اروپا ؛ در گذار از فئوداليسم به سرمايه دارى
اروپا ؛ در گذار از فئوداليسم به سرمايه دارى
اروپا ؛ در گذار از فئوداليسم به سرمايه دارى
از ميانه قرن چهارم ميلادى به آن سو امپراتورى روم قادر به انتظام بخشيدن به امور نبود و به سبب شورش بردگان و كشاورزان تضعيف شده بود. دهقانان به سبب ماليات هاى گزاف مجبور شدند زمين هاى خود را به مالكان عمده بفروشند و به صورت كوچ نشين درآيند و يا وابسته به زمين شوند و با زمين خريد و فروش گردند. اكثريت جمعيت امپراتورى كه تحت فشارهاى مالياتى و نابرابرى هاى طبقاتى در اوضاع وخيمى به سر مى بردند از حكومت ناراضى گشته و به فاتحان ژرمن كه از اواخر سده چهارم به سوى قلمرو امپراتورى روم غربى سرازير مى شدند؛ به ديده نجات بخشان خود نگريسته و از آنها استقبال كردند.
در جريان تاخت و تازهاى قبايل ژرمن به قلمرو امپراتورى، شهرها با خاك يكسان شد و پيشه ها از بين رفتند و تجارت نيز به حالت ركود درآمد اما در اين هنگام كه شهرها ويران شده بود كشاورزى مسير رو به تعالى خود را مى پيمود. ژرمن ها پيش از روى آوردن به قلمرو امپراتورى روم غربى با كشت و كار آشنا بودند و بدين سان كشاورزى را مورد توجه قرار دادند. در اين صورت مزارع و زمين هاى مناسب كشاورزى اهميت يافت و جمعيت دهقانان رو به افزايش گذارد. به سبب تصاحب اموال ثروتمندان رومى از سوى سركردگان و جنگجويان ژرمن، طبقه توانگرى در ميان آنان پديدار شد كه در نتيجه فتوحاتى بيشتر، زمين هاى فزونترى به دست مى آوردند و بر ثروت خود مى افزودند.
براى حفظ اين ثروت ناگزير به استخدام دسته هايى از نظاميان شدند كه براى حفظ وفادارى آنها و در قبال خدمات نظامى ايشان، واگذار كردن قطعه زمين هاى رعايا به آنان تنها راه موجود تلقى شد و بدين ترتيب دهقانان به تدريج املاك خود را از دست داده و ناگزير به كار در زمينى كه پيش از اين متعلق به خودشان بود، شدند.
اصلى ترين اشتغال مردم در قرون وسطى كشاورزى بود و زمين منبع اصلى ثروت به شمار مى رفت. طى قرون نهم و دهم ميلادى، تمام زمين هاى اروپاى غربى - مزارع، جنگل ها و زمين هاى باير - به زمينداران بزرگ تعلق يافت. املاك به انضمام افرادى كه در آنجا مشغول به كار بودند فئود (اقطاع) ناميده مى شد و صاحبان زمين ها و رعايا را فئودال مى ناميدند. نيازهاى زندگى دهقانان و اربابان عملاً در داخل ملك فئودال تهيه و توليد مى شد و از اقتصاد طبيعى امرار معاش صورت مى گرفت.
در چنين نظام اقتصادى اى؛ خريد و فروش و مبادلات كالا به ندرت صورت مى گرفت. در نتيجه خودكفايى و عدم احساس نياز، ايجاد رابطه اى دوسويه با مناطق همجوار فراهم نگشت اما با اين حال ابزار كشاورزى كه در سده هاى ميانه آغازين در سطح نازلى از تكامل قرار داشت به تدريج از نظر كيفى بهبود يافت و شيوه هاى كارآمدترى در كشاورزى پديدار شد. با وجود تسلط نظام اقتصاد طبيعى، در هر ملكى مردم
بى آنكه با ساكنين املاك ديگر ارتباطى داشته باشند، به زندگى خود ادامه مى دادند. اما در سوى ديگر اروپا، امپراتورى روم شرقى مسير ديگرى پيمود.
در قلمرو امپراتورى بيزانس به سبب گسترش مناسبات تجارى شهرهاى بزرگى پديد آمد كه محل فعاليت پيشه وران و بازرگانان بود.
شهرهاى بيزانس به علت قرار گرفتن امپراتورى در محل تلاقى دو راه مهم بازرگانى - راه زمينى اروپا به آسيا و راه دريايى مديترانه به درياى سياه - به رشد و پيشرفت رسيده بود و از رهگذر داد و ستد و مبادلات تجارى، طبقه بازرگان و تاجر در امپراتورى روم شرقى زودتر از آن سوى اروپا پديد آمد. اگرچه امپراتورى بيزانس پيشتر از امپراتورى روم غربى مسير تعالى را طى كرده بود اما وارد آمدن فشار به دهقانان و پيشه وران و اخذ حقوق گمركى گزاف از بازرگانان، زمزمه هاى عدم رضايت از حكومت را موجب شد و همدستى قدرت امپراتورى و كليسا سبب استقبال مردم رنج ديده ساكن در قلمرو امپراتورى بيزانس از قبايل مهاجم اسلاو گرديد.
پراكندگى كشورهاى اروپاى غربى و عدم اتحاد آنها سبب استقلال فئودال ها از فرمانروا و پديد آمدن دولت هاى كوچك فئودالى بسيارى شده بود. در حدود قرن يازدهم ميلادى اروپاى غربى شاهد دگرگونى هاى چشمگيرى در زمينه توليد وسايل كشاورزى بود. با كاهش وسعت جنگل ها به منظور ايجاد مزارع و افزايش اراضى مزروعى، به كارگيرى ابزارآلات فلزى براى بهره فزونتر از زمين هاى كشاورزى مطمح نظر واقع شد. با گذشت زمان صنعتگران ماهرى از ميان دهقانان برخاستند و بدين سان اشتغال به پيشه هاى جديد ايجاد شد.
در نتيجه جدا شدن پيشه ها از كشاورزى، شهرها پديد آمد و رشد يافت كه برخلاف روستاها كه ساكنان آن به كشت و زرع مى پرداختند، مركز داد و ستد و تجارت شد. پيشرفت اقتصادى در اروپاى غربى، موجب پيدايش شهرهايى شد كه مركز مبادلات تجارى گرديدند. بانيان اين شهرها روستائيانى بودند كه هريك در پيشه اى مهارت كسب كرده بودند و به تدريج در پى مبارزات پيگير شهرنشينان عليه فئودال ها، آزادى خود را به دست آوردند. در چنين صورتى كشاورزى و پيشه ها با شتاب پيشرفت كرد اما همچنان مبارزات طبقاتى در جامعه فئودالى با شدت ادامه داشت. به موازات تشديد بهره كشى فئودالى، مبارزات دهقانان نيز عليه اشراف زمين دار دنبال شد. رشد شهرها و پيشرفت بازرگانى در اروپاى غربى راه را براى تشكيل دولت هاى متمركز هموار كرد كه هم به سود شهرنشينان بود و هم منافع روستائيان را در بر داشت. به دنبال نائل آمدن كشورهاى اروپاى غربى در ايجاد دولت هاى متمركز، كشمكش هاى داخلى از ميان رفت و همين امر سبب پيشرفت بيشتر كشورهاى اروپايى شد.
بريتانيا در سده شانزدهم : با پيشرفت ابزار توليد و رونق يافتن بازرگانى، براى رساندن سطح توليد به تقاضا، تاسيس موسسات توليدى بزرگى كه كارگران بى شمارى در آنها به كار بپردازند ضرورى شد و بدين ترتيب كارگاه هاى توليدى گسترش يافت. ثروتمندان كارگاه هاى كوچك خود را به موسسات توليدى بزرگ و كاركنانشان را به كارگران مزدگير تبديل كردند و به تدريج مانوفاكتورها ايجاد شد. گردآمدن كارگران در مانوفاكتورها، امر تقسيم كار را بين گروه هاى گوناگون كه هريك بخشى معين از امور را عهده دار بودند، تسهيل نمود.
در پرتو تقسيم كار، اصول كار تكامل يافت و كارگر به جهت اينكه پيوسته به نوع خاص از اشتغال مى پرداخت، تخصص و مهارت بيشترى كسب مى كرد. اين موسسات توليدى بزرگ نخستين شركت هاى سرمايه دارى به شمار مى آيند كه بر اساس كار مزدورى بنيان گرفته است. با پديدار شدن مانوفاكتورها طبقات جديد - بورژوازى و كارگران روزمزد - ظهور يافتند. با پيدايش موسسات توليدى، صادرات انگلستان به كشورهاى ديگر فزونى گرفت و صنعت كشتى سازى و دريانوردى رو به پيشرفت گذارد.
فرانسه در سده شانزدهم: نظام فئودالى در قرن شانزدهم هنوز در فرانسه از بين نرفته بود اما طبقات جديد بورژوازى و كارگر در اين كشور در حال تشكيل بود. بورژوازى در فرانسه كه از رهگذر داد و ستد به ثروت سرشارى دست يافته بود علاقه چندانى براى برپايى موسسات توليدى جديد و شركت هاى بازرگانى از خود نشان نمى داد چرا كه مى بايست از اين بابت، ماليات بسيارى به خزانه پادشاه سرازير كند.
اين امر بورژوازى را از بخشى از درآمدهايش محروم ساخت و در كندى فرآيند پيشرفت صنعت و تجارت اثر گذارد. صاحبان مانوفاكتورها و بازرگانان با وجود سنگينى ماليات ها به واسطه امتيازات حكومت از جمله كاهش ديون و مزايده و مقاطعه ماليات ها از حكومت مطلقه سلطنتى جانبدارى مى كرد و در اين ميان تنها بر كارگران و شهرنشينان فشار وارد مى آمد كه در برخى از موارد به شورش هاى كارگرى مى انجاميد.
آلمان در سده شانزدهم: آلمان برخلاف انگلستان و فرانسه نامتمركز باقى ماند. شهرهاى بزرگ و مناطق تحت نفوذ امراى بزرگ فئودال از استقلال كامل برخوردار بود و امپراتور كاملاً تحت سلطه آنها قرار داشت. كسب ثروتى فزونتر و وجود رقابت بين فئودال هاى اين كشور سبب ايستايى صنعت و بازرگانى و عقب ماندن از كاروان ترقى اروپا شد.
از سوى ديگر كليسا قدرت ديگرى بود كه از نفوذ و سيطره بيشترى در مقايسه با جوامعى چون فرانسه و بريتانيا برخوردار بود و در حقيقت اسقفان اعظم آلمان با در اختيار داشتن بخش قابل توجهى از اراضى اين كشور، فئودال هايى مستقل به شمار مى آمدند. در كشورهايى كه قدرت سلطنت نيرومندتر بود، پادشاهان مبالغى را كه از جانب روحانيون به رم فرستاده مى شد، محدود مى كردند اما در آلمان به سبب عدم وجود وحدت و نيرومندى قدرت فائقه، ثروتى بسيار از جانب كليساى آلمان به خزانه پاپ واريز مى شد.
تمام اقشار جامعه آلمان خواهان اصلاح وضع موجود بودند. روستائيان و شهريان تهيدست كه از جمعيت قابل توجهى برخوردار بودند در مقابل امتيازات بى رحمانه كليسا و تحمل فشارهاى بسيار به دوش خود، پرچمدار اعتراض به رفتار كليسا شدند. فئودال ها و اشراف نيز درصدد آن بودند كه با بهره گيرى از موج فزاينده نارضايى مردم عليه كليسا، املاك و دارايى آن را تصاحب كنند و بدين ترتيب بود كه به پا خاستن لوتر و اعتراض او نسبت به اعمال كليسا با وجود حكم تكفير پاپ، توانست گسترش يابد و به قيامى عمومى عليه چگونگى سلوك روحانيون مبدل شود.
با گسترش اعتراض همگانى و محدود شدن قدرت كليسا و به بار نشستن رفرماسيون در آلمان، ثروت گزافى كه پيش از اين به دربار كليساى رم گسيل مى شد در چرخه اقتصادى آلمان فعال شد و به تدريج سبب شكوفا شدن اقتصاد آلمان در اوايل قرن شانزدهم گرديد. بازرگانى به ويژه در شهرهاى جنوبى آلمان چون اگسبرگ و نورنبرگ رونق يافت و ثروتمندان را به ايجاد موسسات توليدى و استخدام كارگران مزدگير واداشت و بدين ترتيب مانوفاكتورها به ويژه در خصوص استخراج معادن و منسوجات بنيان نهاده شد.
بورژوازى تشكيل يافته در آلمان از همانند آن در انگلستان و فرانسه ضعيف تر بود و نتوانسته بود به مانند لندن و پاريس مراكز صنعتى و بازرگانى عظيمى پديد آورد. بازرگانى آلمان بيشتر با كشورهايى مانند ايتاليا و سوئد و روسيه در ارتباط بود و مسير رو به تعالى خود را با سرعت كمترى در مقايسه با بريتانيا و فرانسه طى نمود. در قرن شانزدهم و نيمه نخست قرن هفدهم، نظام فئودالى هنوز نظام مسلط اروپاى غربى بود و فئودال ها و دهقانان طبقات اصلى به شمار مى رفتند اما در كشورهاى پيشرفته ؛ موسسات بزرگ توليدى به وجود آمد كه منجر به شكل گيرى طبقات نوين بورژوازى و كارگران مزدگير شد.
بورژوازى طبقه جديدى با جهان بينى نوينى بود كه زاييده رشد مناسبات تجارى و روند صعودى بازرگانى بود. فرهنگ اروپاى غربى كه در سده هاى پانزدهم و شانزدهم به سرعت مسير تعالى را مى پيمود، پيوندى ناگسستنى با پيدايى طبقه نوخاسته بورژوازى داشت. بورژوازى در نخستين مراحل تكوين خود توجهى خاص به پيشرفت و تكامل دانش داشت و از آموزه هاى جديد حمايت مى كرد.
به تدريج ايدئولوژى طبقه نوظهور بورژوازى بر آراى روشنفكران عصر استوار شد. دانشمندان با مردود شمردن ادعاهاى روحانيون مسيحى درباره دنيا به مطالعه دقيق طبيعت پرداختند و با آشكار ساختن واقعيات زندگى، آموزه هاى كليسا را كه انسان را بى اختيار و نيروهاى ماوراء الطبيعه را قادر مطلق مى شناخت، يك سره به سخره گرفتند.
در سده هاى پانزدهم و شانزدهم توجه اغلب دانشمندان به فرهنگ يونان و روم باستان معطوف شد. آثار فرهنگ باستانى به رغم آثار بى روح و خشك دينى قرون وسطى سرشار از ذوق انسانى بود. فرهنگ باستانى كه در نتيجه دشمنى و خصومت كليسا قرن ها مطرود شده بود دگرباره مورد مطالعه و پژوهش واقع شد و بدين ترتيب اروپا خود را در مواجهه با مسيرى يافت كه مى بايست ضمن لزوم حضور فعال و انديشمندانه، هرگز از گذشته درخشان خود فاصله نگيرد (رنسانس). فرهنگ رنسانس با كوله بارى از تجربيات سده هاى ميانه و تعالى قرون پيشين رشد و تكامل يافت. اروپا در سال هاى قرون ميانه در كشاكش مبارزه اى سرسختانه بود، دوره اى كه در آن مناسبات سرمايه دارى در اروپاى غربى رو به رشد گذارد و نظام فئودالى رو به اضمحلال رفت. موسسات توليدى در كنار كارگاه هاى كوچك بنيان نهاده شدند و سبب ظهور بورژوازى گرديدند كه موجب تحولات مهمى در سطح جهانى شد.
با سقوط قسطنطنيه در ۱۴۵۳ ميلادى و تصرف جاده هاى بازرگانى آسياى صغير و سوريه از سوى تركان عثمانى، اروپائيان در انديشه يافتن بازارهايى براى فروش كالاها و نيز برقرارى داد و ستد و گسترش تجارت، اقدام به سفرهاى دريايى كردند كه در پى آن، اكتشافات جغرافيايى حاصل آمد.
پيش از قرن شانزدهم، راه هاى عمده بازرگانى اروپا از مديترانه مى گذشت اما اكتشافات جديد جغرافيايى راه هاى بازرگانى را از مديترانه به اقيانوس ها كشانيد و سبب فراهم آمدن ثروت بيشترى براى بازرگانان و تجار شد. با نضج گرفتن و قوام يافتن بورژوازى شيوه نوينى از زندگى مورد نظر قرار گرفت و بستر را براى رشد علوم و صنايع جديد و دورى گزيدن از تعصبات و آموزه هاى قرون پيشين ( وسطى ) هموار كرد.
با پيدايى بورژوازى ناگزير نظام فئودالى مسير زوال پيمود اما همچنان نظام كهن، مقاومت سرسختانه اى از خود نشان مى داد. با شيوع انديشه هاى ناشى از جنبش رفرماسيون در اروپا حكومت هاى مطلقه اى كه در اواخر سده هاى ميانه تحكيم يافته بودند، قادر به سركوب جنبش هاى مردمى و ايجاد ممانعت از گسترش نگرش هاى نوين علمى نبودند و در حقيقت انقلابات بورژوازى كه يك به يك در كشورهاى اروپايى چهره مى نمود، براى گذار از نظام پوسيده فئودالى به نظام مترقى سرمايه دارى اجتناب ناپذير بود.
در جريان تاخت و تازهاى قبايل ژرمن به قلمرو امپراتورى، شهرها با خاك يكسان شد و پيشه ها از بين رفتند و تجارت نيز به حالت ركود درآمد اما در اين هنگام كه شهرها ويران شده بود كشاورزى مسير رو به تعالى خود را مى پيمود. ژرمن ها پيش از روى آوردن به قلمرو امپراتورى روم غربى با كشت و كار آشنا بودند و بدين سان كشاورزى را مورد توجه قرار دادند. در اين صورت مزارع و زمين هاى مناسب كشاورزى اهميت يافت و جمعيت دهقانان رو به افزايش گذارد. به سبب تصاحب اموال ثروتمندان رومى از سوى سركردگان و جنگجويان ژرمن، طبقه توانگرى در ميان آنان پديدار شد كه در نتيجه فتوحاتى بيشتر، زمين هاى فزونترى به دست مى آوردند و بر ثروت خود مى افزودند.
براى حفظ اين ثروت ناگزير به استخدام دسته هايى از نظاميان شدند كه براى حفظ وفادارى آنها و در قبال خدمات نظامى ايشان، واگذار كردن قطعه زمين هاى رعايا به آنان تنها راه موجود تلقى شد و بدين ترتيب دهقانان به تدريج املاك خود را از دست داده و ناگزير به كار در زمينى كه پيش از اين متعلق به خودشان بود، شدند.
اصلى ترين اشتغال مردم در قرون وسطى كشاورزى بود و زمين منبع اصلى ثروت به شمار مى رفت. طى قرون نهم و دهم ميلادى، تمام زمين هاى اروپاى غربى - مزارع، جنگل ها و زمين هاى باير - به زمينداران بزرگ تعلق يافت. املاك به انضمام افرادى كه در آنجا مشغول به كار بودند فئود (اقطاع) ناميده مى شد و صاحبان زمين ها و رعايا را فئودال مى ناميدند. نيازهاى زندگى دهقانان و اربابان عملاً در داخل ملك فئودال تهيه و توليد مى شد و از اقتصاد طبيعى امرار معاش صورت مى گرفت.
در چنين نظام اقتصادى اى؛ خريد و فروش و مبادلات كالا به ندرت صورت مى گرفت. در نتيجه خودكفايى و عدم احساس نياز، ايجاد رابطه اى دوسويه با مناطق همجوار فراهم نگشت اما با اين حال ابزار كشاورزى كه در سده هاى ميانه آغازين در سطح نازلى از تكامل قرار داشت به تدريج از نظر كيفى بهبود يافت و شيوه هاى كارآمدترى در كشاورزى پديدار شد. با وجود تسلط نظام اقتصاد طبيعى، در هر ملكى مردم
بى آنكه با ساكنين املاك ديگر ارتباطى داشته باشند، به زندگى خود ادامه مى دادند. اما در سوى ديگر اروپا، امپراتورى روم شرقى مسير ديگرى پيمود.
در قلمرو امپراتورى بيزانس به سبب گسترش مناسبات تجارى شهرهاى بزرگى پديد آمد كه محل فعاليت پيشه وران و بازرگانان بود.
شهرهاى بيزانس به علت قرار گرفتن امپراتورى در محل تلاقى دو راه مهم بازرگانى - راه زمينى اروپا به آسيا و راه دريايى مديترانه به درياى سياه - به رشد و پيشرفت رسيده بود و از رهگذر داد و ستد و مبادلات تجارى، طبقه بازرگان و تاجر در امپراتورى روم شرقى زودتر از آن سوى اروپا پديد آمد. اگرچه امپراتورى بيزانس پيشتر از امپراتورى روم غربى مسير تعالى را طى كرده بود اما وارد آمدن فشار به دهقانان و پيشه وران و اخذ حقوق گمركى گزاف از بازرگانان، زمزمه هاى عدم رضايت از حكومت را موجب شد و همدستى قدرت امپراتورى و كليسا سبب استقبال مردم رنج ديده ساكن در قلمرو امپراتورى بيزانس از قبايل مهاجم اسلاو گرديد.
پراكندگى كشورهاى اروپاى غربى و عدم اتحاد آنها سبب استقلال فئودال ها از فرمانروا و پديد آمدن دولت هاى كوچك فئودالى بسيارى شده بود. در حدود قرن يازدهم ميلادى اروپاى غربى شاهد دگرگونى هاى چشمگيرى در زمينه توليد وسايل كشاورزى بود. با كاهش وسعت جنگل ها به منظور ايجاد مزارع و افزايش اراضى مزروعى، به كارگيرى ابزارآلات فلزى براى بهره فزونتر از زمين هاى كشاورزى مطمح نظر واقع شد. با گذشت زمان صنعتگران ماهرى از ميان دهقانان برخاستند و بدين سان اشتغال به پيشه هاى جديد ايجاد شد.
در نتيجه جدا شدن پيشه ها از كشاورزى، شهرها پديد آمد و رشد يافت كه برخلاف روستاها كه ساكنان آن به كشت و زرع مى پرداختند، مركز داد و ستد و تجارت شد. پيشرفت اقتصادى در اروپاى غربى، موجب پيدايش شهرهايى شد كه مركز مبادلات تجارى گرديدند. بانيان اين شهرها روستائيانى بودند كه هريك در پيشه اى مهارت كسب كرده بودند و به تدريج در پى مبارزات پيگير شهرنشينان عليه فئودال ها، آزادى خود را به دست آوردند. در چنين صورتى كشاورزى و پيشه ها با شتاب پيشرفت كرد اما همچنان مبارزات طبقاتى در جامعه فئودالى با شدت ادامه داشت. به موازات تشديد بهره كشى فئودالى، مبارزات دهقانان نيز عليه اشراف زمين دار دنبال شد. رشد شهرها و پيشرفت بازرگانى در اروپاى غربى راه را براى تشكيل دولت هاى متمركز هموار كرد كه هم به سود شهرنشينان بود و هم منافع روستائيان را در بر داشت. به دنبال نائل آمدن كشورهاى اروپاى غربى در ايجاد دولت هاى متمركز، كشمكش هاى داخلى از ميان رفت و همين امر سبب پيشرفت بيشتر كشورهاى اروپايى شد.
بريتانيا در سده شانزدهم : با پيشرفت ابزار توليد و رونق يافتن بازرگانى، براى رساندن سطح توليد به تقاضا، تاسيس موسسات توليدى بزرگى كه كارگران بى شمارى در آنها به كار بپردازند ضرورى شد و بدين ترتيب كارگاه هاى توليدى گسترش يافت. ثروتمندان كارگاه هاى كوچك خود را به موسسات توليدى بزرگ و كاركنانشان را به كارگران مزدگير تبديل كردند و به تدريج مانوفاكتورها ايجاد شد. گردآمدن كارگران در مانوفاكتورها، امر تقسيم كار را بين گروه هاى گوناگون كه هريك بخشى معين از امور را عهده دار بودند، تسهيل نمود.
در پرتو تقسيم كار، اصول كار تكامل يافت و كارگر به جهت اينكه پيوسته به نوع خاص از اشتغال مى پرداخت، تخصص و مهارت بيشترى كسب مى كرد. اين موسسات توليدى بزرگ نخستين شركت هاى سرمايه دارى به شمار مى آيند كه بر اساس كار مزدورى بنيان گرفته است. با پديدار شدن مانوفاكتورها طبقات جديد - بورژوازى و كارگران روزمزد - ظهور يافتند. با پيدايش موسسات توليدى، صادرات انگلستان به كشورهاى ديگر فزونى گرفت و صنعت كشتى سازى و دريانوردى رو به پيشرفت گذارد.
فرانسه در سده شانزدهم: نظام فئودالى در قرن شانزدهم هنوز در فرانسه از بين نرفته بود اما طبقات جديد بورژوازى و كارگر در اين كشور در حال تشكيل بود. بورژوازى در فرانسه كه از رهگذر داد و ستد به ثروت سرشارى دست يافته بود علاقه چندانى براى برپايى موسسات توليدى جديد و شركت هاى بازرگانى از خود نشان نمى داد چرا كه مى بايست از اين بابت، ماليات بسيارى به خزانه پادشاه سرازير كند.
اين امر بورژوازى را از بخشى از درآمدهايش محروم ساخت و در كندى فرآيند پيشرفت صنعت و تجارت اثر گذارد. صاحبان مانوفاكتورها و بازرگانان با وجود سنگينى ماليات ها به واسطه امتيازات حكومت از جمله كاهش ديون و مزايده و مقاطعه ماليات ها از حكومت مطلقه سلطنتى جانبدارى مى كرد و در اين ميان تنها بر كارگران و شهرنشينان فشار وارد مى آمد كه در برخى از موارد به شورش هاى كارگرى مى انجاميد.
آلمان در سده شانزدهم: آلمان برخلاف انگلستان و فرانسه نامتمركز باقى ماند. شهرهاى بزرگ و مناطق تحت نفوذ امراى بزرگ فئودال از استقلال كامل برخوردار بود و امپراتور كاملاً تحت سلطه آنها قرار داشت. كسب ثروتى فزونتر و وجود رقابت بين فئودال هاى اين كشور سبب ايستايى صنعت و بازرگانى و عقب ماندن از كاروان ترقى اروپا شد.
از سوى ديگر كليسا قدرت ديگرى بود كه از نفوذ و سيطره بيشترى در مقايسه با جوامعى چون فرانسه و بريتانيا برخوردار بود و در حقيقت اسقفان اعظم آلمان با در اختيار داشتن بخش قابل توجهى از اراضى اين كشور، فئودال هايى مستقل به شمار مى آمدند. در كشورهايى كه قدرت سلطنت نيرومندتر بود، پادشاهان مبالغى را كه از جانب روحانيون به رم فرستاده مى شد، محدود مى كردند اما در آلمان به سبب عدم وجود وحدت و نيرومندى قدرت فائقه، ثروتى بسيار از جانب كليساى آلمان به خزانه پاپ واريز مى شد.
تمام اقشار جامعه آلمان خواهان اصلاح وضع موجود بودند. روستائيان و شهريان تهيدست كه از جمعيت قابل توجهى برخوردار بودند در مقابل امتيازات بى رحمانه كليسا و تحمل فشارهاى بسيار به دوش خود، پرچمدار اعتراض به رفتار كليسا شدند. فئودال ها و اشراف نيز درصدد آن بودند كه با بهره گيرى از موج فزاينده نارضايى مردم عليه كليسا، املاك و دارايى آن را تصاحب كنند و بدين ترتيب بود كه به پا خاستن لوتر و اعتراض او نسبت به اعمال كليسا با وجود حكم تكفير پاپ، توانست گسترش يابد و به قيامى عمومى عليه چگونگى سلوك روحانيون مبدل شود.
با گسترش اعتراض همگانى و محدود شدن قدرت كليسا و به بار نشستن رفرماسيون در آلمان، ثروت گزافى كه پيش از اين به دربار كليساى رم گسيل مى شد در چرخه اقتصادى آلمان فعال شد و به تدريج سبب شكوفا شدن اقتصاد آلمان در اوايل قرن شانزدهم گرديد. بازرگانى به ويژه در شهرهاى جنوبى آلمان چون اگسبرگ و نورنبرگ رونق يافت و ثروتمندان را به ايجاد موسسات توليدى و استخدام كارگران مزدگير واداشت و بدين ترتيب مانوفاكتورها به ويژه در خصوص استخراج معادن و منسوجات بنيان نهاده شد.
بورژوازى تشكيل يافته در آلمان از همانند آن در انگلستان و فرانسه ضعيف تر بود و نتوانسته بود به مانند لندن و پاريس مراكز صنعتى و بازرگانى عظيمى پديد آورد. بازرگانى آلمان بيشتر با كشورهايى مانند ايتاليا و سوئد و روسيه در ارتباط بود و مسير رو به تعالى خود را با سرعت كمترى در مقايسه با بريتانيا و فرانسه طى نمود. در قرن شانزدهم و نيمه نخست قرن هفدهم، نظام فئودالى هنوز نظام مسلط اروپاى غربى بود و فئودال ها و دهقانان طبقات اصلى به شمار مى رفتند اما در كشورهاى پيشرفته ؛ موسسات بزرگ توليدى به وجود آمد كه منجر به شكل گيرى طبقات نوين بورژوازى و كارگران مزدگير شد.
بورژوازى طبقه جديدى با جهان بينى نوينى بود كه زاييده رشد مناسبات تجارى و روند صعودى بازرگانى بود. فرهنگ اروپاى غربى كه در سده هاى پانزدهم و شانزدهم به سرعت مسير تعالى را مى پيمود، پيوندى ناگسستنى با پيدايى طبقه نوخاسته بورژوازى داشت. بورژوازى در نخستين مراحل تكوين خود توجهى خاص به پيشرفت و تكامل دانش داشت و از آموزه هاى جديد حمايت مى كرد.
به تدريج ايدئولوژى طبقه نوظهور بورژوازى بر آراى روشنفكران عصر استوار شد. دانشمندان با مردود شمردن ادعاهاى روحانيون مسيحى درباره دنيا به مطالعه دقيق طبيعت پرداختند و با آشكار ساختن واقعيات زندگى، آموزه هاى كليسا را كه انسان را بى اختيار و نيروهاى ماوراء الطبيعه را قادر مطلق مى شناخت، يك سره به سخره گرفتند.
در سده هاى پانزدهم و شانزدهم توجه اغلب دانشمندان به فرهنگ يونان و روم باستان معطوف شد. آثار فرهنگ باستانى به رغم آثار بى روح و خشك دينى قرون وسطى سرشار از ذوق انسانى بود. فرهنگ باستانى كه در نتيجه دشمنى و خصومت كليسا قرن ها مطرود شده بود دگرباره مورد مطالعه و پژوهش واقع شد و بدين ترتيب اروپا خود را در مواجهه با مسيرى يافت كه مى بايست ضمن لزوم حضور فعال و انديشمندانه، هرگز از گذشته درخشان خود فاصله نگيرد (رنسانس). فرهنگ رنسانس با كوله بارى از تجربيات سده هاى ميانه و تعالى قرون پيشين رشد و تكامل يافت. اروپا در سال هاى قرون ميانه در كشاكش مبارزه اى سرسختانه بود، دوره اى كه در آن مناسبات سرمايه دارى در اروپاى غربى رو به رشد گذارد و نظام فئودالى رو به اضمحلال رفت. موسسات توليدى در كنار كارگاه هاى كوچك بنيان نهاده شدند و سبب ظهور بورژوازى گرديدند كه موجب تحولات مهمى در سطح جهانى شد.
با سقوط قسطنطنيه در ۱۴۵۳ ميلادى و تصرف جاده هاى بازرگانى آسياى صغير و سوريه از سوى تركان عثمانى، اروپائيان در انديشه يافتن بازارهايى براى فروش كالاها و نيز برقرارى داد و ستد و گسترش تجارت، اقدام به سفرهاى دريايى كردند كه در پى آن، اكتشافات جغرافيايى حاصل آمد.
پيش از قرن شانزدهم، راه هاى عمده بازرگانى اروپا از مديترانه مى گذشت اما اكتشافات جديد جغرافيايى راه هاى بازرگانى را از مديترانه به اقيانوس ها كشانيد و سبب فراهم آمدن ثروت بيشترى براى بازرگانان و تجار شد. با نضج گرفتن و قوام يافتن بورژوازى شيوه نوينى از زندگى مورد نظر قرار گرفت و بستر را براى رشد علوم و صنايع جديد و دورى گزيدن از تعصبات و آموزه هاى قرون پيشين ( وسطى ) هموار كرد.
با پيدايى بورژوازى ناگزير نظام فئودالى مسير زوال پيمود اما همچنان نظام كهن، مقاومت سرسختانه اى از خود نشان مى داد. با شيوع انديشه هاى ناشى از جنبش رفرماسيون در اروپا حكومت هاى مطلقه اى كه در اواخر سده هاى ميانه تحكيم يافته بودند، قادر به سركوب جنبش هاى مردمى و ايجاد ممانعت از گسترش نگرش هاى نوين علمى نبودند و در حقيقت انقلابات بورژوازى كه يك به يك در كشورهاى اروپايى چهره مى نمود، براى گذار از نظام پوسيده فئودالى به نظام مترقى سرمايه دارى اجتناب ناپذير بود.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}