جنبش دانشجوئي ، گذشته ، حال و آينده

نويسنده: اسماعيل شفيعي سروستاني
بي شك در بررسي علل و عوامل اصلي تحولات اجتماعي، سياسي و فرهنگي يك جامعه عاملي به نام دانشگاه و دانشگاهيان در رده هاي نخستين قرار خواهند گرفت، به ويژه در جوامع سنتي و در حال توسعه دانشگاه به عنوان « مرجع تامين نيازهاي تئوريك يك جامعه براي پيشرفت » و «پنجره اي به سوي بيرون» اهميتي دو چندان دارد. اين نقش سرنوشت ساز دانشگاهها، بيش از هر چيز ديگر مرهون حضور پتانسيلهاي جوان دانشجو در اين مراكز است. به بيان ديگر نسل جوان دانشجو را مي توان يكي از موثرترين اقشار جامعه در جهت دهي به روند تحولات اجتماعي دانست. اين وقعيت غير قابل انكار پيش از هر چيز ديگر برخاسته از ويژگيهاي اين قشر اجتماعي است. «آرمان خواهي و حق جويي» و دوري از مصلحت طلبي دو ويژگي عمده نسل جوان دانشجو است كه در كنار بهره گيري از شور و نشاط جواني و نيز فراغت بال بيشتر نسبت به ساير آحاد جامعه نقش كارايي را به اين پتانسيل مهم اجتماعي داده است. نگاهي به پيوند سير تحولات اجتماعي ايران با فراز و نشيبهاي جنبش دانشجويي در دهه هاي گذشته بيش از هر چيز ديگر گواهي بر اين مدعاست. جنبش دانشجويي ايران را مي توان در دو مقطع زماني قبل و پس از پيروزي انقلاب اسلامي مورد بررسي قرار داد.

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي:

الف) در زمان ديكتاتوري رضا شاه : هر چند تاسيس دانشگاه در ايران به دهه هاي ده و بيست باز مي گردد اما با توجه به حاكميت استبداد رضا خاني در اين برهه زماني و عدم امكان بروز و ظهور حركتهاي اجتماعي و نيز عدم امكان دستيابي طبقه هاي متوسط و پايين جامعه به تحصيلات عالي و انحصار اين حق به نخبگان و طبقه هاي وابسته به حاكميت عملا در اين دوره از تاريخ ايران، حركتهاي جدي دانشگاهي و دانشجويي در راستاي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي به چشم نمي خورد و حركتهاي محدود صورت گرفته در اين دوره نيز سرانجامي جز سركوب نمي يابد.
ب) پس از ظهور محمد رضا شاه : شكل گيري جنبش دانشجويي در اين برهه از تاريخ را بايد با توجه به چند ويژگي مهم اين دوره مورد بررسي قرار داد.
1- راه يابي طبقات متوسط و پايين جامعه به دانشگاه: همانگونه كه اشاره شد انحصار حق تحصيلات عالي به نخبگان و وابستگان به حاكميت يكي از مهمترين عوامل ركود حركتهاي دانشجويي در دوران حكومت رضا خان بوده است. پس از ظهور محمدرضا پهلوي به ويژه در دهه هاي 40 و 50 با توجه به گسترش مراكز آموزش عالي و نيز سرازير شدن ثروت حاصل از افزايش قيمت نفت به جامعه راه براي ورود طبقات فرودست جامعه به دانشگاه هموارتر گشت. ورود به دانشگاه براي فرزندان اين قشر عظيم از ملت ايران به مثابه گشايش دريچه اي به سوي واقعيتهاي تلخ حاكم بر جامعه ايراني بود. مشاهده فقر، فساد، تبعيض و بي عدالتي، وجود فاصله هاي شگفت انگيز طبقاتي در جامعه و استبداد حاكم از سوي رژيم و سركوب هر گونه اعتراض به وضع موجود به ويژه پس از كودتاي 28 مرداد همه و همه در كنار خاستگاه اجتماعي اين قشر جوان دانشجو و وابستگي اكثريت آنان به محرومترين اقشار جامعه و نيز شرايط و مقتضيات جواني، مبارزه با رژيم را به عنوان اساسي ترين اصل در سرلوحه فعاليتهاي جنبش دانشجويي در اين دوره قرار دارد.
2- حاكميت ايدئولوژي چپ به عنوان ايدئولوژي غالب براي مبارزه : همزماني اين دوره از تاريخ ايران با اوج گرفتن مبارزات ضد امپرياليستي در جهان با تكيه بر ايدئولوژي ماركسيستي به ويژه در كشورهاي جهان سوم را مي توان از مهمترين عوامل تاثيرگذار در جهت دهي به جنبش دانشجويي دانست. اوج اين مبارزات به منظور رهايي از نظام ظالمانه سرمايه داري در حركت به سوي ايجاد جامعه بي طبقه و نيز استقرار عدالت در جامعه و شباهت آرمانهاي آن با خواسته هاي جنبش دانشجويي ايران، حركتهاي دانشجويي داخل را به سمت پذيرش ايدئولوژي ماركسيستي و چپگرا به عنوان ايدئولوژي غالب براي مبارزه سوق داد، به ويژه پس از به ثمر رسيدن بسياري از اين مبارزات و شباهت ظاهري بسياري از آن كشورها با وضعيت آن روز ايران، لزوم تكيه بر اين ادبيات و ايدئولوژي (ايدئولوژي ماركسيستي) را در مسير مبارزه در ميان نخبگان و دانشگاهيان تقويت نمود. حاكميت و مقبوليت ادبيات چپ به ويژه در دهه هاي 30و 40 و تاثير آن بر مبارزات داخلي به حدي بود كه در بسياري از مواقع جريانهاي راستگرا را نيز براي كسب مقبوليت در ميان اقشار مبارز و به ويژه دانشجويان و دانشگاهيان، ناچار به استفاده از اين ادبيات در بازيهاي سياسي مي كرد. تاكيد بر مبارزه مسلحانه و نيز طرح رهبراني چون «لنين»، «چگوارا»، «كاسترو» و … به عنوان نمادهاي مبارزه از مهمترين ويژگيهاي متاثر از اين خط فكري بود. البته غلبه اين ايدئولوژي و گفتمان، تنها به نخبگان اجتماعي و جوامع دانشگاهي معطوف بود و ساير اقشار جامعه ايران با توجه به خواستگاه ديني خود با آن همراه نگشتند، اين مساله يكي از مهمترين عوامل در عدم توفيق اين جريان فكري بود.
3- مطرح شدن ايدئولوژي ديني به عنوان راه كاري براي مبارزه : 15 خرداد سال 42 را مي توان نقطه عطفي در تاريخ مبارزات ملت ايران دانست كه بسياري از معادلات حاكم بر روند جريانهاي فكري را تحت الشعاع خود قرار داد. قيام 15 خرداد به عنوان جرياني كاملا برخاسته از تفكر ديني و نيز با غايت و هدفي ديني و از همه مهمتر برخورداري از رهبري يك مرجع ديني توانست اكثريت اقشار جامعه ايران آن روز را با خود همراه سازد، به ويژه كه اين حركت نه تنها حركتي عليه عوارض ظاهري جامعه بود بلكه به عنوان جنبشي بر ضد ريشه اصلي همه معضلات يعني نظام وابسته شاهنشاهي و در يك كلمه استبداد و استعمار به شمار مي رفت. فراگيري وسيع قيام 15 خرداد و همراهي ساير آحاد مردم با رهبران آن و نيز حوادث پس از آن و از سوي ديگر ناكامي ايدئولوژي چپ در به حركت درآوردن ساير اقشار جامعه باعث شد كه ايدئولوژي ديني به عنوان راهكار مناسب مبارزه در ميان جوامع جوان و دانشگاهي مطرح و مورد توجه قرار گيرد. خصلت انقلابيگري ايدئولوژي چپ در كنار قابليت ايدئولوژي ديني در بسيج توده هاي مردمي باعث شد كه شاخه اي از جريان دانشجويي و روشنفكري آن روز راه سومي را براي مبارزه بر گزينند : « اسلام ماركسيستي» ، ناگفته پيدا است كه به علت تضاد ريشه اي اين دو مكتب اين پيوند دوامي نمي يافت و التقاط فكري كمترين ثمره اين پيوند ناميمون بود. سركوب تمامي حركتهاي مسلحانه برخاسته از جريان چپ توسط رژيم به ويژه در اوايل دهه 50 گرايش به سوي تفكر ديني را در جوامع دانشگاهي افزون تر ساخت. ظهور متفكران ديني همچون شهيد مطهري، شهيد مفتح، مقام معظم رهبري و … 1214214 در جوامع دانشگاهي و برقراري پلهاي ارتباط ميان حوزه و دانشگاه در ا ين برهه برپر باري اين گرايش افزود. در اين ميان نقش كساني چون مرحوم شريعتي بسيار تامل برانگيز است. تفكرات مرحوم شريعتي را بي شك مي توان يكي از موثرترين عوامل در سوق دادن جوامع دانشگاهي به سوي تفكر ديني دانست. هر چند طرح مسايلي چون اسلام ايدئولوژيك و مطرح ساختن چهره هايي چون علي(ع)، حسين(ع) ، فاطمه(س)، زينب(س)، ابوذر غفاري و … به عنوان مظاهر مبارزه و … همه و همه حاكي از روح دينداري آن مرحوم دارد اما برداشتهاي خاص آن مرحوم در اسلام و ايدئولوژي اسلامي با توجه به شرايط مبارزه گرايي حاكم بر آن زمان و همچنين عدم آشنايي دقيق وي با متون ديني و خلط برخي از آموزه هاي ديني با مباني مكاتب شرقي و غربي، تفكرات آن مرحوم را تنها براي آن مقطع مبارزه كارا ساخته بود. علي رغم طرح اسلام ايدئولوژيك از سوي مرحوم شريعتي، فقر آموزه هاي وي براي دوران حاكميت انديشه ديني، شاگردان و پيروان او را كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مسند فعاليتهاي اجتماعي و سياسي قرار گرفته بودند، با چالشي جدي مواجه ساخت، بطوريكه برخي از آنان را از همراهي با نظام و حاكميت ديني بازداشت و بستر لازم را براي سوق دادن به دروازه انديشه هاي غربي و غير ديني فراهم نمود.
در يك جمع بندي كلي جنبش دانشجويي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي جداي از خواستگاههاي فكري آن حول اصول آرماني مبارزه با استبداد ، استعمار و استكبار و تلاش براي برقراري نظام عدالت اجتماعي در حركت بود. ظهور روزهاي درخشاني چون 16 آذر و 13 آبان در كارنامه جنبش دانشجويي در اين مقطع تاريخي مديون اين آرمانگرايي نسل جوان دانشجو بوده است، هر چند كه عدم بهره گيري اين قشر از معرفت و بينش دقيق نسبت به فرهنگ خودي آنان را در بسياري از مواقع با ناكامي هايي مواجه ساخته است.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي :

جنبش دانشجويي پس از انقلاب اسلامي را بايد در چند مقطع زماني مورد بررسي قرار داد:
1ـ از پيروزي انقلاب اسلامي تا آغاز جنگ تحميلي : پيروزي انقلاب اسلامي روحي جديد در كالبد جريانهاي مخالف با رژيم شاهنشاهي دميد و حتي بسياري از جريانهاي فكري و سياسي را كه در دهه هاي 40و 50 توسط رژيم سركوب شده بودند به صحنه منازعات سياسي كشانيد و بديهي بود كه بسياري از اين جريانها به علت تضاد ريشه اي نظام و حاكميت ديني با مباني فكري آنها به مخالفت و مواجهه با اين نظام روي آورند. تدوين قانون اساسي برخاسته از متون ديني و گنجاندن اصولي همچون « ولايت فقيه » در آن همچون جرقه اي اين مخزن باروت را به آتش كشيد و عرصه منازعات فكري را به عرصه مبارزات سياسي و مسلحانه با نظام اسلامي مبدل نمود. در اين ميان دانشگاه نيز متاثر از فضاي سياسي كشور و نيز با توجه به سوابق جريانهاي پرورده در خود از آتش اين خرمن در امان نماند. رويارويي فيزيكي، ايجاد درگيريهاي مسلحانه در دانشگاهها و تبديل دانشگاه به تريبون و پايگاه سياسي احزاب و گروهها حاصل اين تاثير بود. هر چند انقلاب فرهنگي و وقوع جنگ تحميلي دامنه اين منازعات را به طور مقطعي برچيد اما در خشكاندن ريشه هاي اين جريانات و بازيچه قرار گرفتن دانشجويان چندان موفق نبود. يكي از مهمترين حوادث در اين مقطع از تاريخ انقلاب اسلامي و جنبش دانشجويي ، تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام (ره) ، به عنوان نقطه عطفي در تاريخ انقلاب بود. هر چند كه به اعتراف كارگردانان اين ماجرا، اين واقعه تحت تاثير آموزه هاي انقلابي مرحوم شريعتي صورت پذيرفت و نيز ردپاي دنباله هاي يك جريان بين المللي خاص كه با رويكرد دموكرات ماب حاكم بر سفارت آمريكا و نوع اثر آن بر روند تحولات ايران احساس تضاد منافع مي كرد ، در اين حركت به چشم مي خورد، اما در پرتو هدايت و جهت دهي رهبري وقت انقلاب نتيجه آن در تقويت خط كلي انقلاب اسلامي، همچون مبارزه با استكبار جهاني و تلاش براي نجات مستضعفين و استقرار نظام عدالت اسلامي در جهان، بسيار موثر بود، به گونه اي كه امام امت (ره) آن را « انقلاب دوم » و حتي مهمتر از انقلاب اول برشمردند.
2- مقطع جنگ تحميلي ، ركود يا اوج جنبش دانشجويي : آغاز جنگ تحميلي همراه با آموزه هاي دل انگيز ايثار، جهاد و شهادت بيش از هر قشر ديگري نسل جوان دانشجو را به ميدان آورد. هر چند در اين دوران تحت تاثير جنگ و نيز به علت ركود منازعات سياسي حركتهاي دانشجويي در عرصه سياسي نمود چنداني نداشت، اما حضور جوانان در ميادين جنگ نقش تعيين كننده اي را ايفا كرد. به بيان ديگر در اين مقطع بيشترين جلوه جنبش دانشجويي در عرصه هاي دفاع از انقلاب اسلامي تجلي يافته بود كه بهترين تبلور بيداري دانشجويي بود.
3- پس از جنگ تحميلي تا خرداد 76 : پس از پايان جنگ تحميلي و به ويژه با آغاز دهه 70، نظام اسلامي در معرض پاسخگويي به مطالبات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه قرار گرفت و به تبع آن دانشگاه نيز به عنوان يكي از بازوهاي سازندگي از اين مطالبات بي نصيب نماند. عدم همخواني نظام آموزشي حاكم بر دانشگاهها با فرهنگ خودي و به تبع آن عدم آشنايي عميق دانشگاه با روح و تفكر ديني، فقر فكري دانشگاهيان را در لحاظ نمودن مباني تفكر ديني در عرصه برنامه ريزي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آشكار نمود و از همه مهمتر بدليل عدم وجود تجربه تشكيل حكومت ديني در تاريخ ايران، دانشگاه از ارائه پاسخي متناسب با فرهنگ بومي و ايدئولوژي حاكم در نظام ديني، بازماند. ظهور تفكرات تكنوكرات در عرصه سازندگي بيش از هر چيز حاصل اين فقر فكري بود. در اين ميان گفتمان ليبرال دموكراسي غربي كه با روح نظام آموزشي دانشگاههاي ايران سنخيتي بسيار داشت، به عنوان عنصر پاسخگو به نيازهاي جامعه پا به عرصه دانشگاه نهاد. در عرصه هاي سياسي و اجتماعي نيز اين مكتب كه با زوال بلوك شرق در جهان حياتي دو چندان يافته بود، با ايجاد جريانهايي در سوق دادن مطالبات دانشجويي به سوي خواسته هاي متناسب با روح اين تفكر، يعني استقرار دمكراسي به شيوه غربي، نفي سلطه تفكر ديني و … بسيار تاثير گذار بود، مضاف بر آن جو حاكم بر دوران سازندگي و عدم توجه كافي به مسايل سياسي و فرهنگي نيز بستر مناسبي براي رشد اين جريانها را فراهم نمود.
4- پس از دوم خرداد 76 : دوم خرداد 76 فصل نويني از تاريخ انقلاب اسلامي ايران را رقم زد. در پيدايش دوم خرداد صرف نظر از چگونگي ريشه هاي آن نمي توان نقش موثر جنبش دانشجويي را منكر شد. دوم خرداد بستر مناسبي را جهت عرض اندام جريانهاي مختلف فكري و ظهور احزاب و گروههاي سياسي فراهم كرد و انتظار آن بود كه اين تضارب آراء زمينه را براي يافتن راهكارهاي متناسب با فرهنگ خودي در مسير رفع معضلات جامعه بگشايد. اما مع الاسف برخي تماميت خواهي ها و انحصار گرايي ها در كنار سوء تدبير ها اين فرصت مناسب را به ميدان منازعات سياسي و تسويه حسابهاي گروهي مبدل ساخت و باز همچون گذشته دانشگاه را از اين تحفه « جامعه مدني » نوين، بي بهره ننهاد. سالهاي 76 تا 79 را مي توان دوران اوج فعاليتهاي دانشجويي پس از جنگ دانست. پروژه «پياده نظام سازي» از دانشجويان براي احزاب مختلف سياسي و به تشنج كشيدن دانشگاهها از پي هر غوغاي سياسي از برنامه هاي اصلي اين ساليان بود و متاسفانه جنبش دانشجويي نيز با فراموشي تجربه هاي تلخ گذشته به اين پروسه مهر تاييد نهاد. فاجعه كوي دانشگاه تهران در سال 78 و حوادث جاري پس از آن معلول نگاهي اينچنين به دانشگاه و دانشجو بوده است. ركود حاكم بر فعاليتهاي دانشجويي پس از سالهاي 78 و 79 هر چند بيانگر سرخوردگي دانشجويان از فعاليتهاي سياسي و احزاب و گروههاي مختلف بود اما به نظر مي رسد كه ريشه هاي اصلي حوادث گذشته همچنان در دانشگاهها باقي مانده است. حوادث اخير دانشگاهها به ويژه پس از صدور راي هاشم آغاجري از سوي دادگاه بدوي و وقوع اغتشاشات و نا آرامي هاي خرداد و تير 82 را مي توان نشانه هاي نمود مجدد اين ريشه ها دانست. تلاش براي به تعطيلي كشاندن دانشگاهها، ايجاد درگيريهاي تصنعي يا واقعي توسط هر گرايش سياسي، بر هم زدن جو دانشگاهها و … همگي حكايت از جرياني پنهان دارد كه مي كوشد بار ديگر براي قدرت نمايي در معادلات سياسي ، جنبش دانشجويي را در لواي دو قطبي نمودن هاي كاذب ، هزينه اهداف و منافع خود كند. آنچه بر جنبش دانشجويي ايران گذشته و آنچه فراروي اوست اين حقيقت را به خوبي نشان مي دهد كه تا زماني كه « جنبش دانشجويي » به « بيداري دانشجويي » بدل نگردد علي رغم قدرت تاثير گذاري آن بر تحولات در هر زمان، امكان انحراف و بازيچه قرار گرفتن آن وجود دارد، چرا كه لفظ «جنبش» در بردارنده مفهوم تحرك توام با انتقاد و اعتراض هميشگي است كه در زمانهاي مختلف بنا به افت و خيز آن، زمينه سوءاستفاده گروهها را هم فراهم مي كند، در حالي كه واژه « بيداري » مخالفت و يا موافقت متناسب با هر زمان و توام با آگاهي را با خود به همراه دارد. عدم درك معناي واقعي دانشگاه اسلامي و سياسي شدن دانشگاهها، عدم آشنايي دانشگاهيان با فرهنگ خودي و معضلات واقعي جامعه و در يك كلمه عدم همراهي شور و شعور در فعاليتهاي سياسي را مي توان به عنوان اصلي ترين ريشه هاي انحراف در مقاطع مختلف حيات جنبش دانشجويي ايران دانست. دور شدن از آرمانها و تكيه ناخودآگاه بر تامين منافع احزاب و گروهها به جاي كشف حقايق از ديگر آفات جنبش دانشجويي ايران بوده است. امروز يكي از مهمترين مسايل كه بايد درصدر مطالبات جنبش دانشجويي بيدار قرار گيرد استقرار عدالت اجتماعي و مبارزه با فقر و فساد و تبعيض در جامعه است. علي الخصوص، كه با ورود قشر متوسط و پايين جامعه به دانشگاه در دهه70، مشابه دهه هاي 40 و 50 ، اميد به تحقق اين مهم دو چندان مي گردد. « دانشجوي جوان اگر چه خود برخاسته از قشرهاي مستضعف جامعه نباشد به عدالت اجتماعي و پر كردن شكاف طبقاتي به چشم يك آرزوي بزرگ و بي بديل مي نگرد. بايد هر پديده ضد عدالت در واقعيات كشور مورد سوال قرار گيرد مسابقه رفاه ميان مسئولان ، بي اعتقادي به گسترش شكاف طبقاتي در ذهن و عمل برنامه ريزان، ثروتهاي سر برآورده در دستاني كه تا چندي پيش تهي بودند و… و خلاصه پديده بسيار خطرناك انبوه شدن ثروت در دست كساني كه آمادگي دارند آن را هزينه114 كسب قدرت سياسي كنند …» (1) . هنگامي كه بهره وري نسل دانشجو از شور و نشاط جواني و بالاخره آرمان خواهي و حق جويي، با شعوري اين چنين همراه گردد، به جرات مي توان گفت كه « دشمن از شور و شعور جوانان ما ضربه اساسي خواهد خورد »(2)

پی نوشتها:

(1) و (2) از فرمايشات مقام معظم رهبري

منبع: خبرگزاری ایسنا