ظهور و سقوط تمدن اسلامي در اسپانيا
ظهور و سقوط تمدن اسلامي در اسپانيا
دکتر گوستاولوبون فرانسوي، مورخ و محقق نامي، در کتاب تاريخ تمدن اسلام و عرب مي نويسد:
زمان لشکرکشي مسلمين، اقوام گت و لاتين با هم تحت يک حکومت اشرافي تربيت يافته، در مردم روح بندگي و رقيت پيدا شده بود و چون اصل ثابتي در کار نبود و پادشاه و حاکم هر که بود تفاوت و فرقي به حال آنها نمي نمود، لذا براي انقياد در برابر هر فاتح و کشورستاني حاضر بودند. بدا به حال آن لشکري که حال افرادش اين باشد و تأسف در اين است که سردار سپاه هم چون از امراي کشور بودند چندان محل اعتماد نبودند، زيرا که سلطنت در گت انتخابي بود و هر يک از امرا هواي سلطنت در سر داشت و بدين دليل هميشه بين آنها و طرفداراني که داشتند نزاع و جدال در کار بود و در نتيجه کشور يکسره به سوي انحطاط رفته بود.
مباينت در احکام اجتماعي، نفاق و شقاق داخلي، فقدان حس سلحشوري، بي توجهي به حال رعايا و پابند فلاحت و زراعت شدن، وضعيت گت ها در زماني بود که اعراب وارد اين کشور شدند. رقابت و نفاق داخلي به حدي بود که دو نفر از امراي بزرگ اندلس، يکي کنت ژولي ين و ديگري اسقف اعظم اشبيليه، در لشکرکشي مسلمانان همراهي و مساعدت نمودند.
اين فتح با نهايت سرعت انجام گرفت. تمام شهرهاي بزرگ دروازه ها را به روي اين سپاه فاتح گشودند و مانند قرطبه، مالقه، غرناطه، طليطله شهرهايي بدون مزاحمت فتح شدند و به تصرف مسلمانان درآمدند، و در طليطله که پايتخت مسيحيان بود بيست و پنج تاج از سلاطين گت به دست آنها افتاد.
رفتار مسلمانان با اهل اندلس همان رفتاري بود که با اهالي مصر و شام داشتند. اختيار اموال و معابد و قوانين آنها را به خودشان واگذار کردند و نيز آنها را مختار نمودند که زير حکومت و قضات همکيش خود باقي بمانند و مطابق شروط چندي ساليانه جزيه اي بدهند که مقدار آن براي امرا و اشراف يک دينار(پانزده فرانک) و براي عامه نصف دينار بوده است؛ و آن شروط هم به قدري سبک و سهل و ساده بود که مردم همه ي آنها را بدون درنگ قبول کردند و جز يک عده ارباب ثروت و ملاکين گردنکش ديگر براي مسلمانان ضرورتي باقي نماند که با کسي مقابله کنند.(1)
به گفته فيليپ حتي، حمله اسلام به شبه جزيره ي ايبري که مدخل جنوب غربي اروپاست، چنانکه از پيش گفتيم، آخرين و برجسته ترين کار جنگي آنان بود. در واقع پيشرفت افريقايي و اروپايي مسلمانان در اينجا به نقطه آخر رسيد، چنانکه فتح ترکستان مرحله آخر پيشرفت در مصر و آسيا بود.(2)
گوشه اي از تمدن اسلامي در اسپانيا
قسمت اعظم کتاب ما، تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا، به قلم مسيو رنو فرانسوي است. اين خاورشناس نامي هر چند رويدادهاي رمزي را با حوصله و موشکافي و به نحوي محققانه بيان کرده و از منابع غربي و اسلامي مدارک زيادي ارائه داده است، ولي چنانکه پيداست از شائبه تعصب و غرض به دور نبوده و کمتر از فضايل نفساني و آثار وجودي مسلمين و فاتحان شرقي سخن گفته است. اينک گوشه اي از گواهي هموطن او، دکتر گوستاولوبون فرانسوي، را بشنويد که چگونه از عظمت اسلام در اروپا ياد مي کند.
دکتر گوستاولوبون در فصل سوم از باب ششم کتاب خود، تمدن اسلامي در اندلس (اسپانيا)، مي نويسد:
عمران و آبادي اندلس در عصر وزيگوت محدود و تمدن آنان نظير تمدن قوم وحشي بود.
مسلمانان مخصوصا در خاتمه ي فتوحات خود شروع به ترقي نمودند و در طول صد سال اراضي باير را تماما مزروع و آباد کردند و ابنيه و عمارات عاليه بنا نهادند و روابط تجاري با اقوام ديگر برقرار کردند. و بعد به اشاعه ي علوم و فنون همت گماشته، کتب يوناني و لاتين را ترجمه کردند، آموزشگاه ها و دانشکده هايي تأسيس نمودند که تا مدتي مديد مورد استفاده اروپاييان بود و از پرتو آن بهره مند بودند.
پيشرفت تمدن اسلامي در اسپانيا
تجارت و حرفت نيز در نهايت درجه ي ترقي بودند؛ معادن، اسلحه، پارچه هاي حرير و ساير منسوجات، چرمهاي دباغي شده و شکر تماما در آنجا فراهم مي آمد و توسط يهود و بربر، که تجار آن عصر بودند، به افريقا و مشرق حمل مي شد.
در مسلمانان استعداد فلاحت و زراعت بيش از علوم و صنايع وجود داشت. چنانکه در اندلس براي آبياري اسباب و وسايلي که حاليه موجودند غالبا همان اسبابي است که به دست آنها بنا شده و همان ها بودند که در اراضي ثروت خيز اندلس زراعت نيشکر، توت، پنبه، موز، برنج و غيره از روي قاعده داير کردند و تمام اندلس که اينک، به استثناي قطعات جنوبي، مي رود صحراي خشک عرياني شود، در آن وقت نمونه ي باغ ارم بوده است!
مسلمين در تمام علوم و فنون استعداد و لياقت خود را ثابت نمودند و در امور عام المنفعه و تعميرات عمومي در رديف روميان قرار گرفتند. جاده ها، پلها، کاروانسراها، مسافرخانه ها، بيمارستانها، و مساجد در اطراف و اکناف به کثرت موجود بودند. زماني که کزيمنس (4)، اسقف اعظم، کتبي را که شمار آن بالغ بر هشتاد هزار جلد بود طعمه ي حريق کرد، خيال مي کرد که آثار دشمنان مذهب مسيح را تا ابد از صفحه ي روزگار محو کرده است، ليکن او از اين نکته غافل بود که آنها علاوه بر آثار تحريري آثار ديگري از خود به يادگار گذاشته اند که تا ابد براي بقاي نام آنها کافي است.(5) وضعيت بحريه(دريانوردي) هم عالي و در نهايت درجه ي حسن انتظام بود و بدين جهت تجارتشان با اروپا و آسيا و افريقا داير و تا مدتي تمام بحر متوسط (درياي مديترانه) در قبضه ي آنها بوده است. (6)
مسلمين در طول چند قرن کشور اندلس را از نظر علمي و مالي به کلي منقلب کردند و آن را تاج افتخاري بر سر اروپا قرار دادند، و اين انقلاب نه فقط در مسائل علمي و مالي، بلکه در اخلاق نيز بوده است.
بعضي از مورخان که تاريخ اسلام را به دقت مطالعه کرده اند در اين عقيده با ما همراه و اين مزيت اخلاقي را تصديق مي نمايند. از جمله مسيو سديلو که در اين خصوص از مورخان نامي است، مي نويسد:
مسلمانان در آن عصر از حيث اخلاق و علوم و فنون بر مسيحيان مزيت داشته و به مراتب از آنها بالاتر بودند. در تمام حالات و اطوار و رفتار آنها ماده ي سخاوت و احسان و ايثاري که موجود بود نظير آن در ديگر اقوام يافت نمي شد. از مميزات آنها نسبت به اقوام ديگر که در واقع جزو مفاخر آنها بايد شمرد يکي محترم شمردن نوع انسان بوده است و از همين صفت خاص به واسطه سوء تفاهمي که در آن پيدا شد رسم دوئل در اروپا اشاعت يافت. سلاطين مسيحي قسطيله و ناوار تا اين درجه به حس وفاداري، خلاصه ميهمان نوازي، مسلمانان اعتماد داشتند که براي معالجه و مداوا، هميشه بدون هيچ بيمي، به پايتخت آنها آمد و شد مي کردند.(7)
گوستاولوبون بعد از توصيف يادگارهاي عربي و اسلامي در اندلس، مانند شيوه ي خانه سازي، مساجد زيبا، برخي ابنيه ي باشکوه طليطله، قصر مشهور الحمراء در غرناطه، ساختمان با عظمت مسجد قرطبه، و ساير بناهاي شکوفان آنجا و شهر اشبيليه که خواننده را غرق در اعجاب و شگفتي مي کند و بي اختيار وادار به تحسين و در عين حال تأثر مي نمايد، مي نويسد:
زبده و خلاصه ي اهل ذوق و علما و ادباي وقت که در عالم تمدن آن روز معروفيت و شهرت داشتند در دربار خلفاي اندلس چون پروانه گرد شمع جمع شده بودند و چنانکه مسلم است آستان خلفاي اندلس مهد علم و ادب و مأمن اهل هنر و صنعت بود و طبيعي است که صاحبان اين عظمت و دستگاه به خود ببالند و در انديشه بگذرانند که همه سلاطين زمين مي بايست از جلال و حشمت آنان عبرت گرفته، از طالع ارجمند و بخت بلند ايشان حيرت برند. و الحق جا داشته است بر بالاي طاق ايوان خود مانند يکي از سلاطين هند، چنانکه در روايات مسطور است، اين بيت را با آب طلا نقش کنند: گوستاولوبون در بخش «تمدن اسلامي در سيسيل» ضمن تشريح اين موضوع مي نويسد:
مسلمين که بر جزيره (سيسيل) استيلا پيدا کردند کشاورزي و هنر شروع به ترقي کرد. نواقص و خرابيهاي موجود را در اندک زماني ترميم و اصلاح نمودند. پنبه، نيشکر، زيتون و درخت زبان گنجشگ را از خارج طلبيده، کشت کردند.
يک رشته مجراها و نهرها را احداث نمودند که هنوز باقي مي باشد. از جمله مجرايي بوده که آب آن به وسيله شتر گلو داخل نهر مي شد که قبل از مسلمانان چنين چيزي وجود نداشت. حرفت و هنرهم ترقي کرده، رونقي بسزا حاصل نمود. کانهاي کشور از قبيل کان نقره، آهن، مس، گوگرد، سنگ مرمر و سماق را با نهايت اهتمام و از روي قواعد صحيح استخراج مي کردند. پارچه ي حرير خيلي قشنگ مي بافتند. درنورمبرگ يک رداي ابريشمي مال سلاطين سيسيل هنوز موجود است که در آن کتيبه اي به خط کوفي نقش شده است و تاريخ آن 520 هجري، مطابق 1133 ميلادي، مي باشد. چنين معلوم مي شود که فن رنگرزي از سيسيل به اروپا آمده است.(9)
قرطبه مهد تمدن اسلامي
دوران 700 ساله حکومت اعراب در اسپانيا بسيار حيرت انگيز است اما آنچه بيشتر جالب توجه و حيرت انگيز مي باشد، تمدن و فرهنگ عالي و بزرگي است که عربهاي اسپانيا که به «مورها» مشهور شده اند به وجود آوردند. يکي از مورخان که تحت تأثير اين تمدن قرار گرفته و تا اندازه اي مجذوب آن شده است مي گويد:
«مورها آن حکومت حيرت انگيز «کوردووا» (قرطبه) را به وجود آوردند که از شگفتيهاي قرون وسطي بود و در موقعي که سراسر اروپا در جهل و بربريت و جدال و زد و خورد غوطه مي خورد به تنهايي مشعل دانش و تمدن را روشن نگاه داشت که پرتو آن بر دنياي غرب مي تابيد.»
شهر قرطبه مدت پانصد سال پايتخت و مرکز اين حکومت بود و همين شهر است که «کردوبا» يا «کوردووا» هم ناميده مي شود. قرطبه شهري بسيار بزرگ بود که يک ميليون نفر جمعيت داشت. اين شهر به يک باغ بزرگ شباهت داشت که طول آن در حدود 20 کيلومتر بود و حومه آن به حدود 45 کيلومتر مي رسيد.
گفته مي شود که شصت هزار کاخ و قصر و منزل پرشکوه و دويست هزار خانه در اين شهر بود و هشتاد هزار مغازه و سه هزار و هشتصد مسجد و هفتصد گرمابه ي عمومي داشت. ممکن است اين ارقام اغراق آميز باشد، اما لااقل تصوري از اين شهر براي ما به وجود مي آورد.
در اين شهر کتابخانه هاي زيادي وجود داشت که معتبرترين و مهمترين آنها کتابخانه سلطنتي امير بود که چهارصد هزار نسخه کتاب داشت. دانشگاه قرطبه هم در سراسر اروپا و حتي در آسياي غربي مشهور بود و مدارس مجاني و رايگان براي فقيران نيز بسيار زياد بود. يکي از مورخان مي گويد:
در اسپانيا تقريبا همه کس خواندن و نوشتن را مي دانست.حال آنکه در اروپاي مسيحي، صرفنظر از طبقه ي روحانيان، حتي اشخاصي که از عاليترين طبقات هم بودند، در جهل کامل بسر مي بردند!
سپس نهرو مي افزايد:
چنين بود وضع شهر قرطبه که با بغداد، که شهر بزرگ ديگر عربي [اسلامي] بود، رقابت و برابري مي کرد. شهرت اين شهر (قرطبه) در سراسر اروپا پيچيده بود. يک نويسنده ي آلماني قرن دهم آن را «مايه زينت دنيا» ناميده است. دانشجوياني از نقاط دوردست به دانشگاه اين شهر مي آمدند. نفوذ فلسفه عربي [اسلامي] در دانشگاههاي بزرگ ديگر اروپا مانند دانشگاه پاريس و آکسفورد و دانشگاههاي شمال ايتاليا پخش مي شد. ابن رشد يکي از فيلسوفان مشهور قرطبه در قرن دوازدهم بود که در آخرين سالهاي عمرش به مخالفت با امير اسپانيا پرداخت و تبعيد شد، و در نتيجه، به پاريس رفت و در آنجا مستقر گشت.(10)
چمبر، نويسنده و دانشمند انگليسي، در کتاب فتوح العرب و کنوز الادب، که در باب تاريخ فتح اسپانيا و تمدن اسلامي آنجا نوشته است، چنان از تمدن و کشفيات و اختراعات و علوم و صنايع مسلمانان سخن گفته است که از هر جهت جالب است. اينک قسمتهايي از اين کتاب:
عبدالرحمن (اول) که مردي با مروت و با انصاف و سلطاني با عدل و داد بود در اندک زماني دولتش معمور و سلطنتش معروف سلاطين آن زمان گرديد و همواره در پيشرفت و ترقي علوم و صنايع کوشش و جهد بليغ مي نمود.
از احکام او يکي اين بود که ثلث خراج مملکت بايد صرف داخله اسپانيا شود و از آن جمله به ساختن و پاکيزگي راههاي شهر و بناي پلهاي جديد و ساختن مساجد در هر جا همت مي گماشت. مسجد معروف آنجا (مسجد قرطبه) که از جمله بناهاي محکم روي زمين است از آثار اوست که چهارهزار و هفتصد چراغ شبها در آن مي سوخته است.(11)
مسلمانان فنون ادب و انسانيت را در اندک زماني تحصيل نمودند. کلمات ارسطو و ساير حکماي يوناني را به زبان عربي ترجمه کردند و از اينجا مي توان دريافت که بي شبهه ترقيات حاليه اروپا را مسلمانان باعث و باني بوده اند. در علوم رياضي و نجوم منتهاي پيشرفت را داشتند و مي توان گفت جبر و مقابله که امروز در دست داريم و از داشتنش فخرها مي کنيم، به طور کلي از مسلمانان است.
علم شمي و داروسازي و بسياري از داروها که امروز معمول و مستعمل است، از آن مسلمانان است که اغلب آن را حکماي مسلمانان به مريضان خود نسخه نوشته و مي دادند. مسلمانان عرب در علم ادب متجاوز از يکصد هزار تأليف دارند. شعرا و نکته دانان و دانايان و تاريخ نويسان ايشان بي حساب بوده اند و علاوه بر اين، کتابها در علوم مختلف تصنيف نموده اند.
انصافا در اسپانيا در زمان تسلط مسلمانان تربيت و ترقي عالم انسانيت به منتها درجه ي کمال رسيد. مسلمانان بغداد هم ترقيهاي فوق العاده اي کردند. دکتر کرانتين مي گويد: «در اسپانيا تعليم و تدريس زبان عربي به حدي شيوع داشت و وفور مدارس به اندازه اي بود که به وصف نمي آيد. شهرهاي کاردوا، سويل، و گرانيدا هر يک از کثرت مدارس و کتابخانه ها از ديگري بهتر و معمورتر بود.»
خلاصه دانايان رموز الهي در علم اخلاق و تاريخ نويسان و فيلسوفان و استادان عالي مرتبت در هر کدام از شهرهاي مزبور مجمعي داشته و بخصوص شهر گرانيدا و همچنين شهرهاي تولدو، ملاطا، مورشيا، والنسيا همه منظم و مملو از هرگونه علوم و صنايع و اهل معرفت بوده است. در شهرهاي اسپانيا هفتاد کتابخانه معتبر براي استفاده عموم و هفده مدرسه بسيار عالي وجود داشته است. ميدل دراف که يکي از تاريخ نويسان اروپاست يکايک اسامي مدارس و معلمان آنجا را شرح مي دهد و تمام ايشان به زبان عربي درس مي گفته اند. او مي نويسد:
در مقابل مردم بي شعور روم و آلمان، اسپانياي اسلامي در آن زمان نقطه ي معروف و با تربيت و متمدن بود. تسلط مسلمانان در اسپانيا بي شک از اتفاقات غريبه ي اروپاست. چنانکه سيلي شد مملو از هرگونه علوم و تمدن که تمام اروپا را فرا گرفت و به آن سعادت جاوداني بخشيد.
الحق قلم از بيان اينکه مسلمانان چه قدر آداب و رسوم انسانيت و سعادت زندگاني همراه خود آورده و داخل خاک ما کرده و تا چه درجه باعث ترقي و تربيت اروپاييان شدند عاجز است!
... اگر اين عده مسلمانان به سرداري طارق بن زياد در سال 711 ميلادي در کنار جبل الطارق فرود نمي آمدند و از آنجا داخل خاک اروپا نمي شدند، معلوم مي شد که ما اهالي اروپا چه زيانها مي ديديم و تا چه اندازه از ترقيهاي حاليه دور مي افتاديم. چنانکه علم نجوم را از مسلمانان آموختيم؛ جبر و مقابله ي معروف را از ايشان يافتيم؛ اختراعات جديد در علم، تعمير شهرها و تأسيس پليس براي حفاظت شهر و تشکيل کتابخانه هاي عمومي و وقفي را از آنها آموختيم.
... بعضي گفته اند تلگراف و باروت را هم مسلمانان اختراع کرده اند. کاغذ سازي و ساعت و پرگار از مسلمان است. يک قسم چرم خوب را که امروز به چرم «مراکو» معروف است مسلمانان ساخته اند. همچنين شيوه شعر و شاعري که پيش از زمان عرب در اروپا وجود نداشت؛ و علاوه بر اينها غيرت و مردانگي و شجاعت به ما آموختند: اينها تمام از زحمات و اقدامات سودمند مسلمانان در ملک داري و رعيت پروري بوده و در اکمال اين مقاصد حسنه اساس مدنيت معلوم مي شود که بي نهايت کوشش داشته اند، چنانکه از آثار ايشان روشن و مبرهن و در خور هزار گونه تمجيد و تحسين است.(12)
غروب آفتاب اسلام در اندلس
حکومت اعراب (مسلمانان) در اندلس مانند حکومت روم تقريبا هشتصد سال طول کشيد و در انقراض آنها آنقدر که جنگهاي داخلي عامل مؤثر بود حملات خارجي مؤثر نبود. آري حکومت و نفوذ سياسي اعراب رو به ضعف گذاشت ولي حکومت تمدن آنها درجه ي اول را حائز بود. (13)
گوستاولوبون قلم را به حال غروب آفتاب تمدن اسلامي اسپانيا و سقوط شهر با عظمت قرطبه مي گرياند و چنين مي گويد:
دارالخلافه قرطبه در علوم و فنون و تجارت مرکز مهمي شمرده مي شد که مي توان گفت با بزرگ ترين پايتخت هاي امروزه ي اروپا همدوش بوده است. آري اين شهر قديم امروز هم بر پا مي باشد لکن در حالتي که بايد قبرستانش ناميد.
فراموش نمي کنم هنگامي که به اين ويرانه معظم که زماني داراي يک ميليون نفوس بود وارد شدم، کوچه ها را طوري خلوت و خاموش ديدم که بايد انسان چندين ساعت در آن کوچه ها گردش کند تا به يک نفر برخورد نمايد که پاي ديوار آهسته حرکت مي نمايد. از اين حالت واقعا به درجه اي متأثر شدم که در تمام دوره ي زندگاني خيلي کم ياد دارم که چنين حال تأثري به من دست داده باشد!
شکي نيست که نصارا در قرطبه به جاي هلال اسلامي موفق شدند بيرق و پرچم صليب را برافرازند، لکن آن شهري که زير سايه هلال بود معمورترين و قشنگ ترين شهرهاي دنيا شمرده مي شد، برخلاف صليب مسيحي که حاليه برفراز خرابه هاي تمدن عظيم الشأني سايه افکنده است که مسيحيان آن را بر باد داده و مع الاسف به جاي آن نتوانستند تمدن جديدي تأسيس نمايند. (14)
نهرو در فصل «قرطبه و غرناطه» پايان تمدن اسپانيا را بدين گونه توصيف مي کند:
به اين ترتيب نه فقط حکومت ساراسن ها (همان لفظ سارازين است که رنو در اين کتاب به جاي مسلمانان به کار برده و نهرو مي گويد به معني صحرانشينان است-م.) در اسپانيا پايان يافت، بلکه تمدن عربي هم به پايان عمر خود رسيد. اين تمدن در آسيا به طوري که خواهيم ديد خيلي زودتر از اين پايان يافته بود. تمدن عربي در بسياري از کشورها و بسياري از فرهنگها اثر گذاشت و خاطرات درخشاني از خود به جا نهاد...
لين پول يکي از مورخان انگليسي که درباره ي حکومت ساراسن ها در اسپانيا مطالب فراواني نوشته است مي گويد:
«در مدت چند قرن اسپانيا مرکز تمدن و کانون علم و هنر و دانش و هر نوع جلوه و درخشش فرهنگي بود. هيچ کشوري ديگري در اروپا نتوانسته است وضعي مشابه دوران تسلط فرهنگي مورها (مسلمانان) در اسپاني داشته باشد. دوران کوتاه درخشش حکومت «فرديناند و ايزابلا» و امپراتوري شارلماني نمي تواند با دوران ممتد اولويت و برتري مسلمانان برابري کنند. مورها (15) از اسپانيا رانده شدند، و پس از آن اسپانياي مسيحي مدت کوتاهي همچون ماه، با نوري که از خودش نبود درخشيد و بعد به کلي تيره و تاريک شد و از آن پس هم اسپانيا در همان تاريکي با زحمت و دشواري و به آهستگي دست و پا مي زند. خاطرات واقعي مسلمانان در بقاياي ويران و دشتهاي لم يزرع و بي حاصل ديده مي شود. در همين جا بود که زماني مسلمانان تاکستانهاي سرسبز و درختهاي پربار زيتون و کشتزارهاي پهناور غلات را پرورانده بودند. در جايي که زماني دانش و هوش رونق و جلوه ي فراوان داشت، اکنون مردمي جاهل و نادان دوران يک سکون و انحطاط ممتد را مي گذرانند که در پايين ترين درجات ملل قرار دارند و شايسته ي اين وضع ناگوار و تحقير آميز مي باشد.»(16)
آنگاه نهرو اضافه مي کند:
در حدود يک سال پيش در اسپانيا انقلابي آغاز گرديد و پادشاه آن کشور برکنار شد. اکنون يک جمهوري در آن کشور بوجود آمده است شايد اين جمهوري جوان(فاشيست فرانکو) اوضاع را بهتر کند و اسپانياي عقب مانده را دوباره در رديف ساير کشورها قرار دهد.(17)
پي نوشت ها:
1- تاريخ تمدن اسلام و عرب. ص 329.
2- تاريخ عرب، ج2، ص 633.
3- خوانندگان مي توانند تفصيل آن را در کتابهاي تاريخ تمدن اسلام نوشته جرجي زيدان و تاريخ تمدن اسلام و عرب نوشته گوستاولوبون و تاريخ عرب نوشته فيليپ حتي بيابند.
4- کزيمنس(Ximeenens) در زمان فرديناند و ايزابلا در طليطله مقام اسقف اعظمي را دارا بود. اين مرد نهايت درجه متعصب بود. چنانکه بعد از فتح غرناطه کتب مسلمين را طعمه حريق ساخت. ولادت او سال 1437 و وفاتش سال 1517 بوده است.
5- تمدن اسلام و عرب. ص 343-304.
6- تمدن اسلام و عرب. ص 345.
7- تمدن اسلام و عرب. ص 350.
8- تمدن اسلام و عرب. ص 346
9- تمدن اسلام و عرب. ص 387.
10- نگاهي به تاريخ جهان، ج1، ص 379-377.
11- چمبر. فتوح العرب و کنوز الادب. ترجمه عبدالرحيم خان شيرازي، چاپ سنگي. بمبئي .1329 هجري ص 16 و 17.
12- فتوح العرب. ص 43-21.
13- تمدن اسلام و عرب. 337-335.
14- تمدن اسلام و عرب. ص 343.
15- مسلمانان
16- نگاهي به تاريخ جهان، ج1، ص 383-382.
17- نگاهي به تاريخ جهان. ج1، ص 384.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}