نویسنده: نجف لک‌زایی

 

دولت در ایران، به ویژه در عصر پهلوی، با بحران‌های زیادی مواجه بوده است. برخی از این بحران‌های مهم عبارت است از: 1. بحران سلطه و کنترل سیاسی؛ 2. بحران مشروعیت؛ 3. بحران مشارکت؛ 4. بحران هویت؛ 5. بحران توزیع؛ 6. بحران نفوذ. در اینجا با توجه به موضوع بحث، بحران سلطه و کنترل سیاسی را بررسی می‌کنیم.
مفهوم «ثبات سیاسی» به محفظ بودن یک رژیم از تهدیدهایی که به براندازی آن از طریق انقلاب یا شورش منجر می‌شود، اشاره می‌کند. در صورت پذیرش این تعریف، باید گفت که ایران در دوره‌ی معاصر، عمدتاً آبستن حوادثی بوده که از بی‌ثباتی آن حکایت می‌کرد؛ به عبارت دیگر، نگاهی به وقایع مهم ایران معاصر و صورت‌بندی آنها از منظر موضوع بحث، مبین بحران سیاسی در روابط قدرت سیاسی با قدرت اجتماعی است.
«بحران» را می‌توانیم این‌گونه تعریف کنیم:
1. وضعیت ناپایدار و متزلزلی که در چارچوب آن، تغییر قطعی، چه بهتر و چه بدتر، در شرف وقوع است؛
2. هر نوع بی‌ثباتی که به تغییرات اساسی منجر شود؛
3. وضعیت یا دوران خطرناک و فاقد اطمینان؛
4. هرگاه پدیده‌ای به طور منظم به پیش نرود و حالتی از نابسامانی ایجاد شود یا نظمی مختل گردد یا حالتی غیرطبیعی پدید آید؛
5. ایجاد وضعیت غیرمعمول یا غیرمتعارف در حرکت یک نظام. (1)
بحران در یک لحظه‌ی حساس به اوج خود می‌رسد و سرنوشت‌ساز می‌شود. بحران انواع مختلفی دارد که بحران سیاسی، ثبات و توازن نظام سیاسی و اجتماعی را بر هم می‌زند.
بحران‌های سیاسی بر حسب عوامل درگیر و گستره‌ی جغرافیاییِ تعارض‌ها، به دو دسته‌ی داخلی و بین‌المللی تقسیم می‌شوند:

الف) بحران‌های سیاسی داخلی:

این بحران، وضعیت غیرمتعارفی است که معمولاً در ساختار سیاسی یک کشور بروز می‌کند و بر حسب ماهیت، زمان، دامنه، شدت و نوع عوامل درگیر در آن، اشکال گوناگونی دارد، مانند:
1. مبارزه‌ی سیاسی شدید و گسترده‌ی احزاب و سازمان‌های سیاسی برای کسب قدرت؛
2. اختلاف شدید بین جناح‌های مختلف حکومت؛
3. کودتای نظامی،
4. اعتصاب‌های دامنه‌دار؛
5. شورش‌های خیابانی؛
6. درگیری‌های قومی.

ب) بحران‌های بین‌المللی:

این بحران‌ها اغلب میان دو یا چند کشور بروز می‌کند که این مسئله، محل بحث ما نیست.

شاخص‌های بحران‌های سیاسی

ایران معاصر، به ویژه از آغاز دوره‌ی قاجار تاکنون،همه‌ی شاخص‌های بحران‌های سیاسی را داشته است. برای تمهید مباحث آتی، شاخص‌های پیش گفته را با توجه به حوادث صورت گرفته در ایران بازخوانی می‌کنیم:

1. مبارزه‌ی سیاسی گسترده و شدید افراد، احزاب و سازمان‌های سیاسی برای کسب قدرت:

می‌دانیم که احزاب در ایران سابقه‌ی چندانی ندارند و پیشینه‌ی آنها به انقلاب مشروطه می‌رسد. چارچوب حزبی شکل گرفته در انقلاب مشروطه کم و بیش بعدها نیز ادامه پیدا کرد. در همه‌ی دوره‌هایی که احزاب در ایران فعال بوده‌اند، ائتلاف‌های پایداری میان آنها صورت نگرفته است؛ به طور مثال جبهه‌ی ملی در دهه‌ی 1320 درصدد بود که قدرت ائتلافی تشکیل دهد، ولی با تفرقه روبه‌رو شد. علاوه بر این، اختلاف احزاب در همین سطح باقی نمی‌ماند، بلکه غالباً به خصومت و درگیری کشیده می‌شد. این مسئله در مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است. از سوی دیگر، اختلاف احزاب غیردولتی با نظام سیاسی نیز غالباً به خصومت منجر گردیده و با توجه به اینکه قدرت همواره در دست دولت بوده است، احزاب در دوره‌ی قدرتمندی دولت‌ها از صحنه کنار زده شده‌اند؛ بنابراین شاخص اول، تأییدکننده‌ی بحران سیاسی یا بحران سلطه در ایران است.

2. اختلاف شدید بین جناح‌های مختلف حکومت:

این شاخص را نیز می‌توان در ایران معاصر مشاهده کرد. از سال 1368 به بعد،موارد روشنی از این اختلاف دیده می‌شود. انقلاب اسلامی محصول ائتلاف نیروهای مختلف بود که می‌توان آنها را در دو بخش طبقه‌بندی کرد:
الف) طبقات، گروه‌ها و نیروهایی که خواستار محدودسازی قدرت دربار و اجرای قانون اساسی مشروطه بودند و درصدد ایجاد انقلاب و تحقق اهداف اسلامی نبودند؛
ب) نیروهای اسلامی که با اتکا بر طبقات سنتی و بسیج توده‌ای، به دنبال تأسیس حکومت اسلامی بودند.
از سال 1360 به بعد، حکومت به طور کامل در اختیار نیروهای اسلام‌گرا قرار گرفت؛ اما به زودی میان این نیروها نیز اختلاف‌هایی بروز کرد. اختلاف‌های مجلس و شورای نگهبان در دهه‌ی 1360 که با دستور امام خمینی به تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام منجر شد، اختلاف در درون حزب جمهوری اسلامی که به تعطیلی فعالیت‌های این حزب انجامید و نیز انشعاب روحانیون مبارز از روحانیت مبارز، نمونه‌هایی از اختلاف‌های آن دوره است. هم اکنون نیز اختلاف میان گروه حاکم و جناح‌های گوناگون مشاهده می‌شود؛ بنابراین بحران سیاسی همچنان دامنگیر است.

3. کودتای نظامی:

در ایران معاصر با دو کودتای مهم رو به رو بوده‌ایم: یکی کودتای سیدضیا و رضاخان در سوم اسفند 1299 بود که به سلطنت رضاخان منجر شد و دیگری، کودتای 28 مرداد 1332 با پشتیبانی انگلیس و آمریکا بر ضد حکومت دکتر مصدق که به سلطنت استبدادی محمدرضا پهلوی انجامید. هر دو کودتا، بحران سیاسی ایران را در ابعاد گسترده‌ای افزایش دادند.
به طور مشخص، تصویب قانون تعیین حدود محاکم شرع به مسئله خانواده در سال 1311، تصویب قانون نظام وظیفه در سال 1304، تصویب قانون مدنی در 1307، تصویب قانون برگزاری امتحان برای طلاب در 1310، تصویب قانون کشف حجاب در سال 1314 و تصویب قانون موقوفات در سال 1313، از جمله مصوباتی بود که واکنش شدید علما و نیروهای دینی، که مهم‌ترین گروه ذی‌نفوذ جامعه بودند، در پی داشت و موجب بروز قیام‌هایی شد؛ از آن جمله می‌توان به قیام 1303 در اصفهان به رهبری حاج آقا نورالله اصفهانی و ملاحسین فشارکی، قیام 1307 تبریز به رهبری شیخ ابوالحسن انگجی و میرزاصادق آقا نیام، قیام 1307 شیخ محمدتقی بافقی در قم، قیام 1314 حاج آقا حسین قمی در مشهد و از همه مهم‌تر، رودررویی آیة‌الله مدرس با حکومت اشاره کرد.
همچنین از پی‌آمدهای کودتای 28 مرداد 1332 می‌توان به نفوذ آمریکا و جایگزینی آن با انگلیس و نیز تبدیل شدن ایران به دولتی دست‌نشانده اشاره کرد. قانون کاپیتولاسیون که آمریکایی‌ها بر دولت پهلوی تحمیل کردند، حاکی از وابستگی عمیق رژیم پهلوی به آمریکا بود. این وابستگی و استبداد خود حوادث مهمی، مثل قیام 15 خرداد 1342، اعتراض امام خمینی به کاپیتولاسیون در چهارم آبان 1343 و تبعید ایشان به ترکیه در 13 آبان همان سال، ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر، به جرم تبعید امام خمینی و سرانجام سقوط رژیم پهلوی را در پی داشت؛ بنابراین ایران معاصر از لحاظ شاخص کودتا نیز بحرانی بوده است.

