جايگاه علمى و تلاش‏هاى فرهنگى امام باقر(علیه السلام)

نويسنده:ابوالفضل هادى منش‏

امام باقر (ع) در دوره‏اى امامت خويش را آغاز كرد كه جامعه اسلامى در وضع فرهنگى نابه‏سامانى به سر مى‏برد و عرصه فرهنگى جامعه گرفتار چالش‏هاى عميق عقيدتى و درگيرى‏هاى مختلف فقهى ميان فرق اسلامى شده بود. فروكش كردن تنش‏هاى سياسى پس از واقعه عاشوراى سال 61 هجرى، همچنين شكست برخى احزاب سياسى مانند «عبداللَّه بن زبير» سبب يكپارچگى حاكميت بنى اميه شده بود و ناگزير، بسيارى از دانشمندان از صحنه سياسى دور شده بودند و حركت گسترده‏اى در زمينه‏هاى مختلف علمى با بحث و بررسى درباره مسايل گوناگون آغاز شده بود. اين رويكرد گسترده به مسايل فقهى و بحث تبادل نظرهاى علمى در اين برهه و پيدايش مكتب‏ها و سبك‏هاى مختلف علمى پس از مدت‏ها ركود، رونق فراوانى به بازار علم بخشيد و به واقع نقش درخشان امام در اين دوره در روشن سازى افكار عمومى دانشمندان اسلامى و به ويژه خردورزان شيعه بسيار داراى اهميت و برترى است. با ظهور امام باقر(ع)، گام مهم و به سزايى در راستاى تبيين آراء شيعه برداشته شد و جنبش تحسين برانگيزى در ميان دانشمندان شيعى پديد آمد.
از سوى ديگر، خطر افكار آلوده يهود و سيطره نظريات فرقه مرجئه، جبريه، قدريه، غلات و... حيات فكرى شيعه را با خطر روبه‏رو كرده بود كه به راستى مرجعيت علمى شايسته‏اى چون امام باقر(ع)، تفكرات خطرناك اين فرقه‏ها را تا حد قابل توجهى منزوى ساخت كه آراء و نظرات آنها و نيز موضع‏گيرى امام در برابر هر يك، به گونه‏اى گسترده‏تر بررسى خواهد شد.

امام به سان خورشيدى گيتى فروز، بر سپهر دانش پرتو افكن بود و در بيان برترى و بزرگى اين جايگاه، همين بس كه بيشترين حديث در بين جوامع حديثى شيعه، از آن امام همام و فرزند برومند و خردمندش امام صادق(ع) است و اين خود بزرگ‏ترين گواه در برجستگى شخصيت علمى ايشان به شمار مى‏رود.
بسيارى از دانشمندان بزرگ اسلامى درباره جايگاه علمى امام، جمله‏هاى بسيار زيبايى بر زبان رانده و يا نگاشته‏اند كه همچنان تاريخ، آن را در خاطر خود نگاهدارى مى‏كند. دانشمندان بسيارى چون «ابن مبارك»، «زهرى»، «اوزاعى»، «مالك»، «شافعى»، «زياد بن منذر نهدى» و... درباره برجستگى علمى او سخن رانده‏اند.(1) دامنه گسترده روايات امام در زمينه‏هاى گوناگون علمى، انديشوران اهل سنت و محدثين آنان را بر آن داشت تا از ايشان روايت كنند و سخنان وى را درج و نقل نمايند كه از جمله آنها «ابوحنيفه» را مى‏توان نام برد.

امام باقر(ع) در دوران امامت خويش، با وجود شرايط نامساعدى كه بر عرصه فرهنگ اسلامى سايه افكنده بود، با تلاشى جدّى و گسترده نهضتى بزرگ را در زمينه علم و پيشرفت‏هاى آن طراحى كرد. تا جايى كه اين جنبش دامنه‏دار به بنيان گذارى و تأسيس يك دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامى انجاميد كه پويايى و عظمت آن در دوران امام صادق(ع)، به اوج خود رسيد.
امام با برقرارى حوزه درس، با كج‏انديشى‏ها، زدودن چالش‏هاى علمى، تحكيم مبانى معارف و اصول ناب اسلامى با تكيه بر آيات رهنمون‏گر قرآن مبارزه كرد و تمام ابواب فقهى و اعتقادى را از ديدگاه قرآن بررسى كرد و به پرورش دانشمندان و فرهيختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمى كمر بست؛ به گونه‏اى كه دانشمندى چون «جابر بن يزيد جعفى» هر گاه مى‏خواست سخنى در باب علم به ميان آورد - با آن توشه‏اى كه از دانش داشت - مى‏گفت: «جانشين خدا و ميراث‏دار دانش پيامبران محمد بن على(ع) برايم اين‏گونه گفت»(2) و به دليل ناچيز ديدن موقعيت علمى خود در برابر جايگاه امام، از خود نظرى به ميان نمى‏آورد.
«ابو اسحاق سبيعى» از ديگر فرهيختگان اين دوره، آن قدر نظرات علمى امام را درست مى‏پندارد كه وقتى از او در مورد مسئله‏اى مى‏پرسند، پاسخ را از زبان امام مى‏گويد و مى‏افزايد: «او دانشمندى است كه هرگز كسى به سان او [ در علم ] نديده‏ام».(3)
«ابو زُرعة» نيز در اين باره اقرار مى‏كند: «او بزرگ‏ترينِ دانشمندان است».(4)

در آن روزگار، بسيارى از شيعيان به مراتب عالى تشيع دست نيافته بودند و دسته‏اى از آنان در كنار استفاده از احاديث اهل سنت، علاقه زيادى به فراگيرى و بهره‏مندى از دانش امام نيز نشان مى‏دادند. آن گونه كه از كتاب‏هاى رجالى فهميده مى‏شود، نام بسيارى از اشخاصى كه رابطه تنگاتنگى با امام داشته‏اند، جزو اصحاب او نيست. همين موضوع مى‏توانست تا اندازه‏اى انديشه شيعه را سست كند؛ چه بسا امكان اختلاط آموزه‏هاى ديگرى با آن قسمت از معارفى كه آنان از امام مى‏آموختند وجود داشت. امام باقر(ع) نيز مانند ديگر امامان شيعه، براى تحكيم پايه‏هاى انديشه شيعه بسيار كوشيد و امامت شيعه را به خوبى براى همگان معرفى كرد. او مى‏فرمود: «فرزندان رسول خدا(ص) درهاى دانش خداوندى و راه رسيدن به خشنودى او هستند. آنان دعوت كنندگان مردم به سوى بهشت و راهنمايان به سوى آنند».(5)
امام با تكيه بر قرآن، رهبرى شيعه و تقويت مبانى پيروى از آن را معرفى مى‏كرد و مى‏كوشيد تا امامت را نيز مانند نبوت، امرى الهى و مبتنى بر قرآن تبيين كند. بازتاب ديدگاه امام در مورد رهبرى شيعه بر احاديث نبوى كه بر شباهت و قرابت ميان پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين (ع) تأكيد مى‏كرده در بحث‏هاى كلامى ايشان انعكاس فراوانى دارد. او با بيان اينكه امام، داراى صفاتى ذاتى - مانند عصمت و علم - است، در نظر داشت رويكرد جدّى‏ترى به موضوع امامت داشته باشد. ديدگاه‏هاى ايشان درباره اين موضوع، تأثير ويژه‏اى بر مردم گذاشت و بسيارى از تهديدها و خطرات را از تفكر شيعى دور كرد و سبب شد با وجود عقايد گوناگونى كه در آن زمان درباره مرجعيت وجود داشت، تعداد گرايندگان به اين مكتب رو به فزونى گذارد.
در احاديث شيعى نيز توجه گسترده‏اى به اين موضوع در سخنان امام باقر(ع) شده است.(6)

امام باقر(ع)، دانشمندان برجسته‏اى را در رشته‏هاى گوناگون معارف چون فقه، حديث، تفسير و ديگر شاخه‏هاى علوم اسلامى تربيت كرد كه هر يك وزنه‏اى در دانش به شمار مى‏رفتند. امام با درايت و هوشيارى تمام توانست شكافى را كه در گذر سال‏هاى متمادى بين قرآن و عترت در باورهاى دينى بخش عظيمى از مردم پديد آمده بود، از ميان بردارد. پيش از دوران امامت امام باقر(ع)، خفقان سياسى به اندازه‏اى بود كه در برخى از ادوار انتقال آموزه‏هاى ناب اسلامى فقط از طريق دعا و نيايش و يا در قالب آموزش‏هاى دينى به چند پيشكار و خدمتگزار كه با امام حشر و نشر داشتند، صورت مى‏گرفت.
در اين ميان، عصر امام باقر(ع) به دليل وجود شرايط سياسى خاص اوضاع حاكم، تا اندازه‏اى به امام اجازه برقرارى مجامع علمى داد تا ايشان بتواند استعدادهاى نهفته‏اى را كه در جامعه اسلامى وجود داشت تربيت كند؛ با اين همه، نبايد تصور كرد كه امام هيچ‏گونه محدوديتى در اين راستا نداشته؛ بلكه با رعايت تقيه و پنهان‏كارى و عدم برانگيختن حساسيّت دستگاه، اين معنا را عملى كرده و با وجود تنگناهاى خاص سياسى و فرهنگى توانست افراد زيادى - بالغ بر 462 نفر - را با آموزش‏ها و تعاليم ناب خويش پرورش دهد كه نام يكايك آنها در دست است.(7) برجسته‏ترين آنها عبارت بودند از:

1. زرارة بن اعين‏

او از بزرگ‏ترين راويان احاديث اهل بيت عليهم السلام و از ثقات آنهاست كه بسيار مورد اطمينان اهل بيت عليهم السلام بوده و بارها از زبان آنان ستايش شده است. او پس از امام باقر(ع)، محضر فرزندان آن امام همام را نيز درك كرد و در زمان امامت آنان نيز از بهترين‏ها به شمار مى‏آمد.
حتى نقل است كه امام صادق(ع) روزى به او فرمود: «اى زراره، نامت در رديف نام‏هاى بهشتيان است».(8) و نيز مى‏فرمود: «خداى رحمت كناد زراة بن اعين را كه اگر او و تلاش‏هاى او نبود، احاديث و سخنان پدرم از بين مى‏رفت».(9) و نيز: «گروهى هستند كه ايمان را به زينهار گرفته و برگردن مى‏افكنند (از آن پاسدارى مى‏كنند) كه در روز قيامت آنان را پاسداران [ايمان‏] نامند. بدانيد كه زرارة بن اعين از آن گروه است».(10)
و احاديث بسيار ديگرى كه در ثنا و ستايش ايمان زراره از امامان وارد شده است.

2. محمد بن مسلم ثقفى‏

او از بزرگان و راويان احاديث ائمه عليهم السلام بود و احاديث بسيارى از امام باقر(ع) روايت كرده است كه در كتاب‏هاى معتبر حديثى يافت مى‏شود.(11) در مورد او نيز ستايش‏هاى گوناگونى از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) وجود دارد.
«عبداللَّه بن ابى يعفور» مى‏گويد:
«نزد امام صادق(ع) رفتم و گفتم: ما نمى‏توانيم هر ساعت شما را ملاقات نماييم و امكان دسترسى به شما [ براى پاسخ به پرسش‏هايى كه داريم ] برايمان وجود ندارد و گاه برخى از من پرسش‏هايى مى‏كنند كه پاسخ همه آنها را نمى‏دانم [ تكليف ما چيست؟] امام فرمود: چرا سراغ محمد بن مسلم ثقفى نمى‏رويد؟ همانا او [ احاديث ] بسيارى از پدرم شنيده و نزد او فردى قابل اطمينان و احترام بوده است».(12)
امام باقر(ع) درباره‏اش مى‏فرمود: «در شيعيان ما كسى فقيه‏تر از محمد بن مسلم نيست».(13)
او مدت چهار سال در مدينه سكنا گزيد و همه روزه در محضر نورانى امام باقر(ع) حاضر مى‏شد و پاسخ پرسش‏هاى خويش را مى‏شنيد و درس مى‏آموخت.(14) وى در مدت عمر خويش، سى هزار حديث از امام باقر(ع) و شانزده هزار حديث از امام صادق(ع) شنيد و آنها را روايت كرد(15) كه قسمتى از آنها به دست ما رسيده است. هم چنين او در بين مردم به عبادت بسيار، مشهور بود و از پرستش‏گران راستين زمان خود به شمار مى‏آمد.(16) او به سال 150 هجرى قمرى در كوفه بدرود حيات گفت.(17)

3. ابوبصير؛ ليث بن البَختَرىّ مرادى‏

او نيز از نزديكان و شاگردان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و سخنان بسيارى را نيز از آن دو بزرگوار نقل كرد. او كتابى نگاشت كه بسيارى از دانشمندان آن را تأييد و از آن روايت كردند.(18) «شعيب عقرقونى» مى‏گويد:
«از امام صادق(ع) پرسيدم: اگر احتياج به پرسش در مورد مسئله‏اى پيدا كرديم از چه كسى سؤال كنيم؟ امام پاسخ فرمود: از ابابصير».(19)

