نویسنده: پرسی گودفِلو
مترجم: احمد فاضلی شوشی
 

 پیش‌فرض دراماتیک در ادبیات داستانی
در این مطلب می‌خواهم درباره موضوع‌های نهفته و پنهان‌تر داستان بحث کنم. آن مواردی که از دیده پنهان است. در رأس این فهرست موضوع پیش‌فرض دراماتیک قرار دارد.
***
پیش‌فرض دراماتیک نبض تپنده هر اثر است. پدیده‌ای است که اگر با آن به خوبی آشنا شوید، شور و هیجان شما در مقام نویسنده را برانگیخته می‌شود و به جنبش و تکاپو وادارتان می‌کند. خود را هنگام نوشتن تصور کنید، اگر پیش‌فرض دراماتیک داستان را انتخاب کرده‌اید، هم چنان که مشغول نوشتن هستید، باید مدام از خودتان بپرسید: «آیا پیش‌فرض دراماتیک من در آن چه در حال نوشتن آن هستم، طنین‌انداز شده یا نه؟»
بنابراین شما با چنین عنصر مهمی در داستان یا رمان روبه رو هستید. چیزی که تا پایان گریبان شما را رها نخواهد کرد.
می‌خواهم پرانتزی باز کنم و به خوانندگانم خاطرنشان کنم که کارگاه آموزشی من نویسندگی اکتشافی نام دارد. در این واحد شما اثر بلندی نمی‌نویسید، بلکه با دنبال کردن این کارگاه‌ها با فراغ بال بعضی از موضوع‌ها و عرصه‌هایی را کشف می‌کنید که دوست دارید درباره آن‌ها بنویسید. برای همین، ناگزیر باید بخش زیادی را از آن چه گمان می‌کنید بلد هستید، عجالتاً کنار بگذارید، تا در عمل کشف کنید که بهترین راه نوشتن متنی که در آینده می‌خواهید بنویسید، چیست. در واقع، طرح مسئله کارگاه آموزشی از این قرار است: فراگیر درمییابد بهترین راه برای نوشتن چیست. بنابراین تا این لحظه ممکن است هیچ ذهنیتی از چیستی پیش‌فرض دراماتیک نداشته باشید و این هیچ اشکالی هم ندارد. هدف کارگاه آموزشی این است که به شما کمک کند چیستی آن را کشف کنید
اما بگذارید به جای تعریف آن، نخست از یکی از کارکردهای مهم آن در متن داستانی سخن بگوییم؛ تأثیر پیش‌فرض بر مخاطبان.
ممکن است از خودتان بپرسید که پیش‌فرض دراماتیک به چه کار شما می‌آید؟ با پیش‌فرض دراماتیک می‌توانید ذهن و اندیشه مخاطبان را به چالش بکشد. در واقع این نوعی مبارزه‌طلبی است؛ انگار مستقیم در چشم مخاطب نگاه می‌کنید و می‌گویید: ماهیت این داستان درباره نحوه رفتار آدم‌هاست، چه آن را خوش داشته باشید و چه بد. البته ممکن است موضوع پیش‌فرض برای خود شما هم آزارنده باشد. در این صورت باید از خود بپرسید: «چرا این پیش‌فرض مرا آزار می‌دهد؟» شاید این پیش‌فرض تجربه‌ای آزارنده و قدیمی را به یاد شما می‌آورد. شاید هم مسئله‌ای شخصی نباشد، اما موضوع آن قدر ناراحت کننده است که حتی نمی‌خواهید درباره آن فکر کنید، چه رسد به آن که بخواهید درباره آن بنویسید. مثلاً فرض کنیم موضوع پیش فرض شما قتل‌های سریالی است و همین‌ ایده سبب می‌شود که شما از ترس خشکتان بزند. اما با وجود این ترس، هم چنان شخصیت اصلی داستان را با شور و اشتیاق دوست دارید. به هر حال ماجرای قتل‌های سریالی بخشی از ماجراهای شخصیت محبوب شماست، و به همین خاطر به رغم هراس‌انگیز و ناخوشایند بودن ‌ایده باز هم می‌خواهید این داستان را بنویسید.
خب این داستانی است که از ترس آن قلب شما تندتند می‌زند و قرار است خواننده را هم بر جای خود میخکوب کند. اگر این ‌ایده شما را چنین برمی‌انگیزد، مخاطب را نیز به اندازه شما تحت تأثیر قرار خواهد داد، چون شور و هیجان شما در جایگاه نویسنده مسری است و به مخاطب سرایت می‌کند. عواطفی که در جریان نوشتن تجربه می‌کنید، به متن منتقل می‌شود و هنگامی که خوانندگان با شخصیت داستان شما هم ذات پنداری می‌کنند، در بخش‌هایی از داستان به اندازه شما بلکه بیشتر هراسان می‌شوند.
فراموش نکنید مخاطبان شما موجوداتی دست و پا بسته نیستند، بلکه دارای نیروی تصمیم‌گیری و قوه داوری‌اند. آن‌ها می‌خواهند تجربه مهمی را که زندگی شخصیت داستان شما را تغییر می‌دهد، آن گونه ببینند که گویی خود در حال تجربه آن هستند. خوانندگان می‌خواهند تصور کنند خودشان در مواجهه با چنین موقعیتی چگونه عمل می‌کنند. بحث ما در این جا درباره آن چیزی است که انسان را از قلمرو جانوران جدا می‌کند. ما در مقام انسان قادریم از طریق تخیل چیزهایی یاد بگیریم بدون آن که در ساحت واقعی آن‌ها را تجربه کرده باشیم. هنگامی که خوانندگان رمان شما را انتخاب می‌کنند، راهی سفری می‌شوند که واقعی می‌نماید. برای مدتی کوتاه شخصیت‌های داستان از دنیای خیال بیرون می‌آیند و رنگ واقعیت می‌گیرند و به خواننده ثابت می‌کنند که در زندگی خودش نیز ممکن است چنین رویدادهایی پیش بیاید.
قوام داستان شما به پیش‌فرض دراماتیک بستگی دارد. پیش‌فرض دراماتیک شبیه ستون فقرات اسکلت کشتی است. وقتی با کاراول [نوعی کشتی سبک و سریع که در قرن‌های 14، 15 و 16 در اروپا متداول بود. م] عازم سفر می‌شوید، البته که ستون فقراتش را نمی‌بینید، ولی آن در سر جای خود قرار دارد. قدیم‌ها پیش‌فرض دراماتیک را این گونه توصیف می‌کردند: رابطه بین دو‌ ایده اصلی که با فعلی معلوم به یکدیگر مرتبط می‌شوند:
ایده شماره 1+ فعل + معلوم + ‌ایده شماره 2
به این نمونه‌ها توجه کنید:
1. نیروی عشق بر هر چیز ظفر می‌یابد.
2. غیرت وسواس‌گونه آن که را دوست داریم، می‌کشد.
3. شک اعتمادی را که به هم داریم، تضعیف می‌کند.
4. خشم روح انسانی درون ما را از بین می‌برد.
5. مهربانی درد و رنج واقعیت را می‌کاهد.
نکته این جاست که باید رابطه میان دو ‌ایده از نوعی باشد که به جد به آن معتقدید. و این اعتقاد آن قدر نیرومند است که نیروهای خلاقانه شما را برای خلق اثری جدی مانند رمان، نمایشنامه یا فیلمنامه به جنبش و تکاپو بیندازد. دو نوع پیش‌فرض وجود دارد، آن که به شما می‌گوید باید چه کار کنید و آن که به شما می‌گوید چه کار نباید بکنید. این‌ها را پیش فرض‌های مثبت و منفی می‌نامیم. من به شخصه پیش‌فرض‌های مثبت را دوست دارم. مثلاً: دلی که به عشق زنده است، آدم را به شخص بهتری بدل می‌کند. یاری به همدیگر جهان بهتری می‌سازد. نیایش انسان را به تواضع و راستی رهنمون می‌شود. پیش‌فرض‌های منفی در مثال‌های شماره 2 و 4 در بالا ذکر شده‌اند. این پیش‌فرض‌ها این گونه طراحی می‌شوند و شکل می‌گیرند و باید بیان منحصر به فردی باشند از آن چه واقعاً به آن معتقدید.
به نکته‌ای بازگردیم که در آغاز مطلب به آن اشاره کردم، این که هنگام نوشتن مدام باید از خود بپرسید که آیا نوشته‌ام پیش‌فرضم را منعکس می‌کند یا نه؟ پیش‌فرض دراماتیک واقعیت‌سنج اثر شماست و وقتی داستانتان دارد از مسیر منحرف می‌شود، زنگ هشدار آن به صدا در می‌آید. در واقع زنگ بیدار باشی را که روی ساعت وجدان ادبی شما قرار گرفته، به صدا در می‌آورد و صدایی رویاگونه و در گوشتان نجواکنان می‌گوید: «اون قریحه نویسندگی نادونت داره راه رو گم می‌کنه.»
از یک سو اثری که خلق می‌کنید، در حقیقت درباره پیش‌فرض‌هاست و از سوی دیگر آن‌ها مدام به شما یادآوری می‌کنند که آیا داستانتان در مسیر درست پیش می‌رود یا نه.
در امور نظامی یکی از اولین گام‌های فرایند طرح نقشه، تخمین موقعیت است. اولین گام در تخمین، تعریف مسئله است. برای اجتناب از وضعیتی با دو نتیجه مطلوب/ غیرمطلوب، و به جای آن، برای داشتن تعداد زیادی گزینه متفاوت، طراح نقشه از یک قالب استاندارد استفاده می‌کند: مسئله بر سر تعیین بهترین راه است. و این در تضاد با آن چیزی است که می‌گوید باید بین الف یا ب یکی را انتخاب کنیم.
درباره پیش‌فرض دراماتیک هم وضع به همین قرار است. نگویید: «دروغ بد است»، یا «طمع خودخواهی است» یا «خدا بزرگ است». چنین پیش‌فرض‌هایی شما را با دو انتخاب روبه‌رو می‌کند. در عوض چیزی بگویید در این مایه‌ها: «امید به خوش‌بینی ابدی می‌انجامد»، «امور خیریه دنیایی مهربانتر خلق می‌کنند». چنین رابطه‌هایی که نوعی پایان باز دارند، ظرفیت بیشتری برای درون مایه‌ها و انتخاب‌های افزون‌تر فراهم می‌کنند.
در کارگاه آموزشی تلاش می‌کنید کشف کنید این پیش‌فرض چیست. شما با یک پیش‌فرض ساده شروع می‌کنید و این نقطه عزیمت شما می‌شود. این پیش‌فرض ساده مبنای کار می‌شود و آن را دنبال می‌کنید تا به ‌ایده بهتری برسید، یا تا وقتی حس درونی‌تان نشان دهد راه را درست آمده‌اید. به همین سبب برای شروع کار هیچ وحی منزلی در کار نیست که مجبور باشید حتماً مطابق آن عمل کنید. دستتان را در دست الهه خلاقیت هنری خود بگذارید و با او عازم سفر شوید.

منبع مقاله:
ماهنامه فیلم نگار، اردیبهشت 95، سال پانزدهم، شماره 161.