پیشفرض؛ گزاره صادق یا کاذب
ادعای خود را اثبات کند
پیشفرض گزارهای است تخیلی (فانتزی) یا واقعی (رئالیستی)، که در هر دو حال باید از جنبه منطق دراماتیک اثباتپذیر باشد. هر داستان تصویری دراماتیکی را که منسجم باشد و هم از جنبه عاطفی تأثیرگذار و البته باورپذیر، میتوان
نویسنده: بیلی مارشال استونکینگ
مترجم: منا هادیپور
مترجم: منا هادیپور
پیشفرض؛ گزاره صادق یا کاذب:
تعریف پیشفرض
پیشفرض گزارهای است تخیلی (فانتزی) یا واقعی (رئالیستی)، که در هر دو حال باید از جنبه منطق دراماتیک اثباتپذیر باشد. هر داستان تصویری دراماتیکی را که منسجم باشد و هم از جنبه عاطفی تأثیرگذار و البته باورپذیر، میتوان در قالب یک پیشفرض یک جملهای به خوبی تنظیم و بیان کرد. زمانی که سخن از نوشتن یک فیلمنامه جاندار با داستانی پرفرازوفرود و جذاب به میان میآید، باید به یاد داشته باشید که هیچ ایده یا موقعیتی به خودی خود آن قدر هدفدار و نیرومند نیست که بتواند به تنهایی شما و مخاطبان را از ابتدا تا انتهای داستان مجذوب خود نگه دارد، مگر این که آن ایده یا موقعیت آن اندازه قابلیت داشته باشد که بتوان آن را در قالب پیشفرضی واضح بیان کرد.اثبات پیشفرض
پیشفرض موضوعی است که باید اثبات شود، درست مانند اثبات صدق و کذب یک گزاره. در واقع میتوان گفت پیشفرض حقیقتی است که نویسنده آن را باور دارد و اغلب به مسائلی میپردازد که انسانها در زندگی روزمره با آن روبهرو هستند. به عبارت دیگر، پیشفرض به ایدهها و ارزشهایی گفته میشود که ما را تحت تأثیر قرار میدهند یا شگفتزده میکنند؛ مقولاتی مانند عشق، مرگ، وفاداری، حسادت و پیشداوری. پیشفرض بیانگر موضوع و مفهوم داستان است نه صرفاً بازگوکننده رخدادهایی که قرار است در داستان اتفاق بیفتند. بنابراین به خوبی درک شده است، در یک گزاره ساده بازگو میکند. صحت و اعتبار آن نیز از طریق کنشها و واکنشهای شخصیتهای داستان اثبات میشود. به بیان کلی، داستان مدرک و قرینهای است برای اثبات یا عدم اثبات پیشفرض. بدین مفهوم که اگر یک پیشفرض از طریق داستان به اثبات نرسد، دو حالت به وجود خواهد آمد؛ یا داستان به خوبی تنظیم و تدوین نشده است، یا پیشفرض به درستی طراحی و نگاشته نشده. بیل جانسون، نویسنده و مدرس فیلمنامهنویسی، میگوید: «پیشفرض یک تعهد است.» او نیز معتقد است پیشفرض برای خودنویسنده و نیز مخاطبان حقایقی را به تصویر میکشد که از طریق شواهد موجود در فیلمنامه اثبات میشوند. برای مثال، داستان رومئو و ژولیت بهترین داستانی است که بیان میکند عشق بر همه چیز پیروز میشود، حتی بر مرگ. و مسلماً داستان اتللو این مفهوم را منتقل نمیکند، بلکه نشان میدهد که چگونه حسادت/ سوءظن کورکورانه عشق و عاشق و معشوق را به نابودی میکشاند.اگر داستانی بتواند از طریق رخدادهایش درست بودن پیشفرضش را اثبات کند، در این صورت میتوانیم بگوییم که آن اثر به هدف غایی خود دست یافته است.
انتخاب پیشفرضهای اصلی و فرعی
هر انسانی دنیایی از پیشفرضهاست که برخی از آنها اصلیاند و برخی دیگر چنین نیستند. مثلاً یک پیشفرض اصلی میتواند این گونه باشد: «هر چه کنی کشت همان بدروی.» (You can only keep what you are prepared to give away) و یک پیشفرض نوعی مضحک نیز ممکن اینگونه باشد: کلم بروکلی بزن تا روشن شی. (Broccoli puts hair on your chest)از شوخی گذشته، پیشفرضهای اصلی آنهایی هستند که باید نظر ما را در مقام راوی داستان به خود جلب کنند. گرچه پیشفرضهای کم اهمیت و فرعی نیز گاهی اوقات به واسطه وقایع داستان پررنگ و پراهمیت جلوه میکنند.
یک پیشفرض میتواند سرچشمه داستانهای بسیاری باشد. پیشفرضهایی که یک فرد خلق میکند، دقیقاً بازتاب شخصیت آن فرد هستند. نویسندگان نیز مانند خود ما آن چنان که باید خویشتن را نمی شناسند و همچون بیشتر انسانها از سنین جوانی به گونهای محافظهکارانه آموزش دیدهاند که به چه مقدار شناخت از خود میباید بسنده کنند. جست و جو برای یافتن پیشفرض در دنیای اطراف و خارج از خود تلاشی بیهوده است، چرا که بهترین پیشفرضهایی که شما را تحت تأثیر قرار میدهند درون خودتان نهفته است. یکی از همانها را پیدا کنید، همانی که انعکاس دهنده اعتقاد راسخ شما به حقیقت وجود انسان و موجودات دیگر است.
ببینید، عمل خلق یک داستان را تا حدی میتوان نوعی شفافسازی دانست؛ یعنی کشف و نیز روشن ساختن عقیدهای راسخ و ارزشمند برای خود و دیگران. از خود بپرسید: به چه چیزهایی اعتقاد دارید؟ آیا تا به حال آنها را بررسی کردهاید؟ به کدام یک از آنها باور قلبی دارید؟
فردی را که به چندین موضوع اعتقاد راسخ دارد، میتوان معدنی از پیشفرضها دانست و او را یک راوی یا دست کم یک راوی بالقوه تلقی کرد. روایت داستان همان خودشناسی است. ما داستانها را روایت میکنیم تا خود را بشناسیم. برای انتخاب یک پیشفرض مناسب باید در مفهوم اصلی داستان که همان شناخت خویش است، غور کرد.
کارکرد پیشفرض
پیشفرض را همیشه میتوان تغییر داد؛ حداقل در مراحل اولیه خلق شخصیتها و داستان. ممکن است در این مراحل تغییراتی در پیشفرض ایجاد کنید، آن را بسط دهید و میزان نتیجهبخش بودن کنشها و احساسات بیان شده در داستان را با آن بسنجید، و در نتیجه پیشفرض یا داستان یا هر دو را تغییر دهید. پیشفرض به ما این امکان را میدهد تا آگاهی یابیم که آیا اجزای داستان به خوبی با یکدیگر مرتبطاند یا نه. و آیا آنگونه که باید و شاید، احساسات و کنشها را به تصویر میکشند؟ پیشفرض ممکن است سکوی پرش یا کاتالیزوری باشد که شما را به غور بیشتر در دل داستان وادارد تا به امکانات و مصالح داستانی ارزشمندی دست بیابید، به آن گوهرهای ارزشمند و بیهمتا که در اعماق داستان نهفتهاند. پیشفرض شما باید مسیر و هدف نهایی داستان را نشان دهد و نیز مفهوم کنشهای شخصیت را به صراحت بازگو کند.تفاوت لاگلاین و پیشفرض
بگذارید مثالی بزنم، فیلم زنده باد زاپاتا را در نظر بگیرید. فیلمنامه این فیلم را جان استاین بک با اقتباس از رمانی اثر اجکام پینچون نوشته است. لاگلاین این فیلم را اینگونه میتوان بیان کرد: «امیل زاپاتا مردی مبارز است که با ستم و تعدی مبارزه میکند و در نهایت خودش به یک ستمگر بدل میشود.»در حالی که پیشفرض این فیلم این گونه است: «برخی از ظلمستیزان ناگهان در مییابند که در مبارزه با بی عدالتی اعمالی مرتکب شدهاند که به تدریج و در عمل آنها را به افرادی ستمگر بدل کرده است.» پس زندهباد زاپاتا!
تفاوت پیشفرض و درونمایه
پیشفرضها با مفاهیمی جهانی سروکار دارند؛ مانند عشق، شهامت، طمع، آزادی، عدالت، مرگ، وظیفهشناسی، ریاکاری و حتی مسئولیتهایی که در قبال خود و دیگران داریم. اما به طور کلی پیشفرض بیانگر تحقق یک موضوع دراماتیک در دل داستان است. بنابراین، مفهومی گستردهتر از مضمون داستان را منتقل میکند. (مضامینی مانند بنی آدم اعضای یک پیکرند، جنگ جهنم است و...) عباراتی که صرفاً درون مایهها را بیان میکنند، اغلب حاوی این جنبه، یعنی طرح و تحقق مسئله دراماتیک نیستند.گاهی اوقات پیشفرض یک فیلم یا مضمون آن مستقیماً از زبان شخصیت یا راوی فیلم بیان میشود. از این گونه فیلمها میتوان از حکم (The Verdict) و لوک خوش دست نام برد.
عناصر پیشفرض
فراموش نکنید کشف داستانهایی که ارزش نقل دارند و میباید گفته شوند، منجر به خلق پیشفرض میشود. یک پیشفرض خوب چکیده مختصری از ایدههای نهفته در داستان است و از مؤلفههای زیر تشکیل میشود:
1. مضمون اصلی، ایده و یک مسئله دراماتیک
2. کنش تعیینکننده، کشمکش
3. تحقق یک ایده یا ارزش
مؤخره: پیشفرض جانبدارانه
خلق یک داستان جاندار تنها زمانی امکانپذیر است که راوی داستان خود را متعهد و مقید کند که زاویه دید مشخص به پیشفرض داستان اتخاذ کند. تا زمانی که نویسنده نسبت به تمامی جوانب یک موضوع نظر مساعد و یکسانی داشته باشد، داستانی شکل نمیگیرد. خلق یک پیشفرض هم زمانی میسر است که او نظر موافق و اعتقاد راسخ خود را تنها نسبت به یکی از جوانب داستان بیان کند. البته منظور این نیست که نویسنده با جانبداری پیشاپیش از تفسیری از یک مضمون در عمل دارد سر مخاطب کلاه میگذارد و تقلب میکند. نه، اتفاقاً صحت یک پیشفرض زمانی ارزشمند و قابل تأیید است که در طول داستان به طور جدی از طریق نگرهها و ارزشهای متضاد به چالش کشیده شود. ما، بینندگان، ممکن است با عقیده شما در مقام نویسنده داستان مخالف باشیم، اما در داستان گویی این فرصت برای شما مهیاست تا طول روایت صدق عقیده خود را اثبات کنید و سبب شوید که بیننده در پیشداوریها و پیشفرضهای خود تجدیدنظر کند.فراموش نکنید هدف یک داستان ایجاد تغییر در نگرش مخاطب یا وسعت بخشیدن به آن است. بنابراین به منظور تحقق این هدف، شخصیتهای داستان باید مخاطب را با خود همراه کنند و به دنیایی دیگر ببرند؛ جهانی که به منظور اثبات پیشفرض ساخته شده است. به بیان دیگر، کنشها و واکنشهای شخصیت داستان در واقع حقایقی را به تصویر میکشند که در دل داستان گنجانده شده است. به همین سبب است که میگوییم پیشفرض یک تعهد است؛ تعهدی که شما را ملزم میکند پیش از اتمام کامل داستان، صحت پیشفرض خود را اثبات کنید.
منبع مقاله:
ماهنامه فیلم نگار، اردیبهشت 95، سال پانزدهم، شماره 161
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}