رويكرد استراتژيك به اخبار آخرالزمان(1)
رويكرد استراتژيك به اخبار آخرالزمان(1)
1. استراتژي براي ظهور
از مشرق زمين مردمي قيام ميكنند و زمينهسازي براي حكومت امام مهدي(ع) خواهند نمود.1
تهية مقدمات براي سيطرة حاكميت و ظهور حضرت صاحب(ع)، لاجرم داراي برنامه و استراتژي خواهد بود كه از قضا حكمت روايات بسياري پيرامون آخرالزمان حوادث قبل ظهور را روشن مينمايد.
1ـ1. جهت صدور اخبار آخرالزمان
قريب به ششهزار روايت پيرامون مهدويت و آخرالزمان از زبان معصومين(ع) در موسوعهها جمعآوري شده است.2 با تورّقي ساده، سهم بزرگي از اين مجموعه را دربارة مشخصات و مختصات آخرالزمان، ظهور و پس از ظهور مييابيم.
سؤال اساسي اين است كه اين همه اخبار براي چيست؟ ترسيم دوران پيش از ظهور از جنبههاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... موقعيت جبهة حق و باطل در هنگام ظهور و مختصات پس از ظهور با اين بسط و گسترش به چه منظور است؟ اگر فقط براي «دادن اميد» يا «باوراندن قطعيت آن» و مانند اينها بود با جملاتي كوتاه اما مكرر مثل «يملأ الأرض قسطاً و عدلاً» «كما ملئت ظلما و جورا» نيز به دست آمده است و اين همه بازكاوي در زواياي زندگي بشر را نميخواست. به علاوه چه بسا اين همه تنوع در عبارات و حوادث متفاوت و ... مخل به آن جلوه نمايد! سؤال وقتي جديتر ميشود كه ميبينيم نحوي ديگر از استفاده از روايات به نام «توقيت» را خود معصومين(ع) در ضمن همين روايات به طور حتمي و قطعي محكم سد كردهاند. دستهاي از روايات با مضمون مشترك «وقتگذاران دروغ ميگويند» در اين مجموعة بزرگ روايي قرار گرفته است. اگر از اين پيشگوئيها و اخبار و اوصاف نميتوان «وقت ظهور» را بدست آورد و صرفاً هم براي اميد و قطعيت صادر نشدهاند ـ به خصوص كه به ادلة متفاوت، معتقديم كه از ناحيه معصوم(ع) فعل لغو سرنميزند ـ اين سؤال بيشتر آشكار ميشود كه، جهت صدور اين روايات چيست؟
در يك تقسيمبندي اولي اين بخش از روايات مهدويت (يعني اخبار آخرالزمان) را ميتوان به دو بخش تقسيم كرد: اخبار نشانهگذار و اخبار استراتژيك.
الف ـ اخبار نشانهگذار: اخبار نشانهگذار كه اغلب سياق پيشگويي دارند رواياتي هستند كه براي نشانهگذاري مسير حق و باطل صادر شده است.
اين مطلب از گذشته سابقه داشته است، مثلاً وقتي عمار در ساخت مسجد نبوي جدّ و جهد ميورزيد و برخي راحتطلبان بر او سنگ بيشتر بار ميكردند. در جواب كسي كه گفت: اينگونه عمار را ميكشيد! پيامبر(ص) فرمود: «عمار را قوم طاغي ميكشند!»؛ و از آن پس عمار پرچم شد و نشانه. هر جا عمار شمشير ميزد مقابل او طاغي قلمداد ميشد يا وقتي پيامبر(ص) عايشه را از سگهاي حوأب بيم داد، سگها نشانهاي شدند براي جريان باطلي كه عايشه در آن بود.
در اخبار آخرالزمان نيز اين اخبار نشانهگذار را ميشود يافت. از باب نمونه برخي از اخبار كه نشانههاي حتمي ظهور را ميشمارد داراي اين كاربرياند. براي مثال ادعاي مهدويت قبل از صيحة آسماني محكوم به كذب است چون موعود واقعي نشانهگذاري شده است.
ب ـ اخبار استرتژيك: بخش قابل توجهي از اين اخبار كاربري بالاتري دارند و آن استراتژيسازي است. استراتژي به اين معنا كه همة امكانات، داراييها و استعدادها در مسيري خاص براي هدفي خاص مديريت شود. منظور از استراتژي در اينجا اين است كه با توجه به هدفي خاص كه از سوي خبر غيبي به دست آمده امكانات را بسيج نماييم چنانكه يوسف صديق چنين كرد. رؤياي شاه وقتي نزد او صادق جلوه ميكند و ميفهمد هفت سال پس از اين، قحطي در پيش است از اين خبر استراتژي ميسازد و از شاه ميخواهد او را خزانهدار كند و هفت سال بكارند و سيلو كنند.3 اين مطلب در خُرد و كلان مطرح است؛ براي نمونه به حسب روايات پس از ظهور، امام عصر(عج) گنبد و مناره مساجد را ويران كرده، مساجد را مثل زمان نبوي بنا مينمايد.4 به فرض صحت صدور و دلالت اين روايات، انسان خيّري را فرض كنيد كه ميخواهد براي مسلمين وقف نموده و عليالقاعده آرزويش اين است كه تا ظهور امام عصر(عج) بلكه تا قيامت مسجد او برپا باشد و ياران حضرت در آن نماز بگذارند.
آيا اگر اين خبر را شنيد، هزينة خود را خرج چيزي ميكند كه به دست امام عصر(عج) ويران شود؟ آيا اين خبر از زخارف مساجد و معماري اضافي آنها نكاسته و بر طرحي براي اداره و رونق آن نميافزايد؟! اين نمونهاي از كاربري استراتژيك از اخبار آينده است.
1ـ2. سيرة استراتژيسازي از اخبار غيبي
قرآن در ضمن بيان سيرة انبيا، از اين واقعيت نيز پرده برميدارد. غير از آنچه دربارة حضرت يوسف گذشت از كشتيسازي نوح در بيابان بيآب كه مبتني بر خبر غيبي بود و هم از اعمال چندگانة خضر نبي در سورة كهف و ... ميتوان مثال آورد كه چگونه داشتن معلومي از غيب منجر به برنامهريزياي خاص براي آتي شده است.
با مثال آوردن از خضر ممكن است اين خلط صورت گيرد كه خضر يك استثنا بوده و حتي ساير اوليا مكلف نبودهاند بر اساس علم غيب خود عمل نمايند و مثلاً قصاص قبل از جرم كنند!
اما بين اين مطلب و برنامهريزي و اخذ تصميم و استراتژيسازي مبتني بر اخبار غيبي از آينده فرق جدّي وجود دارد. علم غيب نسبت به آينده تكليف انسان به ظاهر در اكنون را تغيير نميدهد، لذا مثلاً سيدالشهدا(ع) عليرغم علم سابق بر بيعتشكني كوفيان به حسب ظاهر حجت برايش تمام است و بايد به آن بيعت ظاهري توجه نمايد و به سمت كوفه برود. اما اين منافاتي ندارد كه براي آيندهاي كه در راه است، با توجه به آن علم غيبي برنامهاي بريزد. از اينرو صلح امام مجتبي(ع) در روايت، به عمل خضر در شكستن كشتي آن خانوادة فقير تشبيه شده است، در حالي كه ميدانيم امام حسن(ع) مثل خضر مأمور به عمل به باطل نبوده است، لكن وظيفة او در «حال» و «ظاهر» يك چيز است و وظيفه او در قبال «فردا» و «باطن» چيز ديگر. لذا به حسب ظاهر حجت كافي براي صلح وجود دارد و ميپذيرد. در حالي كه با چشم ديگر فردا را ميبيند و اين صلح را مقدمة قيام حسيني قرار ميدهد.
يكي از مثالهاي عالي براي زمينهسازي و استراتژي داشتن براي پديدهاي در آينده، تمهيدات الهي و استراتژي ابراهيم جهت بعثت خاتمالانبيا در مكه است. ابراهيم(ع) پدر اديان توحيدي است. بنا به وعدة الهي قرار است نبوت و امامت در نسل و ذريه او باشد. از او دو فرزند (اسحاق و اسماعيل) پديد ميآيد اما نبوت در شاخه اسحاقي دنبال ميشود. يعقوب (اسرائيل) فرزند اسحاق و سپس پيامبران بني اسرائيل: يوسف، داود، سليمان، موسي، عيسي(ع).5
ابراهيم در يك برنامة عجيب، هاجر و اسماعيل را به سرزمين مكه ـ كه بيآب و علف است ـ ميآورد.
آنجا كعبه را بنا ميكند، در حالي كه قبل و بعد از اين عمل تا قرون بعدي همچنان بيتالمقدس قبله است. آنجا دست به دعا بلند و « لسان صدقٍ في الآخرين» از خدا ميخواهد. اين دعاي پر رمز و رازي است: «لسان صدق» در «آخرالزمان!» خداوند كه وعدة استخلاف بندگان صالح را توسط بني اسرائيل دنبال ميكرد و آنها را فضيلتها بخشيده بود به علت نافرمانيها و عهدشكني، عهد خويش را از آنها برميدارد. آخرين پيامبر خدا در اين قوم ـ عيسي(ع) ـ احساس كفر در آنها مينمايد و خداوند از جمله به او وعده ميدهد كه كافران از بنياسرائيل تا قيامت زبون و زير دست قرار گيرند.6
اگر فرداي تاريخ را نميديديم كار خليلالرحمان در چند قرن قبل عبث و لغو جلوه ميكرد، اما اينجا آن استراتژي ـ عمارت كعبه و قرار دادن نسل اسماعيل در آنجا ـ كاركرد خود را نشان ميدهد. نبوت از شاخة اسحاقياش به شاخة اسماعيلي منتقل ميشود. پس از مدتي طولاني، آخرين پيامبر الهي از نسل او در مكه ظهور ميكند كه لسان صدق توحيد ابراهيمي در آخرين و هويت مستقل دين الهي را برپا كرده، كعبهاي كه بناي ابراهيم است را قبله قرار ميدهد. اين نمونهاي از برنامهريزي اخذ استراتژي با توجه به علم سابق الهي و سروش غيبي او براي آينده است. جالب اينكه غير از خليل خدا و اوصيائش برخي دشمنان نيز با اطلاع از اخبار غيبي در انتظار اين بعثت به آنجا كوچ كرده و حوادث بعثت آن نبي را رصد ميكنند، بهطوري كه قرآن در چند جا ميفرمايد: «پيامبر را ميشناسند همانگونه كه بچههاشان را»7.
چنين چيزي را در سيره ائمه معصومين(ع) براي تمهيد مقدمات و اخذ استراتژي براي ظهور خاتمالاوصيا مييابيم. يك نمونه از آن زمينهسازي، تأسيس شهر قم است. شهر قم كه هنگام فتوحات خلفا ويران شده بود در سال 94 هجري به دست اعراب قبيله اشعري كه مجبور شده بودند به علت عقايد شيعي خود كوفه را ترك كنند بازسازي شد. بنابراين شعبهاي از جامعه شيعي اوليه كوفه و قديميترين پايگاه شيعه در ايران شد كه مدت زماني طولاني به عنوان يك كوچنشين عربي ماهيت خود را حفظ كرد. با دقت در روايات و دستورات اهلبيت(ع) ميبينيم تأسيس اينچنيني قم يك استراتژي براي حفظ تشيع و زمينهسازي براي ظهور حضرت حجّت(ع) است.
اين كوچ به دستور امامان بوده و عالماني بزرگ مثل زكريا بن آدم بدانجا گمارده شده، فاطمه معصومه(س) به هنگام بيماري در ساوه دستور انتقال به قم ميدهد (سال 201 هجري) تا در آنجا دفن شود. اين شهر از عصر صادقين به اين سو مورد تمجيد واقع ميشود «آشيانة اهلبيت» «حرم اهلبيت» «مصون از گزند جباران» و دهها تعابير اينچنيني.
از بخش ديگر اخبار، اين استراتژي كشف ميشود آنجا كه در وجه تسمية قم ـ به عربي يعني: قيام كن ـ ميفرمايد:
اهل آن با حضرت قائم(عج) قيام كرده، او را ياري ميكنند.
در آخرالزمان علم از كوفه كوچ ميكند و در شهري به نام قم سر در ميآورد و معدن علم و فضل ميشود به طوري كه مستضعفي در دين در تمام زمين باقي نميماند و اين نزديك ظهور قائم ماست.8 و پس از احياي قم با تركيب شيعي و گماردن عالمان برجسته و تشويق خاصان شيعه به سكونت در آن براي ساختن پايگاهي مهم در آخرالزمان است كه اگر از نگاه متجزّي و بريده به روايات به نگاه جامع و مرتبط روي آوريم به خوبي خود را هويدا مينمايد.
اصل توجه به اخبار غيبي و پيشگوييها سابقة درازي دارد. وقتي خليفة دوم، شام را فتح كرد از جمله به تفحص درباره دجال پرداخت. آيتالله العظمي حكيم هم از امام موسي صدر خواست تا در سوريه دربارة سفياني تحقيق نمايد... اما عجيب اينكه اينگونه كارها در چشم ميآيد اما مواجهه استراتژيك برخي از بزرگان دين با اخبار آخرالزمان به چشم نيامده و هرگز تئوريزه نشدهاند.
حكم ميرزاي شيرازي دربارة تحريم تنباكو يك مواجهة كاملاً استراتژيك است كه ريشه در فردانگري دارد. اولاً به جاي واژگان فقهي واجب و حرام از واژگان كلامي ـ اعتقادي استفاده ميكند. ثانياً مستقيماً بر سر اعتقاد به مهدويت دست مينهد. نه تنها نفرمود: اليوم استعمال توتون و تنباكو حرام و گناه نابخشودني است. بلكه حتي نفرمود: استعمال آن در حكم جنگ با اسلام و رسولالله است. بلكه فرمود: «در حكم محاربه با امام زمان(عج) است». اين حكم يك پيشفرض كلامي تاريخي معلوم دارد. چه نسبتي است ميان تسلط اجنبيها بر اقتصاد ايران شيعي با محاربه با امام عصر(عج)؟! پاسخ به اين پرسش فراتر از «تطبيق قاعدة نفي سبيل» بر مورد است و لاجرم موقعيت ايران شيعي در قبال نصرت حضرت ولي عصر(عج) را پيش ميآورد. همچنين وقتي امام خميني(ره) مسئولان جمهوري اسلامي را توجه ميدهد كه «انقلاب ما محدود به ايران نيست انقلاب مردم ايران نقطة شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است»،9 يك تبيين استراتژيك ارائه ميدهد. ايشان در دنباله مسئولان را تكليف ميفرمايد: «مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظهاي مسئولان را از اين وظيفهاي كه بر عهده دارند منصرف كند خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد بايد دولت اسلامي تمام سعي و توان خود را در ادارة هر چه بهتر مردم بنمايد و اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلامي است منصرف كند».10 خطر بزرگ و خيانت سهمگين چيست؟ آيا در حدّ تخلف از قوانين راهنمايي حرام است؟ يا آن هنگام استراتژيك اين وظيفة زمينهسازي را موجب شده و تخلف از آن خيانت به آرمان الهي و آرزوي اولياي الهي تلقي شده است تئوريزه كردن اين نگاه امروز يك ضرورت حياتي است.
1ـ3. دو بايستة مهمّ استراتژيك براي ظهور
براي يافتن استراتژي كارآمد جهت مواجهه با ظهور حضرت حجت(عج) دو گام اصلي را بايد برداشت: اول، يافتن مختصات همه جانبة ظهور با توجه به اخبار معتبر معصومان. دوم، استراتژي مؤثر با نظريه اين مختصات از يك سو و نظر به امكانات بالفعل و بالقوة جهان اسلام ـ بهويژه تشيع ـ از سوي ديگر.
گام برداشتن در چنين طريقي اگر به يك گفتمان تبديل شود و مورد توجّه خبرگان و نخبگان جامعة اسلامي قرار گيرد بركات فراواني را براي حال و آيندة جامعه خواهد داشت.
مختصات ظهور و پس از ظهور، كشف سيماي جهان پيش روست از اين رو مترقي و پيشرفته بودن هر فكر، جريان و ايدهاي متناسب با نسبت آن فكر و جريان با جهان پيش رو خواهد بود. اين نظام ارزشگذاري اجتماعي، اقبال و ادبارهاي عمومي را عرضه خواهد كرد. اقلّ منفعت چنين ارزش گذارياي خروج از غربزدگي مزمن جهان اسلام و بيارزش شدن آرمانهاي ارتجاعي يا اكنون زدة روشنفكري ميباشد، كه اين خود، هويت و استقلال ملي ـ مذهبي را در پي خواهد داشت. ازباب «تعرف الأشياء بأ ضدادها» به يك مثال عيني در تاريخ معاصر توجه نماييد. بيش از 200 سال است كه ايرانيان با تمدن غرب آشنايند. در تمام اين 200 سال، جريان و جنبشي اجتماعي ـ سياسي در پي اخذ و تمسك از اين تمدن بوده است. گرچه اين جريان تاريخي يك طيف به حساب آمده، بنابراين شدت و ضعف غرب زدگي در آنها به يك ميزان نبوده و بالتبع قرائتها و مدلهاي اعتصام و تمسك به غرب نيز در اين دو قرن متفاوت بوده است، اما اين واضح است كه در دهههاي معاصر، در نوبتهايي، اين جريان به مطالبهاي اجتماعي ـ سياسي بدل شده است و در هر دورهاي همة سرمايههاي ملي ـ معنوي را به خود مشغول نموده است ـ چه در جانب اثبات چه در جانب نفي ـ وقتي تنها راه پيشرفت و ترقي رسيدن به اتوپياي غرب قلمداد و اين تصوّر از لايههاي فكري ـ فرهنگي به لايههاي اجتماعي ـ سياسي جامعه كشيده شود، تبديل به يك مطالبة اجتماعي ميشود و هزينههاي بسيار ميگيرد. ادبيات و هنر از آن تأثير ميگيرد به طوري كه از آن پس فيلمها, رمانها و تصنيفها، آرمان دمكراسي ليبرال و لوازمش گوهر مقصودشان ميشود. در ساختار قدرت و نهادهاي مدني، اصطلاحات سياسي شعار ميشود و به عنوان نمونه، عليرغم دهها مشكل معيشتي مردم, استاندارد هر 10 نفر يك روزنامه، دنبال ميشود. حتي تمرين دموكراسي به مدارس راه مييابد و يك برنامة ملي ميگردد. همة لوازم دموكراسي ليبرال در اقتصاد، حقوق و سياست تئوريزه ميشود و از همه بدتر با معيار قرار گرفتن مدرنيزم و آرمان جديد دست په پيرايش دين ميرود و قرائاتي متناسب با مدرنيزم از دين عرضه ميشود. متدها و مدلهايي مثل قبض و بسط تئوريك شريعت، هرمنوتيك، وحدت متعالي اديان, اجتهاد مدرن و … براي آشنايان به اين جريان شناخته شده است. حال اگر گفتمان مهدويت به عنوان يك رويكرد اجتماعي ـ فرهنگي، نه صرفاً كلامي ـ تاريخي يا فردي ـ معنوي بر جامعه سايه اندازد و در پرتو آن مختصات جهان پيش رو يافته شود آيا چنين تزهايي مترقي و رو به جلو و پيشرفته تلقي ميشوند؟ آيا تمدني كه در سطح كلان دارد دوران اضمحلال خود را طي ميكند اتوپيا و آرمان بخشي از جامعه شيعي قرار ميگيرد و بهترين استعدادها و امكانات را صرف خود مينمايد؟
درگفتمان مهدويت به جاي تمرين دموكراسي ـ اين شرك مشاع و ظلم بالسويه ـ عدالت خواهي به دانشآموزان ميباورانيم. به جاي حقوق اومانيستي بشر, تكاليف الهي و اخلاقي اسلامي مطالبة مردمان ميگردد و هنر و ادبيات، آموزش و پرورش و حقوق و سياست و اقتصاد همه از جهان پيشرو تأثير ميگيرد و در يك كلام به جاي «عصري كردن دين» به ديني كردن عصر كه در آينة فردا هويداست كمر ميبنديم.
2. پيشنيازهاي فكري ـ فرهنگي
2ـ1. جمع بين اعتقاد به تقدير علمي و عيني خداوند با زمينه سازي
بيترديد از ديرزمان، وفاق بين فاعليّت تامّ الهي و اختيار انساني و هم جمع بين تقدير و قضاي الهي با برنامه ريزي و تدبير انساني دغدغة دينداران بوده است. حتي براي عموم مردم، گاه اين مسئله به شكل سئوال و گاه شبهه در آمده و ذهن متكلمان و فيلسوفان بسياري را به خود مشغول كرده است. از طرفي درك تفصيلي مطلق حق ـ امرٌ بين الامرين ـ دركي آسان و زودرس نيست. از سوي ديگر اهل ايمان معمولاً تفكر تفويضي را لايق ايمان نمييابند، پس لاجرم قاطبة مردم به تفكر جبري نزديكترند؛ به خصوص كه در جهان اسلام تفكر اشعري با رويكرد جبرگرايانه بيشتر از معتزلي بين عامة مردم شايع و در سطوح فرهنگ راه يافته است.
در زندگي معمولي ـ هم در ساحت فردي و هم اجتماعي و هم كلان ـ كه افراد و سياستمداران از جنبة فاعليّت تامّ الهي و تقدير علمي و عيني جهان توسط خداوند, غفلت دارند به راحتي برنامهريزي و تدابير كوچك و بزرگ براي فرد و جامعه شكل ميگيرد. اما مشكل پروژة استراتژي براي ظهور اين است كه لنگة ديگرش بر همان بعد مغفول تكيه دارد و ميخواهد به تقدير علمي و عيني جهان و فاعليّت تامّ الهي توجه داده، مبتني بر آن ـ كه در اخبار غيبي انعكاس يافته ـ
دست به برنامهريزي براي فردا و خلق استراتژي براي ظهور برند. اگر بگوييم همين نقش عمدهاي در عدم استفاده استراتژيك از اخبار آخرالزمان داشته است اغراق نكردهايم. چون چنين جايگاهي براي استراتژيسازي براي ظهور موجب ميشود بحث از قضا و قدر و اختيار از حاشيه به متن بيايد و كاربران را وارد چالش نمايد. صورت كلامي ـ فلسفي دادن به اين چالش به طور خلاصه اين چنين است:
در خلق استراتژيها براي فردا بر اساس اخبار غيبي به دنبال چه هستيم؟
لابد دنبال آماده شدن براي ياري حق و جلوگيري از دشمنان در دشمني و مانند آن هستيم. اين از دو حال خارج نيست: يا موفق ميشويم يا نميشويم و هر دو باطل است. بدين بيان, جلوة موفقيت، به عقب افتادن ظهور است چون اتفاق دجال و فتنهاش بايد بيفتد… به عقب افتادن ظهور هم نقض غرض ماست چون منظور از استراتژيها و زمينهسازيها،
جلو انداختن ظهور بود نه تأخير آن اما اگر موفق نشويم يعني عليرغم برنامهريزي و تلاش, نتيجه همان بشود و آن فتنه بيايد و تخريبهايش را به بار نهد، در اين صورت كار عبث انجام دادهايم. فكر و عمل و سرمايههاي بسياري را بدون نتيجه هزينه كردهايم پس استراتژي سازي مبتني بر اخبار غيبي ـ كه حاكي از تقدير الهي است ـ يا به نقض غرض، يا به لغو و عبث ميانجامد. اين برداشتي غلط از سنت تقدير الهي و زمينه سازي انساني است واقعاً ميتوان موفق شد و هيچ نقض غرضي هم رخ ندهد، بلكه ظهور ـ كماًو كيفاً ـ جلو افتد.
بدين بيان:
الف ـ برنامهريزي و تدابير انساني از سوي دوست و دشمن به مثابة ماده (به معناي فلسفي) براي پذيرش صورت (قضاي الهي) از جانب خداوند است.
صورت, همان ظهور و مواجهة نهايي حق و باطل و فرجام خاصّ آن است كه انشاء الهي است. ماده يعني برآينده همة تلاشهاي خوبان و بدان كه ظرف و محلّ پذيرش اين صورت و موضوع فاعليّت تامّ الهي است.
ب ـ اعتقاد به بداء الهي، يعني امكان تغيير در كمّ و كيف ظهور
بدين معنا، وقت و زماني كه در لوح محو و اثبات براي ظهور مقرّر شده قابل تغيير و عقب و جلو افتادن است. غير از وقت, موقعيت جناح حق و باطل, ميزان قدرت ياري و دشمني نيز لايتغير نيست و قابليت و ضعف دارد. از اين رو دو نتيجة مهم در فرازهاي بعد به دست ميآيد.
ج ـ يك سوية زمينه سازي, پيرامون ياري امام(ع) است. در اين سويه, فعاليت ما ـ كه به مثابة مادة ظهور است ـ لااقل ميتواند منجر به تعجيل ظهور، يعني بداء در كمّ ظهور گردد. افاضة صورت ظهور از سوي خداوند نيازمند پيدايش نصابي از ياري و محافظت در خوبان است. اگر آن نصاب زودتر حاصل شود، از اين حيث ظهور تسريع ميشود و اگر نه به تأخير ميافتد. در واقعيت عيني نيز ميدانيم ظهور موسي بن عمران براي نجات بني اسراييل به خاطر تلاش آنها 400 سال تعجيل شد و فرج آل محمد(ص) تاكنون چند بار به تأخير افتاده است.
اسحاق بن عمار از امامصادق(ع) روايت ميكند كه: «اين امر وقت معيني داشت و آن سال 140 بود اما شما افشا كرديد و خداوند آن را به تأخير انداخت».11 از اين رو خلق استراتژي براي تأمين نصاب (هر چه باشد) يك تكليف منتظران است. پس آنچه به ترتيب عمومي شيعه و درنتيجه زودتر حاضر شدن افراد اصلي و كليدي ـ كه به عدد لشكريان بدرند ـ و هم كارهايي كه به تسريع تشكيل پرچمهاي هدايت و ياري در يمن و … شود ( اگر نصاب ظهور باشد) ميتواند باعث تعجيل ظهور گردد.
د ـ سوية ديگر زمينهسازي, شناسايي و آمادگي در مقابله با فتنة دشمنان امام عصر(ع) است كه اين هم با لازمة ديگر بداء جفت ميشود. از ديگر لوازم بداء اين بود كه قدرت بالفعل دشمن در حين ظهور نيز قابل تغيير است. مثلاً سفياني، يك قدر معين و غير قابل تغيير از قدرت مخاصمه با حضرت حجت(عج) ندارد.
آمادگي قبلي و تهيّأ ياران ميتواند از اين قدرت بكاهد و كمي تهيّأ آنها (عليرغم تأمين نصاب و بالتبع رخ دادن ظهور) ميتواند مشتقهاي بيشتري براي جنود حق در حين ظهور و پس از آن داشته باشد.
فرق بين اين مطلب با فراز قبل اين است كه حدي خاص از دشمني و جحود، و هم دوستي و خلوص نصاب رخ دادن ظهور در تقدير الهي است. اينجا بداء در وقت ظهور (كمّ ظهور) قابل تصور است. علم تفصيلي به ميزان و بهويژه به مصداق اين نصاب آنقدر كه به تعيين وقت ظهور بينجامد، در دست ما نيست از اينرو، تعيين وقت (توقيت) و برنامهريزي براي ظهور در وقت معين صورت نميپذيرد و ممنوع شده است.
اما غير از نصاب در ماده (دوست و دشمن) براي پذيرش نشئه ظهور, كمال و نقصي بالاتر از حدّ نصاب هم تصور دارد. از ديگر لوازم بداء، تغيير در اين كيفيت است. براي مثال خروج سفياني با ميزاني از دشمني، لازمة ظهور است. عبدالملك بن اعين ميگويد، نزد امام باقر(ع) سخن از قائم(ع) به ميان آمد، من گفتم اميدوارم كه ظهور نزديك باشد و سفياني دركار نباشد. امام(ع) فرمودند: «به خدا قسم او حتمي است و چارهاي از آمدن او نيست».12
اما اينكه قدرت دشمني او و ابراز و امكانات دشمني او چقدر باشد؟ چيز ثابت و غير قابل تغييري نيست و همين موجب ميشود دست ياران براي برنامهريزي و استراتژي جهت كاهش قدرت دشمني او و هم ساير فتنهها باز گردد. از اينرو استراتژيهاي كارآمد در كمّ و كيف ظهور دخيلاند، نه لغوند و ناموفق و نه به نقض غرض ميانجامد.
ه ـ متناظر بودن كارآمدي استراتژيها دربارة ظهور با تدابير شخصي
در روايات باب بداء روايات زيادي داريم كه تدابير و رفتارهايي خاص از سوي بنده موجب تغيير زمان مرگ او (علي رغم تقدير شدنش) گرديده است. مثلاً در روايت است كه، مردي كه ازعمرش جز سه سال باقي نمانده بود با صلة رحم عمرش به 33 سال كشيده شد و برعكس كسي كه 33 سال از عمرش باقي مانده بود با قطع رحم به 3 سال يا كمتر كاهش يافت.13 اين بداء در كميّت عمر است اما تدبير و رفتارهاي انساني در كيفيت عمر هم تأثير ميكند و مرگ و حيات خوب و بد را منجر ميشود. براي نمونه امام باقر(ع) فرمود: «هيچ انساني نيست كه پيش روي مؤمني از او بدگويي كند و طعنه زند مگر اينكه به بدترين شكل ميميرد».14 از اين نمونه در روايات ما بسيار زياد است. به خوبي ميبينيد رفتاري كميت مرگ و حيات را تغيير ميدهد و رفتاري كيفيت آنرا. همين مسئله در سطح كلان ـ كه باز حوزة عمل بداء است ـ هم رخ ميدهد. ابوحمزه ثمالي ميگويد، به امام باقر(ع) عرض كردم: امام علي(ع) مكرر ميفرموده تا سال 70 بلا است و پس از 70 رخا و گشايش، اما سال 70 گذشت و رخايي ديده نشده؟ امام باقر(ع)فرمود: «اي ثابت! خداوند وقت اين امر (رخا و گشايش) را سال 70 معين كرده بود پس وقتي امام حسين(ع) كشته شد، غضب خداوند بر اهل زمين شدت گرفت پس به سال 140 تأخيرش انداخت. ما آنرا براي شما گفتيم و شما افشا كرديد و كشف سرّ ما كرديد، پس خداوند باز به تأخير انداخت و ديگر برايش وقتي مشخص نكرد. سپس آية «يمحو الله ما يشاء و يثبت» (آيه بداء) را تلاوت فرمود».15
عبدالله بن كثير ميگويد: نزد حضرت صادق(ع) بودم كه مهزم بر ايشان وارد شد و گفت: فدايت شوم، مرا دربارة اين امري كه منتظر آنيم آگاه ساز كه چه زماني است؟ حضرت پاسخ فرمود: «اي مهزم وقت نمايان دروغ ميگويند و آنان كه عجله ميكنند هلاك ميشوند و آنان كه تسليم باشند نجات مييابند».
3. درك فلسفة تاريخي از ظهور
الف ـ رواياتي كه ظهور را ناگهاني معرفي مينمايد؛ مانند اين روايتها:
به پيامبر عرض شد: اي رسول خدا(ص) آن قائم از نسل شماست، چه وقت ظهور ميكند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او مانند قيامت است «تنها خداست كه چون زمانش فرا رسد آشكارش ميسازد. فرا رسيدن آن بر آسمانيان و زمينيان پوشيده است، جز به ناگهان بر شما نيايد».16و17
امام باقر(ع) نيز در تفسير آية شريفة «هل ينظرون إلّا الساعة أن تأتيهم بغتةً و هم لايشعرون؛18 آيا چشم به راه چيزي جز آن ساعتند كه ناگاه و بيخبرشان بيايد». ميفرمايد: «مراد از ساعت, ساعت قيام قائم است كه ناگهان برايشان بيايد». 19 بغتةً بودن ظهور ـ يعني غافلگير شدن ـ با تأثير گذاشتن در آن و نقش آفريني در آن ناسازگار است!
ب ـ رواياتي كه مردم را از عجله در ظهور نهي ميكند؛ مانند:
ذيل آية «أتي أمرالله فلا تستعجلوه»20 فرمودهاند: «منظور از اين امر, امر (قائم) ماست كه همان امر خداوند عزّوجلّ ميباشد پس نبايد به سوي آن تعجيل شود».21
عبدالله بن كثير ميگويد: نزد حضرت صادق(ع) بودم كه مهزم بر ايشان وارد شد و گفت: فدايت شوم، مرا دربارة اين امري كه منتظر آنيم آگاه ساز كه چه زماني است؟ حضرت پاسخ فرمود: «اي مهزم وقت نمايان دروغ ميگويند و آنان كه عجله ميكنند هلاك ميشوند و آنان كه تسليم باشند نجات مييابند».22
وقتي امام در پاسخ از وقت ظهور؛ چنين ميفرمايد معنايش اين است كه وقتي نزد خداست شما تسليم باشيد اما اگر بخواهيم با اقدام خويش آنرا جلو بيندازيد از مصداق عجله و موجب هلاكت است!
ج ـ تجارب تاريخي ناموفق اين رسوب را متراكمتر كرده است. غير از تجارب ادّعاي مهدويت يا توقيت كه رسوا شده است، برخي جنبشها و قيامها, زمينه ساز ظهور معرفي شدهاند كه هرگز به سرانجام ظهور نرسيدهاند. نهضت سربداران يا حكومت صفويه نمونه نزديك به ماست. حجم اين جنبشها از زمان معاصر معصومين(ع) تاكنون به حدي است كه ديگر حافظه تاريخي شيعيان نسبت به مشابه اينها شرطي شده و به سختي بتوان از دولت زمينهساز و مانند آن سخن گفت.
به اينگونه برداشتها از روايات ميتوان دو جواب نقضي و حلي داد:
پاسخ به برداشتها
الف ـ رواياتي كه به تهيه و آمادگي براي ظهور
فرا ميخواند از جمله:
امام صادق(ع) فرمود: «هر يك از شما بايد براي خروج حضرت قائم(ع) عدّه فراهم كند ولو يك تير؛ خداي تعالي هر گاه بداند كسي چنين نيتي دارد اميد آن است كه عمرش را طولاني كند تا حضرت را درك كند».23
امام كاظم(ع) فرمود: «هر كس اسبي را نگه دارد در حالي كه متوقّع امر ماست و به سبب آن دشمنان ما را خشمگين سازد، در حالي كه او منسوب به ماست خداوند روزياش را فراخ گرداند، و به او شرح صدر عطا كند و او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواستههايش ياري كند».24
ب ـ رواياتي كه دعا براي تعجيل فرج را دستور ميدهد:
امام حسن عسكري(ع) فرمود: «به خداسوگند، او غيبتي خواهد داشت كه در آن تنها كساني از هلاكت نجات مييابند كه خداوند آنها را به قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا براي تعجيل فرجش موفق كرده است».25
امام عصر(ع) در توقيعي خطاب به اسحاق بن يعقوب فرمود: «براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه فرج شما همان است».26 پس بايد تعجيل فرج مورد مطالبة شيعه باشد. واضح است امر دعا، به محال تعلق نگرفته و بايد فرج قابل جلو آمدن باشد تا دعا مفيد واقع شود. احاديث «بداء» به خوبي اين را اثبات مينمايد؛ از جمله امام صادق(ع) فرمود: «دعا ردّ قضا ميكند در حالي كه از آسمان نازل شده و محكم و قطعي هم شده باشد».27 «دعا كنندة بدون عمل نيز مثل تيرانداز بيكمان است».28 ميبينيم دعا براي تعجيل فرج، لازمهاش تلاش براي تعجيل فرج است و اين تلاش چيزي جز آمادگي و زمينهسازي كه در روايات دستة اول گذشت نيست.
2. پاسخ حلي: روايات از يك سو بيان ميكند: ظهور مثل قيامت ناگهاني رخ ميدهد پس غافلگير كننده است و از سوي ديگر ما را مكلف به آمادگي،
زمنيه سازي و دارا بودن استراتژي ميطلبد. اين دو دسته روايت هيچ تعارضي با هم ندارند و به خوبي قابل جمعاند. چنانكه بارها تأكيد شد، مختصات زماني ظهور قابل كشف نيست و استراتژيها نيز مربوط به آن نميباشد. ناگهاني بودن، مقابل توقيت است و حال اينكه محصول استراتژي ما هرگز توقيت نميباشد. توقيت در روايات دو پيامد تربيتي منفي دارد كه با ناگهاني قرار دادن ظهور رفع شده است. آن دو اثر عبارتند از:
الف ـ اگر بداء تأخيري رخ دهد، موجب سستي ايمانها ميشود. فضيل بن يسار از امام باقر(ع) نقل ميكند كه، در پاسخ به اين پرسش كه آيا براي اين امر (قيام قائم) وقت (مشخص) وجود دارد, سه بار فرمود: «كساني كه وقت گذارند دروغ ميگويند». پس فرمود: «زماني كه موسي(ع) قومش را براي رفتن به ميقات پروردگارش ترك كرد به آنها وعده داد كه تا سي روز ديگر برميگردد اما زماني كه خداوند ده روز ديگر بر آن افزود قومش گفتند موسي(ع) خلاف وعده كرده پس كردند آنچه كردند».29
ب ـ اگر توقيت, وقت دوري براي ظهور باشد عمل مناسب از منتظران سر نميزند. امام كاظم(ع) فرمود: «اگر به ما گفته شود اين امر (ظهورقائم) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نميشود، دلها سخت ميشد و بيشتر مردم از اسلام برميگشتند اما گفتهاند: اين امر چه با شتاب پيش ميآيد و چه نزديك است! تا دلهاي مردم الفت گيرد و فرج نزديك گردد».30
مشخص نبودن وقت و ناگهاني بودن به دليل الفت قلبهاي مردم و نزديك شدن فرج ياد شده است يعني داراي كاركردي سازنده و فعال كه نزديك كردن فرج است و اين دقيقاً ضدّ چيزي است كه در اشكال پيگيري ميشد.
به علاوه، بيان روايات در خصوص ناگهاني بودن، بيشتر ناظر به حال منكران و غافلان است نه منتظران. اما برداشت از رواياتي كه نفي عجله براي ظهور ميكرد, پاسخهاي نقضي دقيقاً شامل آن هم ميشود. چون اگر منظور اين روايات آن باشد كه هرگونه اقدامي در راستاي ظهور, عجله براي ظهور و موجب هلاكت است با صريح رواياتي كه دستور به آماده بودن و آماده كردن عدّه و عده براي ظهور ميكند منافات دارد.
تفسير اين روايات
احتمال اول: اينكه از ابتدا، قضاي حتمي الهي آن بوده كه فرج اهلبيت(ع) و امر آنها با قيام قائم ايشان برسد و براي امامان قبل از امام دوازدهم(ع) دوران كرب و بلا تقدير شده بود. عبدالعظيم حسني در هنگام تشرف به محضر امام عليالنقي(ع) به هنگام سلام به ايشان از عبارت «السلام عليك يا بقية الله» استفاده ميكند و آنگاه خدمت ايشان عرض ميكند: من اميدوارم كه شما همان قائم آل محمد(ص) باشيد. حضرت در پاسخ ميفرمايد: «اي اباالقاسم هيچ يك از ما نيست مگر اينكه قائم به امر اهلي و هدايت كننده به دين الهي است. اما من آن قائمي كه خداوند به وسيلة او زمين را از اهل كفر و انكار پاكيزه ميسازد و آن را پر از عدل و قسط مينمايد، نيستم».31
به حسب اين احتمال، عجله در امر واضح است و آن نديدن و عدم لحاظ قضاي حتمي الهي است. در واقع اصحاب از امام غير دوازدهم قيام و ظهور ميخواستهاند. چنين رويكردي كاملاً بهعكس آن چيزي است كه در اين مقاله به دنبال آنيم، چون اخبار غيبيِ مبتني بر تقدير عينيِ خداوند را از لحاظ نميكند. از اين رو امام آنها را به عدم عجله و تسليم بودن دعوت مينمايد. اما در اين فرض براي ما كه در دوران غيبت امام دوازدهم هستيم، تمنا و تلاش براي خروج قائم منطبق بر قضاي حتمي خداوند بوده و استعجال در امر الهي نميباشد.
احتمال دوم: اينكه فرج و آمدن امر اهلبيت(ع)، اعمّ از قيام قائم باشد. بدين معنا كه فرج اهلبيت(ع) و آمدن امر آنها ـ كه گشايش براي مؤمنان هم هست ـ يك پروژه و داراي چندين مرحله بوده كه فاز نهايي آن اقامة قسط و عدل جهاني توسط قائم(ع) بوده است. بنابراين خداوند از ابتدا، امامان را دوازده نفر معين و وظيفة امام دوازدهم را هم پر كردن زمين از قسط و عدل مشخص كرده اما رسيدن به اين وعدة حتمي الهي دو تقدير يافته است:
الف ـ تقدير اول الهي اين بود كه در امامان قبل از دوازدهم، مرتبهاي از فرج با حاكميت الهي رخ دهد و امامي پس از امام بيايد تا امام دوازدهم مرحلة نهايي را انجام دهد. شيخ طوسي روايتي از سعيد مكي نقل ميكند كه ميگويد: امام صادق(ع) به من فرمود: «امامان دوازده نفرند. وقتي شش نفرشان بگذرند خداوند به دست هفتمي پيروزي ميآورد. پنج نفر از ما اهلبيت حكومت ميكند و به دست ششمي خورشيد از مغرب طلوع خواهد كرد».32
اين روايت با رواياتي كه سال 70 33 و سپس 140 34 را براي امر اهلبيت معرفي ميكرد منطبق است. در اين حديث، ابوحمزه از علي(ع) نقل كرده بود كه فرمود تا سال 70 بلاء و پس از 70 رخاء خواهد بود.
ب ـ اما به علت كاهلي مردم و عدم آمادگي آنها و مانند آنها مراحل ابتدايي فرج حاصل نشد و تقدير دوم الهي جاري شد يعني پروژة فرج و آمدن امر اهلبيت(ع) با ظهور قائم يكي شد. از اينرو بعد از امام صادق(ع) ديگر فرج و آمدن امر اهلبيت(ع) با قيام يكي معرفي شده است (روايات امام هادي(ع) كه در احتمال اول طرح شد اين را تأييد ميكند).
براساس احتمال دوم هم عجله در ظهور واضح است. وقتي امام(ع) بايد ياري مي شد (مثلاً امام علي(ع) و امام حسين(ع) ياري نشدند، لذا مظلومانه به شهادت رسيدند و حكومت الهي ـ كه مبدأ فرج است ـ برقرار يا مستمر نماند). اما وقتي خداوند تقدير خويش را به گونة دوم براي آمدن امر اهلبيت(ع) و فرج (با ظهور قائم) رقم زد آنها تمناي قيام ميكردند. از مثل روايت عبدالعظيم حسني معلوم مي شود خواصّ شيعيان از تقدير اولي خداوند اطلاع داشته، لذا منتظر خروج و فرج در غير امام دوازدهم بودهاند. اما از روايت ابوحمزة ثمالي و مانند آن معلوم ميشود تقدير به گونة دوم بداء حاصل كرده و سرّ آنهم به مردم برميگردد (مثل عدم ياري سيدالشهدا(ع) و ...) روايت امام صادق(ع) در تأويل آيه 77 سورة نساء مؤيدي براي اين توجيه ميباشد، كه فرمود: به خدا سوگند آنچه امام حسن(ع) انجام داد(صلح) بهتر است براي اين امت از آنچه خورشيد بر آن نور افشاند و خداوند اين آيه را نازل كرد: «ألم تر إلي الّذين قيل لهم كفّوا أيديكم و أقيموا الصّلاة و آتوالزّكاة؛ آيا نديدي كساني را كه به آنان گفته شد دست از جهاد برداريد و نماز را به پا داريد و نماز را به پا داريد و زكات بدهيد» يعني از امام خود اطاعت كنيد اما مردم طلب قتال و جنگ از امام كردند «و لمّا كتب عليهم القتال؛ اما هنگامي كه پيكار بر آنان واجب شد» در معيت با حسين(ع) «قالوا ربـّنا لم كتبت علينا القتال لو لا أخرتنا إلي أجلٍ قريبٍ؛ گفتند چرا پيكار را بر ما مقدر داشتي؟ چرا مرگ ما را تا زمان مقرر آن به تأخير نينداختي كه در آن سرآمدي نزديك است» تا اجابت دعوتت كرده از رسولانت تبعيت كنيم (با اين حرف) اراده كردند تأخير قتال را تا زمان قائم.35
جمعبندي
اينگونه تفاسير غلط موانعي بالقوه براي بستر فرهنگي گفتمان مهدويت با رويكرد استراتژي سازي جهت ظهور است كه اگر چه در بين عامه مردم شايع نيست اما به موازات طرح و نشر آن ادبيات اين برداشت نيز فعليّت و شيوع مييابند. اما واقعيت اين است كه رسوبات ذهني حاصل از تجارب ناموفق بيش از اين در ذهن عامة مردم مانعيت براي اين رويكرد علمي ـ عملي
ايجاد مينمايد. در اين باره دو بايستة مهم بايد نهادينه شود:
1. رسيدن به متدي علمي و قابل دفاع جهت برداشت از اخبار آخرالزمان: متأسفانه از اين مطلب نميتوان چشم پوشيد كه اين همه روايات دربارة اوضاع و احوال آخرالزمان و آستانة ظهور يا به كلي مهجور مانده و برخي هيچ استفاده از آن نكردند يا به جاي استفادة استراتژيك فقط استفادة توقيتي و تطبيقي از آن شده است آنهم با روشهاي كاملاً استحساني و ذوقي.
بيان اين برداشتها بر روي منابر يا در كتابها و مطبوعات و عدم تحقق ظهور پس از آن موجب همان ذهنيت منفي شده است؛ حال آنكه از سويي حتماً اين روايات بايد قابل استفاده ما باشند تا لغو در سخن معصوم لازم نيايد و از سوي ديگر چون از اين روايات نميتوان استفادة توقيت كرد (به علت نهي صريح خود روايات) استفادههاي استراتژيك متعين ميگردد كه محلّ بحث اين مقاله است.
اينگونه استفاده ناگزير از متد و روشي علمي و موجه است ـ كه انسجامي مقبول داشته و نتايجي قابل دفاع ارائه نمايد، تا با نگاهي جامع به مجموع روايات از آنچه پيش روست تصويري درست و كامل ارائه داده، بايستههاي مواجهه با فردا را كشف نمايد. اين كجا و تطبيق متجزي با ديدن نزديكي اجمالي يك پديده يا گوشهاي از يك روايت ـ بدون بررسي سندي و دلالي و جمعبندي با ساير ادله ـ و حكم به توقيت و مانند آن كجا؟!
اگر اصول و متد برداشت از اخبار علمي و غيبي قرآن و عترت به تدريج در بين اهل فن نضج گيرد، به زودي محصولات اين اجتهاد نيز مثل اجتهاد در فروع احكام و از اخبار عملي قرآن و عترت محكم و قابل دفاع علمي خواهد شد.
2. فرهنگسازي لازم در مردم براي عدم خلط زمينهسازي با تطبيق و توقيت: روي ديگر اين سكه مخاطبان و عامه مردماند. به آنها بايد آموزاند كه هر اقدام زمينهسازانه و استراتژي فردانگرانه الزاماً به معناي علامت و نشانه شدن براي ظهور نميباشد تا شائبة شمارش معكوس ظهور و توقيت به ذهن بيايد. براي نمونه اگر متأثر از روايات پراكنده در ابواب متفاوت حديثي رساندن ايران (فارس) به يك جامعه شيعي يكي از اقدامات زمينهساز تلقي شد؛ همكاري علماي شيعه از لبنان و نجف با حكومت صفويه براي رسيدن به اين مقصود غير از ضرورت و توجيه بالفعل در آن ظرف زماني، مبتني بر استراتژي براي فردا هم هست. اما اين بدان معنا نيست كه حكومت صفويه ـ كه موجبات تشكيل جامعة يكپارچه شيعي ايران شد ـ الزاماً علامت ظهور است و به دولت كريمه امام عصر(ع) متصل ميشود. از همين رو علامه مجلسي گرچه قيام كننده از گيلان در روايات را به شاه اسماعيل صفوي تطبيق ميدهد اما تصريح ميكند: «قيام قائم لازم نيست بلافاصله پس از اينها رخ دهد36 و فقط در لسان دعا، نه اخبار از خدا ميخواهد كه دولت صفوي به دولت قائم بپيوندند».37
نمونة ديگر؛ اگر سهمي از هجرت آيت الله شيخ عبدالكريم حائري از اراك به قم و تأسيس حوزة علمية قم، از آن اخبار آخرالزّماني دربارة اين حوزه و نقش زمينهسازي آن در ظهور باشد و از اين رو آن اقدام را استراتژيك كرده باشد، بدين معنا نيست كه با اوج گرفتن حوزة قم و افول حوزة نجف، ظهور اتفاق ميافتد ولو ميتوان به راحتي گفت، شكوفايي حوزة قم، زمينهسازي براي ظهور حضرت حجّت است، به ويژه آنكه روايت تصريح داشت:
حجت بودن قم تا زمان ظهور [هر وقت كه باشد] خواهد بود.38
نمونة ديگر؛ فرض كنيد در همه ناملايمات و طوفانها در كنار دهها دليل عقلي و شرعي براي قيام عليه سلطنت پهلوي و هم مقاومت در تمام دوران طولاني انقلاب اسلامي 57 روايات آخرالزمان دربارة زمينه سازي مردمي از مشرق و به خصوص خبر امام موسي بن جعفر(ع) مبني بر «وقوع انقلابي از قم و سپس جنگي سخت و عاقبتي خوب براي اين انقلاب»39 هم در ذهن و ضمير امام مجاهد ما كارگر افتاده باشد و از اين رو با قاطعيت بفرمايد شاه بايد برود و نزد عالمان برجستة نجف از شدني بودن اين كار سخن بگويد و پس از انقلاب بفرمايد: «با اتكال به خداي تبارك و تعالي و پشتيباني صاحب اين كشور امام زمان(ع) اين مقصد را به آخر برسانيد و خواهيد رسانيد».40 البته اينها رويكردي استراتژيك به اخبار آخرالزمان است اما هرگز به معني توقيت نيست كه مثلاً پس از دفاع مقدس، ظهور اتفاق ميافتد! حتي تطبيق اين انقلاب با خروج خراساني نيازمند گذر مقبول از متد و مدل تعيين مختصات ظهور است و نميتوان استحساني سخن گفت.
ميدانيم، سفيانيها, حسنيها, نفس زكيهها و … متعددي در دوران معاصر معصومين بودهاند اين موجب پيدايش اين سؤال شده است كه آيا اينان از اخبار آخرالزمان سوء استفاده كرده, خود را چنين ناميدهاند، يا اخبار همينها را منظور داشتهاند! پس آيا موعد اين نشانهها به سرآمده، يا تفصيلي در كار است؟
پي نوشت ها:
1. كنزالعمال، خ 38657.
2. ر.ك: معجم احاديث الامام المهدي مؤسسه المعارف الاسلاميه در 5 جلد 1941 حديث؛ منتخب الاثر في الامام الثاني عشر اثر آيتالله صافي گلپايگاني در سه جلد 1278 حديث را جمع آوري و دستهبندي كردهاند.
3. قرآن كريم در سورة يوسف، آيات 23 تا 49 اين قصه را باز گفته است.
4. اول ما يبدأ به قائمنا سقوف المساجد فيكسرها. ر.ك: وسايل الشيعه، ج 2، كتاب الصلو\ ابواب احكام المساجد، باب 9، روايت 2 و 4 و هم باب 15 ج 1 و 4.
5. ر.ك: بحارالانوار، ج 44، ص 19.
6. سورة آل عمران (3)، آية 55.
7. سورة بقره (2)، آية 146.
8. ر.ك: بحارالانوار، ج 60، ص 213، ح 2، ص 216، ج 37 و 38 و 40.
9. صحيفة نور، ج 21، ص 108.
10. همان.
11. الغيبه، باب 16، حديث 8.
12. همان، ص 312.
13. تفسير عياشي، ج 2، ص 229 سوره رعد (13)، ذيل آية 39.
14. الكافي، ج 2، ص 361، ح 9.
15. تفسير عياشي، ج 2، ص 218، سوره رعد (13)، ذيل آية 39.
16. سورة اعراف (7)، آية 187.
17. كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ج 2، ص 373.
18. سورة زخرف (43)، آيه 66.
19. بحارالانوار، مجلسي، ج 24، ص 164، ح 4.
20. سورة نحل (16)، آية 1.
21. الغيبه، نعماني، ص 128
22. الكافي، ج 1، ص 368، ح 2.
23. الغيبه، نعماني، ص 320، ح 10.
24. الكافي، ج 6، ص 535، ح 1.
25. كمال الدين و تمام النعمه، ص 384.
26. كتاب الغيبه، شيخ طوسي، ص 176.
27. الكافي، ج 2، ص 469.
28. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 330.
29. الكافي، ج 1، صص 9 ـ 368.
30. همان، ص 365، ح 6.
31. بحارالانوار، ج 51، ص 157.
32. كتاب الغيبه، ص 53.
33. الغيبه، ص 303، باب 16، ح 8.
34. همان، ص 304، ح 19.
35. بحارالانوار، ج 44، ص 25.
36. همان، ج 52، ص 236.
37. ر.ك: همان، ص 243.
38. همان، ج 60، ص 212.
39. همان، ص 216.
40. صحيفه نور، ج 14، ص 212.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}