مقدمه:

شهدا به‌ عنوان یکی از خاص‌ترین بندگان خداوند که به بهترین شیوه طریق عبودیت و بندگی خداوند را طی کرده‌اند تا در نهایت توانستند به فوز عظیم شهادت دست یابند.

همواره به اقامه نماز سفارش داشته‌اند و این مسئله را به خوبی می‌توان هم در سیره آنان و هم وصایای آن‌ها به وفور مشاهده کرد. در این نوشتار فرازهایی از وصایای بعضی از شهدای را درباره توصیه به اقامه نماز را باز  خوانی می کنیم.
 

فصل اول: نماز در وصیت نامه شهیدان

1- شهید آخوند رجبی علی:

 و بدانید، نماز خوب انسان را از فحشاء و منکر دور می‌کند، نماز را با حضور قلب اقامه کنید...

2- شهید احمدی، علی:

شما را در بر پاداشتن نماز و احکام الهی و روزه سفارش می‌کنم زیرا آنچه ما را موفق و پیروز می‌دارد، اسلام است و خدا.

3- شهید اعلایی، رضا:

مردم شریف ایران! برای شناختن حق و باطل ایمان لازم است و لازمه ایمان تقوی می‌باشد به نظر من یکی از راه‌های به دست آوردن تقوی نماز و قران است.

4 – شهید امامیان، سید محمد جواد:‌

ما هنوز جزو هدایت نیافتگانیم به این دلیل که تعبد ما نسبت به شیطان خیلی بیشتر است. در نمازهایمان سست، در انجام فرائض سست، اصلاً در اصل بندگی ضعیف هستیم. اگر بنده واقعی او باشیم لذتی بالاتر از آن نیست. به شما سفارش می‌کنم که عبد خدا باشید نه غیر.

5- شهید بنی سعید، سید محمدحسن:

هرگاه در نماز حضور قلب نداشتید بعد از آن یک صفحه قرآن بخوانید.

6- شهید پورسعید، حمید:

نماز برّنده ترین سلاح برای نابودی دشمنان خدا و کمال انسانیت و کوبنده‌ترین سلاح برای دشمنان است.

7- شهید تقدسی، مجید:

سعید کنید با تقوا باشید از هر نظر: از نظر اخلاقی، اجتماعی، مذهبی و دینی و با اخلاق اسلامی با مردم و برادران دینی خود برخورد کنید. نمازهای یومیه را سروقت بخوانید و فروع دین و احکام را یکی یکی اجرا کنید.

8- شهید ثابتی، علی:

نگذارید نماز یومیه قضا شود، چرا نماز انسان را از تمام کارهای زشت باز می‌دارد.

9- شهید حسین علی، فرهاد:

نماز، مؤمن را عوض می‌کند و به انسان سیر می‌دهد، از معقول به سوی مشهود. نماز برای سلب عادت است پس باید مواظب بود که خودش یک عادت نشود.

10- شهید حسینی خادم، محمد:

با مناجات و دعا و نماز دلت را آرام کن و بدان که هرگاه خدا را بخوانی صدایت را می‌شنود.

11- شهید خطیبی نیا، علیرضا:

در موقع نماز کسب و کار را کنار بگذارید و با خدا به معامله بپردازید که خداوند بهترین تجارت کنندگان است.

12- شهیدا رجب بیگی، مهدی:

برسجاده‌ای به وسعت زمین، با تربتی بر خون شهیدان رنگین، بر قبله‌ای به عمق هستی، در صفوفی به شکوه اقیانوس، با ایمانی راسخ‌تر از کوه‌ها، با آیاتی به زیبایی حقیقت، به امامت نور خورشید نماز می‌گزاریم.

13- شهید سیرجانی، رجب:

و آن دسته از برادرهای جوان که نماز را سبک می‌شمارند توجه داشته باشند که حضرت علی (علیه السّلام) به خاطر نماز جنگید و حتی در جبهه جنگ، وقت نماز را فراموش نمی‌کرد.

14- شهید شفقی، صمد:

هرگز نماز را ترک نکید و برای نماز بهانه نیاورید.

15- شهید شمشیری، حسین:

نماز را اول وقت و به جماعت بخوانید که منشاء‌ همه سعادت‌ها نماز است.

16- شهید طالشی، ابراهیم:

تو باید سرنوشت خویش را دست گیری و با اراده خویش آسمان زندگیت را نورانی گردانی و این امر ممکن نیست مگر اینکه عاشقانه و خالصانه نماز را اقامه کنی.

17- شهید عبدالله زاده، یعقوب:

درود من به پدر و مادرم که مرا با کلمات روح پرور نماز آشنا ساختند.

18- شهید عناصریان، علی:‌

ببینیم که وقتی به نماز می‌ایستیم تا چه اندازه از خود هجرت می‌کنیم و به سوی خدا پرواز می‌نمائیم. این هجرت از خود و پرواز و طیران به سوی او، انعکاس ایمان و غور و تحقیق و بررسی فکری و قلبی ما درباره خداست. به عبارتی باورمان نسبت به سیطره خداوند باری تعالی نسبت به خود ماست.

19- شهید غنی، سید عباس:‌

نماز ستون دین اسلام است و اسلام ستون انسانیّت.

20 –شهید فرجی، هیبت الله:

"نماز عشق دو رکعت" است که وضوی آن جز با خون صحیح نیست. نمازی است که هرجا نمی‌شود بجا آورد مگر در قتلگاه، پس با فضیلت‌ترین آن در حرم کربلاست.

"نماز عشق دو رکعت است" مقدمات فراوان می‌خواهد، اول عاشق باید دل را به اشک شستشو دهد؛ بعد، از عشق لقاء بسوزد. تا آنکه این سوختن در خانه تنش افتد و با خون، وضویش را آماده سازد.
"نماز عشق دو رکعت است" بعد از نماز، ملائک را در اطراف می‌بینی که آماده‌اند تا تو را به معراج و دیدار خدا برند. معمولاً در جبهه بجا آورده می‌شود.

بر تمامی آنها که به جبهه مشرف شده‌اند واجب می‌شود؛ چون شهادت را انتخاب کرده‌اند. این دو رکعت نشانه‌ی پیروزی است. چون شهادت نیز خود پیروزی است.

"نماز عشق دو رکعت است" اما نمی‌شود؛ نوشت چرا که نوشتن برای این نشاید."نماز عشق دو رکعت است" رکعت اول‌: خونین شدن "تن" رکعت دوم:‌ آزاده شدن" روح"

کسی نیست و نخواهد آمد که لذت و مناجات این نماز را بداند، چرا که بجا آورندگان آن شهیدانند و کسی ندانست که عاشق با این نماز تا کدامین منزل دوست را پیمود اما غنچه‌های باز شده خونین در بدنش گواهی می‌دهند که به سرمنزل لقاء رسیده است.

21- قاسم پور، احسان:

چون کام جانم تشنه لقای حضرت حق است که با شراب وصل سیراب می‌شود پس می‌روم تا نماز خون بخوانم در دریای عشق شنا کنم.

22- شهید قره گزلو، توکل:

تهذیب به معنای پاک کردن خود از خوی‌ها و عادات حیوانی است. هرگاه صفات رذیله را از وجود خود بیرون نمودیم آنگاه خود را می‌شناسیم و هرگاه خود را شناخیتم خدای خود را بهتر می‌شناسیم. یکی از بهترین راه‌های شناختن نفس و تهذیب خود، به جای آوردن نمازهای واقعی است که در آن فقط و فقط خداوند مد نظر باشد.

23- شهید کارور، محمدرضا:

با قلبی پاک نماز به جای آورید و با انجام فرامین مقدس اسلام، خود را به خدا نزدیکتر کنید.

24- شهید کاشانی، سعید:‌

معنی نماز را حتماً‌ یاد بگیر، در موقع برخورد با مشکلات کوچک و بزرگ است که فواید بی‌شمار نماز را متوجه می‌شوی و درک می‌کنی که نماز روح انسان را تغییر می‌دهد. البته مقدار تأثیر آن بر آدم بستگی به ایمان و توجه او دارد.

25-شهید کلهر، ابوالفضل:

به گفته قران نماز- این شیوه الهی- را به پا دارید که بدانید نماز کارخانه انسان سازی است. این نماز و قرآن است که عشق به خدا و شهادت را نزدیکتر می کند.

26 –شهید ماجدی، مصطفی:

صلابت، ابهت، همت، عظمت، وحدت، رفعت، جلالت و حشمتمان در یک چیز است و آن نماز است. صلابت غیرتمان، ابهت همتمان، عظمت وحدتمان، هیبت قوتمان، رفعت عبادتمان، حلالت کثرتمان، حشمت اخوتمان یکی است نماز.

برادرم و خواهرم، همه را به تقوای خداوند تبارک و تعالی، که تنها معیار فضیلت است و نماز و امر به معروف و نهی از منکر و دعا که سلاح مؤمن است و قرآن مجید که حق عظیم به گردن ما دارد سفارش می‌کنم.

27 – شهید محمودی، سیدحسن:

بچه‌های کوچک را از همین حالا به نماز خواندن عادت دهید و فطرت پاک آن‌ها را به سوی پروردگارشان جلب کنید.

28-شهید مشهدی عبدالله، محمدرضا:

پدران و مادران عزیز مسلمان و مؤمن، از همان اوان کودکی فرزندانتان را به خواندن قرآن و برپاداشتن نماز آشنا کنید.

29- شهید معتمد، محمدمهدی:

برادران عزیز نماز را با تفکر و آرامش قلبی و روحی و جسمی بخوانیدکه مایه لطف خداوند تبارک و تعالی خواهد شد.

30- شهید منزوی ، حسن:

فکر نمی‌کنم که نیم ساعت نماز لطمه‌ای به درس و زندگانی شما بزند. بلکه همواره شما را در راهی قرار می‌دهد که رو به پیشرفت باشید.

31- شهید نوروز پور، محرم:

از نماز و قرآن جدا نشوید، زیرا رستگاری مؤمن در این دو مورد است.

32- شهید معینی، ابوالقاسم:

ناگهان دیدم جوانی به طرف ما آمد و گفت:‌ "لا اله ال الله، محمد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سّلم)" اول جا خوردیم و روی زمین دراز کشیدیم جلوتر که آمد دیدم از بسیجی‌های مخلص است. گفتم: ‌برادر چه شده است؟ به کجا می‌روی؟
گفت:‌ ترکش خورده‌ام، کمک می‌خواهم.
درآن تاریکی شب دستش را دراز کرد و گفت: ‌مثل اینکه این دست من در اثر ترکش قطع شده است و به یک پوست بند است. آنرا بگیر و بکش، اگر کنده شود، خودم می‌توانم به عقب بروم.
به شهید ابوالقاسم معینی گفتم: تو این کار را بکن.
گفت:‌ من طاقتش را ندارم، اگر می‌توانی کمکش کن.

دشتش را کشیدم و جدا کردم حتی یک تکان هم نخورد. بعد دست قطع شده را از من گرفت و همان طور که از محل قطع شدن خون بیرون می‌جست، آن را روی خاک گذاشت.

با یک دست دیگر سر به سجده نهاد سپس نماز شکر گزارد و گفت:‌ خدایا قبول کن، من این دست را در راه امام حسین (علیه السّلام) دادم.

33- شهیدگمنام

داشتیم آماده می‌شدیم برای عملیات بیت المقدس (4) که قرار بود در شاخ شمیران انجام بشود. قرار بود برویم شناسایی. اذان صبح که گفت شد، سریع آمدیم توی چادر، تا نماز بخوانیم و حرکت کنیم.
هفت، هشت نفری توی چادر بودند. بعضی مشغول نماز بودند، بعضی هم تازه می‌خواسنند نمازشان را شروع کنند که صدای غرش هواپیما پیچید توی گوشم. فهمیدم منطقه ما شناسایی شده. بمباران شروع شد. راکت‌ها و بمب‌های خوشه‌ای انگار زمین را شخم می‌زد. دو سه تا راکت افتاد کنار چادر ما که چادر ستاد لشگر محسوب می‌شد.

من تازه قامت بسته بودم که مجروح شدم. برادری که در حال تشهد بود، یکهو به سجده رفت و همان طور ماند. خوب دقت کردم، دیدم از کنار پیشانی‌اش رگه خونی بیرون زد.

ناخودآگاه یاد ضربت خوردن حضرت علی (علیه السّلام) در محرا ب مسجد کوفه افتادم. این بچه‌ها به آقای خودشان اقتدا کرده بودند. حتی شهادتشان هم علی گونه بود.

فصل دوم: نماز جمعه و جماعت در وصیت نامه شهیدان

1- شهید محمدضا احمدی:

دست از قرآن، نماز جماعت و جمعه بر ندارید چون خوشبختی و آینده شما در آن نهفته است.

2- شهید محمدرضا ادهم:

راه‌های اعلام همبستگی ما با اسلام و انقلاب این است که در نماز جماعت و در مساجد شرکت کنیم و نماز جمعه را هر چه با شکوه‌تر برپا کنیم.

3- شهیدعلی اصغر پرورده:

برادران مسلمان و خواهرانم، نماز معیار قبولی طاعت‌هاست، پس نماز جماعت را ترک نکیند. شما فکر می‌کنیدکه شهدا از چه طریق به این سعادت رسیده‌اند. مطمئن باشید که از طریق همین نماز جماعت‌هاست.

4- شهید علی اصغر پناه‌زاده:

نمازهای جمعه را که عامل وحدت مسلیمن است هر چه با شکوه‌تر برگزار کنید و از شرکت در آن غافل نباشید.

5- شهید محمدنبی تقوایی:

نماز جمعه و جماعت را که مظهر وحدت و روشنگری است؛، بدون عذر شرعی رها نکیند.

6- شهید مهدی تقوایی:

مردم قهرمان، سعی کنید که اتحاد خود را با شرکت در نماز جمعه و اجتماعاتی از این قبیل اعلام کنید.

7- شهید غلامحسین جعفری مرزام:

سنگری به استقامت سنگر مسجد هرگز ندیده‌ام و کسی نخواهد دید. این بزرگ سنگر را حفظ کنید. در نماز جماعت که پشت دشمن خارجی و داخلی را می‌شکند، حاضر شوید.

8- شهید ابوالقاسم حجتی:

رمز پیروزی انقلاب اسلامی توحید بود و نماز جمعه و جماعات تجلی توحید است. سعی کنید مساجد خالی نگردد.

9- شهید حسن شریفی:

نماز جمعه و دعاهای کمیل را خالی نگذارید چون همین دعاها و نمازهاست که ارتباط ما را با خدا بیشتر می‌کند و قلب‌ها نسبت به هم نزدیکتر می‌شوند.

10- شهید محمدرضا شکوری:

نماز جماعت و نماز جمعه را به خوبی و با شکوه انجام دهید. زیرا که قلب‌ها متصل شده و کینه‌ها را از میان برود و در نتیجه دشمن نمی‌تواند این قلب‌های بهم فشرده و استوار را از هم جدا کند و این اتحاد شما باعث می‌شود که وحشتی عظیم در دل آنان بیفتد.

11- شهید حسن شهرابی:

همیشه رضای خدا را در نظر بگیرید و نماز جمعه و جماعات را فراموش نکنید.

12- شهید علی اکبر علیئی:

سنگر انقلاب، نماز جمعه است. این مکان مقدس و شریف خار چشم تمام دشمنان است.

13- شهید محمدغریب بلوک:

پبیام من به امت حزب الله این است که نماز جماعت را بپا دارند که ما برای نماز می‌جنگیم.

14- شهید علی رضا فتحیانی:

وصیت من به ملت مسلمان، غیور و عزیز این است که به یاد خدا و با نام خدا و در راه خدا باشید و بری خدا زندگی کنید و نماز جماعتتان را به پا دارید و فراموش نکیند که دنیا به آخر می‌رسد.

15- شهید تقی قنبری:

سفارشی دارم و آن اینکه برادران و خواهران در نماز جمعه و جماعت شرکت داشته باشید و با هم مهربان و در حق یکدیگر گذشت داشته باشید.

16- شهید مجید کمالپور:

به خوهران و برادرانم توصیه می‌کنم که به خدا بیشتر توسل جوئید. دعای کمیل، نماز جمعه، دعای توسل را از یاد نبرید و به نماز جماعت بیشتر اهمیت دهید.

17- شهید علی اکبر گیوه‌چی:

در نماز جماعت و دعای کمیل شرکت کنید که خار پشمی برای دشمنان اسلام باشید.

18- شهید علی اکبر مؤذنی:

ملت مسلمان ما آنهایی هستد که در سیل خروشان مشتاقان الله، در نماز جمعه شرکت می‌کنند.

19- شهید حجت الاسلام و المسلین عبدالله میثمی:

دشمنان ما تمام کوششان این است که ما را از صحنه کنار بزنند و بهترین تشکّل ما برای نمایش حضور مردم در صحنه نماز جمعه‌های ماست و اینها درصدد آن هستند که این اجتماعات خدایی- سیاسی را از ما بگیرند.

20- شهید رضا نصرتی گورتانی:

هر کس نماز جمعه را عمداً ترک کند و نرود مسئول خون شهداست.

21- شهید علیرضا یزدی:

نماز جمعه، دعای کمیل و مناجات با خدا و طلب یاری از خدا را فراموش نکنید زیرا تمام پیروزی‌ها و موفقیت‌های ما بواسطه امدادهای غیبی است.
 

بخش دوم:نماز شهیدان به روایت یاران شهید

"روایت عشق"

فصل اول: خاطرات مربوط به وضوی شهیدان

1- مسعود احمدی نسب:

زمستان 52 را فراموش نمی‌کنم. هوا خیلی سرد و یخبندان بود. رفته بودیم تهران که سری به پدر بزرگش بزنیم. صدای اذان صبح که از مسجد محل به گوش رسید.

مسعود احمدی نسب که آن وقت یازده سال داشت برخاست و از آبی که یخ زده بود باری وضو استفاده کرد. پدربزرگ او که شاهد اسن صحنه با کشوه بود خوشحال شد و گفت:‌خدا را شکر که در این روزها می‌بینم نوه‌هایم مذهبی و اهل نماز و دعا هستند.
 

2- نادر پشکوهی:

نادر بی‌نهایت به قرائت قبرآن علاقه داشت، بخصوص سوره والفجر را زیاد می‌خواندک حتماً رابطه‌ای بود بین علاقه او به این سوره و شهادتش درعملیات والفجر 8 اکثر شبها تا نیمه شب بیدار بود و بر سجاده با خدایش را رزاو نیاز می‌کرد.

یادم می‌آید نادر همیشه می‌گفت: شهادت ین انتخاب است، نه یک اتفاق. اذان ظهر بود که پا به دنیا گذاشت و در 22 سال عمرش حافظ اذان و نماز و قرآن بود و در اذان مغرب نیز به فیض عظیم شهادت نایل گشت.
 

3- عزیزی مجتبی:

ساعت 11 شب بود. همه در سنگر بودیم. مجتبی جهت ادای نماز شب به قصد وضو از سنگر خارج شد. دشمن همه جا را به دشت زر آتش گرفته بود. صدای انفجار پیاپی خمپاره‌ها سکوت شب را در هم شکست. مجتبی هنزو برنگشته بود یکی از بچه‌ها برای آوردن آب بیرون رتف.

در همان لحظه، خمپاره‌ای در نزدیک ما با صدای مهیبی منفجر شد. رزمنده‌ای که بار یآوردن آب رفته بود، هیجان زده و با رنگ و روی پریده به داخل سنگر بازگشت و گفت: عجله کنید، بیاییدگونی‌ها... گونی‌های شن در کنار تانکر آب ریخته‌اند و مجتبی!..

همین که اسم مجتبی را شنیدم همه مان سراسیمه بیرون آمده و به سکوی تانکر آب دویدیم. تانکر سوراخ شده وبدو گونی‌هاس شن ریخته بود.

پیکر پاک مجتبی عزیزی در زیر گونی‌ها افتاده بود. گونی‌[ا را به کنار زدیم. دیگر دیر شده بود و ار در محراب عبادت خود به شهادت رسیده بود. ریزش آب تانکر همچنان ادامه داشت و ...

4- علی کبیری عباس:

شهید کبیری مرا نصبحت می‌کردو می‌گفت: اگر می‌خواهی گناه و معصیت نکنی، همیشه با وضو باش، چون وضو انسان را پاک نگه می‌دارد و جلوی معصیت را می‌گیرد.

5- علیرضا گودرزی:

همیشه وضو داشتند، یکبار از ایشان پرسیدم: چرا شما همواره وضو دارید؟ فسلفه کار چیست؟ علیرضا لبخند زد و گفت:‌اول اینکه حدیث دارم وضو نور است. در ثانی هر لحظه احتمال مرگ انسان هست. پس چه بهتر که با وصو بمیریم و به ملاقات خدا برویم.

6- کیا مظفری:

کیا تار و پودش عشق به قرآن، نماز و دعا بود تا جائیکه درعملیات و موقع پیشروی با صدای بلند قرآن می‌خواند.

درعملیات فتح المبین باخواندن قرآ« با صوت رسا موجب تقویت روحیه عزیزان رزمنده شد. وقتی فاو در عملیات والفجر 8 آزاد شد کیا بر بالای مناره مسجد شهر فاو رفت و اذان گفت تا همرزمانش برای اقامه نماز شکر گرد هم آیند.
 

فصل دوم: خاطرات مربوط به نماز شهیدان

1- عطش نماز (شهید هوشنگ ابوالحسنی )

چهار سال بیشتر نداشت که به من اصرار می‌کرد نماز خواندن را به او یاد بدهم سعی می‌کرد با تقلید از من و پدرش حرکات نماز را به خوبی النجام دهد برای اثباا حرفم عکسی از چهارسالگی هوشنگ ابوالحسنی داریم که دارد نماز می‌خواند مرتب هم می‌پرسید چرا به سجده می ‌رویم؟ الله اکبر یعنی‌ چه؟ و از این قبیل سئوالات...
 

2- نماز در بیهوشی (شهید عبدالحسین ایزدی)

در بیمارستان مشهد بستری بودم و شهید عبدالحسین ایزدی نیز در اتاق دیگری بود. گهاه به او سر می‌زدم از ناحیه سر مجروح شده حالش خوب نبود. یک شب نزدیکی اذان صبح مادرش سراسیمه نزد من آمد و گفت:‌عبدالحسین حالش هیچ خوب نیست.

سریعاً بالای سرش رفتم. او را به نرده های تختش بسته بودندکه به زمین پرتاب نشود. گاهی تکان‌های شدیدی می‌خورد و سپس بیهوش می‌افتاد. پزشک را بالای سرش آوردم با داروهای آرام بخش تا حدودی آرام گرفت و بیهوش روی تخت افتاد. مدتی بعد ناگاه بنلند شد و نشست مرا صدا زد و گفت: خاک تیمم بیاور.

مردد بودم بیاورم یا نه چون بعید می‌دانستم وقت و حالش را درست تشخیص بدهد به هر حال آوردم. تیمم کرد و مهر خواست.

مهر را روی زانوی پایش گذاشت. تکبیره‌ الاحرام بست و نماز عشق را بپا داشت. با حالتی عجیب با خدای خود حرف می‌زد مترصد بودم سالم نماز را بدهد تا با او صحبت کنم قبول باشد بگویم و از احوال او جویا شوم.

نماز عشق با تکبیره الاحرام شروع ولی با سالم تمام نمی‌شود در نماز عاشق نزد معشوق می‌رود. با دادن سلام نماز در بستر افتاد و به شهادت رسید.
 

3- سجده عشق (شهید ذوالفقار بوربورانی)

در جزیره مجنون در عملیات خیبر توفیق شرکت داشتم. یک روز عراق از ساعت پنج صبح پاتک زد و شورع کرد به ریختن آتش و تا ظهر هم ادامه داشت. در اینکه حتماً باید نماز را به جا می‌آوردیم.

شکی نداشتیم. وقتی نماز را تمام کردیم دیدیم تانک‌ها به ما نزدیک می‌شوند. به سرعت شروع کردیم به آر.پبی.جی. زدن. من و یکی از دوستانم به اسم ذوالفاق بوربورانی در کنار هم بودیم.

بعد از چند لحظه وقتی سرم را به طرف ایشان برگرداندم دیدم به حالت سجده سرش را روی خاک گذاشته است. در همان حالت گفت: مگر نمازت را نخوانده‌ای؟

او تکانی نخورد. حرفی هم نزد. بالای سرش که رفتم دیدم گلوله دوشگاه درست خورده بود وسط گلویش. خواستم بلندش کنم اما نگذاشت. می‌خواست در همان حالت سجده به دیدار معبود بشتابد...
 

4- دعای سریع الاجابه(شهید حسن توکلی)

هو هنوز گرگ و میش بود. پس از سپری کردن یک شب سخت عملیاتی، آتش شدید دشمن حکایت از یک پاتک سنگین داشت.

رزمنده عراف و دلاور حسن توکلی کنار من آمده تیربارش را به من داد گفت:‌با این سر عراقی‌ها را گرم کن تا من نماز بخوانم. شروع به تیر اندازی کردم و با گوشه‌ی چشم مراقب احوال و خضوع و خشوع او بودم. بر وری خاکرزیز تیمم کرد و رد حالت نشسته به نماز عشق پرداخت. کمی تیرانازی کردم و باز متوجه توکلی شدم.

رکعت دوم بود دستهایش را بالا آورده بود قنوت می‌خواند .از شدت گریه شانه‌هایش را که به خود می‌لرزید بخوبی می‌دیدم. تیراندازی را قطع کردم ببینم چه دعایی می‌خواند شنیدم که می‌گفت: اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک.

به حال خوش افسوس خوردم دوباره به دشمن پردختم. باز نگاهی به توکلی کردم جلوی لباسش خونی بود و به آرامی جوی خون از زر لباسش روی زمنی جاری و او در حال خواندن تشهد و سلام بود.

مترصد شدم سلام بدهد و به کمکش بروم. در حالیکه می‌گفت:‌السالم علیکم و رحمه الله... و برکاته به حالت سجده بر زمین افتاد.پیکر آغشته به خون این شهید عاشق را کناری خواباندم در حالیکه از این دعای سریع الاجابه متحیر بودم.
 

5- رابطه عاشقانه (شهید علی درویش)

علی درویش خیل یزود با خدا رابطه‌ای عاشقانه یافت. هنوز پنج سالش نشده بود که نماز خواندن را آغاز کرد از کلاس دوم ابتدایی یعنی- هشت سالگی- همره بزرگ‌ها برای سحری بر می‌خواست و روزه کامل می‌گرفت. چند دقیقه بهاذان همیشه وضو می‌گرفت و آماده می‌شد که برود مسجد برای نماز جماعت.
 

6- عمل به قرآن(شهدی محسن ساری)

وقتی که شهید محسن ساری به جبهه اعزام می‌شد هیچ وقت به من اجازه نمی‌دادکه حتی قرآن را بالای سرش بگیرم. می‌گفت: بروید قر« را بخوانید و به آنعمل کنید.

محسن ساری نه ساله بود که شروع کرد به نماز خواندن در حالیکه من اصلاً اطلاعی نداشتم. تا اینکه یک روز برادرش نعمت گفت:‌مامام محسن یک کاری می‌کند.

من ناراحت شدم و گفتم:‌چه کاری؟ گفت: روزی دو ریال به من می‌دهد و می‌گوید به مانان نگو که نماز می‌خوانم. از بچگی کارهایی که خداپسندانه بود از من پنهان می‌کرد.
عارف قرآن و اسوه اخلاق در عملیات ظفر مند بدر به شهدای هشت سال دفاع مقدس پیوست.
 

7- نماز در قایق (شیهد محمدعلی شاهمرادی)

تا نزدیکی‌های غروب آفتاب مسیری طولانی را به طور مخفیانه شناسایی کرده بودیم. موقع مغرب شهید محمدعلی شاهمرادیگفت:‌می‌خواهم نماز بخوانم.

من گفتم: میان مواضع دشمن؛ ممکن است هر لحظه شناسایی شده یا حتی اسیر شویم؛ ولی او بدون اعتنا به حرف من آرام مشغول ساختن وضو بود .

با خودم فکر کردم که اصلاً جنگ ما به خاطره نماز است. همانگونه که امام حسین (علیه السّلام) نیز وسط میدان کربلا در ظهر عاشورا نماز خواند.یک پتو کف قایق پهن کرده به محمد علی اقدا کردیم و نماز را همانجا برپاداشتیم.
 

8- اقداء‌به مادر (شهید امیرحمزه بارلقی)

از همان سنین کودکی اغلب فرایض دینی مانند اصول و فورع دین و دوازده امام را کاملاً یادگرفته بود و کنجکاوانه با اینکه کودکی نابالغ بود از وظایف شرعی می‌پرسید .

وقت نماز هم به من اقداء‌می‌کرد و منهم شمرده‌تر می‌]واندم تا او تبواندبهتر یاد بگیرد از همان سنین نوجوانی روزه گرفتن و نماز خواندن را شورع کرد.

و از سن چهارده سالگی نه نماز قضایی داشت و نه حتی به یاد می‌آورم یک روز هم روزه نگرفته باشد. پسرم امیرحمزه قارلقی واقعاً تقید عجیبی به رعایت مسائل شرعی داشت و خیلی در انجام واجبات و مستحبات دقت می‌کرد.

9- نماز عارفانه (شهید امیر ملکی)

امیر در نیمه شب 22 آبان ماه 62 در جریان عملیات آزادساز یزندان مرزی دوله تو در منطقه عملیات سردشت بر اثر اصابت گلوله‌ی دشمن مجروح شد. در لحظات آخر عمر پیوسته بامعبود خویش راز و نیاز می‌کرد و گل سرود عشق را ازکلام پروردگارش می‌جست:

رب اشرح لی صدری و نسرلی امری... از هم سنگرانش خواست تا او را در حالتی بخوابانند که سر بر سجده بگذارد و دو رکعت نماز عشق اقامه کند. چه با شکوه بود شهادت و ناز عارفانه‌ی شهید امیر ملکی.
 

10- نماز برای رفتن است نه ماندن (شهید هادی حسن)

... نیمه شب عملیات کربلای پنج است. هادی حسن گروهانش را در بلندی کانال‌ها در راه رسیدن به مواضع پیش بینی شده هدایت می‌کند. پیامی از سر ستون به عقب فرستاده می‌شود و از پی‌اش صدای شالاپ شالاپ کف دست‌ها که برخاک کانال‌هامی‌نشیند به گوش می‌رسد.

سپس پیشانی و پشت دست‌ها لمس می‌گردد. چهره‌ها خاکی می‌شود و دست‌هاه ی خاکی تواماً بالا می‌رود آنچنان که عظمت خدای را بیانگر می‌شود:‌

الله اکبر و بعد دست‌ها می‌فاتد بدن متواضع می‌شود می‌شکند و از شدت فقر و حقارت در برابر معبود بدن مچاله می‌گردد و دست‌ها به زانو می‌رسد.

مجتبی طاهرخانی که پیشاپیشم در حرت است. آرام سرش را بر می‌گرداند و پیام رسیده را رد گجوشم زمزمه می‌کند:‌نمازه سرم را بر می‌گردانم و پیام را در گوش واد زمزمه می‌کنم نمازه بچه‌ها مشغول شده‌اند.

همه در حین راه رفتن تیمم می‌کنندن و در حین راه رفتن نماز می‌گزارند. حتی شیخ علی که پیثش‌نماز گردانمان است نمی‌ماند و در حسین راه رفتن نما می‌خواند که اگراینگونه نبود از ره می‌ماندم.

چنانچه عده‌آی ماندند. غافل از اینکه نماز برای رفتن است نه ماندن. آنها ماندند تا با آب وضو بگیرند و سر فرصت مهرشان را روی زمین بگذارند اذان و اقامه‌اشان را بگویند و با گشادگی خاطر نمازشان را بخوانند ولی وقتی که سر از سجده برداشتند قافله رفته بود...
 

فصل سوم:‌خاطرات مربوط به نماز اول وقت شهیدان

1- سنگر کوچک (شهید مسعود پتراکو)

عملیات والفجر دو بود. منطقه‌ای بودیم که قبلاً عراقی‌ها در آن مستقر بودند. و ما آنها را از آنجا بیرون کرده بودیم. به همین دلیل موقعیت منطقه کاملاً دستشان بود. توی سنگر بسیار کوچکی بودیم سه نفری به سختی در آن جا گرفته بودیم.

زمانی که پاتک دشمن شروع شد، به علت آتش شدیدشان دیگر نتوانستیم بیرون بیایئم. (شهید مسعود پتراکو) از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت هم با ما بود. خمپاره‌ها تا جلوی سنگر می‌خوردند و حتی گاهی ترکش‌هایشان تا داخل سنگر می‌آمد. به خاطر سقف کوتاه سنگر حتی نمی‌توانستیم بایستیم.

ظهر شده بود و آتش دشمن هنوز سنگین می‌بارید. در اینکه باید نماز سروقت خوانده شود هیچ مشکلی نداشتیم، اما حجم سنگر بسیار محدود بود.

به همین خاطر بعد از تیّمم هر کس تنها نماز خواند. یعنی چون نمی‌شد زیاد تکان خورد، یک نفر نماز را نشسته می‌خواند و دو نفر دیگر به هم فشرده گوشه سنگر می‌نشستند.

تاآن یکی نمازش تمام شود. بعد نوبت دیگری می‌شد با عنایت خدا آتش دشمن و تنگی جای سنگر نتوانست جلوی نماز سر وقتمان را بگیرد.
 

2- دلیل محکم (شهید غلامعلی پیچک)

پیچک همیشه برایم الگو خواهد بود. زخمی بود و خون زیادی از او رفته بود. موقعیت طوری بود که می‌بایست در اولین فرصت خود را به پادگان سر پل ذهاب می‌رساندیم.

غلامعلی با تن خسته و مجروح به صورت نشسته نمازش را خواند. شاید می‌دانست قبل از رسیدن به پادگان به لقاءالله خواهد پیوست. همین کار او دلیل محکمی برای من بود که نماز را همیشه سر وقت بخوانم.
 

3- مأموریت و نماز (شهید امیر چمنی)

یک بار مأموریتمان طول کشید نتوانستیم نماز را اول وقت بجا آوریم. رفتیم آشپزخانه برای صرف غذا.

خبری از (شهید امیر چمنی) نبود. رفتم دنبالش. داشت وضو می‌گرفت. با چهره‌ای به غبار غم نشسته، می‌گفت: پناه بر خدا، خدایا مرا ببخش که توفیق خواندن نماز اول وقت را از دست دادم.

او از چهارسالگی همراه پدر و مادرش برای اقامه نماز جماعت به مسجد می‌رفت. یک بار که روحانی مسجد از مردم پرسیده بود:‌کدامیک از شما نماز آیات را می‌توانید بخوانید؟ امیر ده ساله برخاسته بود و عملاً به همه نشان داده بود که نماز آیات را چگونه باید خواند.

4- دارند اذان می‌گویند (شهید علی اکبر شیرودی)

شهیدخلبان علی اکبر شیرودی در کنار هلیکوپتر جنگی‌اش ایستاده بوده و از خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال می‌کردند.خبرنگاری از کشور ژاپن آمده بود پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ‌ما برای خاک نمی‌جنگیم ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام درخطر باشد...)

این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین‌هایش را باا زد. چند نفر به زبان‌های مختلف از هم می‌پرسیدند:‌کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده. خلبان شیرودی همانطور که می‌رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: (نماز! دارند اذان می‌گویند...)
 

5- به فکر نماز در حین عملیات (شهید علی قوچانی)

صبح روز چهارم عملیات والفجر 8 به گردان حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) رفتیم. (شهید حاج علی قوچانی) مشغول خط‌دهی به رزمندگان بود.

اگر چه مسئول محور بود و می‌توانست چند کیلومتر عقب‌تر عملیات را هدایت کند اما جلوتر از نیروها با دشمن می‌جنگید. اوج درگیری بود ولی فکر و حواس حاجی همه جا کار می‌کرد، همینکه متوجه شد ظهر شده رو به بچه‌ها کرد و گفت:‌

(وقت نماز است به ترتیب نماز بخوانید) احتمال شهادت بچه‌ها را می‌داد و نمی‌خواست کسی نماز نخوانده شهید شود. نماز را که خواندم، بلند شدم تا نگاهی به موقعیت دشمن بیافکنم که تیر خوردم...
 

6- نماز قضا (شهید علی فتاح پور)

آن روز تمام خانواده‌مان نماز صبح‌شان قضا شد. وقتی ایشان را برای نماز صبح بیدار کردیم و ایشان متوجه شدند، با ناراحتی ما را خطاب کرد که: (چرا امروز خواب مانده‌اید؟) .

هر چه دلیل آوردیم، برای او قانع کننده نبود. از آن به بعد (شهید علی فتاح پور) شب‌ها در بسیج می‌خوابید و پس از آن که نماز اول وقت را در مسجد می‌خواند. به منزل می‌آمد، مبادا مجدداً‌ نمازش قضا شود.
 

بخش چهارم: خاطرات مربوط به نماز شب شهیدان

1- سرما و نماز شب ( شهید غلامرضا ابراهیمی)

نیمه‌های شب از سردی هوا، از خواب بیدار شدم هنوز تکان نخورده بودم که متوجه شدم «شهید غلامرضا ابراهیمی» نیز بیدار است. او آرام از جا برخاست و هر سه پتوی خود را، روی بچه‌ها که از شدت سرما مچاله شده و به خواب رفته بودند، انداخت.

من نیز بی‌نصیب نماندم. یک پتو هم روی من انداخت. فکر کردم صبح شده که حاجی از خواب برخاسته و دیگر قصد خواب ندارد ولی او وضو ساخت و به نماز ایستاد. او آن شب مثل همه شب‌ها تا اذان صبح به تهجد و راز و نیاز مشغول بود.
 

2- عروج شبانه (شهید ابوالحسن حسنی)

بارها متوجه می‌شدم که همسرم (شهید ابوالحسن حسنی) نیمه شب از خانه خارج شده بعد از نماز صبح به منزل باز می‌گردد. ابتدا خود را به خواب زده، فکر می‌کردم به دنبال مأموریت‌های سپاه شب‌ها از خانه بیرون می‌رود.
یک شب طاقتم تمام شد و خیلی آرام مؤدبانه گفتم. "دلم می‌خواهد بدانم شب‌ها کجا می‌روی؟" وقتی متوجه شد که من نیز می‌دانم از شب‌ها از خانه خارج می‌شود با خونسردی تمام گفت:

امشب با هم می‌رویم. نیمه شب پتویی برداشته به اتفاق از خانه خارج شدیم. یک راست به گلستان شهدا رفت. کنار قبر "شهید اسدالله باغبان" پتو را پهن کرد و مشغول خواندن نماز شد. در نماز او را نظاره‌گر بودم. اصلاً مثل این که با تکبیر الاحرام از آسمان نیز بالاتر می‌رفت و با سلام نماز دوباره به زمین باز می‌گشت.
 

3- خلوت انس ( شهید علی‌محمد اربابی)

نیمه شب صدای آشنایی با لحنی شیرین و کامی شیوا مرا از خواب بیدار کرد. خوب دقت کردم کلمه‌هایی که در خواب و بیداری به وضوح به گوش می‌خورد: ‌معبودا، محبوبا، خدایا... مطمئن شدم یک نفر به تهجد مشغول است.

کنجکاوی بیش از حد وادارم ساخت از رختخواب بیرون آمده و خود را به صاحب صدا نزدیک کنم گویا "علی محمد اربابی" بود، رئیس ستاد لشگر ولی مطمئن نبودم، در تاریک جلوتر رفتم تا چهره‌اش را بهتر تشخیص بدهم. ناگهان او متوجه من شد و تبسم کرد. تبسم همیشه بر لبانش بود ولی من خجالت کشیدم و شرمنده شدم.

چون عارف را از خدا، سالکی را از مراد، زاهدی را از معبود و مؤمنی را از محبوب جدا کرده بودم. در حالی که وجودم را "خسی در میقات" می‌دیدم در جای خود برگشتم و با خود عهد کردم دیگر مزاحمتی برای گوشه‌نشینان خلوت انس ایجاد نکنم.
 

4- نماز نشسته (شهید علی کاظم امکانی یگانه )

نیمه شب صدایی را می‌شنیدم. می‌فهمیدم وعده ملاقات دارد. بستر خواب را رها می‌کردم و آهسته بیرون می‌رفت و وضو می‌ساخت و با حالتی عجیب به نماز می‌ایستاد و برای اینکه دیگران نفهمند نشسته نماز می‌خواند.

و در تاریک که کسی او را نمی‌بیند. وقتی "شهید علی کاظم امکانی یگانه" راز و نیاز را تمام می‌کرد، به بالین من می‌آمد و من را صدا می‌کرد و می‌گفت‌: برادر عزیز بلند شو و نمازی بخوان من که حال ندارم، برای منهم دعا و طلب مغفرت نما!
 

5- وعده‌ی ملاقات (شهید ابوالفضل امین راد)

ساعت یازده شب بود که (شهید ابوالفضل امین راد) وضو گرفت. خواهرم نگاه معنی داری به او کرد و گفت: "یک فرد مسلمان رزمنده نمازش تا این وقت شب نمی‌ماند".

برادرم پاسخ داد: ‌من نمازم را خوانده‌ام، چه اشکال دارد آدم با وضو و پاک و مطهر باشد؟ خواهرم قانع شد و رفت که بخوابد. ولی من می‌دانستم که او با خدا وعده ملاقات دارد. "نماز شب".
 

6- از خواب تا عبادت (شهید مالک اوزوم چلویی)

"شهید مالک اوزوم چلویی" در شبانه روز بیش از چند ساعتی نمی‌خوابید او در انجام مستحبات به خصوص نماز شب تأکید بسیار داشت و خودش نیز در انجام آن سخت می‌کوشید.


حتی به خانواده می‌گفت:‌ شما چقدر می‌خوابید؟ قدری از خوابتان را کم کنید و به عبادت بپردازید. به خدا قسم آنقدر در قبر خواهید خوابید که حد و حصر ندارد.
 

7- چشمان دریایی (شهید اکبر باقری)

شب‌ها وقتی همه در خواب بودیم، ناگهان با صدای قرآن بیدار می‌شدیم. خوب که دقت می‌کردیم اکبر باقری رو به قبله ایستاده و با دلی آسمانی و با چشمانی دریایی نماز شب می‌خواند و با خدای خویش راز و نیاز می‌کرد.
 

8- سجده بر آب (شهید غلامرضا تنها)

در عملیات کربلا سه، وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم، نگران و متحیر، ستون در حال حرکت در آب را کنترل می‌کردم.

وقتی دیدم که یکی از بچه‌ها سرش را بدون حرکت در آب قرار داده است، بیشتر نگران شدم. شانه‌ ایشان را گرفتم و تکان دادم، سرش را بلند کرد و با نگرانی و تعجب پرسیدم:‌ چی شده؟ چرا تکان نمی‌خوری؟

خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت:‌ مشغول نماز شب بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون، بقیه را همراهی می‌کردم.

اطمینان و آرامش خاطر بسیجی «شهید غلامرضا(اکبر) تنها» زبانم را بند آورده بود گفتم: «اشکالی نداره، ادامه بده! التماس دعا» صبح روز بعد، روی سکوی الامیه اولین شهیدی بود که به دیدار معشوق نایل آمد.
 

9- کهکشان اشک (شهید حیدر حسین)

نیمه شب‌ها و در اوج سرما از سنگر بیرون می‌زد و وضو می‌گرفت و در یک گوشه دنج و تاریک روی خاک می‌نشست و با معبود و معشوقش راز و نیاز می‌کرد. "حسین حیدر" بود و یک کهکشان اشک. او بود نماز شفع و وتر. او بود و یک دنیا تمنا و نیاز به درگاه بی‌نیاز.
 

10- نماز شب همگانی (شهید سیدقاسم ذبیحی فر)

"شهید سیدقاسم ذبیحی فر" هنگام عبادتش همیشه تنها بود. هنگام غروب معمولاً بالای خاک ریز یا تپه می‌نشست و پایین رفتنِ خورشید را نگاه می‌کرد. شاید ما اصلاً نمی‌توانیم او را درک کنیم.

هرگاه به مسجد می‌رفت، ساعت‌ها به همان صورت و آن قدر گریه می‌کرد که چشمانش متورم می‌شد. در نیمه‌های شب بعد از لختی دعا و خواندن نماز، همه ما را بیدار می‌کرد بعد می‌گفت: ‌

بیدار شوید، نمازتان دیر شده ولی دیگر نمی‌گفت چه نمازی. ما همگی بر می‌خاستیم و بعد از گرفتن وضو، به چادر بر می‌گشتیم. هنگام بستن قامت برای نماز، او می‌گفت:‌ حال نیت نماز شب کنید.

11- فضای نماز شب (شهید مهدی سامع)

شب قبل ازعملیات محرم "مهدی سامع" تا بعد از نیمه شب به شناسایی رفته بود و دیر وقت خسته و کوفته برگشت و به خواب رفت. بچه‌ها که برای نماز شب بیدار شده بودند او را بیدار نکردند چون او خسته بود و شب بعد هم باید در عملیات شرکت می‌کرد.

صبح برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت:‌ مگر سفارش نکرده بودم مرا برای نماز بیدار کنید؟ وقتی دلیلش را گفتند. آه سردی کشیده و گفت:‌ افسوس، شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد!
 

12- پرواز در شب ( شهید عباسعلی شکوهی)

نزدیک سنگر جایی را که به عنوان قبر و محراب کنده بود و در آنجا به عبادت و راز و نیاز مشغول می‌شد. شب عملیات و الفجر هشت مهتابی بود و ما داشتیم با برادران و عزیزان خود وداع می‌کردیم .

"شهید عباسعلی شکوری" ما را رها کرده بود و در آن جایگاه همیشگی‌اش به سجده نشسته و داشت مناجات می‌خواند. چهره‌اش آفتابی بود و دلش آسمانی و چشمش دریایی. قلبش التهاب یک سفر را داشت و دستانش دو بال پرواز.
 

13- نجوای قرآن (شهید عباس صالحی)

یک روز دیدم دارد جایی را حفر می‌کند گفتم: چه می‌کنی؟ گفت: دارم قبر می‌کنم. من رفتم کمکش. حفره‌ای شد به عمق دو متر، طوری که دو نفر راحت بتوانند در آن بنشینند.

شب‌ها "شهید عباس صالح" با چراغ قوه می‌رفت آنجا و با خدای خویش خلوت می‌کرد چه زیبا بود ترنم عشق از لبهای او که نجوا می‌کرد قرآن را و مناجات علی (علیه السّلام) را و دیدنی بود نماز شب و سوز نیمه شبش!
 

14- پیک حق (شهید حسین صنعتکار)

شهید حسین صنعتکار بسیار مقیّد به خواندن نماز شب بود. و این روحیه را در عمل به سایرین منتقل می‌کرد هر کس دو روز با حسین بود نماز شب خوان می‌شد. یکبار از او پرسیدم: شبی شده است که از خواب بیدار نشوی؟

با تبسمی ملیح گفت:‌ یک شب از شدت ضعف و بی‌خوابی، خواب ماندم. با نیش پشه‌ای از خواب بیدار شدم. ساعت سه بامداد است. به قدری خوشحال شدم که نهایت نداشت چرا که یک پیک حق در قالب پشه مرا از خواب بیدار کرده بود تا نمازم فوت نشود.
 

15- رزم شبانه (شهید رامین عبقری)

یکی از همرزمان پسرم "رامین عبقبری" تعریف می‌کرد که رامین شب‌هایی را که پست نگهبانی نداشت، به کسی که نوبتش بود می‌گفت: مرا برای رزم شبانه (نماز شب) بیدار کن!

چون در سنگر جا برای ایستادن نبود، "شهید رامین عبقری" نماز شب را به طور نشسته می‌خواند. در آن ‌سوز سرما جای گرم را رها می‌کرد و با آب منبع وضو می‌ساخت و نماز را با حضور قلب و خلوص نیت به جا می‌آورد.
 

16- ایثار در نیمه شب ( شهید کلیم الله فلاح نژاد)

شب بود و همه رزمنده‌ها خواب بودند. شهید کلیم اللله فلاح نژاد برای ادای نماز شب برخاست ناگهان شیء آتش زایی را می‌بیند که گوشه مهمات افتاده و آتش گرفته است. دلش نمی‌آید.

بچه‌ها را از خواب بیدار کند. پتو بر می‌دارد و با دست و پا، تند تند آتش را خاموش می‌کند. تمام دست و پا و کفش ایشان دچار سوختگی می‌شود اگر او بیدار نمی‌شد و این از خود گذشتگی را انجام نمی‌داد همه مهمات‌ها از بین می‌رفت و هم جان عزیزان رزمنده به خطر می‌افتاد.
 

17 – شهادت در حین نماز شب (شهید گمنام)

صبح روز بعد والفجر (1) که برای انتقال شهدا و بقیه مجروحان به منطقه رفتیم با یک صحنه عجیب رو به رو شدم. در بین شهدا، برادری بود که دیشب مجروح شده بود.

این برادر روی سجاده‌ای نشسته بود. قرآن و مهرش روی سجاده و هر دو دستش شدیداً مجروح بود. او با همین حالت شهید شده بود. از خودم پرسیدم: اینها با این وضع، نماز شبشان را ترک نکردند، ما کجای راه هستیم؟
 

فصل پنجم: خاطرات مربوط به نماز جمعه و جماعت شهیدان

1- وضوی فوری (شهید حسین اکبری)

از ده سالگی نماز می‌خواند. بعضی وقت‌ها که بیدار می‌شدم، می‌دیدم مشغول نماز شب است. یکی از دوستانش تعریف می‌کند رفته بودم میاندوآب برای دیدن برادرم که معلم بود.

و همچنین "شهید حسین اکبری"، وقتی رسیدم، هنگام روبوسی حسین به من گفت:‌ فوراً وضو بگیر که نماز جماعت از دستت نرود!
 

2- ستون مسجد (شهید محسن تاجیک)

ماه رمضان را خیلی دوست داشت و همیشه منتظر آمدن این ماه بود. نماز شب را مثل نمازهای پنج‌گانه برای خود واجب می‌دانست و همیشه این فریضه را ادا می‌نمود.

جای "شهید محسن تاجیک" در مسجد جامع شهریار کنار یک ستون بود، طوری که به تدریج او را از همان ستون می‌شناختند. آیت ا... ثمری می‌گفت:‌

"آقا محسن ستون این مسجد بود." آن عاشق دلباخته‌ی پروردگار منان همیشه آیات الهی را بر زبان داشت و دیگران را به عمل صالح و انس با قرآن دعوت می‌کرد.
 

3- تشویق به فریضه الهی (شهید ابوالفضل تال)

ایشان وقتی که در قم بودند، حتی اگر هم کار واجبی داشتند، کارشان را رها می‌کردند و می‌رفتند عبادتگاه و میعادگاه عاشق حق. یاد ندارم جمعه‌ای باشد و او غسل جمعه و نماز جمعه را فراموش کرده باشد. تازه "ابوالفضل تال" ما و بقیه‌ی خانواده و دوستان را هم به انجام این فریضه‌ی الهی تشویق می‌کرد.
 

4- نمازخانه (شهید محمود ریاحی)

اهمیت به نماز به خصوص نماز جماعت از خصوصیات بارز "شهید محمود ریاحی" بود. او مؤذن بود و صبح‌ها با ندای دلنشین اذان او ازخواب بیدار می‌شدیم.

موقعی که جهت بعضی تمرینات در ساحل کارون مستقر بودیم. "شهید ریاحی" شب‌ها به دوراز چشم بقیه با بیل و کلنگ نمازخانه‌ای خوب و مرتب آماده کرد تا بچه‌ها نماز را به جماعت بگزارند.
 

5- تب و نماز جماعت (شهید علی حیدری)

در سال شصت و سه در پادگان ابوذر بودیم. "شهید علی حیدری" از بچه‌هایی بود که کارهای خطاطی پادگان را انجام می‌داد. در مراسم دعای توسل، ایشان امام حسین (علیه السّلام) را دیده بود که وارد مجلس شده بودند.

ایشان از امام حسین (علیه السّلام) قول شهادت، تاریخ، روز و حتی عملیاتی را که در آن به شهادت می‌رسند، را می‌گیرند. ایشان می‌دانستند که در عملیات بدر و در چه روزی به درجه شهادت نایل می‌شوند.

ین برادر که چنین سعادت بزرگی داشت، به نماز جماعت خیلی اهمیت می‌داد. در جزیره مجنون که بودیم، یک روز دیدیم مریض شده است. بعد از شهادت ایشان بود که فهمیدیم، مسئولش به گفته بود، یک پلاکارد ضروری و فوری هست که باید نوشته شود و آن روز نتوانسته بود در نماز جماعت شرکت کند.
 

6- نماز جماعت در خانه (شهید مهدی شاه آبادی)

"شهید حجه السلام حاج شیخ مهدی شاه آبادی" علاقه شدیدی به برگزاری نماز جماعت حتی در منزل خود داشتند و لذا همه را بر این اساس هدایت می‌نمودند که حد الامکان نمازهای خود را به صورت جماعت بخوانند.

گاه دیده می‌شد که وقتی می‌دیدند یکی از فرزندانشان نماز می‌خواند، به او اقتدا می‌کردند و این کار ایشان هم از جهت شخصیت دادن به فرزندشان و هم از جهت تشویق به برگزاری نماز جماعت بسیار مؤثر بود.

"شهید شاه آبادی" در مواقعی که در منزل بودند، نسبت به برگزاری نماز جماعت در منزل سخت پایبند بودند و طوری هم عمل می‌کردند که اقتدای اعضاء خانواده به ایشان تحمیلی نباشد.

بلکه مثلاً جانمازها را پهن می‌کردند و اذان و اقامه می‌گفتند و در رکعت اول نمازشان یکی از سوره‌های بزرگ قرآن را می‌خواندند تا همگی وضو بگیرند و برای نماز حاضر شوند، هیچگاه رسماً افراد را دعوت نمی‌کردند که پشت سرشان نماز بخوانند.
 

7- یاد معاد (شهید اسماعیل قاسمی)

اسماعیل از سیزده سالگی روزه می‌گرفت. به مسجد می‌رفت و نماز اول وقت را به جماعت می‌خواند و دعای کمیل را شب‌های جمعه فراموش نمی‌کرد. مادربزرگش می‌گوید:‌

داشتم نماز می‌خواندم که صدای دلنشین کسی را شنیدم که با اخلاص با خدا سخن می‌گفت. طاقت نیاوردم و پرده را کنار زدم. دیدم فرزند عزیزم "شهید اسماعیل قاسمی" است . پیش رفتم و پرسیدم: چرا این قدر در سجاده گریه می‌کنی؟

گفت:‌ مادرجان، ناگهان به یاد جهنم افتادم و بی‌اختیار گریه‌ام گرفت.اهل روستای "دشتبان" دماوند بود. به پیرزنی از فامیل گفت:‌ ننه. چرا به نماز جمعه نمی‌روی؟

پاسخ داد: چون پیر شده‌ام و پایم درد می‌کند. با صلابت و لبخندی مهربانانه گفت: با عصایت به نماز برو که قامت خمیده‌ی تو مشت محکمی است بر دهان ضد انقلاب داخلی و خارجی!

چون روستایشان مصلی نداشت، به مادرش می‌گفت: خانم‌ها را جمع کن و به نماز جمعه شهر ببر! پاسخ شنید که ماشین نیست! او هم هر ماه از حوقش پولی را کنار می‌گذاشت تا ماشین کرایه کند و زنان بتوانند سر موقع به نماز جمعه برسند.
 

8- خمپاره‌ی مشقی (شهید حسن عباسپور)

همه داشتیم نماز می‌خواندیم. نماز جماعت بود و نیاز به درگاه بی‌نیاز. ناگهان خمپاره‌ای کنار ما به زمین اصابت کرد. دود آن همه جا را فرا گرفت. اما کسی نمازش را قطع نکرد. نماز که تمام شد، همه سالم بودیم "شهید حسن عباسپور" لبخند می‌زد و می‌گفت:‌ انگار این خمپاره مشقی بود!
 

9- آرامش الهی(شهید مجتبی کریمی)

مجتبی وقتی که هنوز جبهه نرفته بود، در محل کارش تا صدای اذان ظهر را می‌شنید، دست از کار می‌کشید و به کارفرما می‌گفت:‌ من رفتم نماز، نماز اول وقت را به جماعت می‌خواند و بعد هم چند آیه‌ای از قرآن کریم تلاوت می‌کرد و دوباره سرکار بر‌ می‌گشت.

در تبلیغ و ترویج قرآن همت عجیبی داشت. یادم نمی‌رود که "شهید مجتبی کریمی" جلسه‌ی هیئت قرآن گذاشته بود و هرکس که بلد نبود خوب قرآن بخواند، با صبر و حوصله‌ی عجیب و ستودنی و آرامش الهی به وی می‌آموخت.

نتیجه:

شهدا ، عارفان واقعی و شاگردان نمونه ی مکتب شهادت و عاشقان الله و نمونه ی بارز یک مسلمان واقعی بودند . آنان ذره ای از وظایف دینی خود را فروگذار نکردند. هم به جهار در حفظ دین معتقد بودند و هم به اجرای تمام احکام و دستورات دینی .

آنان در سخت ترین شرایط، در زیر آماج تیرهای دشمنان، نماز را برپا می داشتند و چه بسا در همین هنگام به شهادت می رسیدند. این یک دنیا عظمت و مفهوم دارد و نمی توان آن را با الفاظ دنیایی بیان کرد. تنها می توان گفت « این یعنی عشق و ایمان» .

شهیدان نه تنها خود نماز خوانان واقعی بودند بلکه همگان را نیز به انجام این فریضه الهی دعوت می نمودند. آنان در آخرین گام خود، نماز را افضل عبادات شمرده اند و آن را مایه بقای اسلام داشته اند .


منبع:
http://www.navideshahed.com
https://fars.iqna.ir/fa/news/3959573
* این مقاله در تاریخ 1401/11/1 بروز رسانی شده است.