4. بُريد بن معاويه عجلى‏

او از بزرگان روزگار خويش و فقيهى ماهر بود و نزد امام باقر(ع) جايگاهى ويژه داشت و نيز داراى كتابى بود كه برخى از دانشمندان بعد از او، از آن روايت كرده‏اند.(20)
«ابو عُبيدة حِذاء» مى‏گويد:
«از امام صادق شنيدم كه فرمود: زراره، ابو بصير، محمد بن مسلم و بُريد از كسانى هستند كه خداى بزرگ در مورد آنان مى‏فرمايد: (وَالسّابِقونَ السابِقونَ اُولئِكَ المُقَربُونَ)(21) (واقعه: 10و11)».
امام صادق(ع) در روايتى ديگر مى‏فرمايد:
«هيچ كس به اندازه زراره، ابوبصير، محمد بن مسلم و بريد بن معاويه ياد ما را زنده نگاه نداشت و احاديث پدرم را احيا نكرد. اگر اينها نبودند كسى تعاليم دين و مكتب پيامبر(ص) را گسترش نمى‏داد. اينان پاسداران دين و امينان پدرم بودند كه بر پاسدارى از حلال خدا و حرام او كمربستند. آنان هم در دنيا به ما نزديك بودند و هم در آخرت با مايند».(22)
او در دوران امامت امام صادق(ع) زندگى را فرو گذاشت و در خاك آرميد.(23)
در اين ميان، بزرگان ديگرى چون؛ «جابر بن يزيد جعفى»، «حمران بن اعين»، «هشام بن سالم»، «فضيل بن يسار»، «ابان بن تغلب»، و بسيارى ديگر از بزرگان و فرهيختگان(24) اين عصر را نيز مى‏توان نام برد.

در پى انحرافات عميقى كه پس از رحلت رسول اكرم(ص) به وجود آمد، رخداد تأسف برانگيزى دامن‏گير جهان اسلام شد و آن جلوگيرى از تدوين احاديث اهل بيت عليهم السلام بود كه آثار زيان‏بار آن ساليان دراز بر پيشانى فرهنگ دينى مردم باقى ماند. نزديك به يك قرن از نگاشتن و محفوظ داشتن احاديث نبوى(ص) و سخنان تابناك اهل بيت: جلوگيرى شديد به عمل آمد و به جاى آن سيل عظيمى از تحريفات در زمينه احاديث نبوى(ص) و جعل آنها به فرهنگ و اعتقاد مردم روى آورد كه به «اسرائيليات» شهرت يافت؛ تا سال 100 هجرى كه «عمر بن عبدالعزيز» فرمان تدوين احاديث را به «ابوبكر بن محمد انصارى» صادر كرد. او كه از رجال و بزرگان تابعين به شمار مى‏رفت و از اصحاب على(ع) شمرده مى‏شد، به بازگرداندن فدك به اهل بيت عليهم السلام و تدوين حديث كمربست.(25) امام باقر(ع) از اين فرصت استثنايى كمال بهره را برد و بيان احاديث را آغاز كرد و راويان مختلف از ايشان ده‏ها هزار حديث نقل كردند. در واقع، امام باقر(ع) نماينده مكتب اهل بيت عليهم‏السلام و نخستين سر و سامان دهنده احاديث تابناك معصومين عليهم السلام بود.
از اين رو، بسيارى از محدثين وقت با ديدن تلاش‏هاى بى‏دريغ امام، كمر به نگاشتن و نگاهدارى سخنان امام بستند و بدين سبب، بيشتر احاديث اهل بيت عليهم السلام، از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است.

يكى از شاخه‏هاى بزرگ علوم اسلام «علم اصول» است كه با بهره‏گيرى از آن احكام شرعى را از ادله شرعيه استخراج مى‏كنند. از اين رو، اجتهاد متوقف بر آن است و مجتهد براى استنباط احكام شرعى به آن نياز مبرم دارد و ملكه اجتهاد براى او حاصل نمى‏شود، مگر اينكه به تمامى بحث‏هاى آن آشنايى كامل داشته باشد.
تمامى دانشمندان شيعى بر اين باورند كه امام باقر(ع)، نخستين كسى بود كه اين علم را تأسيس كرد و قواعد آن را به وجود آورد و بدين وسيله دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان اسلامى گشود.(26)
قواعدى را كه امام تأسيس كرد به اين نام‏ها در بين اصوليين شهرت يافت.
استصحاب، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده نفى ضرر، علاج تعارض بين اخبار و...
تمامى اين قواعد به همراه اخبارى كه از امام در مورد آنها وارد شده است، در كتاب‏هاى اصولى موجود است. به گونه‏اى كه هر يك از اين روايات، درون مايه تأسيس قاعده‏اى بزرگ در اصول فقه قرار گرفت(27) و آن را مبناى قواعد اصولى قرار دادند.(28)

امام باقر(ع) وقتى باب اجتهاد را به روى دانشمندان گشود، عده‏اى با اتخاذ برخى شيوه‏هاى نادرست در اجتهاد، مانند «قياس» و «استحسان» استنباط احكام شرعى را با خطرى جدى روبه‏رو كردند. آنان با قوانينى اين گونه، گاه به مخالفت با نصّ كتاب و سنّت و سيره رسول خدا(ص) برخاستند.(29)
از اين دانشمندان، مى‏توان از «نعمان بن ثابت» نام برد كه به نام «ابو حنيفه» شهرت يافت. او فتاوى عجيب و قياساتى را وارد كرد و بر پايه گمان و سليقه خود فتواهايى داد كه اين فتاوى اكنون در دست است.(30) از ديگر اين افراد مى‏توان از «سفيان بن سعيد بن مسروق» مشهور به «سفيان ثورى» نام برد كه برخى نيز او را از اطرافيان امام صادق(ع) ذكر كرده‏اند.(31) از او نيز رواياتى در دست است كه دلالت بر كژانديشى او دارد. آنان گاه مورد لعن اهل بيت عليهم‏السلام نيز قرار مى‏گرفتند.(32)
آنچه اهميت دارد اين است كه اين گونه برداشت‏هاى اشتباه و به كار گيرى شيوه‏هاى نادرست در استنباط احكام، همواره مورد ذمّ اهل بيت عليهم السلام بوده و بخشى از تلاش‏هاى امام باقر(ع) را نيز در زمينه مبارزات فرهنگى به خود اختصاص مى‏داده است. امام براى زدودن اين شيوه و به كارگيرى كاركردهاى صحيح اجتهاد به اصحاب وارسته خود مى‏فرمود:
«سنت رسول خدا قياس بردار نيست. چگونه مى‏توان قياس را ملاك [استنباط حكم ]قرار داد، در حالى كه بر زن در دوران قاعدگى‏اش قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نيست؟».(33)

تلاش‏هاى گسترده و عميق امام باقر(ع) در نشر معارف اسلام ناب، سوق دادن امت به سوى فرهنگ انتظار امام آخرين (عج) بود. او در تبيين اين فرهنگ بر آن بود تا با روشن كردن زواياى پنهان فرج آل محمد(ص) و پاسخ دادن به پرسش‏هاى گوناگون، غيبت و ظهور او را امرى خدادادى و خارج از اختيار معرفى و نيز منتظران را به انتظار ظهور او ترغيب كند.
«ام هانى ثقفية» مى‏گويد:
«بامداد، خدمت سرورم محمد بن على الباقر(ع) رسيدم و گفتم: سرورم! آيه‏اى از كتاب خدا بر دلم خطور كرده و مرا پريشان ساخته و خواب از چشمم در ربوده است. فرمود: بپرس اى امّ هانى. گفتم: (فَلا اُقسِم بِالخُنَّسِ الجَوار الكُنّسِ) (تكوير: 15 و 16) فرمود: اى امّ هانى، خوب مسئله‏اى پرسيدى. او مولودى در آخر الزمان است. او مهدى اين دودمان است و براى او غيبتى خواهد بود كه اقوامى در آن گمراه مى‏شوند و گروهى نيز هدايت مى‏يابند و خوشا بر تو اگر او را دريابى و خوشا به حال كسى كه او را دريابد».(34)

1. بازيافت بهره‏گيرى صحيح از قرآن‏

هر چند سياست جلوگيرى از تدوين احاديث نبوى(ص) با شعار «كافى بودن قرآن» پيش مى‏رفت، اما از عمل به قرآن خبرى نبود و فقط از آن به صورت ابزارى براى جلوگيرى از نشر معارف اهل بيت عليهم السلام و زنده شدن نام آنها استفاده مى‏شد. كتاب خدا به ابزارى براى دست‏يابى به اغراض سياسى و سركوبى پيروان اهل بيت عليهم السلام با تأويل و تفسير به رأى، به ابزار سركوبى مخالفين تبديل شده و در واقع، قرآن در انزواى شديد بود.
امام باقر(ع) در جايگاه بهترين مفسّر قرآن با بازگو كردن تفسير درست آيات، بسيارى از ابهام‏ها را زدود و مشت مخالفين و سودجويان را باز كرد. او همواره براى به اثبات رسانيدن مدّعاهاى خود از آيات قرآن بهره مى‏جست و كلام خدا را گواه بر سخن خويش مى‏گرفت و مى‏فرمود:
«هر چه را مى‏گويم از من سؤال كنيد [اين كه گفتى‏] در كجاى قرآن آمده تا آيه مربوط به آن را برايتان تلاوت نمايم».(35) امام به اندازه‏اى بر آيات قرآن تسلط داشت كه «مالك بن اعين جهنى» شاعر هم عصر امام درباره او سرود:
«اگر مردم در صدد جست‏وجوى علوم قرآن بر آيند، بايد بدانند كه قريش بهترين داناى آن را دارد و اگر امام باقر(ع) در علوم قرآنى لب به سخن گشايد، فروع زيادى براى آن ترسيم خواهد نمود...»(36)
شايان ذكر است كه امام كتابى در تفسير قرآن نگاشت كه «زياد بن منذر» و بسيارى از بزرگان چون «ابو بصير» از آن روايت كردند.(37)

2. مرجعيت فقهى و موقعيت پاسخگويى علمى‏

از ديگر تلاش‏هاى چشم‏گير امام در راستاى نشر تعاليم اسلامى، مرجعيت عملى امام در پاسخگويى به مسايل فقهى مردم بود. «ابو حمزه ثمالى» مى‏گويد:
«نزد امام باقر(ع) در مسجد پيامبر(ص) نشسته بودم كه مردى نزد من آمد و سلام كرد و پرسيد: كيستى اى بنده خدا؟ گفتم: از كوفيان هستم، چه مى‏خواهى؟ گفت: آيا ابا جعفر را مى‏شناسى؟ گفتم: بله، كارت با او چيست؟ گفت: چهل مسئله آماده كرده‏ام و در پى جواب آنم تا بدانم به كدام بايد عمل كنم... در اين هنگام، امام وارد شد؛ در حالى كه جماعتى از اهل خراسان و ديگر استان‏ها همراه وى بودند و در مورد مسايل حج از امام مى‏پرسيدند. آن مرد نيز نزديك امام نشست و پرسش‏هاى خود را مطرح كرد و پاسخ گرفت».(38)
همچنين، بسيارى از دانشمندان چون «قتادة بن دعامة»، «طاووس يمانى» و «عاصم بن عمر»، هر گاه حضرت را مى‏ديدند براى پاسخ گرفتن پرسش‏هاى خود از لحظات بهره مى‏جستند و در هر حالى از امام سؤال مى‏كردند. نمونه‏هاى زيادى از اين گونه گفت‏وگوها و پرسش و پاسخ‏ها در تاريخ آمده است.(39)

3. شناساندن رهيافتى جايگاه امام‏

امام باقر(ع) تلاش فراوانى براى جلب دل‏ها به سوى دوستى اهل بيت عليهم السلام مبذول مى‏داشت و در صدد بود تا با اين شيوه، جايگاه امامت را به گونه‏اى روشن‏تر براى مردم ترسيم كند و وسيله نجات و رستگارى را به آنان بنماياند. «حكم بن عتيبه» طى داستان تأثير گذارى در اين باره مى‏گويد:
«من كنار ابا جعفر(ع) در مجلس پر ازدحامى نشسته بودم كه پيرمردى عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ايستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اى پور پيامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضرين كرد و به آنان نيز سلام نمود. پس پيش روى امام آمد و گفت: اى پسر فرستاده خدا، مرا نزديك خود جاى ده كه جانم فدايت باد! به خدا سوگند كه من شما [ اهل بيت‏] را دوست مى‏دارم و با هر كه شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند كه اين دوستى با شما [ اهل بيت‏] و دوستداران‏تان به خاطر مطامع دنيوى نيست. من از دشمنان شما بيزارم و سوگند كه دشمنى‏ام با آنان به خاطر گمراهى و زبونى‏شان است. سوگند كه حلال شما را حلال مى‏دانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار داده‏ام. فدايت شوم، آيا بر من اميدى [ از رستگارى ]هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بيا. و او را آنقدر به پيش خواند كه پهلوى خود نشاند و فرمود: اى پيرمرد! مردى از پدرم على بن الحسين(ع) همين را پرسيد و پدرم پاسخ داد: آن گاه كه از دنيا رخت بر بستى، نزد جدم رسول خدا(ص)، حسن(ع) و حسين(ع) و فرزندانش وارد مى‏شوى. دلت سرور مى‏يابد، خاطرت آسوده مى‏گردد، چشمت [به ديدارشان‏] روشن مى‏شود و به بهترين گونه نزد پروردگارت حاضر مى‏شوى و آن گاه كه جانت به اينجا رسيد [ و به گلوى پيرمرد اشاره فرمود] در بالاترين منزلگاه با ما خواهى بود و زندگانى آخرت، روشنى چشمت خواهد شد. پيرمرد از خرسندى پرسيد: چگونه؟ امام باز هم برايش گفت. پيرمرد با شور و اشتياقى بسيار گفت: اللَّه اكبر! آيا به راستى آن گاه كه بميرم نزد پيامبر و خاندانش وارد مى‏شوم و [از ديدارشان ]ديده روشن مى‏كنم؟ و...
اشك شوق بر رخسار پيرمرد تراويد، زانوانش سست شد، گريه‏اش بالا گرفت و بر زمين نشست. حاضرين نيز با ديدن اين عشق‏بازى اشك شوقشان بيرون تراويد. امام اشك از چشمان پيرمرد پاك كرد. پيرمرد گفت: اى فرزند فرستاده خدا، فدايت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسيد و بر صورت و چشمانش كشيد. آن گاه گريبان گشود و دست امام را بر روى قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما [اهل بيت عليهم السلام‏] باد و رفت. امام به حاضرين رو كرد و فرمود: هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند به او نگاه كند. راوى مى‏گويد: هرگز مجلسى را چنين حسرت زده نديده بودم».(40)

4. نيايش؛ كانون ترويج آموزه‏هاى دينى‏

يكى از فعاليت‏هاى بارز امامان در زمينه نشر تعاليم دينى و آموزه‏هاى بلند عرفانى، بهره‏گيرى از زبان نيايش براى اشاعه فرهنگ ارتباط با خدا در تمامى حالات زندگى است. آنان در هنگامى كه جامعه را امواج متلاطم فساد و تباهى، زورگويى و زر سالارى و خفقان و اسلام ستيزى در نورديده بود، با خداى خويش راز و نياز مى‏كردند و براى بيان بخشى از عقايد و فرهنگ اسلامى از دعا بهره مى‏گرفتند و در سنگر دعا، مردم را به توجه بيشتر به پروردگار و مبارزه با زورگويان فرا مى‏خواندند. هر چند مقصود اصلى آنان در اين نيايش، بندگى و پرستش خداى بزرگ بود، با توجه به تعابيرى كه در نيايش آنها وجود دارد از لابه‏لاى آن، مفاهيمى چون خلافت اهل بيت عليهم السلام، عدم سكوت در برابر ظلم و... را نيز مى‏توان دريافت.
در بيشتر ادعيه، جمله صلوات بر محمد و آل محمد(ص) به چشم مى‏خورد و اين در حالى است كه دشنام به اهل بيت عليهم السلام به ويژه اميرالمؤمنين(ع) سكه رايج حكمرانان وقت شده و آيات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود. امام باقر(ع) در نيايشى براى دريافت خواسته‏هاى خود از خدا، چنين مى‏فرمايد:
«... پروردگارا، تو را به تمامى نام‏هايت مى‏خوانم كه آنها را خود ناميدى و يا در كتابت فرو فرستادى و يا آنها را بر برخى از بندگانت فرا آموختى كه بر محمد(ص) و خاندان او درود فرستى و قرآن را بهار قلبم قرار دهى و آن را نور چشمم و وسيله از بين بردن غم‏هايم قرار دهى...».(41)
امام در ديگر دعاهاى خود افزون بر اين مسايل، اعتقادات درست اسلامى را در زمينه يگانه‏پرستى، خدا محورى، رسالت، بازگشت به سوى خدا، وسوسه‏هاى شيطان و... نيز بيان مى‏كردند.(42)

پى‏نوشت‏ها:

1) ابو جعفر محمد بن على، ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابى طالب، بى‏جا، انتشارات ذوى القربى، چاپ اول، 1421 ق، ج 4، ص 211.
2) محمد بن محمد نعمان شيخ مفيد، الارشاد، قم، مؤسسه آل البيت، بى‏تا ، ج 2، ص 230.
3) همان، ص 231.
4) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 221؛ سيد محسن امين، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، بى‏تا، ج 1، ص 651.
5) محمد بن حسن، حرّ عاملى، وسائل الشيعة، قم، مؤسسه آل البيت، 1409 ق، وسايل الشيعه، ج 18، ص 9.
6) ن. ك: محمد بن يعقوب الكلينى، اصول كافى، قم، انتشارات اسوه، ج 2، كتاب الحجة.
7) ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، رجال الطوسى، نجف، مطبعة الحيدرية، 1381 ق، چاپ اول، صص 102 - 142.
8) ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، اختيار معرفة الرجال، قم‏مؤسسه آل البيت:، 1404 ق، ج 2، ص 345.
9) همان، ص 348.
10) همان، ص 378.
11) محمد جوهرى، المفيد من معجم رجال الحديث، قم، مكتبة المحلاتى، 1417 ق، ص 578.
12) اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 383.
13) همان، ص 391.
14) همان.
15) همان، ص 386، اعيان الشيعه، ج 1، ص 650.
16) محمد بن النعمان العكبرى البغدادى (شيخ مفيد)، الإختصاص، قم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلميه، ص 51.
17) ابوالعباس احمد بن على بن نجاشى كوفى، رجال النجاشى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1407 ق، ص 324.
18) رجال النجاشى، ص 321.
19) اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 400.
20) رجال النجاشى، 112.
21) اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 348.
22) همان؛ الاختصاص، ص 66.
23) رجال النجاشى، ص 112.
24) رجال الطوسى، صص 102 - 104.
25) قاموس الرجال، ج 11، ص 232؛ ابن عماد ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد العكرى الحنبلى، تذكرات الذهب فى اخبار من ذهب، بيروت، دار ابن كثير، 1408 ق، چاپ اول، ج 2، ص 90.
26) باقر شريف قرشى، حياة الامام محمد الباقر7، نجف، مطبعة النعمان، (ع)139 ق، چاپ اول، ج 1، ص 226.
27) نك: وسائل الشيعه، ج 2، ص 1006، ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، تهذيب الاحكام، تهران، مكتبة الصدوق، 1417 ق، چاپ اول، ج 1، ص 446؛ ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، بيروت، دارالاضواء، 1406 ق، چاپ سوم، ج 1، ص 183.
28) روح اللَّه خمينى، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1417 ق، چاپ اول، ص 41؛ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1416 ق، چاپ ششم، ج 2، صص 564 و 697، 737؛ محمد باقر صدر، دروس فى علم الاصول، قم، مركز الابحاث و الدراسات التخصّصيه للشهيد الصدر، 1421 ق، ج 1، ص 454.
29) المفيد من معجم رجال الحديث، ص 641.
30) ن. ك، محمد تقى التسترى، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم، 1415 ق، ج 10، صص 376 - 386.
31) المفيد من معجم رجال الحديث، ص 255.
32) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 2، ص 306.
33) بحارالانوار، ج 2، ص 307.
34) ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بابويه القمى الصدوق، كمال الدين و تمام النعمة، تهران، مكتبة الصدوق، 1390 ق، ج 1، ص 330.
35) ابو منصور احمد بن على بن ابى‏طالب الطبرسى، الاحتجاج، قم، دارالاسوه للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1416 ق، ج 2، ص 169.
36) سيد جمال‏الدين احمد بن على بن الحسنى معروف به ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى‏طالب، نجف، منشورات المطبعة الحيدرية، 1380 ق، چاپ دوم، ص 195؛ على بن محمد، ابن احمد مالكى، الفصول المهمة فى معرفة الأئمة، قم، مؤسسه دارالحديث الثقافيه، چاپ اول، 1422 ق، ج 2، ص 879، الارشاد، ج 2، ص 226.
37) المجمع العالمى لاهل البيت، اعلام الهداية، قم، مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمى لأهل البيت، چاپ اول، 1422 ق، ج 7، ص 215.
38) بحارالانوار، ج 46، ص 357.
39) ن، ك: همان، صص 349 - 354.
40) بحارالانوار، ج 46، ص 361.
41) ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، بيروت، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1414 ق، چاپ سوم، ص 213.
42) ن. ك: همان، صص 212 - 219 و 357.

منبع:پاسدار اسلام - شماره 279