نویسندگان: سید علی نقی ایازی، نیکوسادات هدایی

 

بحث تحریف و تخریب فرهنگی اصولاً از طرف سرآمدان و نخبگان، قابلیت اجرایی بیشتری دارد: چرا که به ابعاد امور بیش از دیگران واقف‌اند.
پیش از پرداختن به آیات مربوط به این فصل لازم است در مورد انحراف و کارکردهای آن و همچنین مواردی مانند فرهنگ‌پذیری و خرده فرهنگ‌ها مطالبی را ذکر کنم.
بخش قابل توجهی از اندیشه‌ی جامعه‌شناسی، دگرگونی و تغییر را نوعی انحراف از هنجار به شمار می‌آورد؛ بدین معنا که حالت بهنجار امور در جامعه، حالت ثبات است و فرض می‌شود که نهادها، ارزش‌ها یا الگوهای فرهنگی با گذشت زمان پایدار می‌مانند.
دگرگونی امری است بهنجار، چه با انسان سروکار داشته باشیم و چه با جامعه، تغییر در جوهر هر دو هست و انسان یا رشد می‌کند و یا رو به نابودی می‌رود.(1)
هر گونه رفتاری که با چشمداشت‌های جامعه یا گروه معینی در داخل جامعه تطبیق نداشته باشد، انحراف نامیده می‌شود. انحراف به دوری جستن از هنجار اطلاق می‌شود و زمانی رخ می‌دهد که یک فرد یا گروه، معیارهای جامعه را رعایت نکنند.
انحراف به صورت فردی و جمعی صورت می‌گیرد که به تنهایی یا به صورت گروهی و دسته‌جمعی عملی برخلاف هنجارهای مرسوم جامعه انجام پذیرد.(2)
باید به این نکته توجه داشت که انحراف لزوماً منفی نیست و تمامی انقلاب‌ها و جریان‌های تاریخ‌ساز از همین‌جا آغاز شده است.
اصولاً انحراف از هنجارهای سلطیک جامعه، نیازمند شهامت و ثبات اراده است که رهبران دینی در جوامع گوناگون از خود نشان داده‌اند و این نوع از انحرافات نقش اساسی در پدید آوردن تغییرها و دگرگونی‌های اجتماعی داشته که در طول زمان معلوم شده، به سود عموم بوده است: از این رو به طور کلی می‌توان چنین بیان کرد که انحراف کارکردهای گوناگونی دارد و بسته به نوع انحراف می‌تواند کارکردهای مثبت و منفی داشته باشد.

کارکردهای مثبت انحراف

1. واضح کردن هنجارها:

وجود منحرفان موجب یادآوری این مسئله می‌شود که قوانین جامعه کدام‌اند، حدود اغماض در هر مسئله خاص و زمان معین تا کجاست و......

2. تقویت و همبستگی گروهی و اجتماعی:

اعضای همنوا با دیدن منحرفان مجدداً ارزش‌ها و هنجارهای خود را به یاد می‌آورند.

3. سوپاپ اطمینان جامعه:

انحراف می‌تواند از طریق جلوگیری از انباشتگی نارضایتی‌های حاد در کاهش فشارها علیه نظام اجتماعی کارکرد مثبت داشته باشد.

4. تشخیص مشکلات:

انحراف می‌تواند به تشخیص مسائل اجتماعی از طریق بروز علائم نارسایی در نظام اجتماعی کمک کند.
ساختارهای اجتماعی نیز به طور کلی دارای کارکردهای مختلفی هستند: یعنی نتایج و آثار عینی ساختارها و پدیده‌های اجتماعی متفاوت‌اند:

کارکرد مناسب:

هرگاه نتایج و آثار یک پدیده‌ی اجتماعی برای کل جامعه مفید باشد و به تداوم و تثبیت آن کمک نماید, مناسب یا مثبت نامیده می‌شود.

کارکرد نامناسب:

هرگاه آثار و نتایج یا پدیده اجتماعی تأثیر منفی داشته و به نحوی سبب تضعیف و تزلزل نظام اجتماعی شود, به آن کارکرد نامناسب یا منفی می‌گویند.

کارکرد آشکار:

چنانچه یک پدیده اجتماعی دقیقاً همان نتایجی را به بارآورد که مورد نظر بوده است.

کارکرد پنهان:

چنانچه در اجرای یک سلسله اصلاحات اجتماعی, نتایج دیگری غیر از آنچه مورد نظر برنامه‌ریزان بوده است بروز کند. [در آن صورت با نوعی کارکردن پنهان یا ضمنی مواجهیم] (3)
باید به این نکته توجه کرد که فرهنگ, پیونددهنده‌ی ساختار و کارکرد اجتماعی است.
پیامبران و رهبران دینی با نوعی انحراف از ارزش‌های حاکم بر جامعه موجب پدیدآمدن تغییرها و دگرگونی‌ها در جامعه شده‌اند و ساختارهای اجتماعی که پدیدآورده‌اند, دارای کارکردهای مثبتی در جامعه بوده است.
موجی که بر اثر انحراف آنها از ارزش‌های موجود در جامعه پدید آمده است, موجب بیداری اذهان جامعه شده و به رشد و اعتلای جامعه منتهی گشته است. در مقابل این تغییرها افراد و گروه‌هایی با توجه به جایگاهی که در جامعه از آن برخوردار بوده‌اند, با انجام یک سری امور موجب کندی روند تغییرها شده و با اعمال خود سبب تضعیف و تزلزل نظام اجتماعی که در حال شکل‌گیری بود, شدند.
بخش مهمی از رفتار انحراف‌آمیز معمولاً در چهارچوب یا گروه منحرف انجام می‌گیرد. غالباً فردی که در انحراف خاصی، همدیگر اشتراک دارند، به منظور دوگانه حمایت متقابل و فراهم آوردن تسهیلاتی برای ارتکاب اعمال خلافشان، گردهم می‌آیند. خرده‌فرهنگ منحرف به طرز رفتار، ارزش‌های غالب و تفاهم متقابلی اطلاق می‌شود که اعضای یک دسته در آن سهیم‌اند، ولی جامعه‌ی متعارف آنها را قبول ندارد. پیوند خرده فرهنگ منحرف با بقیه‌ی جامعه گسیخته است: زیرا این خرده‌ی فرهنگ از هنجارها، ارزش‌ها و زبان و اصلاحاتی استفاده می‌کند که ویژه‌ی خودش است. بسیاری از افرادی که از سوی جامعه رسمی طرد شده‌اند برای پیداکردن منزلت، آسایش و پذیرش از نوعی دیگر، جویای پیوستن به خرده فرهنگ منحرف می‌شوند. آنها پس از پیوستن به این خرده فرهنگ، فراگردی از اجتماعی شدن را از نو آغاز می‌کنند تا قواعد رفتاری پذیرفته شده و نقش شایسته‌شان را در این چهار چوب جدید یا بگیرند.(4)
در مورد اهل کتاب او همچنین کفار و سران قریش بحث انحراف گروهی آنان مطرح است که به دلیل شرایط خاص اجتماعی و اقتصادی‌شان حاضر به تن دادن به ارزش‌ها و هنجارهایی که اسلام معرّف آنها بود، نبودند و برای حفظ منزلت و آسایشی که داشتند، خواستار ادامه روندی بودند که آن را طی می‌کردند: از این رو به مقابله با جنبش اجتماعی که پیامبر اسلام آن را آغاز کرده بودند، پرداختند و با جدایی از اسلام به عنوان یک خرده‌فرهنگ منحرف عمل کردند و با حرکاتی که از طرف ایشان سر می‌زد، موجب ایجاد اختلال در روند پیشرفت اسلام می‌شدند و در
این مسیر از حربه‌های مختلفی استفاده می‌کردند.
جنبش‌های اجتماعی با فشاری که بر نخبگان قدرت وارد می‌آورند، بر توسعه‌ی تاریخی جوامع اثر می‌گذارند. این فشارها ممکن است به طرق مختلف عمل کنند، از قبیل مبارزات تبلیغاتی به منظور تأثیر افکار عمومی، تهدید، اعتصاب، تحریم، تظاهرات و ... .
فشار بر قدرت موجود یکی از اشکال کنشی است که جنبش‌های اجتماعی می‌توانند به خود بگیرند، ولی این نوع کنش به حدی وسعت دارد که آن را اغلب به عنوان کارکرد اصلی جنبش‌های اجتماعی به حساب می‌آورند و به همین دلیل گاهی جنبش‌های اجتماعی را در ردیف گروه‌های فشار قلمداد می‌کنند. البته باید به این مسئله توجه کافی داشت که جنبش‌های اجتماعی و گروه‌های فشار یکی نیستند، حتی گاهی یکی را به جای دیگری به کار می‌برند.
گروه‌های فشار از راه‌های گوناگونی عمل می‌کنند:
کوشش در متقاعد کردن به صورت تسلیم‌نامه یا بیانیه، تهدید دولت مانند تهدید به تحریم، شانتاژ و گاهی مجازات‌های جسمی، می‌تواند به عنوان عاملی موجب جلب موافقت و عنایت دولتمردان شود، فشار به دولت نیز از طریق امتناع از همکاری با دولت، امتناع از پرداخت مالیات، اعمال خشونت‌آمیز، اختلال در خدمات عمومی و... صورت می‌گیرد.
«یا أَهلَ الکِتابِ لِمَ تَکفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ أَنتُم تَشهَدُونَ»؛ (5) ای اهل کتاب چرا به آیات خداوند [و نشانه‌های نبوّت رسول خدا] کفر می‌ورزید، در حالی که خود [به درستی آن] گواهید.
در تفسیر پرتوی از قرآن آمده است:
آن آیه خبر از طایفه‌ای از اهل کتاب بود که حرفه و کارشان اضلال است، مانند میکرب بیماری که پیوسته می‌گردد تا در بدن و عضو ناتوان و بی‌دفاعی کند. این دو آیه – آیه‌ی 71 و 72 آل عمران – ندای تنبیهی به همه‌ی اهل کتاب است که چرا به آیات خدا کفر می‌ورزند و آنها را پوشیده می‌دارند و حق را به لباس باطل می‌پوشانند و یا حق و باطل را آمیخته می‌کنند (تلبسون از لباس به فتح یا ضم لام) و زمینه‌ی اضلال خلق را فراهم می‌سازند؟ چون اهل کتاب اند و اصول و آیات وحی و نبوت و حق را می‌شناسند، آیات روشن این نبوت برایشان مشهود و حقانیت آن برایشان معلوم است و چون کفر بدین آیات و باطل نمایاندن این حق، ناشی از جهل آنان نیست، پس چه منشأ و انگیزه‌ای دارد و برای چیست؟: «لِمَ تَکفُرُونَ...» و «لِمَ تَلبِسُونَ...» طرح این دو پرسش برای همیشه و برای آگاهی خلق گرفتار و برای آن است که شاید اهل کتاب به خود آیند و بیندیشند و از لاشعوری تقلیدی و تأثّر از محیط که آیات خدا و حق وسیله امتیازجویی و بهره‌کشی گردید، به شعور آیند و اگر مستشعر نشدند و برنگشتند و پاسخ روشنی در برابر این پرسش‌ها ارائه نکردند، شاید خلق چشم و گوش بسته و دنباله رو آنان به خود آیند و آگاه شوند و دام‌های این دامداران را بشناسند و خود را برهانند.(6)
همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، روی سخن در این آیات با اهل کتاب است. اهل کتابی که پیش از ظهور اسلام و حتی بعد از آن، به دلیل موقعیت خاصی که داشتند، مورد توجه بودند و از نخبگان مذهبی و حتی نخبگان مالکیت (در مورد یهود) به حساب می‌آمدند و آنچه را در مورد اسلام می‌گفتند، مورد اعتنا بود و عمل آنها برای بسیاری از افراد تازه مسلمان و عامی الگو قرار می‌گرفت و این الگوسازی تأثیری است که همیشه نخبگان بر کنش تاریخی داشته‌اند و آن را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند.
این کفر ورزیدن به آیات الهی و همچنین مشتبه ساختن حق به باطل و کتمان حق از سوی اهل کتاب چیزی بود که خود به صحت آن آگاه بودند. اما رفتاری غیر از آن از خود بروز می‌دادند و باعث انحراف در جامعه اسلامی نوپای آن زمان می‌شدند که پیامدهایی منفی به دنبال داشت. مانند سردرگم درباره‌ی ارزش‌ها و هنجارها که در پیش قبل به آن به عنوان کارکردهای منفی انحراف اشاره شد و این انحراف، تشخیص امر را برای مردم دشوار می‌ساخت که کدام صحیح است و چه امری نادرست. همچنین این انحراف و آمیختن حق و باطل از جانب اهل کتاب که در کانون توجه قرار داشتند، باعث ایجاد یا اعتمادی به دین درمیان عامه مردم می‌شد و تهدیدی برای رشد نهال اسلام به حساب می‌آید که ناگزیر در روند ایجاد تغییرها اخلال می‌کرد و باعث کندی آن می‌شد.
در این آیه نیز به اهمیت نقش نخبگان اشاره می‌شود و اینکه چگونه رفتار چنین افرادی در سرنوشت جامعه تأثیر می‌گذارد و این گونه رفتارهای انحراف‌آمیز موجبات تغییر هویت فرهنگی و دینی اعضای جامعه را به همراه می‌آورد. همچنین آیه 71 از همین سوره نیز به همین مطلب اشاره دارد.

آیه‌ی دوم

«قُل یا أَهلَ الکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبیلِ اللهِ مَن آمَنَ تَبغُونَها عِوَجاً وَ أنتُم شُهَداءُ وَ ما اللهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلُونَ»: (7) بگو: ای اهل کتاب! چرا کسانی را که ایمان آورده‌اند از راه خدا باز می‌دارید و می‌خواهید که آن [طریقه‌ی الهی] کج باشد، در حالی که خود شما گواهید [که راه آنان درست است] و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست.
در تفسیر پرتوی از قرآن ذیل این آیه چنین آمده است:
تکرار این خطاب - یا أَهلَ الکِتابِ - تعلیل، توصیف و تعظیم مسئولیت مورد انکار و استفهام است. صد: بستن و بازداشتن و بازگرداندن راه است. کفر اهل کتاب به آیات خدا، خود همین صد از راه خدا - سَبِیلِ اللهِ - می‌باشد: زیرا آیات خدا، تنزّل و تبیین جمال و قدرت و کمال هستی مطلق است که به صورت موجودات تکوینی و نبوات و شریعت تجلی می‌کند و شناخت و گرایش و پیوستگی بدان‌ها راه خدا را به روی انسان مؤمن باز می‌گرداند: چون آیین خدا آیات و راه خدا را تبیین می‌کند، اگر رهبران آیین، خود به آیات خدا کافر شوند، سدّ راه خدا می‌گردند: ... «یا أَهلَ الکِتابِ لِمَ تَکفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ... لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللهِ». به جای «تصدون سبیل الله» بازداشتن و بازگرداندن آنانی را می‌رساند که با محرّک و انگیزه‌ی فطرت و حیات و رهبری آیین در راه حق و کمال پیش می‌روند. «مَن آمَنَ»، کسی را که گراینده و رهسپار راه خدا سبیل الله شده است، مؤمن به آیات خدا را، نه تنها از راه خدا باز می‌دارند و از آن باز می‌گردانند، آن را کج و منحرف نیز می‌جویند و می‌نمایانند: «تَبغُونَها عِوَجاً» حال از ضمیر تصدون است: [یعنی] شما اهل کتاب از راه خدا باز می‌دارید و آن را می‌بندید، در حالی که شما راه خدا را به گونه کج می‌جویید، خلق را به راهی مقابل و مخالف راه خدا رهبری می‌کنید و هر چه بیشتر از آن دور می‌دارید، هم به نام رهبری راه خدا، راه‌بندی می‌کنید و هم به سوی راه کج و منحرف پیش می‌روید و پیش می‌برید. گناهی از این خطیرتر و بد عاقبت‌تر نیست: چون حرکت طبیعی جهان و تاریخ در مسیر راه خدا «سبیل الله» می‌باشد که خود هر سد و مانعی را از سر راه برداشته و استعدادها و انگیزه‌های پیش برنده آدمی تکامل و تسریع یافته است. رسالت وحی و نبوت روشنگری همین راه و مسیر نهایی آن است. مقصود از احکام و شرایع الهی سمت‌گیری و نیروبخشی و سست کردن جاذبه‌های مخالف و برداشتن موانع و سدهای نفسانی و اجتماعی از این راه است. عبادت‌های فطری و تشریعی این راه را هموار (معبّد) می‌کند. پس از پیماران و قافله سالاران، اهل کتاب و روشنگران مسئول و متعهدند که باید مردم را از انحراف‌ها بازدارند و بدان راه رهبری کنند. اگر اینان کتاب و شریعت را وسیله امتیاز و دنیا گرداندند و از راه خدا غافل شدند و به فروع پیچیده و تشریفات غرورانگیز پرداختند، بیش از آنکه خود سدی و طبقه‌ی ممتازی و مانعی می‌گردند، با شعار رهبری خود، راه خدا را کج و منحرف می‌گردانند: «تَبغُونَها عِوَجاً».
اگر سدهای فکری و اخلاقی و اجتماعی، مردمی را زمانی متوقف و ساکن نگه دارد، همان تحرّک و تعالی‌جویی انسان و حرکت تاریخ می‌تواند و توانسته است سدها را بردارد و کاروان تکامل را به پیش برد و اگر اهل کتاب و رهبران آیین به کجی گرایند و از راه خدا و خط مستقیم سبیل‌الله منحرف شوند و زاویه‌های انحراق بنمایانند و خلق خدا را به همراه خود در امتداد آن زوایا سوق دهند، از راه خدا (سبیل‌الله) دورتر و گمراه‌تر می‌شوند و می‌گردانند که برگشت از آنها دشوار یا ممتنع می‌شود. «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللهِ قَد ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیداً». (8) چون این ناکسان آیات راهنمای خدا را به گونه کالای ناچیز دنیایی در می‌آورند و اموال مردم را به باطل می‌خورند: «إِشتَرَوا بِآیاتِ اللهِ ثَمَناً قَلیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ... لَیَأکُلُونَ أَموالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عُن سَبِیلِ اللهِ». (9) سوگند و تعهدهاشان، سپری است و پوششی برای راه بندیشان: «إِتَّخَذُوا أَیمانَهُم جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللهِ». (10) اینان هم راه خدا را می‌بندند و هم آن را منحرف می‌گردانند و کج می‌نمایانند: «الَّذینَ یصُدُّونَ عَن – سَبِیلِ اللهِ وَ یبغُونَها عِوَجاً»، (11)
«وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَهَا عِوَجاً»، (12) «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَهَا عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلاَلٍ بَعِیدٍ». (13)
با گزیدن زندگی دنیا بر آخرت آگاهانه سد انحرافی راه خدایند و خود بر این گواهند: «وَ أَنتُم شُهَداءُ» یا بیان و شأن آنان است که چون اهل کتاب‌اند باید گواهان راه خدا برای دیگران باشند. اگر اینها از راه و روش خود غافل‌اند و دیگران را اغفال می‌کنند، خدا از انگیزه‌ها و آثار کارها و ساخت و سازهاشان هیچ غافل نیست: «وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلُونَ». (14)
این آیه نیز خطاب به اهل کتاب است که می‌توان آنها را در زمره‌ی گروه‌های فشار ایدئولوژیکی نیز به حساب آورد که به دلیل قدرت مالی و همچنین پایگاه اجتماعی که در آن زمان از آن برخوردار بودند، تأثیرگذاری قابل توجهی بر روی جامعه خود داشتند. همچنین اهل کتاب به دلیل اینکه با آمدن اسلام منافعشان را در خطر احساس می‌کردند، به طور بسیار سازمان یافته و یک دست برای نیل به اهدافشان که همان برچیده شدن نظام اسلامی بود، تلاش می‌کردند و هرآنچه در توان داشتند برای مقابله با اسلام به کار می‌بردند.
در این آیه مطلبی که به آن اشاره شده است بازگرداندن آنان که ایمان آورده‌اند از راه خدا و کجا جلوه دادن راه خداست. آنها از هیچ گونه شانتاژی در مورد دین اسلام و سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فروگذار نمی‌کردند و در حالی که خود بر صحت پیامبری پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که در کتاب‌هایشان به آن اشاره شده بود آگاهی کامل داشتند و صدق دعوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می‌دانستند، با این حال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را چون برگزیده‌ی قوم ایشان نبود، تکذیب کردند، چرا که تعصب و خود برتربینی‌شان از یک سو و به خطرافتادن منافع و تزلزل یافتن موقعیت‌شان از سوی دیگر، مانع از این می‌شد که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را بپذیرند و از امکانات و قدرت و مقبولیت‌شان در راستای پیشبرد اسلام استفاده کنند، بلکه بر عکس از این امکانات برای مقابله با اسلام و منحرف کردن اذهان عمومی بهره می‌جستند و مانع از این می‌شدند که جنبش اجتماعی اسلام، کارکردهای مثبت و سازنده‌ی خویش را در همه ابعاد گسترش دهد و اثر آن را کمرنگ می‌کردند و این باعث می‌شد که در اجرای سلسله اصلاحات اجتماعی اسلام، پیامبر با مسائل دیگری رو به رو شوند که باعث صرف وقت و هزینه‌ی زیادی برای مرتفع کردن مشکلاتی که آنها ایجاد می‌کردند، می‌شد و باعث تغییر جهت منابع و امکانات برای کنترل این افراد از اهداف اصلی‌تر پیامبر و اسلام می‌شد.
باید به این نکته توجه داشت که نفوذ و تحریف فرهنگ زمینه تضعیف هویت فرهنگی و دین افراد جامعه را فراهم می‌کند. همچنین انحرافات میان نخبگان فرهنگی و رهبران دینی، زمینه‌ی انحراف برای جامعه و تحریف عناصر فرهنگی را ایجاد می‌کند.(15)

پی‌نوشت‌ها:

1. لاور. اچ؛ دیدگاه‌هایی درباره‌ی دگرگونی اجتماعی؛ ص4.
2. بروس کوئن: درآمدی به جامعه‌شناسی؛ ص 160.
3. هدایت‌الله ستوده؛ آسیب‌شناسی اجتماعی: ص 24.
4. بروس کوئن: مبانی جامعه‌شناسی؛ ص 167.
5. آل‌عمران؛ 70.
6. سیدمحمود طالقانی؛ پرتوی از قرآن؛ ج5، ص19.
7. آل‌عمران: 99.
8. نساء: 167.
9. توبه: 9 و 34.
10. مجادله: 16. منافقین: 2.
11. هود: 19. اعراف: 45.
12. اعراف: 86.
13. ابراهیم: 3.
14. سیدمحمود طالقانی؛ پرتوی از قرآن: ج5، ص25.
15. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن؛ ص 203.

منبع مقاله :
ایازی، علی نقی؛ سادات‌هدایی، نیکو، (1393)، درآمدی بر مفهوم تغییرات اجتماعی در قرآن، قم: چاپخانه‌ی مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول