نویسنده: جف لاینز
مترجم: مهتاب صفدری
 

 آموزش گام‌به‌گام خلق پیش‌فرض
«پلیس شهری بزرگ به شهر ساحلی کوچکی نقل مکان می‌کند و ...» به نمونه بالا دقت کنید. گسترش دقیق پیش‌فرضی ساختارمند شما را به سلاحی قدرتمند به نام داستان مجهز می‌سازد و موفقیت آن را در مرحله تبلیغ شفاهی (pitch) تا حدود زیادی تضمین می‌کند. این همان چیزی است که کارگزار هنری شما را مشتاقانه درگیر ماجرای فروش داستان شما خواهد کرد.
پیش از آن که نویسنده کلمه‌ای بنویسد یا به صحنه‌ها و شخصیت‌ها بیندیشد، با جرقه ایده‌ای تخیلش فعال می‌شود و داستان زاده می‌شود؛ درست است؟
بسیاری از نویسندگان در مرحله‌ای که الهامی به ذهنشان خطور می‌کند، تصور می‌کنند که دیگر داستانی آماده دارند، در حالی که در واقع تنها ایده‌ای به خاطرشان خطور کرده است. آن‌ها با نادیده گرفتن بنیان‌های اصلی داستان، خود را در خطر گم شدن در جنگلی انبوه قرار می‌دهند، در نوشتن به بن بست می‌رسند، در عمل از مسیر اصلی دور می‌افتند و بدین‌سان به حاشیه رانده می‌شوند.
چگونه می‌توانید اطمینان پیدا کنید ایده‌ای که شوق شما را برانگیخته، در مدت زمان طولانی خلق یک کتاب داستان یا یک مجموعه هم چنان دارای جذابیت داستانی خواهد بود؟
تنها روش فهم قطعی این مطلب، تسلط یافتن بر مهارت گسترش پیش‌فرض است. پیش‌فرض داستان چیزی است بیش از یک خلاصه داستان کوتاه یا توضیح ساده فرضی که درون‌مایه یا مبحث اصلی داستان را تعیین می‌کند. پیش‌فرض، در مسیر داستان گویی به مثابه علامت هشداردهنده‌ای است که راه را از بی راه جدا می‌کند و شاهراه اصلی را به شما در مقام نویسنده می‌نمایاند.
پیش‌فرض داستان به همراه ابزار آن، خط پیش‌فرض، محملی است که ماهیت داستان را درست، دقیق و دارای ساختاری بهنجار نگه می‌دارد. اگر پیش‌فرض به درستی ترسیم شود، می‌تواند تمام داستان را در یک یا دو جمله پاکیزه بیان کند. یافتن این خط پیش‌فرض کار کوچکی نیست؛ در حقیقت، مراحل گسترش پیش‌فرض می‌تواند به دشواری کندن کوه باشد، اما هنگامی که آن را به درستی یافتید، حاصل کار به زمان، پول، نیروی خلاقه، عرقی که ریخته شده و اشک‌هایی که جاری شده، می‌ارزد.
خوشبتختانه، به کاربستن پنج گام اصلی که در ادامه برای طراحی و تدوین پیش‌فرض پیشنهاد می‌کنیم، از این رنج و زحمت می‌کاهد و تسلط بر شکل‌گیری پیش‌فرض را تسهیل می‌کند. این گام‌ها از شیوه‌هایی در عمل اثبات‌پذیر و تکرارپذیر ساخته شده‌اند که برای گسترش هر نوع داستانی به کار می‌آیند. نوشتن درست پیش‌فرض مهارتی ضروری برای هر نویسنده است، زیرا خط پیش‌فرض کلید اصلی نوشتن درخواستی تأثیرگذار برای کارگزاران هنری، ناشران، کمپانی‌های تبلیغ فروش فیلمنامه و استودیو به شمار می‌آید. خط پیش‌فرض چیزی فراتر از ابراز تبلیغ برای فروش است. شما خط پیش‌فرضی می‌یابید که خوب از کار درآمده است، در واقع داستانی دارید که قابلیت گسترش دارد. این پنج گام می‌تواند مسیر نوشتن شما را هدایت کند و به مثابه نقشه راهی باشد که روایت را در مسیر صحیح و متمرکز نگه می‌دارد.
صرف نظر از همه آن چه درباره پیش‌فرض گفتیم، به فرض اگر داستان شما از مسیر اصلی در حال خارج شدن باشد، بهتر نیست که قبل از رسیدن به صفحه 400 از این انحراف آگاهی یابید؟ خب پیش‌فرض نمی‌گذارد کار داستان شما به آن جا بکشد.

گام نخست: ساختار اصلی داستان را تشخیص دهید

از منظر ما، داستان استعاری است از سفری که به تغییر می‌انجامد و با هم‌بستگی پویای شخصیت و پیرنگ پیش می‌رود. چنان چه داستان ساختار دقیقی داشته باشد، با موفقیت بیان می‌شود. در این مرحله ابتدایی، ساختمان داستان همچون نیرویی طبیعی مانند باد قدرتمند است.
گام نخست به شما کمک می‌کند که صرف نظر از ژانر داستان، هفت مؤلفه بنیادی موجود در هر داستانی را تشخیص دهید.
* شخصیت:
قهرمان داستان کیست؟
* محدودیت:
شخصیتی که داستان بر او متمرکز است، به طرق مختلف با محدودیت‌هایی مواجه است. برخی مشکلات شخصی او را درگیر می‌کند یا به حرکت وامی‌دارد، یا به او انگیزه می‌بخشد. بکوشید مشکل قهرمان را به درستی بشناسید و درک کنید و این که چگونه آن مشکل سبب آغاز کنش‌ها از جانب او می‌شود. محدودیت معمولاً با رخدادی ابتدایی شکل می‌گیرد که قهرمان را به حرکت از نقطه شروع داستان به سمت کنش جدید وامی‌دارد.
* خواسته:
قهرمان خواستار چیزی است ملموس: پول، رابطه عاشقانه، یا حتی یافتن بمب اتم در انتهای داستان.
* روابط اصلی:
قهرمان در طول داستان با چه کسی صحبت می‌کند؟ توجه قهرمان بر چه رابطه‌ای متمرکز است؟ این رابطه موتور محرک داستان شماست که درام را پیش می‌برد، حتی در داستان‌هایی با چند زاویه دید.
* نیروی مخالف:
در برابر قهرمان بیش از محدودیتی درونی، واکنش مخالف جدی و بیرونی وجود دارد. نیرویی در راه رسیدن قهرمان به هدفش به مقابله برمی‌خیزد و از این طریق داستانی دراماتیک می‌آفریند. این نیروی مخالف اصلی است و مصمم به توقف قهرمان. این نیروی مخالف کیست؟
* ماجرا/ هرج و مرج:
بی‌نظمی تمایلی است برای پیش بردن همه چیز به سمت آشفتگی و هرج و مرج. این همان ماجرایی است که اغلب در میانه داستان رخ می‌دهد.
* تغییر:
ممکن است شما تصور دقیقی از پاین دقیق داستانتان نداشته باشید، اما دست کم می‌دانید که قهرمان در انتها به همان نقطه‌ای نمی‌رسد که از آن جا آغاز کرده بود. قهرمان شما به سمت تکامل پیش می‌رود یا انحطاط؟
این‌ها مؤلفه‌های حیاتی ساختار داستان هستند. اگر آن‌ها در اثر وجود داشته باشند، شما داستانی دارید. اگر مفقود شوند، مبهم یا آشفته باشند، شما داستانی ندارید.

گام دوم: آیا واقعاً داستانی در دست دارید؟

تفاوت موقعیت و داستان در چیست؟ تفاوت اصلی در این است که موقعیت فاقد هفت مؤلفه بنیادی ساختار است. اما برای تشخیص یک موقعیت هم روشی سریع وجود دارد، بدون نیاز به تحلیل ساختار.
هر موقعیتی چهار وضعیت زیر را داراست؟
* موقعیت مسئله یا مخمصه‌ای است که راه حل آشکار و سرراست دارد.
* موقعیت، شخصیت را آشکار نمی‌سازد، بلکه مهارت‌های حل مشکل او را می‌آزماید.
* موقعیت داستان فرعی، پیچش یا وضعیت بغرنجی ندارد، یا بسیار کم دارد.
* موقعیت با همان فضای احساسی که آغاز می‌شود، پایان می‌پذیرد.
موقعیت‌ها بخشی از داستان هستند، اما خودشان داستان نیستند.
این چهار مورد ویژگی‌های موقعیت است، اگر آن چه داستان می‌دانید، دارای چنین خصوصیاتی است، پس دیگر خودتان بهتر می‌دانید با داستان سروکار دارید یا با موقعیت.

گام سوم: نقشه ساختار اصلی را براساس تجزیه و تحلیل خط پیش‌فرض ترسیم کنید

هنوز مطمئن نشده‌اید که آن چه دارید، داستان است یا موقعیت؟ پس، از تجزیه الگوی خط پیش‌فرض برای گشودن این معما بهره ببرید. این الگو شکل بسیار ویژه‌ای دارد.
[هنگامی که] (1) رویداد شخصیت را به کنش وامی‌دارد، آن [شخصیت کنشی نشان می‌دهد] با هدفی آگاهانه [تا زمانی که] آن کنش در تقابل با نیروی خارجی قرار بگیرد و به نتیجه‌ای [بینجامد].
ترسیم نقشه عناصر ساختار اصلی در مرحله نخست این الگو به سرعت برای شما آشکار می‌کند که آیا داستانتان درست از کار درمی‌آید یا نه. بگذارید هر بند را به اجزای سازنده آن تفکیک کنیم تا آن نیروی مؤثری را که در جریان نوشتن به شما ارائه می‌دهد، نمایان شود.

جزء یک: هنگامی که...

مفاد دو جزء ساختار اصلی - شخصیت و محدودیت - را به کار گیرید و سعی کنید با ترکیب آن‌ها به عبارت «هنگامی که» برسید.
هنگامی که... رویدادهایی قهرمان را به کنش وامی‌دارد (نه واکنش)...
شما به شناخت شخصیت رسیده‌اید. اکنون زمان آن است که به آن بُعد بدهید. شخصیت کیست؟ چه چیزی او را به کنش وامی‌دارد؟
برخی این مرحله را حادثه محرک می‌دانند؛ البته ممکن است شما هنوز تصویر ذهنی روشنی از آن نداشته باشید. ایرادی ندارد. چه چیز دیگری ممکن است شخصیت را به سمت جلو (یا عقب) ببرد؟ چه رخدادی می‌تواند این شخص را به کنشی وادارد که آغاز یک ماجرا باشد؟ عبارت «هنگامی که» این پرسش را مطرح می‌کند، «چه هنگامی رخدادی اتفاق می‌افتد...»، این «رخداد» چیست؟
برای به دست آوردن تصویری از آن چه این عبارت در عمل شکل می‌دهد، از داستان آرواره‌ها نوشته پیتر بنچلی بهره می‌گیریم:
هنگامی که: ... پلیس مردد و بیمناک یک شهر بزرگ به شهر ساحلی کوچکی که اقتصادش بر پایه گردشگری است، نقل مکان می‌کند....
در این جا ویژگی‌های شخصیت واضح است. او در تنگناهای ترس و تردید گرفتار است. اکنون جرقه‌ای سکونش را بر هم می‌زند؛ او از شهر به ساحل نقل مکان کرده است.

جزء دو: کنش شخصیت

دو جزء بعدی - خواسته و روابط اصلی - ساختار را به کار بگیرید و با ترکیب آن‌ها به جزء بعدی خط پیش‌فرض برسید.
کنش شخصیت ... قهرمان به همراه یک یا چند نفر دیگر برای دست‌یابی به خواسته‌ای با قصد و هدف مشخص تلاش می‌کند.
این جزء، مفهوم خواسته‌ای قابل لمس را در برمی‌گیرد و روابطی را که شامل آن می‌شود، تعریف می‌کند، به خصوص رابطه اصلی (در صورت وجود) که داستان را تا میانه پیش می‌برد. اکنون زمان آن است که ایده شفاف‌تری درباره آن چه شخصیت می‌خواهد به دست آورد و آدم‌هایی که در طول داستان با او همراه می‌شوند، داشته باشید. در این مرحله باید نه تنها خواسته (هدف‌دار) شخصیت، بلکه انگیزه رسیدن به آن هم مشخص شود. بار دیگر فیلم آرواره‌ها را به کار می‌گیریم تا به نتیجه زیر برسیم.
کنش شخصیت: ... او (پلیس) با اقیانوس شناس و نیز دریانوردی خشن همراه می‌شود تا مسئولان طماع و سهل‌انگار اتاق بازرگانی را قانع کنند تا سواحل را ببندند، زیرا کوسه غول‌پیکر آدم‌خواری در فاصله نزدیکی از ساحل کمین کرده است.
قهرمان می‌خواهد کوسه را شکار کند و این کار را به همراه یارانش انجام می‌دهد. (بعدتر اقیانوس‌شناس به یار کلیدی‌تری تبدیل می‌شود.) در این جا هم هدفی آگاهانه وجود دارد و هم خواسته‌ای شفاف و ملموس.

جزء سه: تا زمانی که...

دو جزء بعدی از ساختار اصلی - نیروی مخالف و ماجرا/ هرج و مرج - شرح واضحی از نیروهای بازدارنده و موانع ارائه می‌دهد که خط سیر داستان را دگرگون می‌کند.
تا زمانی که... کنش‌های قهرمان در تقابل با نیروهای بیرونی قرار می‌گیرند که در نتیجه آن بی نظمی، هرج و مرج و ماجرا پدید می‌آید.
این تصویر جامعی است از مخاطرات این ماجرا و نیز نیروی مخالف اصلی که در برابر کنش شخصیت عمل می‌کند. این تصویر در آرواره‌ها به این شکل است:
تا زمانی که... کوسه سبب ترس شدید گردشگران و شناگران می‌شود و حیات شهر را مورد تهدید قرار می‌دهد.
نویسنده آرواره‌ها به خوبی تشخیص می‌دهد که ماهیت «واکنش منفی» (ترس مردم) و نیز هرج‌ومرج ناشی از آن چیست و این که در صورت غلبه واکنش منفی نتیجه نهایی چه خواهد بود. در این جا نیروی مخالف درام و پیامد آن یعنی هرج‌ومرج به صورت شرحی دراماتیک و روشن بیان می‌شود. این شرح به گونه‌ای صحیح در هماهنگی با ایده نخستین در قالب یک کل واحد ارائه شده است.

جزء چهار: انجام (بینجامد)

انجام... پایان بندی - تغییر به سمت تکامل تدریجی قهرمان
عنصر هرج‌ومرج در ماجرا، با ترکیب اجزای سوم و چهارم - تا زمانی که انجام - به ماهیت بحران می‌رسد. این عنصر گسترش می‌یابد و خود نیز دچار آشفتگی می‌شود و غالباً از مؤلفه‌های «تغییر» و «نیروی مخالف» که سبب به وجود آمدن آن شده، قابل تشخیص نیست. در این ترکیب نهایی، مشخص می‌شود که چگونه هرج‌ومرج به حل و فصل داستان می‌انجامد؛ یعنی قانون کلی حاکم بر تمام هرج‌ومرج‌ها. نتیجه‌گیری در آرواره‌ها چنین است:
انجام... مسئولان و مردم شهر به اجبار، به پلیس و رفقایش اجازه می‌دهند که با این هیولا نبرد کنند، نبردی که در طول آن پلیس بر ترسش غلبه می‌کند و به بحران خاتمه می‌دهد.
سرانجام، نویسنده دگرگونی‌های ناشی از بی نظمی و هرج‌ومرج را به تصویر می‌کشد. افزون بر این تغییرات شخصیت اصلی را در طول داستان در قیاس با آغاز آن - یعنی بخشی که در الگوی ما با عبارت «هنگامی که» شروع می‌شد - نشان می‌دهد. به تعبیری چرخه کامل و به هم پیوسته‌ای پدید می‌آید؛ شامل آغاز، میانه و پایان. عامل این به هم پیوستگی همان گام نخستین و بنیادی است؛ شناختن قهرمان و آگاهی از داستان شخصی او.

گام چهارم: به پایان رساندن خط پیش‌فرض

خط پیش‌فرض نهایی - در این مورد آرواره‌ها - باید این گونه باشد:

خط پیش‌فرض نهایی:

هنگامی که پلیس شهری بزرگ به شهر ساحلی کوچکی که اقتصادش بر پایه گردشگری است - محیطی نامأنوس و بیگانه - نقل مکان می‌کند، باید به همراه یک اقیانوس‌شناس و یک دریانورد خشن، مسئولان طماع و سهل‌انگار شهر را قانع کند که سواحل را ببندند، به این خاطر که کوسه غول پیکر آدم‌خواری در فاصله نزدیکی از ساحل کمین کرده است، تا زمانی که حمله کوسه مسئولان را مجبور می‌کند به پلیس و رفقایش اجازه دهند که به نبرد کوسه بروند.
در این جا کل ساختار داستان در یک جمله واحد ارائه شده است. همان‌طور که پیش‌تر نیز گفته شد، دو جمله نیز قابل قبول است، اما تک جمله چیز دیگری است؛ ایجاز همه اضافات را می‌تراشد. در آرواره‌ها به شناخت قهرمان و روابط اصلی (در این جا متشکل از سه مرد) که داستان را تا میانه پیش می‌برند، رسیده‌ایم. ماجرایی داریم و اساس آن تقابلی که تا پایان‌بندی نهایی آن را جلوه می‌برد. همه این‌ها در تناسب با یکدیگر هستند، همه چیز پیش می‌رود و این استعاره‌ای از تجربه‌ای بشری است که به تکامل شخصیت می‌انجامد؛ پس داستان است. با چنین خط پیش‌فرضی می‌توانید با اطمینان به نوشتن بپردازید و مطمئن باشید که ستون فقرات داستانتان محکم و نیرومند است.

گام پنجم: آزمودن خط پیش‌فرض با مخاطبان متخصص

آیا به محض آن که فکر کردید خط پیش‌فرض محکمی دارید، زمان نوشتن فرا می‌رسد؟ نه! اگر زیرک باشید، تا زمان آزمودن خط پیش‌فرض دست نگه می‌دارید. پیش فرض را برای سه یا چهار خواننده قابل اعتماد که در داستان‌گویی صاحب تجربه هستند و به نظرشان اهمیت می‌دهید، بخوانید یا بگویید و بازخوردشان را ارزیابی کنید. حتی می‌توانید مشاور حرفه‌ای استخدام کنید. حتی نزدیک‌ترین افراد زندگی مثل همسر یا مادر شما در این گروه نمی‌گنجد، مگر آن که نویسنده باشد. شما به بازخورد تخصصی نیاز دارید، نه نظرات دم دستی. آیا از نظر آن‌ها خط پیش‌فرض شما درست از کار درآمده است؟ آیا مخاطبان مذکور می‌توانند از طریق این پیش‌فرض کل داستان را تصور کنند، یعنی تصویری از ساختمان کلی اثر و اجزای آن؟ آیا ایده اصلی برای آنان جذاب است؟ آیا آغاز، میانه و پایان داستان را درک می‌کنند و اگر این ایده به ذهن خودشان رسیده بود، آیا آن‌ها هم آن را به همین شکل می‌نوشتند؟ این‌ها تنها بخشی از سؤال‌هایی است که شما از آن‌ها می‌پرسید. اگر از بیشتر آن‌ها صرفاً نمره قبولی گرفته‌اید که باید مجدداً بسنجید و تصمیم بگیرید که می‌خواهید ایده جدیدی را دنبال کنید یا همان قبلی را تصحیح کنید. اما اگر بیشتر مخاطبان پیش‌فرض شما را تحسین و تأیید کرده‌اند، پس احتمالاً زمان گذر از این مرحله فرا رسیده است.

اگر تنها یک موقعیت داشتید و نه یک داستان؛ چه باید بکنید؟

این که فقط موقعیت داشته باشید هم اصلا چیز بدی نیست بسیاری از داستان‌هایی که فروش خوبی داشته‌اند، در همین دسته می‌گنجند. اما مسئله اساسی این است که شما در مقام نویسنده باید بتوانید تشخیص بدهید که آن چه در حال نوشتنش هستید، داستان است یا موقعیت. سپس می‌توانید تصمیم‌های دقیق و آگاهانه‌ای بگیرید، مبنی بر آن که چه بنویسید، چرا بنویسید و چگونه بنویسید.
اگر موقعیتی دارید و بسیار به ایده‌تان علاقه‌مندید و گمان می‌کنید که خوانندگان از همراه شدن با آن لذت خواهند بود، پس نوشتن آن را آغاز کنید. حکم کلی‌ای وجود ندارد که داستان باارزش‌تر از موقعیت است؛ خوانندگان از هر دوی آن‌ها لذت می‌برند. مسئله این است: شما چه نوع نویسنده‌ای می‌خواهید باشید؟ اگر تصمیم دارید که به موقعیت بپردازید و نه به داستان، پس آن را سرگرم‌کننده، هیجان‌انگیز، شاعرانه و پر از معماهای چالش برانگیز بنویسید. خوانندگان به احتمال زیاد آن را بسیار دوست خواهند داشت و ممکن است از طرف‌ هالیوود هم کسی در خانه شما را بزند. اما اگر ترجیح می‌دهید داستان بنویسید، خود را آماده کنید که به ساختار بپردازید و از رشد و تغییر شخصیت‌ها داستانی سحرانگیز نقل کنید. داستان پدیده‌ای است بسیار کهن که در ضمیر بشر جای دارد. موقعیت، ما را سرگرم می‌کند، اما داستان هم سرگرممان می‌کند و هم به ما می‌آموزد که انسان بودن به چه معناست.
این پنج گام به شما کمک می‌کند که پیش‌فرض قدرتمندی برای داستانتان تهیه کنید. پیش‌فرض همچون دستگاه هشداردهنده‌ای است که شما را آگاه می‌کند که از مسیر اصلی خارج شده‌اید و از این طریق از اتلاف انرژی بسیار و ماه‌ها وقت جلوگیری می‌کند.
پس از تسلط یافتن به نوشتن پیش‌فرض، گسترش آن در واقع تمام مراحل جریان نوشتن را هدایت می‌کند تا زمانی که طرح فروش حرفه‌ای و تأثیرگذاری در دست داشته باشید که برای ارائه به ناشران، کارگزاران و سردبیران مناسب باشد. به خط پیش‌فرض اعتماد کنید. این چیزی است که به شما می‌گوید داستان دارید یا موقعیت، بقیه‌اش به خود شما بستگی دارد.

بِلای 17 ساله مجذوب خون‌آشامی غریب می‌شود...

با بررسی کتاب پرفروش منتخب نیویورک تایمز، گرگ و میش نوشته استفنی مه‌یر، می‌توان دید که چگونه ساختار الگوی خط پیش‌فرض در رمانی معاصر به کار گرفته شده است. این کتاب ترکیبی است جذاب از داستان و موقعیت‌های گوناگونی که خواندن آن به طور شگفت‌آوری لذت‌بخش است. حتی در اثر پرفروش و موفق جوان پسندی مانند گرگ و میش، با تحلیل و بررسی خط پیش‌فرض می‌توان الگویی را که به مثابه نقشه پیشبرد داستان عمل می‌کند، تشخیص داد. از همه مهم‌تر این که تحلیل خط پیش‌فرض اثبات می‌کند که حتی در پیرنگ‌های اپیزودیک نیز وفاداری به نقشه ساختار اصلی داستان، نتیجهبخش است.

جزء یک: هنگامی که

شخصیت
محدودیت
هنگامی که... بِلای 17 ساله موافقت می‌کند که به ویل فورک آریزونا، محلی دورافتاده، نقل مکان کند تا با پدرش زندگی کند...

جزء دو: کنش شخصیت

خواسته
روابط اصلی
کنش شخصیت... او کششی شدید و نیرومند به هم کلاسی مرموز خون‌آشامش، ادوارد کالن، پیدا می‌کند. بدین‌سان رابطه‌ای عاشقانه آغاز می‌شود که در نهایت این آرزو را در بلا پدید می‌آورد که به یک خون‌آشام بدل شود.

جزء سه: تا زمانی که

نیروی مخالف
ماجرا/ هرج‌ومرج
تا زمانی که ... عشق و زندگی بلا را جیمز، خون‌آشامی درنده که هدفش کشتن اوست- بلاهدفی سخت برای او محسوب می‌شود - تهدید می‌کند و جیمز بیش از کشتن، عاشق شکار کردن است.

جزء چهار: انجام (بینجامد)

ماجرا/ هرج‌ومرج
تغییر
انجام (بینجامد)... بلا با ادوارد و خانواده خون‌آشام او برای کشتن جیمز متحد می‌شود که همین امر بلا را به دسته خون‌آشام‌ها نزدیک‌تر می‌کند.

خط پیش‌فرض در یک جمله:

هنگامی که بلای 17 ساله موافقت می‌کند که به ویل فورک آریزونا، محلی دورافتاده، نقل مکان کند تا با پدرش زندگی کند، کششی شدید و نیرومند به هم کلاسی مرموز خون‌آشامش، ادوارد کالن، پیدا می‌کند و رابطه‌ای عاشقانه آغاز می‌شود که در نهایت این آرزو را در بلا پدید می‌آورد که به یک خون آشام بدل شود؛ تا زمانی که عشق و زندگی بلا را جیمز، خون‌آشامی درنده که هدفش کشتن اوست - بلا هدفی سخت برای او محسوب می‌شود - تهدید می‌کند و بلا با ادوارد و خانواده خون‌آشام او برای کشتن جیمز متحد می‌شود که همین امر بلا را به دسته خون‌آشام‌ها نزدیک تر می‌کند.

پی‌نوشت:

1. آوردن کلمات در قلاب‌ها از نویسنده است.
* جف لاینز، مؤسس وب سایت Storygeeks.com است که مؤسسه‌ای است که خدمات حرفه‌ای مشاوره به نویسندگان و فیلمنامه‌نویسان ارائه می‌کند.

منبع مقاله:
ماهنامه فیلم نگار، اردیبهشت 95، سال پانزدهم، شماره 161.