نویسنده:حسن رهبری

یکی دیگر از مراحل شناخت قرآن، همانا «تفقّه» است. تفقّه در تعریف اهل لغت، از ریشه «فقه» به معنای درک عمیق علمی و تخصّص یافتن در آن است؛ که غالباً در علوم دینی و احکام شرعی کاربرد دارد.29
این تعریفی که بیشتر لغت شناسان از واژه تفقّه کرده‌‏اند، فرق چندانی با تفکّر و تعقّل نشان نمی‏دهد؛ و مفهوم دقیق‏تری از آن را افاده نمی‏کند. معنای دقیق و عمیق تفقّه آنجا روشن می‏شود که در سیاق سخن وحی بدان توجّه شود.

آنچه از قرآن کریم برداشت می‏شود این است که حوزه عمل تفکّر و تعقّل - با وجه تمایزی که میان آن دو وجود دارد و قبلاً به آن اشاره کردیم - تا کرانه عقل است؛ امّا حوزه عمل تفقّه، فراتر از عقل، یعنی قلب است. تفکّرات و تعقّلات آن گاه که با خمیرمایه ایمان آمیخته و به اعتقاد معنوی تبدیل می‏شود، از حوزه عقل پا فراتر نهاده و در برترین جایگاه وجودی انسان که قلب است، جای می‏گیرد.
بنابراین تفقّه، یعنی تعقّل در مفاهیم شرعی برای درک حقیقت و یقین به آن‏ها. بدیهی است که دین، هویت قلبی دارد؛ زیرا با ایمانی موضوعیّت می‏یابد که جایگاه آن در قلب است.
به این آیات قرآنی بنگرید:
«فَمَنْ یُرِدِاللَّهُ اَنْ یَهدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسلامِ...» (انعام/ 125)
«آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‏اش را برای اسلام می‏گشاید.»
«قالَتِ الاعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنوا وَ لکنِ قوُلوُا اَسْلَمنا وَ لَمّا یَدخُلِ الایمانُ فِی قُلوُبِکُم...» (حجرات/ 14)
«بادیه‏نشینان گفتند: ایمان آورده‏ایم. بگو: شما ایمان نیاورده‏اید؛ بلکه بگویید، اسلام آورده‏اید، زیرا هنوز ایمان به قلب شما وارد نشده است.»
با توجه به پایگاه قلبی دین که قلب است قرآن عظیم، دستور تفقّه در دین را صادر می‏کند و می‏فرماید:
«... فَلَو لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوُا فی الدّینِ وَ لِیُنْذِروُا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحْذَروُنَ...» (توبه/122)
«چرا از میان هر اجتماعی، کسانی کوچ نمی‏کنند، تا دین‏شناس گردند و به هنگام بازگشت به سوی جامعه خود، آنان را بیم دهند؟ شاید بترسند و خودداری کنند!»
برای شناخت بیشتر مفهوم و جایگاه قلبی تفقّه، قرآن کریم آیات زیادی دارد که برخی از آنها چنین‏اند:
«... لَهُم قُلوُبٌ لایَفْقَهوُنَ بِها...» (اعراف/ 179)
«آنان قلب‏هایی دارند که با آن نمی‏فهمند.»
«وَ جَعَلْنا عَلَی قُلوُبِهِم اَکِنَّةً اَنْ یَفْقَهوُهُ.» (انعام/ 25)
«بر دل‏های آنان پرده‏ها افکنده‏ایم تا آن را نفهمند.»
«صَرَفَ اللَّهُ قلوبَهُم بِاَنَّهُمْ قَومٌ لا یَفْقَهونَ.» (توبه/ 127)
«خداوند دل‏هایشان را منصرف ساخته؛ چرا که آنان گروهی هستند که نمی‏فهمند.»
«رَضوُا بِاَنْ یَکوُنوُا مَعَ الْخوالِفَ وَ طُبِعَ عَلی قلوبِهِم فَهُم لا یَفْقَهوُنَ» (توبه/ 87)
«آنان راضی شدند که از بازنشستگان باشند )به جهاد نروند(؛ و بر دل‏هایشان مهر نهاده شده؛ از این رو نمی‏فهمند.»
یعنی آنان با چشم ظاهربین خود آنچه از جهاد می‏بینند، سختی‏ها و زخم شمشیرهاست؛ در حالیکه، «جهاد دری است از درهای بهشت، که خداوند آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است...»30
و دارای خیر دنیوی و اخروی است.31 نتیجه روی گردانی از جهاد، علاوه بر خواری و ذلّت و محرومیّت از نعمت‏های دنیوی این است که: «و ضُرِبَ عَلی قلبِهِ بِالاسهابِ، و اُدیلَ الحقُّ مِنهُ»32 دل او در پرده گمراهی مانده و حق از او روی می‏گرداند.»

تعقّل، تحلیل‏گر و پردازش‏گر مطالب شنیداری، بدون خمیرمایه ایمان است ولی تفقّه علاوه بر تحلیل و پردازشگری مطالب شنیداری، با خمیرمایه ایمان نیز همراه است. از این رو، فقاهت، جایگاه رفیع‏تری نسبت به تعقّل دارد.
گاهی در عبارات قرآنی و روایی، به دلیل رابطه نزدیک عقل و قلب، این دو واژه، جانشینی همدیگر را می‏پذیرند؛ امّا باید توجّه داشت که این همراهی و هم معنایی تا آنجاست که عنصر ایمان در آن دخالت نداشته باشد؛ آن گاه که عنصر ایمان در ماجرا دخالت کرده، دل و دِماغ، راه خود را از هم تفکیک می‏کنند.
دِماغ، حوزه تعقّل را سرپرستی می‏کند و دل، حوزه تفقّه را.
با این توضیحی که گفته آمد، به ارتباط تفقّه با مطالب شنیداری در قرآن می‏نگریم:
«وَ مِنهُمْ مَنْ یَستَمِعُ اِلَیکَ وَ جَعَلنا عَلی قُلوُبِهِم اَکَنَّةً اَنْ یَفقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِم وقراً وَ اِنْ یَرَوا کُلَّ آیَةٍ لایُؤمِنوُآ بِها...» (انعام/ 25)
«برخی از آنان به تو گوش فرا می‏دهند؛ ولی بر دلهای آنان پرده افکنده‏ایم تا آن را نفهمند؛ و در گوش آنان سنگینی قرار داده‏ایم، که اگر تمام نشانه‏های حق را ببینند، ایمان نمی‏آورند.»
«وَ اِذ قَرَأتَ القُرآنَ جَعَلنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذینَ لایُؤمِنُونَ بِالاخِرَةِ حِجاباً مَستوراً. وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم اَکِنَّةً اَن یَفْقَهُوُهُ وَ فی آذانِهِم وَ قراً...» (اسراء/ 45-46)
«هنگامی که قرآنی می‏خوانی، میان تو و آنان که به آخرت ایمان نمی‏آورند، حجاب ناپیدایی قرار می‏دهیم، و بر دل‏هایشان پوشش‏هایی، تا آن را نفهمند؛ و در گوش‏هایشان سنگینی.»
«وَ مَن اَظلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَاَعرَضَ عَنها و نَسِیَ ما قَدَّمَت یَداهُ اِنّا جَعَلنا عَلی قُلوُبِهِم اَکِنَّةً اَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وان تدعُهُم الی الهُدی فلن یَهتَدوا اِذاً اَبَداً.» (کهف/ 57)
«چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شده، و از آن روی گرداند، و آنچه را با دست‏های خود پیش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دل‏های اینان پرده‏هایی افکنده‏ایم تا نفهمند؛ و در گوش‏هایشان سنگینی قرار داده‏ایم؛ از این رو، اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمی‏شوند.»
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبعُ وَ الارضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ اِنْ مِن شی‏ءٍ اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَ لکِن لا تَفقَهونَ تَسبیحَهُم...» (اسراء/ 44)
«آسمان‏های هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او می‏گویند، و هر موجودی، تسبیح و حمد او می‏گوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی‏فهمید.»
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
«قالُوا یا شُعَیبُ ما نَفْقَهُ کَثیراً مِمّا تَقولُ...» (هود/ 91)
«گفتند: ای شعیب! بسیاری از آنچه را می‏گویی، ما نمی‏فهمیم (نمی‏توانیم قلباً ایمان بیاوریم).»
«قالَ ربِّ اشْرَح لی صَدری. وَ یَسِّرلی اَمری وَ احلُل عُقدةً مِن لِسانی. یَفقَهوا قَولی.» (طه/ 25-28)
«(موسی) گفت: پروردگارا! سینه‏ام را گشاده کن؛ کارم را برایم آسان گردان، گره از زبانم بگشای؛ تا سخنان مرا بفهمند (ایمان بیاورند).»
«...فَمالِ هؤُلاءِ القَوْمِ لا یکادوُنَ یَفقَهوُنَ حدیثاً.» (نساء/ 78)
«چرا این گروه، حاضر نیستند سخنی را درک کنند (ایمان بیاورند)؟»
«حَتّی اِذا بَلَغَ بَینَ السَّدّینِ وَجَدَ مِن دوِنِهِما قَولاً لایکادوُنَ یَفقَهوُنَ قولاً.» (کهف/ 93)
«تا اینکه (ذوالقرنین) به میان دو کوه رسید؛ در دامنه آنها، قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی‏فهمیدند.
این شواهد قرآنی، کاملاً نشان می‏دهد که مواد اولیّه تفقّه، مطالب شنیداری است، و آن گاه که در فرایند تعقّل، با ملاطی از ایمان آمیخته شد، دلنشینی را بر می‏گزیند؛ چنان که گفته‏اند:
«... و یظهر من بعض الاخبار، انّ الفقه هوالعلم الرّبانی المستقرّ فی القلب الذّی یظهر آثاره علی الجوارح.»33
«از برخی اخبار چنین بر می‏آید که فقه، علم ربّانی است که در قلب مستقر می‏باشد، چنانکه آثار آن در کنش‏های انسانی خود را بروز می‏دهد.»
البته بدیهی است که مُظهر مطالب شنیداری، گاه زبان انسانی است و گاه زبان قلم. و در عصر رسالت و امامت، بیشتر پیام‏های الهی از نوع نخستین بود، که شکل زبانی - شنیداری داشته است؛ ولی در دوران بعد از آن، غالباً زبان قلمی دارد، که شکل زبانی - نوشتاری به خود گرفته است.
امروز قرآن و روایاتی که در دسترس ماست، جملگی از نوع اخیر است.
پس تفقّه، کاوش علمی - دینی است که از مسیر گوش تا قلب را طی می‏کند و چون به یقین تبدیل شد، در قلب جای می‏گیرد.
این است که امیر مؤمنان حضرت علی‏علیه السلام می‏فرماید:
«اِنَّ مَحلَّ الایمانِ الجَنانُ وَ سَبیلَهُ الاذُنانِ»34
«به راستی که جایگاه ایمان، قلب است؛ و مسیر ایمان هم گوش‏هایند.»
«وَ تَعَلَّموا القرآنَ فانّهُ اَحسنُ الحدیثِ، وَ تفقَّهوا فیه فَانَّهُ ربیعُ القلوبِ، و استَشفَعوا بنوره فانّه شِفاءُ الصّدورِ.»35
«قرآن را بیاموزید، که بهترین گفتار است؛ و در آن نیک بیندیشید که آن همانا بهار دل‏هاست. از نور آن شفا و بهبودی بخواهید که همانا در آن شفای سینه‏هاست.»

یکی از مراحلی که در قرآن‏شناسی بسیار بدان تأکید شده، همانا مرحله «تذکّر» است.
تذکّر از امور قلبی است که انسان را در مجاهده با نفس و شیطان کمک می‏نماید.
دانشمندان عرفانی را نظر بر این است که تذکّر از نتایج تفکّر است. از این رو، منزل تفکّر را بر منزل تذکّر، مقدّم دانسته‏اند.
خواجه عبداللَّه انصاری می‏گوید:
«تذکّر فوق تفکّر است. زیرا این طلب محبوب است. و آن حصول مطلوب.» تا انسان در راه طلب و دنبال جست و جوست، از مطلوب، محجوب است.36

تذکّر از ریشه «ذکْر» است. ذکر در لغت به معانی: یادآوری کردن، به خاطر سپردن، چیزی را گفتن، پند دادن، مرد قوی، باران تند و چیزهای خشن و... آمده است.37

لغت شناسان قرآن می‏گویند که ذکر در قرآن به 18 معنا و مفهوم وارد شده، که عبارتند از:
«عمل صالح38، یاد خدا در زبان39، یاد خدا در قلب40، یادآوری41، به خاطر سپردن42، پند و موعظه43، بزرگواری44، خبر و آگاهی45، وحی46، قرآن47، تورات، لوح م48حفوظ49، سخن50، اندیشیدن51، نمازهای پنجگانه52، نماز جمعه53، توحید54 و پیامبر56¬.55
این معانی هیجده گانه هر چند از مفاهیم واقعی ذکر در قرآن به شمار می‏رود، ولی حقیقت ذکر آن گاه روشن می‏شود که این کلمه را همانند دیگر مراحل واژه‏شناسی قرآن، در چیدمان کلام الهی و در مجموع آیات قرآنی مورد کاوش و بازکاوی قرار دهیم.
در چنین کاوشی است که معنای جامعی از ذکر و تذکّر در صحیفه دل نورپردازی و پرتوافشانی می‏نماید؛ که اهل لغت و عرفان و تفسیر از آن غافل مانده‏اند.
چنین کاوشی ما را بدانجا می‏رساند که بگوییم: تفکّر، تعقّل، تفقّه و تدبّر هر کدام مراحل و منازلی می‏باشند که ادراکات و دریافت‏های ما را از جهان هستی پردازش نموده و همچون جواهری آراسته به رنگ ایمان به صندوقچه دل می‏سپارند، تا آنجا ذخیره گردد.
بدیهی است که ذخایر ارزشمند همواره مورد طمع و دستبرد راهزنان‏اند. ذخایر آن گاه در امان خواهد بود که توسط نگهبانانی هم از درون و هم از بیرون حافظت شود.
ذکر، به مثابه نیروی حفاظتی است که از جواهرات ایمان در خزانه دل حراست و پاسداری می‏کند.
حضرت علی‏علیه السلام می‏فرماید:
«ذکرُ اللَّهِ مَطرَدَةُ الشّیطان.»57
«یاد خدا سبب گریز شیطان است.»
«ذکرُاللَّه رأسُ مالِ کلِّ مؤمنٍ و رِبحُه السّلامَةُ مِن الشّیطان.»58
«یاد خدا سرمایه هر مؤمنی است که سود آن رهایی از چنگال شیطان است.»
«ذکرُ اللَّه دعامةُ الایمان و عصمةٌ مِن الشّیطان.»59
«یاد خدا ستون ایمان و نگهبان از شیطان است»
«ذکرُ اللَّه طارد الداءِ و البؤس.»60
«یاد خدا دور کننده دردها و گرفتاری‏هاست»
«مَن أکثر ذکراللَّه فقد بری‏ء من النّفاق.»61
«آنکه بسیار یاد خدا کند از نفاق در امان است.»
چنانکه در این احادیث هم مشخص است، ذکر در انسان دقیقاً نقش حفاظتی را ایفاء می‏نماید؛ و مداومت جدّی بر آن، انسان را تا دایره عصمت، هدایت و ارشاد می‏نماید.
در قرآن نیز چنین مفهومی از ذکر و تذکّر نمایان است؛ که در شواهدی از آن، موضوع را توضیح خواهیم داد؛ ولی قبل از پرداختن به شواهد قرآنی، یادآوری این نکته لازم است که در قرآن واژه ذکر، آن‏جا که مربوط به عالَم علوی است و از بالا به پایین است و یا آنجا که بیان محاورات مردمی است، در بردارنده یکی از مفاهیم هیجده گانه‏ای است که قبلاً آوردیم؛ ولی آنجا که بیان حال و رابطه خالق و خدایشان است، یک معنا بیش ندارد؛ و آن یادآوری عظمت خداوند عالمیان است که در نهایت خوف و خشیت انجام می‏پذیرد؛ هر چند که به طور کلی در مفاهیم ذکر، نوعی ارتباط با عظمت، انذار، خوف و خشیت پدیدار است؛ امّا در ارتباط از پایین به بالا و از خلق به سوی خالق از مفهوم خاصی برخوردار است؛ و این یادآوری عظمت خداوند هستی و خوف از مقام و عذاب اوست که نقش پاسداری از اندوخته‏های ایمانی را در قلب انسان ایفا می‏نماید. اینک شواهد قرآنی را در این خصوص مرور می‏نماییم:
1- «وَ اذکُر رَبَّکَ فِی نَفسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً وَ دوُنَ الجَهرِ مِنَ القَولِ بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ و لاتکُن مِنَ الغافِلینَ.» (اعراف/ 205)
«پروردگارت را در دل خود از روی تضرّع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن؛ و از غافلان مباش.»
2- «اَلَّذینَ اِذا ذُکراللَّهُ وَ جِلَت قُلُوبُهُم.» (حج/ 35)
«همان‏ها که چون نام خدا برده می‏شود، دل‏هایشان پر از خوف می‏شود.»
3- «اِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتّبع الذِّکرَ وَ خَشِیَ الرَّحمنَ بِالغَیبِ.» (یس/ 11)
«تو فقط کسی را انذار می‏کنی که از این یادآوری پیروی کند و از خداوند رحمان در نهان بترسد.»
4- «لِتُنذِرَ قَوماً ما آتاهُم مِن نَذیرٍ مِن قبلِکَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّروُنَ.» (قصص/ 46)
«تا قومی را که پیش از تو انذار کننده‏ای برای آنان نیامده است بترسانی، شاید که متذکّر شوند (بترسند).»
5- «وَ جی‏ءَ یَؤمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَومَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْاِنسانُ وَ اَنّی لَهُ الذِّکری.» (فجر/ 23)
«در آن روز، جهنم را حاضر می‏کنند؛ در آن روز، انسان، متذکِّر می‏شود، (می‏ترسد)؛ اما این تذکّر چه سودی برای او دارد؟»
6- «فَذَکِّر بِالقُرآنِ مَن یَخافُ وَعید.» (ق/ 45)
«پس به وسیله قرآن، کسانی را که از عذاب من می‏ترسند، متذکّر ساز.»
7- «کتابٌ اُنزِلَ اِلیکَ فَلا یَکُن فِی صدرِکَ حَرَجٌ مِنهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذکری لِلْمُؤمِنینَ.» (اعراف/ 2)
«این کتابی است که بر تو نازل شده - پس نباید از ناحیه آن ناراحتی در سینه داشته باشی - تا به وسیله آن بیم دهی؛ و تذکّری است برای مؤمنان.»
8- «طه. ما اَنْزَلنا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقی. اِلاّ تَذکِرَةً لِمَن یَخشی.» (طه/ 1-3)
«ای رسول! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به زحمت افتی. آن را فقط برای یادآوری کسانی که می‏ترسند نازل کردیم.»
9- «وَ کَم اَهلَکْنا قَبلَهُم مِن قَرنٍ هُم اَشَدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبوا فِی البِلادِ هَل مِن مَحیصٍ. اِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکری لِمَن کانَ لَهُ قَلبٌ اَو اَلقَی السَّمعَ وَ هُوَ شَهیدٌ.» (ق / 36-37)
«چه بسا اقوامی را که بیش از آنان هلاک کردیم، اقوامی که از آنان قوی‏تر بودند و شهرها را گشودند، آیا راه فراری وجود دارد؟ در این تذکّری است برای آن کس که قلب (آگاه) دارد؛ یا گوش دل فرا دهد؛ در حالی که حاضر باشد.»
10- «کَلاّ بَل لایَخافوُنَ الآخِرَةَ. کَلاّ اِنَّهُ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ ذَکَرَهُ.» (مدّثّر/ 53-55)
«چنین نیست، بلکه آنان از آخرت نمی‏ترسند. چنین نیست آن یک هشدار باشی است، که هر کس بخواهد از آن پند گیرد.»
11- «فَاِمَّا تَثقَفَنَّهُم فِی الحَربِ فَشَرِّد بِهِم مِنْ خَلْفِهِمْ لَعَلَّهُم یَذَکَّروُنَ.» (انفال/ 57)
«اگر آنان را در جنگ بیابی، آن چنان به آنان حمله کن که جمعیّت‏هایی که پشت سرشان هستند، پراکنده شوند؛ شاید بترسند.»
12- «...اَوَلَم نُعَمِّرکُم ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیرُ...» (فاطر/ 37)
«آیا شما را به اندازه‏ای که برای آگاهی انسان لازم بود عمر ندادیم؟ و هشدار دهنده‏ای به سوی شما نیامد؟!»
13- «اِنَّ اللَّهَ... وَ یَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّروُنَ.» (نحل/ 90)
«خداوند... از فحشاء ومنکر و ستم، نهی می‏کند؛ و به شما هشدار می‏دهد؛ شاید متذکّر شوید.»
14- «اِنَّ الَّذین اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّروُا فَاذِا هُم مُبصرِونَ.» (اعراف/ 201)
«پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‏های شیطان شوند، به یاد (خدا) می‏افتند؛ و فوراً آگاه می‏شوند.»
15- «وَ لِباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیرٌ ذلکَ مِن آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّکُم یَذَکَّروُنَ.» (اعراف/ 26)
«لباس ترس و پرهیزگاری بهتر است، اینها از آیات خداست؛ تا متذکّر شوند.»
16- «اِنَّما المُؤمِنونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَاللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال/ 2)
«مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دل‏هایشان ترسان می‏شود.»
17- «هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ وَ لِیُنذَروُا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا اَنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ اوُلوُاالالبابِ.» (ابراهیم/ 52)
«این پیامی برای مردم است، تا همه به وسیله آن انذار شوند، و بدانند او خدای یکتاست؛ و تا صاحبان مغز پند گیرند.»
18- «اَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً و قائِماً یَحذَرُ الآخِرَةَ وَ یَرجوُا رَحمَةَ رَبِّهِ قُل هَل یَستَوی الّذینَ یَعلَمونَ وَ الَّذینَ لایَعلَمونَ اِنَّما یَتَذَکَّرُ اوُلوُاالالبابِ.» (زمر/ 9)
«یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می‏ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو: آیا کسانی که می‏دانند با کسانی که نمی‏دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می‏شوند.»
19- فَذَکِّر اِنْ نَفَعتِ الذِّکری. سَیَذَّکَّروُ مَن یَخشی.» (اعلی/ 9-10)
«پس تذکّر ده اگر تذکر مفید باشد. کسی که خدا ترس باشد، متذکّر خواهد شد.»
این آیاتی که به عنوان شاهد آوردیم و ده‏ها آیه دیگر، بیانگر آن است که تذکّر در سیر از خلق به سوی حق حاوی پیامی از عظمت‏شناسی، احساس خوف و خشیت، و بروز حالت زاری و سجده در مقابل پروردگار عالمیان است که همگی نشانه آمادگی و بیداری نیروهای حفاظتی در جان و دل انسان است؛ هر چند که در کلّیت ذکر، مفهومی از انذار و توجه به آسیب‏ها نهفته است.
از مجموعه آیات قرآنی چنین فهمیده می‏شود که همه مراحل تفکّر، تعقّل، تفقّه و تدبّر زمانی به سلامت، امنیّت، ثبات و اطمینان در وجود انسانی رسیده و او را به سوی رشد و تعالی هدایت می‏کند که قوّه تذکّر همواره در دل انسان زنده و بیدار بوده باشد.
علی‏علیه السلام می‏فرماید:
«فی الذِّکرِ حَیاةُ القلوبِ.»62
«ذکر، مایه زندگی دل‏هاست.»
و قرآن در یک کلام می‏فرماید:
«الَّذینَ آمَنوُا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِاللَّهِ اَلا بِذِکرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبِ.» (رعد/ 28)
«آنان کسانی هستند که ایمان آورده‏اند، و دل‏هایشان به یاد خدا مطمئن است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل‏ها آرامش می‏یابد.»

مداومت بر ذکر، بهترین عبادت‏هاست؛63 و بهترین ذکرها هم قرآن است.64 ذکر، مناره ایمان است؛65 که فکر66 و عقل و قلب را جلا و نورانیّت می‏بخشد.67 آنها را رشد می‏دهد؛68 و هدایت می‏کند.69 هیچ هدایتی مانند ذکر نیست؛70 زیرا که ستون ایمان و نگهبان استواری در برابر تهاجمات شیطانی است.71
امّا منشأ و خاستگاه ذکر، علم و حکمت می‏باشد؛ اهل ذکر، عالمان و راسخان در علم و صاحبدلانند.
بنگرید قرآن را:
1- «قُلْ هَل یَستَوی‏الَّذینَ یَعلَموُنَ والَّذینَ لایَعلَمونَ اِنَّمایَتَذَکَّروُا الااوُلوُاالالبابِ.» (زمر/ 9)
«بگو: آیا کسانی که می‏دانند با کسانی که نمی‏دانند یکسانند! تنها خردمندان متذکّر می‏شوند.»
2- «یُؤتِی الحِکمَةَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُوتَ الحِکمَةَ فَقَد اُوتِیَ خَیراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ اِلاّ اولوا الاَلبابِ.» (بقره/ 269)
«دانش و حکمت را به هر کس بخواهد می‏دهد؛ و به هر کس حکمت داده شود، خیر فراوانی داده شده است؛ و جز خردمندان، متذکِّر نمی‏شوند.»
3- «... وَ ما یَعلَمُ تَأویلَهُ اِلاّ اللَّهُ وَ الرّاسِخونَ فِی العِلمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِن عندِ رَبِّنا وَ ما یَذَکَّروُا اِلاّ اُولوُا الاَلبابِ.» (آل عمران/ 7)
«تفسیر آن (متشابهات قرآن را) جز خدا و راسخان در علم نمی‏دانند. می‏گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگار ماست؛ و جز صاحبان عقل، متذکّر نمی‏شوند.»
4- «فَسَئَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِنْ کُنتُم لاتَعلَموُنَ.» (انبیاء/ 7)
«اگر نمی‏دانید، از آگاهان بپرسید.»
5- «کتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ مُبارکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ اوُلوُاالاَلبابِ.» (ص/ 29)
«این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده‏ایم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند.»
از این روی، کسانی اهل ذکر به شمار می‏روند که دارای قدرت تفکّر، تفقّه و تدبّر بوده و همواره با یاد خدا از باورهای تکوینی و تشریعی خود پاسداری می‏نمایند.

اولواالالباب، در لغت به صاحبان عقل و خرد ترجمه شده است؛ به دلیل اینکه «الباب» جمع «لب» بوده و «لبّ» هم به خالص هر چیز، عقل کامل و قلب گفته می‏شود.
اما با تعبیری که از اولواالالباب در قرآن مشاهده کردیم، اولواالالباب، صاحبان علم و حکمتی هستند که به هر چیزی که از جانب خدا آمده است ایمان دارند؛ و اهل ذکر نیز می‏باشند.
حال با این تعبیر، از آنجا که طبق آیات قرآنی و روایات رسیده، عقل سلیم، حکمت، ایمان و تذکّر، محل استقراری جز قلب ندارند،72 از این رو اولواالالباب، با مفهوم «صاحبدلان مؤمن و متّقی» بیشتر سازگاری نشان می‏دهد؛ تا صاحبان عقل و خرد؛ زیرا که صاحبان عقل و خرد، هر مؤمن و غیرمؤمنی را شامل می‏شود؛ در حالی که اولواالالباب، مدالی است که جز مؤمنان عالم و پرهیزگار را نشاید.
از این رو، قرآن تنها صاحبدلان را اهل ذکر و تذکّر واقعی معرفی می‏نماید و می‏فرماید:
«اِنّما یتذکّر اولواالالبابِ» «وَ ما یَذَّکَّرُ اِلاّ اُولواالالبابِ.»

با توجه به تعریفی که از تذکّر آورده شد، این سئوال به ذهن می‏آید که پس فرق تذکّر با تقوا چیست؟ اگر تذکّر حالت انذار و آسیب‏شناسی دارد، تقوا هم از چنان خصوصیّتی برخوردار است.73
اگر تذکّر، قوه حفاظتی و بازدارندگی به شمار می‏رود، تقوا هم چنین است.74 اگر جایگاه تذکّر، قلب است، تقوا هم جایگاه قلبی دارد.75 اگر تذکّر، از مرتبت بالایی برخوردار است، تقوا هم دارای مرتبت رفیعی است76؛ پس چگونه از هم تمییز داده می‏شوند؟ و وجوه تمایز آنها چیست؟
این سئوال، پاسخ مفصلی را می‏طلبد که از حوصله این مقال خارج است؛ ولی اجمالاً می‏توان چنین گفت:
مهم‏ترین و اساسی‏ترین فرقی که تذکّر و تقوا با هم دارند، این است که تذکّر، ارتباطش با اندیشه است؛ و تقوا ارتباطش با عمل است. تذکّر، در سامانه ایمان همواره نقش ورودی و بازخوردی دارد؛ ولی تقوا نقش خروجی را ایفا می‏کند.
تقوا، کیفیت تولید و چگونگی عملکرد انسان را نشان می‏دهد، ولی تذکّر عملکردهای انسانی را با استانداردهای تشریعی و ایمانی مورد ارزیابی و بازنگری قرار می‏دهد؛ تا محصول تقوا را عالی‏تر نموده و مشتری پسندش نماید.
علی‏علیه السلام می‏فرماید:
«اِنَّ التَّقوی مُنتهی رِضَی اللَّه من عباده.»77
«تقوا، نهایت رضایتمندی خدا از بندگانش است.»
تذکّر، در فرآیند قبل از تولید و بعد از تولید فعال است و کاربرد دارد؛ ولی تقوا، تنها در مرحله تصمیم‏گیری و اجرای عمل مؤمنانه خود را نشان می‏دهد. به طور کلی تقوا، محصول نهایی تفکّر، تعقّل، تفقّه، تدبّر و تذکّر، در بسته‏بندی خداپسندانه است.
شواهدی از آیات قرآنی را در این مورد مرور می‏نماییم:
1- «وَ لِباسُ التَّقوی ذالِکَ خیرٌ» (اعراف/ 26)
«لباس تقوا و پرهیزکاری بهتر است.»
2- «لَیسَ البِرَّ اَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ لکِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمَ الاخِرِ وَ الملائِکَةِ وَ الکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی المالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکینَ وَ ابنَ السَّبیلِ وَ السّائِلینَ وَ فی الرِّقابِ وَ اَقامَ الصَّلوةَ وَ آتَی الزَّکوةَ وَ المُوفوُنَ بِعَهِدهِم اِذا عاهَدوا وَ الصّابِرینَ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حینَ البأسِ اُولئِکَ الَّذینَ صَدَقوُا وَ اُولئِکَ هُمُ المُتَّقوُنَ.» (بقره/ 177)
«نیکی، این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید؛ بلکه نیکو کسی است که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب و پیامبر ایمان آورده، و مال را با همه علاقه‏ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق می‏کند؛ نماز را بر پا می‏دارد و زکات را می‏پردازد؛ و کسانی که به عهد خود به هنگامی که عهد بستند - وفا می‏کنند؛ و در برابر محرومیّت‏ها و بیماری‏ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج می‏دهند، اینان راست گویانند و پرهیزگارانند.»
3- «ذالِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدیً لِلمُتَّقینَ. الَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقوُنَ. وَ الَّذینَ یُؤمِنونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْکَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبلِکَ وَ بِالاخِرَةِ هُم یُؤقِنونَ.» (بقره/ 2-4)
«آن (قرآن) کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت تقوا پیشگان است. (تقوا پیشگان) آنانند که به غیب، ایمان می‏آوردند؛ و نماز را بر پا می‏دارند، و از نعمت‏هایی که به آنان داده‏ایم، انفاق می‏کنند. همچنین آنانند که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان می‏آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.»
تقواپیشگان، همواره در اندیشه مرغوبیت کالا و بهبود مستمر آن هستند.78 آنان از تولید کالای نامرغوب جداً پرهیز دارند؛79 و هیچگاه تولیدات و اعمال خود را بهترین اعمال نمی‏دانند و بر آن نمی‏بالند، بلکه برای خداپسندتر کردن اعمال خود، آنها را در معرض نقد و تذکّر و بازنگری قرار می‏دهند؛80 تا به درجات بالای تقوا برسند آن گونه که خدا فرماید:
«یا اَیُّها الَّذین آمَنوا اتَّقوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ.» (آل عمران/ 102)
«ای کسانی که ایمان آورده‏اید! آن گونه که حقّ تقوا و پرهیزگاری است از خدا بپرهیزید.»

با توجه به تعریف و توضیحی که با استفاده از آیات قرآنی در ابتدای این جستار داشتیم، نکات زیر جلب نظر می‏کند:
1- تدبّر یک فرآیند قلبی است: «أفلا یتدبّرون القرآن أم علی قلوبٍ أقفالها.» (محمد/ 24)
2- تدبّر، کلید و رمز بازگشایی قلب‏هاست: «ام علی قلوب اقفالها.»
3- تدبّر،اختصاصی به موارد دیداری همچون تفکّر، و اختصاصی به مطالب شنیداری همچون تعقّل و تفقّه ندارد، بلکه جامع‏نگری است؛ و استفاده از تمام محسوسات و ابزار شناخت را قبل از عمل و بعد از عمل شامل می‏شود: «اوُلئکَ الَّذینَ لَعَنَهُم اللَّهُ فَاَصَمَّهُمْ وَ اَعْمی اَبصارَهُمْ.» و «أفَلا یَتَدَبِّروُنَ القرآنَ.» و «لِیَدَّبِّروُا آیاتِهِ.»
4- تدبّر، آسیب‏شناسی را به دنبال دارد: «لِیَتَذَکَّرَ اُولُواالالبابِ.»
5- تدبّر، می‏فهماند که قرآن از منبع واحدی صادر شده است؛ هدف واحدی را تعقیب می‏نماید؛ و اختلافی در سر تا سر آن دیده نمی‏شود: «افلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیراللَّه لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً.»
6- تدبّر در قرآن پردامنه است و هر چه تدبّر در آن افزایش یابد به همان مقدار نتایج و پیام‏های بیشتری از آن دریافت خواهد شد؛ «مبارکٌ لیدّبّروا.»
7- تدبّر در قرآن، دستور و تکلیف همگانی است؛ و به افراد و گروه خاصی اختصاص ندارد، از این رو، تدبّر، در راستای عمومی‏سازی فهم قرآن و عمل به آن است: «أفلا یتدبّرونَ القرآن...»
8- تدبّر، نفی تقلید ایستایی، در تفاسیر و برداشت‏های دیگران از قرآن است.
«أفلا یتدبّرون القرآن أم علی قلوب أقفالها...»

تدبّر در قرآن، آنجا بهتر و بیشتر روشن می‏شود که از منظر روایات نیز به آن نگاهی داشته باشیم:
پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود:
«... معاشر الناس تدبّروا و افهموا آیاته و انظروا فی محکماته و لا تتّبعوا متشابهه...»81
«ای مردم! در آیات قرآن تدبّر کنید و آن را خوب درک نمایید. در محکمات ان دقت کنید؛ و متشابهاتش را پیروی مکنید.»
حضرت علی‏علیه السلام در ذکر خیری از برادران ایمانی خود چنین فرمودند:
«اَوّه علی إخوانی الّذین تَلَوُا القرآن فأحکموه، و تدبّروا الفرضَ فأقاموه، أحیوُا السُّنَّةَ و أماتوا البدعة...»82
«دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند؛ و بر اساس آن قضاوت کردند. در واجبات الهی تدبّر کرده و آنها را بر پا داشتند. سنّت‏ها را زنده و بدعت‏ها را نابود کردند.»
آن حضرت در بیان دیگری فرمود:
«ألا لا خیر فی قرائة لیس فیها تدبّر...»83
«آگاه باشید! قرآن خواندنی که با تدبّر همراه نباشد، خیری در آن نیست.»
امیرمؤمنان علی‏علیه السلام در حدیث دیگری نیز فرمودند:
«تدبّروا آیات القرآن و اعتبروا به فانّه أبلغُ العبر.»84
«آیات قرآن را تدبّر کنید؛ و از آن پند بگیرید، که همانا آن رساترین پندهاست.»
حضرت امام جعفر صادق‏علیه السلام در تفسیر آیه «یَتلونه حق تلاوته» (بقره/ 121) - «کسانی که به آنان کتاب دادیم، آن را تلاوت می‏کنند؛ آن گونه که حق تلاوت آن است» - فرمودند:
«یرتّلون آیاته و یتفهّمون معانیه؛ و یعملون بأحکامه؛ و یرجون وعده و یخشون عذابه، و یتمثّلون قصصه؛ و یعتبرون أمثاله؛ و یأتون أوامره؛ و یجتنبون نواهیه؛ و ما هو واللَّه بحفظ آیاته و سرد حروفه؛ و تلاوة سوره و درس أعشاره و أخماسه؛ حفظوا و أضاعوا حدوده؛ و إنّما هو تدبّر آیاته، یقول اللَّه تعالی: «کتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ مُبارکٌ لِیَدَبِّروُا آیاتِهِ.»85
«آیاتش را روشن و شمرده می‏خوانند؛ به مفاهیم آن توجه می‏کنند؛ احکام آن را به کار می‏بندند؛ به وعده‏هایش امیدوارند؛ از عذابش ترسناکند؛ از داستان‏هایش سرمشق می‏گیرند؛ از مَثَل‏هایش پند می‏گیرند؛ دستورهایش را بجا می‏آورند؛ از نهی‏هایش پرهیز می‏کنند.
به خدا سوگند! که حق تلاوت آن به حفظ آیات و پشت سرهم خواندن حروف و تلاوت سریع سوره‏ها - ده جزو و پنج جزو آن - نیست. (چه بسا کسانی که) کلماتش را حفظ کردند و دستورهای آن را ضایع ساختند؛ در حالی که رعایت حق تلاوت قرآن، تدبّر در آیات الهی است، چنانکه خداوند می‏فرماید: قرآن، کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده‏ایم تا در آیات آن تدبّر کنند.»
در روایت دیگری آمده است که آن حضرت هنگامی که قرآن به دست راست می‏گرفت تا آن را بخواند، قبل از باز کردن قرآن چنین دعا می‏کرد:
«أللّهم... لاتجعل قرائتی قراءة لاتدبّر فیها بل اجعلنی أتدبّر آیاته و أحکامه آخذاً بشرایع دینک...»86
«خدایا قرائت مرا قرائتی که تدبّر در آن نیست قرار مده، بلکه مرا آن گونه قرار بده که در آیات و احکام آن تدبّر کنیم، در حالی که قوانین دین تو را اخذ می‏کنم.»

1- رعایت آداب قرائت و دل سپردن به آن: «یرتلون آیاته»، «لاخیر فی قرائة لیس فیها تدبّر.»
2- عمومی‏سازی فهم قرآن: «معاشر النّاس تدبّروا و افهموا آیاته...»
3- تأمل در محکم و متشابه آن: «وانظروا فی محکماته...»
4- استخراج حکم الهی از قرآن: «تلوا القرآن فاحکموه وتدبّروا الفرض.»
5- پیاده‏سازی احکام الهی در خود و در جامعه «تدبّروا الفرض فأقاموه» و «یعملون باحکامه.»
6- ترویج سنّت‏ها و مبارزه با بدعت‏ها: «أحیوا السُّنّة و أماتوا البدعة.»
7- پندگیری از مطالب تاریخی و مواعظ قرآن: «تدبّروا آیات القرآن و اعتبروا» و «و یعتبرون أمثاله.»
8- امیدواری به وعده‏های قرآنی: «و یرجون وعده.»
9- احساس کردن عذاب‏های وارده در قرآن وترس از آنها: «و یخشون عذابه.»
10- خود را در گودیِ داستان‏های قرآن دیدن: «یتمثّلون قصصه.»
11- پیروی از دستورهای قرآنی: «و یأتون أوامره.»
12- پرهیز از نهی‏های قرآنی: «ویجتنبون نواهیه.»
تدبّر، از واژه‏های مهجور قرآنی است که تا کنون از عروس معنای آن نقاب‏گشایی کاملی انجام نگرفته است، گاه آن را تفکّر معنا کرده‏اند، گاه تعقّل و گاه تفقّه! هر چند این واژگان و این تعابیر در دستگاه وجودی انسان، بی‏ارتباط با همدیگر نیستند، ولی هر کدام جایگاه و مفهوم ویژه خود را دارند، که در یک خلاصه‏نگاری چنین‏اند:
تفکّر (پردازشِ محسوساتِ دیداری)ر جهان‏شناسی
تعقّل (پردازشِ محسوساتِ دیداری و شنیداری)ر خداشناسی
تفقّه (پردازشِ محسوساتِ شنیداری با آمیزه ایمان)ر دین‏شناسی
تذکّر (توجه به آفات، هواها و تهدیدها)ر آسیب‏شناسی
تدبّر در مرحله قبل از عمل (پردازِش همه مفاهیمِ قرآنی با آمیزه ایمان) ر قرآن‏شناسی
تقوی (کیفیتِ محصولِ نهایی، عملکردها)ر کردارشناسی
تدبر بعد از عمل (تکرارِ پیام یابی‏های قرآنی با آمیزه روح قرآنی) ر فرصت‏شناسی
این ترتیب براساس نظمی است که در متن مقاله بدان پرداختیم. هر چند می‏توان نظم این مراحل را به شکل دیگری نیز در نظر گرفت، از آن جمله: تفکّر، تعقّل، تفقّه، تدبّر، تقوا و تذکّر، زیرا تقوا مانع غرور و اعجاب و تذکّر عامل تنظیم و تعدیل و مانع خروج از معیارهاست.
با توجه به بار معنایی تدبّر در لغت و در قرآن، تدبّر، یعنی: پویایی در قرآن اندیشی و قرآن زیستی برای صعود به پلّه‏های بالایی ایمانی و تولید عمل صالح.
تدبّر در قرآن، دستور همگانی است و اختصاصی به مفسّران و دانشمندان ندارد. هر کس به اندازه خود می‏تواند از خرمن اندیشه قرآن خوشه‏ای بچیند و بهره‏ای ببرد، که این خود زمینه توسعه علم و اندیشه قرآنی و عمل قرآنی خواهد بود.
تدبّر در قرآن، تا جایی که دستاویز توجیه هواهای نفسانی و موجب خروج از عقلانیّت نگردیده باشد، مصداق و تفسیر به رأی نبوده و همه مؤمنان مکلّف به اجرای آن هستند.

پی نوشت ها

29- نگ: مفردات راغب، ذیل واژه «فقه» و «المعجم الوسیط»، 698/2.
30- حضرت علی‏علیه السلام: «فانَّ الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه اللَّهُ لخاصّة اولیائة...» نهج البلاغه، خطبه 27.
31- «.. لهم الخیرات...» (توبه/ 88).
32- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 27.
33- قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، تهران، انتشارات فراهانی، بی‏تا، 381/2.
34- آمدی، عبدالواحد بن محمد تمیمی، غررالحکم و دارالکلم، چاپ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 87/ 1366.
35- نهج البلاغه، خطبه 110.
36- امام خمینی، روح اللَّه، چهل حدیث، چاپ دوم، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجا، 248/ 1368.
37- نگ: المنجد، ذیل ماده ذکر
38- بقره/ 152.
39- نساء/ 103.
40- آل عمران /135.
41- یوسف/ 42
42- بقره /231.
43- ق/ 45
44- انبیاء / 10
45- انبیاء / 24
46- حجر/ 6
47- انبیاء /5
48- انبیاء/ 7.
49- انبیاء/ 105.
50- اعراف/ 62
51- یس /69
52- نور /37
53- جمعه /9
54- طه/ 124
55- انبیاء/2
56- الوجوه و النظائر فی القرآن، /180.
57- تصنیف غررالحکم، حدیث 188/ 3614.
58- همان، حدیث 3621.
59- همان، حدیث 3620.
60- همان، حدیث 3618.
61- محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 421/3 1362، حدیث 6433.
62- تصنیف غررالحکم، حدیث 189/ 3643.
63- علی‏علیه السلام: «استدیموا الذکر... و هو افضل العبادة» تصنیف غررالحکم، حدیث 189/ 3654.
64- علی‏علیه السلام: «افضل الذکر القرآن» همان، حدیث 3635.
65- علی‏علیه السلام: «ذکر اللَّه نور الایمان» همان، حدیث 3638.
66- علی‏علیه السلام: «دوام الذکر یُنیر القلب و الفکر» همان، حدیث 3656.
67- علی‏علیه السلام: «الذکر نور العقول و حیاة النفوس و جلاء الصدور» همان، حدیث 3634.
68- علی‏علیه السلام: «الذکر نورٌ و رشد» همان، حدیث 3629.
69- علی‏علیه السلام: «الذکر هدایة العقول و تبصرة النفوس» همان، حدیث 3632.
70- علی‏علیه السلام: «لا هدایة کالذکر» همان، حدیث 3646.
71- علی‏علیه السلام: «ذکر اللَّه دعامة الایمان و عصمة من الشیطان» همان، حدیث 3620.
72- در این باره آیات قرآن و برخی از روایات را قبلاً آوردیم: حال، چند روایت دیگر را ملاحظه فرمایید:
حضرت امام باقرعلیه السلام: «العقل مسکنة قلب» میزان الحکمة، 438/6.
حضرت علی‏علیه السلام: «الحکمة شجرة تنبت فی القلب» تصنیف غرر الحکم، حدیث 59/ 617.
حضرت علی‏علیه السلام: «رأس الحکمة لزوم الحق»، همان، حدیث 631.
حضرت علی‏علیه السلام: «لاتسکن الحکمة قلباً مع شهوة»، همان، حدیث 609.
73- «و اتقوا النار الّتی اعدّت الکافرین» (بقره/131).
74- علی‏علیه السلام «التقوی اجتناب» تصنیف غررالحکم، /268، و «... لا حصن امنع من التقوی» همان، /270، حدیث 5881.
75- «و من یعظم شعائر اللَّه فانها من تقوی القلوب» (حج/32) و «اولئک الذی امتحن اللَّه قلوبهم للتقوی» (حجرات/3) و علی‏علیه السلام: «طوبی لمن اشعر التقوی قلبه»، تصنیف غررالحکم، 269، حدیث 5858.
76 - «ان اکرمکم عنداللَّه اتقاکم» (حجرات /13) و علی‏علیه السلام: «لاشرف اعلی من التقوی» تصنیف غررالحکم، حدیث 5877.
77 - تصنیف غرر الحکم، /269، حدیث 5858.
78- «ثمَّ اتقوا و احسنوا و اللَّه یحب المحسنین» (مائده/93).
79- «تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان و اتقوااللَّه» (مائده/2).
80- «انّ الّذی اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا» (اعراف/201).
81- حرّ عاملی، شیخ محمدبن حسن، وسایل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1391 ق/ 143/18.
82- نهج البلاغه، خطبه 182.
83- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 211/92.
84- تصنیف غررالحکم و دررالکلم، /111.
85- میزان الحکمة، 84/8.
86- نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، 372/13.
منبع: www.maarefquran.com