نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
 
در سر دیگر طیف، آنتونیو گرامشی منتقد و روشنفکر ایتالیایی قرار دارد. او با پیوند دادن قدرت و دانش، مفهوم عدم وابستگی و استقلال روشنفکر را رد می کند. از نظرگاهی مارکسیستی، گرامشی شکل گیری روشنفکران ارگانیک را درون طبقات هژمونیک و یا ضدهژمونیک می بیند. او نقش هژمونی ایدئولوژیک را در ابقاء نظم بورژوایی حیاتی می بیند و وظیفه روشنفکران طبقه کارگر را ستیزه بر سر کسب رهبری فکری و اخلاقی جامعه می داند.
هژمونی مفهومی است که از یک سو، به توضیح این نکته کمک می کند که چگونه دستگاه دولت یا جامعه سیاسی به پشتوانه یک گروه اقتصادی معین می تواند به کمک نهادهایی چون قوه قضائیه، پلیس، ارتش و زندان سایر طبقات موجود در جامعه را وادار به پذیرش وضع موجود کند. از سوی دیگر، و مهم تر از آن، هژمونی مفهومی است که به ما کمک می کند تا نه تنها را ه های استفاده سرکوبگرانه گروه اقتصادی مسلط را از دستگاه های دولتی جامعه سیاسی برای حفظ وضع موجود بشناسیم، بلکه بدانیم جامعه سیاسی، و از آن مهم تر، جامعه مدنی با نهادهایش، مانند آموزش، دین، خانواده و حتی خرده ساختارهای اعمال زندگی روزمره، چگونه و کجا به تولید معنی و ارزش هایی خدمت می کنند که به نوبه خود رضایت خودانگیخته سایر گروه های اجتماعی را از همان وضع موجود تولید هدایت و حفظ می کنند. مفهوم روشنفکری در نزد گرامشی بر شیوه ای اشاره دارد که گرامشی با آن شاید نه در درجه اول تولید بلکه باز تولید و رواج هدایت شده هژمونی مؤثر را، جهت دهی گوناگون و در عین حال هدایتگر و ارزشگذار تولید معنی یا دلالت را مفهوم می سازد. از همین رو ضدهژمونی نیز به فعالیت های روشنفکر بستگی دارد. این فعالیت ها می توانند ارزش ها و معنی هایی را تولید، بازتولید و منتشر کنند که وابسته به برداشتی از جهان باشند که پاسدار اصول دموکراتیک و منزلت انسان است.
گرامشی در پژوهش های خود درباره تاریخ ایتالیا به این نتیجه می رسد که هر گروه اجتماعی که بر زمینه اصلی نقش ضروری خود در دنیای تولید اقتصادی به وجود می آید، یک یا بیش از یک قشر روشنفکر را بوجود می آورد که به او انسجام می دهد و او را از نقش خود نه تنها در زمینه اقتصادی بلکه در زمینه های اجتماعی و سیاسی آگاه می کند. او در مقاله درباره مساله جنوب نیز به نقش میانجیگر و مشروعیت بخش فعالیت های روشنفکری توجه می کند. او معتقد است که روشنفکران بین مالکان وسایل تولید و کسانی که مالک و سازنده وسایل تولید نیستند، یعنی کسانی که نیروی کار خود را به مالکان ابزار تولید می فروشند، واسطه می شوند. آن ها در کسوت داروساز، حقوقدان، معلم، کشیش، پزشک، دانشمند، محقق، تکنیسین و مهندس، در مقام نظامی، قاضی و پلیس، دانش تولید نمی کنند بلکه برای منضبط کردن جسم و ذهن در خدمت قدرت های موجود اطلاعات را منتشر می کنند و یا از انتشار اطلاعات جلوگیری می کنند. آن ها به رضایت و توافق گروه های تحت ستم با وضع موجود یاری می رسانند. در واقع آن ها ضامن برقراری هژمونی طبقه حاکم بر کل جامعه اند.
به همین ترتیب طبقات بالنده در شیوه تولید سرمایه داری که برای براندازی مناسبات تولیدی موجود و برقراری مناسبات اجتماعی انسانی و خالی از ستم طبقاتی مبارزه می کنند نیز، به صورت انداموار، روشنفکر خود را پرورش می دهد. روشنفکرانی که هژمونی فکری حاکم بر جامعه را به پرسش گرفته و در مقابل آن آلترناتیو طبقات بالنده را ارائه می دهند.
همان طور که ملاحظه شد هم گرامشی و هم سعید، ضمن اختلافات نظری در مورد نقش و جایگاه روشنفکر در جامعه، هر دو تعریفی سیاسی اخلاقی از این نقش ارائه می دهند. بایست توجه داشت که این مفهوم سیاسی و اخلاقی اصطلاح روشنفکر به معنای اصلی و اولیه این واژه نزدیکتر است.
اما یک دید جالب از نظر جامعه شناس معروفی مانند ماکس وبر هم خالی از لطف نیست ، کتاب جامعه‌شناسی روشنفكران ماكس وبر نوشته دكتر احمد صدری كه سال‌ها پیش در دهه 1990 در آمریكا منتشر شد. انتشار این كتاب بازتاب زیادی در محافل علمی و مطبوعاتی آمریكا داشت، به‌گونه‌ای كه انجمن كتابداران آمریكا جایزه بهترین كتاب آكادمیك را در سال 1992 به احمد صدری اهدا كرد.
روشنفكران عناصر غیرعقلا‌نی مذهب توده‌ها چون سرمست‌گرایی، اعمال ریاضت‌مدارانه و جادو را كسر شأن می‌پنداشتند. اینكه آیا این نگرش روشنفكران تبدیل به مخالفت فعالا‌نه با بازسازی و عقلا‌نی‌كردن چنین عناصری شده است و یا به تساهل حسابگرانه نسبت به چنین عناصری انجامیده، به تنوعات تمدنی بستگی دارد. با وجود این و به‌طور كلی روشنفكران همیشه مبلغان عقلگرایی نظری بوده‌اند. این جنبه ازمنافع ایده‌الی روشنفكران است، نه منافع مادی محدودتر آنها كه ماندگارترین تأثیر را بر رشد اندیشه مذهبی داشته است . گرایش روشنفكران به عقلا‌نیت نظری در مقایسه با عقلا‌نیت عملی قشرهای شهری كه به نیازهای عملی معطوف است، بیشتر شناخته می‌شود. اگرچه این دو نوع عقلا‌نیت، هم به‌طور عمومی و هم تاریخی، به یكدیگر مرتبط هستند، اما تأثیرات بسیار مختلفی بر رشد ایده‌های مذهبی داشته‌اند. برای نمونه، قرابتی انتخابی میان عرفان آن جهانی یا میل به ظرف خداوند بودن و جست‌وجوی روشنفكران برای فلا‌ح و رستگاری وجود دارد. برعكس، میل زاهدانه این جهانی كه به‌عنوان ابزار خداوند در جهان درك می‌شود، در نیازهای عملی قشرهای مدنی طنین‌انداز شده است.
تأثیرات عقلا‌نی‌گری بر اخلا‌قیات اقتصادی مذاهب جهان عمیق و متنوع بوده است. برای مثال، مذاهب روشنفكرانه هندی به جای هدایت‌كردن توده‌ها به سوی طرق روشمند زندگی (همچنان كه در مذاهب غربی اتفاق افتاد)، از آن چشم پوشیدند و از عدم عقلا‌نیت اقتصادی در مورد انباشت دارایی و مایملك و ارزیابی سرمایه بهره بردند. به‌عنوان یك قاعده، روشنفكران در حوزه مذهب عموما تلا‌ش كرده‌اند تا تصویر معناداری از جهان به‌دست آورند، دقیقا به دلیل اینكه آنها جهان را به‌عنوان امری بی‌معنا تجربه كرده‌اند، بدین ترتیب خواسته آنها این بوده است كه نظام جهانی در كلیت خود، می‌تواند و به نحوی می‌بایست كیهانی معنادار باشد. این كنكاش كه كانون عقلگرایی اصیل مذهبی می‌باشد، دقیقا به قشرهای روشنفكر مربوط بوده است ،خلق یك ایزدستان یا معبدی سازمان‌یافته از خدایان، مانند ظهور جادوی عقلا‌نی شده، نشان‌دهنده حضور تفكر سیستماتیك و نهایتا تلا‌ش فكری برای عقلا‌نیت نظری یا حداقل صوری است. بدین‌ترتیب، مذاهب روشنفكران در زمانی كه قادر به ایجاد یكتاپرستی متعالی نیستند، مایلند تا خدایان آسمانی و اربابان ستارگان كه حركاتشان منظم و ثابت است را به شور وشعف درآورند. روشنفكران طبیعتا از آن دسته از مذاهب جهانی كه ایده خداوند متعالی، قادر مطلق و عالم مطلق را ارائه كنند، استقبال می‌كنند. ‌

وبر مكررا تاكید كرده است كه لا‌زمه پذیرش روشنفكران در مذاهب سامان‌مند، " قربانی‌كردن تعقل" است. این امر حكایت از این دارد كه شكاكیت عام مشخصه روشنفكران است. وبر این امر را به‌طور بسیار آشكاری اعلا‌م كرد: " نقطه‌نظرات شكاكانه برای قشرهای روشنفكر هر دوره امری معمول بوده است. این امر در سنگ‌نوشته‌های یونانی و در عالی‌ترین تولیدات هنرمندانه رنسانس، چون آثار شكسپیر، آشكار است و نیز در فلسفه‌های اروپا، چین و هند و در ایده‌های روشنفكران مدرن" .
مجموعه‌ای از ایده‌ها كه قرابت انتخابی با نیازهای روشنفكران دارد یا پاسخ‌دهنده آنها است، احتمال دارد كه به صورت مذهب روشنفكران ظاهر شود.
چنین رویدادی با درجات مختلف تنها در مذاهب هند و چین تحقق یافته است، لكن هسته اصلی آن را می‌توان در مذاهب غربی نیز یافت. حتی زمانی كه مذاهب روشنفكران به‌طور كامل تحقق یافتند (مانند بودیسم باستان)، در تماس با دیگر انواع مذاهب بوده‌اند. تنش‌ها و مصالحه‌هایی كه ناشی از این تماس‌ها بوده‌اند، در سراسر جامعه‌شناسی مذهب وبر به تصویر كشیده شده‌اند.
این واقعیت كه وبر به مذاهب غربی به‌عنوان مذاهب " عوامانه" نه "روشنفكرانه"مثل مذاهب هندی و تا حدودی چینی اشاره كرد، بدین معنا نیست كه در دیدگاه وی روشنفكران ارتباطی با رشد یهودیت و مسیحیت نداشتند. برعكس، ضدروشنفكری آنها، به مانند جاهای دیگر، معمولا‌ به روشنفكران مرتبط می‌باشد برای مثال، تمایل به عقلا‌نی‌كردن نظری حوزه مذهب در رشد این مذاهب بدیهی است. سازگاری و انسجام فزاینده‌ای كه با آن بت پرستی در عهد عتیق محكوم می‌شود و مونیسم تقویت می‌گردد و نیز بافتار و ساختار بخش‌هایی معین و پس از اسارت آن (یعنی آنچه پس از فتح بخت‌النصر نوشته شده)، نشان‌دهنده اشتیاق شدید دینی برای سازگاری منطقی است كه مشخصه فعالیت روشنفكری است. به‌علا‌وه، تغییر بنیادی یهوه از خدای جنگ یا ارباب باران به صورت حاكم خردمند جهان و نیز اعتقاد به مشیت الهی، نمی‌توانست بدون حضور روشنفكران و علا‌قه ایده‌آلی آنها به فرایند عقلا‌نی‌شدن فكر و اندیشه تحقق یابد.

اما یهودیت به دلیل حضور قاطعانه پدیده بی‌نظیر پیامبری آن، هرگز تبدیل به مذهب روشنفكران نشد. نبوت یهودی نمونه استقلا‌ل حوزه ایده‌ها می‌باشد، زیرا ماهیت آن را نمی‌توان از طریق تحلیل ایدئولوژی‌های روشنفكران یا هر گروه اجتماعی دیگر تبیین كرد. پیامبران با عقلا‌نیت دربارهای سلطنتی (یعنی پیام‌آوران خوشبختی) جنگیدند و به‌طور موفقیت‌آمیزی آنها را نابود كردند و عقلا‌نیت عوامانه روحانیون تحت استیلا‌ درآوردند. این امر مانع انحصاری‌شدن كامل فرهنگ توسط قشرهای روشنفكر شد، امری كه در هند اتفاق افتاده بود. همچنین پیامبران یهودی روشنفكری درباری را كه می‌توانستند به‌نوعی كیش كنفوسیوسی حامی دولت به وجود بیاورند، در نطفه كشتند.
مسیحیت ضد روشنفكرگرایی، پیامبران یهودی را به نهایت منطقی خود رساند. مسیح به مانند دیگر پیامبران یهودی با روشنفكرگرایی شهری فریسی (فرقه‌هایی متشرع یهودی) برخورد كرد. مسیحیت یك اعلا‌میه ضد‌روشنفكری خطاب به غیرروشنفكران یا به فقرای روحی می‌باشد. كلیسای اولیه مسیحیت رویه سركوب جنبش‌های روشنفكری مستقل، مثل مذهب گنوسی (عرفان‌باوری) را پی‌گرفت. این منازعه از طریق روشنگران روحانی‌ای دنبال شدكه با اعلا‌م دگم‌های مذهبی، سعی كردند عنان‌گسیختگی روشنفكری ناب را مهار كنند.
همچنین قدرت ضدروشنفكرانه پیامبرانه موفق به پیروزی‌های عظیمی در مهار تمایلا‌ت اصلی مذاهب توده‌ای غرب شد. ستایش سرمستانه الهه‌های كشاورزی معروف به «baal» شدیدا توسط عهد قدیم محكوم شده بود. یهودیت و سپس مسیحیت با جادو و سحر با موفقیت قابل ملا‌حظه‌ای جنگیدند. با وجود این، تاریخ مخالفت یهودیت - مسیحیت با مذهب توده‌ای كاملا‌ خالی از مصالحه‌ها و سازش‌ها نیست. مثلا‌ قرائت‌های تعدیل‌شده و معینی از پرستش قدیسین و نیز ستایش نجا‌ت‌بخش (مسیحای نجات‌بخش) توسط كلیسای كاتولیك با تساهل پذیرفته شدند.
معذلك، برداشت ضدروشنفكرانه بنیادین مسیحیت بدون تغییر باقی ماند. این عقیده هنوز باقی است كه تسلط فكری بر جهان به دوری از خداوند منجر می‌شود، نه به نزدیكی او، زیرا بنا بر عهد جدید كاریزمای ایمان توسط خداوند، بهجای محققان به كودكان و صغیران اعطا شده بود.
مقایسه جالبی با مذاهب غربی در جامعه‌شناسی روشنفكران هند و چین ارائه شده است. علی‌رغم تفاوت‌های موجود در تمدن‌های چینی و هندی، در هر دو گروه منزلتی متشكل از ادبای فرهیخته وجود داشتند كه كاریزمایشان متكی بر دانش بود. هر دو گروه عزت نفس یكسانی را در آموزش و عقلگرایی مشابهی را در جنگیدن با عدم عقلا‌نیت مذاهب توده‌ای از خود نشان دادند.
جالب اینجاست كه این مذاهب روشنفكرانه موفقیت كمتری از مذاهب به اصطلا‌ح عوامانه در جنگیدن با تمایلا‌ت مذهب توده‌ای داشتند. برهمن‌های هندی كه ذاتا مستقل و از نظر تاریخی مقید به كاریزماهای جادویی هستند، قادر به مبارزه با جادو نبودند. معذلك همانگونه كه از روشنفكران انتظار می‌رود، آنها وضعیت‌های مقدس جادویی را عقلا‌نی و پالا‌یش كردند، ممنوع‌كردن كردارهای خلسه‌انگیزانه و سرمستانه رادیكال شبه‌جادویی و نیز عقلا‌نی و تعدیل‌كردن عرفان جادوگرانه، نتایج این نفوذ فكری برهمنی هستند. وبر استدلا‌ل كرده كه به دلیل تنش غیرقابل سازشی میان حوزه‌های مذهب و تفكر، همه مذاهب از روشنگران مذهبی تقاضای قربانی‌كردن عقلا‌نیت را دارند كه به مثابه محدودكردن عقلگرایی لگام‌گسیخته آنهاست. با وجود این، آنچه كه در هند اتفاق افتاد، بسیار فراتر از این امر بود. در فرایند اصلا‌ح هندوئیسم، روحانیت برهمن، در رقابت با دگراندیشان بودایی و نیز به دلیل منافع مادی بلا‌واسطه خود، ایزدستان نسبتا خالی مذهب هندو را با نیمه خدایان محلی، الهه‌های كشاورزی و نجات‌بخشان خداگونه پر كردند. پرستش قدیسین و خداانگاری مرشدان زنده یا مرده نیز به‌عنوان نجات‌بخشان روز مبادا به هندوئیسم مدرن وارد شدند. با وجود این، عرفان سرمستانه آیین تانترا می‌بایست قبل از دست‌یافتن به جایگاه خود در آیین هندوی متأخر به شدت تعدیل شود.
بدین ترتیب هم اشكال شیوائیست و هم ویشنوئیست، هندوئیسم متأخر، محراب‌های تاریخی هستند كه بر روی آنها افراطی‌ترین قربانی‌های عقل اجرا شده است.
همانگونه كه مسیحیت تمایلا‌ت ضدروشنفكرانه یهودیت را به حد افراط رساند، بودیسم نیز روشنفكرگرایی اصلی مذهب هندو را با نتیجه منطقی خود رسانید. بودیسم منسجم‌ترین آموزه‌های فلا‌ح است كه توسط روشنفكرگرایی قشرهای تحصیلكرده هند ایجاد شد. این غیرقابل انعطاف‌ترین آیین روشنفكران هندی را جز این برازنده نبود كه اعلا‌م كند نه آزمندی و نه شهوت، بلكه حماقت، منبع همه شرارت‌هاست. لكن بودیسم، با بی‌توجهی نسبت به نیازهای مذهبی توده‌ها، مسابقه اصلی را به هندوئیسم مدرن باخت و تا این مذهب تبدیل به مذهب برای توده‌ها در چین و ژاپن و مذهب توده‌ها در اشكال بودیسم ماهایانای متأخر و آیین لا‌مایی نشد، دوباره نتوانست در صحنه تاریخ ظاهر شود. زمانی كه بودیسم نهایتا در ژاپن به‌عنوان ذن بودیسم ظهور كرد، ماهیت و سرشت مذهب جنگاوران را به خود گرفته بود. جست‌وجوی روشنفكرانه و جدی آن برای نیروانا، اعتقاد به نابودی مطلق پس از مرگ و نیز پشت پا زدن مغرورانه به جهان و خدایان، مالا‌ به شدت تعدیل، اگرنه فراموش شدند.
در چین هم كنفوسیوس ارتدوكسی و هم تائوئیسم دگراندیشانه، در اصل مذاهب روشنفكران بودند. كنفوسیوس ارتدوكسی نمایانگر عدم علا‌قه بوروكراتیك به احساسات مذهبی و تائوئیسم دگراندیشانه تجلی فرار از مسوولیت روشنفكران برج عاج‌نشین بودند.
صاحب‌منصبان ارشد كنفوسیوسی، اخلا‌ق درون جهانی غیر روحانیون را پرورش دادند و به توده‌ها اندرز می‌دادند كه خودشان را با نظام اجتماعی امپراتوری وفق دهند، نظامی كه گفته می‌شد آئینه مستقیم نظام كیهانی است، كنفوسیوسیسم مانند دیگر ایدئولوژی‌هایی كه برای مشروع ساختن نظام پاتریمونیال جعل شدند، بر ادب خانوادگی به‌عنوان فضیلت نهایی تاكید داشت و سعی می‌كرد تا قلمرواش را فراتر از محدودیت‌های خانواده و سازمان‌های طبقاتی گسترش دهد تا رابطه توده‌ها با مقامات دولتی و نهایتا با امپراتوران را نیز تنظیم نماید. اخلا‌قیات كنفوسیوسی در حالی كه با خصلت‌های معین مذهب توده‌ها، مثل ستایش نیاكان و جادو، مدارا می‌كردند، از فرار از مسوولیت روشنفكرانه بودایی و نیز تائوئیستی متنفر بودند و گهگاهی با آنها جنگیدند. بایستی ذكر كرد كه تائوئیسم نیز مجبور بود به نوعی به مصالحه و سازش با مذهب توده‌ها برسد. این امر شكل عقلا‌نی‌شدن جادو (در هندوئیسم) یا تساهل كاملا‌ سرد نسبت به آن (در كنفوسیوسیسم) به خود نگرفت، بلكه بیشتر همزیستی زمخت‌وار یا گهگاهی الحاق كامل به آن بود.
توصیف و مشخص‌سازی نسبت‌ها و قرابت‌های انتخابی تیپ‌های ایده‌آلی میان ایده‌های مذهبی و منافع معنوی و مادی در مورد قشر روشنفكران دشوارتر است. این امر به خاطر دو علت عمده است. ابتدا، عقلا‌نی‌شدن اساسی محتوای مذهب توسط نخبگان مذهبی می‌تواند نتایج ایدئولوژیكی غیرقابل انتظاری چون ایدئولوژی‌های ضدروحانی یا ضدروشنفكری ایجاد كند و باعث تقسیم پایگاه‌های قشرهای تحكیم‌یافته روشنفكری شود و اصلا‌ یا مانع از چنین تحكیماتی، باشد. دوم، شكاف‌های میان گروه‌های روشنفكری در زمان همپیمان‌شدن آنها با دیگر قشرها و طبقات كه نادی ضدروشنفكرگرایی می‌شوند، ژرف‌تر می‌شود. به‌علا‌وه، عدم مشابهت نیازهای مذهبی روشنفكران غیرروحانی با نیازهای مذهبی روشنگران روحانی به ظهور مجدد دگراندیشان و نیز ارتدوكسی‌های جدید ضدروحانی كمك كرده است.
تنوع تعاریف ذکر شده در این مرور مختصر به خوبی نشان دهنده ابهام در نقش و جایگاه روشنفکری است. بدون شک خصلت روشنفکری موجب می شود تا در برابر یک تعریف مشخص و واحد مقاومت کند. تاریخ پر فراز و نشیب قرنی که گذشت به خوبی نشان گر چندگونگی و نیز مقاومت در برابر نظام سازی های صلب و غیرقابل انعطاف از سوی روشنفکران کشورهای مختلف بوده است