4. اعتصاب‌های دامنه‌دار:

بررسی مجموعه‌ی حوادث سال‌های 56 و 57 به خوبی این موضوع را نشان می‌دهد.

5. شورش‌های خیابانی:

این موضوع را نیز در دوره‌های قبل و بعد از انقلاب می‌توان مشاهده کرد.

6. درگیری‌های قومی:

در دوره‌ی معاصر، گاه‌گاهی نیروی گریز از مرکز درمیان برخی از اقوام ایرانی فعال شده است؛ از جمله در دهه‌ی 1320، خودمختاری‌هایی در آذربایجان به رهبری «پیشه‌وری» و در کردستان به رهبری «قاضی محمد» صورت گرفت.
اکنون این پرسش مطرح می‌شود که چرا در ایران معاصر، علی‌رغم تلاش‌هایی که برای رهایی از بحران سیاسی صورت گرفته، موفقیتی حاصل نشده است؟ چرا کشور ما پس از مدتی ثبات و آرامش، مجدداً دچار بحران سلطه و کنترل سیاسی گردیده است؟ چرا تعادل میان قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی، شکننده بوده است؟ به نظر می‌رسد که هرگاه دولت در ایران معاصر در انجام دادن وظایف و کارویژه‌های اساسی خود ناتوان گردیده، جامعه با بحران سیاسی دست و پنجه نرم کرده و در نتیجه، دولت با بحران سلطه و کنترل سیاسی روبه‌رو گردیده است. هر دولتی برای حفظ خود باید سه کار انجام دهد:
1. حفظ وحدت ویک پارچگی در درون بلوک قدرت؛
2. ایجاد تفرقه در میان دشمنان خود؛
3. بسیج طبقات مدافع خود برای تقویت دولت.
به نظر می‌رسد دولت در ایران معاصر در بسیاری از برهه‌ها در اجرای کارویژه‌های سه‌گانه‌ی خود دچار اختلالات اساسی شده و همین مسئله، خود موجب بروز بحران سلطه و کنترل سیاسی در دولت، و بحران سیاسی در جامعه گردیده است. به طور کلی، ایران از اواسط قرن نوزدهم وارد فرآیند نوسازی شد؛ اما در این خصوص نوسازی دموکراتیک را انتخاب نکرد، زیرا این راه با موانع ساختاری و اجتماعی روبه رو بود. تمرکز قدرت در نظام استبدادی شرقی، ضعف مالکیت و ضعف طبقات اجتماعی در ایران قدیم، از جمله دلایل ساختاری عدم وقوع انقلاب از پایین بود؛ در واقع، منازعات رایج در ایران، تا این زمان، منازعات افقی بود، نه عمودی و بنابراین، ایران راه نوسازی محافظه‌کارانه یا انقلاب از بالا را در پیش گرفت. این راه هم با موانع مهمی، از جمله ضعف طبقات بالا و ناآگاهی سیاسی حکام مواجه بود. انقلاب مشروطه که بر اثر ائتلاف میان برخی از اشراف، تجار و نیروهای مذهبی صورت گرفت، با شکست مواجه شد؛ چنان که سه حرکت اصلاحی پیش از آن نیز شکست خورده بود.
عباس میرزا نخستین حرکت اصلاحی را رهبری کرده بود. او که فرماندهی نیروهای ایران را در جنگ‌های ایران و روسیه (در سال‌های 1805 و 1828 م) برعهده داشت، نیاز به اصلاحات نظامی را با همه‌ی وجود لمس کرده بود. میرزا محمدتقی خان فراهانی، امیرکبیر، دومین حرکت اصلاحی را آغاز کرد. وی سیاست‌های خاصی، مانند ایجاد کارخانه‌های دولتی، دارالفنون، حسابرسی، تعادل بودجه و خدمت نظام وظیفه‌ی عمومی را در پیش گرفت. هدف از همه‌ی این سیاست‌ها، تقویت دولت قاجار برای ایستادگی در برابر فشارهای خارجی و جنبش‌های اجتماعی داخلی بود. وی نخستین روزنامه‌ی کشور به نام وقایع اتفاقیه را منتشر کرد. این اقدامات فوراً واکنش‌هایی برانگیخت و به عزل و تبعید امیرکبیر منجر شد. او به فاصله‌ی اندکی پس از این حادثه و در حالی که سیزده روز به افتتاح دارالفنون باقی مانده بود، کشته شد. در دهه‌ی 1870 م، بار دیگر اصلاحات در دستور کار قرار گرفت که این بار میرزا حسین خان سپهسالار آن را بر عهده گرفت؛ اما وی به دنبال واگذاری امتیاز رویتر و افزایش مخالفت‌ها با آن، مجبور به استعفا شد.
قیام تنباکو نخستین جنبش گسترده‌ی توده‌ای بود که سلطه‌ی خارجی و دولت استبدادی را مستقیماً و با هم نشانه گرفت. این جنبش می‌توانست فراگیر شود؛ اما سرانجام با لغو امتیاز تنباکو فروکش کرد. در دوره‌ی سلطنت مظفرالدین شاه، آزادی‌هایی به مردم داده شد. این آزادی‌ها سرانجام در قالب نهضت مشروطه خود را نشان داد و او در 14 مرداد 1285 فرمان مشروطه را صادر کرد. به هر حال این حرکت اصلاحی، اگر چه خواسته‌ی طبقات بالای جامعه بود، به دلایل پیش گفته موفق نشد.
در پی دولت‌های متزلزل پس از مشروطه، دولت مطلقه رضاشاه- که از لحاظ مراحل توسعه‌ی سیاسی به زمان‌های پیش از استقرار دولت مشروطه تعلق دارد - جانشین آنها شد. در واقع، دولت مطلقه‎ی رضاشاهی با بلوک قدرت پدید آمده پس از انقلاب مشروطه، که به آرمان‌های قانون اساسی مشروطه وفادار بودند، تضاد داشت و این تضاد، در برخی اقدامات عملی نمایان شد. تضعیف استیلای فکری، فرهنگی، اقتصادی واجتماعی گروه‌های سنتی، و ایجاد زمینه‌های ظهور جامعه‌ی توده‌ای از طریق اصلاحات اقتصادی، گسترش شهرنشینی، مهاجرت و... از پی آمدهای مهم دولت مطلقه‌ی رضاشاه بود. ائتلاف نیروهای غرب‌گرای طرفدار محدودسازی قدرت دربار و گروه‌های مذهبی، از جمله روحانیت، بازار و توده‌های شهری، موجب بروز و ظهور حرکت‌ها و اقداماتی شد که سرانجام در قالب انقلاب اسلامی 1357 خود را نشان داد.
پس از انقلاب، نخستین خط گسست، از تقابل نیروهای اسلام‌گرا و غرب‌گرا پدید آمد. و سرانجام گروه اول به پیروزی رسید و گروه دوم از بلوک قدرت خارج شدند. این طور به نظر می‌رسید که در فاصله‌ی سال‌های 1360- 1376، یک گروه حاکم است؛ اما واقعیت‌ها نشان می‌دهد که در درون بلوک قدرت، جناح‌های مختلف حضور داشته‌اند. در این دوره، به دلیل بروز اختلاف در میان جناح‌ها، دولت موفق به ایجاد وحدت در بلوک قدرت نشد و تا حدی در کارویژه‌های دوم و سوم نیز با تحولاتی مواجه گردید.
به نظر می‌رسد که اگر از یک سو، بلوک قدرت حاکم - از هر جناح و گروه - بخواهد قدرت را به طور انحصاری در اختیار بگیرد و از سوی دیگر، جناح‌ها، به لحاظ فرهنگی، مرزهای روشنی میان «اختلاف» و «خصومت» برای کار با یک دیگر، قائل نباشند و هر نوع اختلافی را به خصومت تبدیل کنند، احتمالاً بحران سلطه و کنترل سیاسی در رابطه‌ی میان دولت و مردم شکل می‌گیرد و در نتیجه، بحران سیاسی بروز می‌کند.

پی‌نوشت‌

1. فرهنگ علوم سیاسی، ص 98، ذیل واژه‌ی بحران و مشتقات آن.

منبع مقاله :
لک‌زایی، نجف، (1391)، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران معاصر، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم