نویسنده: شهریار زرشناس (1)

 

نویسندگان و شاعران در دوره‌ی ادبیات زمینه‌ساز مشروطه، داعیه‌ی اصلاح، اصلاح‌طلبی و اصلاحات داشتند. اما در واقع آنچه تحت عنوان «اصلاحات» عنوان می‌کردند، ترغیب و تشویق مخاطبان به پیروزی از طریق «تجدد»، «ترقی» و مشهورات مدرنیستی بود.

ادبیات زمینه‌ساز مشروطه در قلمرو نثر، کوشید تا از نثر نهضت بازگشت فاصله بگیرد. نوعی میل به ساده‌نویسی در ادبیات منثور زمینه‌ساز مشروطه ظهور می‌کند. این میل در ادبیات منظوم این دوره هم خودنمایی می‌کند. نویسندگان و شاعران زمینه‌ساز مشروطه می‌کوشند تا طیفی از اقشار کم‌سوادتر یا تحصیل‌‌کرده‌های علوم جدید را مخاطب قرار دهند. منورالفکران نویسنده و شاعرِ ادبیات زمینه‌ساز مشروطه، با استفاده از زبان ساده‌ی نزدیک به محاوره‌ی مردم کوچه‌وبازار، به دنبال آن بودند تا برای خود نوعی امکان ارتباط با لایه‌های گسترده‌تر اجتماعی فراهم کنند و از این طریق، برای روشن‌فکری شبه‌مدرنیست ایران، پایگاه حمایتی پدید آورند.
این حرکت و گرایش نویسندگان و شاعران ادبیات زمینه‌ساز مشروطه در ایران، تحولی در نثر فارسی معاصر ایجاد کرد؛ تحولی که اگرچه از منظر فاصله گرفتن از تصنع و تکلف نثر نهضت بازگشت، امری خوب بود، اما به‌جهت جوهر پریشان و فقدان ذکر و فکر کاست روشن‌فکری و ادبیات شبه‌مدرنیست ایران، زمینه‌ساز سقوط فاحش ادبیات منثور و منظوم معاصر فارسی به ورطه‌ی سطحیت و ابتذال گردید. در واقع ادبیات زمینه‌ساز مشروطه، تحت عنوان ساده‌نویسی، آغازگر نوعی سطحیت و سقوط کیفی و سستی و بعضاً ابتذال در ادبیات معاصر ایران گردید؛ سطحیت و ابتذالی که در تمامی ادوار حیات ادبیات شبه‌مدرنیست ایران بسط و تداوم یافته است.
آثار منثور ادب زمینه‌ساز مشروطه نوعاً تقلیدی از رمان، مقالات و رساله‌های سیاسی و ژورنالیستی غربی است. روشن‌فکران ایرانی، از میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی و میرزا صالح شیرازی گرفته تا میرزا ملکم ناظم‌الدوله، میرزا آقاخان کرمانی و میرزا حبیب اصفهانی، فاقد عمق متفکرانه بودند و حتی آشنایی عمیق و جدی با لایه‌های باطنی و شئون نظری عالم مدرن نیز نداشتند و در مقام روشن‌فکران غرب‌زده‌ی شبه‌مدرنیست، به تقلید از مظاهر، صفات و شئون تمدنی و ایدئولوژیک غرب مدرن دعوت می‌نمودند. منورالفکران ایرانیِ پدیدآورنده‌ی ادبیات غرب‌زده‌ی شبه‌مدرن (چه در دوره‌ی ادبیات زمینه‌ساز مشروطه و چه در ادوار بعدی)، آشنایی عمیق و فهمی از جهان و باطن عقلانیت سوژه‌انگار مدرن و ظهورات فلسفی آن نداشتند و شناخت و درکشان از ادبیات مدرن نیز سطحی و گسسته‌خردانه بود.
نویسندگانِ آثارِ منثورِ داستانیِ ادبیاتِ زمینه‌سازِ مشروطه عمدتاً مقلدان سطحی رمان‌ها و داستان‌های نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه و انگلیس‌اند. آثار نویسندگان ادبیات زمینه‌ساز مشروطه دستخوش ضعف‌های آشکار و عمده‌ی تکنیکی است. به‌عنوان مثال، می‌توان به داستان‌هایی چون «حکایت ستارگان فریب‌خورده» اثر میرزا فتحعلی آخوندزاده، «کتاب احمد» اثر میرزا عبدالرحیم طالبوف یا «خلسه» اثر محمدحسن اعتمادالسلطنه اشاره کرد که به تقلید از رمان‌های اروپایی نوشته شده‌اند و از نوعی ضعف مفرط در تکنیک داستانی، شخصیت‌پردازی، روایتگری و توصیف وقایع و حوادث داستانی رنج می‌برند. نویسندگان این آثار، کوشیده‌اند تا آن‌ها را به سبک و سیاق رمان‌های غربی و به تقلید از آن بنویسند، اما این آثار به‌لحاظ رعایت مؤلفه‌های بنیادینِ رمان، دارای کمبودها و ضعف‌های بسیاری‌اند.
این ضعف‌های تکنیکی و ساختاری، برای مثال، در «حکایت ستارگان فریب‌خورده» بیش از «سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم‌بیگ» اثر زین‌العابدین مراغه‌ای، دیده می‌شود؛ هرچند که می‌توان گفت در کل، هیچ‌یک از آثارِ منثورِ داستانیِ ادبیاتِ زمینه‌سازِ مشروطه، در معنای دقیق کلمه، مصداق «رمان» یا «نوول» (Novell) نیستند. از این رو، در بیانی مسامحه‌آمیز و تقریبی، این آثار داستانی مقلدانه را «رمان‌واره» نامیده‌ایم.

نویسندگان و بعضاً حتی شاعران زمینه‌ساز مشروطه، از منظر سبک‌های ادبی، خود را «رئالیست ادبی» می‌نامند. رئالیسم ادبی مدنظر آن‌ها، رنگ‌وبوی سیاسی بعضاً آشکاری دارد.
آخوندزاده یکی از چهره‌های ادبیات زمینه‌ساز مشروطه، آن‌گونه که از مقالات و نوشته‌های ادبی و داستانی‌اش برمی‌آید، خود را طرفدار و پیرو رئالیسم می‌نامد. البته نوع تفسیر او از رئالیسم نشان می‌دهد که او از فهم مبانی، اصول و زیربنای فلسفی و تئوریک رئالیسم کاملاً عاجز و ناتوان است و آنچه به نام رئالیسم عنوان می‌کند، نحوی واقع‌گرایی نپخته، خام‌اندیشانه و مکانیستی است که حتی از رئالیسم ادبی قرن نوزدهم اروپا فرسنگ‌ها فاصله دارد. نمونه‌ای از «نقد ادبی رئالیستی» آخوندزاده را در رساله‌ی «ایراد» او، که در سال 1279هـ.ق در نقد «روضه‌الصفای ناصریه» نوشته است، می‌توان مشاهده کرد.
آنچه رئالیسم ادبی این دوره را بی‌اعتبار می‌کند، درک کاملاً مکانیستی از رابطه‌ی ادراک بشری، واقعیت عینی و تبلور آن در تعریف رئالیسم و فقدان فهم عمیق از مبادی، غایات و مبانی فلسفی رئالیسم ادبی است که به‌صورت نوعی سطحیت فاقد ذکر و فکر، خودنمایی می‌کند.
پریشان‌احوالی ناشی از گسسته‌خردی، موجب شده است که تمایل ادبیات این دوره به سیاسی بودن و توجه به مضامین سیاسی، از صورت سالم خود خارج شود و حالت «سیاست‌زدگی» پیدا کند. اینکه ادبیات در صورت نوعی خود و شاعران و داستان‌نویسان در مقام پدیدآورندگان آثار ادبی، توجه بنیادین به سیاست و مضامین سیاسی-اجتماعی داشته باشند، امری صحیح و از لوازم یک رویکرد ادبی سالم است. ادبیات، نوعاً و ماهیتاً با عهد و تعهد درآمیخته است و هر صورت ادبی و هر شاعر و نویسنده‌ای، یقیناً عهد و عالمی دارد (چه بدین امر واقف باشد و چه واقف نباشد) و همین ویژگی، موجب پیوند و تلازم ادبیات و سیاست نیز می‌گردد. اگرچه ممکن است ظهور حال‌وهوا، جهت‌گیری و مضامین سیاسی در برخی آثار و بعضی نویسندگان و شاعران رنگ‌وبو و صورت غیرمستقیم به خود بگیرد، اما به هر حال و در نهایت، این ظهور و بروز سیاسی، وجود دارد.
