قرآن و سير هبوطي انسان
قرآن و سير هبوطي انسان
قرآن و سير هبوطي انسان
نويسنده: خليل منصوري
مقاله حاضر درصدد تبيين مفهوم سير هبوطي و امكان وقوع آن در مورد آدمي است. نويسنده با اشاره به واقعه مسخ گروهي از بني اسرائيل در قرآن نتيجه مي گيرد كه تغيير ماهيت انسانها و سير هبوطي آنها امكان پذير و شدني است و آدميان در روز رستاخيز با هويت خود ساخته خويش محشور خواهند شد. با هم آن را مي خوانيم.
اما كم تر ازسير هبوطي سخن گفته شده بي گمان تكامل انواع و اقسامي دارد كه شايد بتوان از رشد معكوس كه در نوعي وزغ آمريكاي لاتين مشاهده شده سخن گفت كه زماني به 27 سانتي متر و در نهايت پس از بلوغ و جفت گيري به 4 سانتي متر كاهش مي يابد.
در گزارشي در اين باره مي خوانيم: قورباغه اي عجيب كه بر خلاف ساير موجودات در دوران بلوغ رشد معكوس دارد و همين رشد معكوس موجب كاربرد آن در درمان ديابت نوع دوم مي شود، كشف شد. دانشمندان دريافته اند در پوست اين قورباغه تركيبي وجود دارد كه مي توان از آن براي توليد داروهاي موثر در درمان بيماران مبتلا به ديابت نوع دوم استفاده كرد. در كنار اين ويژگي استثنايي اين قورباغه داراي ويژگي عجيب ديگري نيز هست.
اين قورباغه كه در آمريكاي جنوبي زندگي مي كند دوران نابالغي خود را با رشدي سريع طي مي كند و در زمان كوتاهي به 27 سانتيمتر مي رسد اما در ادامه و در دوران بلوغ با كاهش قابل توجه قد همراه شده و اندازه آن تنها به 4 سانتيمتر مي رسد! اين فرآيند عجيب موجب تحريك قورباغه در انتشار انسولين مي شود.
نسخه تركيبي از اين ماده موسوم به Pseudin را مي توان در توليد داروهاي جديد و موثر در درمان ديابت نوع دوم به كار برد.
دانشمندان دانشگاه الستر و دانشگاه امارات عربي اين نسخه تركيبي را مورد آزمايش قرار داده و با نتايج اميدوار كننده اي نيز روبرو شده اند. آنها دريافتند كه اين تركيب در اين قورباغه موجب حفاظت پوست از عفونتها مي شود...
در گزارش ديگري نيز نوعي رفتار خاص در برخي از انسان ها گزارش شده است كه يكي از آن ها مرتبط به خانواده اي در روستاي تركيه است كه عكس هاي آنان در اينترنت نيز موجود است. در اين گزارش آمده است:
پژوهشگران تركيه اي، راز خانواده عجيبي كه همگي اعضاي آن «چهار دست و پا» راه مي روند را كشف كردند. اين خانواده شش نفري كه ساكن استان ختا در تركيه هستند همانند ميمون روي چهار دست و پا راه مي روند و زبان ويژه خود را دارند.
دانشمندان پس از سه سال تحقيق سرانجام دريافتند علت اين پديده شگفت انگيز، فعال شدني ژني به نام VLDLR است اين ژن نمي گذارد خانواده شش نفره «اولاش» كه با ازدواج خويشاوندي تشكيل شده روي دوپا راه بروند. اين پديده به افتخار كاشف راز آن، «سندروم اونورتان» نام گذاري شده است.
اين مسئله در اخبار علمي به كرات مطرح شده و مي شود كه برخي از موجودات در يك روند رشد معكوس قرار مي گيرند.
اما پرسش اين جا است كه آيا مي توان از سير هبوطي در قرآن چيزي يافت و آيا مدارك و شواهدي در گزارش ها ويا تحليل هاي قرآني وجود دارد كه بر اين مسئله دلالت داشته باشد؟
در قرآن به دو شكل به سقوط و هبوط آدمي اشاره شده است. اين پديده گاه در حوزه امور معنوي اتفاق مي افتد و آدمي از مقامي كه در آن قرار دارد سقوط و هبوط مي كند همانند سقوطي كه براي برخي از صاحب منصبان اتفاق مي افتد و از مقام و منصبي كه در اختيار دارند و يا از امتيازاتي كه از آن بهره مند بوده اند مي افتند.
اين نوع از سقوط را قرآن درباره آدم و ابليس گزارش مي كند و موارد بي شمار ديگري را نيز بيان مي كند كه شخص يا جامعه اي دچار هبوط اخلاقي و انساني شده و از مقام انسانيت فروافتاده اند كه ازجمله ايشان مي توان به سقوط بلعم باعورا و سامري اشاره كرد و حتي برخي از پيامبران نيز دچار نوعي هبوط امتيازي و مقامي شده و براساس آن تنبيه و مجازات شده اند كه ازجمله ايشان حضرت ذالنون يعني يونس(ع) است كه پس از توبه توانست به مقام خويش بازگردد. اين نوع سقوط هرچند كه در تفسير و تحليل قرآني به دليل ترك اولي دانسته شده است ولي برآيندي از هبوط و سقوط معنوي است.
سقوط گاهي ديگر مي تواند فيزيكي باشد كه از آن به رشد معكوس ياد مي شود. هبوط در اصطلاح و كاربردهاي قرآني معناي عام دارد و هرچند كه بيش تر درباره امور معنوي بكاربرده مي شود ولي كاربرد آن به گونه اي است كه شامل سقوط فيزيكي و مادي نيز مي شود، به اين معنا كه هرهبوطي مي تواند سقوط به شمار آيد و مراتبي از سقوط فيزيكي را به همراه داشته باشد ولي اين گونه نيست كه هر سقوطي به معناي هبوط و سقوط معنوي باشد. از اين رو همراه با هبوط مي تواند سقوط فيزيكي و معنوي نيز صورت گيرد اما خلاف آن نادرست است.
به نظر مي رسد كه چنين باشد و سير هبوطي نه تنها امري ممكن و شدني در آدمي است بلكه برپايه گزارش هاي قرآني اين امر اتفاق افتاده است و مردماني دچار اين پديده در همين دنيا شده اند.
برخي براين باورند كه اين نوع رشد معكوس شايد در ميان انسان ها نيز اتفاق بيافتد ولي نه در شكل فيزيك و ظاهر زيستي ايشان بلكه در نوع شخصيت و شاكله وجودي ايشان. ولي باتوجه به گزارش ها و شواهد قرآني مي توان گفت كه اين سير هبوطي در فرآيند سريع و اعجازي در همين دنيا در حوزه فيزيك انساني اتفاق افتاده و موجبات تغيير ماهيت شده است.
در مباحث فلسفي اين مساله مطرح است كه آيا انسان نوع الانواع است كه در زيرمجموعه آن موجودي ديگري نيست يا اين كه خود جنسي از اجناس است كه داراي نوع مي باشد؟
از نظر فلسفي و منطقي تاكنون اين گونه تصوير شده است كه انسان نوع الانواع است و ديگر زيرمجموعه اي براي آن متصور نيست. ماهيت او به گونه اي است كه چيز ديگري را برنمي تابد. بنابراين فيزيك آدمي اجازه نمي دهد كه آن را جنس بدانيم و همانند حيوان كه جنس است آن را بشناسيم و يا بشناسانيم. با اين تصور نمي توان از رشد معكوس ياد كرد.
اما استاد حسن زاده آملي در جلسات علمي خود بر اين باور بود كه آيات قرآني دلالت بر اين دارد كه انسان برخلاف تصور متداول كه نوع الانواع دانسته شده جنس بلكه جنس الاجناس است. به اين معنا كه خود در مقامي قرار مي گيرد كه در زيرمجموعه خود چندين جنس و يا دست كم نوع را دارا مي باشد.
از نظر ايشان شايد بتوان براي ماهيت آدمي تصويري چون جنس منفرد و يا نوع منفرد ارائه داد و گفت كه هر شخص از اشخاص آدمي خود نوع منحصر به فرد است همانند چيزي كه درباره خورشيد منظومه شمسي گفته مي شود كه خورشيد منظومه شمسي خود نوع منحصر به فرد است. چنين مطلبي را استاد درباره فرشتگان چون جبرئيل مطرح مي سازد و آنان را نوع منحصر به فرد مي شمارد.
به نظر ايشان آدمي از چنان قابليت و ظرفيت برخوردار است كه مي تواند به انواع مختلف تغيير ماهيت وجودي دهد. خداوند، آدمي را در حالت اعتدال و استوا آفريده است كه اين حالت مي تواند به دو شكل وجودي، هم در حوزه معنويت و هم در حوزه فيزيك تغيير ماهيت دهد و به هر يك از دو سو گسترش يابد. از اين روهم از نظر معنوي مي تواند هبوط كند و هم از نظر مادي و فيزيكي مي تواند سقوط كند و به شكل جانوران بلكه پست تر از ايشان درآيد و فاقد هرگونه عقل و ايمان گردد.
در روايات چندي به اين مساله اشاره شده است كه برخي از انسان ها در زماني كه در اين دنيا به سرمي برند تغيير ماهيت مي دهند ولي از آن جايي كه اين فرآيند به آرامي انجام مي شود براي همگان مشخص و معلوم نيست و تنها انسان هايي كه از چشم برزخي برخوردار باشند ماهيت متحول و متغير ايشان را مي بينند. از جمله مي توان به روايتي اشاره كرد كه در بسياري كتب درباره ماهيت برخي از حاجيان آمده است. زماني كه يكي از اصحاب از كثرت حجاج سخن به ميان مي آورد و از ضجيج (همهمه فراوان) ايشان خوشحال مي شود امام صادق(ع) دستي بر چشم ايشان مي كشد تا بتواند پس اين چهره فيزيكي ايشان را بنگرد كه چگونه تغيير ماهيت داده اند. در آن زمان است كه وي گروهي جانور از خوك و خرس و ميمون و مانند آن را مي بيند و به ماهيت و هويت جديد و خودساخته آنان آگاه مي شود اين گونه است كه درمي يابد «ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج» چقدر فرياد زياد است و چقدر حاجي كم... (بحارالانوار علامه مجلسي، ج 24، ص 124)
استاد آيت الله حسن زاده آملي با استفاده از آيات قرآني بر اين باور بود كه هر كسي شاكله و هويت وجودي خود را مي سازد و آدمي در آغاز تولد در حالت استوا و اعتدالي با ظرفيت ها و توانمندي هاي بسيار است كه مي تواند به هر شكلي درآيد و هر كسي به اختيار خويش مي تواند هويت خويش را بسازد و براي خود ماهيت منحصر داشته باشد. برخي از اين افراد و بلكه بسياري از ايشان جانوري چندگانه هستند كه از آن به جانوران تركيبي ياد مي شود مانند كساني كه خلق سگي و گرگي و ميمون و مانند آن ها را دارند و جانوراني عجيب و شگفت را پديد مي آورند. اين همان چيزي است كه در قرآن از آن به « اولئك كالانعام بل هم اضل» (اعراف آيه 179) ياد شده است. اين گونه است كه خداوند برخي بلكه بسياري از آدميان را چون جانوران و بلكه «بل هم اضل» معرفي مي كند؛ زيرا برخي از ايشان به شكل چند حيوان وحشي و درنده خو تغيير ماهيت و هويت مي دهند.
به نظر مي رسد كه اينان در يك فرآيند طبيعي، تغيير ماهيت و هويت داده و بوزينه شدند و خداوند تنها آن چيزي را كه آنان بدان تبديل و تغيير ماهيت داده بودند آشكار كرد و به اعجازي، فرايند آشكارسازي را سرعت بخشيد. اين همان كاري است كه در طي الارض اتفاق مي افتد و زمان و مكان درهم پيچيده مي شود همانند مسئله خلقت پرندگان به دست حضرت عيسي(ع) كه فرآيند، درهم پيچيده مي شود نه آن كه حذف شود. بنابراين خداوند تنها با اعجاز، آن فرايند را درهم پيچيد تا آن چه را كه واقعا بدان تغيير ماهيت و شكل داده بودند را سرعت بخشد و به شكل فيزيكي در چشم و وجود آيد.
هر چند كه مفسران درباره كيفيت مسخ، اختلاف نظر دارند؛ با اين همه بيشتر آنان در ذيل يكي از آياتي كه درباره اصحاب سبت آمده تصريح دارند كه مسخ آنها جسماني بوده و آنان به صورت ميمون و خوك درآمدند، به گونه اي كه مردم نيز آنان را با اين هيئت مشاهده كردند . حتي برخي از مفسران گفته اند: مردان آنها به صورت ميمون هاي نرينه و زنانشان به ميمون هاي مادينه مسخ شدند.
صدرالمتألهين نيز با بيان استدلالي، بر اين باور است كه مسخ اين قوم مي تواند جسماني باشد و دليلي بر استحاله آن نيست. (تفسير صدرالمتألهين، ج3، ص472). در برابر قول اول، گروهي با استناد به اينكه مسخ جسماني مستلزم بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه است گفته اند: مسخ نمي تواند جسماني باشد، بلكه قلوبشان مسخ شد. اما علامه طباطبايي ضمن پذيرش استحاله و بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه، مسخ را از مصاديق آن ندانسته و قول اول را مي پذيرد. (الميزان، ج 1، ص 206).
بنابراين نمي توان گفت كه اين سير هبوطي اتفاق نيافتاده است، بلكه اين سير معكوس در آدمي اتفاق افتاده و برخي از همين انسان هاي كنوني بنابر گزارش قرآن در دوره اي تغيير ماهيت داده و به شكل جانوران و وحوش درآمدند و مدتي نيز در زمين بسر بردند و شايد هنوز همان گونه زيست مي كنند و شايد همين خوكان و بوزينگان باقيمانده فعلي، همان آدميان تكامل معكوس يافته باشند. در هر حال تحقيق علمي در اين حوزه هنوز هم جا دارد و مي توان با بررسي عملي دانست كه آيا در موجودات و جانوران كنوني زمين هم چون خوكان و بوزينگان مي توان سير هبوطي آدمي را جست. به سخن ديگر شايد آن چه داروين در پي آن بود مي بايست دررشد معكوس ميان آدمي و بوزينگان و خوكان مي جست. به ويژه كه از نظر علمي ثابت شده است كه شباهت هاي بسياري ميان خوكان و بوزينگان و آدميان وجود دارد و بر همين اساس است كه تحقيقات علمي و پزشكي بر روي اين جانوران انجام مي شود.
به هر حال آدمي، ماهيتي دست نخورده دارد كه مي تواند خود را فراتر از فرشتگان كروبي و عليين برساند و از جبرييل بالاتر رود و يا خود را چنان پست و خوار سازد كه جانوري به پايش نرسد. اين همان تغيير تكاملي در هويت و ماهيت آدمي است.
بنابراين اگر سخن از تكامل آدمي است مي تواند اين مفهوم را نيز داشته باشد كه هركسي خود را چنان مي سازد كه مي خواهد، و در نهايت شايد برتر از فرشته يا پست تر و گمراه تر از حيواني شود و اين بستگي به اختيار او دارد و اين سير مي تواند به شكل هبوطي و سقوطي باشد و يا به شكل برتري جويي و فرابشري شدن به گونه اي كه به درجه انسان كامل دست يابد كه خليفه الهي است.
آدمي در روز قيامت با تصوير و هويت و شكلي كه خود ساخته است محشور مي شود و اين همان حشر حيوانات و جانوراني است كه اصل ايشان انسان بوده است و در سير هبوطي خويش به مقام «اولئك كالانعام بل هم اضل» (اعراف آيه 179) رسيده است.
منبع: روزنامه کیهان 4/9/87
سير هبوطي در جانداران
اما كم تر ازسير هبوطي سخن گفته شده بي گمان تكامل انواع و اقسامي دارد كه شايد بتوان از رشد معكوس كه در نوعي وزغ آمريكاي لاتين مشاهده شده سخن گفت كه زماني به 27 سانتي متر و در نهايت پس از بلوغ و جفت گيري به 4 سانتي متر كاهش مي يابد.
در گزارشي در اين باره مي خوانيم: قورباغه اي عجيب كه بر خلاف ساير موجودات در دوران بلوغ رشد معكوس دارد و همين رشد معكوس موجب كاربرد آن در درمان ديابت نوع دوم مي شود، كشف شد. دانشمندان دريافته اند در پوست اين قورباغه تركيبي وجود دارد كه مي توان از آن براي توليد داروهاي موثر در درمان بيماران مبتلا به ديابت نوع دوم استفاده كرد. در كنار اين ويژگي استثنايي اين قورباغه داراي ويژگي عجيب ديگري نيز هست.
اين قورباغه كه در آمريكاي جنوبي زندگي مي كند دوران نابالغي خود را با رشدي سريع طي مي كند و در زمان كوتاهي به 27 سانتيمتر مي رسد اما در ادامه و در دوران بلوغ با كاهش قابل توجه قد همراه شده و اندازه آن تنها به 4 سانتيمتر مي رسد! اين فرآيند عجيب موجب تحريك قورباغه در انتشار انسولين مي شود.
نسخه تركيبي از اين ماده موسوم به Pseudin را مي توان در توليد داروهاي جديد و موثر در درمان ديابت نوع دوم به كار برد.
دانشمندان دانشگاه الستر و دانشگاه امارات عربي اين نسخه تركيبي را مورد آزمايش قرار داده و با نتايج اميدوار كننده اي نيز روبرو شده اند. آنها دريافتند كه اين تركيب در اين قورباغه موجب حفاظت پوست از عفونتها مي شود...
در گزارش ديگري نيز نوعي رفتار خاص در برخي از انسان ها گزارش شده است كه يكي از آن ها مرتبط به خانواده اي در روستاي تركيه است كه عكس هاي آنان در اينترنت نيز موجود است. در اين گزارش آمده است:
پژوهشگران تركيه اي، راز خانواده عجيبي كه همگي اعضاي آن «چهار دست و پا» راه مي روند را كشف كردند. اين خانواده شش نفري كه ساكن استان ختا در تركيه هستند همانند ميمون روي چهار دست و پا راه مي روند و زبان ويژه خود را دارند.
دانشمندان پس از سه سال تحقيق سرانجام دريافتند علت اين پديده شگفت انگيز، فعال شدني ژني به نام VLDLR است اين ژن نمي گذارد خانواده شش نفره «اولاش» كه با ازدواج خويشاوندي تشكيل شده روي دوپا راه بروند. اين پديده به افتخار كاشف راز آن، «سندروم اونورتان» نام گذاري شده است.
اين مسئله در اخبار علمي به كرات مطرح شده و مي شود كه برخي از موجودات در يك روند رشد معكوس قرار مي گيرند.
اما پرسش اين جا است كه آيا مي توان از سير هبوطي در قرآن چيزي يافت و آيا مدارك و شواهدي در گزارش ها ويا تحليل هاي قرآني وجود دارد كه بر اين مسئله دلالت داشته باشد؟
تكامل عروجي و سيرهبوطي
در قرآن به دو شكل به سقوط و هبوط آدمي اشاره شده است. اين پديده گاه در حوزه امور معنوي اتفاق مي افتد و آدمي از مقامي كه در آن قرار دارد سقوط و هبوط مي كند همانند سقوطي كه براي برخي از صاحب منصبان اتفاق مي افتد و از مقام و منصبي كه در اختيار دارند و يا از امتيازاتي كه از آن بهره مند بوده اند مي افتند.
اين نوع از سقوط را قرآن درباره آدم و ابليس گزارش مي كند و موارد بي شمار ديگري را نيز بيان مي كند كه شخص يا جامعه اي دچار هبوط اخلاقي و انساني شده و از مقام انسانيت فروافتاده اند كه ازجمله ايشان مي توان به سقوط بلعم باعورا و سامري اشاره كرد و حتي برخي از پيامبران نيز دچار نوعي هبوط امتيازي و مقامي شده و براساس آن تنبيه و مجازات شده اند كه ازجمله ايشان حضرت ذالنون يعني يونس(ع) است كه پس از توبه توانست به مقام خويش بازگردد. اين نوع سقوط هرچند كه در تفسير و تحليل قرآني به دليل ترك اولي دانسته شده است ولي برآيندي از هبوط و سقوط معنوي است.
سقوط گاهي ديگر مي تواند فيزيكي باشد كه از آن به رشد معكوس ياد مي شود. هبوط در اصطلاح و كاربردهاي قرآني معناي عام دارد و هرچند كه بيش تر درباره امور معنوي بكاربرده مي شود ولي كاربرد آن به گونه اي است كه شامل سقوط فيزيكي و مادي نيز مي شود، به اين معنا كه هرهبوطي مي تواند سقوط به شمار آيد و مراتبي از سقوط فيزيكي را به همراه داشته باشد ولي اين گونه نيست كه هر سقوطي به معناي هبوط و سقوط معنوي باشد. از اين رو همراه با هبوط مي تواند سقوط فيزيكي و معنوي نيز صورت گيرد اما خلاف آن نادرست است.
امكان سير هبوطي در آدمي
به نظر مي رسد كه چنين باشد و سير هبوطي نه تنها امري ممكن و شدني در آدمي است بلكه برپايه گزارش هاي قرآني اين امر اتفاق افتاده است و مردماني دچار اين پديده در همين دنيا شده اند.
برخي براين باورند كه اين نوع رشد معكوس شايد در ميان انسان ها نيز اتفاق بيافتد ولي نه در شكل فيزيك و ظاهر زيستي ايشان بلكه در نوع شخصيت و شاكله وجودي ايشان. ولي باتوجه به گزارش ها و شواهد قرآني مي توان گفت كه اين سير هبوطي در فرآيند سريع و اعجازي در همين دنيا در حوزه فيزيك انساني اتفاق افتاده و موجبات تغيير ماهيت شده است.
در مباحث فلسفي اين مساله مطرح است كه آيا انسان نوع الانواع است كه در زيرمجموعه آن موجودي ديگري نيست يا اين كه خود جنسي از اجناس است كه داراي نوع مي باشد؟
از نظر فلسفي و منطقي تاكنون اين گونه تصوير شده است كه انسان نوع الانواع است و ديگر زيرمجموعه اي براي آن متصور نيست. ماهيت او به گونه اي است كه چيز ديگري را برنمي تابد. بنابراين فيزيك آدمي اجازه نمي دهد كه آن را جنس بدانيم و همانند حيوان كه جنس است آن را بشناسيم و يا بشناسانيم. با اين تصور نمي توان از رشد معكوس ياد كرد.
اما استاد حسن زاده آملي در جلسات علمي خود بر اين باور بود كه آيات قرآني دلالت بر اين دارد كه انسان برخلاف تصور متداول كه نوع الانواع دانسته شده جنس بلكه جنس الاجناس است. به اين معنا كه خود در مقامي قرار مي گيرد كه در زيرمجموعه خود چندين جنس و يا دست كم نوع را دارا مي باشد.
از نظر ايشان شايد بتوان براي ماهيت آدمي تصويري چون جنس منفرد و يا نوع منفرد ارائه داد و گفت كه هر شخص از اشخاص آدمي خود نوع منحصر به فرد است همانند چيزي كه درباره خورشيد منظومه شمسي گفته مي شود كه خورشيد منظومه شمسي خود نوع منحصر به فرد است. چنين مطلبي را استاد درباره فرشتگان چون جبرئيل مطرح مي سازد و آنان را نوع منحصر به فرد مي شمارد.
به نظر ايشان آدمي از چنان قابليت و ظرفيت برخوردار است كه مي تواند به انواع مختلف تغيير ماهيت وجودي دهد. خداوند، آدمي را در حالت اعتدال و استوا آفريده است كه اين حالت مي تواند به دو شكل وجودي، هم در حوزه معنويت و هم در حوزه فيزيك تغيير ماهيت دهد و به هر يك از دو سو گسترش يابد. از اين روهم از نظر معنوي مي تواند هبوط كند و هم از نظر مادي و فيزيكي مي تواند سقوط كند و به شكل جانوران بلكه پست تر از ايشان درآيد و فاقد هرگونه عقل و ايمان گردد.
وحوش آدمي در رستاخيز
در روايات چندي به اين مساله اشاره شده است كه برخي از انسان ها در زماني كه در اين دنيا به سرمي برند تغيير ماهيت مي دهند ولي از آن جايي كه اين فرآيند به آرامي انجام مي شود براي همگان مشخص و معلوم نيست و تنها انسان هايي كه از چشم برزخي برخوردار باشند ماهيت متحول و متغير ايشان را مي بينند. از جمله مي توان به روايتي اشاره كرد كه در بسياري كتب درباره ماهيت برخي از حاجيان آمده است. زماني كه يكي از اصحاب از كثرت حجاج سخن به ميان مي آورد و از ضجيج (همهمه فراوان) ايشان خوشحال مي شود امام صادق(ع) دستي بر چشم ايشان مي كشد تا بتواند پس اين چهره فيزيكي ايشان را بنگرد كه چگونه تغيير ماهيت داده اند. در آن زمان است كه وي گروهي جانور از خوك و خرس و ميمون و مانند آن را مي بيند و به ماهيت و هويت جديد و خودساخته آنان آگاه مي شود اين گونه است كه درمي يابد «ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج» چقدر فرياد زياد است و چقدر حاجي كم... (بحارالانوار علامه مجلسي، ج 24، ص 124)
استاد آيت الله حسن زاده آملي با استفاده از آيات قرآني بر اين باور بود كه هر كسي شاكله و هويت وجودي خود را مي سازد و آدمي در آغاز تولد در حالت استوا و اعتدالي با ظرفيت ها و توانمندي هاي بسيار است كه مي تواند به هر شكلي درآيد و هر كسي به اختيار خويش مي تواند هويت خويش را بسازد و براي خود ماهيت منحصر داشته باشد. برخي از اين افراد و بلكه بسياري از ايشان جانوري چندگانه هستند كه از آن به جانوران تركيبي ياد مي شود مانند كساني كه خلق سگي و گرگي و ميمون و مانند آن ها را دارند و جانوراني عجيب و شگفت را پديد مي آورند. اين همان چيزي است كه در قرآن از آن به « اولئك كالانعام بل هم اضل» (اعراف آيه 179) ياد شده است. اين گونه است كه خداوند برخي بلكه بسياري از آدميان را چون جانوران و بلكه «بل هم اضل» معرفي مي كند؛ زيرا برخي از ايشان به شكل چند حيوان وحشي و درنده خو تغيير ماهيت و هويت مي دهند.
مسخ بني اسرائيل، نمونه اي از تغيير ماهيت و سير هبوطي
به نظر مي رسد كه اينان در يك فرآيند طبيعي، تغيير ماهيت و هويت داده و بوزينه شدند و خداوند تنها آن چيزي را كه آنان بدان تبديل و تغيير ماهيت داده بودند آشكار كرد و به اعجازي، فرايند آشكارسازي را سرعت بخشيد. اين همان كاري است كه در طي الارض اتفاق مي افتد و زمان و مكان درهم پيچيده مي شود همانند مسئله خلقت پرندگان به دست حضرت عيسي(ع) كه فرآيند، درهم پيچيده مي شود نه آن كه حذف شود. بنابراين خداوند تنها با اعجاز، آن فرايند را درهم پيچيد تا آن چه را كه واقعا بدان تغيير ماهيت و شكل داده بودند را سرعت بخشد و به شكل فيزيكي در چشم و وجود آيد.
هر چند كه مفسران درباره كيفيت مسخ، اختلاف نظر دارند؛ با اين همه بيشتر آنان در ذيل يكي از آياتي كه درباره اصحاب سبت آمده تصريح دارند كه مسخ آنها جسماني بوده و آنان به صورت ميمون و خوك درآمدند، به گونه اي كه مردم نيز آنان را با اين هيئت مشاهده كردند . حتي برخي از مفسران گفته اند: مردان آنها به صورت ميمون هاي نرينه و زنانشان به ميمون هاي مادينه مسخ شدند.
صدرالمتألهين نيز با بيان استدلالي، بر اين باور است كه مسخ اين قوم مي تواند جسماني باشد و دليلي بر استحاله آن نيست. (تفسير صدرالمتألهين، ج3، ص472). در برابر قول اول، گروهي با استناد به اينكه مسخ جسماني مستلزم بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه است گفته اند: مسخ نمي تواند جسماني باشد، بلكه قلوبشان مسخ شد. اما علامه طباطبايي ضمن پذيرش استحاله و بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه، مسخ را از مصاديق آن ندانسته و قول اول را مي پذيرد. (الميزان، ج 1، ص 206).
بنابراين نمي توان گفت كه اين سير هبوطي اتفاق نيافتاده است، بلكه اين سير معكوس در آدمي اتفاق افتاده و برخي از همين انسان هاي كنوني بنابر گزارش قرآن در دوره اي تغيير ماهيت داده و به شكل جانوران و وحوش درآمدند و مدتي نيز در زمين بسر بردند و شايد هنوز همان گونه زيست مي كنند و شايد همين خوكان و بوزينگان باقيمانده فعلي، همان آدميان تكامل معكوس يافته باشند. در هر حال تحقيق علمي در اين حوزه هنوز هم جا دارد و مي توان با بررسي عملي دانست كه آيا در موجودات و جانوران كنوني زمين هم چون خوكان و بوزينگان مي توان سير هبوطي آدمي را جست. به سخن ديگر شايد آن چه داروين در پي آن بود مي بايست دررشد معكوس ميان آدمي و بوزينگان و خوكان مي جست. به ويژه كه از نظر علمي ثابت شده است كه شباهت هاي بسياري ميان خوكان و بوزينگان و آدميان وجود دارد و بر همين اساس است كه تحقيقات علمي و پزشكي بر روي اين جانوران انجام مي شود.
به هر حال آدمي، ماهيتي دست نخورده دارد كه مي تواند خود را فراتر از فرشتگان كروبي و عليين برساند و از جبرييل بالاتر رود و يا خود را چنان پست و خوار سازد كه جانوري به پايش نرسد. اين همان تغيير تكاملي در هويت و ماهيت آدمي است.
بنابراين اگر سخن از تكامل آدمي است مي تواند اين مفهوم را نيز داشته باشد كه هركسي خود را چنان مي سازد كه مي خواهد، و در نهايت شايد برتر از فرشته يا پست تر و گمراه تر از حيواني شود و اين بستگي به اختيار او دارد و اين سير مي تواند به شكل هبوطي و سقوطي باشد و يا به شكل برتري جويي و فرابشري شدن به گونه اي كه به درجه انسان كامل دست يابد كه خليفه الهي است.
آدمي در روز قيامت با تصوير و هويت و شكلي كه خود ساخته است محشور مي شود و اين همان حشر حيوانات و جانوراني است كه اصل ايشان انسان بوده است و در سير هبوطي خويش به مقام «اولئك كالانعام بل هم اضل» (اعراف آيه 179) رسيده است.
منبع: روزنامه کیهان 4/9/87
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}