شرح چگونگى ولادت حضرت ولى عصر
شرح چگونگى ولادت حضرت ولى عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف)
حكيمه فرمود: امام حسن عسكرى(ع) فرستاد (فردى را) نزد من كه عمه امشب در نزد ما افطار كن كه شب نيمه شعبان است و خداوند حجت را در اين شب ظاهر فرمايد و او حجت خدا در زمين است.
من عرض كردم: مادرش كيست؟
فرمود: نرجس.
گفتم: فدايت شوم، به خد سوگند در او اثرى نيست. فرمود: همين است كه براى تو مىگويم.
حكيمه گفت: پس آمدم چون سلام كردم و نشستم نرجس خواست پاى افزارم را بيرون آورد، گفت: اى سيده من و سيده خاندان من، چگونه شب كردى؟
گفتم: بلكه تو سيده من و سيده خاندان منى.
گفت: اى عمه اين چه سخن است؟
گفتم: اى دخترم، خدا امشب به تو پسرى كرامت فرمايد كه در دنيا و آخرت آقا است؛ پس او خجلت كشيد و حيا كرد: وقتى از نماز عشا فارغ شدم افطار كردم و در بستر خوابيدم چون نيمه شب رسيد براى نماز شب برخاستم، نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت بود، من نشستم براى تعقيب و سپس خوابيدم و هراسان بيدار شدم، او هم چنان خواب بود پس برخاست نماز شب را خواند و خوابيد.
حكيمه فرمود: براى فحص از صبح بيرون آمدم فجر اول ظاهر شده بود، هنوز نرجس در خواب بود، در شك افتادم، امام فرياد زد، عمه شتاب مكن كه مطلب نزديك گرديده. گفت: نشستم و سوره الم سجده و يس خواندم كه ناگاه نرجس هراسناك بيدار شد، من به بالينش شتافتم و گفتم:
«بسم الله عليك» آيا چيزى احساس مىكنى؟
گفت: بله، اى عمه.
گفتم: آسوده خاطر باش همان است كه به تو گفتم.
حكيمه گفت: پس مرا سستى و از خود بى خودى فرا گرفت و او نيز چنين شد، وقتى به حس آقايم بيدار شدم، جامه را از روى نرجس به يك سو زدم و آقاى خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش را بر زمين گذارده، او را در بر گفتم ديدم نظيف و پاكيزه است، حضرت امام حسن عسكرى به من صيحه زد، اى عمه پسرم را به نزد من بياور. او را نزد امام بردم، امام دستهايش را زير دو ران و پشت او گذاشت و پاهايش را در سينه خود قرار داد و زبانش را در دهان او نهاد و دست بر چشمها و گوش و مفاصلش كشيد.
پس فرمود: سخن بگو اى پسرم.
فرمود:
«اشهد أن لا اله الله وحده لا شريك له وان محمداً رسول الله»
سپس بر امير المؤمنين و بر امامان تا پدرش صلوات فرستاد و سكوت فرمود.
امام فرمود: او را نزد مادرش ببر تا به او سلام كند و به نزد من آور؛ پس او را نزد مادرش بردم، به مادرش سلام كرد، سپس او را برگرداندم و در مجلس امام گذاشتم. فرمود: اى عمه روز هفتم كه شد نزد ما بيا. حكيمه فرمود: بامدادان رفتم كه به امام سلام عرض كنم، پرده را بالا زدم تا از آقاى خود تفقد كنم او را نديم گفتم: فدايت شوم چه شد آقاى من؟فرمود: اى عمه او را به آن كس سپردم كه مادر موسى او را به او سپرد.
حكيمه گفت: روز هفتم كه شد به نزد آن حضرت رفتم و سلام كردم و نشستم.
امام فرمود: پسرم را به نزد من بياور، پس من آقايم را در حالى كه در پارچهاى بود به نزد آن حضرت بردم با او مانند روز اول رفتار كرد، پس زبان در دهانش گذارد مثل آنكه شير و عسل به او مىدهد سپس فرمود: سخن بگو:
گفت: اشهد ان لا اله الا الله و بر محمد و امير المؤمنين و امامان تا پدرش صلوات فرستاد و اين آيه را تلاوت كرد:
«بسم الله الرحمن الرحيم و نريد أن نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون»
موسى بن محمد بن قاسم، راوى حديث گفت: اين سرگذشت را عقيد خادم پرسيدم گفت: حكيمه راست فرموده است(1)
صدوق در حديثى كه در نهايت اعتبار و اعتماد است به واسطه احمد بن الحسن بن عبدالله بن مهران امى عروضى از دى از احمد بن حسين قمى روايت كرده كه چون خلف صالح متولد شد از ناحيه حضرت امام حسن عسكرى (ع) نامهاى براى جدم احمد بن اسحاق رسيد به دست خط آن حضرت كه توقيعات به همان خط وارد مىشد در آن مكتوب بود، براى ما مولودى ولادت يافت بايد در نزد تو مستور و از مردم پنهان بماند زيرا آن را بر كسى ظاهر نمىكنيم مگر نزديكتر را به واسطه نزديكى او و ولى را به جهت ولايتش، دوست داشتيم اعلام آن را به تو، تا خدا تو را به آن مسرور سازد مانند آنكه ما را به آن مسرور ساخت(2).
و در احاديث ديگر روايت است كه وقتى امام عصر متولد شد، حضرت امام حسن عسكرى(ع) دستور فرمود: ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت بين فقراى بنى هاشم تقسيم كنند و سيصد گوسفند عقيقه نمايند(3).
و نيز روايت است كه در روز سوم ولادت، پدر بزرگوارش او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: اين است جانشين من و امام شما بعد از من و او است همان قائمى كه گردنها به انتظار او كشيده مىشود پس وقتى زمين پر از جور و ستم شد ظاهر مىشود و پر مىكند آن را از عدل و داد(4)
و نصر بن على جهضمى كه از ثقات رجال اهل سنت است، در كتاب مواليد الائمه نقل كرده كه حضرت امام حسن عسكرى(ع) هنگام ولادت فرزندش «محمد» فرمود: گمان كردند ستمكاران كه مرا مىكشند و اين نسل را مقطوع مىسازند پس چگونه يافتند قدرت قادر را و او را «مؤمل» نام گذارد(5).