ادبیات انقلابی و متعهد، ادبیاتی است که به‌نحوی سالم، به ترویج مضامین انقلابی، عدالت‌طلبانه، دینی و آگاهی‌بخش بپردازد و با پنهان شدن پشت مدعاها و شعارهای توخالی و دروغین «ادبیات غیرایدئولوژیک»، «ادبیات غیرسیاسی»، «ادبیات معطوف به ادبیت» و نظایر این‌ها، حقیقت را انکار ننمایند.
ادبیات زمینه‌ساز مشروطه میل به پرداختن به مضامین سیاسی دارد، اما چون نوعاً سطحی، فاقد ذکر و فکر، مقلد و غرب‌زده است، به‌جای رویکرد سالم سیاسی و پرداختن به مضامین سالم و متعهدانه‌ی سیاسی در آثار داستانی و اشعار، به ورطه‌ی سیاست‌زدگی درمی‌غلتد. ادبیات زمینه‌ساز مشروطه، سیاست‌زده است.
سیاست‌زدگی، به معنای پرداختن به درون‌مایه‌ها و مضامین سیاسی نیست. سیاست‌زدگی، به معنای رویکرد فاقد ذکر و فکر، بدون پشتوانه‌ی نظری و فکری و فارغ از توجه به مبادی و اصول، نسبت به موضوعات سیاسی است؛ رویکردی که مبتنی بر تقلید صرف از شعارها، اداواطوارها، مدعاها و مشهورات ایدئولوژی‌های مختلف است. جوهر سیاست‌زدگی، سطحیت و تقلید و پرداخت بیمارگونه، غیراصیل و مقلدانه‌ی امور، مباحث و موضوعات سیاسی است.
سیاست‌زدگی در این معنا، ذاتی کاست روشن‌فکری و ادبیات شبه‌مدرنیست ایران است، زیرا کاست روشن‌فکری ایران، فرزند لژهای ماسونی و مجموعه‌ای از زدوبندها و فعالیت‌های گسترده‌ی سیاسی و فرهنگی استعمار است که از زمان سفر سرجان ملکم به ایران، در سال 1222هـ.ق و فعال شدن نقش‌آفرینی‌های آشکار و پنهان جیمز موریه، جیمز فریزر، سرجان ملکم و سرگوراوزلی (همگی از کارگزاران و فرستادگان استعمار انگلیسی برای پیشبرد اغراض استعماری آن دولت در ایران و هندوستان) بنیادهای وجودی آن پی‌ریزی گردیده است.[3]
بدین‌سان روشن‌فکری ایران برمبنای اغراض و مطامع استکباری رژیم انگلستان و از طریق شبکه‌ی لژهای آشکار و پنهان ماسونی پدید آمد و از همان آغاز، صبغه‌ای سیاست‌زده داشت که برمبنای تقلید از ایدئولوژی‌های سکولار-مدرنیستی سامان یافته بود.
پدیدآورندگان و صحنه‌گردانان ادبیات غرب‌زده‌ی شبه‌مدرنیست ایران نیز روشن‌فکران و کلیت کاست روشن‌فکری ایران است و این ادبیات نیز از آغاز، سطحی، سیاست‌زده و مقلد به دنیا آمد. این وجه سیاست‌زده در ادبیات زمینه‌ساز مشروطه، در هیئت توجه خاص (و البته سطحی و از منظر غرب‌زدگی) به موضوعات سیاسی و پرداختن به آن‌ها در آثار داستانی و اشعار، خودنمایی می‌کند.

نویسندگان و شاعران در دوره‌ی ادبیات زمینه‌ساز مشروطه، داعیه‌ی اصلاح، اصلاح‌طلبی و اصلاحات داشتند. اما در واقع آنچه تحت عنوان «اصلاحات» عنوان می‌کردند، ترغیب و تشویق مخاطبان به پیروزی از طریق «تجدد»، «ترقی» و مشهورات مدرنیستی بود.
روشن‌فکران ادبیات زمینه‌ساز مشروطه، مروج و مبلّغ مفاهیم و تعابیری لیبرال-مدرنیستی، چون «دموکراسی»، «پارلمانتاریسم» و «قانون‌گرایی» (مقصودشان جایگزینی نظام حقوقی و قانونی سکولار لیبرالی به‌جای شریعت و چارچوب‌های مرسوم عرفی و قانونی سنتی در ایران بود) بودند. آن‌ها نام ترویج غرب‌زدگی شبه‌مدرن را گذاشته بودند: اصلاحات.
اگر دقت کنیم، می‌بینیم تمامی مدعیان و داعیه‌داران این به‌اصطلاح «اصلاحات»، چه آن‌ها که مثل میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله، میرزا ملکم، محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، فتحعلی آخوندزاده، عبدالرحیم طالبوف و میرزا آقاخان کرمانی، درباره‌ی آن کتاب، مقاله و داستان نوشتند و شعر سرودند و چه آن‌ها که مثل میرزا حسین‌خان سپهسالار، میرزا علی‌خان امین‌الدوله،‌ مرتضی قلی‌خان صنیع‌الدوله، میرزا نصرالله مشیرالدوله، حسن تقی‌زاده، علی‌اکبر داور و خیلی‌های دیگر کوشیدند تا این به‌اصطلاح «اصلاحات» را محقق نمایند، از «اصلاحات» تلقی‌ مدرنیستی داشتند و در مقام روشن‌فکر، شاعر، نویسنده، سیاست‌مدار و دولتمرد، به‌دنبال ترویج و تبلیغ و عینیت بخشیدن به غرب‌زدگی شبه‌مدرن بودند.
ادبیات زمینه‌ساز مشروطه نقش تأثیرگذاری در تبلیغ و ترویج آرا و مشهورات مدرنیستی و زمینه‌سازی برای تحقق صورت‌بندی غرب‌زدگی شبه‌مدرن بازی کرده است. شاعران و نویسندگان زمینه‌ساز مشروطه، از طریق آثار خود، اذهان بسیاری را با مفاهیم و مقولات ایدئولوژیکی و آرای مدرنیستی آشنا کردند و در فریب و تحمیق افکار مخاطبان خود و القای مشهورات سکولار-لیبرالی به آن‌ها، نقش مؤثری داشتند. در بسیاری موارد، دولتمردان و اعضای دربار و برخی معتمدین شاهان قاجاری با مطالعه‌ی این آثار، تحت تأثیر القائات شبه‌مدرنیست‌ها قرار می‌گرفتند و مستقیم و غیرمستقیم، در مسیر زمینه‌سازی برای عینیت‌بخشی به صورت‌بندی غرب‌زدگی شبه‌مدرن و سیطره‌ی آن، به ایفای نقش می‌پرداختند.
از نویسندگان و شاعران ادبیات زمینه‌ساز مشروطه می‌توان به میرزا فتحعلی آخوندزاده، محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، زین‌العابدین مراغه‌ای، میرزا حبیب اصفهانی، عبدالرحیم طالبوف، حاج سیاح، میرزا علی‌اکبر طاهرزاده صابر، ادیب‌الممالک فراهانی و میرزا آقاخان کرمانی اشاره کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. شهریار زرشناس متولد 1344 است. در خارج از کشور تاریخ،فلسفه و روانشناسی شخصیت خوانده است. موضع رساله او بررسی مفهوم شخصیت در پرتو سوبژکتیوتیه بود .از سال 1371 به تدریس در دانشگاه‌های مختلف پرداخت.
زرشناس از دوستان و همکاران شهید سید مرتضی آوینی در مجله سوره بوده و تا کنون حدود 30 کتاب و صده ها مقاله از وی منتشر شده است.
2. آخوندزاده، فتحعلی، مقالات فارسی، ویراسته‌ی ح. صدیق، انتشارات نگاه، تهران، 1355، ص 18 تا 30.
3. برای آشنایی بیشتر با ماهیت و نحوه‌ی پیدایش و تاریخچه‌ی روشن‌فکری در ایران، می‌توانید به کتاب «تاریخچه‌ی روشن‌فکری در ایران»، اثر نگارنده، رجوع فرمایید. چاپ جدید این کتاب را «انتشارات معارف» به زیور طبع آراسته است.

منبع مقاله : برهان