مكاتب فلسفي بودايي
مكاتب فلسفي بودايي
مكاتب فلسفي ملهم از بوديسم تراوَدَه
«ويباشيكه» به هفت «اَبيدرمَهْ» (3) آيين «سرواستيوادين» اتكاء ميكرد و اين آثار را كتب منزل ميدانست و تفسير اين آثار مقدس را كه به «ويباشه» (4) معروف بود، كهنترين رسالههاي دين بودايي ميپنداشت، بهطوري كه اسم اين مكتب از همين كتاب تفسير «ويباشه» گرفته شده. يكي از تصنيفات مهم اين مكتب رسالهاي است به نام «اَبيدرمَهْ كوشَهْ» (5) كه مؤلف آن حكيمي به نام «وَسوبندو» (6) بوده است كه در قرن پنجم ميلادي ميزيسته است.
مكتب ديگر «تِرَهْوادَهْ»، «سوترانتيكه» است. اين مكتب برخلاف آيين «ويباشيكه» هفت رساله «اَبيدرمَهْ» را وحي منزل نميدانست و مبدأ و منشأ الهام آن را انساني ميشمرد و فقط به رسالههاي اصلي تِرَهْوادَهْ يعني «سوتَهها» متكي بود، و اسم خود را از همين آثار مقدس و كهن كيش بودايي گرفته است.
يكي از بانيان اين نحوه تفكر، فيلسوفي موسوم به «كومارَلَتَه» (7) بود كه در قرن دوم ميلادي ميزيست. «يشوميتره» (8) حكيم بزرگ ديگري است كه بدين مكتب تعلق داشته و تفسيري بر رساله «اَبيدرمَهْ كوشَهْ» انشاء كرده است كه معروف به «اَبيدرمَهْ كوشهسَواكيا» (9) است. «وَسوبندو» نگارندهي رسالهي مشهور «اَبيدرمَهْ كوشَهْ» تفسيري بر رسالهي خود به نام «اَبيدرمَهْ كوشَهْباسيَهْ» (10) نگاشت و در آن از اصول و مباني «ويباشيكه» انتقاد كرد و از مكتب «سوترانتيكه» حمايت نمود. همين حكيم عاليقدر بعدها براثر نفوذ برادرش «آسَنگه» (11) به آيين مكتب «مهايانه» كه به «يوگهچاره» (12) يا «ويگيانهوَدَه» (13) معروف است گرويد.
مباني مكاتب فلسفي ويباشيكه و سوترانتيكه
مكاتب ويباشيكه و سوترانتيكه
بودا به جز اين عناصر مركب، هيچ حقيقت ديگري در ذات آدمي نمييافت. اين عناصر را بودائيان «نامارويا» (17) يا «نام و شكل» نيز گفتهاند، و مراد از شكل (18) عناصر رواني و ذهني است كه در تركيب ساخت دروني انسان وجود دارد و نام (19) اشاره به عناصر طبيعي و مادي است كه تن عنصري آدمي را شامل است. در واقع «بودا» همان عناصري را اصيل و واقعيتهاي نهايي عالم دانست كه «اُپهنيشَدْها» ميكوشيدند دائم آنها را رد كنند و واقعيت مطلق عالم را سواي آنها جلوه دهند. «بودا» اشياء خارجي را نيز بسان واقعيتهاي رواني ناپايدار مييافت و آنان را به مثابه كيفياتي چند ميپنداشت. به نظر «بودا» ادراكات حاصله مطابق كيفياتي است كه به اشياء تعلق دارد چون رنگي كه از كوزه مستفاد گردد. در نظر «بودا» همين كيفيات تشكيلدهندهي اشياء خارجي است و «بودا» جوهري به جز مجموعهي اين كيفيات نميپذيرفت و وحدت و ثباتي در پس تغيير مداوم آنان نمييافت. (شرح فشرده مباني مكاتب ويباشيكه و سوترانتيكه را در تابلوهاي صفحات بعدي ميخوانيد).
در اينجا صرفاً قدري موضوع معرفت از ديدگاه بوديسم تِرَهْوادَهْ را بيشتر ميشكافيم. فرضيهي شناخت در مكاتب فلسفيِ بودايي هماهنگ با مبحث تكثر وجودي و پيدايش و انهدام پيدرپي عناصر حيات است، يعني شناخت بسان عناصر متكثره حياتي، پديدههايي چندگانه و مركب از عناصري چند است كه بر اساس مقارنهي همين عناصر «همراه» و معطوف به مركز، در آن واحد چون لحظات آني و برقآسا، ظاهر ميگردد. در واقع عناصر به هم نميآميزند و تماس و برخوردي بين آنان به وقوع نميپيوندد و حس، موضوع ادراك را اخذ نميكند و به تصرف در آن نميپردازد، بلكه بنا به قانون عليت، گروهي از عناصر موجب پيدايش عناصري ميشوند كه با آنان ارتباط نزديك داشتهاند. شناخت بصري به عبارت ديگر متشكل است از لحظهاي از رنگ، (20) لحظهاي از مادهي بصري، (21) لحظهاي از ذهن كه بر اساس مقارنه و ارتباط نزديك آنان به يكديگر ظاهر ميشود و لحظهاي از ادراك بصري (22) را پديد ميآورد (23) نقطهاي كه در آن اين عناصر همراه و معطوف به مركز گرد هم ميآيند و يكي ميشوند، همان لحظهاي از شناخت است.
اعتراضي كه به اين فرضيه شناخت شده است اين است كه: حال كه شناخت آني است چگونه حالت استمرار از شناختهاي گوناگون مستفاد ميگردد؟ و چگونه آنچه كه در واقعيت امر تسلسل لحظات برقآساست، پيوسته و يكپارچه جلوه ميكند.
بوداييان معتقدند كه سلسله شناختهاي آني و متوالي بسان امواج پيدرپي دريا هستند، هر موجي، «محرك» موج ديگر است و عنصر سيال خود را بدان منتقل ميسازد، يا شناخت به مصداق شعلههاي پيدرپي آتش شمعي است كه پيوسته به نظر ميرسد و آنچه ما بدان شناخت ميگوييم فقط تسلسل لحظات برقآسا و پيدرپي آگاهي است.
هر گاه، لحظهاي از رنگ، و لحظهاي از حس، و لحظهاي از آگاهي، چون علل متقارن و همراه و معطوف به مركز گردهم آيند، لحظهاي از شناخت را پديد خواهند آورد. اين شناخت به مجرد اينكه پديد آيد فاني است و بسان موجي است كه حركت سرنگونيِ آن، موج ديگري را پديد ميآورد و عنصر مايع خود را به ديگري انتقال ميدهد. لحظهي شناخت گروهي از صفات خود را به لحظهي بعدي شناخت منتقل ميسازد. البته اين لحظات همانندي كامل ندارند، چنان كه دو موج عين هم نيستند ولي خويشاوندي و تشابهي بين آنان هست و همين خويشاوندي و تشابه موجب ميگردد كه حافظه و بازشناسايي ميسر گردد.
لحظات شناخت كه پيدرپي نمودار ميشوند سرعتي چنان دارند كه آنچه در واقعيت امر استمرار لحظاتِ پيدرپي و آني و برقآساست به نظر ما ثابت و پيوسته و يكپارچه جلوه ميكند و اين وضع به مثابهي تيري است كه گلبرگهاي گلي را بشكافد، با اينكه تير مزبور گلبرگها را يكي پس از ديگري سوراخ ميكند ما احساس ميكنيم كه اين كار در آن واحد صورت پذيرفته است. يا اگر آتش گرداني را بچرخانيم حلقه و دايرهاي آتشين ميبينيم، حال آنكه اين دايره در حقيقت تسلسل پيدرپي نقطههاي فروزان آتش است و حلقهي آتشين نيست.
مكاتب فلسفي مهايانه
بزرگترين مكاتب بودايي «مهايانه» عبارت بودهاند از مكتب «شونيهوادَه» (26) يا «ماديَميكَهْ» (27) و مكتب «ويگيانَهوَدَهْ» (28) يا «يوگهچاره». (29) مباني اين دو آيين به هم بسيار نزديك است و اختلافاتي اساسي بين آنها نميتوان يافت. اين دو مكتب دنياي خارجي و عالم عيني را در خور اعتنا نميدانند و آن را خالي از هر جوهر و حقيقت ميپندارند و به مثابهي رؤيا و سرابي بيبود به حساب ميآورند. در حالي كه آيين «ماديميكه» منكر واقعيت عيني و ذهني جهان است و اين دو را به منزلهي تهيّت (30) عالمگير تصور ميكند، «ويگيانَهوَدَهْ» ميافزايد كه با وصف اين، در پسِ عوارضِ گذرنده و پديدههاي تهي و خالي، آگاهيِ مطلقْ متجلي است و كثرات بر اثر تأثرات ديرينهي ذهني، مصداق مييابند و اين تأثرات، منشأ كليهي تموجاتِ نفساني و ذهني هستند كه توهم و خيال جهاني را به وجود ميآورند.
همانطور كه در بحث گذشته ديديم، مكتبهاي «تِرَهْوادَهْ» با اينكه ماده را همان مأخذ حسي ميدانند، اشياء عيني را واقعيتي انكارناپذير ميپندارند و به همين مناسب آنها را مكاتب «رئاليست» ميخوانند. هر دو مكتب فلسفي «مهايانه» واقعيت دنياي خارج را يكسره تكذيب كردند و آن را مصنوع ذهن فعال انگاشتند، و يكي از آنان «ويگيانَهوَدَهْ» معتقد به اصالت ذهن مطلق شد و آن را مكتب «ايدهآليسم صرف» گفتند، و ديگري كه بنيانگذار آن حكيم نامور جدلي «ناگورجونه» (31) بود، قانون طرد ماسواي تهيّت را به كليهي مفاهيم و پديدههاي نسبي جهان نسبت داد و معتقد به اين شد كه مفاهيم و تصورات، نه به خودي خود قابل فهماند و نه به وسيلهي افكار و مفاهيم ديگر؛ هر كوشش و سعياي كه ما جهت درك آنان بكنيم ناگزير به پريشاني و آشفتگي افكار منجر ميشود چرا كه پديدهها نسبياند و در واقعيت فطري خود، تهي از هر گونه جوهر بوده و تصورناپذير و متناقضاند.
مكتب ويگيانه وَدَهْ
مكتب ماديميكه
«ناگورجونه» نگارندهي رسالهي معروف «ماديميكه كاريكا» (40)(41) است كه شامل 400 بيت بوده و به 27 فصل تقسيم شده است. وي تفسيري هم به رسالهي خود تحت عنوان «آكوتوبايا» (42) نگاشته كه فقط ترجمهي تبتي آن محفوظ مانده است. رسالههاي «مهايانهويمشاكا» (43) و «ويگرَهْهَوِياوَرْتَنْيْ» (44) نيز به او منسوب است. تفسيرهاي ديگري كه به رسالهي «ماديميكهكاريكا» نگاشته شده، اثر «بوداپَليتَهْ» (45) و «بَوِيْوَكَهْ (46) » است. اين آثار در ترجمههاي تبتي باقي مانده است و يگانه تفسيري كه به زبان سنسكريت به ما رسيده رسالهي «پرسَّنَهْپادَ» (47) تأليف «چَندِرَكيرتي» (48) است كه در نيمهي دوم قرن هفتم ميلادي تحرير شده.
مهمترين متفكرين اين مكتب عبارتاند از: «آريَهْوِدا» (49) كه اهل سيلان و شاگرد خود «ناگورجونه» بوده است و مؤلف رسالههاي «شَتشِتْرهَ»، (50) و «چَتوشتكهْ» (51) است. اين حكيم در قرن سوم ميلادي ميزيسته است. «شَنْتيْدِوَه» (52) حكيم ديگري است كه در نيمهي دوم قرن هشتم ميلادي ميزيسته است و مؤلف رسالههاي «بودي و «شيكشاسموچيَه» (53) است. رسالهي اولي آنچنان شهرت يافت كه يازده تفسير متعدد بر آن نگاشتند و بين آنان تفسير «پنجيكا» (54) تأليف «پِرَگياكرماتي» (55) بيترديد يكي از مهمترين تفاسيري است كه به زبان سنسكريت محفوظ مانده. رسالهي ديگر اين مكتب «پرگياپارميتاسوتره» (56) است.
هستيشناسي مبتنيبر تُهيت در آيين ماديميكه
پينوشتها:
adin - astiv - 1. sarv
2. sarva- asti
3. abhidharma
asa - 4. vibh
5. abhidharmakos'a
6. Vasubandhu
aralata - 7. Kum
8. Yas'omitra
a - akhy - 9. abhidharmakos'sav
asya - 10. abhidharmakos'abh
11. Asanga
ara - 12. yogac
ada - anav - 13. vij•
14. اين واقعيتهاي گذران را در فلسفهي بودايي «دَرْمَه» يعني شيئي، گفتهاند. استاد شايگان آن را به كلمهي عنصر تعبير كرده است.
ana - 15. samt
ata - 16. samgh
upa - ama- r - 17. n
upa - 18. r
ama - 19. n
upa - 20. r
21. caksus
22. spars'a
, p. 46. The Central Conception of Buddhism 23. Th. Stcherbatsky:
adin - astiv - 24. sarv
Cambridge, 1962, p. 76 Indian Idealism, 25. S. Dasgupta:
ada - unyav - 26. s'
adhyamika - 27. m
ada - anav - 28. vij•
ara - 29. yogac
unya - 30. s'
arjuna - ag - 31. N
a - 32. tathat
33. As'vaghosa
ada - anas'raddhotp - ay - 34. mah
vol II, London, 1962, p. 42 Hinduism and Buddhism, 35. Sir Charles Eliot:
36. madhyam
37. tapas
arjuna - ag - 38. N
vol, I, Paris, 1931, p.212. Les philosophies indiennes, 39. Renإ Grousset:
a - arik - k adhyamika- - 40. m
41. براي ترجمهي تبتي رجوع شود به: Heidelberg, 1911 arjuna nach der tibetischen Version دbersetzt, - ag - Die Mittlere Lehre des N Max Walleser:
براي ترجمهي چيني رجوع شودبه: Heidelberg, 1912. arjuna nach der Chinesischen Versionدbersetzt, - ag - Die Mittlere Lehre des N Max Walleser:
a - 42. akutobhay
ana vims'aka - ay - 43. mah
i - avartan - 44. vigrahavy
apalita - 45. Buddh
46. Bhaviveka
ada - 47. prasannap
irti - 48. Candrak
Aryadeva - 49.
50. s'atas'astra
51. catuh s'atakah
52. S'antideva
a- samuccaya - 53. s'iks
a - 54. pa•jik
akaramati - 55. Praj•
utra - a s - aramit - •ap - 56. praj
a - unyat - 57. s'
58. رجوع شود به: Leningrad, 1927 ana, - The Conception of Buddhist Niru Th. Stcherbatsky:
59. universal relativity
upa - 60. r
itya- samutpanna - 61. prat
ava - 62. svabh
63. svalakana
a - unyat - 64. s
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}