احمد بن اسحاق اشعرى از حضرت امام حسن عسكرى(ع) روايت كرده است كه فرمود:
«الحمد لله الذى لم يخر جنى من الدينا حتى أرانى الخلف من بعدى أشبه الناس برسول الله خلقاً و خلقاً يحفظه الله فى غيبته ثم يظهر فيملاً الارض قسطاً وعدلا كما ملئت جواراً و ظلماً»(6)
«سپاس مختص خدائى است كه مرا از دنيا خارج نساخت تا جانشين مرا به من نماياند كه شبيهترين مردم به رسول خدا(ص) از جهت خلق و خلق مىباشد خدا او را در غيبتش حفظ مىفرمايد سپس ظاهر مىشود پس پر مىكند زمين را از قسط و عدل چنانچه پر شده از ظلم و جور».
و براى اطلاع بيشتر از اين، به كتابهاى حديث مانند غيبت نعمانى و شيخ و كمال الدين و بحار الانوار و اثبات الهداة و اربعين خاتون آبادى و منتخب الاثر حقير مراجعه شود.
ولادت و امامت امام(ع) از نظر علما و مورخين اهل سنت
علاوه بر آنكه عموم علماى حديث و تاريخ نگاران و صاحبان كتابهاى تراجم شيعه اثنى عشرى، واقعه ولادت آن حضرت را بر اساس مدارك و مصادر صحيح ثبت ضبط كردهاند و در عصر پدر بزرگوارش و عصر غيبت صغرى و كبرى، صدها اشخاص مورد وثوق و اعتماد را مىشناسيم كه به سعادت ديدار آن ولى اعظم خدا نائل شده و معجزات و خوارق عادت كثيرى از آن رهبر جهانيان ديدهاند، گروه بسيارى از مشاهير علماى اهل سنت نيز ولادت آن حضرت و شرح و تفصيلات آن را در كتب، ذكر نموده و بعضى به امامت و مهدويت آن سرور اقرار و اشعار بلند به زبان عربى و فارسى در مدح او سرودهاند و حتى مدعى شرفيابى به آن حضور اقدس و استماع حديث از حضرتش شدهاند كه ما عين عبارات و كلمات عدهاى از آنان را در كتاب منتخب الاثر نگاشتهايم و با رعايت اختصار در اينجا فقط به ذكر نام آنها قناعت مىنمائيم:
1 - ابن حجر هيثمى مكى شافعى، (متوفاى سال 974).
2 - مؤلف روضة الاحباب سيدجمال الدين، ( متوفا در سال 1000).
3 - ابن الصباغ على بن محمد مالكى مكى، (متوفا در سال 855).
4 - شمس الدين ابوالمظفر يوسف، مؤلف التاريخ الكبير و تذكرة الخواص، (متوفا در سال 654).
5 - نور الدين عبدالرحمن جامى معروف، صاحب كتاب شواهد النبوه.
6 - شيخ حافظ ابوعبدالله محمد بن يوسف گنجى، صاحب كتاب البيان فى اخبار صاحب الزمان و كتابهاى ديگر (متوفاى سال 658).
7 - ابوبكر احمد بن حسين بيهقى، (متوفاى سال 458).
8 - كمال الدين محمد بن طلحه شافعى، (متوفا در سال 652).
9 - حافظ بلاذرى ابو محمد احمد بن ابراهيم طوسى، (متوفا در سال 339).
10 - قاضى فضل بن روزنهان، شارح كتاب الشمائل ترندى.
11 - ابن الخشاب ابو محمد عبدالله بن احمد (متوفا در سال 567).
12 - شيخ و عارف شهير محى الدين، صاحب كتاب الفتوحات (متوفا در سال 638).
13 - شيخ سعدالدين حموى.
14 - شيخ عبدالوهاب شعرانى مؤلف اليواقيت و الجواهر، (متوفا در سال 973).
15 - شيخ حسن عراقى.
16 - شيخ على الخواص.
17 - ابن اثير، مؤلف تاريخ كامل.
18 - حسين بن معين الدين ميبدى، صاحب شرح ديوان.
19 - خواجه پارسا محمد بن محمد بن محمود بخارى، (متوفا در سال 822).
20 - حافظ ابوالفتح محمد بن ابى الفوارس، صاحب كتاب الاربعين.
21 - ابوالمجد عبدالحق دهلوى كه صد كتاب تأليف دارد، (متوفا در سال 1052).
22 - شيخ احمد جامى نامقى.
23 - شيخ فريد الدين عطار نيشابورى معروف.
24 - جلال الدين محمد رومى، صاحب مثنوى، (متوفا در سال 672).
25 - شيخ صلاح الدين صفدى، (متوفا در سال 746).
26 - مولوى على اكبر بن اسدالله هندى صاحب كتاب مكاشفات.
27 - شيخ عبدالرحمن، صاحب كتاب مرآة الاسرار.
28 - بعضى از مشايخ شعرانى.
29 - يكى از مشايخ مصر، به نقل شيخ ابراهيم حلبى.
30 - قاضى شهاب الدين دولت آبادى، صاحب تفسير البحر المواج و كتاب هداية السعداء.
31 - شيخ سليمان قندوزى بلخى، (متوفا در سال 1294).
32 - شيخ عامر بن عامر البصرى صاحب قصيده تائيه «ذات الانوار».
33 - قاضى جواد سابطى.
34 - صدر الدين قونوى صاحب تفسير الفاتحه و مفتاح الغيب.
35 - عبدالله بن محمد مطيرى مدنى، مؤلف كتاب الرياض الزاهره.
36 - شيخ محمد سراج الدين رفاعى، مؤلف صحاح الاخبار.
37 - مير خواند محمد بن خاوند شاه، مؤلف تاريخ روضة الصفا، (متوفا در سال 903).
38 - نضر بن على جهضمى عالم و محدث معروف.
39 - قاضى بهلول بهجت افندى، مؤلف كتاب محاكمه در تاريخ آل محمد(ص).
40 - شيخ محمد ابراهيم جوينى، (متوفا در سال 1176).
41 - شيخ شمس الدين محمد بن يوسف زرندى، مؤلف معراج الوصول.
42 - شمس الدين تبريزى، شيخ جلال الدين رومى.
43 - ابن خلكان در وفيات الاعيان تاريخ ولادت آن حضرت را تعيين كرده است.
44 - ابن ارزق در تاريخ ميافارقين.
45 - مولى على قارى صاحب كتاب مرقاة در شرح مشكاة.
46 - قطب مدار.
47 - ابن وردى مورخ.
48 - شبلنجى، مؤلف نور الابصار.
49 - سويدى، سبائك الذهب.
