نفوذ فرهنگ اسلامي در اروپا

نويسنده: کاظم موسوي بجنوردي
نخستين عامل رهيافت تمدن و فرهنگ اسلامي، و سپس دستاوردهاي علمي آن به اروپا را بايد فتوحات مسلمانان درسرزمين هاي اروپايي دانست. لشکريان مسلمان در زمان خلافت امويان در زماني کوتاه از 91 تا 95ق/710 تا 714م تقريباً تمامي شبه جزيره ي ايبري، يعني اسپانيا و پرتغال، را به تصرف در آورده بودند و از آن پس در سلسله هايي از امويان، موحدان، مرابطان و ملوک الطوايف، چندين قرن بر آن سرزمين ها فرمان مي راندند؛ تا در اين ميان در پي کوشش هاي نظامي فرمانروايان مسيحي کاستيل و آرگون، براي تسخير دوباره ي(1) سرزمين هاي پيش از آن مسيحي و پايان دادن به حاکميت مسلمانان، اندک اندک سرزمين هاي اسپانيا و پرتغال را در فاصله ي سده هاي 2 تا 9 ق / 8 تا 15 م از تصرف مسلمانان به در آوردند. شهر گرانادا (غرناطه) و اپسين مقر حاکميت مسلمانان در 897ق/1492م به دست فرديناند، پادشاه آراگون، به تصرف درآمد و بدين سان، فرمانروايي مسلمانان در اسپانيا پايان يافت.
از ديگر رويدادهاي مهم تاريخي، فتوحات مسلمانان در جزاير درياي مديترانه و به ويژه در جزيره ي سيسيل (صقليه) بوده است. تصرف اين جزيره از 211ق/826م به دست اغلبيان، فرمانروايان قيروان در شمال افريقا، آغاز گرديد و در دوران خلافت فاطميان مصر کامل شد. سيسيل طي 189 سال بخشي از جهان اسلام به شمار مي رفت، تا سرانجام در 485ق/1092م کنت رجر به سلطه ي مسلمانان برآن جزيره پايان داد.
دوران فرمانروايي مسلمانان در اسپانيا را از لحاظ فرهنگي بايد درخشان ترين دوران تاريخ آن سرزمين در سده هاي ميانه به شمار آورد. دانش هاي گوناگون که از خاور اسلامي به اسپانيا راه يافته بودند، در آن جا به مرحله اي کم مانند از شکوفايي رسيده بودند. بسياري از جغرافي دانان، ستاره شناسان، رياضي دانان، پزشکان، فيلسوفان، اديبان و شاعران در آن سرزمين پديد آمدند و صدها اثر گران بها در زمينه ي آن دانش ها پديد آوردند. در اسپانيا و سيسيل عناصر دانش و فرهنگ يونانيان باستان و روميان و ميراث علمي و فرهنگي اسلامي درهم آميختند و گنجينه ي فرهنگ انساني را غني تر ساختند.
در اين ميان، نفوذ و گسترش واقعي دانش ها و فرهنگ اسلامي بر سرزمين هاي اروپايي از هنگامي آغاز شد که اروپاييان سرزمين هاي خود را از تصرف مسلمانان بيرون آورده بودند. به اين نکته نيز بايد اشاره کرد که جنگ هاي صليبي از سوي فرمانروايان مسيحي اروپا که از سده ي 5 تا 7ق/11 تا 13م ادامه داشت، عامل مهم ديگري در رهيافت و گسترش تمدن، فرهنگ و هنر اسلامي به سرزمين هاي اروپايي به شمار مي رفت.
از سوي ديگر اندکي پيش و نيز پس از استقرار دوباره ي مسيحيان در سرزمين ها اروپايي، نهضت بسيار مهم ترجمه در آن جا پديد آمد که وسيله ي انتقال و گسترش دانش، فلسفه و فرهنگ اسلامي به آن جا شد. اروپايي مسيحي در نخستين دوران سده هاي ميانه، پيوندهاي خود را با دانش ها و فرهنگ دوران يونان باستان و روم از دست داده بود، در حالي که درست در همان دوران در شرق اسلامي نهضت سترگ ترجمه ي آثار علمي يوناني آغاز شده و به پايان رسيده بود، به گونه اي که تقريباً همه ي نوشته هاي علمي و فلسفي مهم يوناني به عربي برگردانده شد و اين زبان را به شکل غني ترين وسيله ي فراگرفتن و آموزش دانش هاي گوناگون و فلسفه درآورده بود، در حالي که زبان يوناني جز در برخي مناطق معين مانند سيسيل تقريباً از ياد رفته بود و نهضتي که در امپراتوري روم شرقي، يعني بيزانس، پديد آمد، نيز محدود به همان جا بود.
روي آوردن دوباره ي اروپاييان به زبان و فرهنگ يوناني از دوران مشهور به رنسانس آغاز شد. به ويژه از هنگامي که ترکان عثماني پايتخت بيزانس را در 857ق/1453م تصرف کردند، دانشمندان و فرهيختگان فراري از آن جا به کشف دوباره ي دانش ها و ادبيات به زبان اصلي يوناني دست يافتند و به ترجمه ي آن ها به زبان لاتيني، که زبان رسمي ديني و علمي سده هاي ميانه بود، پرداختند. در اين ميان، ده ها تن از فرهيختگان اروپايي، به ويژه اسپانيايي، زبان عربي را آموخته بودند و ترجمه ي نوشته هاي علمي و فلسفي مسلمانان را به زبان لاتيني آغاز کردند. بعضي از فرمانروايان دانش دوست مسيحي نيز ايشان را به اين کار تشويق مي کردند. سده هاي 6 و 7ق/12 و 13م دوران شکوفايي ترجمه ازعربي به لاتيني و عبري، و گاه نيز به زبان هاي بومي، بود. در نيمه ي دوم سده ي 6ق/12م دانشمندي انگليسي که در فاصله ي سال هاي 535-542ق/1141 – 1147م ساکن اسپانيا بود، به نام رابرت (2) که قبلاً کتاب جبر خوارزمي را به لاتيني ترجمه کرده و با اين کار فصل نويني در دانش رياضي اروپاييان گشوده بود، با همکاري مترجم ديگري به نام هرمانوس دالماتا (3) در 1143م براي نخستين بار قرآن را به لاتين ترجمه کرد. اما نهضت عمده ي ترجمه از عربي به لاتيني، پس از تسخير شهر تولدو (طليطله) در 478ق/1085م از سوي مسيحيان آغاز شده بود. اين شهر پس از آن يکي از مراکز مهم آموزش هاي اسلامي به شمار مي رفت. اسقف بزرگ آن جا ريموند يکم (520-546ق/1126-1151م) مشوق بزرگ ترجمه از عربي به لاتيني بود. در همين شهر بود که در 648ق/1250م نخستين مدرسه ي مطالعات اسلامي و شرقي در اروپا تأسيس شد و هدف آن آماده سازي مبلّغان مسيحي و فرستادن آنان به سرزمين هاي شرقي بود. از سوي ديگر، بايد اشاره کرد که رويکرد اروپاييان به دانش و فرهنگ اسلامي هميشه يکسان نبوده است. معارضه با اسلام و آثار علمي و به ويژه فلسفي اسلامي گاه به دشمني وويرانگري مي انجاميده است. مثلاً کاردينال خيمنز(4)(839-923ق/1436-1517م) که از 904ق/1499م به بعد کوشش پي گيري براي مسيحي کردن مسلمانان و يهوديان در اسپانيا به کار مي برد، در شهر گرانادا فرمان داد که نوشته هاي عربي از دسترس دور شود و بدين منظور، هزارها دست نوشته ي عربي را در ميدان شهر به آتش کشيد. اما اين يک پديده ي افراطي به شمار مي رفت. پيش از آن طي دو سده تقريباً همه ي نوشته هاي علمي و فلسفي مسلمانان به لاتيني ترجمه شده بود. در نيمه ي سده ي 6ق/12م مترجمان بزرگي مانند کنستانتين افريقايي(5) ، آدلارد باتونيايي (6) و هرمانوس دالماتا ده ها نوشته ي رياضي، نجومي و پزشکي را از عربي به لاتيني ترجمه کرده بودند. در حدود سال 545ق/1150م نيز مترجماني مانند يوهانس هيسپالنسيس (7) (يوحناي اشبيلي) و دومينيکوس گونديسالوس (8) به فرمان اسقف ريموند ياد شده، نوشته هايي را از عربي، گاه با واسطه ي ترجمه ي آن ها به زبان کاستيلي، به لاتيني ترجمه کردند که از آن ميان بايد ترجمه ي آثار فارابي، ابن سينا و غزالي نام برد. منطق و الهيات شفاي ابن سينا و آثار ديگر وي همه به لاتيني ترجمه شده بود. از ديگر مترجمان مشهور بايد از گرادوس کرمونايي (9) (د 583ق/1187م) نام برد. همچنين در تولدو دانشمند و مترجم مشهور ميکائل اسکوتوس (10) (د 632ق/1235م) فعال بوده است. وي به ويژه نوشته ها و تفسيرهاي ابن رشد بر آثار ارسطو را به لاتيني برگردانده بود. در کنار کساني که از ايشان نام برده شد، چندين مترجم ديگر از مسيحي و يهودي گنجينه اي از آثار علمي را از عربي به لاتيني و عبري ترجمه کردند.
عامل اصلي ابن رشد گرايي (11) که در محافل دانشگاهي اروپا از سده ي 7ق/13م به بعد از نفوذ فراوان برخوردار بود، ترجمه ي لاتيني آثار او بوده است؛ به گونه اي که اکنون برخي از نوشته هاي وي، به ويژه تفسير بزرگش بر کتاب «درباره ي روان» ارسطو فقط به زبان لاتيني يافت مي شود و متن اصلي عربي آن از ميان رفته است.
چنان که اشاره شد، دومين حوزه ي بزرگ و مهم نفوذ و گسترش دانش و فرهنگ اسلامي، جزيره ي سيسيل بوده است. فرمانروايان مسيحي آن جا با نظام اداري مسلمانان حکم مي راندند، مثلاً رجر دوم (488-549ق/1095-1154م) نه تنها نظام اداري مسلمانان را نگه داشته بود، بلکه همچنين دربار وي پر از دانشمندان، فيلسوفان، منجمان وپزشکان مسلمان بود و حتي بخش بزرگي از ساکنان آن جزيره بر اعتقاد خود به اسلام باقي بودند و مي توانستند مراسم عبادي خود را به جا آورند. جغرافي نگار مشهور، ابوعبدالله محمد بن عبدالله ادريسي (د 560ق/1165م)، کتاب جغرافياي خود باعنوان نزهه المشتاق في اختراق الآفاق يا کتاب الرجاري را به نام رجر دوم نوشته و به وي تقديم کرده بود.
امادر ميان فرمانروايان سيسيل برجسته ترين شان فردريک دوم، امپراتور آلمان و فرمانرواي سيسيل (590-648ق/1194-1250م)، بوده است . وي يکي از فرهيخته ترين و روشن انديش ترين فرمانروايان همه ي تاريخ اروپا به شمار مي رود. در دوران فرمانروايي وي نفوذ و گسترش دانش ها و فرهنگ اسلامي – عربي در سيسيل به اوج شکوفايي خود رسيده بود. خود وي که با زبان عربي آشنايي داشت، در 1228م به قصد شرکت در جنگ هاي صليبي به بيت المقدس رفت و در آن جا با شيوه ي زندگي، آداب و رسوم و انديشه هاي اسلامي آشنايي بيش تري يافت. وي از روحيه اي علمي برخوردار بوده، و به ويژه به جانورشناسي و پرنده شناسي دلبستگي بسيار داشته است. دربار وي اقامتگاه گروهي از دانشمندان و فرهيختگان مسلمان بوده است. وي، به رغم درگيري هاي متعدد با پاپ هاي معاصر خود، در برابر مسلمانان مدارا و تسامح بي مانندي نشان مي داد. او پيوندهاي سياسي و بازرگاني مهمي با ايوبيان مصر برقرار کرده بود و به ويژه با ملک کامل محمد مکاتبات علمي داشت و پرسش هايي را براي دانشمندان مصر مي فرستاد. همچنين پاسخ فيلسوف و عارف نامدار ابن سبعين (د 669ق/1271م) به پرسش هاي وي با عنوان الاجوبه عن الاسئله الصقليه درباره ي جاودانگي ماده، سرنوشت و ناميرايي روح، الهيات و مانند آن ها مشهور است.
مرکز فرمانروايي فردريک در سيسيل شهر پالرمو از شکوفاترين مراکز آموزش دانش ها، فرهنگ و هنر اسلامي به شمار مي رفت. ميکائل اسکوتوس ياد شده، از 617 تا 632ق/1220 تا 1235م در سيسيل اقامت داشت. وي براي فردريک خلاصه اي از نوشته هاي ارسطو درباره ي زيست شناسي و جانور شناسي را همراه با شرح ابن سينا بر آن ها از عربي به لاتيني ترجمه کرد. اما مهم ترين اقدام فرهنگي فردريک تأسيس دانشگاه دولتي در شهر ناپل ايتاليا در بهار 1224م بود که نخستين دانشگاه به معناي کامل آن در اروپا به شمار مي رفت. دانشگاه هاي ديگري که پيش از آن در جاهاي ديگر مثلاً در پاريس يا پادوا بودند، بيش تر آموزشگاه هاي اختصاصي و مراکز آموزش الهيات، حقوق و پزشکي به شمار مي رفتند. اما دانشگاه ناپل داراي برنامه ي آموزشي مشخص و منظم بود، به گونه اي که هيچ پزشکي بي آن که از آن دانشگاه گواهي نامه ي رسمي داشته باشد، مجاز نبود که به حرفه ي پزشکي بپردازد. در برنامه ي آن دانشگاه ترجمه ي لاتيني آثار ارسطو و شارحان عربي آن ها، به ويژه ابن رشد، نقش عمده اي داشته است. گفتني است که فيلسوف بزرگ مسيحي سده هاي ميانه قديس توماس آکويناس (12) (1225-1274م) از دانشجويان آن دانشگاه بوده است. نفوذ و گسترش دانش و فرهنگ اسلامي در اروپا به ويژه شکوفايي آن در ايتاليا و سيسيل يکي از عوامل عمده ي زمينه ساز نهضت مشهور رنسانس، يا زايش دوباره ي فرهنگي، از سده ي 15م به بعد بوده است.
تأثير دانش و انديشه هاي اسلامي را بيش از هر جا در حوزه ي تفکر فلسفي مي توان يافت. چنان که فلسفه ي اروپايي سده هاي ميانه جدا از انديشه ها و آموزه هاي فيلسوفان بزرگ اسلامي، تصور ناپذير است. آثار فلسفي کساني مانند فارابي، ابن سينا و به ويژه ابن رشد در شکل بخشي به انديشه هاي فيلسوفان سده هاي ميانه ي اروپا عاملي عمده به شمار مي رفته است. نشانه هاي اين تأثير را حتي پس از رنسانس و آغاز دوران هاي جديد نيز مي توان يافت. پيدايش تفکر فلسفي دوران هاي جديد اروپا از بسياري جهات واکنشي در برابر نفوذ تفکر فلسفي اسلامي بوده است. چنان که اشاره شد، تفکر فلسفي ابن رشد که در سده هاي ميانه چونان بزرگ ترين مفسر آثار ارسطو شناخته شده بود، واپسين و معتبر ترين مرجع براي شناخت درست فلسفه ي ارسطو به شمار مي رفته است. گفتني است که ابن رشدگرايي اروپايي هرچند اصولاً بر پايه ي انديشه هاي فلسفي ابن رشد برپا شده بود، با عناصري از انديشه هاي منسوب به وي آميخته شده که از آن ابن رشد نبوده است. برجسته ترين آن ها نظريه ي «حقيقت دوگانه» (يعني حقيقت فلسفي مستقل از حقيقت ايماني و ديني) است که کلاً با انديشه ي ابن رشد بيگانه است. ابن رشدگرايي به دوران رنسانس نيز کشيده شد و به ويژه در دانشگاه پادوا در ايتاليا جهشي تازه گرفته و انگيزه ي نويني براي پژوهش ها در عرصه ي دانش هاي طبيعي شد، و حتي زمينه را براي کساني مانند گاليله و استادان وي فراهم کرد.
از سده هاي 10 و 11 ق نيز بارديگر توجه و علاقه به شناخت اسلام و انديشه هاي اسلامي در اروپا زنده شد و اين بار انگيزه ي آن توجه استادان مسيحي پرتستان به مطالعات تاريخي درباره ي کتاب مقدس مسيحيان بود . ازبرجسته ترين ايشان ژرف ژوست اسکاليژر(13)(1540-1609م) و پيش از وي پدرش در شهر ليدن بودند. علاقه به مطالعات و پژوهش هاي اسلامي در محافل دانشگاهي زنده مي شد. در 1632م کرسي استادي عربي در دانشگاه کمبريج، و در 1636م، در دانشگاه آکسفورد انگلستان تأسيس شد. يک پدر و پسر به نام هاي يکسان ادوارد پوکک (14) به زبان عربي پرداختند. ادوارد پوکک (پدر) (1604-1691م) که چند سال را در شهر حلب و قسطنطنيه گذرانده و به زبان عربي مسلط شده بود، به استادي کرسي عربي دانشگاه آکسفورد منصوب شد. ادوارد پوکک (پسر) (1648-1727م) ترجمه ي لاتيني حي بن يقظان نوشته ي ابن طفيل را با عنوان «فيلسوف خود آموخته» (15) در 1671م منتشر کرد.
از آن پس، چنان که مشهور است، توجه به شناخت علمي اسلام، تاريخ، فرهنگ، دانش و فلسفه ي اسلامي از سده هاي 18 و 19م با پي گيري و گسترش روزافزوني تاکنون در اروپا و جهان غرب همچنان ادامه دارد.

پی نوشت:

1. Reconquista
2. Robert of Chester
3. Hermaus Dalmata
4. Ximenez
5. Constantinus Africanus
6. Adelardus Bathoniensis
7. Johannes Hispalensis
8. Dominicus Gundisalus
9. Geradus Cremonesis
10. Michael Scotus
11. Averroisme
12. Saint Thomas Aquinas
13. Joseph Juste Scaliger
14. Edward Pocock
15. Philosophus autodidactus

منبع: کتاب اسلام