سکه هاي اسلامي و لباسهاي عربي در سوئيس

سکه هاي اسلامي

از قديم سکه هاي اسلامي بسياري در سوئيس به دست آمده است که جلب نظر مي کند. دانشمنداني که آشناي به زبان عربي هستند توانسته اند محل و زمان ضرب آنها را ثابت کنند ولي درست نتوانسته اند چگونگي پيدايش اين سکه ها را در زيرزمين مانند سکه هايي که از عهد روميان مانده است، روشن سازند. قبل از اينکه وارد بحث از اين مسکوکات شويم لازم مي دانيم اماکني که اين سکه ها در آن پيدا شده و کيفيت دست يافتن بر آنها را شرح دهيم.
نخستين حفاري که به طريق علمي انجام گرفت و به نتيجه رسيد در سال 1830 بود.جريان از اين قرار بود که درصد نقطه از روستاي ستيکبون واقع در جاده عمومي سي قطعه نقره به دست آمد که ابتدا معلوم نشد چيست.
بيشتر آن قطعات نقره را ماژورشيگ خريداري کرد، قسمتي از آن نيز به تملک پرنس لويي ناپلئون (1) درآمد. سپس پرنس آنها را به وسيله استاد اوکن به موزه اسب دواني اهدا کرد. بعد از آن نيز استاد کرن و کشيش ران از شتيکبورن قسمتي از اين قطعات را به موزه ياد شده اهدا کردند.
نخستين دانشمندي که تاريخ سکه هاي مزبور را روشن ساخت استاد فراين از اعضاي آکادمي پترزبورگ بود. وي گفت: «اين درهم ها سکه هاي خلفاي اسلامي افريقا در اواخر قرن هشتم ميلادي است. آنها لفظ افريقا را بر شهرهايي اطلاق مي کردند که امروز مرکب از تونس و طرابلس(ليبي) مي باشد. اين درهم ها در سال 169 هجري ضرب شده و آخرين آنها در سال 182 در زمان خلافت هادي عباسي و هارون الرشيد ضرب شده است. همه آنها نيز در قيروان مرکز افريقا در زمان امراي دست نشانده خلفا يعني نصر(2) و هرثمه(3) و يزيد(4) ضرب شده و فقط يک قطعه آن در زمان ادريس، موسس دولت ادريسيان(5) ضرب گرديده است. اين سکه ها پوشيده از کتابت است، مانند اسم حکمران، محل ضرب، تاريخ آن، و بعضي از آيات قرآني. بيشتر کتابت به خط کوفي است.
راجع به کيفيت ورود اين سکه هاي اسلامي به سوئيس، استاد فراين عقيده دارد که از فرانسه آمده است، زيرا با اين سکه ها مسکوکات ديگري به نام کارلوس اصلع، پادشاه فرانسه (843-877)، هم به دست آمده است که نورمانها در اثناي جنگهاي خود به فرانسه آورده اند و مي گويد همين سکه ها را نورمانها در حملات خود به سواحل افريقا به شمال آن کشور بردند. اين عقيده را فراين از آوردن اين سکه ها توسط نورمانها به روسيه که به دست آمده پيدا کرده است. ولي بعد از آنکه مسلم شده است مسلمانان مدتي طولاني در خود سوئيس اقامت داشته اند ديگر جاي اين نمي ماند که آن را به نورمانها نسبت بدهند.
گنج ديگري از سکه هاي اسلامي در مودون پيدا شده است که فقط يک سال است دانشمندان سکه شناس درباره ي آن سخن گفته اند. مسيو سوره از مردم ژنو و عضو اکادمي که تحقيقات مهمي درباره ي سکه هاي سوئيس نموده، اهميت زيادي به اين مسئله داده است. يکي از اين سکه ها در زمان خلافت عباسي ها به سال 170 هجري (786-787م) ضرب شده است و سکه دوم نام اسماعيل بن احمد در ايام خلافت معتضد بر آن حک شده و محل ضرب. هم شهر شاش و زمان ضرب آن سال 283 (896) بوده است. سکه سوم نيز در بغداد به سال 361 (974) ضرب شده است.
استاد سوره نوشته هاي درهم ها را ترجمه کرده است. روي يکي از آنها نوشته است: «لا اله الا الله وحده لا شريک له. عضد الدوله ابوعلي بويه» و در دايره آن نوشته است: «بسم الله ضرب هذا الدرهم في مدينه السلام سنه اربع و ستين و ثلثمائه»(6) در روي ديگر آن نوشته است: «لله الحمد. محمد رسول الله، الطائع لله. الملک العادل عضد الدوله ابوالشجاع.» (7) نظر مسيو سوره با استاد فراين درباره مسکوکات اسلامي که در شتکبورن به دست آمده و اينکه به وسيله نورمانها وارد سوئيس شده است يکي است. اما درباره ي سکه هايي که در مودون به دست آمده مسيو سوره عقيده دارد به وسيله مسلماناني که مقيم سوئيس بودند به آن کشور آمده است. يکي از احتمالات اين است که اين مسکوکات به طريق صلح به سوئيس رسيده باشد؛ مثل خريد و فروش کالا يا اينکه جزو غنايمي بوده که اروپائيان در جنگهاي صليبي از مسلمانان گرفته اند.(8)
ما نمي خواهيم اين دو نظريه را بپذيريم، ولي رأي مسيو سوره راجع به دفينه ي مودون را که مسلمانان هنگام حمله به سوئيس از خود بر جاي گذاشته اند، قبول داريم.

لباسهاي عربي

در خزانه کليساي کور از بقاياي قرون وسطي اشياء بسيار نفيسي وجود دارد که نظير آن کمتر يافت مي شود. از جمله لباس ابريشمي است که کشيش بزرگ در موقع انجام مراسم مذهبي مي پوشد، و با ساير لباسهاي کليسا فرق دارد.
در اطراف اين لباس آيات قرآني و کلمات عربي نوشته شده است. ولي ما از چگونگي دست يافتن کليسا به اين لباس ها اطلاع نداريم اما حدس صائب اين است که اين لباسها متعلق به ايام وجود مسلمانان در سوئيس باشد. از اينکه رنو مي گويد در کليساهاي فرانسه بسياري از لباسها و ظروف قيمتي و کاسه هاي بلورين هست که در زمان مسلمانان به فرانسه آمده است، دور نيست لباسهايي که در کليساي کور وجود دارد مربوط به زمان اقامت مسلمانان در سوئيس باشد.
ما ناچاريم اعتراف کنيم که مسلمانان در روزگار درخشان تمدن خود در اسپانيا در صناعت و علوم به مراتب از اروپاييها مترقي تر بودند. (9) لباسهايي که آنها به منظور زينت مي بافتند از فاخرترين البسه نوع خود بوده است.
کليه مورخان اتفاق دارند که صنايع دستي مسلمانان مانند پارچه هاي زربفت و ظروف نقره اي و سلاحها جزو اشيائي است که مردم به داشتن آن مي باليدند. ولي ما مي گوييم چيزي که مسمانان به خاطر آن بر همه ملتها برتري دارند، صنعت بافندگي است که پيشرفت و ترقي آن بيشتر در قرن دهم و يازدهم و دوازدهم بوده است. خلفاي اسلامي از آن پارچه براي امرا و پادشاهان اروپا هديه مي فرستادند. چون آنها نيز سلاحها و ظروف نفيس به خلفا هديه مي کردند.
بهترين هديه آنها لباسهايي بود که با انواع تصاوير مليله دوزي زربفت و نقره گون از کارخانه هاي مسلمانان بيرون مي آمد. روش مسلمانان در نساجي اين قبيل پارچه ها و البسه اين بود که چند خط مثلا به اندازه پنج سانتي متر پهلوي هم قرار مي دادند و بر روي آنها از يک طرف کتابتي را که مي خواستند و از طرف ديگر تصاوير آن را مي بافتند.
اين نوشته ها و تصاوير کار دست نبود بلکه آن را به وسيله کارخانه ها خود مي بافتند. ماده بافتني آنها از خز و نخهاي نقره اي بود و اطراف نخهاي نقره را با نخهاي ابريشم زرد مي بافتند، به طوري که نقره در وسط بافته هاي ابريشمي مي درخشيد، و رنگهاي اطلس زرد را منعکس مي ساخت و بيننده خيال مي کرد نقره طلاست!
ابن خلدون نويسنده مشهور عرب نوشته است که امرا و پادشاهان عرب به هر کس مي خواستند احترام زياد بگذارند از اين نوع پارچه به وي خلعت مي دادند. کارخانه اي را که اين منسوجات در آن بافته مي شد مطراز مي گفتند.
خاورشناس مشهور، دساسي، عبارت ابن خلدون را در جلد دوم کتابش به نام المنتخبات العربيه، صفحه 782، آورده است و در صفحه ي 305 نيز مي نويسد: «ما منسوجات بسياري از مسلمانان را مي شناسيم، از همان نوعي که ابن خلدون آن را مطراز مي نامد. قبل از همه طيلسان بود که قيصرهاي آلمان به هنگام تاج گذاري مي پوشيدند. اين طيلسان مشتمل بر کتابت عربي بود که با نخهاي طلايي بافته بودند، و مسيوتيخسن آن را ترجمه و شرح نموده است و ثابت کرده که اين طيلسان در پالرم (10) به سال 528 هـ (1133م) ساخته شده است. ترديدي نيست که اين تاريخ زمان رجر (11) بوده است. زيرا در آن کتابت چيزي که تعلق به ديانت اسلامي داشته باشد نيست. سپس دساسي اسامي کتب آلماني را که از اين طيلسان نام برده است ذکر مي کند. آنگاه مي گويد: «قطعه ي ديگري از اين نوع که از ابريشم و طلا بافته شده، جزو ذخاير کليساي نتردام در پاريس است. اين پارچه از بهترين منسوجات است و بر آن القاب خليفه، الحاکم بامرالله فاطمي متوفي به سال 411 هـ (1020م) را بافته اند.
و نيز قطعه سومي از اين نوع را نام مي بريم که در يکي از قبور ديرسان جرمان دي پري به دست آمده و دو کلمه عربي در آن به طور مکرر ذکر شده است.
اين هدايا را مسيو ويليمين در کتابي راجع به آثاري که تاکنون شناخته نشده و آنچه شايسته است به عنوان خدمت به تاريخ صنعت شناخته شود، آورده است. و نيز مسيو دماريست در رساله چاپ شده سال 1806 از اين قطعه سخن گفته است.
از جمله اشيائي که بايد در اين باب راجع به آن گفتگو کرد اشيائي است که در قبر امپراتور فردريک دوم (12) متوفي در 13 دسامبر سال 1250 ميلادي پيدا شده است. در قبر وي پيراهني به دست آمدکه خطوطي عربي در روي آستين آن نوشته شده بود. مسيو دمور در يکي از تأليفاتش صورت قاليچه اي را منتشر ساخته است که داراي کتابت عربي است، و در زمان المستعلي بالله عباسي يعني در بين سالهاي 1094 و 1101 در مصر بافته شده و در خزانه واتيکان در رم موجود است.
کلر سپس به گفتار خود درباره قطعه اي که در دير کور در سوئيس پيدا شده است بازگشته و مي گويد که بر روي آن به عربي نوشته است: «اطال الله لنا اهله» و اضافه مي کند که استاد هيتزيگ، آن را ترجمه کرده و معلوم شد که عبارت مزبور دعايي است براي دوام عمر رجال موثق او و قوم وي. ولي اين تفسير عجيب است. قطعا اين استاد کلمه «اجله» را با «اهله» اشتباه کرده است. بخصوص که کتاب مزبور با حروف کوفي است بنابراين بايد عبارت در اصل «اطال الله اجله» باشد. زيرا اطال الله اهله» معني ندارد.

پي‌نوشت‌ها:

1- برادر ناپلئون بناپارت که به پادشاهي هلند رسيد.
2- نصر بن حبيب از طرف هارون الرشيد به ولايت قيروان رسيد. او قبلا رئيس شرط يزيد بن حاتم در افريقا و مصر بود. نصر در اواخر رمضان سال 174 هجري به حکومت منصوب شد. او مردي خوش رفتار و عادل بود.
3- هرثمه بن اعين به سال 179 نيز از طرف هارون به حکومت آنجا منصوب گشت. مردم را آرام کرد و شورشيان را شکست داد و حصار طرابلس و قصر بزرگ معروف به منستير را بنا نمود.
4- يزيد بن حاتم قبيصه بن مهلب از جانب منصور (خليفه عباسي) در سال 155 هجري به فرمانروايي افريقا رسيد وي از مردان بزرگ بود. به گفته ابن عذاري پانزده سال و سه ماه فرمانروايي کرد.
5- ورود ادريس بن عبدالله بن حسن به علي رضي الله عنهم(عليهم السلام) به مغرب (افريقا) به سال 170 هجري بود. معاصران وي هشام بن عبدالرحمن الداخل در اسپانيا و يزيد بن حاتم در افريقا بودند.
6- يعني به نام خدا- اين درهم در شهر بغداد سال 364هـ ضرب شده است.
7- اين عبارت مي رساند که سکه مربوط به زمان حکومت عضدالدوله ديلمي است که بر بغداد استيلا يافته و فقط نامي از خليفه عباسي، الطائع لله، باقي مانده بود- مترجم.
8-اسامي امرا و خلفا و تاريخ ضرب آنها بهترين دليل است که به هيچ وجه اين سکه ها مربوط به جنگهاي صليبي نيست و سالها بلکه چند قرن پيش از آن ضرب شده است- مترجم.
9- شما اين قضاوت و اعتراف را با آنچه کشيشان و اسقفهاي ديرها و کليساهاي سوئيس مي گويند که تنها منبع اطلاع اروپاييان راجع به حملات آنها در سوئيس است، مقايسه کنيد ببينيد آن نوشته ها کجا و اين اعترافات راجع به تمدن شکوفاي مسلمانان کجا.
10- پالرم، همان مرکز جزيره سيسيل است که سابقا از آن نام برديم.
11- Roger، منظور رجر دوم است. زيرا کنت روجر اول نورمان در سال 1052 به ايتاليا آمد و بعد از فتح قالابره در سيسيل جنگيد و پيوسته با مسلمانان عرب در جنگ بود تا اينکه بعد از 28 سال جنگ ميان آنها در سال 1090 جزيره سيسيل به دست او افتاد. مسلمانان مدت دويست سال سيسيل را در تصرف داشتند. رجر در سال 1101 درگذشت و پسرش رجر دوم به جاي وي نشست و به عنوان پادشاه سيسيل در سال 1130 در پالرم تاج بر سر نهاد. زيرا وي قالابره و ناپل و غيره را نيز فتح کرده بود. رجر پادشاه بزرگي بود و به سال 1154 درگذشت.
12- فردريک دوم امپراتور مشهور آلمان و نواده فردريک بربروس است که در رودطرسوس غسل نمود و هنگامي که به جنگ سوم صليبي مي رفت درگذشت. فردريک دوم امپراتور آلمان و پادشاه سيسيل بود. ولادت وي در سال 1194 ميلادي روي داد. وقتي پدرش هانري چهارم درگذشت او سه ساله بود که پاپ اينوشنسيوس او را بزرگ کرد تا به تکليف رسيد. ولي پاپ گريگوري نهم با وي دشمن بود. زيرا مي ديد که او دشمن حکومت پاپ و مخالف استقلال ايتاليا است.
براي ايتالياييها نيز مشکل بود که فردريک در آن واحد امپراتور آلمان و پادشاه سيسيل باشد. او نيز به خاطر جلب نظر مسيحيان در سال 1228 در جنگ ششم صليبي شرکت جست و بيت المقدس را با مصالحت از مسلمانان پس گرفت. سپس به ايتاليا بازگشت و جان بريان را که به ناپل حمله برده بود شکست داد، آنگاه بعد از پانزده سال به آلمان مراجعت کرد تا به جنگ پسرش هانري که سر از فرمان او برتافته بود برود.
در آن اوقات امراي ايتاليا بر ضد او قيام کردند و او نيز به سوي آنها رفت و همه را شکست داد، پاپ گريگوري نيز طي فرمان او را مهدور الدم دانست، آنگاه پاپ اينوشنسيوس چهارم هم فرمان پاپ سابق را تأييد کرد و اعلام نمود که وي حق حکومت بر کليه قلمرو خود را ندارد. اين واقعه در سال 1245 بود. مردم نيز از هر طرف بر او شوريدند.
گيوم پادشاه هلند و ديگران نيز به تاج امپراتوري طمع نمودند. و از طرف ديگر نيز ايتاليايي ها با وي به جنگ پرداختند و او را شکست دادند. رشته کارش از هم گسيخت و سخت اندوهگين شد تا اينکه در فلورنتينو به سال 1250 درگذشت.
وي مترقي ترين پادشاه عصر خود بود و با زبانهاي آلماني و ايتاليايي و لاتين و يوناني و عربي سخن مي گفت. او بعلاوه کتابي به عربي نوشته و در پاره اي از مسايل فلسفي بحث کرده است. او رسائلي به لاتين نوشته و قصايدي به ايتاليايي سروده است. فردريک سوم روابط خوبي با مسلمانان داشت و مسلمانان زيادي در لشکر او خدمت مي کردند.

منبع: کتاب تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا