و داد مى‏كند و در دنيا يك حكومت جهانى تشكيل مى‏دهد و قانون واحد اسلام را همه جا اجرا مى‏سازد و در سراسر عالم عدالت اجتماعى را بر اساس تعاليم قرآن بر قرار مى‏نمايد.
با اينكه اين بشارتها قطعى و مسلم و متواتر است، خداوند هم بر هر كار قادر و توانا است ديگر جاى شبهه و شك و ترديد نيست.
اين استبعادات طول عمر و سر غيبت همه از وساوس شيطان است و چنانچه توضيح داده شد به هر نحو كه در طول عمر نظر بدهيم، استبعاد طول عمر حضرت صاحب الزمان -عجل الله تعالى فرجه - صحيح نيست. علم و عقل و نقل و قرآن و احاديث و كتابهاى دينى ملل ديگر و آراء و نظر دانشمندان قديم و جديد و تجربه، همه پشتيبان و مؤيد عقيده ما مى‏باشند.

تفاوت و اختلاف مخلوقات در عمر و طول عمر بشر و قياس آن با استثنائات

بايد در نظر داشت كه در عالم آفرينش از مجردات و ماديات و انواع و افراد آنها مخلوقات استثنائى( 10 ) و منفردى وجود دارد كه بين آنها و موجوداتى كه با آنها در يك رشته و تحت يك نوع يا فصل مى‏باشند فاصله و تفاوت بسيار ديده مى‏شود و چون انس ما به همان موجودات يك نواخت و كم تفاوت است، در نظر ما وجوداين افراد آن همه در صورتى كه فاصله و تفاوت زياد باشد استثناء و شگفت انگيز است.
خواه اين فاصله و استثناء از جهت طول يا عرض يا حجم يا وزن يا خصوصيات معنوى و روحى و جهات ديگر باشد و خواه بر ماعلت آن استثناء معلوم باشد و آن را تحت يك قانون از قوانين ظاهرى يا خفى بشناسيم يا علت آن بر ما معلوم نباشد.
از كرات آسمان و ستارگان گرفته تا ذره و اتم، هر كجا برويم يك عده استثنائاتى مى‏بينيم، يعنى موجوداتى را مى‏بينيم كه نسبت به موجودات ديگر از نوع خود واجد يك خصوصيت استثنائى و جالب مى‏باشند.

استثناء در كرات

شما از ستاره شناسان و علماى هيئت كه از احوال ميلونها ستاره و منظومه و كهكشان و فواصل ستارگان و ابعاد و حجم و قطر آنها كم و بيش اطلاعاتى دارند بپرسيد كه آيا در اين قوانينى كه شما كرات كواكب و نجوم را تحت سيطره آنها شناخته‏ايد موارد استثنائى كه شما هنوز به كشف قانونى كه بر آن حاكم است نايل نشده باشيد هست يا نه؟

بپرسيد تا جواب مثبت بشنويد.

آيا تفاوتهائى كه در بين اين مخلوقات عظيم از جهت حجم و قطر و وزن وجود دارد حد و حصر معينى دارد يا نه؟
يقيناً جواب مى‏دهند حدّ و حصر معين ندارد.
مثلا تقاوتى كه زمين ما با «سديم المرأة المسلسله» دارد از جهت حجم و قطر و وزن با حساب هيچ محاسبى ( غير از خدا) معلوم نمى‏شود و براى اينكه تا حدى اين تفاوت نزديك به ذهن شود، تفاوت بين آفتاب و «سديم المرأة المسلسله» را بايد در نظر بگيريم. حجم آفتاب را علماى هيئت نسبت به جحم سديم المرأه المسلسله مثل حجم يك ذره از ذرات نور آفتاب كه از پنجره‏اى به داخل اطاقى بتابد نسبت به خود آفتاب بر آورد كرده‏اند يعنى آن ذره چقدر از آفتاب كوچكتر است، آفتاب با آن عظمت به همين قدر از سديم مرأه مسلسله كوچك‏تر است آن وقت زمين ما كه حجمش يك ميليون و سيصد هزار بار كمتر از آفتاب است در جنب سديم چه خواهد بود؟! و اگر كسى بخواهد حجم سديم مرأه مسلسله را نسبت به آفتاب بفهمند، طول قطر آفتاب را كه يك ميليون و 390 هزار كيلومتر است با طول قطر سديم كه سى هزار ميليون سال نورى است مقايسه نمايد.
آيا اين تفاوت بين زمين ما و سديم‏ها و از آنها بزرگ‏تر از كجا است؟ و آيا كسى مى‏تواند بگويد ما نمى‏توانيم اين همه تفاوت و فاصله اختلاف را در اين دو كره قبول كنيم؟
آيا چطور است كه بطور استثناء در ميان سيارات منظومه شمسى فقط اين زمين ما و به احتمالى هم مريخ صالح از براى پيدايش حيات شد در حالى كه سيارات ديگر اين صلاحيت را ندارند و شايد ميليونها ستاره ديگر نيز فاقد اين صلاحيت باشند؟

استثناء و اختلاف عمر در دنياى اتم

مى‏گويند: در جهان اتم مزونهائى يافت مى‏شوند كه يكى پس از رهائى از مركز، عمرش يكهزارم ثانيه است و مزونى ديگر به نام هايرون عمرش ده ميليارديم ثانيه است، يعنى بى نهايت كمتر و كوتاه‏تر آيا اين اختلاف را اگر ديروز كه بشر به دنياى اتم آشنا نبود، به شما مى‏گفتند باور مى‏كرديد؟يقيناً نه. ولى امروز آن را يك موضوع مسلم فيزيكى مى‏دانند( 11 )
استثناء و اختلاف عالم گياه و درخت
در عالم نبات نيز استثنائات عجيب و حيرت افزا، فراوان به چشم مى‏خورد در ميان اشجار و درختان، درختانى ديده شده‏اند كه از جهت طول يا تنومندى و قطر يا طول عمر فوق العاده اسباب تعجب گرديده‏اند مثل درخت «ارز» لبنان و مثل درختى كه در آمريكا است و به عربى آن را «ام الاجمه» مى‏نامند، يعنى مادر جنگل. اين درخت از بزرگ‏ترين درختهاى آمريكا است، درازى آن را بيشتر از سيصد قدم ذكر كرده‏اند سياحان تازه حالا چهار صد قدم مى‏گويند، قطر ساق آن نزديك به زمين سيصد قدم و كلفتى پوستش به عرض هجده انگشت.
در اسكاتلند «اكس» انگليس در عمر بعضى از درختها تأمل كرده ديده‏اند از سيصد سال بيشتر است. يكى از فضلاء محيط يكى از اشجار را اندازه گرفته تقريباً نود قدم بوده و از روى نسبت آن به كوچك‏ترين درخت از همين نوع عمر آن را پنج هزار سال معين كرد.
در كاليفرنيا درخت كاجى است به طول سيصد قدم كه محيط آن سى قدم مى‏باشد و عمرش شش هزار سال است.
غريب‏تر از اينها درخت «عندمى» است در شهر اورتاوا در جزيره تنزيف كه يكى از جزاير كانارى مى‏باشد در درياى اتلانتيك ( جزاير مزبور به جزاير خالدات معروف است» اين درخت محيطش بقدرى است كه اگر ده نفر دور آن دستهاى خود را باز كنند بطورى كه سر انگشتهاى آنها به هم برسد باز به تمام ساق آن احاطه نمى‏نمايد و صاحب «الايات البينات» مى‏گويد: حال كه سال 1882 م است «سال تأليف كتاب الآيات البينات» 482 سال مى‏باشد كه جزيره مزبور كشف شده و آن درخت عظيم در وقت كشف جزيره به همين حال بوده كه حالا هست و هيچ تفاوت و تغييرى در منظر آن پيدا نشده و چون نمو اينگونه درختها كند است كه از نمو درختهاى كوجك از همين نوع معلوم مى‏شود، در اين صورت خدا مى‏داند چقدر قرون و دهور گذشته تا درخت عندم اورتاوا، به اين عظمت و قطر رسيده و يكى از علماى نبات شناص در تعيين عمر اين درخت اظهار عجز كرده مى‏گويد: فهم و ادراك بشر از كشف اين سر قاصر است و نمى‏تواند به تقريب هم بفهمد كه عندم اورتاوا چند سال عمر كرده همين قدر معلوم و مسلم است كه اين نهال كهنسال قرنها پيش از خلفت انسان در كار نشو و نما بوده و زندگانى درازى نموده تا به اين قد ق
واره رسيده است.

تفاوت و اختلاف در عالم حيوانات

اما اختلاف حيوانات به حسب نوع در مقدار متوسط عمر كه امروز در آمارهائى كه از طرف علماى حيوان شناس داده شده معلوم و فاصله ميان كمتر و بيشتر آنها عجيب است، همچنين اختلاف و استثناء در افراد هر نوع از انواع حيوان بسيار ديده و گهگاهى هم در جرايد، اين استثنائات و تفصيلات آن را مى‏خواهيم كه اگر كسى آنها را جمع آورى كند يك كتاب جالب مى‏شود.
دانشمندان شوروى در جمهورى «ياكوتسك» نزديك قطب شمال يك نوع حلزون پيدا كرده‏اند كه از چندين هزار سال پيش يعنى قبل از تاريخ تا حال زنده مانده است.( 12 )
ماهيهائى در اقيانوس اطلس شمال اروپا ديده شده كه عمر سه ميليون ساله برايشان بر آورد كرده‏اند و مارهائى كه عمر چند هزار ساله دارند وجود دارند در حالى كه جنبندگانى نيز هستند كه عمر شان چند لحظه بيش نيست( 13 ). آيا مى‏دانيد كه عمر ملكه زنبوران عسل چهار صد برابر عمر زنبوران ديگر است؟

استثناء در جهان انسانها

بطور كلى ناموس تفاوت و تميز در بين انسانها نيز حاكم است و اگر اين ناموس نبود شناختن افراد، غير ممكن مى‏شد و قرآن مجيد اين ناموس را از آيات خدا شمرده مى‏فرمايد:
«ومن آياته... اختلاف السنتكم و ألوانكم»( 14 )
«و از نشانه‏هاى خداوند... اختلاف زبانها و رنگهاى شما است».
آن قدر افراد با هم امتياز دارند كه بايد گفت بيشتر امتيازات و تفاوتها از نظر اكثر افرد مخفى است، آنچه براى عموم ميسر است شناختن افراد به وسيله شكل و قيافه ظاهر است ولى امروز با وسايلى كه در دسترس بشر قرار گرفته افراد را از اختلاف خون و استخوان و حتى از خطوط سرانگشتان مى‏شناسند.
تفاوت در عمر، قد، رنگ، ساختمان بدن، قواى مغزى و فكرى و احساسات، در همه اين تفاوتها اشخاص نادر الوجود و استثنائى ديده شده‏اند، مثلا يك نفر قلبش در طرف راست واقع شده، يك نفر در طول قامت يا وزن ميان چندين ميليارد افراد بشر منحصر به فرد مى‏شود. در خصائص و صفات روحى يكى در سخاوت حاتم مى‏شود و ديگرى در بخل ضرب‏المثل مى‏گردد. در قواى فكرى يك نفر نابغه مى‏شود و يكى چنان با هوش است كه حل مشكل‏ترين مسائل فلسفى و رياضى براى او مثل يك عمل عادى ديگران آسان، ديگرى چنان ساده و كم هوش مى‏گردد كه فهم يك مسأله بديهى يا ضرب يك عدد كوچك در همان عدد كوچك برايش دشوار است مردان بزرگ و نوابغ و قهرمانان تاريخ همه شخصيتهائى هستند كه ما فوق افراد عادى قرار دارند.
پس اين ناموس استثناء در عالم آفرينش هست، منتهى گاهى سبب آن بر ما معلوم است و گاهى مجهول و گاهى بطور ابداع واقع مى‏شود. حال به آن كسى كه طول عمر امام زمان(ع) را بعيد مى‏شمارد و يا انكار مى‏كند مى‏گوئيم:
چرا انكار مى‏كنيد، مگر اين همه استثنائات را در مخلوقات عالم نمى‏نگريد؟ چرا اين طول عمر هم يكى از آنها نباشد؟
و چگونه شد كه در عالم كرات و عالم اتم و نبات و حيوان طول عمر استثنائى و اقسام استثنائات ديگر را قبول داريم اما در مورد امام زمان كه ولى خدا است، باور نمى‏كنيد؟
فرضاً شخصى مؤمن و خدا شناس نباشد، از روى همين وضعى كه در عالم طبيعت مى‏بيند، حق ندارد طول عمر يك فرد را انكار كند و آن را نپذيرد. و اگر خدا شناس هستيد و به قدرت او و به اخبار پيامبران ايمان داريد، چطور مى‏توانيد طول عمر آن حضرت را نپذيريد؟
آيا از قدرت خدا به دور مى‏دانيد؟
آيا خدا نمى‏تواند يك نفر بشر را چند هزار سال عمر بدهد؟
شما كه استثنائات عجيب‏تر از طول عمر را باور داريد مثل تبديل عصا به اژرها و تولد عيسى بدون پدر چرا طول عمر پسر پيغمبر را قبول نمى‏كنيد؟
مگر خداى كرات و اتم و درخت و گياه و حيوانات و خدائى كه عيسى(ع) را بدون پدر آفريد، غير از خداى حضرت صاحب الزمان(ع) است؟يقيناً، نه شما و نه هيچ كس ديگر نمى‏توانيد به اين پرسش پاسخ منفى بدهيد و قدرت خدا را در اين مورد محدود سازيد.

عمر جاودان

امكان عمر جاودان مسأله‏اى است كه همواره مورد توجه بشر بوده و فحص و كنجكاوى و مطالعه در اطراف آن جريان داشته است.
در امكان عقلى عمر جاودان هيچ شبهه و شكى نيست و گمان نمى‏رود كسى تا حال امكان عقلى آن را رد كرده باشد، يعنى عمر جاويد را براى بشر محال دانسته باشد.
آنچه همواره تحت مطالعه قرار داشته مسأله امكان علمى آن مى‏باشد، يعنى علماى زيست شناس و دانشمندان ديگر با آزمايشها و تحقيقات خود خواسته‏اند بدانند: آيا مى‏توان عمر جاودان در دسترس بشر قرار داد و كارى كرد كه هر كس بخواهد بتواند از آن برخوردار شود؟
آيا آزمايشهائى كه تا كنون براى رسيدن به اين مقصود شده، موفقيت آميز بود است؟
آيا تلاشهاى علماء در اين موضوع آنان را بيشتر اميدوار ساخته يا نا اميد؟
اين مسأله‏اى است كه هر كس فوق العاده به آن علاقه‏مند است و شايد مسأله‏اى مهمتر از آن در مسائل زندگى مادى او نباشد و مسائل ديگر مانند مبارزه با بيماريها و كوشش و كشف داروى سرطان و مرضهاى خطرناك ديگر همه از جزئيات و فروع اين مسأله است، يعنى عشق و علاقه به ادامه حيات و عمر زندگى بيشتر.
تا آنجا كه اطلاع داريم در پاسخ اين پرسش‏ها آنچه علماى زيست شناس و پزشكان و دانشمندان متخصص در رشته‏هاى مربوط به اين موضوع اظهار نظر مثبت كرده‏اند و آزمايش‏هاى آنها اميد وار كننده از آب در آمده است.
اما در خصوص اين موضوع يعنى امكان عمر جاودان ظاهراً مطالعات و آزمايشها از دو راه انجام مى‏شود. يكى از راه مطالعه حالات و وضع زندگى جسمى و روحى و اخلاقى و دينى و اقتصادى معمرين.
و ديگر از راه تحقيق و تجربه‏هاى علمى و فنى كه روى بعضى از حيوانات و جنين و نسوج و سلول و قطعات اعضاء انجام مى‏دهند.
اين مطالعات در هر دو مرحله نتيجه بخش شده و ثابت مى‏كند كه: بريده شدن طناب عمر لازم طبيعت يك موجود زنده نيست بلكه به علت عوارض و حوادث پيش مى‏آيد.
آنچه از طريق مطالعه احوال معمرين به دست مى‏آيد اين است كه براى عمر، حد مخصوصى نيست و نمى‏توان بهره بشر را از نعمت حيات و زندگى به اين حدى كه به آن مأنوس شده‏ايم محدود كرد و اگر شرايط و احوال اتفاقاً براى كسى مساعد باشد بشر خيلى بيشتر از اينها هم مى‏تواند زيست كند.

نيروى جوانى پايدار

يكى از خصوصيات واوصاف امام عصر(ع) اين است كه به مرور روزگار، پيرى و كهولت در آن حضرت ظاهر نشود و بايد هم اينطور باشد. زيرا با سن زياد اگر كهولت آور و پيرى زا باشد آن حضرت نخواهد توانست مصدر آن همه اصلاحات و اقدامات و فعاليتهاى بزرگ اصلاحى گردد.
پس همانطور كه آن حضرت به امر خدا از يك عمر بسيار بلند برخوردار است، جوانى و نشاط و نيرومندى آن رهبر جهانيان نيز به امر خدا محفوظ خواهد ماند و چنانچه در مقالات طول عمر بطور تفصيل و مكرر توضيح داديم اينگونه موضوعات:
اولا، در دائره قدرت خداوند متعال قرار دارد، و آن كسى كه ايمان وقبول دارد كه خدا ماده را آفريده و مواد را به هم پيوست و از آن اين عالم با اين نظام استوار را پديدار ساخت؛ و خدائى كه اين همه عالم‏ها را آفريده، البته قادر است كه جوانى و نشاط و نيروى يك فرد را نگاه دارد.
ثانياً؛ امكان حفظ جوانى نيز مسأله‏اى است كه در ضمن مسأله امكان طولانى ساختن عمر حل شده و آزمايش‏هاى علمى آن را تأييد نموده و دانشمندانى كه در اين موضوع تحقيقات و مطالعه دارند رفع پيرى و خستگى و حفظ و اعاده جوانى و دير رس كردن پيرى را ممكن بلكه عملى شناخته‏اند.
مبارزه با پيرى و بازگشت دادن نشاط و تجديد قواى جوانى اگر چه از عهد باستان مورد توجه بوده و يقيناً بسيارى از معمرينى كه اديان و تاريخ معرفى كرده‏اند از نيروى جوانى بر خوردار بوده‏اند، ولى بحث در آن از نظر علوم جديد از قرن هيجده و نوزده شروع و مطالعات و بررسى‏هاى دانشمندان در اطراف آن همچنان ادامه دارد.
«براون اسكار» نخستين دانشمندى است كه هنگام پيرى در صدد تجديد جوانى خود با عصاره غدد تناسلى بر آمد ( 1869 م) و دانشمندان ديگر من جمله «ورونوف» با استفاده از تجارب او آزمايشهائى كردند (1918) و از لحاظ تجربى آزمايشهاى «استيناش» حائز اهميت شد كه توانست در روى بعضى جانوران به توسط اعمال جراحى بر روى مجارى تناسلى، آثار جوانى را باز گرداند ولى اينگونه آزمايشها و روشهاى جراحى و هورمونى ناقص و اغلب بى خطر نبود( 15 )
بعضى از دانشمندان در انديشه پيدا كردن وسيله مبارزه با علت اصلى پيرى كه (به عقيده آنها) ضعف و فرسودگى سلولى است افتادند.
يك از مشاهير پزشكان كه راجع به امكان طولانى كردن عمر وتازه كردن جوانى در روى حيوانات آزمايشهائى كرده دكتر «فورد نوف» است. اين شخص مى‏گويد: ششصد آزمايش موفقيت آميز انجام داده‏ام و اطمينان مى‏دهد كه در آينده نزديك تجديد قواى پيران و برطرف ساختن گرد و غبار سالخوردگى و خميدگى قامت آنها عملى خواهد شد چنانچه ديررس ساختن پيرى و طولانى كردن عمر با حفظ صحت قلب و دماغ تا آخر عمر بلكه تغيير صفات و شخصيات و عادات ممكن خواهد شد(16)
در عصر حاضر نيز كوشش و تلاش پزشكان در اطراف اكتشاف سبب پيرى ادامه دارد.
روزنامه «الثوره» به مناسبت اطلاعيه سازمان ملل راجع به آمار جمعيت دنيا و اختلافات آنها در سن، مقاله‏اى باستناد اقوال پزشكان مشهور منتشر كرد كه قسمت عمده آن راجع به اسباب پيرى و تلاشهائى است كه دردانشگاههاى بزرگ براى كشف علت اصلى آن دنبال مى‏شود.
در اين مقاله بطور قطع اظهار نظر شده كه پيرى ارتباط به سن زياد ندارد. از نظر روانشناسان پيرى احساس به از كار افتادن و بى اهميت شدن است با صرف نظر از سن زياد. و از نظر دانش پزشكى پيرى عبارت است از اصابت انسجه حياتى جسم به قصور از اداء وظيفه در حدود نشاط متعارف و معتاد و به معنى ديگر پيرى مفقود شدن قدرت تجديد سلولهاى حياتى است. و به هر حال اين احساس يا اين پديده جسمى تحت تأثير پيش رفتن سن نيست. گاهى عارض اشخاص چهل ساله مى‏شود و گاهى در شخص صد ساله هم اثرى از آن ديده نمى‏شود و گاهى پيرى به واسطه بعضى امراض عارض يك قمست بدن مى‏شود در حالى كه ساير اعضاء جوانى و نشاط خود را دارا هستند.
در اين مقاله اظهار نظر شده كه پيرى بر حسب طب جديد معلول سه عامل است:
نخست، بيمارى‏هاى مزمنه مانند بيمارى‏هاى معدى، بيمارى‏هاى سوء تغذيه و بيمارى‏هاى ديگر.
دوم، حالات روانى و انفعالات نفسانى كه عامل پيرى و مؤثر در فقدان نشاط و استهلاك سلولهاى حياتى است.
عامل سوم: عوامل خارجى است مانند محيط زندگى و آب و هوا و سردى و گرمى و رطوبت(17)
«بوكومولتس» كه در تاريخ مبارزه با پيرى زياد به اسم او بر مى‏خوريم معتقد بود كه بايد به وسيله سرم مخصوص به انساج نرمش اوليه را باز گرداند.

اخبار درباره جوانى امام زمان (علیه السلام)

صدوق در «كمال الدين» و على بن محمد خزاز رازى در «كفاية الاثر» از حضرت امام حسن مجتبى(ع) در ضمن حديثى روايت كرده‏اند كه فرمود: فرزند نهم از فرزندان برادرم حسين(ع) را خدا عمرش را در غيبتش طولانى نمايد، سپس به قدرت خود او را آشكار سازد، در صورت جوانى كه كمتر از چهل سال داشته باشد:
«وذلك ليعلم أن الله على كل شى‏ء قدير»(18)
و نيز صدوق از حضرت رضا(ع) در ضمن حديثى چنين روايت كرده است:
«القائم هو الذى اذا خرج كان فى سن الشيوخ و منظر الشبان قوى فى بدنه»(19)
«قائم آن كسى است كه وقتى ظاهر شود در سن پيران منظر و سيماى جوانان و با قوت بدن باشد».
و از ابى الصلت هروى منقول است كه گفتم به حضرت رضا(ع) علامت قائم چيست وقتى ظاهر شود؟
فرمود: علامتش اين است كه در سن پيران و منظر و قيافه جوانان است. بطورى كه كسى كه او را ببيند چهل ساله يا كمتر گمان مى‏كند. و از علامات او اين است كه به گذشت شب و روز پير نمى‏شود تا آنكه از اين دنيا رحلت كند.(20)

سخنى با برادران اهل سنت

چنانچه مى‏دانيم جمعى از مشاهير علماء اهل سنت به وصايت و ولايت ائمه اثنى عشر(ع) ايمان دارند و به مهدويت حضرت ولى عصر(ع) قائل و معترفند و بعضى از ايشان مدعى زيارت و ديدار آن حضرت شده و معجزات او رانقل كرده‏اند.
و بسيارى از آنها هم در تعيين مهدى موعود با شيعه موافقت ندارند اما در آن تعصب و لجاج نمى‏ورزند و آن را يك ماده اختلاف جوهرى بين شيعه و سنى نمى‏دانند بلكه يك اختلاف صغروى و مصداقى مى‏شمارند و به اين اختلاف هرگز به نظر اهميت نگاه نمى‏كنند. چون هر دو فرقه اصل ظهور مهدى را در آخر الزمان مسلم و حتمى مى‏دانند.
و مى‏گويند در هنگام ظهور با آن علائم و نشانيهاى آشكار مانند نداى آسمانى به همه معرفى مى‏شود و آنگاه اين خلاف موضوعى هم مرتفع خواهد شد. پس اين عقيده با آنچه بين فريقين در موضوع مهدى مسلم و مقطوع است و روايات متواتر بر آن دلالت دارد، هيچگونه مغايرت و منافاتى ندارد و اكنون اهل سنت با شيعه چه معارضه‏اى در اين مورد داشته باشد؟
و چرا آن را ماده اختلاف و بحث و جدال قرار دهند؟
و چرا در مقام رد شيعه بر آيند با اينكه در اين موضوع بر خلاف اجماع و اتفاق مسلمين سخن نگفته‏اند.
يكى از دانشمندان معاصر اهل سنت به نام استاد محمد زكى ابراهيم رائد «عشيره محمديه» در مقاله‏اى كه به مناسبت نيمه شعبان و مهدى منتظر در مجله «المسلم» و مجله «العشيرة المحمدية» طبع مصر، در شماره اول سال هجدهم، شعبان 1378 نگاشته در فصلى تحت عنوان «موعود آخرالزمان مختلف المذاهب و الاديان» مى‏گويد: مهدى موعود در نزد برادران شيعى ما شرحى دارد كه ما در وقت ديگر بيان مى‏كنيم ولى آنچه برادران شيعه ما بر آن رفته‏اند با جمهور اهل سنت در اصول و مبادى اساسى به هم مى‏رسند و خلاصه آن اصول اين است كه بطور حتم مهدى اهل بيت كه آمال مسلمانان را تحقق مى‏دهد و احوال بشر به او مستقيم مى‏گردد ظاهر خواهد شد.
چنانچه ملاحظه مى‏شود اين دانشمند عقيده شيعه را در مهدويت با اصول و مبانى اساسى آن كه بين سنى و شيعه مورد اتفاق است موافق شمرده و در نهايت ادب بدون اينكه عواطف شيعه را تهييج نمايد و قلم را به دشنام و سخنان ناسزا آلوده كند اظهار نظر نموده است.
امام متأسفانه عده‏اى هم هستند كه همواره مانع از اتحاد مسلمانان و وفع سوء تفاهمات فى ما بين بوده و مى‏خواهند به آتش اختلاف دامن زده و اين دو فرقه بزرگ اسلامى را كه مى‏توانند در كنار هم با همكاريهاى صميمانه زندگى كرده و در برابر دشمنان اسلام همگام و هم صدا باشند از هم جدا نمايند.
اين افراد مغرض كه شايد در عصر ما مزدوران استعمار و صهيونيسم بين المللى باشند، از آن همه قدر مشتركها و پيوندهاى ناگستنى و مواد مورد اتفاق شيعه و سنى كه آنها را به هم مربوط و متصل ساخته و صاحب منافع مشترك قرار داده چشم پوشى نموده و يك سلسله مسائلى را كه مانع از هم فكرى مسلمين و اتحاد و اتفاق آنها مخصوصاً در اين زمان نيست پيش كشيده و كاهى را كوهى نشان مى‏دهند و عمداً آنچه را مى‏گويند و مى‏نويسند ( براى اين است كه كاملاً به ايجاد تفرقه‏اى كه خدا در قرآن از آن نهى كرده نايل شوند) قلم را به فحش و دشنام و نسبت‏هاى ناسزا و افترا و بهتان به شيعه آلوده مى‏سازند تا بلكه شيعه را تحريك و عصبانى كنند، آنها نيز معارضه به مثل نمايند و در اين ميان بيگانگان و استعمارگران كه همه از مقاصد شوم و خوابهاى خطرناك آنها براى اسلام و مسلمين بيش و كم با خبريم به مقاصد خود برسند و شوكت و آبروى هر دو فرقه را در معرض زوال قرار دهند و با جنگ داخلى ميان مسلمانان و سوء تفاهم، كفار را بر آنها مسلط سازند.
ما در اينجا در مقام توضيح زيانهاى اين قلمهاى مسموم و سياستهائى كه مخصوصاً در عصر ما به عناوين متعدد از راه مذهب و مليت و وطن و نژاد و زبان عامل تفرقه مسلمانان شده نيستيم.
بارى يكى از موضوعاتى كه بيهوده و فقط براى زياد كردن فاصله بين سنى و شيعه در گذشته و حال از طرف بعضى از كسانى كه خود را به نام اهل سنت معرفى كرده‏اند مانند «ابن حجر» و «محب الدين خطيب» دستاويز حمله به شيعه و استهزاء و فحش و دشنام نسبت آنها به جهل و نادانى شده، مسأله طول عمر حضرت ولى عصر - أرواحنافداه - است. اين افراد براى تجريح عواطف شيعه و منحرف ساختن افكار، شيعيان را در اين ايمان و عقيده به باد دشنام گرفته و مثل اينكه يك سخن نا معقول و بى سابقه‏اى را پذيرفته باشند به آنها اعتراض مى‏كنند.
ما به اين اقايان مى‏گوئيم! شما كه مسلمانان و مؤمن به قدرت خداى تعالى هستيد، چرا اين عتراض را به ما مى‏نمائيد؟
شما چرا كسانى كه خدا را قادر و توانا مى‏دانند بر اينكه عمر يكى از بندگان خاص خود را هر چه مصلحت اقتضا كند طولانى نمايد، مسخره مى‏نمائيد؟مگر شما خدا را قادر مطلق نمى‏دانيد؟
مگر قرآن نخوانده‏ايد كه در شرح احوال نوح مى‏فرمايد:
«فلبث فيهم ألف سنة الاخمسين عاماً»(21).
مگر به صريح اين آيه درنگ نوح در ميان قومش نهصد و پنجاه سال نبوده است؟
به چه جهت شما شيعه را در مسأله ايمان به طول عمر اين همه سرزنش مى‏نمائيد و به جهل نسبت مى‏دهيد؟اين اعتراض و دشنام‏هاى شما به شيعه لوازمى دارد كه شما بر حسب عقايد خودتان نمى‏توانيد آن لوازم را بپذيريد؟مگر در قرآن نخوانده‏ايد كه خدا ابليس را تا وقت معلوم مهلت داده است؟
مگر در «صحيح» مسلم خودتان در قسم دوم از جزء دوم در باب ابن صياد، در «سنن» ترمذى در جزء دوم، در «سنن» ابى داوود در باب خبر ابن صائد از كتاب «ملاحم» آن روايات متعدد را راجع به ابن صياد و ابن صائد نديده‏ايد كه پيغمبر احتمال داد، او همان دجال باشد كه در آخر الزمان ظاهر مى‏شود؟
مگر حديث «تميم دارى» را كه مسلم در باب خروج دجال و ابن ماجه در جزء دوم در ابواب «فتن» و ابو داوود در جزء دوم «سنن» روايت كرده‏اند نخوانده‏ايد كه صريح است بر اينكه دجال در زمان پيغمبر زنده بوده و در اخر الزمان ظاهر مى‏شود چگونه شد درباره دشمنان خدا اين عمر طولانى را باور كرديد و روايت كنندگان اين احاديث را كه همه از بزرگان و رجال خود شما هستند به جهل نسبت نداديد. اما موضوع ولى خدا و فرزند پيغمبر اين سروصداها را راه انداخته‏ايد و باور نمى‏داريد؟
چگونه شد كه عمر بسيار طولانى را براى خضر و ادريس و عيسى جايز مى‏شماريد اما براى حضرت مهدى موعود با اين همه شواهد و ادله و معجزات و كراماتى كه در عصر غيبت صغرى و كبرى از او ظاهر شده و با اينكه افرادى كه در راستى و صدق گفتار شان شكى نيست او را مكرر ملاقات كرده‏اند جايز نمى‏شماريد؟
چرا خودتان و همه مسلمين را در ايمان به بقاء عيسى(ع) مسخره نمى‏نمائيد؟
اگر بنا به استهزا باشد، شما در اصول دين بعضى عقائد داريد كه با عقل مستقيم و نزاهت اسلام كه دين توحيد است به هيچ وجه سازگار نيست. شما نسبت به كسانى كه آنها را به اصطلاح از اقطاب و اولياء مى‏شناسيد، كارهائى نسبت مى‏دهيد كه هر كس از گفتارتان بخنده مى‏افتد.
ولى چنانچه گفته شد معارضه به مثل صحيح نيست و ماراضى نيستيم سخنى بگوئيم يا كلامى بنويسيم كه شما را در انظار بيگانگان خفيف و سبك سازد. ما مى‏گوئيم كه وضع روزگار و فشارهائى كه از طرف استعمار گران بر مسلمانها وارد شده و مى‏شود به ما فرصت و اجازه نمى‏دهد كه در اينگونه خلافات، زبان به عيب جوئى يگديگر باز كنيم. در حالى كه دشمنان اسلام با اساس اسلام و قرآن و احكام قرآن، دشمنى مى‏كنند. در حالى كه احكام اسلام و اصول و شعائر مسلم بين سنى و شيعه در كشورهاى اسلامى دستخوش سخت‏ترين تعرضات و آسيب شده و مسيحى‏ها و يهوديها و كفار ديگر براى از رسميت انداختن احكام اسلام هر روز نقشه هائى طرح و توسط مسلمان نماهائى از شيعه و سنى اجرا مى‏نمايند؟
خوب است در افكار و آراء خود قدرى مطالعه كنيد و هم چنين از روى بى طرفى و با نظر خالى از تعصب به عقايد پاك و مقدس شيعه در اصول و فروع كه از مصادر محكم عقلى و قرآن و سنت گرفته شده است بنگريد و بيهوده به القاء شبهات واهى و تهمت و افتراء عواطف شيعه جريحه دار نساخته و برادران سنى ما را گرفتار سوء تفاهم و بدبينى و بى خبرى از عقائد و آراء اسلامى ما نسازيد.

سر گذشت معمرين در تاريخ

اگر چه راجع به امكان عمر بسيار طولانى در ضمن مطالب گذشته توضيحات كافى داده شد ليكن براى انكه خوانندگان ارجمند بدانند اين موضوع از نظر تاريخ هم همواره مورد قبول بشر بوده، خوانندگان را به كتابهاى معتبر تاريخ و تراجم و اعلام ارجاع مى‏دهيم و يادآور مى‏شويم كه علاوه بر اينكه در ضمن اين كتب شرح احوال بسيارى از معمر ين درج شده كتابهائى نيز به خصوص در ترجمه معمرين تأليف شده مانند «المعمرون» ابى حاتم سجستانى متوفاى 248 يا 250 كه نخست به ضميمه ترجمه انگليسى آن در 1899 م در لندن طبع و اخيراً نيز طبع آن تجديد شده و در كتابهائى نيز مانند كمال الدين و غيبت شيخ و امالى شريف مرتضى، يك باب يا فصل به اين موضوع اختصاص داده شده است.
هر كس به اين كتابها مراجعه نمايد مى‏فهمد كه (بيهوده سخن به اين درازى نبود) و برايش يقين حاصل مى‏شود كه اين همه نقلهاى تاريخى بى مأخذ و مجهول نمى‏باشد و براى عمر بشر حد و مرز معينى نيست تاريخ طولانى و پر از عجايب زندگى بشر، معمرين بى شمار ديده و در روى اين زمين خيلى افرادى بيش از حضرت ولى عصر -أرواحنافداه - عمر كرده‏اند.
و بديهى است آنچه ما از تاريخ معمرين مى‏دانيم و در كتب تراجمى كه در دسترس ما است، ضبط شده تاريخ يك قسمت كوچك از اين دنياى بزرگ است و اگر تواريخ ملل ديگر در دست ما بود و اگر از آغاز به حفظ سرگذشت معمرين به اندازه سرگذشت پادشاهان اهميت داده شده بود، اكنون تواريخ سرگذشت معمرين از تواريخ ديگر مفصل‏تر بود.
مع ذلك ما مى‏خواستيم جدولى از اسامى معمرين از روى كتب و مآخذى كه در دسترس داريم به خوانندگان تقديم نمائيم ولى چون ملاحظه شد آمارگيرى از عموم معمرن در تاريخ، در گذشته و حال حتى در حدود همين تواريخ و مصادرى كه در دسترس است، وقت و فرصت زياد لازم دارد، فقط به ذكر نام عده‏اى از آنها به عنوان نمونه و به حكم مثل معروف «حم الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز سواء» اكتفا كرديم.

اسامى برخى از معمرين

1 - آدم، 930 سال.
2 - شيث، 912 سال.
3 - انوش، 905 سال.
4 - قينان، 910 سال.
5 - مهللئيل، 895 سال.
6 - يارد، 962 سال.
7 - اخنوخ، 365 سال.
8 - متوشالح، 969 سال.
9 - لامك، 777 سال.
10 - نوح، 950 سال. (و بنا بر تواريخ و كتب حديث مجموع مدت عمر او پيش از بعثت و بعد از طوفان 2500 سال شد).
11 - سام، 600 سال.
12 - ارفكشاد، 438 سال.
13 - شالح، 433 سال.
14 - عابر، 464 سال.
15 - ابراهيم، 175 سال.
16 - اسمعيل، 137 سال.
(مدت اعمار اين افراد همه طبق تورات نوشته شد كه علاوه بر اين جمعى ديگر را نيز مانند فالح و رعو و سروج و ناحور و غيره ذكر كرده، مراجعه شود به ترجمه عربى تورات، ط بيروت، 1870م و منتخب الاثر نگارنده، ص 276 و 277 و ظاهراً اخنوخ همان ايليا است كه يهود و نصارى معتقدند سه هزار و سيصد و هشتاد و دو سال پيش از ميلاد زنده به آسمان برده شد و الم مرگ نچشيد رجوع شود به كتاب اظهار الحق، ج 2، ص 124).
17 - ربيعة بن ضبيع فزارى، 380 سال، (كمال الدين، ج 2، ص 233 تا 235).
18 - اوس بن حارثه، 220 سال، (المعمرين، ص 36).
19 - عبيد بن شريد جرهمى، 350 سال، (كمال الدين، ج 2، ص 232).
20 - برد، 962 سال، ( كنز الفوائد، ص 245).
21 - ايوب بن حداد عبدى، 200 سال، ( كمال الدين، ج 2، ص 142).
22 - ثعلبة بن كعب، 300 سال، ( المعمرين، ص 64).
23 - تيم الله بن ثعلبه 500 سال، (تذكرة الخواص، ص 205 و المعمرين، ص 31).
24 - ثوب بن تلده اسدى، 220 سال، (المعمرين، ص 59).
25 - جعفر بن قرط عامرى، 300 سال، (المعمرين، ص 43).
26 - جلهمة بن ادد بن زيد، 500 سال، (غيبت شيخ، ص 86).
27 - يحابر بن مالك بن ادد، 500 سال، (غيبت شيخ، ص 86).
28 - زهير بن عتاب كلبى، 300 سال، (كمال الدى، ص 246).
29 - جليلة بن كعب، 190 سال، (المعمرين، ص 65).
30 - حادثة بن صحر، 180 سال، ( المعمرين، ص 49).
31 - حادثة بن عبيد كلبى، 500 سال، ( المعمرين، ص 67).
32 - حامل بن حادثه، 230 سال، (المعمرين، ص 69).
33 - حبابه والبيه كه از عصر خلافت على(ع) تا زمان امامت حضرت رضا(ع) عمر كرد، (كتابهاى معتبر حديث).
34 - حارث بن مضامن جرهمى، 400 سال، ( غيبت شيخ، ص 81 المعمرين، ص 42).
35 - ذوالاصبع العدوانى، 300 سال، (المعمرين، ص 82).
36 - حنظلة بن شرقى، 200 سال، (المعمرين، ص 49).
37 - دريد بن زيد، 450 سال، (المعمرين، ص 20 ).
38 - ذوجدن حميرى، 300 سال، (المعمرين، ص 33).
39 - دريد بن صمت‏200 سال، (المعمرين، ص‏22).
40 - ذوالقرنين، 3000 سال، (تذكرة الخواص، ص 337، نقل از تورات).
41 - ربيعه بجلى، 190 سال، (المعمرين، ص 68).
42 - رداد بن كعب نخعى، 300 سال، (كمال الدين، ج 2، ص 242).
43 - زهير بن خباب، 420 سال، ( المعمرين، ص 25).
44 - سطيح كاهن، 30 قرن، (المعمرين، ص 5).
45 - سيف بن وهب، 300 سال، (المعمرين، ص 41).
46 - شرية بن عبدالله جعفى، 300 سال، ( المعمرين، ص 39).
47 - شق كاهن، 300 سال، (كمال الدين، ج 2، ص 235).
48 - صيفى بن رياح، 270 سال، (غيبت شيخ، ص 80).
49 - ضبيرة بن سعيد، 220 سال، ( المعمرين، ص 20).
50 - عباد بن سعيد، 300 سال، (المعمرين ص 70).
51 - عوف بن كنانه كلبى، 300 سال، (كمال الدين، ج 2، ص 255).
52 - عبدالمسيح بن عمروغسانى، 350 سال، (المعمرين، ص 38).
53 - اوس بن ربيعة اسلمى، 214 سال، (المعمرين، ص 66).
54 - عبيد بن شريد جرهمى، 350 سال، ( كمال الدين، ج 2، ص 232).
55 - عمروبن حمة الدوسى 400 سال، ( غيبت شيخ، ص 81).
56 - عمروبن لحى، 345 سال، (غيبت شيخ، ص 86).
57 - قس بن ساعده، 600 سال، (كنزالفوائد، ص 254).
58 - كعب بن حمة الدوسى، 390 سال، (تذكرة الخواص، ص 205، المعمرين، ص 22).
59 - كعب بن رادة نخعى، 300 سال، (المعمرين، ص 66).
60 - محصن بن عتبان زبيدى، 256 سال، (كمال الدين، ج 2، ص 255 المعمرين، 21).
61 - مرداس بن صبيح، 230 سال، (المعمرين، ص 35).
62 - مستوغربن ربيعة بن كعب، 330 سال، (المعمرين، ص 9. و سيره ابن هشام، ج 1، ص 93).
63 - هبل بن عبدالله كلبى جد زهير بن خباب، 700 سال، (المعمرين، ص 29).
64 - نفيل بن عبدالله، 700 سال، (تذكرة الخواص ص 205).
مخفى نماند كه يادداشت كردن نام معمرينى كه شرح حالا تشان در كتاب المعمرين و غيبت شيخ و كمال الدين و كنز الفوائد و كتابهاى تاريخ حفظ شده، سبب اطالع مقاله مى‏گردد؛ لذا به همى قدر قناعت كرديم.
در پايان اين مقالات يك بار ديگر نيز ياد آور مى‏شويم كه آنچه ما پيرامون موضوع طول عمر و نواحى مختلف آن شرح داديم براى اين است كه معلوم شود استبعاد عمر بسيار طولانى ناشى از قلت اطلاع از تاريخ و احوال معمرين و جهل به علوم طبيعى و ضعف ايمان به خدا و يا عناد و لجاج و سر پيچى از پذيرفتن حق است.
و اگر اين شواهد و دلائل هم در بين نبود و مسأله عمر طولانى بى سابقه بود و علوم طبيعى هم امكان طبيعى طول عمر را تأييد نمى‏كرد، طول عمر حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه - يك موضوع خرد پسند و باور كردنى و ثابت بود زيرا با اين همه اخبار و بشارات پيامبر اعظم(ص) و ائمه طاهرين(ع) و با آن همه معجزات و خوارق عاداتى كه از آن حضرت در عصر حيات پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكرى(ع) و در غيبت صغرى و غيبت كبرى صادر شده و با اينكه جمعى بسيار از بزرگان كه در صداقت و تقوا و ورع آنها هيچ شبهه‏اى نيست از شرفيابى خود به حضور ولى عصر(ع) خبر داده‏اند و گروههائى كه بيش از حد تواتر است به سعادت ديدار ايشان نايل شده‏اند، طول عمر و زندگى آن رهبر عدالت گستر جهان ثابت و محرز است، همانطور كه معجزات انبياء با اينكه خارق عادات است با اتكاء به تواتر خبر دهندگان و قدرت مطلق الهى ثابت و مسلم است.
«اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعزبها الاسلام و أهله و تذل بها النفاق و أهله، و تجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك و القادة الى سبيلك، ترزقنا بها كرامة الدنيا و الاخرة».

پی نوشت:

1) اطلاعات شماره 11805.
2) اطلاعات شماره 11805.
3) مجله دانشمند، شماره مسلسل 61.
4) مجله دانشمند، شماره مسلسل 61.
5) اطلاعات، شماره 11805.
6) شماره 5، سال 38، ص 607 و منتخب الاثر، ص 278.
7) الهلال، شماره 5، سال 38، مارس 1930 و منتخب الاثر، ص 277 و 278.
8) رجوع شود به ترجمه تورات از لغت عبرانى و كلدانى و يونانى به لغت عربى، طبع بيروت، سال 1870 / م.
9) رجوع شود به كتاب اظهار الحق، ج 2، ص 124.
10) البته غرض از تعبير استثنائى و منفرد در اينجا اين نسيت كه استثناء بر اساس قاعده و قانونى نيست و مثل استثنائات عرف ما تبعيض بى جهت و بى مصلحت باشد، بلكه اين استثنائات نيز طبق نو اميس خاصه و سنن الهى ظاهر مى‏شود و اطلاق استثناء بر اينگونه پديده‏ها از جهت اين است كه به حسب معتاد و سابقعه و اطلاعات ما به ندرت ديده مى‏شوند. از نظر ما ظهور فلان ستاره يا حادثه جوى يك امر استثنائى و بى سابقه است اما از نظر كسى كه به اوضاع و احوال و حركات ستارگان ومنظومه‏ها عالم است يك امر با سابقه است كه مكرر در دوران صدها هزار سال جهان روى داده است.
11) نور دانش، شماره 6، دوره جديد، سال پنجم.
12) اطلاعات، شماره 977.
13) نور دانش، شماره 6، دوره جديد، سال 5،
14) سوره روم، آيه 22.
15) اطلاعات، شماره 8930.
16) مجله كل شى‏ء. و تفسير منطاوى، ج 17، ص 224.
17) روزنامه (الثوره» چاپ بغداد، شماره 94، سال اول.
18) منتخب الاثر، ص 206، ف 2، ب 10، ح 6.
19) منتخب الاثر، باب 17، ف 2، ح 2، ص 221.
20) منتخب الاثر، الباب الحادى و الثلاثون فى «انه شاب لا يهرم بمرور الايام»، ب 31، ح 2، فصل 2.
21) سوره عنكبوت‏آيه 14.

منبع: امامت و مهدويت