عليبن موسيالرضا (ع) و سبک زندگي اسلامي در روابط اجتماعي
سبک زندگي، شامل مجموعهاي از رفتارها و الگوهاي کنش افراد بوده که معطوف به ابعاد هنجاري و معنايي زندگي اجتماعي است و از آنجا که آموزههاي ديني بر شکلگيري و تثبيت باورها، ارزشها، و هنجارهاي اجتماعي اثرگذارند،
نويسندگان: سيدحسن قريشي کرين (1)
حميد فاضل قانع (2)
آرمان فروهي (3)
بر اساس چنين رويکردي، بحث از سبک زندگي و الگوهاي نظاممند رفتاري، بحث تازهاي نيست و حتي در محافل و مجامع دانشگاهي نيز اين مبحث در قالب موضوعهاي کليتري مانند فرهنگ و تمدن، داراي قدمتي طولاني است. با توصيف بيان شده، جاي پرسش دارد که چرا اکنون سبک زندگي تا اين حد اهميت يافته و توجه بسياري را به خود جلب کرده است؟
واقعيت آن است که اقتضاي زندگي در جوامع مدرن و متکي بر فرهنگ و تمدن غربي، به تدريج الگوهاي خاصي را براي زندگي و رفتار ارائه کرده است. به زعم دانشمندان علوم اجتماعي، در يک قرن گذشته، شرايط جديد کار، توليد، انباشتگي کالاهاي مصرفي و همچنين فراهم آمدن زمان فراغت بيشتر براي بخش زيادي از اقشار جامعه، نشانهاي از تحول عميق اجتماعي و فرهنگي بوده است و شرايط نوين، الگوهاي رفتاري تازهاي را در زمينهي کار و فعاليت، مصرف و شيوههاي گذران اوقات فراغت ميطلبد که ميتوان آنها را در قالب عنوان کلي سبک زندگي مورد بررسي قرار داد.
به همين دليل، امروزه اصطلاح سبک زندگي (4) در ادبيات علوم اجتماعي، پيوندي تنگاتنگ با مجموعهاي از مفاهيم مانند فرهنگ، جامعه، رفتار، اخلاق، عقيده، شخصيت، هويت، طبقهي اجتماعي، سليقه و نياز دارد. حاصل اين رويکرد نيز خواسته يا ناخواسته، تلاشي گسترده براي معرفي، ترويج و تثبيت سبک خاصي از زندگي خواهد بود که خاستگاه آن، فرهنگ بيدين غربي و عقبهي معرفتي آن است.
روشن است که پذيرش منفعلانهي اينگونه از الگوهاي رفتاري براي جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزههاي اسلامي، توانايي تعريف و ترسيم سبک زندگي ديني و تبيين الگوهاي متناسب با آن را دارند، شايسته نبوده و بايد به اقتضاي فرهنگ ديني خود، به سبک زندگي اسلامي روي آورند. به ويژه آنکه ناکارآمدي تمدن بيدين غربي در پاسخگويي به نيازهاي چند بُعدي انسان آشکار شده و رصد تحولات جاري در جهان نيز نشانههاي افول و فرود اين تمدن را نمايان ساخته است.
تجربهي تاريخي بشر نيز نشان داده با پايان تمدني، زمينهي مناسبي براي شکوفايي تمدنهاي ديگر فراهم ميشود و جامعهي بشري که معمولاً در برابر تغيير و تحول عميق اجتماعي مقاوم است، در چنين وضعيتي با رضايتخاطر از دگرگوني و جايگزيني استقبال ميکند. در پرتو چنين فرصتي ميتوان با تکيه بر غنا و تعالي آموزههاي اصيل اسلامي، اين جايگزين را که همچون گنجينهاي ارزشمند و برگرفته از ميراث آسماني اسلام نزد مسلمانان نهفته است، هم خود بهتر بشناسيم و هم به جهانيان معرفي کنيم.
بازخواني و ژرفانديشي در آموزههاي اسلام، نشاندهندهي ظرفيت بالاي اين دين آسماني براي فرهنگسازي و ارائهي الگوهاي رفتاري مناسب است، زيرا انتزاعيترين لايههاي اعتقادي و معرفتي تا عينيترين سطوح رفتاري که امروزه با عنوان سبک زندگي از آن ياد ميشود، در چارچوب نظام معنايي اسلام جاي گرفته و در مسير تکامل و سعادت انسان مورد استفاده قرار ميگيرد.
در اين راستا، قرآن که مهمترين منبع آموزههاي اسلامي به شمار ميرود، سرشار از الگوهايي است که شيوهي زيست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفي ميکند و در پرتو آيات آن، سيرهي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز به عنوان اسوه و نمونهي عالي زندگي به تمام مسلمانان معرفي شده است.
همچنين روايتها و حکايتهاي فراواني از اهل بيت (عليهم السلام) در اختيار مسلمانان قرار دارد که با الهام از تعاليم نوراني قرآن کريم و در شرايط متفاوت اجتماعي، مصاديق متعددي از الگوهاي زندگي ديني را تبيين و معرفي کردهاند، به خصوص بهرهمندي برخي از دورههاي تاريخي از تمايزهاي ويژه فرهنگي، اجتماعي، سياسي و علمي، براي زمان حاضر که جامعهي اسلامي بار ديگر در دورهي گذار قرار گرفته، ميتواند دستاوردهاي بسيار مهمي را در پي داشته باشد.
اين مقاله به بررسي سبک زندگي امام رضا (عليه السلام) در ساحت عملي و نظري در چهار مقولهي آراستگي، همياري، اخلاقگرايي و تعامل فرهنگي ميپردازد تا الگويي براي مسلمانان باشد. دوران زندگي ايشان با توجه به قبول منصب ولايتعهدي و قرار گرفتن در کانون زندگاني ايرانيان ميتواند الگوي مناسبي به ويژه در زمينهي تعامل فرهنگي و اخلاقگرايي براي ايرانيان باشد.
تبيين الگوي سبک زندگاني امام رضا (عليه السلام) در زمينههاي يادشده در مقايسه با الگوهاي ارائه شدهي غربي از موضوعهاي بديعي است که کمتر به آن پرداخته شده است، اين مقاله ضمن تبيين مفهوم سبک زندگي و الگوهاي ارائهشده در اين زمينه، به بررسي الگوهاي رفتاري امام رضا (عليه السلام) که در دوراني مهم از تاريخ اسلام، نماد و الگوي ويژهي سبک زندگي اسلامي به شمار ميرود، پرداخته است.
دربارهي پيشينهي موضوع بايد گفت که تاکنون مقالهاي با عنوان سبک زندگي اسلامي در حوزهي روابط اجتماعي با الگوگيري از زندگاني امام رضا (عليه السلام) به چاپ نرسيده، البته مقالهها و کتابهاي متعددي دربارهي الگوي سبک زندگي به چاپ رسيده است که از جمله ميتوان به کتابهاي دين و سبک زندگي اثر محمدسعيد مهدويکني، اخلاق تربيتي امام رضا (عليه السلام) تأليف جواد محدثي و مقالههايي چون «سبک زندگي و شخصيت اخلاقي امام رضا (عليه السلام)» اثر يعقوبعلي عابدينينژاد اشاره کرد.
چنين برداشتي از مفهوم سبک زندگي، علاوه بر اينکه پشتيباني جديدترين ديدگاههاي مطرح در اين عرصه را به همراه دارد (بورديو، 1390: 286 و 337؛ گيدنز، 1387: 120)؛ از قابليت خوبي براي بوميسازي مفهوم سبک زندگي بر اساس اقتضاهاي جامعهي اسلامي برخوردار است.
تمرکز انديشمندان بر شاخصهايي مانند الگوي مصرف، شيوهي گذران اوقات فراغت، الگوهاي مربوط به شيوهي تمرکز بر علاقهمنديها، آداب معاشرت، الگوهاي زندگي خانوادگي و بهداشت و سلامت، نشان ميدهد که مطالعات سبک زندگي حول يک محور عمومي با عنوان کلي «سليقه» (5) دور ميزند (مهدويکني، 1386: 216).
سليقه، امري ذهني است که در قالب تمايلها و ترجيحهاي رفتاري انسان جلوهگر شده و بدينترتيب، فرهنگ و اجزاي آنکه امري کلي و عمومي به شمار ميآيد، در پرتو اين تمايلها و ترجيحهاي برآمده از سليقه، فرديت پيدا کرده و هويت فرد را براي ديگران ترسيم ميکند (بورديو، 1390: 93).
بدينترتيب ميتوان فرهنگ يا خردهفرهنگ را خاستگاه سبک زندگي دانست (فاضل قانع، 1391: 180)؛ امّا روشن است که خود فرهنگ نيز متأثر از عوامل متعددي بوده که يکي از مهمترين اين عوامل، دين و آموزههاي وحياني است.
آموزههاي دين به عنوان ابزار جامع هدايت و راهبري بشر، در بسياري از موارد، حاکم بر باورها، ارزشها و هنجارهاي لازم براي جهتدهي و الگوبخشي به رفتار و کنش انساني است. در واقع، محدود نکردن دين به فهم زماني خاص، اعتقاد به تکامل فرهنگي و سهيم بودن ارادهي انسانها در آن و تبيين درست ارتباط ميان فرهنگِ متغير و دينِ ثابت، ما را به اين ديدگاه رهنمون ميشود که دين و آموزههاي وحياني آن ميتواند بخش مهمي از خاستگاه فرهنگ بشري را تشکيل دهد. پس در يک رابطهي طولي، دين، فرهنگ جامعه را شکل ميدهد و فرهنگ نيز به نوبهي خود، نظام و ساختار خاصي را براي زندگي فردي و اجتماعي تعريف ميکند که خود به عنوان سرچشمه و خاستگاه مجموعهي درهم تنيدهاي از الگوهاي خاص براي زندگي، يک کل منسجم و متمايز را در قالب سبک زندگي پديد ميآورد. البته سبک زندگي نيز به توسعه و نفوذ نظام معرفتي مبتني بر آموزههاي ديني ياري رسانده و تمايلها و ترجيحهاي برآمده از فرهنگ ديني را بارور ميسازد.
امّا اينکه آموزههاي اسلامي را به عنوان معيار در نظر ميگيريم درصدد تجويز مفاهيم و شاخصهاي برگرفته از آن برميآييم، مبتني بر اين پيشفرض اساسي استوار است که جامعيت دين اسلام، همهي ابعاد و زواياي زندگي انسان را دربر گرفته و او را همواره در انتخاب مسير درست زندگي ياري ميکند. همين جامعيت باعث ميشود تا سبک زندگي ديني را لزوماً منحصر در يک نظام الگويي و رفتاري واحد ندانسته و در محدوده و چارچوب برآمده از اصول اسلامي، سبکهاي متعددي را بپذيريم.
سيرهي عملي پيامبر اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) در مواجهه با اصحاب خود نيز نشان ميدهد که ايشان، اختلاف سبک را ميپذيرفتند. (7)
پس، ارزشها و نگرشهاي همسان، لزوماً به سبک زندگي يکسان نميانجامد و با توجه به ويژگي انتخابگري که در سبک زندگي وجود دارد، ميتوان هر مجموعهي منسجمي از الگوهاي رفتاري برآمده از آموزههاي ديني را که در چارچوب معينشدهي دين قرار داشته باشد، يک سبک زندگي ديني به شمار آورد. مهم آن است که در فرآيند تعامل تمايلها و منابع (8)، از اين چارچوب خارج نشويم که البته در اين زمينه، توجه به گروههاي مرجع بسيار کارگشاست. (9)
گروههاي مرجع داراي دو کارکرد اصلي هستند: اول آنکه هنجارها، رويهها، ارزشها و باورهايي را به ديگران القا ميکنند و دوم آنکه معيارهايي را در اختيار کنشگران قرار ميدهند تا کنش و نگرش خود را بر اساس آن محک بزنند (صديق سروستاني و هاشمي، 1381: 150).
با توجه به اين نقش بيبديل، در فرهنگ اسلامي به ويژه در آموزههاي قرآني، به افراد و گروههاي خاصي به عنوان الگوي زندگي اشاره شده که در رأس آنها پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به عنوان برترين اسوه معرفي شده است:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛ قطعاً براي شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقي نيکوست براي آن کس که به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد ميکند» (احزاب/21).
پس انسان اجتماعي براي رسيدن به اهداف زندگي جمعي، بايد پايهها و ارکان جامعه را تثبيت و تقويت کند تا جامعهاي همبسته و متحد شکل بگيرد. به همين دليل، يکي از اهداف دين اسلام، تحکيم روابط اجتماعي انسانها در تمام سطوح و کاهش تضادها و تنشهايي است که نظم اجتماعي را به چالش ميکشد و تعهد افراد را نسبت به وظايف متقابل اجتماعي متزلزل ميکند. مسلمانان نيز بايد در شيوهي رفتار اجتماعي و روابط با همنوعان خود، از الگوهاي رفتار ديني تبعيت کنند تا ظهور اجتماعي دين کامل شود و درهاي برکت الهي بر جامعه گشوده شود (اعراف/ 96)(10)، البته بهترين راه براي رسيدن به اين مقصود، رجوع به سيرهي کساني است که قرآنکريم آنان را الگو و اسوه معرفي کرده است.
در اين راستا، الگوهاي رفتاري امام رضا (عليه السلام) که در دوراني مهم از تاريخ اسلام، نماد و الگوي ويژهي سبک زندگي اسلامي به شمار ميرود، پيوسته مورد توجه تاريخنگاران بزرگ مسلمان و غيرمسلمان بوده است.
اگرچه اتخاذ سياستهاي مبهم و پيچيده از سوي مأمون، خليفهي عباسي، موجب شد تا برخي گزارشهاي نادرست از وقايع زندگي امام رضا (عليه السلام) ارائه شود (11)، امّا واقعيتهاي مسلم تاريخي، از موفقيت و مقبوليت سبک زندگي و روابط اجتماعي آن حضرت در ميان جمع کثيري از مسلمانان آن روزگار حکايت ميکند. استقبال پرشور مردم و به ويژه نخبگان و فرهيختگان جامعه از امام (عليه السلام) در نيشابور (صدوق، 1383، ج2: 144) و همچنين هيجان و اشتياق طبقات مختلف اجتماعي در مرو، هنگام استقبال از ايشان براي برگزاري نماز عيد (مفيد، 1383، ج2: 373)، نمونههايي از دلبستگي عمومي جامعهي اسلامي به سيرهي اهل بيت (عليهم السلام) است که در آن روزگار در رفتار و گفتار امام عليبن موسيالرضا (عليه السلام) جلوهگر شد.
اين رفتار و الگوهاي برآمده از آن، داراي ابعاد، مراتب و لوازم متعددي است که در نوشتار پيشرو مجال توضيح تفصيلي آنها نيست. بنابراين ميکوشيم برخي از مهمترين ابعاد و لوازم روابط اجتماعي مبتني بر آموزههاي اسلامي را در رفتار و گفتار آن امام همام (عليه السلام) جستجو کنيم.
از تلاش و جديت امام (عليه السلام) در اتخاذ اين روش، ميتوان به اين نکته رهنمون شد که آراستگي ظاهر افراد، نوعي تکليف اجتماعي براي احترام به ديگران است، زيرا اگر سيماي ظاهري انسان، آراسته، پاکيزه و موزون باشد چشم و دل مردم از ديدار انسان شادمان ميشود و اساس زندگي انسان که بر انس و همگرايي اجتماعي نهاده شده، بدينوسيله تقويت ميشود. شايد توجه به همين بُعد تکليفي موجب شده که امام رضا (عليه السلام) اهتمام به زيبايي ظاهري را داراي اجر معنوي دانسته (12) و ژوليدگي و عدم آراستگي را موجب خشم و غضب الهي معرفي کنند (مجلسي، 1403ق، ج76: 303).
آراستگي، علاوه بر آثاري که در روابط اجتماعي درونگروهي مؤمنان دارد، ميتواند داراي پيامدها و آثاري فراتر از جامعهي ايماني باشد، زيرا آراستگي و سيماي خوشايند مؤمنان، شکوه و زيبايي جامعهي اسلامي را در برابر ديگران به نمايش ميگذارد. به همين دليل، زماني که از امام رضا (عليه السلام) دربارهي پوشيدن لباسهاي زيبا ميپرسند، حضرت ميفرمايند: «أليس و تَجمّل؛ بپوش و زيبا بپوش» (حميري، 1417ق، حديث 1296: 286).
البته روشن است که ميزان توجه به آراستگي ظاهر، به ويژه در زمينهي لباس و پوشش، با سطح درآمد و زندگي عمومي مردم در جامعه مرتبط است. در گفتار و کردار امام رضا (عليه السلام) نيز اين توجه ويژه به اقتضاهاي زماني و مکاني و شرايط خاص اجتماعي را ميتوان به روشني مشاهده کرد. از برخي سخنان آن حضرت ميتوان دريافت که در عصر ايشان، برخي از اقشار جامعه انتظار داشتند ايشان نيز مانند زمان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) لباس بپوشند و بسان آن حضرت زندگي کنند؛ امّا امام هشتم (عليه السلام) با صراحت در پاسخ آنان به تفاوت دورهها، زمانها، اقتضاهاي هر زمان اشاره ميکنند (طبرسي، 1371: 98).
توجه به همين اقتضاهاي اجتماعي موجب شد که امام (عليه السلام) شانه زدن موها و محاسن، خضاب کردن موها، به دست کردن انگشتري و هر چيز ديگري را که بر آراستگي انسان ميافزايد (حسينيقزويني، 1387، ج2: 98- 107) مورد توجه قرار داده و ديگران را نيز به آن توصيه کنند تا جايي که خود، مرغوبترين و بهترين عطرها را سفارش ميدادند (کليني، 1426ق: 1178) و خوشبويي و استفاده از عطر را جزء اخلاق انبياي الهي برميشمردند (همان: 1175).
اين الگوي رفتاري علاوه بر بُعد ايجابي و ترويجي، نوعي مبارزهي منفي با برخي پندارهاي نادرست اجتماع نيز به شمار ميرود. امام رضا (عليه السلام) با اتخاذ اين روش نشان دادند که آراستن ظاهر، نافي و ناقض زهد واقعي نيست و تا جايي که آدمي، دلبسته و شيفتهي دنيا و زخارف آن نشود، ميتواند وضع لباس و خوراک خود را متنعمانه اداره کند (فضلالله، 1428ق: 102).
آنچه در فرهنگ اسلامي به عنوان دنيا نکوهش شده، تمام آن چيزهايي است که انسان را از ياد خدا غافل کند و رنگ و بوي معصيت داشته باشد (جوادي آملي، 1388: 240).
به عبارت ديگر، دنيا زماني که هدف اصلي انسان قرار بگيرد و سبک زندگي او را به گونهاي شکل دهد که او را از مقصود اصلي آفرينش دور کند مذموم است؛ امّا اگر به عنوان مقدمه و پل زندگي اخروي نگريسته شود، داراي ارزش مثبت خواهد بود. پس دليلي ندارد مؤمن خود را از نعمتهاي حلال و پاکيزهي الهي محروم سازد، زيرا خداوند اين نعمتها را نيافريده که مؤمن از آنها محروم و کافر، بهرهمند باشد؛ بلکه مؤمن به استفادهي از اين نعمتها اوليتر و شايستهتر است (ابن شعبه حراني، 1394ق: 256).
نقل شده است که گروهي از صوفيان نزد امام رضا (عليه السلام) آمده و با کنايه گفتند:
"مأمون با انديشهي خود دريافت که شما اهل بيت (عليهم السلام) از همهي مردم براي پيشوايي امت سزاوارتريد و از ميان اهل بيت (عليهم السلام)، تو از همه شايستهتري. از اينرو بر آن شد که امر خلافت را به تو بازگرداند. اکنون امت به پيشوا و رهبري نيازمند است که جامهاش خشن و طعامش ساده باشد. بر الاغ سوار شود و از بيمار عيادت کند (اربلي، 1426ق، ج3: 423؛ ابن صباغ، 1385: 389)."
امّا امام (عليه السلام) که زهد را در اين ظواهر نميجستند، فرمودند:
"يوسف که منصب پيامبري داشت قباي ابريشمي با دکمههاي زرد ميپوشيد و درمجلس فرعونيان بر پشتيهاي آنان تکيه ميزد. واي بر شما! جز اين است که از امام، قسط و عدل خواسته شود؟ اگر سخن گويد، راست گويد. اگر حکم کند، بر قاعدهي عدل و داد باشد. اگر وعده کند، انجام دهد؟ همانا خداوند لباس يا طعامي را حرام نفرموده است (همان: 389)."
امام (عليه السلام) که ذرهاي دلبستگي به دنيا ندارند و سلوک معنوي ايشان با زهد واقعي آميخته است هنگاميکه در خراسان بودند، در روز عرفه، همهي مال خود را ميان مردم قسمت کردند و در پاسخ کسي که گفت اين زيانکاري است، فرمودند: بلکه عين غنيمت است (ابن شهرآشوب مازندراني، بيتا، ج4: 361).
از اينرو، جوامع گوناگون همواره در هنگام بروز خطر و مشکلات خاص، به وسيلهي انواع و اقسام راهبردها و سياستهاي گوناگون از اعضاي خود حمايت ميکنند. اين سيرهي تاريخي بشر از سوي اسلام نيز امضا شده است.
يکي از دلايل اهميت همياري و تلاش همگاني براي تأمين رفاه عمومي در جامعه، افزايش انگيزه و روحيهي لازم و کافي براي حرکت همگان در مسير رشد، شکوفايي و سعادت بوده و تنها از اين راه، تمدني پايدار پديد ميآيد. به خاطر همين اهميت است که تمام اديان آسماني در تعاليم خود، بر اين اصل مهم در زندگي اجتماعي تأکيد کردهاند.
بر اساس اين اصل، هر انسان يا گروه توانمندي نسبت به افراد و گروههاي ناتوان اجتماعي تا مرز رسيدن آنان به توانايي کافي، داراي تکليف و مسئوليت اجتماعي است. اين همياري تا جايي ادامه دارد که همگان در انجام تکاليف فردي، اجتماعي و ديني خود از امکانات و آمادگي کافي بهرهمند باشند. يعني انسانهايي نيرومند، سالم، آراسته و استوار شوند و خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، وسايل رفاهي، آموزش و پرورش و رسيدن به ديگر آگاهيهاي لازم براي زندگي را در اختيار داشته باشند.
امام رضا (عليه السلام) در اين زمينه ميفرمايند: «خداوند، توانمندان و برخورداران را مکلف کرده است که نسبت به وضعيت درماندگان و گرفتاران به پا خيزند» (صدوق، 1383، ج2: 96).
روشن است که نوع عبارتپردازي اينگونه از آموزههاي اسلامي، به تکليف و مسئوليت بزرگ اجتماعي اشاره ميکند و نميتوان صرفاً آن را دستوري اخلاقي و استحبابي تلقي کرد (حکيمي، 1370: 242).
در تأييد اين دريافت ميتوان به ديدگاه ديگري از امام رضا (عليه السلام) اشاره کرد که در بيان الزامهاي مالي فراتر از زکات، به وظايف و مسئوليتهاي خانوادگي و اجتماعي اشاره ميکنند که از آيهي 21 سورهي رعد (13) استنباط ميشود (طبرسي، 1408ق، ج6: 444).
امّا اساس تأکيد آموزههاي اسلامي بر همياري و تعاون اجتماعي، مبتني بر اشتراک تمام انسانها در کرامت ذاتي و در مرحلهي بالاتر، برادري ايماني و ديني مسلمانان است. روشن است که چنين باوري در زندگي انسان و روابط افراد تأثير عميقي دارد. اين اثر را در مشي امام رضا (عليه السلام)، نيز به روشني مشاهده ميکنيم، آنجا که به تأسي از سيرهي پيامبرگرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، برترين مسلمان را کسي ميدانند که بيش از ديگران نسبت به همياري اجتماعي کوشاه بوده و خيرخواهترين افراد نسبت به برادران خود و جامعهي اسلامي باشد (صدوق، 1383، ج1: 284).
همچنين در انديشه و حديث رضوي، ياريرساني به مردم و گرهگشايي از کار آنان، جبران فعاليت در دستگاه حاکمان جور معرفي شده است. چنانکه در پاسخ به نامههاي متعدد يکي از اين افراد مينويسند:
"... از بيمي که در اين شغل برخورداري آگاه شدم. اگر ميداني که هرگاه مسئول کاري در حکومت شوي، بر اساس دستورهاي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) رفتار ميکني و دستياران و کاتبان تو از همکيشان تو خواهند بود و هنگاميکه مالي به دستت رسيد، بخشي از آن را به بينوايان مؤمن ميدهي تا بدان اندازه که خود مانند يکي از آنان باشي، کار تو در دربار سلاطين يا خدمت به برادران ديني جبران ميشود وگرنه خدمت در دربارها جايز نيست (کليني، 1426ق: 649)."
در همين راستا، بر اساس گزارشهاي تاريخي، عموم مردم و طبقات گوناگون جوامعي که به اسلام گرويدند، بيشتر مجذوب فضائل و مکارم اخلاقي اين دين شدند، به خصوص سيره، رفتار خاص و اخلاقگرايي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) که در رفتار پيروان ايشان نيز اثر گذاشت، باعث گرايش افراد به دين اسلام بود.
قرآن کريم نيز به اين ويژگي خاص پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله و سلم) اشاره کرده است:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ پس به [برکت] رحمت الهي به آنان نرمخو [و پرمهر] شدي و اگر تندخو و سختدل بودي قطعاً از پيرامون تو پراکنده ميشدند. پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه. در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصميم گرفتي، بر خدا توکل کن زيرا خداوند توکلکنندگان را دوست ميدارد (آل عمران/ 159).
«لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ؛ قطعاً براي شما پيامبري از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد. به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است» (توبه/ 128).
تأکيد آموزههاي اسلامي بر رعايت اخلاق در روابط اجتماعي، حتي در پيروزيهاي گستردهي مسلمانان پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز اثرگذار بوده و مسلمانان تنها با تکيه بر نيروي نظامي هيچگاه نميتوانستند با اين سرعت و گستردگي به قلمرو وسيع آن روز خود دست يابند (لوبون، 1380: 141 و 146- 145).
روابط اجتماعي مبتني بر مکارم اخلاقي به روشني در سيرهي امامان معصوم (عليهم السلام) و به ويژه در سبک زندگي امام رضا (عليه السلام) قابل مشاهده است، چنانکه دربارهي مشي اخلاقي آن ايشان گفته شده:
هيچگاه با سخنان خود کسي را آزار نميدادند. تا سخن کسي به پايان نميرسيد، سخن نميگفتند و گفتار او را قطع نميکردند. حاجت هيچکسي را در صورت قدرت و توانايي رد نميکردند. در حضور ديگران به چيزي تکيه نميدادند و پاي خود را نزد کسي دراز نميکردند. با خادمان و کارگزاران به نرمي سخن ميگفتند. هيچگاه از بدنشان بوي بد استشمام نميشد. صدايشان را به حالت قهقهه بلند نميکردند بلکه تبسم ميکردند (صدوق، 1383، ج2: 197).
حضرت، علاوه بر توجه و توصيهي ويژه نسبت به روابط درون خانواده و اينکه پاداش تلاش براي برآوردن نيازهاي خانواده را برتر از مجاهدت در راه خدا معرفي ميکردند (کليني، 1426ق: 636)، در بُعد اجتماعي نيز هيچ کاري را همچون احسان به مردم دوست نداشتند و به هر فقيري در حد توان کمک ميکردند (ابن شهرآشوب مازندراني، بيتا، ج4: 360).
مهمانان زيادي به خانهي امام (عليه السلام) ميآمدند و ايشان خود به آنان خدمت ميکردند (حر عاملي، 1414ق، ج24: 316).
اخلاقمداري، در عين اشراف علمي، شرايطي را فراهم آورده بود که خانهي حضرت لبريز از خيل مشتاقان و شيفتگان سبک زندگي و الگوهاي رفتاري ايشان بود (ابن شهرآشوب مازندراني، بيتا، ج4: 334)؛ امّا امام (عليه السلام) به اين ميزان نيز بسنده نکرده، در تاريکيهاي شب، خود به سراغ نيازمندان جامعه رفته و به ايشان اتفاق ميکردند و در اين الگوي رفتاري تاحدي کوشا بودند که ايشان را «کثيرالمعرفة و الصدقة» معرفي کردند (صدوق، 1383، ج2: 198).
اوج فروتني و مردمداري امام هشتم (عليه السلام) را از اين گزارش تاريخي ميتوان دريافت که مردي در حمام از ايشان خواست تا بدنش را مالش دهند و حضرت با فروتني پذيرفتند. هنگاميکه ديگران آن مرد را متوجه کردند و امام (عليه السلام) را شناخت، با اضطراب و پريشاني پوزش طلبيدند؛ امّا حضرت با ادامهي کار، آن مرد را در مقابل شماتت ديگران دلداري دادند (ابن شهرآشوب مازندراني، بيتا، ج4: 362).
چنين الگوي رفتاري، بازتاب روشني از اين آموزهي ديني است که تمام انسانها با يکديگر برابر بوده و برتري، تنها با معيار تقوا به دست ميآيد. به همين دليل مشاهده ميکنيم که امام رضا (عليه السلام) هيچ تفاوتي ميان خود و بردگان و غلامان خويش جز به کردار نميبينند و غير از عمل، همهي امتيازها و نابرابريهاي اجتماعي را منتفي ميدانند. اگر بر سفرهي غذا، همهي غلامان و حتي دربان و ميرآخور را در کنار خود مينشانند و با آنان به مهرباني سخن گفته و انس ميگيرند (صدوق، 1383، ج2: 170). براي تبيين و ترويج همين آموزهي والاي ديني و تلاش براي حفظ کرامت انسان است.
قرآن کريم با صراحت به کرامت ذاتي و تکويني انسان و برتري او بسياري از موجودات اشاره کرده است:
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً؛ و به راستي ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم، آنان را در خشکي و دريا [بر مرکبها] برنشانديم، از چيزهاي پاکيزه به ايشان روزي داديم و آنها را بر بسياري از آفريدههاي خود برتري آشکار داديم (اسراء/ 70).
بيشک مقصود، بيان حال انسانهايي بوده که با قطعنظر از کرامت الهي و قرب و فضيلت روحي خاص براي بعضي از افراد بيان شده است (طباطبايي، 1397ق، ج13: 165؛ مصباح يزدي، 1378، ج3: 414؛ جوادي آملي، 388: 285).
دين مبين اسلام بر اساس کرامت ذاتي انسان، تمام افراد را برابر و يکسان معرفي کرده و ملاک و معيار برتري را تنها در کرامت اکتسابي انسان ميداند که آن هم بر اساس رشد و ارتقاي ايمان و تقواي هر فرد تعيين ميشود:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ؛ اي مردم ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يکديگر شناسايي متقابل حاصل کنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست. بيترديد خداوند، داناي آگاه است (حجرات/ 13).
بر اساس اين آموزه، جنس انسانها و نژاد آنها خلق خداست و نبايد موجب تفاخر يا تحقير باشد. تفاوت انسانها در شکل، قيافه و نژاد، فعل حکيمانهي خدا براي تعارف و شناسايي انسانها نسبت به يکديگر است. با تکيه بر چنين مبنايي است که پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، به عنوان مصلح اجتماعي تلاش ميکردند تا ارزشهاي جامعه را جهتدهي و اصلاح کنند (کليني، 1417ق، حديث 203: 154؛ حر عاملي، 1414ق، ج20، حديث 25055: 68).
روشن است که چنين انديشهاي نميتواند صرفاً تصوري ذهني باشد، بلکه لوازم و آثاري واقعي و ملموس در پي خواهد داشت، چنانکه يکي از همراهان امام رضا (عليه السلام) در سفر به خراسان نقل ميکند:
"روزي وقتي سفرهي غذا را براي ايشان گستردند، حضرت تمام خدمتگزاران را جمع کردند. به ايشان گفتم: فدايت شوم، آيا بهتر نيست براي اينان سفرهي جداگانهاي گسترده شود؟ امام (عليه السلام) فرمودند: خدا و مادر و پدر همهي ما يکي است و پاداش افراد به عمل آنها بستگي دارد. هرکس عملش بهتر، نزد خداوند مقربتر است، هرچند غلام سياه باشد (مجلسي، 1403ق، ج49: 101)."
امّا يکي از مهمترين عناصر اثرگذار بر رشد سريع تمدن اسلامي، توجه ويژهي مسلمانان به عنصر ارتباط با ديگر فرهنگها و تمدنها بود. عنصر ارتباط، همواره يکي از اصول مهم در شکلگيري، گسترش و نيز انتقال فرهنگ و تمدنها به شمار ميرود. آموزههاي اسلامي نيز به پديدهي تعامل فرهنگي با ديگران به ديدهي مثبت مينگرند (14). برخي از پژوهشگران غربي هم که تمدن اسلامي را مورد بررسي قرار دادند، با صراحت اعلام ميکنند: «پيشرفت يا عقبماندگي اقوام مختلف ... به مناسبات آنان با ساير ملل در طول تاريخ خويش مربوط ميشود» (بارتلد، 1383: 13).
همچنين روشن است که در پيشگرفتن سياست رياضت فرهنگي و نبود تعامل فرهنگي سازنده با ديگران، موجب خامي، رکود، سکون و عدم تکامل فرهنگ ميشود، چنانکه اعراب پيش از ظهور اسلام، به سبب سکونت در باديه و کوچ مداوم به مناطقي که دور از فرهنگهاي مجاور بودند، به نوعي از عزلتگرايي فرهنگي دچار شده و بيشتر در بدويت فرو رفته بودند (شکويي، 1389: 155)، امّا ظهور اسلام، اين جامعه را دگرگون و متحول ساخت.
گرايش ذاتي دين اسلام به جهاني شدن (15)، اقتضا ميکند که آموزههاي اسلامي از حداکثر نفوذ در ساير فرهنگها و همچنين از همپوشاني کافي با شاخصهاي اساسي فرهنگ در هر جامعهاي برخوردار باشد. اين مهم، توسط محکمات و اصول ثابتي که در دين اسلام بر آنها تکيه و تأکيد شده است تأمين ميشود.
به عبارت ديگر، ميتوان آموزههاي اساسي اسلام را وجه مشترک تمام اديان توحيدي دانست (16). امّا در قبال ساير اندوختههاي مادي و معنوي فرهنگها و آيينها نيز آموزههاي اسلامي نه تنها رويکرد امتناعي نداشته، بلکه هرگاه عناصر فرهنگي و تمدني جوامع بشري بر پايههاي عقل و خرد استوار بوده و با نگرش توحيدي سازگاري داشته، از سوي اسلام پذيرفته شده و برخي از موارد نيز با حفظ عناصر مثبت و سازندهي آن در چارچوب اسلامي بازسازي شده است.
درواقع، اسلام به دليل برخورداري از پشتوانهي معرفتي غني، هرگونه تحول فکري مثبت و مبتني بر عقل سليم را تشويق کرده و هيچگاه به خاطر ترس از تضعيف جايگاه خود در برابر تحولات فرهنگي، به محافظهکاري روي نياورده است (صدر، 1379: 49).
بنابراين، ويژگي خاص تعامل اسلام با ساير فرهنگها در اين است که مسلمانان تلاش ميکردند با تکيه بر عناصر بنيادين آموزههاي اسلامي و در چارچوب الگوي توحيدي اسلام، به گزينش عناصر فرهنگي و تمدني ساير جوامع اقدام کنند. بهرهمندي از آموزههاي اسلامي از چنين الگوي مترقي و کارآمد موجب شده است تا آيين اسلام همواره و به آساني با مقتضيات و شرايط زماني و مکاني سازگار شده و با اطمينان لازم و کافي، پيروان خود را به تعامل فرهنگي گسترده با ساير تمدنها و فرهنگها دعوت و از اين راه، خود را به عنوان آييني فراگير و جهانگستر معرفي و تثبيت کند.
به عبارت ديگر، در آموزههاي اسلامي و به خصوص قرآن کريم، توانمندي خاصي وجود دارد که ميتواند انسان را تا فرجام تاريخ، هدايت و راهنمايي کرده و دستاوردها و اندوختههاي مادي و معنوي بشر را در چارچوب کلان اسلامي، جهتدهي کند. شايد بتوان همين نکته را دليل ختم نبوت پس از ظهور اسلام دانست.
به کارگيري الگويي که ذکر آن گذشت، لوازم مهمي دارد. يکي از آنها، مدارا و تحمل ديني و اجتماعي است. در همين راستا، اسلام، دين سهل و سمح و رحمت و رأفت معرفي شده و در تعاليم و دستورهاي خود، اصل را بر آسانگيري و سهولت قرار داده است.
در قرآن کريم نيز توصيه شده است در مواجهه با ديگران، عفو، صفح و مدارا رعايت شود.
وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و سرمايهداران و فراخدولتان شما نبايد از دادن [مال] به خويشاوندان، تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند. بايد عفو و گذشت کند، مگر دوست نداريد خدا بر شما ببخشايد و خدا آمرزندهي مهربان است (نور/ 22).
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ اي کساني که ايمان آوردهايد، در حقيقت برخي از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمايند، از آنان برحذر باشيد و اگر ببخشاييد، درگذريد و بيامرزيد و به راستي خدا آمرزندهي مهربان است (تغابن/ 14).
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ؛ و ما آسمانها و زمين و آنچه را که ميان آن دو است جز به حق نيافريدهايم و يقيناً قيامت فراخواهد رسيد پس به خوبي صرفنظر کن» (حجر/ 85).
«فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى؛ و با او سخني نرم گوييد شايد که پند پذيرد يا بترسد» (طه/ 44).
حال با توجه به توضيحهاي بالا ميتوان نگاه دقيقتري به دوران زندگي امام رضا (عليه السلام) و اقتضاهاي آن داشت. آن دوران، با گسترش حداکثري قلمروي حکومت اسلامي مقارن و زماني بود که متوليان ساير اديان، تلاش گستردهاي را براي صيانت دين و مذهب خود در برابر اسلام و حقانيت آن آغاز کرده بودند. به همين دليل، سفراي آييني و هيئتهاي مذهبي گوناگون و متعددي به پايتخت جهان اسلام آمده و با انديشمندان مسلمان به بحث و مناظرهي اعتقادي و عقيدتي ميپرداختند. سيره و الگوي رفتاري امام رضا (عليه السلام) در اين حوزه، چارچوب و اساس روابط سازنده و شايستهي بينالمللي را نشان ميدهد.
احتجاجها و مناظرههاي عقيدتي امام (عليه السلام) با سران مذاهب و نمايندگان مجامع ديني عصر خود، آنچنان مستحکم و موافق بوده که اعترافهاي متعدد مخالفان را در پي داشته است و تسلط ايشان بر مباني کلامي اسلام و مهارت در مناظره با دشمنان اعتقادي را نشان ميدهد. ثامنالحجج (عليه السلام) با تلاش گسترده، چارچوب مشي اسلامي در ميانهي افراط و تفريط گروههاي گوناگون اعتقادي، علمي و مذهبي را ترسيم کرده و همواره بر بهرهگيري اصولي از آموزههاي قرآني و سيرهي نبوي تأکيد ميکردند. حديث سلسلةالذهب نيز که در نيشابور و در حضور جمع کثيري از مردم و کاتبان حديث مطرح شد، دقيقاً در همين راستا قابل ارزيابي است و اهميت توجه به نظام معنايي توحيدي را در تعاملهاي فرهنگي و دوري از افراط و تفريط اعتقادي نشان ميدهد. نکتهي مهم آن است که تکثر فرهنگي (ذهبي، 1422ق: 20) پديد آمده در جامعهي آن روز، نه تنها از سوي امام رضا (عليه السلام) مورد نکوهش قرار نگرفت؛ بلکه تلاشها و اقدامهاي ايشان در راستاي تبيين چارچوب فکري روشن و صريح آموزههاي اسلامي، تعامل سازنده با رهبران و نمايندگان فکري ملل و نحل مختلف و شرکت در مجالس بحث و مناظره که عموماً از سوي مأمون برگزار ميشد، نشان ميدهد امام (عليه السلام)، فضاي پديدآمده را به نفع جامعهي اسلامي و پيشرفت و ارتقاي آن دانستهاند.
طبيعي است که آغاز فرآيند توسعهي علمي و فرهنگي در هر جامعهاي ميتواند آسيبهايي را در پي داشته باشد، چنانکه در جامعهي اسلامي آن روز نيز محافل علمي، آکنده از آراء و نظريههاي صحيح و سقيم شده و انديشمندان مسلمان در پارهاي از مسائل دچار حيرت و سرگرداني شدند. به همين دليل، امام رضا (عليه السلام) فارغ از انگيزههاي دستگاه حاکم عباسي، از فضاي پديدآمده استقبال کرده و همزمان با ورود دانشمندان ساير بلاد و عالمان اديان ديگر به مرکز جهان اسلام، در مناظرهها و مباحثههاي آنان شرکت کردند و با دفاع عقلاني و منطقي خود از مباني ناب اسلامي، همهي طرفهاي گفتگو را به اشتراک در اين روش، وادار کردند که نتيجهي قهري آن نيز بسته شدن راه مغالطه و سفسطه در مناظرهها بود. بدين ترتيب، امام رضا (عليه السلام) به جامعهي علمي عصر خود آموختند که در بررسي افکار و انديشههاي گوناگون، خردورزي پيشه کنند تا در پرتو آن به روشني سره را از ناسره بازشناسند و انديشهها و مذاهب باطل را شناسايي کنند.
البته مواجهه و تعامل با اديان و فرق مذهبي، نيازمند تسلط کامل بر مباني فکري و اعتقادي آنان است تا بتوان با اطلاع و اشراف درست نسبت به مباني آنان، به بحث و مناظره پرداخت. از ويژگيهاي عالم آل محمد (عليه السلام) نيز تسلط کامل بر کتابهاي ساير آيينها بود که هنگام مناظره کاملاً آشکار ميشد (صدوق، 2009م، باب 65: 529- 503؛ مجلسي، 1403ق، ج49: 100) و به شهادت دوست و دشمن، در آن زمان، کسي برتر و دانشمندتر از ايشان نبود (همان؛ ابن اثير شيباني جزري، 2003م، ج6: 326).
اين اطلاع و آگاهي کامل چنان بود که حضرت با استفاده از متون و کتابهاي مورد قبول اديان، بر نبوت پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) استدلال ميکردند و در اين زمينه هيچ راه فراري براي طرف مقابل مناظره باقي نميگذاشتند (صدوق، 2009م: 543).
بدين ترتيب، مشي مبتني بر آموزههاي اسلامي که از سوي امام رضا (عليه السلام) پيگيري ميشد و توجه به واقعيتهاي اجتماعي، از آن حضرت چنان الگويي براي آحاد مسلمانان ساخته بود که تمام نقشههاي مأمون براي کنترل و کاهش توجه جامعه به ايشان را نقش بر آب ساخت (همان).
رويکرد مذکور ميتواند براي ما در عصر حاضر گوياي اين درس باشد که در حوزهي تعامل و رابطه با ساير جوامع، مذاهب و گروههاي فکري نبايد سياست انقباضي در پيش گرفت و جامعهي اسلامي را به جامعهاي گريزان از تعامل با جهان معاصر تبديل کرد. بلکه بايد از تعامل با جهان اسلام استقبال کرده و بکوشيم با فعال کردن محافل علمي و فکري جامعهي خود در چارچوب نظام معنايي توحيدي، انديشه و منش اسلامي خود را به جهانيان عرضه کنيم.
بدينترتيب، سبک زندگي در جامعهي دينمدار، به صورت کاملاً طبيعي ريشه در نظام معنايي توحيدي و آموزههاي وحياني خواهد داشت و الگوهاي رفتاري که گروههاي مرجع مورد تأييد دين ارائه ميکنند، ساختار سبک زندگي را در آن جامعه ميسازند.
بر اين اساس، در جامعهي اسلامي نيز بايد آن دسته از الگوهاي رفتاري مورد توجه باشند که توسط آموزههاي اسلامي به ويژه تعاليم قرآني، توصيه شدهاند. در اين زمينه، الگوها و اسوههاي معرفي شده از سوي قرآن، به ويژه پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندان مطهر ايشان که از هر پليدي به دور هستند (احزاب/ 33) (17)، بهترين الگوهاي رفتاري را براي سبک زندگي، به خصوص در حوزهي روابط اجتماعي که از ظرافت و پيچيدگي خاصي برخوردار است، به ما ارائه ميکنند.
همپوشاني حداکثري ويژگيها و شرايط برخي از دورههاي زندگي اهل بيت (عليهم السلام) با شرايط و اقتضاهاي معاصر، ميتواند يکي از دلايل تمرکز و توجه ويژه به الگوهاي رفتاري اهل بيت (عليهم السلام) در آن زمان خاص باشد. به همين دليل، قرار گرفتن جامعهي اسلامي معاصر در دورهي گذار تاريخي و فرهنگي موجب ميشود تا با توجه به سبک زندگي اهل بيت (عليهم السلام) در دورهاي مانند عصر زندگي امام رضا (عليه السلام) از اهميت بيشتري برخوردار شود.
در همين راستا، الگوهاي رفتاري حضرت در حوزهي روابط اجتماعي و در سطوح گوناگون خانوادگي، درونگروهي آييني و مذهبي، رابطه به پيروان ساير اديان و مذاهب و تعامل فرهنگي با ديگران ميتواند قالب روابط اجتماعي و سمت و سوي الگوهاي رفتاري جامعهي اسلامي معاصر را سامان دهد.
آنچه در اين نوشتار آمده، تنها بخش اندکي از لوازم، مراتب و ابعاد سبک زندگي برگرفته از الگوهاي رفتاري امام رضا (عليه السلام) بوده و کار تفصيلي در اين زمينه از توان و تخصص يک فرد يا مجموعهاي محدود خارج بوده و نيازمند ايجاد طيف گستردهاي است. راهي طولاني بايد پيموده شود که البته حاصل آن تصويرهايي از جامعهي مطلوب اسلامي بر اساس آموزههاي ناب ديني خواهد بود که اگر به جهانيان عرضه شود، خريداران و مشتاقان بسياري خواهد داشت که اکنون در خلأ اين الگو، راه گم کرده و به سمت و سوهاي ديگري روانه شدهاند.
امام رضا (عليه السلام) به آراستگي روحي و ظاهري سفارش ويژه داشتند که آراستگي انديشه، گفتار و رفتار از مظاهر آراستگي روحي و مورد توجه امام (عليه السلام) است. شرايط عصر امام رضا (عليه السلام) که حضور انديشهها و فرق مختلف را ميطلبيد، الگوگيري در زمينهي تعامل فرهنگي با ملتها، فرق و گروهها را مورد توجه قرار ميدهد.
1. استاديار گروه تاريخ دانشگاه پيام نور قم 2. دانشآموخته حوزهي علميه قم و کارشناسارشد جامعهشناسي 3. کارشناس ارشد تاريخ اسلام دانشگاه خوارزمي
منابع تحقيق :
قرآن کريم
ابن اثير شيباني جزري، مبارکبن محمد، (2003م)، الکامل في التاريخ، بيروت: دار و مکتبة الهلال.
ابن خلدون، عبدالرحمن، (1385). مقدمه ابنخلدون. مترجم محمدپروين گنابادي، تهران: علمي و فرهنگي.
ابن شعبه حراني، حسنبن علي، (1394ق). تحفالعقول عن آل الرسول (عليه السلام)، بيروت: للمطبوعات.
ابن شهرآشوب مازندراني، ابوجعفر محمدبن علي، (بيتا)، مناقب آل ابيطالب (عليه السلام)، مصحح سيدهاشم رسولي محلاتي، قم: علامه.
ابن صباغ، عليبن محمد. (1385). الفصول المهمة في معرفةالائمة. قم: المجمع العالمي لأهل البيت (عليهم السلام).
اربلي، عليبن عيسي، (1426ق). کشفالغمة في معرفة الائمة. قم: مجمع جهاني اهل بيت (عليهم السلام).
بارتلد، واسيلي ولاديمير، (1383). فرهنگ و تمدن اسلامي. مترجم عباس بهنژاد. تهران: اميرکبير.
بورديو، پيير، (1390). تمايز- نقد اجتماعي قضاوتهاي ذوقي. مترجم حسن چاوشيان، تهران: ثالث.
جواديآملي، عبدالله، (1388). اسلام و محيط زيست. محقق و نظم عباس رحيميان، قم: إسراء.
حرعاملي، محمدبن حسن، (1414ق)، تفصيل وسائلالشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة. قم: آلالبيت لاحياءالتراث.
حسينيقزويني، سيدمحمد، (1387). موسوعة الامام الرضا (عليه السلام). قم: وليالعصر (عج) للدراسات الاسلامية.
حکيمي، محمد، (1370). معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي. مشهد: بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي.
حميري، عبداللهبن جعفر، (1417ق)، قربالإسناد، قم: الثقافة الاسلامية لکوشانپور.
ذهبي، عباس، (1422ق). الإمام الرضا (عليه السلام) سيرةٌ و تاريخ. قم: الرساله.
سيدرضي، (1370). نهجالبلاغة. مترجم سيدجعفر شهيدي، تهران: انقلاب اسلامي.
شکويي، حسين، (1389). ديدگاههاي نو در جغرافياي شهري. تهران: سمت.
صدر، سيدموسي، (1379). اسلام و فرهنگ قرن بيستم. مترجم علي حجتي کرماني. تهران: کتاب آوند دانش.
صدوق، محمدبن عليبن حسينبن بابويه، (1383). عيون اخبارالرضا، قم: الحيدرية.
صدوق، محمدبن عليبن حسينبن بابويه، (2009م)، التوحيد. تعليق و توضيح علامه مجلسي. بيروت: دار و مکتبة الهلال.
صديق سروستاني، رحمتالله و سيدضياء هاشمي، (1381). «گروههاي مرجع در جامعهشناسي و روانشناسي اجتماعي با تأکيد بر نظريههاي مرتن و فستينگر». نامه علوم اجتماعي، شمارهي 20: 167- 149.
طباطبايي، سيدمحمدحسين، (1373). قرآن در اسلام. تهران: الإسلامية.
طباطبايي، سيدمحمدحسين، (1397ق). الميزان في تفسيرالقرآن، تهران: الاسلامية.
طبرسي، حسنبن فضل، (1371). مکارمالاخلاق، قم: شريف رضي.
طبرسي، فضلبن حسن، (1408ق)، مجمعالبيان في تفسيرالقرآن. بيروت: دارالمعرفة.
طبري، محمدبن جرير، (1418ق). تاريخ الطبري، بيروت: للمطبوعات.
عابدينينژاد، يعقوبعلي، (زمستان 1392). «سبک زندگي و شخصيت اخلاقي امام رضا (عليه السلام)». فقه و تاريخ تمدن، سال 10، شمارهي 38.
فارابي، ابونصر، (1991م)، آراء اهل المدينة الفاضلة، بيروت: دارالمشرق.
فاضل قانع، حميد، (1391). «نقش و جايگاه سبک زندگي در فرآيند شکلگيري تمدن نوين اسلامي». مجموعه مقالات پانزدهمين جشنواره بينالمللي پژوهشي شيخ طوسي، قم: مرکز بينالمللي ترجمه و نشر المصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم): 193- 173.
فاضل قانع حميد، (1392)، سبک زندگي بر اساس آموزههاي اسلامي. قم: مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما.
فضلالله، محمدجواد، (1428ق). الإمام الرضا (عليه السلام) تاريخ و دراسة. قم: الإسلامي.
کليني، محمدبن يعقوب. (1382). اصول کافي. تهران: اسوه.
کليني، محمدبن يعقوب. (1417ق). روضةالکافي. بيروت: دارالتعارف للمطبوعات.
کليني، محمدبن يعقوب. (1426ق). فروعالکافي. بيروت: للمطبوعات.
کوئن، بروس، (1380). مباني جامعهشناسي. مترجم غلامعباس توسلي و رضا فاضل، تهران: سمت.
گيدنز، آنتوني. (1387). تجدد و تشخص. مترجم ناصر موفقيان. تهران: ني.
لوبون، گوستاو، (1380). تاريخ و تمدن اسلام و عرب. مترجم محمدتقي فخرداعي گيلاني، تهران: دنياي کتاب.
مجلسي، محمدباقر، (1403ق). بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار. بيروت: دار احياء التراث العربي.
مصباح يزدي، محمدتقي، (1387). اخلاق در قرآن. نگارش و محقق محمدحسين اسکندري. قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني. (ره)
مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، (1383). الارشاد في معرفة حججالله علي العباد. مترجم و شرح هاشم رسولي محلاتي. تهران: فرهنگ اسلامي.
مهدويکني، محمدسعيد، (1386). «مفهوم سبک زندگي و گسترهي آن در علوم اجتماعي». تحقيقات فرهنگي، سال اول. شمارهي 1: 230- 199.
وات، مونتگمري. (1389). تأثير اسلام بر اروپاي قرون وسطي. مترجم و توضيح حسين عبدالمحمدي، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).
وبر، ماکس، (1374). اخلاق پروتستان و روحيهي سرمايهداري. مترجم عبدالمعبود انصاري. تهران: سمت.
هونکه، زيگريد، (1383). فرهنگ اسلام در اروپا. مترجم مرتضي رهباني. تهران: فرهنگ اسلامي.
منبع مقاله :
فصلنامه علمي- پژوهشي فرهنگ رضوي، سال سوم، شمارهي نهم، بهار 1394
حميد فاضل قانع (2)
آرمان فروهي (3)
چکيده
سبک زندگي، شامل مجموعهاي از رفتارها و الگوهاي کنش افراد بوده که معطوف به ابعاد هنجاري و معنايي زندگي اجتماعي است و از آنجا که آموزههاي ديني بر شکلگيري و تثبيت باورها، ارزشها، و هنجارهاي اجتماعي اثرگذارند، ميتوان گفت الگوهاي رفتاري پذيرفته شده در يک گروه اجتماعي، به ميزان زيادي متأثّر از آموزههاي ديني و گروههاي مرجع معرفي شده از سوي دين است. نمود آشکار سبک زندگي را ميتوان در حوزهي روابط اجتماعي جست که در اين زمينه، اسلام بهترين الگوي رفتاري را سيرهي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندان ايشان معرفي کرده است. در اين راستا، رفتار و گفتار امام رضا (عليه السلام)، به دليل شرايط خاص اجتماعي ايشان، مورد توجه نوشتار حاضر قرار گرفت. عصر امام رضا (عليه السلام) به علت قرار گرفتن در کانون زندگي ايرانيان و وجود حرم مبارکشان در ايران، مورد توجه بيشتري است و الگوگيري از سبک زندگاني ايشان به علت ارتباط روحي ميتواند اثر فراواني داشته باشد. مقالهي پيشرو با استفاده از روش کتابخانهاي و به شيوهي تحليلي- توصيفي به اين سؤال ميپردازد که امام رضا (عليه السلام) در زمينهي آراستگي، همياري، اخلاقگرايي و تعامل فرهنگي در ساحت نظري و عملي چگونه عمل کردهاند؟مقدمه
نگاهي گذرا به تاريخ نشان ميدهد که زندگي بشر در جوامع مختلف، هميشه بر اساس مجموعهاي از قواعد و مناسبات معين، نظم و نسق يافته و به طبع همواره ميتوان آن را واجد سبک دانست.بر اساس چنين رويکردي، بحث از سبک زندگي و الگوهاي نظاممند رفتاري، بحث تازهاي نيست و حتي در محافل و مجامع دانشگاهي نيز اين مبحث در قالب موضوعهاي کليتري مانند فرهنگ و تمدن، داراي قدمتي طولاني است. با توصيف بيان شده، جاي پرسش دارد که چرا اکنون سبک زندگي تا اين حد اهميت يافته و توجه بسياري را به خود جلب کرده است؟
واقعيت آن است که اقتضاي زندگي در جوامع مدرن و متکي بر فرهنگ و تمدن غربي، به تدريج الگوهاي خاصي را براي زندگي و رفتار ارائه کرده است. به زعم دانشمندان علوم اجتماعي، در يک قرن گذشته، شرايط جديد کار، توليد، انباشتگي کالاهاي مصرفي و همچنين فراهم آمدن زمان فراغت بيشتر براي بخش زيادي از اقشار جامعه، نشانهاي از تحول عميق اجتماعي و فرهنگي بوده است و شرايط نوين، الگوهاي رفتاري تازهاي را در زمينهي کار و فعاليت، مصرف و شيوههاي گذران اوقات فراغت ميطلبد که ميتوان آنها را در قالب عنوان کلي سبک زندگي مورد بررسي قرار داد.
به همين دليل، امروزه اصطلاح سبک زندگي (4) در ادبيات علوم اجتماعي، پيوندي تنگاتنگ با مجموعهاي از مفاهيم مانند فرهنگ، جامعه، رفتار، اخلاق، عقيده، شخصيت، هويت، طبقهي اجتماعي، سليقه و نياز دارد. حاصل اين رويکرد نيز خواسته يا ناخواسته، تلاشي گسترده براي معرفي، ترويج و تثبيت سبک خاصي از زندگي خواهد بود که خاستگاه آن، فرهنگ بيدين غربي و عقبهي معرفتي آن است.
روشن است که پذيرش منفعلانهي اينگونه از الگوهاي رفتاري براي جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزههاي اسلامي، توانايي تعريف و ترسيم سبک زندگي ديني و تبيين الگوهاي متناسب با آن را دارند، شايسته نبوده و بايد به اقتضاي فرهنگ ديني خود، به سبک زندگي اسلامي روي آورند. به ويژه آنکه ناکارآمدي تمدن بيدين غربي در پاسخگويي به نيازهاي چند بُعدي انسان آشکار شده و رصد تحولات جاري در جهان نيز نشانههاي افول و فرود اين تمدن را نمايان ساخته است.
تجربهي تاريخي بشر نيز نشان داده با پايان تمدني، زمينهي مناسبي براي شکوفايي تمدنهاي ديگر فراهم ميشود و جامعهي بشري که معمولاً در برابر تغيير و تحول عميق اجتماعي مقاوم است، در چنين وضعيتي با رضايتخاطر از دگرگوني و جايگزيني استقبال ميکند. در پرتو چنين فرصتي ميتوان با تکيه بر غنا و تعالي آموزههاي اصيل اسلامي، اين جايگزين را که همچون گنجينهاي ارزشمند و برگرفته از ميراث آسماني اسلام نزد مسلمانان نهفته است، هم خود بهتر بشناسيم و هم به جهانيان معرفي کنيم.
بازخواني و ژرفانديشي در آموزههاي اسلام، نشاندهندهي ظرفيت بالاي اين دين آسماني براي فرهنگسازي و ارائهي الگوهاي رفتاري مناسب است، زيرا انتزاعيترين لايههاي اعتقادي و معرفتي تا عينيترين سطوح رفتاري که امروزه با عنوان سبک زندگي از آن ياد ميشود، در چارچوب نظام معنايي اسلام جاي گرفته و در مسير تکامل و سعادت انسان مورد استفاده قرار ميگيرد.
در اين راستا، قرآن که مهمترين منبع آموزههاي اسلامي به شمار ميرود، سرشار از الگوهايي است که شيوهي زيست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفي ميکند و در پرتو آيات آن، سيرهي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز به عنوان اسوه و نمونهي عالي زندگي به تمام مسلمانان معرفي شده است.
همچنين روايتها و حکايتهاي فراواني از اهل بيت (عليهم السلام) در اختيار مسلمانان قرار دارد که با الهام از تعاليم نوراني قرآن کريم و در شرايط متفاوت اجتماعي، مصاديق متعددي از الگوهاي زندگي ديني را تبيين و معرفي کردهاند، به خصوص بهرهمندي برخي از دورههاي تاريخي از تمايزهاي ويژه فرهنگي، اجتماعي، سياسي و علمي، براي زمان حاضر که جامعهي اسلامي بار ديگر در دورهي گذار قرار گرفته، ميتواند دستاوردهاي بسيار مهمي را در پي داشته باشد.
اين مقاله به بررسي سبک زندگي امام رضا (عليه السلام) در ساحت عملي و نظري در چهار مقولهي آراستگي، همياري، اخلاقگرايي و تعامل فرهنگي ميپردازد تا الگويي براي مسلمانان باشد. دوران زندگي ايشان با توجه به قبول منصب ولايتعهدي و قرار گرفتن در کانون زندگاني ايرانيان ميتواند الگوي مناسبي به ويژه در زمينهي تعامل فرهنگي و اخلاقگرايي براي ايرانيان باشد.
تبيين الگوي سبک زندگاني امام رضا (عليه السلام) در زمينههاي يادشده در مقايسه با الگوهاي ارائه شدهي غربي از موضوعهاي بديعي است که کمتر به آن پرداخته شده است، اين مقاله ضمن تبيين مفهوم سبک زندگي و الگوهاي ارائهشده در اين زمينه، به بررسي الگوهاي رفتاري امام رضا (عليه السلام) که در دوراني مهم از تاريخ اسلام، نماد و الگوي ويژهي سبک زندگي اسلامي به شمار ميرود، پرداخته است.
دربارهي پيشينهي موضوع بايد گفت که تاکنون مقالهاي با عنوان سبک زندگي اسلامي در حوزهي روابط اجتماعي با الگوگيري از زندگاني امام رضا (عليه السلام) به چاپ نرسيده، البته مقالهها و کتابهاي متعددي دربارهي الگوي سبک زندگي به چاپ رسيده است که از جمله ميتوان به کتابهاي دين و سبک زندگي اثر محمدسعيد مهدويکني، اخلاق تربيتي امام رضا (عليه السلام) تأليف جواد محدثي و مقالههايي چون «سبک زندگي و شخصيت اخلاقي امام رضا (عليه السلام)» اثر يعقوبعلي عابدينينژاد اشاره کرد.
سبک زندگي ديني
سبک زندگي در حوزهي مطالعات فرهنگي به مجموعه رفتارها و الگوهاي کنش افراد که معطوف به ابعاد هنجاري و معنايي زندگي اجتماعي باشد، اطلاق ميشود. طبيعي است که بر اساس چنين رويکردي، سبک زندگي علاوه بر اينکه بر ماهيت و محتوايي خاص تعاملها و کنشهاي اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و مبين اغراض، نيتها، معاني و تفاسير فرد در جريان عمل روزمره است. نشاندهندهي کم و کيف نظام باورها و ارزشهاي افراد نيز خواهد بود (فاضل قانع، 1392، 9).چنين برداشتي از مفهوم سبک زندگي، علاوه بر اينکه پشتيباني جديدترين ديدگاههاي مطرح در اين عرصه را به همراه دارد (بورديو، 1390: 286 و 337؛ گيدنز، 1387: 120)؛ از قابليت خوبي براي بوميسازي مفهوم سبک زندگي بر اساس اقتضاهاي جامعهي اسلامي برخوردار است.
تمرکز انديشمندان بر شاخصهايي مانند الگوي مصرف، شيوهي گذران اوقات فراغت، الگوهاي مربوط به شيوهي تمرکز بر علاقهمنديها، آداب معاشرت، الگوهاي زندگي خانوادگي و بهداشت و سلامت، نشان ميدهد که مطالعات سبک زندگي حول يک محور عمومي با عنوان کلي «سليقه» (5) دور ميزند (مهدويکني، 1386: 216).
سليقه، امري ذهني است که در قالب تمايلها و ترجيحهاي رفتاري انسان جلوهگر شده و بدينترتيب، فرهنگ و اجزاي آنکه امري کلي و عمومي به شمار ميآيد، در پرتو اين تمايلها و ترجيحهاي برآمده از سليقه، فرديت پيدا کرده و هويت فرد را براي ديگران ترسيم ميکند (بورديو، 1390: 93).
بدينترتيب ميتوان فرهنگ يا خردهفرهنگ را خاستگاه سبک زندگي دانست (فاضل قانع، 1391: 180)؛ امّا روشن است که خود فرهنگ نيز متأثر از عوامل متعددي بوده که يکي از مهمترين اين عوامل، دين و آموزههاي وحياني است.
آموزههاي دين به عنوان ابزار جامع هدايت و راهبري بشر، در بسياري از موارد، حاکم بر باورها، ارزشها و هنجارهاي لازم براي جهتدهي و الگوبخشي به رفتار و کنش انساني است. در واقع، محدود نکردن دين به فهم زماني خاص، اعتقاد به تکامل فرهنگي و سهيم بودن ارادهي انسانها در آن و تبيين درست ارتباط ميان فرهنگِ متغير و دينِ ثابت، ما را به اين ديدگاه رهنمون ميشود که دين و آموزههاي وحياني آن ميتواند بخش مهمي از خاستگاه فرهنگ بشري را تشکيل دهد. پس در يک رابطهي طولي، دين، فرهنگ جامعه را شکل ميدهد و فرهنگ نيز به نوبهي خود، نظام و ساختار خاصي را براي زندگي فردي و اجتماعي تعريف ميکند که خود به عنوان سرچشمه و خاستگاه مجموعهي درهم تنيدهاي از الگوهاي خاص براي زندگي، يک کل منسجم و متمايز را در قالب سبک زندگي پديد ميآورد. البته سبک زندگي نيز به توسعه و نفوذ نظام معرفتي مبتني بر آموزههاي ديني ياري رسانده و تمايلها و ترجيحهاي برآمده از فرهنگ ديني را بارور ميسازد.
چارچوب نظري
برخلاف رويکرد کلاسيک جامعهشناسان که به توصيف سبک زندگي جاري افراد و گروههاي اجتماعي بسنده ميکنند (6)، با الهام از روشهاي برگرفته از آموزههاي ديني ميتوان گامي فراتر از توصيف نهاد و با تکيه بر اصول ثابتي که به اعتقاد ما در آموزههاي اسلامي وجود دارد، چارچوبي ارائه کرد که در محدودهي آن، به تجويز نيز بپردازيم، يعني با دخالت دادن مجموعهاي از باورها و ارزشها، به ترسيم و شکلگيري سبک خاص زندگي کمک کنيم. اين رويکرد دقيقاً همان شيوهاي است که از سوي پيامبران الهي پيگيري شده است. آنان از ابزار حاکميت باورها و ارزشهاي ديني براي ايجاد دگرگوني در سليقه و شيوهي انتخاب مردم، بهره ميگرفتند تا آنها با رضايتخاطر به اصلاح الگوهاي سبک زندگي خود اقدام کنند.امّا اينکه آموزههاي اسلامي را به عنوان معيار در نظر ميگيريم درصدد تجويز مفاهيم و شاخصهاي برگرفته از آن برميآييم، مبتني بر اين پيشفرض اساسي استوار است که جامعيت دين اسلام، همهي ابعاد و زواياي زندگي انسان را دربر گرفته و او را همواره در انتخاب مسير درست زندگي ياري ميکند. همين جامعيت باعث ميشود تا سبک زندگي ديني را لزوماً منحصر در يک نظام الگويي و رفتاري واحد ندانسته و در محدوده و چارچوب برآمده از اصول اسلامي، سبکهاي متعددي را بپذيريم.
سيرهي عملي پيامبر اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) در مواجهه با اصحاب خود نيز نشان ميدهد که ايشان، اختلاف سبک را ميپذيرفتند. (7)
پس، ارزشها و نگرشهاي همسان، لزوماً به سبک زندگي يکسان نميانجامد و با توجه به ويژگي انتخابگري که در سبک زندگي وجود دارد، ميتوان هر مجموعهي منسجمي از الگوهاي رفتاري برآمده از آموزههاي ديني را که در چارچوب معينشدهي دين قرار داشته باشد، يک سبک زندگي ديني به شمار آورد. مهم آن است که در فرآيند تعامل تمايلها و منابع (8)، از اين چارچوب خارج نشويم که البته در اين زمينه، توجه به گروههاي مرجع بسيار کارگشاست. (9)
گروههاي مرجع داراي دو کارکرد اصلي هستند: اول آنکه هنجارها، رويهها، ارزشها و باورهايي را به ديگران القا ميکنند و دوم آنکه معيارهايي را در اختيار کنشگران قرار ميدهند تا کنش و نگرش خود را بر اساس آن محک بزنند (صديق سروستاني و هاشمي، 1381: 150).
با توجه به اين نقش بيبديل، در فرهنگ اسلامي به ويژه در آموزههاي قرآني، به افراد و گروههاي خاصي به عنوان الگوي زندگي اشاره شده که در رأس آنها پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به عنوان برترين اسوه معرفي شده است:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛ قطعاً براي شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقي نيکوست براي آن کس که به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد ميکند» (احزاب/21).
روابط اجتماعي
روابط اجتماعي انسان که در قالب زندگي جمعي جلوهگر ميشود، علاوه بر آنکه نيازهاي انسان را بهتر و کاملتر تأمين ميکند (ابن خلدون، 1385، ج1: 77؛ طباطبايي، 1373: 79)، راه رسيدن انسان به سعادت را نيز هموارتر ميسازد (فارابي، 1991م: 117).پس انسان اجتماعي براي رسيدن به اهداف زندگي جمعي، بايد پايهها و ارکان جامعه را تثبيت و تقويت کند تا جامعهاي همبسته و متحد شکل بگيرد. به همين دليل، يکي از اهداف دين اسلام، تحکيم روابط اجتماعي انسانها در تمام سطوح و کاهش تضادها و تنشهايي است که نظم اجتماعي را به چالش ميکشد و تعهد افراد را نسبت به وظايف متقابل اجتماعي متزلزل ميکند. مسلمانان نيز بايد در شيوهي رفتار اجتماعي و روابط با همنوعان خود، از الگوهاي رفتار ديني تبعيت کنند تا ظهور اجتماعي دين کامل شود و درهاي برکت الهي بر جامعه گشوده شود (اعراف/ 96)(10)، البته بهترين راه براي رسيدن به اين مقصود، رجوع به سيرهي کساني است که قرآنکريم آنان را الگو و اسوه معرفي کرده است.
در اين راستا، الگوهاي رفتاري امام رضا (عليه السلام) که در دوراني مهم از تاريخ اسلام، نماد و الگوي ويژهي سبک زندگي اسلامي به شمار ميرود، پيوسته مورد توجه تاريخنگاران بزرگ مسلمان و غيرمسلمان بوده است.
اگرچه اتخاذ سياستهاي مبهم و پيچيده از سوي مأمون، خليفهي عباسي، موجب شد تا برخي گزارشهاي نادرست از وقايع زندگي امام رضا (عليه السلام) ارائه شود (11)، امّا واقعيتهاي مسلم تاريخي، از موفقيت و مقبوليت سبک زندگي و روابط اجتماعي آن حضرت در ميان جمع کثيري از مسلمانان آن روزگار حکايت ميکند. استقبال پرشور مردم و به ويژه نخبگان و فرهيختگان جامعه از امام (عليه السلام) در نيشابور (صدوق، 1383، ج2: 144) و همچنين هيجان و اشتياق طبقات مختلف اجتماعي در مرو، هنگام استقبال از ايشان براي برگزاري نماز عيد (مفيد، 1383، ج2: 373)، نمونههايي از دلبستگي عمومي جامعهي اسلامي به سيرهي اهل بيت (عليهم السلام) است که در آن روزگار در رفتار و گفتار امام عليبن موسيالرضا (عليه السلام) جلوهگر شد.
اين رفتار و الگوهاي برآمده از آن، داراي ابعاد، مراتب و لوازم متعددي است که در نوشتار پيشرو مجال توضيح تفصيلي آنها نيست. بنابراين ميکوشيم برخي از مهمترين ابعاد و لوازم روابط اجتماعي مبتني بر آموزههاي اسلامي را در رفتار و گفتار آن امام همام (عليه السلام) جستجو کنيم.
1. آراستگي
يکي از الگوهاي رفتاري برجسته در زندگي امام رضا (عليه السلام) توجه ويژه به آراستگي ظاهر در روابط اجتماعي و هنگام مواجهه با همنوعان است. روايتها و حکايتها نشان ميدهند که هرچند منش آن حضرت در خلوت و هنگام دوري از اجتماع، بيتوجهي به زخارف دنيا و اکتفا به سادهترين خوراک و پوشاک بود؛ امّا در روابط اجتماعي و هنگام حضور در ميان مردم، به وضعيت ظاهري و آراستگي خود توجه ويژهاي داشتند (صدوق، 1383، ج2: 192).از تلاش و جديت امام (عليه السلام) در اتخاذ اين روش، ميتوان به اين نکته رهنمون شد که آراستگي ظاهر افراد، نوعي تکليف اجتماعي براي احترام به ديگران است، زيرا اگر سيماي ظاهري انسان، آراسته، پاکيزه و موزون باشد چشم و دل مردم از ديدار انسان شادمان ميشود و اساس زندگي انسان که بر انس و همگرايي اجتماعي نهاده شده، بدينوسيله تقويت ميشود. شايد توجه به همين بُعد تکليفي موجب شده که امام رضا (عليه السلام) اهتمام به زيبايي ظاهري را داراي اجر معنوي دانسته (12) و ژوليدگي و عدم آراستگي را موجب خشم و غضب الهي معرفي کنند (مجلسي، 1403ق، ج76: 303).
آراستگي، علاوه بر آثاري که در روابط اجتماعي درونگروهي مؤمنان دارد، ميتواند داراي پيامدها و آثاري فراتر از جامعهي ايماني باشد، زيرا آراستگي و سيماي خوشايند مؤمنان، شکوه و زيبايي جامعهي اسلامي را در برابر ديگران به نمايش ميگذارد. به همين دليل، زماني که از امام رضا (عليه السلام) دربارهي پوشيدن لباسهاي زيبا ميپرسند، حضرت ميفرمايند: «أليس و تَجمّل؛ بپوش و زيبا بپوش» (حميري، 1417ق، حديث 1296: 286).
البته روشن است که ميزان توجه به آراستگي ظاهر، به ويژه در زمينهي لباس و پوشش، با سطح درآمد و زندگي عمومي مردم در جامعه مرتبط است. در گفتار و کردار امام رضا (عليه السلام) نيز اين توجه ويژه به اقتضاهاي زماني و مکاني و شرايط خاص اجتماعي را ميتوان به روشني مشاهده کرد. از برخي سخنان آن حضرت ميتوان دريافت که در عصر ايشان، برخي از اقشار جامعه انتظار داشتند ايشان نيز مانند زمان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) لباس بپوشند و بسان آن حضرت زندگي کنند؛ امّا امام هشتم (عليه السلام) با صراحت در پاسخ آنان به تفاوت دورهها، زمانها، اقتضاهاي هر زمان اشاره ميکنند (طبرسي، 1371: 98).
توجه به همين اقتضاهاي اجتماعي موجب شد که امام (عليه السلام) شانه زدن موها و محاسن، خضاب کردن موها، به دست کردن انگشتري و هر چيز ديگري را که بر آراستگي انسان ميافزايد (حسينيقزويني، 1387، ج2: 98- 107) مورد توجه قرار داده و ديگران را نيز به آن توصيه کنند تا جايي که خود، مرغوبترين و بهترين عطرها را سفارش ميدادند (کليني، 1426ق: 1178) و خوشبويي و استفاده از عطر را جزء اخلاق انبياي الهي برميشمردند (همان: 1175).
اين الگوي رفتاري علاوه بر بُعد ايجابي و ترويجي، نوعي مبارزهي منفي با برخي پندارهاي نادرست اجتماع نيز به شمار ميرود. امام رضا (عليه السلام) با اتخاذ اين روش نشان دادند که آراستن ظاهر، نافي و ناقض زهد واقعي نيست و تا جايي که آدمي، دلبسته و شيفتهي دنيا و زخارف آن نشود، ميتواند وضع لباس و خوراک خود را متنعمانه اداره کند (فضلالله، 1428ق: 102).
آنچه در فرهنگ اسلامي به عنوان دنيا نکوهش شده، تمام آن چيزهايي است که انسان را از ياد خدا غافل کند و رنگ و بوي معصيت داشته باشد (جوادي آملي، 1388: 240).
به عبارت ديگر، دنيا زماني که هدف اصلي انسان قرار بگيرد و سبک زندگي او را به گونهاي شکل دهد که او را از مقصود اصلي آفرينش دور کند مذموم است؛ امّا اگر به عنوان مقدمه و پل زندگي اخروي نگريسته شود، داراي ارزش مثبت خواهد بود. پس دليلي ندارد مؤمن خود را از نعمتهاي حلال و پاکيزهي الهي محروم سازد، زيرا خداوند اين نعمتها را نيافريده که مؤمن از آنها محروم و کافر، بهرهمند باشد؛ بلکه مؤمن به استفادهي از اين نعمتها اوليتر و شايستهتر است (ابن شعبه حراني، 1394ق: 256).
نقل شده است که گروهي از صوفيان نزد امام رضا (عليه السلام) آمده و با کنايه گفتند:
"مأمون با انديشهي خود دريافت که شما اهل بيت (عليهم السلام) از همهي مردم براي پيشوايي امت سزاوارتريد و از ميان اهل بيت (عليهم السلام)، تو از همه شايستهتري. از اينرو بر آن شد که امر خلافت را به تو بازگرداند. اکنون امت به پيشوا و رهبري نيازمند است که جامهاش خشن و طعامش ساده باشد. بر الاغ سوار شود و از بيمار عيادت کند (اربلي، 1426ق، ج3: 423؛ ابن صباغ، 1385: 389)."
امّا امام (عليه السلام) که زهد را در اين ظواهر نميجستند، فرمودند:
"يوسف که منصب پيامبري داشت قباي ابريشمي با دکمههاي زرد ميپوشيد و درمجلس فرعونيان بر پشتيهاي آنان تکيه ميزد. واي بر شما! جز اين است که از امام، قسط و عدل خواسته شود؟ اگر سخن گويد، راست گويد. اگر حکم کند، بر قاعدهي عدل و داد باشد. اگر وعده کند، انجام دهد؟ همانا خداوند لباس يا طعامي را حرام نفرموده است (همان: 389)."
امام (عليه السلام) که ذرهاي دلبستگي به دنيا ندارند و سلوک معنوي ايشان با زهد واقعي آميخته است هنگاميکه در خراسان بودند، در روز عرفه، همهي مال خود را ميان مردم قسمت کردند و در پاسخ کسي که گفت اين زيانکاري است، فرمودند: بلکه عين غنيمت است (ابن شهرآشوب مازندراني، بيتا، ج4: 361).
2. همياري
اساس نظام اجتماعي بر تعاون و همياري نهاده شده و بسياري از انديشمندان عقيده دارند فلسفهي زيست اجتماعي انسان، عدم توانايي در برآورده کردن تمام نيازهايش است. به خصوص هنگام بروز برخي از مشکلات و مخاطرههاي طبيعي، او به هيچوجه نميتواند خود را بينياز از ياري و کمک ديگران بداند (فارابي، 1991م: 117؛ ابن خلدون، 1385، ج1: 77).از اينرو، جوامع گوناگون همواره در هنگام بروز خطر و مشکلات خاص، به وسيلهي انواع و اقسام راهبردها و سياستهاي گوناگون از اعضاي خود حمايت ميکنند. اين سيرهي تاريخي بشر از سوي اسلام نيز امضا شده است.
يکي از دلايل اهميت همياري و تلاش همگاني براي تأمين رفاه عمومي در جامعه، افزايش انگيزه و روحيهي لازم و کافي براي حرکت همگان در مسير رشد، شکوفايي و سعادت بوده و تنها از اين راه، تمدني پايدار پديد ميآيد. به خاطر همين اهميت است که تمام اديان آسماني در تعاليم خود، بر اين اصل مهم در زندگي اجتماعي تأکيد کردهاند.
بر اساس اين اصل، هر انسان يا گروه توانمندي نسبت به افراد و گروههاي ناتوان اجتماعي تا مرز رسيدن آنان به توانايي کافي، داراي تکليف و مسئوليت اجتماعي است. اين همياري تا جايي ادامه دارد که همگان در انجام تکاليف فردي، اجتماعي و ديني خود از امکانات و آمادگي کافي بهرهمند باشند. يعني انسانهايي نيرومند، سالم، آراسته و استوار شوند و خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، وسايل رفاهي، آموزش و پرورش و رسيدن به ديگر آگاهيهاي لازم براي زندگي را در اختيار داشته باشند.
امام رضا (عليه السلام) در اين زمينه ميفرمايند: «خداوند، توانمندان و برخورداران را مکلف کرده است که نسبت به وضعيت درماندگان و گرفتاران به پا خيزند» (صدوق، 1383، ج2: 96).
روشن است که نوع عبارتپردازي اينگونه از آموزههاي اسلامي، به تکليف و مسئوليت بزرگ اجتماعي اشاره ميکند و نميتوان صرفاً آن را دستوري اخلاقي و استحبابي تلقي کرد (حکيمي، 1370: 242).
در تأييد اين دريافت ميتوان به ديدگاه ديگري از امام رضا (عليه السلام) اشاره کرد که در بيان الزامهاي مالي فراتر از زکات، به وظايف و مسئوليتهاي خانوادگي و اجتماعي اشاره ميکنند که از آيهي 21 سورهي رعد (13) استنباط ميشود (طبرسي، 1408ق، ج6: 444).
امّا اساس تأکيد آموزههاي اسلامي بر همياري و تعاون اجتماعي، مبتني بر اشتراک تمام انسانها در کرامت ذاتي و در مرحلهي بالاتر، برادري ايماني و ديني مسلمانان است. روشن است که چنين باوري در زندگي انسان و روابط افراد تأثير عميقي دارد. اين اثر را در مشي امام رضا (عليه السلام)، نيز به روشني مشاهده ميکنيم، آنجا که به تأسي از سيرهي پيامبرگرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، برترين مسلمان را کسي ميدانند که بيش از ديگران نسبت به همياري اجتماعي کوشاه بوده و خيرخواهترين افراد نسبت به برادران خود و جامعهي اسلامي باشد (صدوق، 1383، ج1: 284).
همچنين در انديشه و حديث رضوي، ياريرساني به مردم و گرهگشايي از کار آنان، جبران فعاليت در دستگاه حاکمان جور معرفي شده است. چنانکه در پاسخ به نامههاي متعدد يکي از اين افراد مينويسند:
"... از بيمي که در اين شغل برخورداري آگاه شدم. اگر ميداني که هرگاه مسئول کاري در حکومت شوي، بر اساس دستورهاي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) رفتار ميکني و دستياران و کاتبان تو از همکيشان تو خواهند بود و هنگاميکه مالي به دستت رسيد، بخشي از آن را به بينوايان مؤمن ميدهي تا بدان اندازه که خود مانند يکي از آنان باشي، کار تو در دربار سلاطين يا خدمت به برادران ديني جبران ميشود وگرنه خدمت در دربارها جايز نيست (کليني، 1426ق: 649)."
3. اخلاقگرايي
يکي از عوامل موفقيت هر دين و تثبيت پايههاي آن در جامعه، نفوذ شاخصها و ارزشهاي آن آئين در باور و انديشهي افراد جامعه و پذيرش عمومي و اجتماعي است. پس زماني که بيشترين افراد و جوامع يک عصر، آرمانهاي خود را در قالب آموزههاي يک دين خاص جلوهگر ببينند و به آن گرايش داشته باشند، بدون ترديد آن آيين در نقطهي اوج رشد و شکوفايي خود قرار ميگيرد. بنابراين، نفوذ باور در دل مردم، علاوه بر عقلانيت، ميتواند بر بُعد اخلاقي و عاطفي آن آموزهها متکي باشد.در همين راستا، بر اساس گزارشهاي تاريخي، عموم مردم و طبقات گوناگون جوامعي که به اسلام گرويدند، بيشتر مجذوب فضائل و مکارم اخلاقي اين دين شدند، به خصوص سيره، رفتار خاص و اخلاقگرايي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) که در رفتار پيروان ايشان نيز اثر گذاشت، باعث گرايش افراد به دين اسلام بود.
قرآن کريم نيز به اين ويژگي خاص پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله و سلم) اشاره کرده است:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ پس به [برکت] رحمت الهي به آنان نرمخو [و پرمهر] شدي و اگر تندخو و سختدل بودي قطعاً از پيرامون تو پراکنده ميشدند. پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه. در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصميم گرفتي، بر خدا توکل کن زيرا خداوند توکلکنندگان را دوست ميدارد (آل عمران/ 159).
«لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ؛ قطعاً براي شما پيامبري از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد. به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است» (توبه/ 128).
تأکيد آموزههاي اسلامي بر رعايت اخلاق در روابط اجتماعي، حتي در پيروزيهاي گستردهي مسلمانان پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز اثرگذار بوده و مسلمانان تنها با تکيه بر نيروي نظامي هيچگاه نميتوانستند با اين سرعت و گستردگي به قلمرو وسيع آن روز خود دست يابند (لوبون، 1380: 141 و 146- 145).
روابط اجتماعي مبتني بر مکارم اخلاقي به روشني در سيرهي امامان معصوم (عليهم السلام) و به ويژه در سبک زندگي امام رضا (عليه السلام) قابل مشاهده است، چنانکه دربارهي مشي اخلاقي آن ايشان گفته شده:
هيچگاه با سخنان خود کسي را آزار نميدادند. تا سخن کسي به پايان نميرسيد، سخن نميگفتند و گفتار او را قطع نميکردند. حاجت هيچکسي را در صورت قدرت و توانايي رد نميکردند. در حضور ديگران به چيزي تکيه نميدادند و پاي خود را نزد کسي دراز نميکردند. با خادمان و کارگزاران به نرمي سخن ميگفتند. هيچگاه از بدنشان بوي بد استشمام نميشد. صدايشان را به حالت قهقهه بلند نميکردند بلکه تبسم ميکردند (صدوق، 1383، ج2: 197).
حضرت، علاوه بر توجه و توصيهي ويژه نسبت به روابط درون خانواده و اينکه پاداش تلاش براي برآوردن نيازهاي خانواده را برتر از مجاهدت در راه خدا معرفي ميکردند (کليني، 1426ق: 636)، در بُعد اجتماعي نيز هيچ کاري را همچون احسان به مردم دوست نداشتند و به هر فقيري در حد توان کمک ميکردند (ابن شهرآشوب مازندراني، بيتا، ج4: 360).
مهمانان زيادي به خانهي امام (عليه السلام) ميآمدند و ايشان خود به آنان خدمت ميکردند (حر عاملي، 1414ق، ج24: 316).
اخلاقمداري، در عين اشراف علمي، شرايطي را فراهم آورده بود که خانهي حضرت لبريز از خيل مشتاقان و شيفتگان سبک زندگي و الگوهاي رفتاري ايشان بود (ابن شهرآشوب مازندراني، بيتا، ج4: 334)؛ امّا امام (عليه السلام) به اين ميزان نيز بسنده نکرده، در تاريکيهاي شب، خود به سراغ نيازمندان جامعه رفته و به ايشان اتفاق ميکردند و در اين الگوي رفتاري تاحدي کوشا بودند که ايشان را «کثيرالمعرفة و الصدقة» معرفي کردند (صدوق، 1383، ج2: 198).
اوج فروتني و مردمداري امام هشتم (عليه السلام) را از اين گزارش تاريخي ميتوان دريافت که مردي در حمام از ايشان خواست تا بدنش را مالش دهند و حضرت با فروتني پذيرفتند. هنگاميکه ديگران آن مرد را متوجه کردند و امام (عليه السلام) را شناخت، با اضطراب و پريشاني پوزش طلبيدند؛ امّا حضرت با ادامهي کار، آن مرد را در مقابل شماتت ديگران دلداري دادند (ابن شهرآشوب مازندراني، بيتا، ج4: 362).
چنين الگوي رفتاري، بازتاب روشني از اين آموزهي ديني است که تمام انسانها با يکديگر برابر بوده و برتري، تنها با معيار تقوا به دست ميآيد. به همين دليل مشاهده ميکنيم که امام رضا (عليه السلام) هيچ تفاوتي ميان خود و بردگان و غلامان خويش جز به کردار نميبينند و غير از عمل، همهي امتيازها و نابرابريهاي اجتماعي را منتفي ميدانند. اگر بر سفرهي غذا، همهي غلامان و حتي دربان و ميرآخور را در کنار خود مينشانند و با آنان به مهرباني سخن گفته و انس ميگيرند (صدوق، 1383، ج2: 170). براي تبيين و ترويج همين آموزهي والاي ديني و تلاش براي حفظ کرامت انسان است.
قرآن کريم با صراحت به کرامت ذاتي و تکويني انسان و برتري او بسياري از موجودات اشاره کرده است:
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً؛ و به راستي ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم، آنان را در خشکي و دريا [بر مرکبها] برنشانديم، از چيزهاي پاکيزه به ايشان روزي داديم و آنها را بر بسياري از آفريدههاي خود برتري آشکار داديم (اسراء/ 70).
بيشک مقصود، بيان حال انسانهايي بوده که با قطعنظر از کرامت الهي و قرب و فضيلت روحي خاص براي بعضي از افراد بيان شده است (طباطبايي، 1397ق، ج13: 165؛ مصباح يزدي، 1378، ج3: 414؛ جوادي آملي، 388: 285).
دين مبين اسلام بر اساس کرامت ذاتي انسان، تمام افراد را برابر و يکسان معرفي کرده و ملاک و معيار برتري را تنها در کرامت اکتسابي انسان ميداند که آن هم بر اساس رشد و ارتقاي ايمان و تقواي هر فرد تعيين ميشود:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ؛ اي مردم ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يکديگر شناسايي متقابل حاصل کنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست. بيترديد خداوند، داناي آگاه است (حجرات/ 13).
بر اساس اين آموزه، جنس انسانها و نژاد آنها خلق خداست و نبايد موجب تفاخر يا تحقير باشد. تفاوت انسانها در شکل، قيافه و نژاد، فعل حکيمانهي خدا براي تعارف و شناسايي انسانها نسبت به يکديگر است. با تکيه بر چنين مبنايي است که پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، به عنوان مصلح اجتماعي تلاش ميکردند تا ارزشهاي جامعه را جهتدهي و اصلاح کنند (کليني، 1417ق، حديث 203: 154؛ حر عاملي، 1414ق، ج20، حديث 25055: 68).
روشن است که چنين انديشهاي نميتواند صرفاً تصوري ذهني باشد، بلکه لوازم و آثاري واقعي و ملموس در پي خواهد داشت، چنانکه يکي از همراهان امام رضا (عليه السلام) در سفر به خراسان نقل ميکند:
"روزي وقتي سفرهي غذا را براي ايشان گستردند، حضرت تمام خدمتگزاران را جمع کردند. به ايشان گفتم: فدايت شوم، آيا بهتر نيست براي اينان سفرهي جداگانهاي گسترده شود؟ امام (عليه السلام) فرمودند: خدا و مادر و پدر همهي ما يکي است و پاداش افراد به عمل آنها بستگي دارد. هرکس عملش بهتر، نزد خداوند مقربتر است، هرچند غلام سياه باشد (مجلسي، 1403ق، ج49: 101)."
4. تعامل فرهنگي سازنده
اسلام با تکيه بر ارزشهايي مانند برابري و برادري، همزيستي مسالمتآميز با اهل کتاب، تعليم و تعلم و ترک تعصب قومي و مذهبي، زمينهي شکلگيري و رشد تمدني با درونمايههاي غني را فراهم ساخت که خدمات و تأثيرهاي چشمگير آن، حتي امروز نيز بر فرهنگ و تمدن بشري پرتو افکنده است (وات، 1389: 16؛ هونکه، 1383: 420- 419).امّا يکي از مهمترين عناصر اثرگذار بر رشد سريع تمدن اسلامي، توجه ويژهي مسلمانان به عنصر ارتباط با ديگر فرهنگها و تمدنها بود. عنصر ارتباط، همواره يکي از اصول مهم در شکلگيري، گسترش و نيز انتقال فرهنگ و تمدنها به شمار ميرود. آموزههاي اسلامي نيز به پديدهي تعامل فرهنگي با ديگران به ديدهي مثبت مينگرند (14). برخي از پژوهشگران غربي هم که تمدن اسلامي را مورد بررسي قرار دادند، با صراحت اعلام ميکنند: «پيشرفت يا عقبماندگي اقوام مختلف ... به مناسبات آنان با ساير ملل در طول تاريخ خويش مربوط ميشود» (بارتلد، 1383: 13).
همچنين روشن است که در پيشگرفتن سياست رياضت فرهنگي و نبود تعامل فرهنگي سازنده با ديگران، موجب خامي، رکود، سکون و عدم تکامل فرهنگ ميشود، چنانکه اعراب پيش از ظهور اسلام، به سبب سکونت در باديه و کوچ مداوم به مناطقي که دور از فرهنگهاي مجاور بودند، به نوعي از عزلتگرايي فرهنگي دچار شده و بيشتر در بدويت فرو رفته بودند (شکويي، 1389: 155)، امّا ظهور اسلام، اين جامعه را دگرگون و متحول ساخت.
گرايش ذاتي دين اسلام به جهاني شدن (15)، اقتضا ميکند که آموزههاي اسلامي از حداکثر نفوذ در ساير فرهنگها و همچنين از همپوشاني کافي با شاخصهاي اساسي فرهنگ در هر جامعهاي برخوردار باشد. اين مهم، توسط محکمات و اصول ثابتي که در دين اسلام بر آنها تکيه و تأکيد شده است تأمين ميشود.
به عبارت ديگر، ميتوان آموزههاي اساسي اسلام را وجه مشترک تمام اديان توحيدي دانست (16). امّا در قبال ساير اندوختههاي مادي و معنوي فرهنگها و آيينها نيز آموزههاي اسلامي نه تنها رويکرد امتناعي نداشته، بلکه هرگاه عناصر فرهنگي و تمدني جوامع بشري بر پايههاي عقل و خرد استوار بوده و با نگرش توحيدي سازگاري داشته، از سوي اسلام پذيرفته شده و برخي از موارد نيز با حفظ عناصر مثبت و سازندهي آن در چارچوب اسلامي بازسازي شده است.
درواقع، اسلام به دليل برخورداري از پشتوانهي معرفتي غني، هرگونه تحول فکري مثبت و مبتني بر عقل سليم را تشويق کرده و هيچگاه به خاطر ترس از تضعيف جايگاه خود در برابر تحولات فرهنگي، به محافظهکاري روي نياورده است (صدر، 1379: 49).
بنابراين، ويژگي خاص تعامل اسلام با ساير فرهنگها در اين است که مسلمانان تلاش ميکردند با تکيه بر عناصر بنيادين آموزههاي اسلامي و در چارچوب الگوي توحيدي اسلام، به گزينش عناصر فرهنگي و تمدني ساير جوامع اقدام کنند. بهرهمندي از آموزههاي اسلامي از چنين الگوي مترقي و کارآمد موجب شده است تا آيين اسلام همواره و به آساني با مقتضيات و شرايط زماني و مکاني سازگار شده و با اطمينان لازم و کافي، پيروان خود را به تعامل فرهنگي گسترده با ساير تمدنها و فرهنگها دعوت و از اين راه، خود را به عنوان آييني فراگير و جهانگستر معرفي و تثبيت کند.
به عبارت ديگر، در آموزههاي اسلامي و به خصوص قرآن کريم، توانمندي خاصي وجود دارد که ميتواند انسان را تا فرجام تاريخ، هدايت و راهنمايي کرده و دستاوردها و اندوختههاي مادي و معنوي بشر را در چارچوب کلان اسلامي، جهتدهي کند. شايد بتوان همين نکته را دليل ختم نبوت پس از ظهور اسلام دانست.
به کارگيري الگويي که ذکر آن گذشت، لوازم مهمي دارد. يکي از آنها، مدارا و تحمل ديني و اجتماعي است. در همين راستا، اسلام، دين سهل و سمح و رحمت و رأفت معرفي شده و در تعاليم و دستورهاي خود، اصل را بر آسانگيري و سهولت قرار داده است.
در قرآن کريم نيز توصيه شده است در مواجهه با ديگران، عفو، صفح و مدارا رعايت شود.
وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و سرمايهداران و فراخدولتان شما نبايد از دادن [مال] به خويشاوندان، تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند. بايد عفو و گذشت کند، مگر دوست نداريد خدا بر شما ببخشايد و خدا آمرزندهي مهربان است (نور/ 22).
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ اي کساني که ايمان آوردهايد، در حقيقت برخي از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمايند، از آنان برحذر باشيد و اگر ببخشاييد، درگذريد و بيامرزيد و به راستي خدا آمرزندهي مهربان است (تغابن/ 14).
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ؛ و ما آسمانها و زمين و آنچه را که ميان آن دو است جز به حق نيافريدهايم و يقيناً قيامت فراخواهد رسيد پس به خوبي صرفنظر کن» (حجر/ 85).
«فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى؛ و با او سخني نرم گوييد شايد که پند پذيرد يا بترسد» (طه/ 44).
حال با توجه به توضيحهاي بالا ميتوان نگاه دقيقتري به دوران زندگي امام رضا (عليه السلام) و اقتضاهاي آن داشت. آن دوران، با گسترش حداکثري قلمروي حکومت اسلامي مقارن و زماني بود که متوليان ساير اديان، تلاش گستردهاي را براي صيانت دين و مذهب خود در برابر اسلام و حقانيت آن آغاز کرده بودند. به همين دليل، سفراي آييني و هيئتهاي مذهبي گوناگون و متعددي به پايتخت جهان اسلام آمده و با انديشمندان مسلمان به بحث و مناظرهي اعتقادي و عقيدتي ميپرداختند. سيره و الگوي رفتاري امام رضا (عليه السلام) در اين حوزه، چارچوب و اساس روابط سازنده و شايستهي بينالمللي را نشان ميدهد.
احتجاجها و مناظرههاي عقيدتي امام (عليه السلام) با سران مذاهب و نمايندگان مجامع ديني عصر خود، آنچنان مستحکم و موافق بوده که اعترافهاي متعدد مخالفان را در پي داشته است و تسلط ايشان بر مباني کلامي اسلام و مهارت در مناظره با دشمنان اعتقادي را نشان ميدهد. ثامنالحجج (عليه السلام) با تلاش گسترده، چارچوب مشي اسلامي در ميانهي افراط و تفريط گروههاي گوناگون اعتقادي، علمي و مذهبي را ترسيم کرده و همواره بر بهرهگيري اصولي از آموزههاي قرآني و سيرهي نبوي تأکيد ميکردند. حديث سلسلةالذهب نيز که در نيشابور و در حضور جمع کثيري از مردم و کاتبان حديث مطرح شد، دقيقاً در همين راستا قابل ارزيابي است و اهميت توجه به نظام معنايي توحيدي را در تعاملهاي فرهنگي و دوري از افراط و تفريط اعتقادي نشان ميدهد. نکتهي مهم آن است که تکثر فرهنگي (ذهبي، 1422ق: 20) پديد آمده در جامعهي آن روز، نه تنها از سوي امام رضا (عليه السلام) مورد نکوهش قرار نگرفت؛ بلکه تلاشها و اقدامهاي ايشان در راستاي تبيين چارچوب فکري روشن و صريح آموزههاي اسلامي، تعامل سازنده با رهبران و نمايندگان فکري ملل و نحل مختلف و شرکت در مجالس بحث و مناظره که عموماً از سوي مأمون برگزار ميشد، نشان ميدهد امام (عليه السلام)، فضاي پديدآمده را به نفع جامعهي اسلامي و پيشرفت و ارتقاي آن دانستهاند.
طبيعي است که آغاز فرآيند توسعهي علمي و فرهنگي در هر جامعهاي ميتواند آسيبهايي را در پي داشته باشد، چنانکه در جامعهي اسلامي آن روز نيز محافل علمي، آکنده از آراء و نظريههاي صحيح و سقيم شده و انديشمندان مسلمان در پارهاي از مسائل دچار حيرت و سرگرداني شدند. به همين دليل، امام رضا (عليه السلام) فارغ از انگيزههاي دستگاه حاکم عباسي، از فضاي پديدآمده استقبال کرده و همزمان با ورود دانشمندان ساير بلاد و عالمان اديان ديگر به مرکز جهان اسلام، در مناظرهها و مباحثههاي آنان شرکت کردند و با دفاع عقلاني و منطقي خود از مباني ناب اسلامي، همهي طرفهاي گفتگو را به اشتراک در اين روش، وادار کردند که نتيجهي قهري آن نيز بسته شدن راه مغالطه و سفسطه در مناظرهها بود. بدين ترتيب، امام رضا (عليه السلام) به جامعهي علمي عصر خود آموختند که در بررسي افکار و انديشههاي گوناگون، خردورزي پيشه کنند تا در پرتو آن به روشني سره را از ناسره بازشناسند و انديشهها و مذاهب باطل را شناسايي کنند.
البته مواجهه و تعامل با اديان و فرق مذهبي، نيازمند تسلط کامل بر مباني فکري و اعتقادي آنان است تا بتوان با اطلاع و اشراف درست نسبت به مباني آنان، به بحث و مناظره پرداخت. از ويژگيهاي عالم آل محمد (عليه السلام) نيز تسلط کامل بر کتابهاي ساير آيينها بود که هنگام مناظره کاملاً آشکار ميشد (صدوق، 2009م، باب 65: 529- 503؛ مجلسي، 1403ق، ج49: 100) و به شهادت دوست و دشمن، در آن زمان، کسي برتر و دانشمندتر از ايشان نبود (همان؛ ابن اثير شيباني جزري، 2003م، ج6: 326).
اين اطلاع و آگاهي کامل چنان بود که حضرت با استفاده از متون و کتابهاي مورد قبول اديان، بر نبوت پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) استدلال ميکردند و در اين زمينه هيچ راه فراري براي طرف مقابل مناظره باقي نميگذاشتند (صدوق، 2009م: 543).
بدين ترتيب، مشي مبتني بر آموزههاي اسلامي که از سوي امام رضا (عليه السلام) پيگيري ميشد و توجه به واقعيتهاي اجتماعي، از آن حضرت چنان الگويي براي آحاد مسلمانان ساخته بود که تمام نقشههاي مأمون براي کنترل و کاهش توجه جامعه به ايشان را نقش بر آب ساخت (همان).
رويکرد مذکور ميتواند براي ما در عصر حاضر گوياي اين درس باشد که در حوزهي تعامل و رابطه با ساير جوامع، مذاهب و گروههاي فکري نبايد سياست انقباضي در پيش گرفت و جامعهي اسلامي را به جامعهاي گريزان از تعامل با جهان معاصر تبديل کرد. بلکه بايد از تعامل با جهان اسلام استقبال کرده و بکوشيم با فعال کردن محافل علمي و فکري جامعهي خود در چارچوب نظام معنايي توحيدي، انديشه و منش اسلامي خود را به جهانيان عرضه کنيم.
نتيجهگيري
مجموعهي الگوهاي رفتاري که سبک زندگي را پديد ميآورند، متأثّر از تمايلها و ترجيحهاي فردي و گروهي است که به تدريج شخصيت افراد و هويت گروههاي اجتماعي را شکل ميدهند. امّا اين سليقهي فردي يا گروهي، نامحدود نبوده و در چارچوب معيني که توسط ارزشها و هنجارهاي فرهنگي ترسيم ميشوند، گزينههاي خاصي را مورد توجه قرار ميدهد. از سوي ديگر، خود فرهنگ، ارزشها و هنجارهاي آن در جامعهي ديني به ميزان بسيار زيادي متأثّر از باورهاي آييني و آموزههاي آن خواهد بود.بدينترتيب، سبک زندگي در جامعهي دينمدار، به صورت کاملاً طبيعي ريشه در نظام معنايي توحيدي و آموزههاي وحياني خواهد داشت و الگوهاي رفتاري که گروههاي مرجع مورد تأييد دين ارائه ميکنند، ساختار سبک زندگي را در آن جامعه ميسازند.
بر اين اساس، در جامعهي اسلامي نيز بايد آن دسته از الگوهاي رفتاري مورد توجه باشند که توسط آموزههاي اسلامي به ويژه تعاليم قرآني، توصيه شدهاند. در اين زمينه، الگوها و اسوههاي معرفي شده از سوي قرآن، به ويژه پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندان مطهر ايشان که از هر پليدي به دور هستند (احزاب/ 33) (17)، بهترين الگوهاي رفتاري را براي سبک زندگي، به خصوص در حوزهي روابط اجتماعي که از ظرافت و پيچيدگي خاصي برخوردار است، به ما ارائه ميکنند.
همپوشاني حداکثري ويژگيها و شرايط برخي از دورههاي زندگي اهل بيت (عليهم السلام) با شرايط و اقتضاهاي معاصر، ميتواند يکي از دلايل تمرکز و توجه ويژه به الگوهاي رفتاري اهل بيت (عليهم السلام) در آن زمان خاص باشد. به همين دليل، قرار گرفتن جامعهي اسلامي معاصر در دورهي گذار تاريخي و فرهنگي موجب ميشود تا با توجه به سبک زندگي اهل بيت (عليهم السلام) در دورهاي مانند عصر زندگي امام رضا (عليه السلام) از اهميت بيشتري برخوردار شود.
در همين راستا، الگوهاي رفتاري حضرت در حوزهي روابط اجتماعي و در سطوح گوناگون خانوادگي، درونگروهي آييني و مذهبي، رابطه به پيروان ساير اديان و مذاهب و تعامل فرهنگي با ديگران ميتواند قالب روابط اجتماعي و سمت و سوي الگوهاي رفتاري جامعهي اسلامي معاصر را سامان دهد.
آنچه در اين نوشتار آمده، تنها بخش اندکي از لوازم، مراتب و ابعاد سبک زندگي برگرفته از الگوهاي رفتاري امام رضا (عليه السلام) بوده و کار تفصيلي در اين زمينه از توان و تخصص يک فرد يا مجموعهاي محدود خارج بوده و نيازمند ايجاد طيف گستردهاي است. راهي طولاني بايد پيموده شود که البته حاصل آن تصويرهايي از جامعهي مطلوب اسلامي بر اساس آموزههاي ناب ديني خواهد بود که اگر به جهانيان عرضه شود، خريداران و مشتاقان بسياري خواهد داشت که اکنون در خلأ اين الگو، راه گم کرده و به سمت و سوهاي ديگري روانه شدهاند.
امام رضا (عليه السلام) به آراستگي روحي و ظاهري سفارش ويژه داشتند که آراستگي انديشه، گفتار و رفتار از مظاهر آراستگي روحي و مورد توجه امام (عليه السلام) است. شرايط عصر امام رضا (عليه السلام) که حضور انديشهها و فرق مختلف را ميطلبيد، الگوگيري در زمينهي تعامل فرهنگي با ملتها، فرق و گروهها را مورد توجه قرار ميدهد.
پينوشتها:
1. استاديار گروه تاريخ دانشگاه پيام نور قم 2. دانشآموخته حوزهي علميه قم و کارشناسارشد جامعهشناسي 3. کارشناس ارشد تاريخ اسلام دانشگاه خوارزمي
4. Lifestyle
5. Taste
6. براي مثال ميتوان به پژوهشي از ماکس وبر، (1920- 1864م) اشاره کرد. او با تأکيد بر منش پارساييبخشي از جامعهي پروتستانها که موجب پرهيز از مصرف تجملي و در نتيجه، انباشت سرمايه و سازماندهي عقلاني توليد ميشد، تأثير يک عامل فرهنگي برآمده از دين را بر نظم اقتصادي و اجتماعي جامعهي مدرن توصيف کرده است (رک؛ وبر، 1374).
7. تفاوتهاي موجود در سبک زندگي و الگوهاي رفتاري سلمان و ابوذر که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ميان ايشان عقد برادري بسته و هر دو را بارها مورد ستايش قرار داده بودند، نمونهي خوبي است. ما به هيچوجه در سيرهي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نميبينيم که به سلمان توصيه کرده باشند مانند ابوذر زندگي کند و از آن طرف روايت شده که اگر ابوذر از قلب سلمان آگاه ميشد، بيشک، او را نفي ميکرد (کليني، 1382: ج1: 455). تفاوت الگوهاي رفتاري امامان معصوم شيعه (عليهم السلام) در شرايط متفاوت اجتماعي نيز گوياي همين مدعا است.
8. تمايلها و ترجيحهاي فردي و جمعي، جهت کنش را تعيين ميکند و منابع در دسترس که در پيوند با عوامل ساختاري، فرصتهاي زندگي را پديد ميآورند، بستر بروز کنش را فراهم ميسازند.
9. گروههاي مرجع در اصطلاح جامعهشناسي به مجموعههاي انساني برخوردار از ويژگيهاي خاص از حيث پايگاه هنجار و نقش اطلاق ميشود که افراد براي داوري يا ارزيابي خود، آنها را به عنوان معيار و ميزان، مورد توجه قرار داده و بر اساس آن، بينش، گرايش و کنش خود را شکل ميدهند (کوئن، 1380: 138)
10. وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛ و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً برکاتي از آسمان و زمين برايشان ميگشوديم ولي تکذيب کردند پس به [کيفر] دستاوردشان [گريبان] آنان را گرفتيم.»
11. براي مثال ميتوان به گزارش طبري و ابن اثير از واقعهي شهادت امام رضا (عليه السلام) (طبري، 1418ق، ج7: 470؛ ابن اثير، 2033م، ج6، 351) و نيز تحليل احمد امين دربارهي پذيرش ولايتعهدي مأمون از سوي ايشان (فضلالله، 1428ق: 192- 191) اشاره کرد.
12. حسنبن جهم ميگويد: «نزد امام رضا (عليه السلام) رفتم. ايشان موهايشان را رنگ سياه زده بودند. گفتم: فدايت شوم، با رنگ سياه، موهايتان را رنگ کرديد؟ فرمودند: إِنَّ فيِ الخضابِ أجراً. و الخِضابَ و التَّهيئَةَ مِمّا يزيدُاللهُ في عِفَةِ النِّساءِ...» (کليني، 1426ق: 1157). در اين کلام امام (عليه السلام) به دو موضوع اشاره شده است: اول، اجر معنوي آراستگي؛ دوم، ارزش اجتماعي و تکليفي آن. به عبارت ديگر، امام هشتم (عليه السلام) با تکيه بر پيامدهاي اجتماعي آرايش و آراستگي ظاهر، از جمله تحکيم بنيان خانواده و افزايش پاکدامني همسران، آن را مستوجب اجر و پاداش دانستهاند.
13. وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده ميپيوندند و از پروردگارشان ميترسند و از سختي حساب بيم دارند.»
14. شايد بتوان در اين زمينه به يک قاعدهي کلي قرآني اشاره کرد که در اين مسئله نيز ميتواند مورد توجه قرار بگيرد: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ: (همان) کساني که به سخن(ها) گوش فرا ميدهند و از نيکوترين آن پيروي ميکنند، آنان کساني هستند که خدا راهنماييشان کرده و فقط آنان خردمندان هستند» (زمر/ 18).
15. اين نکته را ميتوان از آيهي 19 سورهي انعام دريافت کرد، آنجا که ميفرمايد: «... وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ...؛ و اين قرآن بر من وحي شده تا به وسيلهي آن شما و هرکس را که (اين قرآن به او) ميرسد هشدار دهم».
16. قرآن کريم در اين زمينه ميفرمايد: «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ...؛ براي شما از دين مقرر کرد آنچه را که نوح را بدان سفارش کرده و آنچه را به سوي تو وحي کرديم و آنچه را که ابراهيم، موسي و عيسي (عليه السلام) را بدان سفارش کرديم.» (شوري/ 13).
17. وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ و در خانههايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاي خود را آشکار مکنيد. نماز برپا داريد و زکات بدهيد خدا و فرستادهاش را فرمان بريد. خدا فقط ميخواهد آلودگي را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاک و پاکيزه گرداند.
منابع تحقيق : قرآن کريم
ابن اثير شيباني جزري، مبارکبن محمد، (2003م)، الکامل في التاريخ، بيروت: دار و مکتبة الهلال.
ابن خلدون، عبدالرحمن، (1385). مقدمه ابنخلدون. مترجم محمدپروين گنابادي، تهران: علمي و فرهنگي.
ابن شعبه حراني، حسنبن علي، (1394ق). تحفالعقول عن آل الرسول (عليه السلام)، بيروت: للمطبوعات.
ابن شهرآشوب مازندراني، ابوجعفر محمدبن علي، (بيتا)، مناقب آل ابيطالب (عليه السلام)، مصحح سيدهاشم رسولي محلاتي، قم: علامه.
ابن صباغ، عليبن محمد. (1385). الفصول المهمة في معرفةالائمة. قم: المجمع العالمي لأهل البيت (عليهم السلام).
اربلي، عليبن عيسي، (1426ق). کشفالغمة في معرفة الائمة. قم: مجمع جهاني اهل بيت (عليهم السلام).
بارتلد، واسيلي ولاديمير، (1383). فرهنگ و تمدن اسلامي. مترجم عباس بهنژاد. تهران: اميرکبير.
بورديو، پيير، (1390). تمايز- نقد اجتماعي قضاوتهاي ذوقي. مترجم حسن چاوشيان، تهران: ثالث.
جواديآملي، عبدالله، (1388). اسلام و محيط زيست. محقق و نظم عباس رحيميان، قم: إسراء.
حرعاملي، محمدبن حسن، (1414ق)، تفصيل وسائلالشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة. قم: آلالبيت لاحياءالتراث.
حسينيقزويني، سيدمحمد، (1387). موسوعة الامام الرضا (عليه السلام). قم: وليالعصر (عج) للدراسات الاسلامية.
حکيمي، محمد، (1370). معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي. مشهد: بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي.
حميري، عبداللهبن جعفر، (1417ق)، قربالإسناد، قم: الثقافة الاسلامية لکوشانپور.
ذهبي، عباس، (1422ق). الإمام الرضا (عليه السلام) سيرةٌ و تاريخ. قم: الرساله.
سيدرضي، (1370). نهجالبلاغة. مترجم سيدجعفر شهيدي، تهران: انقلاب اسلامي.
شکويي، حسين، (1389). ديدگاههاي نو در جغرافياي شهري. تهران: سمت.
صدر، سيدموسي، (1379). اسلام و فرهنگ قرن بيستم. مترجم علي حجتي کرماني. تهران: کتاب آوند دانش.
صدوق، محمدبن عليبن حسينبن بابويه، (1383). عيون اخبارالرضا، قم: الحيدرية.
صدوق، محمدبن عليبن حسينبن بابويه، (2009م)، التوحيد. تعليق و توضيح علامه مجلسي. بيروت: دار و مکتبة الهلال.
صديق سروستاني، رحمتالله و سيدضياء هاشمي، (1381). «گروههاي مرجع در جامعهشناسي و روانشناسي اجتماعي با تأکيد بر نظريههاي مرتن و فستينگر». نامه علوم اجتماعي، شمارهي 20: 167- 149.
طباطبايي، سيدمحمدحسين، (1373). قرآن در اسلام. تهران: الإسلامية.
طباطبايي، سيدمحمدحسين، (1397ق). الميزان في تفسيرالقرآن، تهران: الاسلامية.
طبرسي، حسنبن فضل، (1371). مکارمالاخلاق، قم: شريف رضي.
طبرسي، فضلبن حسن، (1408ق)، مجمعالبيان في تفسيرالقرآن. بيروت: دارالمعرفة.
طبري، محمدبن جرير، (1418ق). تاريخ الطبري، بيروت: للمطبوعات.
عابدينينژاد، يعقوبعلي، (زمستان 1392). «سبک زندگي و شخصيت اخلاقي امام رضا (عليه السلام)». فقه و تاريخ تمدن، سال 10، شمارهي 38.
فارابي، ابونصر، (1991م)، آراء اهل المدينة الفاضلة، بيروت: دارالمشرق.
فاضل قانع، حميد، (1391). «نقش و جايگاه سبک زندگي در فرآيند شکلگيري تمدن نوين اسلامي». مجموعه مقالات پانزدهمين جشنواره بينالمللي پژوهشي شيخ طوسي، قم: مرکز بينالمللي ترجمه و نشر المصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم): 193- 173.
فاضل قانع حميد، (1392)، سبک زندگي بر اساس آموزههاي اسلامي. قم: مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما.
فضلالله، محمدجواد، (1428ق). الإمام الرضا (عليه السلام) تاريخ و دراسة. قم: الإسلامي.
کليني، محمدبن يعقوب. (1382). اصول کافي. تهران: اسوه.
کليني، محمدبن يعقوب. (1417ق). روضةالکافي. بيروت: دارالتعارف للمطبوعات.
کليني، محمدبن يعقوب. (1426ق). فروعالکافي. بيروت: للمطبوعات.
کوئن، بروس، (1380). مباني جامعهشناسي. مترجم غلامعباس توسلي و رضا فاضل، تهران: سمت.
گيدنز، آنتوني. (1387). تجدد و تشخص. مترجم ناصر موفقيان. تهران: ني.
لوبون، گوستاو، (1380). تاريخ و تمدن اسلام و عرب. مترجم محمدتقي فخرداعي گيلاني، تهران: دنياي کتاب.
مجلسي، محمدباقر، (1403ق). بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار. بيروت: دار احياء التراث العربي.
مصباح يزدي، محمدتقي، (1387). اخلاق در قرآن. نگارش و محقق محمدحسين اسکندري. قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني. (ره)
مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، (1383). الارشاد في معرفة حججالله علي العباد. مترجم و شرح هاشم رسولي محلاتي. تهران: فرهنگ اسلامي.
مهدويکني، محمدسعيد، (1386). «مفهوم سبک زندگي و گسترهي آن در علوم اجتماعي». تحقيقات فرهنگي، سال اول. شمارهي 1: 230- 199.
وات، مونتگمري. (1389). تأثير اسلام بر اروپاي قرون وسطي. مترجم و توضيح حسين عبدالمحمدي، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).
وبر، ماکس، (1374). اخلاق پروتستان و روحيهي سرمايهداري. مترجم عبدالمعبود انصاري. تهران: سمت.
هونکه، زيگريد، (1383). فرهنگ اسلام در اروپا. مترجم مرتضي رهباني. تهران: فرهنگ اسلامي.
منبع مقاله :
فصلنامه علمي- پژوهشي فرهنگ رضوي، سال سوم، شمارهي نهم، بهار 1394
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}