فضايل مدينه
فضايل مدينه
«متوفى به سال 308 هـ .ق»
مقدمه
در استناد اين كتاب به جَنَدى هيچگونه شكى نمى توان روا داشت. رساله خطى آن توسط عمر بن محمد بن ابى يعقوب بن محمد بن العباس قزوينى ـ از شاگردان حافظ
بن عساكر مورخ و محدث بزرگ دمشق و صاحب تاريخ مدينه دمشق ـ نگاشته شده است. كسانى كه اين روايات را خود شنيده اند، با ذكر تاريخ در هامش نسخه آن را تأييد نموده اند. نسخه خطى اين رساله كه در تصحيح به عنوان نسخه اصلى مورد استفاده قرار گرفته، داراى تاريخ كتابت 548 بوده و نام كاتب كه يكى از شاگردان ابن عساكر است در پايان آن ديده مى شود. نسخ كهن اين رساله قطعاً متعلق به نيمه اولِ قرن ششم هجرى است; از اين رو تاريخ كتابت اين رساله قابل اعتماد است. شايان ذكر است اكثر رواياتى كه مؤلف فراهم كرده است ـ جز چند حديث ـ بطور غير مستقيم و غيرملموس به فضيلت اين شهر مقدس مربوط است.
مجموعه اين رساله خطى، چهارده صفحه است كه با شماره 71 در كتابخانه ظاهريه دمشق نگهدارى مى شود و توسط مطيع الحافظ و غزوه بدير استنساخ و تصحيح گرديده است. و در سال 1405 توسط انتشارات دارالفكر دمشق به عرصه چاپ سپرده شده است. راويان الجندى عمدتاً ابوحمد و ابومصعب و محمد بن يوسف هستند كه مؤلف همه جا لفظ «حدثنا»; يعنى «به ما گفت» را به كار برده و اين مطلب بيانگر اين است كه خود شخصاً اين روايات را از راويان شنيده است. اين راويان به ترتيب عبارتند از: ابوقره ابن جريح و هشام بن عروه كه در حقيقت آخرين آنها «هشام بن عروه» از تابعين است و او اين روايات را از مالك بن انس، عبداللّه بن عمر، سعد بن ابى وقاص و ساير صحابه نقل كرده است كه اين امر بر اهميت اين احاديث مى افزايد. و ما براى اختصار صرفاً نام اولين و يا آخرين راوى حديث را ذكر كرده و در ترجمه نهايت امانتدارى به عمل آمده است. تعداد زيادى از احاديث ثبت شده در اين رساله، با احاديث شيعه و منابع شيعى سازگار است و مترجم تلاش نموده تا براى تطبيق اين احاديث با روايات شيعه در ادامه پاورقيهاى مصحح به منابع يا روايات شيعه ارجاع دهد.
در پايان قابل ذكر است كه بسيارى از روايات الجندى را محققين بعدى تاريخ مدينه از جمله سمهودى و ابن نجار و ديگران مورد استفاده قرار داده اند.
اميد است ترجمه اين رساله نفيس و با ارزش كه شايد چندان هم رسا و سليس نباشد، مورد استفاده علاقمندان به شهر پيامبر ـ ص ـ مدينة النّبى قرار گيرد.
والسلام ـ مترجم ـ ذى الحجه 1413
شرح حال مؤلف:
اساتيد جَنَدى
1 ـ صامت بن معاذ الجندى
2 ـ محمد بن عمر العذى
3 ـ ابراهيم بن محمد الشافعى
4 ـ ابو حمد محمد بن يوسف
5 ـ على بن زياد اللججى
6 ـ حسن بن على الحوانى
وثاقت و علم جَنَدى
در پايان همين كتاب وثاقت وى به خط ناسخ و شاگرد حافظ بن عساكر اشاره شده است.
شاگردان جَنَدى
2 ـ عبدالواحد بن ابى هاشم
3 ـ ابوالقاسم الطبرانى
4 ـ ابوحاتم بستى
5 ـ ابوبكر بن المقرى
6 ـ ابوجعفر العقيلى
7 ـ ابو احمد بن عدى
8 ـ محمد بن سعيد ابن عبدان و غيره...
وفات وى
تأليفات جَنَدى:
2 ـ فضائل مدينه: نسخه اى از آن در كتابخانه ظاهريه به شماره مجموعه 716 (62 ـ 69) موجود است.
منابعى كه شرح حال وى را نگاشته اند:
الأنساب سمعانى ـ معجم البلدان، ج 2،
ص 170 ـ العبر، ج 2، ص 137 ـ البدايه والنهايه، ج 11، ص 131 ـ مسير، ج 2 ـ اعلام النبلاء 14/257 ـ طبقات القراء 2/307 ـ لسان الميزان 6/81 ـ شذرات الذهب، ص 253 ـ الرسالة المستطرفه، ص 60 ـ برگزيده اى از نسخ خطى كتابخانه ظاهريه.
وصف نسخه اصل (كه در تصحيح بدان اعتماد شده است):
در تحقيق اين كتاب بر نسخه اى منحصر بفرد كه در كتابخانه ظاهريه به شماره مجموعه 71 از ص 69 ـ 62 نگهدارى مى شود، اعتماد كرده ايم. نويسنده اين نسخه عمر بن محمد بن ابى يعقوب بن محمد بن العباس (القزوينى) از شاگردان حافظ بن عساكر است كه در سال 548 آن را از وى (استادش) شنيده است; چنانكه در بيان سماعات (در پايان كتاب) ذكر خواهد شد.
كسانى كه روايات جَنَدى را شنيده اند:
1 ـ در جامع دمشق در تاريخ ربيع الآخر 548 بر حافظ بن عساكر خوانده شد.
2 ـ على ابن الغنائم المسلم بن احمد النصيبى ـ بر حافظ بن عساكر در 17 شعبان 622 هـ .
3 ـ على النصيبى در 28 شعبان 622 در منزل شنونده.
4 ـ على النصيبى در مسجد جامع دمشق در 6 جمادى الآخر سال 630 هـ .
5 ـ مورد ديگرى از على النصيبى، در دارالسنه (دارالحديث النوريه)
6 ـ بر ام احمد خديجه بنت احمد بن عبدالدائم بن نعمه در 12 ربيع الآخر سال 683 هـ . خوانده شد.
7 ـ بر حافظ القاسم بن محمد بن يوسف البرزالى در سال 735 در مدرسه نوريه نيز خوانده شد.
با توجه به چنين مسائلى است كه ارزش نسخه و وثاقت آن براى ما روشن مى گردد. نسخه مذكور از حافظ بن عساكر نقل شده است. سپس علماى ديگرى آن را از وى و شاگردانش تا قرن ششم و حتى قرن هشتم برگرفته و بر آن شنيده هاى ديگرى افزوده و نسخه هاى متعددى نيز از آن تحرير و نقل يافته است.
تأليف:
به روايت ابى القاسم ابراهيم بن منصور بن ابراهيم المعروف به سبط بحرويه.
به روايت شيخ الإمام الأوحد الأديب، ابى عبدالله الحسين بن عبدالملك الخلال.
بنابر آنچه شيخ الإمام العالم الحافظ الثقه العدل صدر الحفاظ ابوالقاسم على بن الحسن بن هبة اللّه ابن عبداللّه الشافعى ما را بنابر آنچه عمر بن محمد بن ابى يعقوب بن محمد العباس نفعه اللّه بالعلم ... خبر داد:
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ـ شيخ الإمام
شافعى الدمشقى1 از شيخ الإمام الأديب ابوعبداللّه الحسين بن عبدالملك بن الحسين الخلال2 الاصفهانى روايت مى كند كه اين نسخه در صفر سال 532 در اصفهان بر وى خوانده شد و او آن را مورد تأييد قرار داد. وى گويد: ابراهيم بن منصور بن ابراهيم سبط بحرويه3 ما را خبر داد كه اين نسخه بر وى نيز خوانده شده و من (خلال اصفهانى) آن را در جمادى الأولى سال 451 شنيدم.
سپس گويد: ابوبكر محمد بن ابراهيم بن على بن عاصم بن المقرى4 از ابى سعيد المفضل بن محمد بن ابراهيم الجَنَدى ـ رحمه الله ـ نقل كرد كه:
در باب فضائل مدينه آمده است كه آن حضرت براى ساكنين و حرمت اين شهر مقدس دعا كرد و ميان حره5 نزد خانه هاى محله سقيا6 نماز گزارده، سپس فرمودند:
«بار خدايا! ابراهيم بنده و رسول تو، براى اهل مكه در پيشگاه تو دعا كرد. براستى كه من محمد بنده و پيامبر و رسول تو براى ساكنين مدينه دعا مى كنم همانند آنچه كه ابراهيم ـ ع ـ براى اهل مكه خواست. از تو مى خواهم كه در صاع و مُدّ (اوزان گندم و جو و...) و ميوه هاى آنها بركت دهى. خدايا! مدينه را بر ما دوست بدار همانطور كه مكه را براى ما دوست داشته اى و آنچه كه از وبا و بيمارى در اين شهر است را به خم7 بريز. خداوندا! من حره هاى آن را حرم قرار دادم همانگونه كه مكّه را بر ابراهيم حرم8 قرار دادى.
2 ـ محمد بن يوسف... از محمد بن المنكدر نقل كرده است كه رسول خدا ـ ص ـ مى فرمودند: «بار خدايا! ابراهيم تو را براى (مردم) مكه خواند و من تو را براى (مردم) مدينه مى خوانم به آنچه كه ابراهيم بر (مردم) مكه خواند.
3 ـ ابوحمه نقل كرده است، زمانى كه ميوه هاى مدينه مى رسيد آن را ابتدا نزد رسول خدا ـ ص ـ مى آوردند و آن حضرت همانگونه بر ميوه هاى آنها دعا مى فرمود9 و آن را به كوچكترين طفلى كه مى ديدند مى دادند.
4 ـ ابومصعب از پيامبر ـ ص ـ مثل اين حديث را نقل كرده است.
5 ـ ابومصعب... از انس بن مالك نقل كرده است رسول خدا ـ ص ـ فرمود:
«بار خدايا! در اوزان آنها (مردم مدينه) بركت ده و در صاع و مُدّ آنها; يعنى اهل مدينه10 نيز بركت ده.
6 ـ محمد بن يوسف... از هشام بن عروه نقل كرده است كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود:
«بار خدايا! مدينه را بر ما دوست بدار همانگونه كه مكه را بر ما دوست داشته اى و حتى بيشتر از آن، و آن را بر ما صحت و سلامت دار و در مُدّ و صاع آن بر ما بركت ده و تب و درد آن را در جحفه11 بريز.12
7 ـ ابوحمه... از ابى بكر و بلال مشابه اين حديث را روايت كرده است.
در باب فضائل اُحُد
همراه رسول خدا ـ ص ـ بوديم كه كوه احد بر ما ظاهر گرديد. پيامبر ـ ص ـ فرمودند: «هذا جَبَلٌ يُحُّبنا وَ نُحِبُّهُ13 = اين كوه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم».
9 ـ ابو حمه... از انس بن مالك نقل كرده است:
«رسول خدا ـ ص ـ هنگامى كه كوه اُحُد بر وى آشكار شد، فرمودند: اين كوه ما را دوست مى دارد و ما نيز آن را دوست داريم. با خدايا! ابراهيم ـ عليه السلام ـ مكه را حرم قرار داد و من بين دو حره را حرم قرار مى دهم».14
10 ـ ابوحمه... از عروه پدر هشام مشابه اين حديث را نقل كرده است.15
11 ـ احمد بن ابى بكر... از انس بن مالك روايت كرده است كه رسول خدا فرمود:
«احد كوهى است كه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم هنگامى كه نزد آن آمديد از درخت و ميوه آن بخوريد، حتى اگر از درخت ام غيلان ]تلخ ترين درختان مدينه [باشد».16
فضائل مدينه
شهادت مى دهم كـه شنيـدم رسـول خـدا ـ ص ـ مى فرمود: «الْمَدينَةُ أَفْضَلُ مِنْ مَكَة»19 = مدينه از مكه برتر است.»
13 ـ عبدالجبار بن العلاء... از سعد بن ابى وقاص روايت كرده است كه رسول خدا ـ ص ـ فرمودند: «ملائكه و فرشتگان، مدينه را احاطه كرده اند، بر هر گذر و شكاف از اين شهر فرشته اى نگهبان است و آن را محافظت مى كند».20
14 ـ عبدالجبار... از همو نقل مى كند: پيامبر ـ ص ـ فرمودند: «طاعون و دجال (ستمگر و دروغگو) داخل اين شهر; يعنى مدينه نمى شود.»
15 ـ ابومصعب از پيامبر ـ ص ـ نقل مى كند:
«بر شكافها و راههاى مدينه ملائكه اى هستند كه آن را از طاعون و دجال21 محافظت مى كنند كه داخل اين شهر نشوند».
16 ـ ابوحمه... مثل اين حديث را از پيامبر ـ ص ـ نقل كرده است.
17 ـ ابوحمه از رسول خدا ـ ص ـ نقل مى كند:
«ايمان در مدينه انباشته شده است; همانگونه كه مار در آشيانه و لانه خود جمع مى شود».
18 ـ ابوحمه از رسول خدا ـ ص ـ نقل مى كند:
«ايمان سرعت مى گيرد تا در مدينه جمع شود; همانگونه كه مار به سرعت در لانه اش
جمع مى شود».22
در باب اسامى مدينه و كسى كه آن را يثرب ناميد
19 ـ محمدبن يحيى... از رسول خداـ ص ـ روايت كرده است:
«به ]ورود[ شهرى امر شدم كه خورنده شهرها است23 و آن يثرب24 و مدينه است كه مردم (ستمگر) را مى راند همانگونه كه دَمِ آهنگر زنگار آهن را از بين مى برد».25
20 ـ ابن ابى عمرو سعيد... از عبدالرحمان بن ابى ليلى روايت كرده است كه رسول خــدا ـ ص ـ سه بار فرمودند: «خداوند كسى را كه مدينه را يثرب ناميد بيامرزد; اين شهر طيبه است».26
21 ـ ابوحمه... مثل اين حديث را نقل كرده است.
22 ـ ابومصعب از پيامبر ـ ص ـ نقل كرده است «... مى گويند «يثرب» و آن «مدينه» است».
23 ـ ابى عمرو سعيد... از جابر نقل كرده اند: «عربى (باديه نشين) وارد مدينه شده و با رسول خدا ـ ص ـ بر اسلام بيعت كرد، سپس از اسلام برگشت. وقتى رسول خدا ـ ص ـ آمد، وى گفت: اى رسول خدا، بيعت مرا فسخ كن، پيامبر ـ ص ـ امتناع فرمود، باز نزد آن حضرت آمد و گفت: «اقلنى بيعتى» باز پيامبر ـ ص ـ پرهيز كرد وى كه براى بار سوم همان سخن را از پيامبر ـ ص ـ شنيد بناچار از مدينه خارج شد. ]پس از خروج وى[ رسول خدا ـ ص ـ فرمودند: «مدينه همانند دَم آهنگرى است كه زنگار و ناراستى هاى آهن را مى ريزد و پاكيهاى آن را روشن و آشكار مى كند ]كنايه از اينكه مدينه اين فرد مرتد و از دين برگشته را از خود رانده است[.
24 ـ ابومصعب... از جابر مثل اين حديث را روايت كرده است.
«در باب كسانى كه نسبت به مدينه نظر سوء داشته و اهالى آن را مى ترساندند.»
25 ـ ابن ابى بزه27 از ابا عبداللّه القراظ نقل مى كند:
«كسى كه مردم مدينه را بترساند خداوند وى را در آتش ذوب خواهد كرد; همانگونه كه نمك در آب حل مى شود».28
26 ـ محمد بن يحيى و سعيد... نقل كرده اند كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود:
«كدامين ستمگرى است كه به مدينه نظر سوئى داشته باشد تا خداوند وى را همانند نمكى كه در آب حل مى شود در آتش جهنم ذوب نمايد. كسى بر سختيها و شدّت هاى اين شهر صبر نمى كند جز آنكه من شاهد و شفيع او در روز قيامت هستم».29
27 ـ عبدالجبار... از سعد و او از رسول خدا ـ ص ـ مثل اين روايت را نقل كرده است.30
28 ـ عبداللّه بن يزيد... از سعد پدر عامر
نقل مى كند كه رسول خدا ـ ص ـ فرمودند:
«كسى بر اهل مدينه اراده سوء نمى كند جز آنكه خداوند وى را در آتش جهنم با سربِ گداخته، ذوب مى كند; همانگونه كه نمك در آب (يا به وسيله آب) حل مى شود».31
29 ـ ابوحمه... از ابى عبداللّه القراظ مثل آن را روايت كرده است.32
30 ـ ابوحمه... از رسول خدا ـ ص ـ مثل آن را نقل كرده است.
31 ـ ابوحمه از تعدادى از اصحاب رسول خدا ـ ص ـ نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند:
«كسى كه اهل مدينه را بترساند خداوند ـ عزّوجلّ ـ او را خواهد ترساند».33
در باب شفاعت رسول خدا ـ ص ـ
32 ـ ابوحمه... از يُحَنَّس غلام زبير نقل مى كند:
وى در يكى از دورانهاى سختى و فتنه، نزد ابن عمر نشسته بود كه بنده اى نزد ابن عمر آمد و به وى گفت: اى ابا عبدالرحمان، تصميم گرفته ام از مدينه خارج شوم، زمانه بر ما سخت گرفته است، عبدالله بن عمر به او گفت: بنشين، من از رسول خدا ـ ص ـ شنيدم مى فرمودند: «كسى بر سختيها و شدائد مدينه صبر نمى كند جز آنكه من روز قيامت شفيع يا شاهد او هستم».34
33 ـ ابوحمه... مثل اين را نقل كرده است.35
34 ـ محمد بن عبدالله بن يزيد... مثل اين را نقل كرده است.36
«در باب كسى كه سكونت در مدينه را بر شهر ديگر ترجيح دهد»
35 ـ ابن ابى عمر... از هشام پدر عروه نقل مى كند رسول خدا ـ ص ـ فرمود:
«كسى ـ على رغم رغبتِ سكونت در مدينه ـ از اين شهر خارج نمى شود، جز اينكه خداوند بهتر از مدينه را براى وى جايگزين مى نمايد».37
36 ـ محمد بن يحيى... از سفيان بن ابى زهير نميرى روايت كرده است: «شنيدم رسول خدا ـ ص ـ مى فرمود: يمن فتح مى گردد، سپس قومى خواهند آمد كه دچار بلا و آزمايش مى شوند و با خاندان و تابعين خود آن را متحمل مى شوند. پس مدينه براى آنها بهتر است اگر مى دانستند38 در مورد شام و عراق نيز مثل آن گفته شده است».
37 ـ ابوحمه... از سفيان ابن ابى زهير مثل آن را نقل كرده است.
38 ـ ابوحمه... از سفيان و از پيامبر ـ ص ـ مثل آن را روايت كرده است جز اينكه در حديث وى نامى از شام نيست.
39 ـ ابومصعب... از ابى زهير به همين معنى روايت كرده است.
40 ـ ابوحمه... از عروه به همين معنا روايت كرده است.
«در باب مسجدالنبى و منبر و قبر و آنچه كه درباره آن روايت شده است»
41 ـ سلمه و عبداللّه بن ابى غسان... از رسول خدا ـ ص ـ روايت كرده اند:
نماز در مسجد من از هزار نماز در مسجد ديگر جز در مسجدالحرام برتر است».39
42 ـ ابوعلقمه موينى... از ابا سعيد خدرى از پيامبر ـ ص ـ :
«مسجد من همان مسجدى است كه بر تقوا بنيان نهاده شده است».40و41
43 ـ ابن ابى عمر و سعيد... از يزيد پدر خارجه روايت مى كنند: «مسجدى كه از اولين روز بر پايه و اساس تقوا بنيان يافت، مسجد رسول اللّه ـ ص ـ بود».
44 ـ زبير بن كار از خارجة بن زيد... از پيامبر ـ ص ـ مثل آن را روايت كرده است.
45 ـ زبير از... ابى سعيد خدرى نقل مى كند: «دو تن از انصار در تعيين مسجدى كه براساس تقوا بنا شده است، دچار اختلاف شدند. از رسول خدا ـ ص ـ پرسيدند آن حضرت فرمودند: «مَسْجِدى هذا».42
46 ـ زبير... از ابى بن كعب از پيامبر ـ ص ـ مثل آن را روايت كرده است.
47 ـ ابن ابى عمر و سعيد... از راشد بن سعد روايت كرده است: پيامبر ـ ص ـ عبداللّه بن رواحه و يارانش را ديدند كه چوب درخت خرما و قطعه اى از نى دست آنها بود و آن را به مسجد مى ماليدند. عبداللّه بن رواحه گفت: «يا رسول اللّه چه مى شد ما مسجدمان را مثل مسجد شام43 مى ساختيم». در اين حال پيامبر ـ ص ـ آن چوب و نى را از دست آنها گرفته و به گوشه اى انداختند; آنگاه فرمودند: «تنها تخته و درخت! و سايبانى خواهم چون سايبان موسى».
48 ـ ابن عمر و سعيد از پدر هشام نقل كرده اند:
«عمر بن خطاب اوّلين كسى بود كه در كف مسجد رسول خدا ـ ص ـ سنگريزه پهن كرد (تا گرد و خاك بلند نشود). گويند آن سنگريزه ها را از وادى مبارك; يعنى وادى عقيق44 آورد.
49 ـ محمد بن يحيى... از حسن بصرى نقل كرده است:
مسجد رسول خدا ـ ص ـ مِرْبَدى45 بود كه به دو غلام ]يتيم[ از انصار به نام سهل و سهيل متعلق بود. پس وقتى پيامبر ـ ص ـ آن زمين را ديد مورد پسندش قرار گرفت و با عموى آن دو كه در حمايت وى بودند در مورد خريد اين زمين صحبت كردند. عموى سهل و سهيل زمين را از آن دو خواست آنها پرسيدند به چه منظور و براى كه مى خواهى؟ وى ناچار شد آنها را از حقيقت مطلع ساخته و خواسته رسول خدا ـ ص ـ را نزد آنها عنوان كند آن دو گفتند پس ما آن زمين را به آن حضرت مى بخشيم. آن مربد به رسول خدا واگذار شد و حضرت مسجد خويش را در آن ساختند.
حسن بصرى گويد: در اين مسجد درخت نخلى ديدم كه رسول خدا ـ ص ـ به تنه آن از پشت تكيه داده و خطبه مى خواندند و آن را ترك نمى كردند، پس وقتى منبرى براى آن حضرت ساخته شد و بر آن نشستند، از درخت مذكور ناله اى همانند ناله بچه شتر (كه
از مادر خود جدا مى شود) برخاست. رسول خدا ـ ص ـ نزد درخت آمده و آن را دربرگرفت و لمس نمود تا اينكه آرامش يافت، حسن بصرى مى افزايد: سبحان اللّه اين درخت در فراغ رسول خدا ناله سر مى دهد پس ما كه انسان هستيم در فراغ او چه خواهيم كرد!46
50 ـ ابن ابى عمر و سعيد... از بشر بن عاصم نقل مى كنند:
عمر بن خطاب تصميم گرفت مسجد پيامبر ـ ص ـ را توسعه دهد. عباس بن عبدالمطلب خانه اى در كنار مسجد داشت و عليرغم اصرار خليفه بر فروش خانه، عباس راضى نمى شد. عمر گفت هر كسى را كه مى خواهى بين خود و من قاضى و حكم قرار ده پس ابى بن كعب (قارى و قاضى مدينه) را حكم قرار داده و وى را از ماجرا آگاه ساختند. ابى بن كعب گفت: خداوند ـ عزّ وجل ـ به سليمان بن داوود وحى نمود كه بيت المقدس را بنا كن، زمين آن متعلق به مردى بود و سليمان آن را از وى خريد پس وقتى معامله آنها تمام شد صاحب زمين به سلميان گفت: اين زمين بهتر است يا آنچه كه به من ]بابت [آن داده اى؟ (كنايه از اينكه من سود كرده ام يا تو) سليمان گفت: آنچه از تو گرفته ام بهتر است. مرد گفت: پس من اجازه نمى دهم و معامله را بر هم زد. سليمان براى بار دوّم آن را (با قيمت بيشترى) از وى خريد و همان سؤال تكرار شد و باز سليمان گفت اين زمين بهتر است. آن مرد مجدداً معامله را بر هم زد. براى بار سوّم همان قضيه تكرار شد سليمان به وى گفت: بر مقدارى رضايت ده كه بيشتر از آن نخواهى (چه به سود تو باشد چه به زيان تو) وى نيز 12 هزار قنطار طلا معين كرد سلميان بر آن افزود و وى را گرامى داشت. گويد خداوند متعال بر سليمان وحى كرد كه اگر آنچه كه تو به صاحب زمين دادى متعلق به خودت مى باشد پس چنين كن كه كردى ولى اگر آنچه كه به وى دادى از روزى ما بوده كه به تو عطا كرده و مقرر كرده ايم، پس حقش را بده تا كاملاً راضى شود ]كنايه از اينكه در خرج آنچه كه خداوند به تو داده و از خودت هيچ ندارى امساك نكن[ پس ابى بن كعب چنين حكم داد كه حق به نفع عباس است. عباس نيز گفت حال كه در اين مورد به نفع من رأى داده شد من نيز آن را براى مسلمين صدقه قرار مى دهم.47
51 ـ ابى عمر وسعيد... ازرسول خداـ صـ نقل مى كنند:
«خدا قبر مرا بت قرار ندهد. خداوند لعنت كند قومى را كه قبور پيامبرانشان را سجده گاه مى نمايند».48
52 ـ سلمه... از رسول خدا ـ ص ـ روايت كرده است:
«كسى كه به حج مشرف شود و قبر مرا پس از مرگم زيارت كند، همانند كسى است كه در حياتم زيارت كرده است».49
53 ـ محمد بن يحيى... از ام سلمه همسر رسول خدا ـ ص ـ نقل كرده است آن حضرت فرمودند:
«بين خانه و منبر من باغى است از باغهاى
بهشت».50
ابن ابى عمر در حديث او مى افزايد: «و پايه هاى منبر من در بهشت ثابت و استوار است».51
54 ـ ابن ابى عمر و سعيد... از سهل بن سعد ساعدى نقل مى كند:
«كسى آگاه تر از من (سهل) به منبر رسول خدا ـ ص ـ باقى نمانده است. اين منبر از درختى عظيم و بزرگ بود از زمين و بيشه زارى52 كه ديدم رسول خدا ـ ص ـ بر آن بالا مى رفتند. قبله را پشت خود قرار داده سپس خطبه مى خواندند; آنگاه خم شده و سپس از پشت به پايين آمده و به سوى قبله سجده (شكر) مى گذاشتند.
55 ـ سعيد و ابن ابى عمر... از يكى از بزرگان انصار نقل مى كند پيامبر ـ ص ـ فرمودند:
«منبر من بر راه و گذرگاهى از راههاى بهشت قرار دارد».53
«در باب آنچه كه در فضل مسجد قبا54 و نماز خواندن در آن آمده است»
56 ـ هارون بن موسى الغروى... از ابن عمر روايت كرده است كه:
«با رسول خدا ـ ص ـ به سوى قبا خارج شديم، آن حضرت در آنجا به نماز مى ايستاد. انصار نزد ايشان آمده و بر او درود و سلام مى فرستادند. ابن عمر گويد: به بلال گفتم چگونه ديدى رسول خدا جواب سلام آنها را بدهد؟ بلال گفت: در حالى كه همواره مشغول نماز بود با اشاره دست به آنها جواب مى داد».55
]كنايه از اينكه يك لحظه نيز فرصت را از دست نداده بخاطر ثواب زياد نماز در اين مسجد پى درپى نماز مى خوانده اند[.
57 ـ ابوعلقمة المدينى... از خيف پدر سهل نقل مى كند كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود:
«كسى كه در ميان خاندان و اهلش وضوى نيكويى ساخته و سپس به سوى مسجد قبا روان شود در حالى كه قصد ديگرى جز اقامه نماز در اين مسجد نداشته باشد، نماز او به مثابه يك عمره است».56
58 ـ ابن عمر العدنى57 و سعيد... از ابن عمر نقل كرده اند:
«ديدم رسول خدا ـ ص ـ پياده و سواره به سوى مسجد قبار مى آمدند58 عبداللّه بن دينار نيز گويد ديدم كه ابن عمر هر شنبه پياده يا سواره به مسجد قبا مى رفت».59
«در باب آنچه كه در باره نماز پيامبر ـ ص ـ در مسجد بنى معاويه60 آمده است»
59 ـ محمد بن المقرى... از ابى وقاص پدر سعد نقل كرده است:
«وى به همراه رسول خدا ـ ص ـ بود كه به مسجد بنى معاويه رسيدند. پيامبر ـ ص ـ داخل مسجد شده و دو ركعت نماز گزاردند، پس از مناجات با پروردگار به سوى اصحاب برگشته و فرمودند: از خداوند سه چيز خواستم دو مورد آن را به من عطا فرمود و سومين آن را منع نمود. از خداوند خواستم كه
امت مرا به وسيله غرق شدن نابود نكند، اجابت فرمود. خواستم كه امت مرا به قحطى و بلا نابود نكند، اجابت فرمود. و اما خواستم كه ترس بين امت من قرار ندهد خداوند اجابت نفرمود».61
«در باب حرم قرار دادن مدينه از سوى پيامبر ـ ص ـ و حدود حرم آن»
60 ـ ابوحمه... نقل كرده است:
«رسول خدا ـ ص ـ خارج شدند تا اينكه به (محله) سقيا در حره رسيده و فرمودند:
«بار خدايا! ابراهيم بنده و رسول تو مكّه را حرم قرار داد، من نيز مدينه را حرم قرار مى دهم در آنچه كه مابين دو حره است; همانگونه كه ابراهيم مكه را ـ تا به آن حد ـ حرم قرار داد».62
61 ـ ابوحمه... از رافع بن خديج نقل كرده است كه در مدينه در خطبه اى مى گفت:
«رسول خدا ـ ص ـ مابين دو حره در مدينه را حرم قرار داده اند».63
62 ـ ابومصعب... از انس مثل آن را روايت كرده است.64
63 ـ احمد بن ابى بكر... گفته است: «مابين دو حره; يعنى مدينه».65
64 ـ ابوحمه... از ابى هريره نقل مى كند: به همراه رسول خدا خارج شديم تا به ميان قبيله بنى حارثه رسيديم، حضرت فرمودند: «اى بنى حارثه از حدود حرم خارج شديد سپس نگاه كرده و فرمودند نه اينطور نيست شما هنوز در آن هستيد».66
65 ـ ابوحمه... از عبداللّه بن ابى قتاده روايت مى كند رسول خدا ـ ص ـ فرمودند:
«براستى كه من مابين دوحره را حرم قرار دادم».67
در باب تحريم شكار در مدينه و قطع درختان آن
66 ـ محمد بن يحيى... از شرحبيل بن سعد، روايت مى كند:
زيد بن ثابت بر مردمى در ديوار مدينه وارد شد كه دامهاى خود را بر آن مى گسترانيدند، بر سر آنها فرياد زد و گفت: «آيا نمى دانيد كه رسول خدا ـ ص ـ شكار در مدينه را حرام كرده است؟!».68
67 ـ ابن ابى عمر... از عبدالكريم بن ابى المخارق روايت مى كند:
«عمر بن خطاب به ناحيه اى در مدينه رفت. غلامى را ديد كه به كسانى كه در باغى بودند متعلق به وى گفت: آيا كسى در آنجا آمده است تا هيزم و چوب بكند؟ غلام گفت: بلى.
عمر به وى گفت: اگر كسى از آنها را ديدى (مشغول چنين كارى است) تيشه و ريسمان و طناب آنها را بگير. غلام گفت: آيا لباس آنها را هم بردارم؟ عمر گفت: حكم مى كنم كه حتى خوراكيها و غذاى آنها را بردارى و بخورى».69
68 ـ محمد بن منصور... از اسماعيل بن محمد نقل مى كند:
«سعد ]بن ابى وقاص[ به طرف قصرى كه در عقيق70 داشت رفت، غلامى را ديد كه
درخت و شاخه قطع مى كند پس وسايل وى را برداشته و به منزل خود برد، به هنگام بازگشت صاحبان، اين غلام به نزد سعد بن ابى وقاص آمده و از او خواستند آنچه از غلام گرفته است را برگرداند. سعد نيز گفت: نه به خدا سوگند كه چيزى را كه رسول خدا ـ ص ـ آن را بخشيده بازنمى گردانم».
69 ـ محمد بن عبدالله بن يزيد المقرى... از عامر بن سعد روايت مى كند كه: «رسول خدا ـ ص ـ مابين دو حره را حرم قرار داد; يعنى مدينه را كه نبايد درختان آن را قطع71 و يا حيوانى را در آن صيد نمود».
70 ـ ابوحمه... از زيد بن اسلم از رسول خدا ـ ص ـ مثل آن را روايت كرده است.
71 ـ ابومصعب... از ابى هريره نقل مى كند:
«اگر شتر يا سوسمار ماده اى را ديدم كه در مدينه مشغول چريدن است آن را نمى ترسانم; چراكه رسول خدا ـ ص ـ مى فرمود: ما بين دو حره را حرم قرار دادم».72
72 ـ ابوحمه... از همو نقل مى كند:
«اگر بز كوهى را ببينم كه مشغول چريدن و خوردن گياه در بين دو حره است، آن را نمى دانم». وى سپس گويد: «رسول خدا ـ ص ـ عمل كسى را كه درخت آن را قطع و يا لگدمال كند را حرام نموده است».
73 ـ ابوحمه... از مردى نقل مى كند كه مى گفت:
«زيد بن ثابت بر من وارد شد در حالى كه من در اسواف73 پرنده اى را دربند نموده بودم كه وى آن را از دست من گرفت و رها ساخت».74
74 ـ ابوحمه... از زيد بن اسلم نقل مى كند رسول خدا ـ ص ـ فرمودند:
«اگر كسى را يافتيد كه از كوه (محدوده حرم) چيزى (درختى) قطع مى كند وسايل آن را برداريد». وى سپس گفت: «رسول خدا مابين دو حره در مدينه را حرم قرار داده است».75
75 ـ ابوحمه... از عبداللّه بن عمر نقل مى كند:
«سعد بن ابى وقاص كسى را در عقيق ديد كه درختى از آنجا را مى بريد يا مى شكست، پس سعد بن ابى وقاص تيشه وى را گرفته و شكست. غلام يا بنده مذكور به نزد اربابان خود رفته و آنها را از اين مسأله با خبر ساخت. آنها همراه غلام به سوى سعد آمده و گفتند: اين غلام از ما است هرچه از وى گرفته اى بـازگـردان. سعد پاسخ داد: شنيدم رسول خدا ـ ص ـ مى فرمود: «هركسى را يافتيد كه درختى از درختان مدينه را قطع و يا از بين مى برد وسايل او را برداريد، پس چيزى را كه رسول خدا ـ ص ـ آن را بخشيده، باز نمى گردانم».76
76 ـ ابوحمه... از ابوقره نقل مى كند:
«از مالك شنيدم كه در حريم مدينه مى گفت: چيزى از شكار در بين آن (حرم) نبايد گرفته شود و درختان آن نيز نبايد قطع شود».77
77 ـ ابوحمه... از عبدالكريم نقل مى كند:
«عمر بن خطاب به غلام قدامة بن مظعون گفت: تو را بر اين هيزم شكنان مراقب قرار مى دهم پس اگر كسى از آنها را يافتى كه در بين حرم مدينه مشغول كندن درخت و هيزم است، تيشه و طناب و وسايل آنها مال تو. غلام گفت: و لباسشان نيز؟ عمر گفت اين ديگر زياده خواهى است».78
78 ـ ابوحمه... از عبيدالله بن سالم نقل مى كند:
«غلامى كه عمر بن خطاب مراقب هيزم شكنان قرار داده بود نامش ابوعبيداللّه است».
و سپاس مخصوص خداوند و درود او بر محمد و آل او باد.
پايان يافت در دهه آخر ربيع الأول سال 548 در شهر دمشق.
پی نوشتها:
1 ـ على بن حسين بن هبة اللّه شافعى، معروف به حافظ ابن عساكر، محدث سرزمين شام و صاحب كتاب تاريخ دمشق است كه در سال 449 هـ . در دمشق متولد و در سال 571 هـ . در آن شهر وفات يافت (الأعلام، ج 5، ص 82)
2 ـ حسين بن عبدالملك اصفهانى الخلال، اهل اصفهان در صفر سال 443 متولد و از احمد بن محمود ثقفى و ابراهيم بن منصور سبط بحرويه روايت مى كرده است. وى در 11 جمادى الأولى سال 532 هـ . وفات يافت (الذهبى، سير اعلام النبلاء، خطى، ج 12، ص 142)
3 ـ ابراهيم بن منصور سلمى اصفهانى معروف به سبط بحرويه در سال 362 متولد شد. وى از ابن المقرى روايت مى كرده و سعيد بن ابى الرجاء نيز از وى حديث نقل مى كرده است. وى در ربيع الاول سال 455 هـ . وفات يافت (الذهبى، سير اعلام النبلاء خطى، ج 11، ص 164)
4 ـ محمد بن ابراهيم اصفهانى (ابن المقرى) صاحب معجم و سفرنامه هاى زيادى است كه در سال 285 متولد و در شوال 381 وفات يافت. (الذهبى، همان كتاب، ج 10، ص 493)
5 ـ حره يا الابه، زمينى است داراى سنگهاى سياه و سوزان كه مدينه را احاطه كرده است. (ابن اثير، جامع الاصول، ج 9، ص 309)
6 ـ سقيا نام مسجد و چاه و روستايى است در حره غربى مدينه منوره كه پيامبر ـ ص ـ به هنگام جنگ احد در كنار چاههاى اين محله استراحت كرده و از آب آن وضو ساخته اند. در مكانى كه آن حضرت نماز گزاردند، مسجدى ساختند كه به مسجد سقيا معروف شد اكنون مسجدى بنام سقيا در همان مكان; يعنى در داخل محوطه ترمينال مدينه در كنار ميدان عنبريه قرار دارد كه بعضى گويند همان مسجد و مكانى است كه پيامبر ـ ص ـ نمازگزارده و بعضى گويند مسجد سقيا خراب شده و اين مسسجد بعدها ساخته شده است و در مكان اصلى نماز پيامبر ـ ص ـ نمى باشد. «مترجم»
7 ـ خُمْ، محلى است بين مكه و مدينه كه چشمه هايى در آنجاست و آبها بدانها مى ريزد (النهايه، معجم البلدان) ]كنايه از اين كه همانطورى كه آبها در اين مكان فرو مى رود بيماريهاى مدينه نيز به همين گونه به اين مكان فرو رفته و محو شود «مترجم»[.
8 ـ هيثمى در مجمع الزوائد، ج 3، ص 304 گويد كه اين حديث را احمد روايت كرده و رجال او نيز موثق
مى باشند.
9 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 326، بنگريد به صحيح مسلم: كتاب حج، باب فضل المدينه و ترمذى فى الدعوات.
10 ـ جامع الاصول، ج 9، ص 320، بنگريد صحيح بخارى در «البيوع»، باب بركة صاع النبى ـ ص ـ و مده و صحيح مسلم در حج باب فضل المدينه.
11 ـ الجُحفه (به ضم جيم و سكون حا) دهكده اى بزرگ است در راه مدينه و مكه، معجم البلدان ياقوت حموى، ج 3، ص 62 اين قريه نسبتاً توسعه يافته و يكى از مكانهاى ميقات حج مى باشد.
حجاجى كه ابتدا به مكه مى روند در اين مكان محرم خواهند شد. وج تسميه آن به جحفه اين است كه سيل اين دهكده را ويران نمود، از اين رو گفتند: «جف السيل»، سيل به آن اجحاف نمود و از آن هنگام به جحفه معروف شد. «مترجم»
12 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 323. بنگريد بخارى، فضائل مدينه، صحيح مسلم، الحج باب الترغيب فى سكنى المدينه و الصبر على لاوائها همچنين بنگريد به شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 337 «مترجم».
13 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 337، بنگريد بخارى: المغازى، باب احد جبل يحبنا و نحبه و صحيح مسلم در حج باب: احد... و ترمذى در المناقب.
14 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 337، بنگريد صحيح بخارى در الجهاد، المغازى و الدعوات و صحيح مسلم در حج باب احد جبل... و ترمذى در المناقب.
15 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 338، در اين منبع آمده است كه الموطأ آن را نقل كرده و محقق جامع الاصول گويد: امام مالك در الموطأ در جامع باب جامع ما جاء فى امر المدينه از حديث هشام بن عروه و از عروه نقل كرده است كه اين حديث نزد جميع راويان مالك مرسل است و من مى گويم نزد غير راويان مالك اين حديث موصول است همانگونه كه در حديث قبل آن آمده و حديثى است صحيح.
16 ـ هيثمى در مجمع الزوائد، ج 4، ص 13 گويد كه آن را به اختصار در صحيح گفته ام و طبرانى آن را در اوسط به روايت كثير بن زيد آورده است و احمد و غير آن وى را ثقه دانسته اند كه در آن بحث است.
17 ـ مروان بن حكم بن ابى العاص بن... از بنى اميه; وى همانند پدرش حَكَم مدتى در مدينه با تظاهر به اسلام نزد پيامبر ـ ص ـ بود ليكن براى مشركين ومنافقين مدينه جاسوسى مى كرد; بطورى كه پيامبر ـ ص ـ ناچار شد او را به همراه پدرش تبعيد نمايد( ابن سعد، طبقات، ج 5، ص 24) آن دو همواره در دوران خليفه اوّل و دوم در تبعيد بودند و در دوران عثمان بازگردانده شدند. حتى مروان مشاور خليفه شد. وى سرانجام قدرت خود را بدست گرفت و سلسله بنى مروان از بنى اميه را پايه گذار شد. «مترجم».
18 ـ رافع بن خديج بن رافع بن عدى بن يزيد بن الأوس الأنصارى الحارثى، ابوعبداللّه، و ابوخديج در زمان عثمان وفات يافت. (الاصابه، ابن حجر، ج 1، ص 495)
19 ـ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 3، ص 298 اين حديث را با عباراتى مشابه و نزديك از رافع بن خديج نقل كرده است و گويد طبرانى آن را به نقل از محمد بن عبدالرحمان بن داود كه بر ضعف وى اجماع شده، ذكر كرده است.
20 ـ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 3، ص 309 دو حديث با عباراتى مشابه، روايت كرده است. وى گويد: بعضى از اين احاديث را در صحيح گفته ام و احمد نيز آن را روايت كرده و رجال او نيز رجال صحيح هستند. برهان نورى در كنزالعمال، ج 12، ص 247 نيز آورده و گويد: امام احمد و ابويعلى و طبرانى و حاكم آن را روايت كرده اند. همچنين بنگريد به شيخ صدوق من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 337 ـ شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 12 «مترجم».
21 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 327، بنا به روايت بخارى و مسلم در فضايل مدينه و درحج، طوسى، همان كتاب، ج 6، ص 12 «مترجم».
22 ـ همچنين بنگريد بخارى، حديث 1876; مسلم حديث 147; ابن ماجه حديث 3111 «مترجم».
23 ـ يكى از اسامى مدينه اكالة البلدان است «مترجم». در جامع الأصول، ج 9، ص 320 آمده است: خداوند اراده كرده است كه اسلام را بوسيله ساكنين مدينه كه انصار مى باشند يارى دهد و بدست ايشان سرزمينهايى فتح و غنيمتهايى بدست آيد كه آن را مورد بهره برادرى قرار دهند. از پيامبر ـ ص ـ نقل شده است كه اولين كسانى كه از امت من روز قيامت مورد شفاعت من قرار مى گيرند اهل مدينه هستند (هيثمى، همــان كـتاب، ج 10، ص 53). «مترجم»
24 ـ در جامع الأصول، ج 9، ص 320 آمده است: يثرب نام شهرى است كه پيامبر ـ ص ـ به آن وارد شده پس حضرت نام آن را به طيّبه و طابه (صيغه مبالغه) تغيير دادند، براى مدينه حدود 70 نام ذكر كرده اند كه سمهودى و ابن شبه و ديگران آن را ذكر كرده اند. «مترجم»
25 ـ هيثمى در مجمع الزوائد، ج 3، ص 300 گويد: احمد و ابويعلى آن را روايت كرده و راويان آنها نيز ثقه هستند.
26 ـ در جامع الأصول، ج 9، ص 319: تنفى جنشها.
27 ـ أحمد بن محمد، معروف به ابن ابى بزة المقرى، ج 1، ص 254.
28 ـ امام مسلم در حج «باب من اراد اهل المدينه بسوء اذابه اللّه»، بنگريد: جامع الاصول، ج 9، ص 325 و هيثمى در مجمع الزوائد، ج 3، ص 309 گويد: احمد آن را نقل كرد. و رجال او صحيح است. همچنين بنگريد به ابن نجّار، اخبار مدينة الرّسول، ص 31 «مترجم».
29 ـ در صحيح مسلم در كتاب حج، باب ترغيب فى سكنى المدينه و الصبر لاوائها، ترمذى در مناقب، هيثمى در، ج 3، ص 300 گويد: طبرانى آن را در الكبير آورده و رجال او نيز ثقه هستند، همچنين بنگريد: ابن نجار، اخبار مدينة الرسول، ص 32 «مترجم».
30 ـ همانجا، همچنين بنگريد: ابن نجار، همان كتاب، ص 31. (مترجم)
31 ـ مسلم در حج باب «فضل مدينه» ـ از على ـ ع ـ نقل شده است كه مكه حرم خداست و مدينه حرم رسول او و كوفه حرم من است. هيچ جبار و ستمگرى اراده سوء به آن نمى كند جز آنكه خداوند وى را درهم مى شكند».
شيخ طوسى، تهذيب الأحكام، ج 6، ص 12. «مترجم»
32 ـ بنگريد: پاورقى احاديث 28 ـ 25.
33 ـ كنزالعمال، (متقى الهندى)، ج 12، ص 235 به روايت ابن حبان از جابر.
34 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 315 ـ احاديث زيادى در مورد زندگى و سكونت در مدينه و مردن در اين شهر، از پيامبر ـ ص ـ نقل شده است: از جمله اينكه كسى كه در مدينه بميرد خداوند او را روز قيامت ايمن مبعوث مى گرداند. كلينى، فروع كافى، ج 4، ص 558 ـ شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 13. همچنين از پيامبر ـ ص ـ نقل شده است: كسى كه قدرت آن را داشته باشد تا در مدينه ساكن شده و در آنجا بميرد پس چنين كند كه من براى كسى كه در آن شهر بميرد در روز قيامت شفيع او خواهم بود (شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 338 ـ شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 5 ـ ترمذى، حديث 3917 ـ ابن ماجه حديث 3112 ـ ابن حجر هيثمى، تحفة الزوار الى قبر النبى المختار، ص 14. «مترجم»
35 ـ جامع الاصول، ج 9، ص 315.
36 ـ همانجا.
37 ـ مجمع الزوائد، ج 3، ص 306 ـ ابن نجار، همان كتاب، ص 31. «مترجم»
38 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 318.
39 ـ بخارى، ج 3، ص 57 در تطوع «باب مسجد بيت المقدس» ـ مسلم، شماره 827 در حج ـ ترمذى حديث 326 در صلوة ـ همچنين بنگريد: كلينى، فروع كافى، ج 4، ص 555 ـ طوسى، همان كتاب، ج 6، ص
15. «مترجم»
40 ـ مسلم، حديث 1398 در باب حج ـ ترمذى حديث 3098 در تفسير، نسائى، ج 2، ص 36 در مساجد ذكرالمسجد الذى اسّس على التقوى.
41 ـ اشاره است به آيه كريمه «لمسجد اسّس على التقوى من اول يوم اَحَق أَن تقوم فيه، فيه رجال يحبون ان يتطهَّروا واللّه يحب المطّهِرّين (توبه: 108) اكثر مفسرين و مورخين شأن نزول اين آيه را مسجد قبا دانسته اند كه اولين مسجدى است كه بدست پيامبر ـ ص ـ و يارانشان ساخته شده است; زيرا پيامبر ـ ص ـ هنگام هجرت به مدينه در ابتدا وارد قبا شده و در چهار روزى كه در آنجا متوقف شدند اولين مسجد را بدست خويش بنا نهادند. «مترجم»
42 ـ جامع الاصول، ج 9، ص 330.
43 ـ در آن زمان چون هنوز شام بدست مسلمين فتح نشده بود، مسجدى نيز طبعاً در آن سرزمين وجود نداشته است كه بخواهند از بناى آن تقليد كنند، احتمالاً منطور معبد بوده كه كاتبين اشتباهاً مسجد نوشته اند. «مترجم»
44 ـ عقيق، اين وادى، بر سه بخش «صغير»، «كبير» و «اصغر» تقسيم مى شده است. قسمت كبير آن در دست على ـ ع ـ بوده و جمعاً 23 چاه بوسيله ايشان در اين منطقه حفر شده و امروزه مكان شجره بخاطر چاههايى كه متعلق به على ـ ع ـ بوده به ابيار على معروف است. از پيامبر ـ ص ـ احاديث زيادى در فضل وادى عقيق روايت شده است. آن حضرت اين وادى را وادى مبارك خوانده اند (ابن شبه، اخبار مدينه، ج 1، ص 148) از آن حضرت نقل شده است كه جبرئيل بر ايشان نازل شد و از جانب خداوند فرمود: در اين وادى مبارك نمازگزار (محمد بن سليمان، جمع الفوائد من جامع الأصول و مجمع الزوائد، ج 1، ص 566). «مترجم»
45 ـ مِربَدْ مكانى است براى نگهدارى گوسفند و شتر و يا مكانى است براى خشكانيدن خرما. «مترجم»
46 ـ سمهودى، وفاءالوفا، ج 3 ـ 4، صص 324، 388 به بعد.
47 ـ پيشين، ج 2، ص 483; 484.
48 ـ اصل اين حديث كه به نقل از عايشه و ابوهريره است و در معدود منابع اهل سنت ديده مى شود، چنين است: «لعن الله اليهود و النّصارى اتخذوا قبور انبيائهم مساجد = خداوند يهود و نصارى را كه قبور پيامبرانشان را سجده گاه خويش قرار دادند لعنت كند.» اين حديث كه سلسله راويان آن معين نيستند، صرفاً از ابوهريره و بعضاً از عايشه نقل شده است. همانگونه كه مى دانيم بسيارى از احاديث ابوهريره با پول و امكانات معاويه و بنى اميه ساخته شده و در آن هيچ شكى نيست و كتابهايى نيز در اين باره نوشته شده است از جمله «ابوهريره، تأليف سيد عبدالحسين شرف الدين» اصحاب ابن تيميه; يعنى محمد بن عبدالوهاب و پيروان او با استناد به چنين حديثى عمل خويش را در تخريب مساجدى كه قبرى از بزرگان و صحابه در آن است و يا تخريب گنبد و بارگاهى كه بر قبور مدينه و مكه بنا شده است را توجيه مى نمايند. طبق اين حديثِ ساختگى بايد كليّه مساجد و يا گنبدهايى كه بر قبور ساخته شده را تخريب نمود و بنابر فتواى وهابيت، اگر قبرى در داخل مسجد وجود دارد نبايد در آنجا نماز خواند و بايد آن قبر را از آن مكان نبش و جسد موجود را به قبرستان عمومى منتقل نمود. بنابر فتاواى ابن تيميه و عبدالوهاب اقامه نماز در كنار قبور و يا در اينگونه مساجد حرام است (ر ـ ك به فتاوى الإسلاميه، سعيد عبدالعظيم، ص 64، 65) حكام آل سعود در ابتداى به قدرت رسيدن در شبه جزيره با استفاده از اين فتاوى بسيارى از مساجد و آثار تاريخى و يا مقابر و گنبدها را بويژه در بقيع و قبرستان ابوطالب منهدم و تخريب ساختند و حتى ملك عبدالعزيز نيز جسارت را تا جايى رسانيد كه مصمم شد قبر پيامبر ـ ص ـ را پس از تخريب گنبد و بارگاه آن، از مسجدالنّبى خارج سازد، ليكن از ترس اعتراضات مسلمانان جهان از چنين اقدامى منصرف شد. اصحاب ابن عبدالوهاب براى توجيه اين حديث (عدم جواز نماز در كنار مقابر از جمله قبر رسول خدا ـ ص ـ ، به ناچار اظهار داشتند كه مقبره رسول خدا ـ ص ـ در مسجد نيست
و در خانه عايشه است و خانه عايشه جزو مسجدالنبى نمى باشد و در توسعه هاى بعدى در مسجد داخل شده است لذا از شمول اين حديث مستثنى است و در حقيقت مى گويند: پيامبر ـ ص ـ در مسجد مدفون نيست لذا اگر چنين باشد بنابر فتواى ابن تيميه يا بايد مسجدالنبى را تخريب كرد و يا نعوذبالله قبر آن حضرت را از آن مكان خارج ساخت كه بحمدالله از ترس افكار عمومى مسلمين، تاكنون به خود جرأت دست زدن به چنين جسارتى را نداده اند. «مترجم»
49 ـ مجمع الزوائد، ج 4، ص 2، وفاءالوفاء ج 4، ص 134; در صحت اين روايت عده اى ترديد كرده اند.
50 ـ جامع الاصول، ج 9، ص 329 ـ 330.
51 ـ پيشين، همانجا.
52 ـ اين مكان در 9 مايلى مدينه قرار دارد.
53 ـ مجمع الزوائد، ج 4، ص 9 به نقل از احمد و طبرانى.
54 ـ قبا در اصل نام چاه و محل سكونت قبيله بنى عمرو بن عوف انصارى بوده است. بعضى آن را قبوه خوانده اند (معجم البلدان، ج 4، ص 301). «مترجم»
55 ـ وفاء الوفا، ج 3، ص 803.
56 ـ ابن ماجه، اقامة الصلاة، باب «ماجاء فى الصلاة فى المسجد قبا» حديث 1412.
57 ـ محمد بن يحيى بن ابى عمر العدنى از اهالى مكّه است. (الانساب، ج 8، ص 408)
58 ـ بخارى، ج 3، ص 56 ـ مسلم، حديث 1399 ـ الموطأ، ج 1، ص 167 ـ نسائى، ج 2، ص 37. ابوداود حديث 2040.
59 ـ همانجا.
60 ـ مسجد بنى معاويه، همان مسجد الاجابه كنونى است كه اكنون در خيابان ملك فيصل (شارع ستين سابق) كمى بالاتر از مستشفى الولادة و الاطفال و در سمت راست خيابان واقع است. بعضى گويند: پيامبر ـ ص ـ در اين مكان با نصاراى نجران مباهله نمود و لذا به مسجد مباهله معروف شد و بعضى نيز بخاطر دعاى رسول اللّه در اين مكان كه سريعاً به اجابت رسيد نام مسجد را الاجابه گذاشته اند. (مترجم)
61 ـ مسلم، حديث 2890; در «فتن و اشراط الساعه باب هلاك هذه الأمة بعضهم ببعض».
62 ـ بنگريد: حديث شماره 1، از اميرالمؤمنين على ـ ع ـ نقل شده است كه مكه حرم خداست و مدينه حرم رسول خدا ـ ص ـ و كوفه حرم من است هيچ ستمگرى نسبت به آن ستمى نمى كند جز آنكه خداوند، او را درهم مى شكند (كلينى، فروع كافى، ج 4، ص 563 ـ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 12). «مترجم»
63 ـ مسلم، حديث 1361، «الحج، باب فضل المدينه».
64 ـ بنگريد: به حديث شماره نهم
65 ـ بخارى، ج 4، ص 77 ـ مسلم، حديث 1372 ـ الموطأ، ج 2، ص 889 ـ ترمذى، حديث 3917 از امام صادق ـ ع ـ نقل شده است; رسول خدا ـ ص ـ فرمودند: «مكّه حرم خداست كه ابراهيم آن را حرم قرار داد و مدينه حرم من است كه مابين دو حره را حرم قرار دادم كه درخت آن را نبايد قطع كرد. (كلينى، فروع كافى، ج 4، ص 564) «مترجم».
66 ـ وفاء الوفا، ج 1، ص 104.
67 ـ مجمع الزوائد، ج 3، ص 304; هيثمى گويد: احمد آن را روايت كرده و راويانش ثقه هستند.
68 ـ مجمع الزوائد، همانجا ـ شيخ طوسى در تهذيب الأحكام احاديثى دال بر حرام بودن شكار در مدينه گزارش كرده است. بنگريد: ج 6، ص 13 ـ همچنين شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 336 ـ «مترجم»
69 ـ وفاء الوفا، ج 1، ص 108.
70 ـ معجم البلدان، ج 6، ص 199.
71 ـ بنگريد: حديث شماره يازدهم; همچنين كلينى، همان، ج 4، ص 563 ـ صدوق، همان، ج 2، ص 336 ـ طوسى، همان، ج 6، ص 13. «مترجم»
72 ـ بخارى، ج 4، ص 77 ـ مسلم، حديث 1371; الموطأ، ج 2، ص 889 ـ ترمذى 3917.
73 ـ نام حرم مدينه است كه گويند مكانى است در ناحيه بقيع و مكان صدقه زيد بن ثابت انصارى است (معجم البلدان، ج 1، ص 248).
74 ـ مالك، الموطا، ج 2، ص 890 ـ امام احمد و طبرانى نيز آن را روايت كرده اند.
75 ـ مجمع الزوائد، ج 3، ص 303.
76 ـ بنگريد: حديث شماره 67.
77 ـ شيخ صدوق، همان كتاب، ج 2، ص 336 ـ طوسى، همان كتاب، ج 6، ص 13. (مترجم)
78 ـ وفاءالوفا، ج 1، ص 208.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}