50 - شيخ الاسلام ابراهيم بن سعد الدين.
51 - صدر الائمه موفق بن احمد مالكى خوارزمى.
52 - مولى حسين بن على كاشفى، مؤلف جواهر التفسير، (متوفاى سال 906).
53 - سيد على بن شهاب همدانى، مؤلف «المودة فى القربى».
54 - شيخ محمد صبان مصرى، (متوفاى سال 1206).
55 - الناصر لدين الله خليفة عباسى.
56 - عبدالحى بن عمار حنبلى، مؤلف شذرات الذهب (متوفا در سال 1089).
57 - شيخ عبدالرحمن بسطامى دركتاب درة المعارف.
58 - شيخ عبدالكريم يمانى.
59 - سيد نسيمى.
60 - عماد الدين حنفى.
61 - جلال الدين سيوطى.
62 - رشيد الدين دهلوى هندى.
63 - شاه ولى الله دهلوى.
64 - شيخ احمد فاروقى نقشبندى.
65 - ابو الوليد محمد بن شحنه حنفى، در تاريخ روضة المناظر.
66 - شمس الدين محمد بن طولون مورخ شهير، در كتاب الشذرات الذهبيه (متوفاى سال 953).
67 - شبراوى شافعى، رئيس اسبق جامع از هر و مؤلف كتاب الاتحاف.
68 - يافعى، مؤلف تاريخ مرآة الجنان.
69 - محمد فريد وجدى در دائرة المعارف.
70 - عالم محقق شيخ رحمة الله هندى، مؤلف اظهار الحق.
71 - علاء الدين احمد بن محمد السمانى.
72 - خير الدين زركلى در كتاب الاعلام، ج 6، ص 310.
73 - عبدالملك عصامى مكى.
74 - محمود بن وهيب القراغولى بغدادى حنفى.
75 - ياقوت حموى در معجم البلدان، ج 6، ص 175.
76 - مؤلف تاريخ گزيده، ص 207 و 208، ط لندن، 1910 م.
77 - ابو العباس قرمانى احمد بن يوسف دمشقى در اخبار الدول و آثار الدول.
عقيده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) عقيده اسلامى است
برخى از كسانى كه با تعصب كوركورانه و دشمنى شيعه حقايق دينى و علمى را مطالعه كرده و يا افكار مسموم و آلوده به غرضهاى سياسى دشمنان اسلام را ترويج مىنمايند از راه راست و حقيقت پژوهى منحرف شده، در ضمن سخنان و مقالات خود، گاهى عقيده به ظهور مهدى را يك عقيده شيعى معرفى كرده و از اينكه آن را عقيدهاى اسلامى كه مورد قبول ساير فرق اسلام بدانند خود دارى مىكنند.
پارهاى هم علاوه بر تعصب و نفاق در اثر كم اطلاعى از تاريخ و حديث و تفسير و رجال و عدم تبحر و تحقيق در مسائل اسلام و آشنائى مختصر با علوم مادى عصرى، مىخواهند به تمام مسائل دينى از دريچه علل و اسباب مادى نگريسته و آنجه را نتوانستند به علل مادى مستند سازند و از درك راز و فلسفه آن عاجز شدند تأويل و تحريف مىنمايند و يا از اساس انكار مىكنند.
از اين رو در كنج اطاق در بسته خود مىنشينند و قلم به دست مىگيرند و در مسائل اسلامى و دينى كه از حدود مطالعاتشان خارج است، گستاخانه اظهار نظر نموده و حقايق مورد اتفاق مسلمين را كه از آيات و احاديث گرفته شده انكار مىنمايند، مثلا مايلند بيشتر از معجزات علمى قرآن و تشريعات اسلام و برنامههاى عالى و مترقى آن سخن بگويند، ولى از معجزات ديگر پيامبر و ساير انبياء و تصرفات خارق العاده آنها در امور مادى حرفى به ميان نياورند، چون شايد به ذائقه يك بچه تازه دانشجو شده خوب مزه نكند يا يك نفر بى اطلاع آن را مستبعد شمارد.
اينها گمان مىكنند صحت و واقعيت هر موضوع وابسته به اين است كه همه كس بتواند آن را درك كند، يا هر دانشمندى آن را تصديق نمايد و با تلسكوپ و ميكروسكوپ و لابراتوار و وسائل فنى و صناعى وجود آن ثابت شود.
اينها مىگويند بهتر اين است كه انبياء را هر جه بتوانيم افرادى عادى معرفى نمائيم و از نسبت دادن معجزات به آنها هم تا مىشود خوددارى نمائيم، بلكه بهتر مىدانند كه حوادث عالم را هم به خداوند متعال نسبت ندهند و از قدرت و حكمت و علم و قضا و قدر او هم صريحاً سخنى به ميان نياورند و هر چه بگويند از طبيعت و ماده بگويند و به جاى سپاس و ستايش خدا، و سپاس ماده را به جا آورند تا با برخى از آنان كه چند كلمه از علوم مادى ياد گرفته و چند اصطلاح و فرمول و فرضيه فيزيكى و شيميائى و رياضى را خصوصاً به زبان انگليسى و فرانسوى شنيدهاند هم زبان باشند.
اين روحيه متأسفانه كم و بيش به همه سرايت كرده و در همه جاى زندگى بسيارى آثارش نمايان است و بيشتر كسانى كه تحت تأثير اين روحيه هستند، افراد خام و ناپخته هستند كه در علوم قديم و جديد اهل تحقيق و كنجكاوى نيستند و يك فرضيه يا اظهار نظر يك نفر غربى را هر چند آلوده به اغراض سياسى و استعمارى باشد، صد در صد صحيح مىشمارند. بعضى از روزنامهها و مجلات و مطبوعات هم تحت تأثير اين عوامل دانسته يا نادانسته به مقاصد استعمارى خدمت مىكنند.(7)
فكر نمىكنند كه بيشتر مردم آمريكا و اروپا و زمامداران آنها در مسائل علمى و عقلى و فلسفى و دينى، عوام و بى اطلاع و مغرض هستند و بر اساس هدفهاى سياسى پست و دور از شرافت انسانيت در هر نقطهاى از نقاط دنيا مطابق مصالح سياسى خود حرفى مىزنند و حساب علماء و دانشمندان آنها با حساب اكثريت غرق در فساد و شهوات جدا است.
اينها در حالى كه ميان خودشان هزار جور خرافات رواج دارد، شرقيها را به عادات و اخلاقى كه مبنى بر مبانى عقلى و اجتماعى اخلاقى و دينى صحيح است استهزا مىكنند.
در موضوع ظهور مهدى موعود نيز اخيراً چند تن از برادران غرب زده سنى ما مانند احمد امين و عبدالحسيب طه حميده در حالى كه احاديث مهدى را نقل كردهاند، به شيعه حمله كرده و مثل آنكه شعيه را در اين عقيده تنها يافته باشند يا مأخذ و مدركى براى اين عقيده در كتاب و سنت و اقوال صحابه و تابعين و علماى امت نباشد، ايرادات غير وارده نمودهاند و خود را روشنفكر و متفكر و صاحب آراى جديده مىشمارند.
شايد نخستين كسى كه در صدد بر آمد كه احاديث ظهور مهدى را تضعيف كند و از عهده بر نيامد، ابن خلدون مغربى باشد كه در محيط افكار اموى و بغض اهل بيت در اطراف مسائل اسلامى بحث نمود.
دولت اموى اندلس به قول عقاد براى شرق اسلامى تواريخى ايجاد كرد كه نه مورخان آنان نوشتهاند و نه اگر مىنوشتند آنچنان مىنگاشتند. محيط اندلس مورخانى تربيت كرد كه توانائى نقد و رد افكار اموى را نداشتند و ابن خلدون از همان افراد است كه تحت نفوذ و تربيت و تفكير سياسى خاص از واقع بينى در اين مسائل محروم بود. او مايل است كه فضايل اهل بيت را انكار يا به نحوى از انحاء توهين و تضعيف نمايد و از بنى اميه دفاع كند و مطاعن آنها را رد نمايد تا آنجا كه معاويه را بقيه خلفاى را شدين مىشمرد.
ظهور مهدى آل بيت(ع) را هم چون از اولاد فاطمه و از بزرگترين مفاخر دودمان رسالت است، با همين روحيه بغض و عداوت اهل بيت مطرح نموده و با آنكه احاديث آن را تخريج نموده و از عهده نقد و تضعيف آنها بر نيامده، دست به دامان استبعاد زده است.
جمعى از ارباب تحقيق و دانشمندان اهل سنت به سخنان ابن خلدون و امثال او پاسخهاى دندان شكن داده و خطاء و لغزش او و اين اشخاص به اصطلاح روشنفكر را روشن ساختهاند.
استاد احمد محمد شاكر، عالم معروف و معاصر مصرى در «مقاليد الكنوز» مىگويد، ابن خلدون از چيزى كه به آن علم ندارد پيروى كرده و خود را در مهلكه انداخته، بر او مشاغل سياسى و امور دولتى و خدمت اميران و پادشاهان غلبه يافته و گمان كرده عقيده به ظهور مهدى، عقيدهاى شيعى است، در مقدمه فصل طويلى نگاشته و در تناقض گوئيهايى عجيب، افتاده و غلطهايى روشن، كرده است (سپس استاد شاكر) بعضى از غلطهاى او را نقل كرده و مىگويد: او احاديث مهدى را تضعيف كرده براى فكر و روش سياسى خاصى كه داشته ( تا اينكه مىگويد): اين فصل از مقدمه ابن خلدون پر است از غلطهاى بسيار در نامهاى رجال و علل احاديث البته نبايد احدى به آن اعتماد كند.
استاد احمد بن محمد صديق، كتابى در رد ابن خلدون در اين موضوع به نام «ابراز الوهم المكنون عن كلام ابن خلدون» نوشته و بطور مشروح به او پاسخ داده و او را مبتدع شمرده است.
هر چند آقايان علماى اهل سنت به اين سخنان ياوه، جواب داده و ثابت كردهاند عقيده به ظهور مهدى عقيده اسلامى خالص است و مورد اجماع و اتفاق امت است، توضيحاً مىگوئيم:
1 - هر فكر و عقيدهاى كه از شيعه باشد، فكر و عقيده اسلامى است و شيعه جز عقايد اسلامى، فكر و عقيده ديگرى ندارد. مدرك مستند عقايد شيعه كتاب و سنت پيغمبر(ص) است. بنابر اين امكان ندارد كه عقيدهاى عقيده شيعه باشد و عقيده اسلامى نباشد.
2 - شما اسلامى بودن عقيده را از چه راه تشخيص مىدهيد، آيا اگر آياتى از قرآن مجيد به آن تفسير شده باشد آن عقيده، عقيده اسلامى نيست؟
اگر احاديث صحيح و معتبر و متواتر كه در كتابهاى اهل سنت روايت شده، آن را ثابت سازد آن عقيده، عقيده اسلامى نيست؟
اگر صحابه و تابعين و تابعين تابعين به آن معتقد باشند آن عقيده اسلامى نيست؟
اگر شواهد و حواث تاريخى همه صحت آن عقيده را تأييد كرده و برساند كه آن عقيده عقيده مقبول عموم ملت اسلام بوده است باز هم آن عقيده را اسلامى نمىدانيد؟
اگر در موضوع مهدى، محدثينى مانند ابى داوود صاحب سنن، يك كتاب به نام «كتاب المهدى» و عالمى مانند شوكائى كتابى به نام «التوضيح» و ديگران از مشهورترين علما، كتابهاى ديگر نوشته باشند و در كتابهاى اسلامى كه در قرن اول هجرت تأليف شده، اين عقيده مذكور باشد، باز هم اين عقيده اسلامى نيست؟
پس شما بگوئيد: ملاك و ميزان يك عقيده اسلامى چيست؟تا ما با آن ميزان به شما جواب بدهيم؛ ولى شما مىدانيد و همه مسلمانان مىدانند كه غير از آنچه بر شمرديم راه ديگر براى شناخت عقائد اسلامى نيست و از همه اين راهها اسلامى بودن عقيده به ظهور مهدى ثابت و مسلم است، خواه شما بخواهيد و خواه نخواهيد.
عقيده به ظهور مهدى و قيام مدعيان مهدويت
بعضى مانند احمد امين مصرى و طنطاوى، انقلابات و شورشهائى را كه متمهديان بر پا كرده و سبب ضعف مسلمانان و جنگ و خون ريزى شده پيش كشيده و عقيده به ظهور مهدى را علت بروز اين حوادث و اختلاف و تفرقه شمرده و از اين راه مىخواهند سم پاشى كرده و افكار را از اين عقيده كه سبب ثبات و استحكام جامعه و اطمينان به آينده است، منصرف سازد. در حالى كه ميان دعواى كسانى كه به دروغ مدعى مقام مهدويت شده يا بشوند و بيه صحت و عدم صحت عقيده به ظهور مهدى هيچ گونه ارتباطى نيست و با اينگونه سخنان انكار يك واقعيت دينى و مذهبى از يك نفر به اصطلاح دانشمند تعجب آور است.
آقاى احمد امين، كدام يك از حقايق عالى و كدام يك از نعمتهاى عامه اينگونه مورد سوء استفاده و دست آويز مقاصد افراد جاه پرست و رياست خواه نشده است؟
حق، صلح، عدالت، امانت و صداقت، فرهنگ و تعليم و تربيت، ترقى و تجدد، دين و مذهب، آزادى، دموكراسى، برقرارى نظم و حكومت قانون و صدها مفاهيم ديگر از اين رقم مورد سوء استفاده و دستبرد سودپرستان و سياستمداران بودن و هست و بيشتر اين الفاظ در معانى اضدد آنها استعمال مىشود، يعنى جنگجو و توسعه طلب از صلح و دموكراسى، ستمگر از عدالت، مفسد از اصلاح، مرتجع از تجدد و ترقى، خائن از امين ودشمنان آزادى از آزادى دم مىزنند و در زير اين الفاظ مقاصد خود را مىجويند و بر روى كارها و خيانت و جنايتهاى خود با اين الفاظ پرده پوشى نموده و به ملتهاى ستمكش آنچه را مىخواهند تحميل مىكنند.
به نام تعميم تربيت و تعليم، مردم را از مبانى صحيح اخلافى منحرف مىسازند و از ترقى علمى افراد مانع مىشوند.
جنگهائى كه به نام آزادى بشر و نجات ملل محروم و دفاع از حقوق ملتها بر پا مىشود، چنانچه ديده و شنيده شده براى پايمال كردن حقوق و غارت ثروت كشورها و استعمار آنها است.
به نام رهبرى معنوى و به نام رسالت آسمانى بيشتر شورش و انقلاب شده، يا به نام مهدويت؟كسانى كه به دروغ ادعاى پيغمبرى كردهاند بيشتر بودهاند يا آنهائى كه به دروغ ادعاى مهدويت كردهاند؟
كودتاها و انقلاباتى كه پى در پى در كشورها واقع مىشود به نام اصلاح و نجات ملت و آزادى و حكومت قانون انجام مىشود يا به نامهاى ديگر؟و آيا رهبران اين انقلابات بيشتر خود ساخته و شيفته آزادى و براى اصلاح قيام مىكنند يا براى مقاصد ديگر؟
آيات قرآن مجيد هم وقتى به دست نا اهل و صاحبان اغراض شخصى و سياسى افتاد به عكس مقصود و مراد، تفسير و معنى مىشود يا در غير مورد تطبيق مىكنند تا حدى كه معاويه و يزيد هم در برابر على و حسين(ع) آيات قرآن را مىنوشتند و مىخواندند.
آيا براى اينكه آياتى از قرآن مجيد را بعضى بر حسب رأى و نظر خود در جهت تأمين منافع شخصى تاويل و تفسير كردند و سبب ضلالت و گمراهى شدند، شما مىتوانيد پيشنهاد بدهيد كه آن آيات (العياذ بالله) از قرآن حذف شود تا اين افراد به رأى فاسد خود آنها را تفسير نكنند؟
حتى افرادى پا را فراتر گذاشته قولاً يا عملاً ادعاى خدائى كرده و مردم را استعباد كردند. مليونها مردم گاوپرست و بت پرست و آتش پرست و ستاره پرست شدند، مليونها نفر در برابر كاخ فرعونها و نمرودها و ديكتاتوران ديگر تاريخ به خاك ذلت افتادند و خود را غلام جان نثار و چاكر بى اختيار آنها گفتند و بشرهائى مانند خود بلكه بى علمتر و نالايقتر از خود را پرستيدند و به جاى آنكه نام خداى يگانه را برند، نام سلاطين را بردند و كارها را به نام پرننگ ستمگران آغاز كردند. اگر اسلام نيامده بود و عقيده توحيد، قلوب مردم را روشن نكرده و افكار را آزاد نساخته بود و بشر خود را نشناخته بود و ملتها رابطه خود را بازمامداران درك نكرده بودند و بسم الله و الله اكبر شعار آدمهاى آزاد نشده بود، هرگز يوغ ذلت بشر پرستى از گردن انسانها برداشته نمىشد. آيا براى اينكه علم و صنعت و خدا پرستى و نبوت و صلح و عدالت در طول تاريخ زندگى بشر وسيله و دستاويز مقاصد افرادى جاه طلب و سياستمدار شده، شما مىتوانيد اين حقايق را محكوم سازيد؟
آيا براى اينكه جمعى به عنوان عدالت پرورى و آزاديخواهى وحكومت قانون، ستمگرى و قانون شكنى كرده و ديكتاتورى پيشه ساخته، شما مىتوانيد بگوئيد مفاهيم عدل و داد و حريت و قانون مساوات و فضيلت، حقيقت ندارد و براى بشر اسباب دردسر و مزاحمت است و بايد اين الفاظ از قاموس انسانيت حذف شود؟
آيا مىخواهيد با اين انديشههاى نارسا و منطق غلط در يك موضوعى كه صدها حديث و روايت بر آن دلالت دارد و صدها ميليون مسلمان در مرور اعصار به آن معتقد بوده و هستند اظهار نظر كنيد؟
آقاى احمد امين! اين دروغ از راست بگرفته فروغ.
شما هم مىدانيد كه اكثر اختلاف بشر بر سر موضوعات و صغريات و مصاديق است و اگر به غلط و خطا يا به عمد يك چيزى را موضوع و مصداق صغراى يك كلى خواندند، يا به باطلى لباس حق پوشانيدند، بر دامن پاك حق گردى نمىنشيند. همانطور كه افراد نادانى خود را با جعل دانشنامه و شيطنتهاى ديگر عالم معرفى مىكنند افرادى هم به دروغ خود را مصلح و عدالت طلب و مهدى موعود و امام و پيغمبر مىنامند.
بلكه يكى از مدعيان مهدويت (على محمد شيرازى) چون ديد بازارش گرم نشد و حنايش رنگى نگرفت يا تنى چند را كه به او گرويدند بسيار ابله و نادان يافت، دعاوى ديگر هم كرد(8).
پس اين سخن كه چون ايمان به ظهور مهدى دستاويز جمعى از شيادان جاه طلب تاريخ شده، ما بايد آن را از اصل رها كنيم و از يك واقعيت مسلم چشم بپوشيم به هيچ وجه نه قابل قبول و مورد اعتنا است و نه با عقل و منطق سازگار است.
لذا از قرن اول هجرت كه بعضى ادعاى مهدويت كردند يا ديگران به آنها اين مقام را نسبت دادند، از كسى حتى بنى اميه و بنى عباس شنيده نشد كه در مقام رد آنها انكار اصل ظهور مهدى را بنمايد بلكه آنها را براى انكه واجد صفات مهدى نيستند رد مىكردند و هيچ كس نگفت چون اينها به دروغ ادعاء مىكنند پس ما اصل ظهور مهدى را قبول نداريم زيرا در ميان مسلمانان كه به كتاب و سنت پيغمبر و اجماع صحابه و تابعين ايمان داشتنند اين فكر يعنى انكار اصل ظهور مهدى با رد گفته پيغمبر و مخالفت كتاب و سنت برابر بود و هرگز قابل قبول نبود، بلكه چون در احاديث راجع به ظهور مهدى از پيدايش اين متمهديان خبر داده شده ايمان آنها به صحت روايات و ظهور آن حضرت بيشتر مىشد كه كسانى كه در اثر دعواى مدعيان دروغ گوى مقام مهدويت گمراه شدند، ظلالتشان مربوط به جهالت و نادانى و عدم معرفت و بى اطلاعى از اوصاف وعلائم مهدى - عليه الصلاة و السلام - مىباشد ولى اگر كسى مهدى منتظر «عجل الله تعالى فرجه - را به همان اوصاف و نشانيها كه در اخبار و احاديث معرفى شده بشناسد، هرگز گمراه نمىشود و دعاوى باطل سبب تزلزل ايمان و عقيده او نمىگرددد و آنچنان كه
صفات و خصوصيات مهدى(ع) مشروح و روشن و رافع ابهامات بيان شده در مورد هيچ دعوت ديگر و هيچ يك از انبياء و اولياء كه منصوص به تنصيص نبى ياولى سابق بودند بيان نشده است.
تأثير عقيده به ظهور مهدى در اخلاق
طنطاوى مصرى در تفسير خود راجع به قرب ساعت «قيامت» و ظهور مهدى، سخنان ابن خلدون مغربى را نقل كرده و اين دو موضوع را سبب ضعف عزائم و ايراث سستى و تفرقه و اختلاف پنداشته و به علماى اسلام، نسبت غفلت بلكه تلويحاً آنها را به جهل و ضلالت نسبت داده است.
راجع به تفرقه و اختلاف در مقاله «عقيده به ظهور مهدى و قيام مدعيان مهدويت» توضيح داده شد كه تمام عناوين و حقايق مورد دستبرد و سوء تعبير صاحبان اغراض فاسد گرديده و حتى مفهوم يگانگى و وحدت ملى و دينى هم وسيله تفرقه شده و به نام تحصيل اتحاد، بسا اختلاف بوجود آمده و به اسم حفظ وحدت، تفرقه ايجاد و مرتكب تجاوزات ننگين مىگردند. اما اين سوء استفادهها زيانى به حسن اتحد و لزوم آن نمىزند.
ايمان به ظهور مهدى(ع) هم مثل ساير عقائد اسلامى بايد قدر مشترك و وسيله اتحاد باشد. شما مقصر هستيد زيرا موضوعى را كه امت بر آن اتحاد و اتفاق دارند و اعتبار مدارك و مآخذ آن از بسيارى از عقايد و مسائل اسلامى قوىتر است انكار مىكنيد و اختلاف و تفرقه ايجاد مىنمائيد .
اما راجع به قرب ساعت؛ اولا، ايمان به اقتراب و نزديكى قيامت مدلول و منطوق آيات محكم و صريح قرآن مجيد است.
ثانياً، اين ايمان به هيچ وجه علت ضعف و سستى نمىشود و بلكه سبب قوت تصميم و اهتمام در انجام تكليف و خلوص نيت و تهذيب اخلاق و وسيله انذار و ترغيب به كارهاى خير و اعمال صالح است.
شما چون در رد و قبول حقائق، به غلط، نتائج مادى را ميزان قرار دادهايد، مىخواهيد خبر اقتراب ساعت هم مسقيماً سبب فتح كشورها و دعوت به اختراع و پيشرفت امور صناعى و مادى باشد و از تأثير معنوى و اخلاقى و رابطه آن با سازمان صحيح اجتماعى و مدينه فاضلهاى كه منظور اسلام است غفلت داريد و فراموش كردهايد كه دعوت انبياء و تعليم و تربيت آنها بر اساس ايمان به مبدء و معاد است.
مسلمانان با اين ايمان به مبدء و معاد و اقتراب ساعت كشورهاى بزرگ را فتح كردند و پرچم اسلام را در دورترين نقاط به اهتزاز در آوردند و اعلان آزادى انسانها را در جهان انتشار دادند .
با اين ايمان، جهانيان را به علم و دانش و تفكر و تحقيق و كنجكاوى و ترقى علمى و صناعى دعوت كردند، علمدار علم و تمدن شدند و در هر رشته از علوم تجربى بزرگترين دانشمندان را به دنيا تحويل دادند.
راجع به تعيين وقت قيام و قيامت هم كه مىگوئيد: سبب انحراف و گمراهى شده و فلان صوفى حقه باز سنى، وقتى براى آن معين كرده و گله از برادران صوفى سنى خود كردهايد، البته حق داريد، ولى اگر كسى اين سخنان را باور كرد گناهش به گردن شما رهبران اهل سنت است كه افكار را روشن نمىكنيد و مسلمانان را به معارف قرآن راجع به مبدء و معاد آشنا نساختهايد.
قرآن صريحاً علم قيام ساعت را مخصوص خدا دانسته و ما معتقديم كه كسى از آن آگاه نيست و هر كس براى آن وقتى معين كند، دروغگو و راهزن است و اكثريت بلكه قاطبه عوام مسلمان از سنى و شيعه تا چه رسد خواص و علماء مىدانند كه كسى از تاريخ قيام ساعت خبر ندارد و علم آن نزد خداوند متعال است:
«ان الله عنده علم الساعة»(9)
حال اگر نادانى در اين موضوع اظهار علم كند، نه پذيرفته مىشود و نه كسى به آن اعتنا مىكند. اينها سبب ضعف و سستى مسلمانان نيست، سبب ضعف، كتمان حقايق و سياستهاى سوء زمامداران و منحرف كردن جامعه از برنامههاى روشن اسلامى است.
ايمان به ظهور مهدى(ع) نيز مانند قيام ساعت و اقتراب قيامت سبب ضعف و شكست روحيه و سستى در انجام تكاليف نيست. هيچ كس نگفته چون مهدى ظهور مىكند تكاليف ساقط و مسلمانان در برابر كفار و حملات آنها تكليفى ندارند و بايد دست روى دست بگذارند.
هيچ كس نگفته آيه:
«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة...»(10)
و آيات راجع به امر به معروف و نهى از منكر و دعوت به خير و دفاع از اسلام و وظايف اجتماعى و سياسى را نبايد اجرا كرد.
كسى نگفته است: ايمان به ظهور مهدى براى افراد سست عنصر و ضعيف الاراده و بهانه جو و كسانى كه ظلم و استعمار اجانب را در بلاد اسلام و خانه و وطن خود تحمل كردهاند عذر است.
هرگز در يك خبر و روايت نرسيده كه كارها را به آينده و ظهور مهدى واگذاريد، بلكه به عكس مسلمانان در اخبار و احاديث به صبر و ثبات و كوشش و استقامت و شدت تمسك به تعلميات و بر نامههاى قرآن تشويق شدهاند.
همانطور كه پيغمبر اعظم و مجاهد اول اسلام على(ع) و صحابه والا مقام به انتظار ظهور مهدى، خانه نشينى و كنارهگيرى اختيار نكردند و براى اعلاى كلمه اسلام آنى فارغ نبودند و از هيچ فداكارى و جان بازى خود دارى نكردند، امروز هم مسلمانان همان وظايف را عهدهدار و همان مسؤوليتها را دارند.
ايمان به ظهور مهدى و امام وقت نيز مؤيد همين احساس مسووليت است.
ايمان به ظهور مهدى موجب تهذيب اخلاق و ورع و پارسائى و بيدارى ضمير است.
ايمان به ظهور مهدى سبب رشد فكر و مانع از ضعف و نا اميدى و بدبينى به آينده است.
ايمان به ظهور مهدى همان نتيجه و فايده را دارد كه آيات شريفهاى همانند آيات زير آن نتيجه را دارد:
مثل:
«انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون»(11)
البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و خود نيز آن را محفوظ خواهيم داشت.
و آيه:
«يريدون ليطفوا نور الله بأفوههم...»(12)
كافران مىخواهند نور خدا با گفتار باطل وطعن مسخره خاموش كنند...
و آيه:
«ولا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الاعلون ان كنتم مؤمنين»(13)
شما مسلمانان نه هرگز در كار دين سستى كنيد و نه از فوت غنيمت و متاع دينا اندوهناك باشيد زيرا شما فاتح و پيروزمندترين و بلندترين ملل دنيا هستيد اگر در ايمان ثابت و استوار باشيد.
دارند.
همانطور كه مفاد اين آيات سستى و شانه از زير بار مسؤوليت خالى كردن نيست، ظهور مهدى و غلبه آن حضرت و حكومت جهانى او نيز سبب سستى و جواز مسامحه در انجام تكاليف نيست.
همانطور كه مسلمانان صدر اسلام از اين آيات و بشارتهاى پيغمبر(ص) به فتوحات آينده و كشور گشائيهاى مسلمين نفهميدند كه بايد در خانه به انتظار آينده نشست و تماشاچى صحنههاى شكست مسلمانان و عقب ماندن آنها از كفار در علم و صنعت و اسباب قوه و قدرت گردند و به گفتن اينكه خدا حافظ است و خدا وعده نصرت داده و خدا نمىگذرد نورش خاموش شود اكتفا نمىكردند. كسانى هم كه به ظهور حضرت مهدى(ع) ايمان دارند خصوصاً اگر روايات و احاديثى را كه از طرق شيعه روايت شده خوانده باشند، بايد در اطاعت او امر خدا و انجام تكاليف شرعى از ديگران كوشاتر و غيرت و همت و اهتمام آنها در حفظ نو اميس شرع و حمايت از قرآن و احكام و دفاع از حريم اسلام و مجد و عظمت مسلمين بيشتر باشد.
پي نوشت :
1) منتخب الاثر نگارنده، ص 321 تا 341.
2) منتخب الاثر نگارنده، ص 243 و 244.
3) منتخب الاثر، ص 341 و 343.
4) ينابيع الموده، ص 460. منتخب الاثر نگارنده، ص 342.
5) اثبات الهداة، ج 6، ص 342، ب 31، ف 10، ح 116.
6) اثتبا الهداة، ج 7، ص 138، ح 682، ب 32، ف 44 و كفاية الاثر و كمال الدين و منتخب الاثر.
7) يكى از دانشمندان مصرى مىگويد، هنگامى كه در فرانسه تحصيل مىكردم، در ماه رمضان در مجلسى شركت داشتم رئيس مدرسه (دانشكده) به من سيگار تعارف كرد، من عذر خواستم، علت را پرسيد،، گفتم: ماه رمضان است و روزهام. گفت: گمان نمىكردم تو ديگر به اين خرافات پاى بند باشى، پس از پايان محلس يك پروفسور هندى كه در آن مجلس بود، گفت: مايلم فردا شما را در فلان محل ملاقات كنم، فردا به ملاقات او رفتم، مرا به كليسيا برد و از دور رئس دانشكده را به من نشان داد، گفت: آن كيست؟گفتم فلانى است، گفت: چه كار مىكند؟ گفتم: نماز مىخواند. گفت: اينها ما رابه ترك عادات و سنن و وظايف دينى خود مىخوانند و خودشان اينگونه مواظب انجام برنامههاى مذهبى خود هستند.
به نظر ما بايد با اين بيمارى خطر ناك كه در اثر تلقين بيگانگان و استعمارگران و احساس ضعف در جنبههاى صناعى و ميكانيكى پيدا شده و مثل خوره شخصيت و استقلال فكر مردم شرق و ملل اسلامى را مىخورد و بعضى را چنان در منجلاب تقليد از عادات زشت غربيها غرق كرده كه از خود آنها نيز داغتر شدهاند، بايد يك مبارزه دامنه دار و پى گير بر اساس عقل و منطق و احترام به سنن و تعاليم عالى اسلام شروع شود.
آرى بعضى از شرقىها چون خود را ضعيف مىبينند، در برابر مظاهر تمدن مادى غرب خود باخته شده، عادات و اخلاق و لباس و روشهاى ملى و دينى خود را ترك نموده و به عادت و روشهاى ناپسند غربىها افتخار مىنمايند و در مجامع و مجالس خودمان مانند آنها رفتار مىنمايند، اما غربى چون باد به بينيش افتاده و به ثروت و صنايع و قوه مادى خودمغرور شده در برابر شرقيها عادات خود را هر چه هم سخيف و حيوانى و خرافى باشد با افتخار و با شكوه و تشريفات انجام مىدهد. بسيارى از شرقيهاى غرب زده به جاى آنكه از غرب، صنايع و علوم را فرا بگيرند و خود را از آنها بى نياز سازند تا خودشان مالك دريا و زمين و هوا و معدن خود شوند، تقليد كوركورانه از بيگانگان را شعار خود قرار داده و قدرت آنكه در مجامع آنها با لباس ملى خود مثلا بدون كراوات حضور يابند ندارند، جز افرادى مانند زمامداران هند مثل دكتر ذاكر حسين رئيس جمهور سابق هند و سران حجاز و مراكش و برخى ديگر كه در مجامع بين المللى و محافل رسمى با همان لباس و روش ملى خود شركت مىكنند، اكثر در مجامع و محافل غربيها از آداب آنان تقليد مىكنند چقدر محبوب و زيبا است استقلال روح و چقدر محت
رم است آن زمامدار مسلمان كه در مجالس و ضيافتهاى كه غربيها به افتخارش مىدهند، مشروبات الكلى مصرف نمىشود؛ و چقدر با افتخار است آن زمامدارى كه در مسكو ميهمان رسمى حكومت كمونيسم است و براى اداى نماز به مسجد مىرود. چقدر شرافتمند و خود ساخته است زمامدارى كه در آمريكا از رفتن به كليسا براى تماشا و از گرفتن قرض ربوى خوددارى مىكند و چقدر عظيم و با اراده است آن مسلمان كه در جامعه ملل وقتى سخنرانى مىكند «بسم الله الرحمن الرحيم» مىگويد و چقدر موهن است كه يك ملت مسلمان كه به قرآن افتخار مىكند و در نمازش روزى بيست مرتبه «بسم الله الرحمن الرحيم» مىگويد، از آغاز كتابهايش جمله نورانى را كه وحى آسمانى است حذف كند. چقدر ذليل و خوارند آنها كه از عادات و روش بيگانه تقليد مىكنند، چقدر كوچك و فرومايه و حقير است آن ملتى كه لباس و روشهاى دينى و ملى خود را ترك و در مجالس و محافل، لباسهاى ديگران را بپوشد و زن و مردش از شخصيت و اعتماد به نفس محروم گرديده باشد.
8) على محمد شيرازى نخست خود را سيد مىخواند و بعد ادعاى بابيت نمود و سپس با آنكه صريحاً به امامت و مهدويت حضرت ولى عصر، مهدى موعود، فرزند حضرت امام حسن عسكرى(ع) اعتراف كرده بود دعواى مهدويت و بعد ادعاى پيغمبرى كرد، عاقبت چنانچه در بعضى از الواح او نقل شده، ادعاى خدائى نمود و در پايان كار صريحاً به خط خودش از دعاوى خود برگشت و توبه نامه خود را براى ناصرالدين شاه فرستاد و ظاهراً در ميان مدعيان مهدويت در اين اختلاف دعاوى على محمد كم نظير باشد و همين اختلاف گوئيها و سخنان ناهنجار و عبارات ركيك هذيان آميز او را به خبط دماغ مشهور ساخت.
و پوشيده نماند كه حزب و دسته بابى و بهائى يكى از دسته جات سياسى مزدورى است كه در قرن اخير در هند و تركيه و ايران و مخصوصاً فلسطين و ساير كشورهاى اسلامى و خاورميانه، آلت اجراى سياسات و جاسوسى براى دول استعمارگر شده و همواره تحت الحمايه آن دول مشغول خيانت به شرق عموماً و ملت و دين اسلام خصوصاً بوده و هستند.
در آغاز، نقشههاى ماهرانه اجانب، على محمد را به دعوت و ايجاد اختلاف بين ملت ايران و قيام به ضد حكومت تشويق و تحريك نمود و به او قول كمك و مساعدت داد. و وقتى على محمد به ايران آمد، دولت روسيه كه در آن موقع در ايران نفوذ كامل داشت، از او نگاهدارى كرد و به اميد آنكه بابيگرى و سيلهاى براى اجراى سياستهاى حكومت تزارى و تضعيف نفوذ كلمه اسلام و علماء بشود، از اعدام او در فارس مانع شدند و او را از ايالت فارس تحويل گرفته و توسط سواران منوچهر خان گرجى حاكم اصفهان كه ارمنى نژاد و از دست نشاندههاى حكومت روسيه بود، به اصفهان آوردند و تا منوچهر خان زنده بود، به امر حكومت روس در اصفهان از او محرمانه نگهدارى كرد و تا مدتى سفارت روس و كنسولگريهايش از بابيها حمايت مىكردند كه در همين اصفهان آزادانه عليه دين و استقلال مملكت تحريك و به نفع سياست روسها فتنه انگيزى مىكردند، هر وقت هم در اثر فشار علماء و ملت حكومت ناچار مىشد از آنها تعقيب و بازجويى كند،روسها از آنها جانبدارى مىكرد و علناً در امور داخلى كشور ما مداخله مىنمود و از آنها حمايت كردند تا وقتى كه فهميدند آنها نمك به حرامى كرده و با انگيليسها
مربوط شده و براى آنها كار مىكنند نا چار آنها را ترك گفتند و محصول زحمات و مصارف مخارج هنگفت خود را به انگليسىها سپردند...
بالجمله دسته بابى و بهائى يك بازى و ماجراى سياسى بر ضد و تماميت استقلال كشور ايران بود و مزدور صهيونيسم بوده و هست كه يك جاسوس روسى آن را بوجود آورد سپس آلت اغراض ضد اسلامى و استعمارى دو دولت بزرگ ديگر در ايران و كشورهاى ديگر شد.
9) سوره لقمان، آيه 34.
10) سوره انفال، آيه 60.
11) سوره حجر، آيه 9.
12) سوره صف، آيه 8.
13) سوره ال عمران، آيه 139.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}