نگاهی به جامعهشناسی دینی (1)
دین یکی از مؤثرترین و دائمی ترین پدیده هایی است که از دیرباز تا کنون در جوامع انسانی حضور داشته، بر افراد و همچنین تحولات فرهنگی و اجتماعی جوامع اثر گذاشته است. بحث «منشأ دین» یکی از مباحث فلسفه دین و کلام جدید می
نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
3- جامعه شناسی دینی امیل دورکیم
دین یکی از مؤثرترین و دائمی ترین پدیده هایی است که از دیرباز تا کنون در جوامع انسانی حضور داشته، بر افراد و همچنین تحولات فرهنگی و اجتماعی جوامع اثر گذاشته است. بحث «منشأ دین» یکی از مباحث فلسفه دین و کلام جدید می باشد که در پی آن است که علل و عوامل پدید آمدن دین را به عنوان یک پدیده مهم و سرنوشت ساز در تاریخ زندگی بشر، بررسی کند. این موضوع با زمینه های گوناگونی همچون جامعه شناسی دین, روان شناسی دین, مردم شناسی و تاریخ ادیان ارتباط دارد. دین و باور ها و اعتقادات دینی یکی از قدیمی ترین و در عین حال پویا ترین پدیده هایی هستند که توجه بسیاری از جمله متفکرین، عالمان دینی، فلاسفه، انسان شناسان، جامعه شناسان و ... را به خود جلب و مشغول کرده است از جمله امیل دورکیم. دیدگاه دورکیم یکی از نظریه های مشهور در عرصه جامعه شناسی می باشد.دورکیم در چند سال آخر اقامتش در بوردو، به بررسی پدیدههای مذهبی علاقمند شده بود. او تا اندازهای تحت تأثیر رابرتسون اسمیت و مکتب انسانشناسی انگلیسی، به بررسی دقیق دین ابتدایی روی آورده بود. دورکیم پس از انتشار چندین مقاله مقدماتی در این زمینه، سرانجام آخرین اثر عمدهاش را در سال 1912 تحت عنوان "صور ابتدایی حیات دینی" (The elementary forms of the religious life) منتشر ساخت که در این کتاب در پی ساختن نظریه ای علمی درباره دین بر اساس تحلیل ساده ترین و ابتدایی ترین نهاد های دینی می باشد. هدف اصلی دورکیم در این اثر شناخت اساس و پایه شکل گیری ادیان با مراجعه به ادیان ابتدائی بود. فرض اساسی دورکیم این بود که این اصول به آسانی در ادیان و تمدن های پیشرفته قابل کشف نیست. نظریه ای که دورکیم در مورد دین ارائه می دهد، همانند دو نظریه قبلی برای اثبات این مدعاست که مذهب همانند سایر پدیده های اجتماعی منشأ اجتماعی دارد تا علل دیگر. به نظر دورکیم "تصورات دینی تصوراتی جمعی اند بیانگر واقعیت جمعی؛ مناسک دینی شیوه های عملی هستند که فقط در درون گروه های گردهم آمده پیدا می شوند". کتاب صور بنیانی حیات دینی معطوف به اثبات اجتماعی بودن منشأ دین است. او در کتاب «صور ابتدایی حیات دینی» تلاش کرده است تا نشان دهد که چگونه جامعه در زایش و شکل گیری مناسک و اعتقادات دینی ایفای نقش می کند. به اعتقاد او دین نه امری موهوم و ساختگی، بلکه کاملاً حقیقی است؛ اما این حقیقت، همان چیزی نیست که معتقدان به ادیان تصور می کنند. برای فهم حقیقت دین، باید آن را دارای ماهیتی نمادین در نظربگیریم و آن گاه به حقیقتی که در پس این نمادها وجود دارد راه پیدا کنیم. این کتاب از سه بخش عمده تشکیل شده است در بخش نخست که با عنوان کتاب اول از آن نام می برد، به طرح مسائل مقدماتی به ویژه طرح دو نظریه آنیمیسم و طبیعت پرستی می پردازد. بخش (کتاب) دوم کتاب صور بنیانی حیات دینی به بررسی توتمیسم و در بخش پایانی یا کتاب سوم به بررسی مناسک می پردازد.
همان طور که قبلاً بیان شد؛ دورکیم در کارهای نخستین خود واقعیتهای اجتماعی را از بعد الزام و خارجی بودنشان مورد بررسی قرار میداد و علاقهی عمدهاش معطوف به عملکرد نظام قضایی بود، اما بعدها نظرهایش را به گونهای بنیادی تغییر داد. دورکیم در سن کمال تأکید میکرد که واقعیتهای اجتماعی و به ویژه قواعد اخلاقی تنها در صورت درونی شدن در وجدان فردی، به راهنما و نظارتکننده مؤثر رفتار بشر تبدیل میشوند، ضمن آن که همچنان مستقل از افراد باقی خواهند ماند. بنابر این نظر، الزام دیگر تحمیل صرف نظارتهای خارجی بر اراده فردی نخواهد بود، بلکه شکل یک اجبار اخلاقی برای اطاعت از قانون را به خود خواهد گرفت. بدین معنی، جامعه چیزی هم فراسوی ما و هم در درون ما است. دورکیم از آن پس میکوشید تا واقعیتهای اجتماعی را تنها نه به عنوان پدیدههای بیرونی و واقع در جهان چیزهای خارج از افراد مورد بررسی قرار دهد، بلکه درصدد بود تا این واقعیتها را از دید کنشگران اجتماعی و پژوهشگر جامعهشناس در نظر آورد.
علاقه اولیه دورکیم به تنظیم اجتماعی، بیشتر معطوف به نیروهای نظارت خارجی و مقررات قانونی ای بود که می شد آن ها را در کتاب های قانون و بدون توجه به افراد مورد بررسی قرار داد. اما او بعدها به بررسی نیروهای نظارت درونی شده در وجدان فردی کشانده شد. دورکیم که مجاب شده بود که "جامعه باید در درون فرد حضور داشته باشد"؛ به پیروی از منطق نظریه خودش، به بررسی دین وادار شده بود، زیرا یکی از آن نیروهایی بود که در درون افراد احساس الزام اخلاقی به هواداری از درخواست های جامعه را ایجاد می کند.
دورکیم انگیزه دیگری نیز برای بررسی کارکردهای دین داشت که همان علاقه او به مکانیسم هایی بود که می توانند در مواقع به خطر افتادن سامان اجتماعی به کار آیند. از این جهت، او در جستجوی همان چیزی بود که امروزه به عنوان معادل های کارکردی دین در یک زمانه اساساً غیر دینی توصیف می شود. مبنای نظریه او تأکید بر پدیده های دینی نه به عنوان مقوله های فردی، بلکه مقوله های اجتماعی بود.
دورکیم اعتقاد دارد که همه ادیان شناخته شده اعم از ابتدایی و تاریخی در یک چیز مشترک اند و آن تقسیم جهان به دو بخش مقدس و غیر مقدس است. بخش مقدس مرکب است از مجموعه ای از چیز ها، باور ها و مراسم. هر گاه امور مقدس با هم روابطی از نوع هماهنگی یا تبعیت داشته باشند، به نحوی که تشکیل دستگاهی برخوردار از نوعی وحدت درونی و مستقل از هر دستگاه دیگری را بدهند در این صورت مجموعه باور ها و مراسم مربوط به آن ها، مذهبی را بوجود می آورند.
«دین یا مذهب یک نظام یکپارچه عقایدو باور و اعمال مربوط به چیزهای مقدس است، یعنی همان چیزهایی که جدا از پدیده های عادی اند و از محرمات به شمار می آیند، عقاید واعمالی که همه کسانی را که به این عقاید و اعمال معتقدند، در یک اجتماع واحد اخلاقی به نام کلیسا، مسجد و ... یکپارچه می سازند». بر خلاف اندیشمندانی که بیشتر به بررسی انواع تجربه های دینی افراد می پرداختند؛ دورکیم به فعالیت ها و پیوندهای اجتماعی ای می اندیشید که اشتراک در فعالیت های مذهبی در میان مؤمنان پدید می آورد. چیزی که در این تعریف مورد تأکید و توجه دورکیم است، مفهوم «امور مقدس» است که به اعتقاد او محور اندیشه دینی است. از نظر وی، خصوصیت اساسی باورهای دینی، مسأله ما بعد الطبیعه نیست؛ بلکه تقسیم امور جهان به دو قلمرو مقدس و نامقدس است:
«اشیای مقدس، همیشه برتر، قدرتمند، دارای ممنوعیت برای تماس معمول و شایسته احترام فراوان دانسته می شوند. اشیای غیرمقدس و دنیایی، برخلاف امور مقدس، به زندگی معمولی و عملی روزمره مربوط می شوند. دین به طور عمده به اشیای دسته اول (امور مقدس) توجه دارد.... اشیای مقدس، همواره با پیوندهای وسیعی سروکار دارد: منافع و رفاه همه یک گروه و نه تنها یک یک یا چند نفر. از سوی دیگر، اشیای غیرمقدس و دنیایی کم اهمیت اند و کار روزانه هر فرد را منعکس می کنند؛ یعنی فعالیت ها و تلاش های کوچک و خصوصی زندگی شخصی و خانوادگی ... مقدس به ویژه در مورد اجتماع پدید می آید؛ ولی غیر مقدس به طور طبیعی به امور شخصی و خصوصی مربوط می شود.»
دورکیم در این تعریف به روش متفکرانی عمل کرده است که تلاش دارند با کشف عنصر یا عناصر اساسی مشترک در مصادیق گوناگون از یک پدیده، به یک تعریف شامل، خدشه ناپذیر و شناسانده از آن پدیده دست یابند. به اعتقاد دورکیم، امر مقدس همان عنصر اساسی مشخص کننده ماهیت دین است که در تمامی صور دینی، از جوامع ابتدایی تاکنون، می توان آن را یافت و از این رو، تعریف خویش از دین را با استفاده از همین مفهوم ارائه داده است.
به نظر او، تمایزگذاری میان امور مقدس و عرفی به عنوان جوهرآموزه های دینی، شاخصه فراگیری نسبت به تمایزگذاری میان امور طبیعی و ماورای طبیعی است، که تنها به نسبت های دینی خدا باور تعلق دارد.
بنابراین دورکیم می گفت که پدیده های مذهبی زمانی در جامعه پدید می آیند که میان پهنه دنیوی، یعنی قلمرو فعالیت های مفید فایده روزانه و قلمرو مقدس که راجع است به امور خدایی، فراگذرنده و خارق العاده، جدایی ای پیش آید. یک پدیده ذاتاً دنیوی یا مقدس نیست، بلکه زمانی یکی از دو خصلت را پیدا می کند که مردم یا برای آن پدیده ارزش فایده آمیز قایل شوند و یا برعکس، صفات ذاتی ای به آن نسبت دهند که به ارزش وسیله ایش هیچ ارتباطی نداشته باشند.
برای مثال، شراب در مراسم عشاء ربانی، تنها به خاطر آن که در نظر مسیحیان نمودار خون مسیح است، اهمیت مقدس و آیینی دارد؛ شراب در این موقعیت خاص، به هیچ روی یک نوع نوشابه نیست. مؤمنان به فعالیت های مقدس به عنوان وسایل دست یابی به هدف های شان ارزش قائل نمی شوند، بلکه اجتماع مذهبی به عنوان بخشی از پرستش به این فعالیت ها اهمیت می بخشد. تمایز قائل شدن میان پهنه های مقدس و دنیوی، همیشه از سوی گروهایی انجام می پذیرد که در یک کیش به هم پیوند خورده باشند و به وسیله نمادهای مشترک و اشیای مورد پرستش، وحدت یافته باشند. دین یک «پدیده سراسر جمعی» و وسیله ای است که انسان ها را به همدیگر پیوند می دهد.
اما اگر دین که یک نیروی بزرگ پیوند دهنده است در آستانه مرگ افتاده باشد، بیماری جامعه نوین را که همان گرایش به از هم گسیختگی است چگونه می توان درمان کرد؟ در اینجا دورکیم یکی از جسورانه ترین جهش های تحلیلی اش را انجام می دهد. او چنین برهان آورده بود که دین نه تنها یک آفرینش اجتماعی است، بلکه در واقع، همان جامعه است که خصلت خدایی پیدا کرده است. دورکیم به زبانی که فویر باخ را به یاد می آورد، گفته بود خدایانی که انسان ها دسته جمعی می پرستند، همان تجلی های قدرت جامعه اند. دین در اصل، یک پدیده اجتماعی است و در زمینه اجتماعی رخ می دهد. زمانی که انسان ها چیزهای مقدس را جشن می گیرند، در واقع ناخودآگاهانه قدرت جامعه شان را جشن می گیرند. این قدرت چندان از وجود انسان ها فراتر می رود که آنان برای متصور ساختن آن، باید معنای مقدس به آن دهند.
دورکیم چنین استدلال می کرد که اگر دین در اصل، همان بازنمود متعالی قدرت های جامعه باشد، پس، از بین رفتن دین سنتی نباید به ناگزیر فرو پاشیدگی جامعه را به دنبال آورد.
باید به این امر اشاره کرد که دورکیم بر اساس تحلیل سادهترین و بدویترین نهادهای دینی، اقدام به ساختن نظریهای عمومی درباره دین کرده است. از نظر او توتمپرستی بیانگر ذات دین است. همه نتایجی که دورکیم از بررسی توتمپرستی میگیرد مستلزم پذیرش قبلی این تصور است که درک ذات یک نمود اجتماعی با مشاهده بنیانیترین صور آن امکانپذیر است. دورکیم نظریهاش را بر مفهوم تفکیک تکاملی استوار کرد که به این معنی بود که او در این هیچ تردیدی نداشت که سادهترین صورت دین باید در سادهترین نوع جامعه یافته شود. در سادهترین نوع جامعه، میتوان اساسیترین اجزای زندگی دینی را یافت، اجزایی که بنیاد انواع تفکیکشدهتر دین است که بعداً به وجود آمده است. دورکیم معتقد بود که توتمیسم مهمترین جنبههایی را که حتی در ادیان کاملاً تحولیافته، چون مسیحیت دیده میشود، در خود دارد.
پس او معقتد بود که در جوامع نسبتاً ابتدایی، بهتر از جوامع پیچیدهة نوین می تواند ریشه های دین را بیابد. آن چه را او از این رهگذر به دست آورد، این بود که سرچشمه دین، خود جامعه است. این جامعه است که بعضی چیزها را شرعی و برخی دیگر را کفرآمیز می شناسد. در نمونه هایی که او مورد بررسی قرار داد، «کلان»، سرچشمة نوع ابتدایی دین یعنی توتمیسم است که در آن، چیزهایی مانند گیاهان و جانواران تقدس می یابند. دورکیم خود «توتمیسم» را به عنوان نوع ویژه ای از واقعیت اجتماعی غیر مادی یا صورتی از وجدان جمعی می انگاشت. در پایان، او به این نتیجه رسیده بود که جامعه و دین (یا به معنای عامی، وجدان جمعی) از یک گوهراند. دین همان شیوه ای است که جامعه از طریق آن خودش را به صورت یک واقعیت اجتماعی غیرمادی متجلّی می سازد.
آنچه که اکنون برای انسان نوین ضروری است، تشخیص مستقیم وابستگی آن ها به جامعه است، یعنی همان که در گذشته تنها با میانجیگری بازنمودهای دینی تشخیص داده می شد. «ما باید جانشین های معقولی برای این مفاهیم دینی کشف کنیم، همان مفاهیمی که از دیرباز به عنوان گردونه هایی در خدمت ضروری ترین تصورات اخلاقی به کار می رفتند». جامعه پدر همه ما است؛ از این روی، ما باید حق شناسی عمیقی را که تا کنون نسبت به خدایان داشته ایم، در مورد جامعه مان مبذول داریم. دورکیم در خلال مطالعاتش مفاهیم "وجدان جمعی" و "تصورات جمعی" را برای بیان و تبادل چنین اندیشه هایی خلق کرده است.
دورکیم بر خلاف سن سیمون و اگوست کنت درصدد آن برنیامده بود که یک کیش انسان دوستانه نوین را بنیاد نهد. با این همه، او که مشتاق آن بود تا به یک جامعه رو به از هم گسیختگی وحدت اخلاقی بخشد، از انسان ها می خواست به وسیله یک اخلاق مدنی نوین وحدت یابند، اخلاقی که مبتنی بر این شناخت بود که ما هر آنچه که هستیم از جامعه داریم. جامعه در درون مان عمل می کند تا ما را متعالی سازد- این با بارقه الهی قدیم چندان تفاوتی ندارد، یعنی همان بارقه ای که گفته می شد انسان های عادی را به موجوداتی تبدیل می سازد که می توانند از محدودیت های نفوس ضعیف شان فرا گذارند. دورکیم در اثر ارزشمندش تحت عنوان: صورت های ابتدایی زندگی دینی ضمن بیان چنین اندیشه هایی پا را از شرایط روز اروپا فراتر گذاشته و قسمت اعظم این کتاب به توصیف و تحلیل دقیق و جزء به جزء دین ابتدایی و بویژه بررسی داده های مربوط به صورت های کیش ها و باورهای بومیان استرالیا اختصاص داده است؛ اطلاعاتی که وی از طریق مشاهده مستفیم در استرالیا فراهم کرده بود.
دورکیم دین را یک نیروی اجتماعی پیوند دهنده محسوب می نماید که اساس آن را وحدت و یکپارچگی اجتماعی تشکیل و مهمترین کارکرد وحدت اجتماعی است که متعقدان به یک باور را دور هم جمع می کنند.
از نظر هاری آلپر، پژوهشگر دورکیمی، چهار کارکرد اجتماعی عمده دین از نظر دورکیم عبارتند از: انضباط بخشی، انسجام بخشی، حیات بخشی، و خوشبختی بخشی. آیین های مذهبی از طریق تحمیل انضباط بر نفس و قدری خویشتن داری، انسان ها را برای زندگی اجتماعی آماده می سازند. تشریفات مذهبی مردم را گرد هم می آورند و بدینسان، پیوندهای مشترک شان را دوباره تصدیق می کنند و در نتیجه، همبستگی اجتماعی را تحکیم می بخشند. اجرای مراسم مذهبی، میراث اجتماعی گروه را ابقاء و احیاء می کند و ارزش های پایدار آن را به نسل های آینده انتقال می دهد. سرانجام، دین یک کارکرد خوشبختی بخش نیز دارد، زیرا که با برانگیختن احساس خوشبختی در مؤمنان و احساس اطمینان به حقانیت ضروری جهان اخلاقی ای که خودشان جزیی از آنند، با احساس ناکامی و فقدان ایمان در آن ها مقابله می کند. دین با مقابله با احساس پوچی به تثبیت توازن اعتماد خصوصی و عمومی یاری می رساند. در وسیعترین سطح، دین به عنوان یک نهاد اجتماعی، به گرفتاری های وجودی انسان معنای خاصی می بخشد، زیرا فرد را به قلمرو فرا فردی ارزش های متعالی وابسته می سازد، همان ارزش هایی که در نهایت امر از نظر دورکیم ریشه در جامعه و وجدان جمعی دارند.
هر چند دورکیم تأکید می کرد که در جوامع نوین بر اثر همبافتگی و وابستگی متقابل نقش های متمایز، تا اندازه ای یکپارچگی به دست می آید، اما با این همه، او به این نتیجه رسیده بود که این گونه جوامع را نمی توان بدون حصول یکپارچگی از طریق یک نظام عقاید مشترک اداره کرد. در تشکل های اجتماعی پیشین که مبتنی بر همبستگی مکانیکی بودند، عقاید مشترک از هنجارهای تحقق آن ها در عمل اشتراکی، به روشنی تمیز داده نمی شدند، اما در مورد همبستگی ارگانیک باید گفت که هنجارهای جزیی از عقاید کلی به نسبت، مستقل شده اند و به اقتضاهای شرایط نقش های متمایز شکل می گیرند؛ اما حتی در اینجا هم نظام فراگیر عقاید مشترک باید همچنان وجود داشته باشد. بنابراین ملاحظات، دورکیم در آخرین دوره زندگی پژوهشی اش، به بررسی پدیده های مذهبی به عنوان عناصر اصلی نظام عقاید مشترک، روی آورد.
به روایت دکتر سارا شریعتی عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، دین واقعیتی اجتماعی است که نقش انکار ناپذیری در جامعه دارد و می توانیم آن را به عنوان سیمان اجتماعی و مایه همبستگی جامعه در نظر گیریم. اما در عین حال دورکیم معتقد است جامعه امروزی تهی از مذهب شده و دین در دنیای امروز نقش و کارکرد کمتری بر عهده دارد. عقب نشینی دین از صحنه اجتماع نتیجه مدرنیته، فردگرایی یا انقلاب صنعتی نیست! او اصلا برای این مسئله تاریخی قائل نیست و بر آن است که از همان ابتدای زندگی بشر، روز به روز نقش دین و کارکرد اجتماعی اش کاهش یافته و جامعه خود، جانشین آن شده است. اما اینجاست که دورکیم از خود می پرسد وقتی جامعه از دین و مذهب دور شود، وجدان اجتماعی بر چه اساس شکل می گیرد و نقش انسجام بخشی دین را چه واقعیت اجتماعی بر عهده می گیرد؟ هم عصران دورکیم به این پرسش، پاسخ های متفاوتی از جمله قانون، عشق، دوست داشتن و قدرت و دولت داده اند، اما او این ها را نمی پذیرد.دورکیم در مجموع پنج ویژگی برای دین مطرح نموده است:
1. دین به دور از اعتقاد است، اعتقاد به ماوراء الطبیعه، اعتقاد به روح و خدایان و اعتقاد به غیب؛
2. دین را امری قدسی می داند که در مقابل امر غیر قدسی (دنیوی) قرار می گیرد و دین از این نگاه دستگاهی پیوسته از باورهاست؛
3. خدا و دین چیزی جز تغییر شکل جامعه نیست. او بر این معادله تأکید می کند که خدا مساوی با جامعه است و دین مساوی با جامعه است. از همین رو دورکیم به دو مفهوم پیچیده و مهم در جهان قائل است که یکی اجتماع است و دیگری خدا و در نهایت خدا را همان اجتماع می داند. وی جامعه را فراتر از تجمع فرد فرد انسان ها می داند و معتقد است جامعه می تواند در انسان ها نوعی شور و هویت و مای جمعی ایجاد کند که در نهایت می تواند نقش خدا را ایفا کند. از منظر دورکیم شکل متعالی وجدان جمعی نیز که ساخته و پرداخته جامعه است، همان دین است.
4. جامعه الزاماً نیازمند اندیشه ها و آرمان هایی جمعی است که بتواند نقش های خود را ایفا کرده و وجدان جمعی را خلق کند و دین است که این نقش را بر عهده می گیرد. به عقیده او هیچ دینی نیست که دستگاهی از اندیشه نداشته باشد و همه ادیان خالق آرمان هایی بوده و اندیشه پرداز هستند؛
5. دین فارغ از اندیشه پردازی، خصوصاً عبارت است از عمل! مردم غیر از نیاز به باور و عقیده ، آن چیزی که بدان وابسته اند، اعمال و مناسک و احکام است که این مسئله نیز در هر دینی مشهود و موجود است.
جامعهشناسی معرفتی دورکیم با جامعهشناسی دین او پیوند نزدیکی دارد. او در جامعهشناسی دینیاش میکوشد نشان دهد که ریشه تعهدات دینی انسان را میتوان سرانجام در تعهدات اجتماعیاش پیدا کرد. دورکیم بر آن شد تا برای همه مقولات بنیادی اندیشه بشری، بهویژه مفاهیم زمان و مکان، تبیینی جامعهشناختی به دست دهد. او مدعی بود که دو مفهوم زمان و مکان نهتنها با جامعه انتقال داده میشوند، بلکه خودشان آفریدههای اجتماعیاند. جامعه با ساختن مفاهیمی که خود اندیشه از آنها ساخته شده است، در تکوین اندیشه منطقی نقشی تعیینکننده دارد.
- دیدگاه های موجود در مورد مذهب بدوی
1- دیدگاه جان گرایی یا آنیمیسم (Animism): که «تایلور» نماینده آن بود. جان پرستی یعنی نوعی باور مذهبی اعتقاد به جان یا (ارواح) می داند که صورت دیگری است از تجربه آدمیان از طبیعت و دوگانه جسم و جان شان.
این نظریه به روح پرستی نیز معروف است. روح در اینجا به معنای نیروی مرموزی است که مشترک بین جمادات، حیوانات و انسان و متفاوت از جسم و جان است. لوی برول می گوید: این روح با تصور و اعتقادی که ما از روح داریم، جدا است. دورکیم در این مورد می گوید «روان، روح نیست روان، با تن یا کالبدی همراه است که از آن جز به طور استثنایی خارج نمی شود. و مادام که همین است و چیزی بیش از این نیست. هیچ کس در جهان به پرستش آن برنمی خیزد. روح برعکس اگر چه به طور معمول جایگاه معینی دارد، می تواند هرگاه بخواهد از آن دور شود و انسان نمی تواند با وی تماسی برقرار کند مگر با رعایت آداب و مناسکی خاص». در مکتوبات فارسی بعضی مواقع دو کلمه جان و روح را مترادف می گیرند، ولی در اینجا روح نیروی مرموز، جزء سومی است که بدویان بدان اعتقاد دارند. بدین جهت انسان معتقد به آنیمیسم مسائل خود را بر اساس آن باورها و خواب دیدن ها که منشأ روانی و فردی دارد توجیه می کند علاوه بر این، اعتقاد به تناسخ به این معنی که روح بعد از مرگ باقی می ماند و به انسان یا حیوان دیگر منتقل می شود تأیید دیگری بر رویکرد روانی این نظریه است. دورکیم معتقد است که بنیان این نظریه روان شناختی است و ارواح و خدایان چیزی جز صورت تعالی یافته روان نیستند که آن هم در عالم خواب به ذهن افراد هجوم آورده است. این نظریه درباره دین هیچ گونه بنیادی در واقعیت ندارد و نمی تواند پدیده دین را توضیح دهد.
2-دیدگاه طبیعت گرایی: (Naturalism): در حالی که جانگرایی ادعا می کرد که ایده الوهیت از تجربیات ذهنی و درونی سرچشمه گرفته است. «تئوری طبیعت گرایانه» بر عکس، بروز نخستین احساسات دینی را به طبیعت خارجی منسوب می داشت و اشیاء و قدرت های طبیعی را اولین پرستیدن ها می دانست. یا به عبارتی دیگر پرستش مذهبی نیروهای تغییر شکل یافته طبیعت جانب آدمیان است.
دورکیم اظهار می دارد که نظریه جان پرستی این را نشان داد که بیانگر هیچ واقعیت آزمونی نیست در حالی که طبیعت پرستی اینگونه نیست، بلکه همان طور که ماکس مولر اشاره کرده است «هیچ چیز در ایمان ما نمی تواند باشد که پیش از آن به حس درنیافته باشیم». یعنی اینکه ایمان خواب و خیال نیست، بلکه دستگاهی از اندیشه است که ریشه در واقعیت دارد. بر اساس این دیدگاه انسان در زندگی خود با مظاهر و پدیده های مختلف طبیعی رو به رو بوده است. مانند رعد، برق و دیگر پدیده های طبیعی که هر کدام می توانست انسان را نابود کند و یا از بین ببرد. بشر به دلیل جهل و عدم آگاهی از علت حادثه آن را به خدایان نسبت می داد، مانند خدای باران، خدای طوفان و غیره این تفسیر کنت از این نظریه است. تفسیر دیگری نیز در این باره از اسپنسر وجود دارد که بر اساس آن انسان های اولیه از طریق خواب دیدن به جدایی امر جان و بدن واقف شد و سپس داشتن جان را به همه اشیا از جمله دریا، خورشید، طوفان نیز تعمیم داد. امر تعمیم جان به این منجر شد "که در موقع گرفتاری ها وقتی با این نیروهای طبیعی رو به رو می شد، همچنان که اگر با یک انسان قدرتمند رو به رو می شد برای آن هدیه می برد، نذر می کرد، مثلاً تملق می کرد و از این جور کارها. در اینجا نیز شروع کردند همین کارها را انجام دادن یعنی پرستش". دورکیم برای رد این نظریه از زبان شناسی کمک می گیرد و می گوید نقش زبان فقط این نیست که پوشش خارجی اندیشه است یا اینکه ما به کمک آن اندیشه خود را بیان می کنیم بلکه، برعکس، زبان بر چگونگی ساخته شدن اندیشه ما دخالت دارد.
بنابراین جهان مادی همان طور که ما احساس می کنیم نمودار نمی شود، بلکه زبان جهان تازه ای را به وجود می آورد که خود مانع درک واقعی جهان مادی می شود. به همین دلیل است که این مکتب هم درباره دین تصویر وهم آلود می سازد زیرا معتقد است که دین چیزی نیست به جز استعاره های عظیم که هیچ گونه ارزش عینی ندارد.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}