نویسنده: نجف لک‌زایی

 

امام خمینی گاه بر فرصت‌های از دست رفته‌ی گذشته افسوس می‌خوردند. ایشان در نامه‌ای به آیة‌الله سعیدی، اظهار کردند. سلف صالح ما فرصت عجیبی را در موقع رفتن سلف خبیث از دست دادند. (1) مراد امام از سلف خبیث، دوره‌ی رضاخان می‌باشد که با خروج وی از ایران در سال 1320، فرصت مناسبی برای تغییر وضعیت پدید آمد، ولی علمای آن زمان از آن بهره نبردند. بزرگان آن دوران عبارت بودند از: آیة‌الله کاشانی، آیة‌الله بروجردی و علمای ثلاث (در داخل ایران) و عالمانی، چون سید ابوالحسن اصفهانی و... (در عتبات).
به هر حال، امام معتقد بود که چون از آن فرصت‌ها به خوبی استفاده نشد، مصیبت‌های بعدی پیش آمد. (2) امام در آغاز کتاب ولایت فقیه، این گونه از حوزه‌ها گله کرده است:
ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق آن می‌شود. از اینکه امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمی‌شود و احتیاج به استدلال پیدا کرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموماً و حوزه‌های علمیه خصوصاً می‌باشد... نهضت اسلام در ابتدا گرفتار یهود شد و تبلیغات ضد اسلامی و دسایس ضد اسلامی را نخست، آنان (یهودیان) آغاز کردند. بعد از آنها به طوایفی که به یک معنا شیطان‌تر از آنها بودند. اینها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش یا بیشتر به کشورهای اسلامی راه پیدا کردند. اینها نه به نصرانیت اعتقادی داشتند نه به اسلام... . (3)
امام در ادامه با اشاره به جنگ‌های صلیبی و در پی آن، تحریف عقاید اسلام، می‌فرماید:
...اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالت هستند؛ دین کسانی است که آزادی واستقلال می‌خواهند؛ دین مبارزان و مردم ضداستعمار است، اما اینها اسلام را طور دیگری معرفی می‌کردند و می‌کنند. تصور نادرستی که از اسلام در اذهان عامه به وجود آمده و شکل ناقصی که در حوزه‌های علمیه عرضه می‌شود، برای این منظور است که خاصیت انقلابی وحیاتی اسلام را از آن بگیرند... . (4)
ایشان در تبیین این نکته‌ها می‌فرماید:
... می‌گویند اسلام دین جامعی نیست؛ دین زندگی نیست؛ برای جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است [...] چه بسیاری از محصلین روحانی که اسلام را درست نفهمیده‌اند و از آن تصور خطایی دارند؛ چنان که اگر کسی بخواهد اسلام را آنطور که هست معرفی کند، مردم به این زودی‌ها باورشان نمی‌آید. برای اینکه کمی معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفی می‌شود تا چه حدی است، شما را توجه می‌دهم به تفاوتی که میان قرآن و کتب حدیث با رساله‌های عملیه هست [...] نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است... . (5)
از آنچه آمد به این نتیجه می‌رسیم که امام خمینی در آسیب‌شناسی از وضعیت مسلمانان، بر نقش سه گروه تأکید کرده است: 1. یهودیان که از آغاز اسلام تاکنون همواره علیه اسلام دسیسه کرده‌اند؛ 2. استعمارگران که در سیصد سال گذشته به جهان اسلام حمله‌ور شده‌اند؛ 3. حوزه‌های علمیه که با معرفی ناقص اسلام باعث شده‌اند تا توطئه‌های گروه اول و دوم مؤثر واقع شود. راه نجات جهان اسلام و ایران از شرارت‌های گروه اول و دوم، ایجاد تحول در حوزه‌های علمیه، با هدف معرفی درست، جامع و کامل اسلام، و نیز عمل به آن می‌باشد.
پس از رحلت آیة‌الله بروجردی، چهار گرایش فوق وارد مرحله‌ی جدیدی از فعالیت‌های خود شدند و طبعاً همه تلاش می‌کردند تا اندیشه و تفکر خویش را از طریق مراجعی که افکارشان را می‌پسندیدند، به مثابه دیدگاه غالب بر حوزه، حاکم نمایند؛ از این رو گروه‌های مختلف، مراجعی را ترویج می‌کردند که به گرایش آنها نزدیک‌تر باشند. در این باره، در خارج از حوزه نیز نیروهای مختلفی به سهم خود به ایفای نقش می‌پرداختند. رویکرد شاه و نظام شاهنشاهی، خروج مرجعیت از ایران و انتقال آن به عتبات بود. نظام سلطنتی تلاش می‌کرد که مرجع تقلید، هم در خارج از ایران مستقر گردد و هم فردی غیرایرانی باشد. بر اساس این سیاست، پس از رحلت آیة‌الله بروجردی، شاه پیام تسلیتی به آیة‌الله حکیم در عراق فرستاد. از سوی دیگر، نیروهای سیاسی موجود در جامعه، که طیف گسترده‌ای از نیروهای مذهبی تندرو تا احزاب و گروه‌هایی، مانند نهضت آزادی و ... را در بر می‌گرفت، در انتخاب و معرفی مرجع مورد نظر خود، تلاش‌هایی انجام می‌دادند.
گروه چهارم از علمای حوزه (سیاست‌پذیران)، کسانی بودند که به برقراری حکومت اسلامی اعتقاد داشتند. در رأس این افراد، امام خمینی قرار داشت و به دنبال ایشان، اندیشورانی، چون علامه طباطبایی، استاد مطهری، آیة‌الله بهشتی و سایر شاگردان امام خمینی، قرار می‌گرفتند؛ لکن این گروه، طیف غالب حوزه را در آن زمان تشکیل نمی‌دادند.
امام خمینی از ابتدا سعی می‌کردند تا از طرح نام خویش در زمره‌ی مراجع تقلید پرهیز نماید. در جلسه‌ای که پس از رحلت آیة‌الله بروجردی در قم برگزار شد و ایشان نیز در آن حاضر بود، قرار بر این شد که شهریه‌ی حوزه بر عهده‌ی دو تن از علما (آیة‌الله گلپایگانی و آقای شریعتمداری) باشد. امام خمینی نیز در این جلسه پیشنهاد کرد که درس و بحث حوزه را بر عهده گیرد. عملکرد ایشان در حوزه دقیقاً در مقابل رسوم و برنامه‌های افرادی بود که در معرض مرجعیت قرار داشتند؛ مثلاً امام خمینی محل تدریس خویش را در مسجد سلماسی، که با حرم فاصله داشت، انتخاب کرد؛ از ارائه‌ی رساله‌ی فارسی خودداری نمود و... .

پی‌نوشت‌ها

1. صحیفه‌ی امام،ج2، ص 208.
2. همان.
3. امام خمینی، ولایت فقیه، ص 9.
4. همان، ص10.
5. همان، ص 10- 11.

منبع مقاله :
لک‌زایی، نجف، (1391)، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران معاصر، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم