نویسنده: سید محمود سامانی

 

بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، همزمان با حکومت خسروپرویز ساسانی (دوران حکومت: 591-628 م) در ایران بود. در این عصر چند رویداد مهم، مناسبات آن حضرت با ایرانیان را رقم زد. نخست آنکه به دلیل بی‌تردیدی خسروپرویز، بخشی از سپاه ایران در مقابل عرب‌های حاشیه مرزی در جایی به نام «ذوقار» برخلاف تصور ایرانیان شکست خورد. (1) این نبرد، از ابهت، قدرت و عظمت دستگاه ساسانی نزد عرب کاسته و افسانه شکست‌ناپذیری آنان را درهم ریخت و چنان تازیان را به وجد آورد و روح حماسی در آن دمید که در وصف آن اشعار بسیاری سروده، آن را مهم‌ترین ایام خود دانستند. گویند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره این واقعه فرمود: این اولین روزی است که عرب بر عجم پیروز شد. (2) ذهنیت شکست‌پذیری ایرانیان، سال‌های بعد به مسلمانان عرب در حمله به ایران کمک کرد.

1. یاران ایرانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

با علنی شدن دعوت رسول خدا که بنابر قول مشهور سه سال پس از بعثت آغاز شد، به تدریج بر تعداد مسلمانان افزوده شد. در میان آنان افزون بر عرب، بردگان و غلامان غیرعرب همانند بلال حبشی، صهیب رومی وجود داشتند. با هجرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) (سال سیزدهم بعثت) به یثرب و تشکیل دولت اسلامی و گسترش قلمرو دولت آن حضرت، روزبه‌روز بر تعداد مسلمانان از ملیت‌های مختلف افزوده شد که برخی از آنان ایرانی تبار بودند. مسلمانان و اصحاب ایرانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از چند گروه تشکیل شده بودند که عمده‌ی آنان عبارت بودند از: غلامان و آزادشدگان، ابنای یمن، مردم بحرین و... که به ترتیب به معرفی اجمالی آنان خواهیم پرداخت.

1. 1. سلمان فارسی

به نقل مسعودی، مقارن هجرت پیامبر به یثرب، عده‌ای ایرانی در آن شهر حضور داشتند که زید بن ثابت از کاتبان آن حضرت، زبان فارسی را از آنان فراگرفته بود. (3) یکی از این ایرانیان، سلمان فارسی بود. آزادی سلمان و چگونگی آن در منابع مختلف گزارش شده است. بیشتر منابع، وی را نخستین ایرانی دانسته‌اند که در سال دوم هجرت در مدینه مسلمان شد؛ اما چون برده یکی از یهودیان بنی‌قریظه (از قبایل ساکن در یثرب) بود، آزادی او تا آستانه غزوه خندق (سال پنجم هجری) به تأخیر افتاد. (4) سلمان آزاد شده‌ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود (5) سلمان خود افتخار می‌کرد و می‌گفت: «کنت عبدا فأعتقنی رسول الله و سمانی سلمانا»: (6) من برده بودم، رسول خدا مرا آزاد کرد و سلمانم نامید.
مطابق گزارشی، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بنا به درخواست سلمان، عهدنامه‌ای به خط امام علی (علیه‌السلام) برای بستگان او (برادرش مهاد بن فروخ بن مهیار و خاندان او) نوشت (7) که در واقع امان‌نامه‌ای برای اقوام و بستگان و مردم شهر سلمان بوده است. این نامه‌ی نسبت داده شده به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از این رو نمی‌توان پذیرفت که افزون بر سستی و نارسایی جمله‌ها و لغزش‌های آشکار نحوی آن، از ساده‌ترین ارزش‌های بلاغی نیز تهی است.
سلمان نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام ارجمندی یافت. او بعدها در جریان فتوحات عصر خلفا و حکومتش بر مدائن، پایتخت ساسانیان، در گرویدن ایرانیان به اسلام و تشیع نقش قابل ملاحظه‌ای ایفا کرد. (8)
مناسبات بسیار خوب سلمان با اهل بیت (علیهم‌السلام) چنان روشن است که جای هیچ‌گونه تردیدی نیست. امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) درباره سلمان می‌فرماید: «سلمان منا اهل البیت و من لکم بمثل لقمان الحکیم علم علم الاول و الآحر و هو بحر لایُنْزَح» (9): سلمان از ما اهل بیت است. شما کجا مانن سلمان را می‌یابید که مانند لقمان حکیم باشد و علم پیشین و آیندگان را بداند. او دریایی است که پایان ندارد. امام صادق (علیه‌السلام) نیز درباره سلمان می‌فرماید: «و لاتقل سلمان الفارسی ولکن قُلْ سلمان المحمدی»: (10) سلمان فارسی نگویید، بلکه سلمان محمدی بگویید.

1-2. دیگر ایرانیان مسلمان در مدینه

برخی صحابه‌نگاران، علاوه بر سلمان فارسی، چند تن از موالی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی دیگر از ایرانیان را که در عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن حضرت مرتبط بودند، آورده‌اند که به آنان اشاره می‌شود.
در گزارشی به نقل از سلمان فارسی آمده است، زنی به نام ام (امه) الفارسیه از اهل اصفهان پیش از سلمان فارسی در مدینه یا مکه مسلمان شده بود. (11) منابع بیش از این درباره این زن صحابی، اطلاعاتی ارائه نکرده‌اند و مشخص نیست او چگونه و چه زمانی به حجاز رفته است. شاید او نیز همانند سلمان، به بردگی گرفته شده و سرانجام در مدینه، مانند دیگر ساکنان آن، مسلمان شده باشد.
مطابق گزارشی، در غزوه احد (سال سوم هجری) جوانی ایرانی همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور داشت. او پس از آنکه ضربتی به دشمن زد، از روی غرور گفت: «خُذها و انا الغلام الفارسی»: (12) این ضربه را از من تحویل بگیر که منم یک جوان ایرانی در این هنگام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) احساس کرد که این سخن هم اکنون تعصبات دیگران را بر خواهد انگیخت؛ از این رو به او فرمود: چرا نگفتی من غلام انصار هستم، زیرا مولای هر قومی از آنان محسوب می‌شود. (13) در این‌باره که این ایرانی چگونه به مدینه رفته و مولای چه کسی بوده است، منابع اطلاعاتی ارائه نکرده‌اند؛ البته در میان صحابه و یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ملیت‌های مختلف همانند بلال حبشی، صهیب رومی حضور داشتند و از دید آن حضرت، تفاوتی از حیث نژادی و ملیتی میان مسلمانان وجود نداشت.
مورد دیگر سعد بن خوله عامری است که برخی وی را ایرانی تبار دانسته و برخی دیگر او را یمنی معرفی کرده‌اند؛ البته تردیدی نیست که ایرانیان بسیاری در آستانه ظهور اسلام، در یمن ساکن بودند که شاید سعد یکی از آنان بوده است. منسوب کردن او به عامری از آن‌روست که وی از موالی وهب بن سعد از بنی عامر بن لؤی از عرب عدنانی بود. سعد در بدو و احد و خندق و دیگر غزوات رسول خدا شرکت داشتند. (14)
از دیگر صحابه ایرانی پیامبر، فردی به نام انس است. در منابع به نسب او اشاره نشده است؛ اما برخی پدرش را ایرانی و مادرش را حبشی دانسته‌اند. (15) نیز شخصی به نام «سالم مولی ابوحذیفه» از اهل اصطخر و بنده‌ای آزاد شده بود (16) که گفته شده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او فرمود:«سالم بسیار خدا دوست است»؛ از این‌رو عمر بن خطاب او را شایسته خلافت می‌دانست. (17) وی خوش صدا بود و تلاوت قرآن می‌کرد. (18) گویند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را جزء چهار نفری معرفی کرد که شایسته است قرائت از آنان آموخته شود؛ (19) البته درباره سالم؛ در منابع شیعی اخباری دیگری نیز ارائه شده است که چهره وی را مخدوش می‌سازد، از جمله آنکه وی را از اصحاب عقبه (20) و از کسانی دانسته‌اند که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به منزل حضرت فاطمه (علیهاالسلام) یورش بردند. (21) سالم از نخستین بیعت‌کنندگان با ابوبکر شمرده شده است. (22)
ابوضمره (ابوضمیره) سعد یا روح نیز از دیگر ایرانیانی بود که نسبت خود را به سندر (زیبا) یا شیرزاد از اعقاب گشتاسب (از پادشاهان باستانی ایران) می‌رسانید. (23) او در یکی از نبردها به اسارت درآمده بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را آزاد کرد. وی جد ابوحسین بن ضمیرة بن عبدالله بن ابی‌ضمیره است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را که در قسمتش قرار گرفته بود آزاد کرد و برای وی و خاندانش نامه‌ای به خط ابی بن کعب (صحابی و قاری برجسته) نوشت و در آن آزاد ایشان را یادآور شد. این سند نزد خاندانش بود تا اینکه حسین بن عبدالله از نوادگان او آن را نزد مهدی عباسی (دوران حکومت: 156-169 ق) آورد. مهدی عباسی آن را بوسید و به آورنده صله داد. (24)
در گزارشی آمده است یکی از تاجران ایرانی نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید و برای تجارت راهی یثرب شد و هنگامی که به آن شهر رسید، اسلام آورد. (25) این مطلب بیانگر آن است که برخی تاجران ایرانی، مدینه را می‌شناختند و با آن شهر از گذشته‌های دور مناسبات تجارتی داشتند.
ابن عبدالبر و ابن اثیر فردی ایرانی به نام کیسان (ابوکیسان) را از موالی رسول خدا برشمرده، آورده‌اند: نام وی به اختلاف، مهران، طهان، میمون و هرمز ثبت شده است. (26) از او نقل شده که رسول خدا فرمود: بر ما اهل بیت و موالی ما صدقه حرام است. (27) شخصی به نام ابوخالد هرمز از موالی بنی‌والبه از قبیله بنی‌اسد بن خزیمه نیز از صحابه دانسته شده که راوی حدیث امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) و نیز برخی صحابه دیگر است. (28) از دیگر آزادشدگان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که برخی منابع به ایرانی تبار بودن آنان اشاره کرده‌اند می‌توان از باذام (میمون)، هرمز، کرکره، وردان، مهران، (29) شقران، (30) انبسة (انیسه) بن کردی یاد کرد. گویند انبسه در غزوه بدر (سال دوم هجرت) و یا در دوران خلافت ابی‌بکر در گذشت. (31)
در گزارشی آمده است: مردی از ایرانیان (فارس) از ابنای به نام ابوشاه یمانی در فتح مکه (سال هشتم) پای منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود چون خطبه بیلغ و سودمند آن حضرت را شنید، خواهش کرد آن را برای وی بنویسند. به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطبه را نوشتند و به ابوشاه دادند. (32) در برخی منابع صحابه‌شناسی وی را یمنی معرفی کرده‌اند که پس از فتح مکه چون پیامبر خطابه‌ای ایراد کرد و از حرمت مکه سخن راند، ابوشاه از آن حضرت خواست که سخنان او را برایش بنویسند. به نظر می‌رسد ابوشاه از ابنای یمن (زادگان ایرانی در یمن) بوده است، چنان که ابن حجر طبق یک قول، وی را از ایرانیانی دانسته که وارد یمن شدند (33) و همچون دیگر یمنیان طی هیئت‌هایی به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده، اسلام آوردند.
بنابر نقل صدوق به اسنادش از امام حسین (علیه‌السلام)، امیرمؤمنان در خطبه‌ای فرمود: من با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم که سیبخت (اسیبخت) نزد آن حضرت آمد و از ملوک فارس بود و از آن حضرت درباره دعوتش سؤال کرد. (34)

2. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خسروپرویز

اولین ارتباط رسمی ایرانیان با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سال ششم یا هفتم هجری بر می‌گردد. (35) که آن حضرت، پادشاه وقت ایران، خسروپرویز را همانند دیگر حاکمانِ پیرامون جزیرةالعرب طی نامه‌ای به اسلام فراخواند. مطابق برخی گزارش‌ها، خسرونامه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را پاره کرد و به آن حضرت اهانت کرد و از حاکم دست نشانده خود در یمن به نام (باذان) خواست تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دستگیر کند. باذان در اجرای فرمان پادشاه ایران، دو تن از ایرانیان مقیم یمن به نام‌های «بابویه» (باذویه) و «خر خسُرو» (خرخسره یا خسره خر خسرو) را روانه یثرب کرد. (36) در این ملاقات، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن پیشگویی خبر قتل خسروپرویز، باذان بن ساسان را به اسلام دعوت کرد و در صورت پذیرش آن، ادامه حکومت بر یمن را به وی وعده داد. مطابق گزارشی، رسول خدا به خر خسرو کمربندی از طلا و نقره هدیه کرد؛ از این‌رو حمیریان او را صاحب مِعجزه می‌خواندند؛ زیرا کمربند در زبان حمیریان معجزه نام داشت. (37)
در برخی گزارش‌ها آمده است که کسرا خسروپرویز نامه‌ای به رسول خدا نوشت و لباس حریر و مشک برای آن حضرت هدیه فرستاد؛ (38) اما این گزارش از شهرت برخوردار نیست و با عصبانیت خسرو مناسبت ندارد؛ ضمن آنکه در برخی منابع از نفرین رسول خدا در حق خسرو یاد شده است. (39)

1. 3. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ایرانیان مقیم یمن

با بازگشت مأموران باذان از مدینه و پس از تحقق پیشگویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، باذان اسلام آورد و به پیروی از او دیگر ایرانیان ساکن یمن نیز مسلمان شدند. (40) باذان نخستین کس از امرای عجم است که اسلام آورد. (41) گویند او اسلام آوردن خود را برای رسول خدا نوشت و هیئتی را برای بیعت با آن حضرت به مدینه فرستاد و پیامبر خطاب به آنان فرمود: «انتم منّا و الینا أهل البیت»: (42) شما از یاران ما هستید و به طرف ما اهل بیت می‌باشید. (شما از ما و به سوی ما هستید). در خبر دیگری آمده است باذان که مسلمان شده بود، خود نزد پیامبر آمد و حضرت او را به حکومت یمن منصوب کرد. (43)
در منابع اسلامی، از ایرانیان مقیم یمن، با نام «ابناء» (44) و «احرار» (آزادگان) یاد شده است؛ از این رو که ایشان در یمن زاده شدند و نسلی ایرانی در آنجا پدید آوردند. (45) ایرانیان مقیم یمن پس از مسلمان شدن سلمان فارسی، نخستین گروه از ایرانیانی هستند که به دین اسلام در آمدند. (46) روی آوردن آزادانه ایرانیان یمن به اسلام از اهمیت بسزایی برخوردار بود و در روند گسترش اسلام در یمن و سپس در ایران مؤثر واقع شد. (47)
با مرگ باذان، پسرش شهر بن باذان نیز به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حکومت یمن را در اختیار گرفت و در نبرد با «اسود عنسی» از پیامبران دروغین، در سال یازدهم به شهادت رسید. (48) او اولین ایرانی شهید است. ایرانیان مقیم یمن پس از شهادت شهر بن باذان به ریاست فیروز دیلمی بر اسلام خود پابرجا مانده، به فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور جنگ با اسود عنسی شدند (49) که نتیجه آن به قتل رسیدن اسود عنسی بود. این کار با نقشه ایرانیان و همدستی «آزاد» همسر شهر بن باذان صورت گرفت که پس از شهادت همسرش، به اکراه با اسود پیمان زناشویی بسته بود منابع تصریح دارند این پیامبر دروغین به دست فیروز به قتل رسید. (50) بنابر نقلی هنگامی که رسول خدا با وحی از این خبر آگاه شد، فرمود: «قتله العبد الصالح» یا فرمود: «قتله رجل مبارک من اهل بیت مبارک». (51) داذویه جانشین باذام نیز در قتل او نقش داشت؛ (52) اما پس از آن قیس بن مکشوح مرادی از خویشان اسود که خود نیز در قتل این پیغمبر دروغین شرکت داشت، از ترس انتقام عنسی‌ها و نیز برای خشنودی ایشان با کشتن داذویه خواست چنین وانمود کند که داذویه اسود را به قتل رسانده و می‌بایست به سزای عملش می‌رسید. به نقلی، ابوبکر پس از اطلاع از این قضیه دستور داد قیس را به مدینه را بیاورند؛ اما قیس با سوگند دروغ که قاتل داذویه نیست، توانست از قصاص نجات یابد. (53)
ایرانیان مقیم یمن، نسل بعد از نسل در آن سرزمین رحل اقامت افکندند و تدریجاً هویت یمنی یافتند. مطابق نقلی در سال 39 هجری، معاویه بن ابی‌سفیان یکی از فرماندهان خود به نام بُسربن ارطاة (ابی‌ارطاه) را برای سرکوب هواداران امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به یمن فرستاد. در نبردهایی که رخ داد، بُسر حدود صد نفر از «ابنای فارس» را به جرم آنکه عبیدالله بن عباس کارگزار امام علی (علیه‌السلام) در منزل یکی از زنان ایرانی پناه گرفته بود، به قتل رساند. (54) از دیگر ایرانیان ساکن یمن می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:
فیروز بن دیلمی از ابنای فارس که چون امر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید، بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درود فرستاد و اسلام آورد و از آن حضرت حدیث شنید. مراد اهل حدیث از «حدثنا الدیلمی» همان فیروز است. (55) برخی او را ابودیلمی که نامش فیروز بوده معرفی کرده‌اند و کنیه‌اش را به اختلاف ابوعبدالله، ابو عبدالرحمن یمانی و ابوضحاک یمانی گفته‌اند. گویند کنیه ابوعبدالله را پیامبر به او داد. ابودیلمی از ابنای فارس در صنعا بود و پس از شنیدن ظهور رسول خدا همراه هیئتی خدمت آن حضرت رسید و اسلام آورد و به یمن بازگشت. (56)
مطابق خبری، قیس بن ابی ودیعة بن عمرو که گفته می‌شود وی همان قیس بن وهرز فارسی از ابنای است، طی پیغام نجران به یثرب آمد و به دعوت سعد بن عباده خزرجی که قیس مهمان او بود، اسلام آورد و به «حضر موت» بازگشت. (57) خسرو یمامی (یزید بن مهیار) که اصالت ایرانی داشت و از ابنای یمن بود، طی رسالتی در حالتی در حالی که لباس سفید و حریر بر تن داشت نزد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و مسلمان شد. (58)
وَبَر بن کیسَ نیز از ابنای یمن نزد آن حضرت آمد. (59) وهب بن منبه (م 110 ق) و برادرانش همام، معقل، عمر نیز از ابنای یمن بودند. (60) در مقابل، قول مشهور وهب بن منبه را از تابعان و از قصه‌سازان و جاعلان صدر اسلام دانسته که اسرائیلیات را وارد فرهنگ اسلامی کردند. (61) وهب را در زمره نخستین کسانی دانسته‌اند که اخبار سیره را جمع‌آوری کرده است. (62) گویند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر «ابنای» کارگزاری به نام زبرقان بدر را تعیین کرد. (63)

1. 4. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ایرانیان ساکن بحرین

بحرینی‌ها (64) پس از اسلام ایرانیان مقیم یمن، دومین گروه از ایرانی تبارها بودند که به همراه قبیله عبدالقیس (65) از زیر مجموعه‌های قبیله بزرگ ربیعه از عرب شمالی و برخی دیگر از قبایل عرب که در این سرزمین ساکن بودند، به اسلام گرویدند و آن در پی دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال هشتم هجری صورت گرفت که آن حضرت، علاء حضرمی را به بحرین فرستاد. وی مأموریت داشت مردم آن سامان را به اسلام یا پرداخت جزیه فراخواند. منذر بن ساوی حکمرانِ ساسانیان در بحرین و مرزبان منطقه «هجر» (بخشی از بحرین بزرگ قدیم) به نام سیبخت، (66) به دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ مثبت داد و اسلام پذیرفت. در پی آن، عرب ساکن در منطقه و برخی ایرانیان نیز مسلمان شدند. (67) گویند تن دادن بحرینی‌ها به حاکمیت اسلام، آغاز استیلای عرب بر قسمتی از ایران بود. در گزارشی آمده است: برخی از ساکنان منطقه «هجر» (قسمتی از بحرین بزرگ) زرتشتی بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را در زمره اهل کتاب قرار داد و از آنان «جزیه» گرفت و چون مورد اعتراض برخی عرب‌ها قرار گرفت، فرمود: «ان المجوس کان لهم نبی فقتلوه و کتاب احرقوه»: مجوس پیامبر و کتاب آسمانی داشتند. پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را سوزاندند. (68) پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خلفا در خصوص زرتشتیان، همانند آن حضرت عمل کردند. در گزارشی آمده است: خلیفه دوم درباره گرفتن خراج از پیروان ادیانی نظیر مجوس با امام علی (علیه‌السلام) مشورت کرد. آن حضرت اظهار داشت رسول خدا به دلیل اهل کتاب بودن ایشان از آنان جزیه دریافت می‌کرد و به سبب شرک ایشان ازدواج و ذبح‌هایشان را حرام می‌کرد؛ از این رو خلیفه نیز درباره مجوسیان به نظر آن حضرت رفتار کرد. (69) مسئله ملحق کردن مجوسی به یهودیان و مسیحیان به این دلیل بود که در مورد ایشان شبهه اهل کتاب بودن وجود دارد. (70) شایسته یادآوری است تاریخ مجوس یا آیین زرتشت با ابهامات فراوانی روبه‌روست و درباره وجود پیامبر آنان به نام زردشت یا زرتشت، هویت، شخصیت، زندگی و نیز کتاب وی به نام اوِسْتا، دیدگاه‌های متفاوتی در میان است. (71) پاره‌ای از مستندات تاریخی و نیز برخی احادیث اسلامی اهل کتاب بودن آنان را می‌رساند. شماری از فقهای شیعه نیز با دو گروه یاد شده، معامله اهل کتاب کرده‌اند. (72)
از نکات دیگر درباره مناسبات ایرانیان با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن است که گویند در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از سکه‌های ساسانی در کنار سکه‌های بیزانس که دارای تصویر بودند، در داد و ستدها استفاده می‌شد و این خود نوعی از مناسبات به شمار می‌آمد. (73)

پی‌نوشت‌ها

1. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 2، ص 207. علی بن حسین مسعودی؛ مروج الذهب؛ ج 1، ص 306. ریچارد فرای؛ میراث باستانی ایران؛ ص 11.
2. علی بن حسین مسعودی؛ مروج‌الذهب؛ ج 1، ص 306. نیز ر.ک: محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 2، ص 193-200. ابوالفداء بن اثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ ج 1، ص 482-490.
3. «زید بن ثابت الأنصاری ثم الخزرجی من بنی غنم بن مالک بن النجار یکتب إلی الملوک و یجیب بحضرة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و کان یترجم للنّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) بالفارسیة و الرومیّة و القبطیة و الحبشیة، تعلم ذلک بالمدینة من أهل هذه الألسن» (علی بن حسین مسعودی؛ التنبیه و الاشراف؛ ص 246).
4. ابن هشام حمیری؛ السیره النبویه؛ ج 1، ص 218 و ج 4، ص 560. محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 4، ص 80. ابوعمر بن عبدالبر؛ الاستیعاب؛ ج 2، ص 496.
5. ابن ابی‌الحدید؛ شرح نهج‌البلاغه؛ ج 18، ص 634.
6. محمد بن علی بن بابویه صدوق؛ کمال‌الدین؛ ج 1، ص 165. ابونعیم اصفهانی؛ حلیة الاولیاء؛ ج 1، ص 185. محمد بن قتال نیشابوری؛ روضه الواعظین؛ ص 278. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 22، ص 358.
7. ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابی‌طالب؛ ج 1، ص 97. محمد حمیدالله؛ نامه‌ها و پیمان‌های سیاسی حضرت محمد و اسناد صدر اسلام؛ ص 623-624.
8. ر.ک: عطاءالله مهاجرانی؛ حکمت و حکومت سلمان فارسی؛ ص 64.
9. محمد بن علی بن بابویه؛ الخصال؛ ج 1، ص 25. نیز ر.ک: محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 2، ص 346. علاءالدین متقی هندی؛ کنزالعمال؛ ج 13، ص 254. سلیمان بن احمد طبرانی؛ المعجم الکبیر؛ ج 6، ص 213 (چون از عمار یاسر درباره سلیمان پرسیدند، چنین جواب داد).
10. محمد بن حسن طوسی؛ الامالی؛ ص 133. الدرجات الرفیعه؛ ص 209.
11. ر.ک: علی بن محمد بن اثیر؛ اسد الغابه؛ ج 5، ص 402. ابن حجر عقلانی؛ الاصابه؛ ج 8، ص 29.
12. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 2، ص 304.
13. ابی‌داوود؛ سنن؛ ج 2، ص 625. ابو عمر بن عبدالبر؛ الاستیعاب؛ ج 2، ص 496. مرتضی مطهری؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ ص 74-75.
14. مهاجرت به حبشه؛ ص 186.
15. محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 3، ص 48. علی بن محمد بن اثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ ج 2، ص 311.
16. ابن عبدالبر؛ الاستیعاب؛ ج 2، ص 135. علی بن محمد بن اثیر؛ اسد الغابه، ج 2، ص 382.
17. ر.ک: ابن شبه؛‌ تاریخ المدینة المنوره؛ ج 4، ص 881. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 28، ص 383.
18. احمد بن حنبل شیبانی؛ مسند؛ ج 7، ص 237.
19. محمد بن اسماعیل بخاری؛ صحیح بخاری؛ ج 4، ص 62.
20. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 28، ص 101. اصحاب عقبه کسانی بودند که قصد ترور رسول خدا را در بازگشت از غزوه تبوک (سال نهم) داشتند.
21. همان.
22. ابن ابی‌الحدید؛ شرح نهج‌البلاغه؛ ج 6، ص 18.
23. ر.ک: ابو عمر بن عبدالبر؛ الاستیعاب؛ ج 4، ص 258. علی بن محمد بن اثیر؛ اسد الغابه؛ ج 6، ص 174. همو، الکامل فی التاریخ؛ ج 2، ص 212. ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابی‌طالب؛ ج 1، ص 148. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 22، ص 256. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 3، ص 172. برخی عرب بودن وی را مشهور می‌دانند و برخی احتمال فارس بودن او را داده‌اند. گویا او در بحرین اسیر آورده شده بود. (در این باره ر.ک: علی احمدی میانجی؛ مکاتیب الرسول؛ ج 3، ص 254).
24. ر.ک: محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 3، ص 172. تقی‌الدین مقریزی؛ امتاع الاسماع؛ ج 6، ص 334. علی احمدی میانجی؛ مکاتیب الرسول؛ ج 3، ص 254-255.
25. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 3، ص 285.
26. ابوعمر بن عبدالبر؛ الاستیعاب؛ ج 3، ص 48. علی بن محمد بن اثیر؛ اسدالغابه؛ ج 4، ص 257 و ج 4، ص 424.
27. محمد بن اسماعیل بخاری؛ صحیح بخاری؛ ج 7، ص 427. احمد بن حنبل شیبانی؛ مسند؛ ج 4، ص 34.
28. علی بن محمد بن اثیر؛ اسدالغابه؛ ج 6، ص 80. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 7، ص 87.
29. علی بن محمد بن اثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ ج 2، ص 212-213. عبدالحسین زرین‌کوب؛ بامداد اسلام؛ ص 66.
30. برخی نام وی را صالح بن عدی ثبت کرده‌اند (علی بن محمد بن اثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ ج 2، ص 311. ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابی‌طالب؛ ج 1، ص 48). او از اولاد دهقانان بود.
31. ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابی‌طالب؛ ج 1، ص 148. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 2، ص 256.
32. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 7، ص 171. ابوعمر بن عبدالبر؛ الاستیعاب؛ ج 4، ص 249. علی بن محمد ابن اثیر؛ اسد الغابه؛ ج 5، ص 2928.
33. ر.ک: محمد بن احمد ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء؛ ج 3، ص 88. علی بن محمد بن اثیر؛ اسدالغابه؛ ج 5، ص 224. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 7، ص 171.
34. علی احمدی میانجی؛ مکاتیب الرسول؛ ج 2، ص 382. سیبخت از مرزبانان ایرانیان در زمان خسروپرویز بود و مدتی در منطقه هجر عنوان مرزبانی داشت.
35. ابن هشام حمیری؛ السیره النبویه؛ ج 4، ص 1025. محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 1، ص 258.
36. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 2، ص 297.
37. همان، ج 2، ص 297.
38. احمد بن ابی‌یعقوب یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی؛ ج 1، ص 51.
39. تقی‌الدین مقریزی؛ امتاع الاسماع؛ ج 1، ص 305. ابوالفداء بن کثیر؛ البدایه و النهایه؛ ج 6، ص 194.
40. ابن هشام حمیری؛ ج 4، ص 139. محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 1، ص 199. احمد بن یحیی بلاذری؛ فتوح البلدان؛ ص 110. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 2، ص 656. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 1، ص 464.
41. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 1، ص 465.
42. ابن هشام حمیری؛ السیرة النبویه؛ ج 1، ص 46. ابوالفداء بن کثیر؛ البدایه النهایه؛ ج 4، ص 70.
43. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 1، ص 465.
44. محمد بن حبیب بغدادی؛‌ المحبر؛ ص 266. همو، المنمق فی اخبار قریش؛ ص 173. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 2، ص 297. یاقوت حموی؛ معجم البلدان؛ ج 1، ص 161. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 1، ص 465.
45. ابوسعید تمیمی سمعانی؛ الانساب؛ ج 1، ص 100. تقی‌الدین مقریزی؛ امتاع الاسماع؛ ج 2، ص 223. بعدها زادگان خراسانی در عراق را نیز در دوران خلافت بنی‌عباس، «ابنای» خواندند در این باره ر.ک: ابوسعید تمیمی سمعانی؛ الانساب؛ ج 1، ص 102.
46. ر.ک: احمد بن یحیی بلاذری؛ فتوح البلدان؛ ص 114.
47. اصغر منتظر القائم؛ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت؛ ص 60.
48. ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب؛ ص 512. علی بن محمد بن اثیر؛ اسدالغابة؛ ج 2، ص 381. ابوالفداء بن کثیر؛ البدایة و النهایه؛ ج 2، ص 227. عبدالرحمن بن خلدون؛ العبر؛ ج 2، ص 59.
49. محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 6، ص 418. احمد بن ابی‌یعقوب یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 6. ابن شبه؛ تاریخ المدینة المنوره؛ ج 2، ص 578 و 461 و ج 4، ص 551. بنا به خبری، فیروز طی آوردن پیامی نزد پیامبر آمد و مسلمان شد و به یمن بازگشت. وی راوی حدیث رسول خدا بود و فرزندانش ضحاک و عبدالله از او روایت نقل کرده‌اند. فیروز در عصر عثمان یا در سال 53 هجری در یمن درگذشت (محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 6، ص 636).
50. همان، ج 6، ص 418. احمد بن ابی‌یعقوب یعقوبی؛‌ تاریخ یعقوبی؛ ج 2، ص 6.
51. ابو عمر بن عبدالبر؛ الاستیعاب؛ ج 3، ص 330. علاءالدین متقی هندی؛ کنزالعمال؛ ج 13، ص 572.
52. محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 6، ص 46.
53. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ ج 3، ص 229-231. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 2، ص 331.
54. احمد بن عبدربه؛ العقد الفرید؛ ج 2، ص 233.
55. محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 6؛ ص 63.
56. علی بن محمد بن اثیر؛ اسد الغابه؛ ج 3، ص 331. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 5، ص 290 و ج 7، ص 104.
57. ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه؛ ج 5، ص 1384.
58. همان، ج 6، ص 296.
59. محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 6، ص 62.
60. همان، ج 6، ص 70.
61. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 3، ص 568. محمد بن یوسف صالحی؛ سبل الهدی الرشاد؛ ج 9، ص 133.؟؟؟؛ سیره المصطفی؛ ج 1، ص 63.
62. یوسفی غروی؛ تاریخ تحقیقی اسلام؛ ج 1، ص 22.
63. خلیفه بن خیاط؛ تاریخ خلیفه؛ ص 49.
64. بحرین در گذشته‌های دور به منطقه وسیعی در سواحل جنوبی خلیج فارس اطلاق می‌شد و از عمان تا بصره را و الاحساء و قطیف را در بر می‌گرفت. بحرین امروزی بخش کوچکی از آن سرزمین است (ر.ک: محمد بن احمد مقدسی؛ احسن التقاسیم؛ ص 96. یاقوت حموی؛ معجم البلدان؛ ج 1، ص 247).
65. این قبیله از زمان حکومت علی (علیه‌السلام) گرایش‌های شیعی داشت و بعدها نقش قابل توجهی در شیعه کردن ایرانیان ایفا کرد.
66. ضبط‌های دیگر این واژه «اسیبخت» و «اسیخب» است که تصحیف یکدیگرند. احمدی میانجی پرسش‌های او را نشانه علم و کمال و فهم وی دانسته و افزوده است اصل این کلمه فارسی و به معنای سه بخت است (علی احمدی میانجی؛ مکاتیب الرسول؛ ج 2، صص 379 و 381-383).
67. ر.ک: احمد بن یحیی بلاذری؛ فتوح البلدان؛ ص 89. عبدالرحمن بن خلدون؛ العبر؛ ص 77. محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری؛ ج 1، ص 63. گویند بحرینی‌ها به جزیه راضی شدن؛ اما اسلام نپذیرفتند (بلاذری؛ فتوح البلدان؛ ص 89).
68. ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 11، ص 96 و ج 15، ص 126. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 3، ص 568. محمد بن علی بن بابویه صدوق؛ من لایحضره الفقیه؛ ج 2، ص 54. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 14، ص 462.
69. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 14، ص 443.
70. مطابق نوشته علامه طباطبایی، مجوس از بقایای پیروان ابراهیم خلیل (علیه‌السلام) بوده‌اند و به تدریج از آن منحرف شدند. (ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی؛ تفسیر المیزان). البته این نظریه مشهور نیست.
71. محمد بن عبدالکریم شهرستانی؛ الملل و النحل؛ ج 1، ص 65-73. جان ناس؛ تاریخ جامع ادیان؛ ص 441-448.
72. ر.ک: حسن بن یوسف حلی؛ مختلف الشیعه؛ ج 4، ص 43. جعفر بن حسن حلی؛ شرایع الاسلام؛ ج 1، ص 250. برای اطلاع بیشتر ر.ک: دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج 5، ص 144 مدخل اهل کتاب.
73. ر.ک: ریچارد فرای؛ میراث باستانی ایران؛ ص 387-388. عبدالرزاق ناهض؛ مسکوکات و کتابه التاریخ؛ ص 20-21.

منبع مقاله :
سامانی، سیدمحمود؛ (1393)، مناسبات اهل بیت (علیهم‌السلام)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول