سیدحسن تقی‌زاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقی‌زاده بر جدایی دین از سیاست تأکید می‌کرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیت‌الله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقی‌زاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم می‌رسد. شاید برای شناخت تقی‌زاده هیچ‌چیز بهتر از سرمقاله‌ی خود او در شروع دوره‌ی جدید مجله‌ی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او می‌نویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همه‌ی وطن‌دوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیده‌ی نگارنده‌ی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفه‌ی اطلاع‌رسانی خود، تعداد محدودی از نوشته‌های وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و می‌تواند مورد استفاده‌ی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقاله‌ی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.

نوروز (1) جوان كرد به دل پیر و جوان را***. ایام جوانی است زمین را و زمان را
ابوالفرج رونی
نوروز ایرانی باز آمد. سنبل و سوری، ضیمران و خیری باغ و راغ را رشك بهشت برین نمود. از گل و ریحان و لاله و ارغوان طرف جویبار غبطه‌ی صحرای خلّخ و تتار گشت. لاله و نسترن، نرگس و یاسمن دشت و دمن را مزیّن گردانید. فراش طبیعت كوه و هامون را از گل‌های گوناگون فرش‌های بوقلمون گسترانید. از گریه‌ی ابر بهار شكوفه در گلزار به خنده درآمد، در وصل گل قُمری و بلبل نواخوان گشتند. فاخته و چكاوك و هزار در جوش، تذرو و سیره و سار در خروش آمدند. بالجمله تمام آن آثار طرب‌انگیز كه لازمه‌ی بهار ایرانی است و از قرون داستانی بسیار قدیم تا امروز نوبهار بهشتی بی‌نظیر ایران پرستش آنها را در اعماق روح و دل سخن‌سنجان آن سرزمین احداث كرده و شعرای آن خاك پاك در نواهای طبیعی خود سروده‌اند یكباره بیداری طبیعت و زنده شدن قوای خلقت از نو باز آمد و جمیع اشعار غزل سرایان و بهار نام‌های هزار ساله‌ی موزون طبعان ایران در نظر مجسّم شد.
بلی این پرستش بهار (آن هم بهار مخصوص ایران زمین) یكی از بزرگترین خواص ملی نژاد ایرانی است كه به مرور قرون و سال‌های دراز در نسل و گوهر این ملت سرشته و ارثی شده است. از قدیم‌ترین آثار تاریخی كه در دست داریم وجد و ولَه ایرانی در مقابل حیات جدید طبیعت دیده می‌شود و از اَوِسْتا گرفته تا انوری همه وقت بهار در فراز كوه‌های سبز و دشت‌های خرم روح ایرانی را مانند بلبل به وجد و ناله آورده است. و عجب آن كه تاریخ حیات ملی ایران نیز مانند همین انقلاب منظم طبیعت به خزان و بهار متوالی معروض بوده است. ولی پرستش بهار و نفرت از زمستان (كه از مخلوقات اهریمنی بوده) بالاخره همیشه ایرانی را بیداری و زندگی ثانوی و رستخیز برانگیخته است.
نوروز سال 1285 یزدگردی بدبختانه بر ایرانشهر قدیم و كشور زردشت می‌گذرد در حالی كه سپاه اهریمن و دیوان بدكردار در قلب آن خاك یزدانی خیمه افراشته و به جای لاله تنهای جوانان ایرانی است كه صحرای ایران را گلگون ساخته است، ولی مملكتی كه با ارجاسب و افراسیاب و اسكندر و سعد وقّاص و غُزّها و چنگیز و تیمور درآویخته و عاقبت همه‌ی آنها را از میان برده و نوروز را تا امروز نگاه داشته نباید مأیوس شود و با امیدواری تمام به جاودانی بودن روح ایران با وحشیان مسكوی نیز مبارزه كند.
ما در این شماره می‌خواهیم شمّه‌ی از اصل و حقیقت نوروز و ترتیب حساب ایرانی بیان كنیم و خوانندگان را به حقیقت یك ركنی از اركان ملّیت‌شان به قدر كافی آشنا سازیم.
اگرچه از داستان وضع و ایجاد نوروز از طرف جمشید چنان بر می‌آید كه اصل قدیم این روز از ابتدای نژاد ایرانی بازمانده و در حقیقت از آثار یك آیین آریایی است زیرا كه جمشید كه «ییما»ی اَوِسْتا و «یاما»ی وِدا باشد از پهلوانان قوم آریایی اصلی و قدیم است كه داستان سرگذشت او در هند و ایران به یك نوع باقی مانده است لكن این نسبت ایجاد نوروز به جمشید از مأخذهای تازه‌تری منقول است و در خود اوستا یا كتب قدیمه‌ی پهلوی اشاره‌ای به آن نیست. قدیم‌ترین سند تاریخی كه در دست ما از ترتیب سال در ایران قدیم موجود است چیزی است كه از آوستا در دست است. بنابر متن اوستا سال به دو قسمت طبیعی تقسیم می‌شده: تابستان (هاما) هفت ماه از ابتدای بهار (هر ماهی از قرار سی روز) و زمستان (زَیانا) پنج ماه و پنج روز. و اگرچه در آوستای قدیم اسمی از چهار فصل نیست ولی اثر وجود قدیم آن در مندرجات آن كتاب دیده می‌شود.
سال محقّقاً 365 روز حساب می‌شده و تقسیم به دوازده ماه و پنج روز بوده (هر ماهی سی روز)، و پنج روز زایدرا اندرگاه و فنجی (كه شاید در اصل پنجی بوده) می‌نامیدند. و هر روزی از ماه اسم مخصوصی داشت. اسامی ماه‌ها در خود آوستا كه در دست است دیده نمی‌شود ولی اسامی روزها تماماً در آن موجود است. در كتب پهلوی اسامی ماه‌ها نیز مذكور است. تقسیم سال به فصول چهارگانه نیز از كتب پهلوی روشن است، كتاب بونداهشن پهلوی اسامی فصول اربعه را چنین می‌دهد. وهار، هامین، پاتیز، زَمِستان. سال در ماه فروردین (فراواسی) و از اعتدال ربیعی شروع می‌شود. هر ماه به دو قسمت متساوی منقسم می‌شد. و چون روزهای اول و هشتم و پانزدهم و بیست و سیّم هر ماه مخصوص اهورامزدا بود محتمل است كه بدین واسطه علاوه بر تقسیم مذكور هر ماه به چهار «هفته»‌نیز تقسیم می‌شد كه دو «هفته‌ی» اول آن هفت روزه و دو «هفته‌ی» دیگر هشت روز بوده است.
از قرائن زیادی معلوم شده كه پیش از اسلام و مخصوصاً در عهد ساسانیان دو ترتیب حساب سال در ایران معمول بوده یكی مذهبی و دیگری معمولی و متعارفی. تقویم متعارفی سال را درست 365 روز بدون كسر حساب می‌كرده و به همین جهت سال ایشان شمسی حقیقی نبوده و هر چهار سال یك روز تقریباً كوتاه‌تر از سال شمسی حقیقی می‌آمده، در صورتی كه سال مذهبی نزدیك به شمسی حقیقی بوده و به واسطه‌ی اِجْرای كبیسه‌ی آتی‌الذّكر تقریباً ثابت نگاه داشته می‌شده است.
پس از اینكه مبدأ سال پیروان آَوِسْتا در قدیم اول فروردین و اول بهار بود فقط به این ترتیب می‌شود كه در ابتدای قبول این ترتیب یعنی ماه و روز اوستایی اول فروردین ماه مطابق با اول حمل بوده و بعدها به واسطه‌ی آن كه سال را 365 روز و بی‌كبیسه می‌گرفته‌اند (در صورتی كه سال حقیقی شمسی 365 روز و قریب شش ساعت است) به تدریج اول فروردین یعنی اول سال ایرانی تقریباً هر چهار سال یك روز عقب‌تر می‌مانده به طوری كه در مبدأ تاریخ یزدگردی كه مطابق با سال یازدهم هجرت می‌شود اول فروردین نه ماه عقب رفته بود یعنی قریب به نود روز بعد از اعتدال ربیعی رسیده بود. و از این قرار به حساب دقیق می‌شود استخراج كرد كه مبدأ اتحاد نقطه‌ی اعتدال ربیعی با اول فروردین تقریباً مصادف با 1108 سال شمسی پیش از هجرت یا در حدود 487 سال قبل از میلاد مسیح بوده یعنی در اواخر عهد سطنت داریوش بزرگ.
بعد از موقعی كه اول فروردین با اول حمل مصادف بوده و شاید مبدأ قبول ترتیب سال آوستایی بوده است چنان كه گفتیم هر چهار سال تقریباً یك روز اول سال از آن نقطه عقب می‌ماند یعنی در سال چهارم اول حمل مصادف با دوم فروردین می‌شد و سال هشتم با سوم فروردین و هكذا به این ترتیب اول فروردین در تمام سال شمسی حقیقی سیر می‌كرد، و ظاهراً (یعنی به حساب شمسی متعارفی) در هر 1440 سال و به حساب شمسی حقیقی در هر 1484 سال باز به همان نقطه كه بود بر می‌گشت. ولی علمای ایران برای جلوگیری از تغییر سر سال و ایام آن یك نوع كبیسه اختراع كرده بودند كه در هر صد و بیست سال یك ماه بر سال اضافه می‌كردند یعنی در آخر صد و بیست سال اولی به جای یك فروردین ماه دو فروردین می‌گرفتند كه به حسب ظاهر ماه اردیبهشت سال صد و بیست و یكم را كه فروردین حقیقی بود نیز فروردین می‌نامیدند. و پنج روز زیادی (اندرگاه) را در آخر فروردین اولی (كه اسفندارمذ حقیقی بود) می‌آوردند یعنی در آخر حوت و قبل از اول بهار ملحق می‌كردند. و بدین قرار تا صد و بیست سال دیگر همیشه در هر دو ترتیب سال متعارفی و مذهبی اندرگاه در آخر ماه فروردین متعارفی ملحق می‌شد تا علامت محل كبیسه باشد. و در سر 240 سال از مبدأ دوره باز یك ماه به نام اردیبهشت اضافه می‌كردند تا اول سال به اول خردادماه متعارفی مصادف می‌شد یعنی 240 سال صحیح 240 سال متعارفی و دو ماه بود و هكذا. و به همین ترتیب پنج روز آخر سال در آخر ماه فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیرماه آلخ ملحق می‌شد و هر صد و بیست سال منتقل به آخر ماه آینده می‌گردید. سال‌های كبیسه سر هر نوبت صد و بیست ساله جشن مهم بزرگی بوده كه در هر زمان كه می‌افتاد بر آن ترتیب آثار كرده آن سال را بهیزك (2) (در پهلوی و هیكك) می‌نامیدند.
این ترتیب كبیسه را گویا دستوران و مؤبدان استعمال كرده و سال صحیح تامّ می‌شمردند ولی حساب سال معمولی در میان عامه بی‌كبیسه جاری بوده و لهذا اول فروردین معمولی به تدریج در تمام ایام سال ثابت سیر می كرد به طوری كه این سال سیار در مدت 1440 سال یك دوره‌ی سال ثابت كبیسه‌دار را طی كرده و باز اول فروردین سیار سال هزار و چهارصد و چهل و یكم به اول فروردین ثابت سال 1440 مطابق می‌افتاد. به واسطه‌ی اختلاف این دو سال ثابت و سیّار كه قبل از اسلام در ایران معمول بوده اول بهار یا فروردین ثابت به ترتیب در هر 120 سال یك ماه بعد از فروردین سیار می‌افتاد و به اول هر ماه معمولی كه می‌افتاد خمسه‌ی مسترقه را پیش از آن یعنی در آخر ماه سابق می‌آوردند و تا 120 سال دیگر همیشه بر آن منوال می‌ماند و به همین واسطه معلوم می‌شد كه تا آن وقت چند بار كبیسه اجرا شده و در واقع چند سال از مبدأ دوره می‌گذرد. چنان كه از این فقره كه در دست داریم كه در ایام انوشیروان خمسه در آخر آبان ماه بوده (و بعدها تا امروز نیز نزد پارسیان در همان ماه مانده و دیگر كبیسه نشده) معلوم می‌شود كرد كه كبیسه‌ی آخری یعنی كبیسه‌ی هشتم در حدود سنه‌ی 474 میلادی (3) به عمل آمده (و یا در آن سال موقع كبیسه بوده) ‌و بنابراین از سنه‌ی 474 تا 594 میلادی خمسه‌ی مسترقه در آخر آبان ماه می‌افتاده كه سلطنت انوشیروان هم در همین مدت بوده است. (سنه‌ی 578-531 میلادی).
این ترتیب تقویم اَوِسْتا عیناً همان ترتیب تقویم ارمنی و خوارزمی و سُغدی قدیم است با این فرق كه آن‌ها كبیسه نداشتند و سال متعارفی را استعمال می‌كردند و لهذا خمسه‌ی مسترقه را همیشه در آخر سال یعنی در آخر اسفندارمذ می‌آوردند و بدین جهت اول سال ایشان همیشه پنج روز بعد از سال متعارفی ایران شروع می‌شد ولی بعد از انقضاء خمسه‌ی ایرانی باز با هم مطابق می‌رفتند. تقویم آوستایی اصلاً مذهبی بوده و بنای آن بر اول حمل و روزهای ثابت از سال شمسی حقیقی بوده است ولی چنان كه گفتیم سال متعارفی بی‌كبیسه در میان عامه جاری بوده و چون در هر دو ترتیب یعنی هم در سال كبیسه شده و هم در سال متعارفی اول ماه‌ها مطابق هم بود و اسامی روزها كه هركدام فرشته‌ی موكلی و عملی مذهبی داشتند مطابق هم می‌افتادند لهذا در اعمال مذهبی خللی وارد نمی‌آمد. لكن ایرانیان قدیم یك تقویم ملی قدیمی‌تری هم داشتند كه اول سال آن از اول پاییز شروع می شده و به احتمال قوی منشأ آن از ایران قبل التاریخی و نژاد آریایی بوده و همین تقویم است كه داریوش اول آن را در منقورات خود در كتیبه‌ی بیستون در اوایل سلطنتش استعمال كرده و آنچه از اسامی ماه‌های آن برای ما مانده فقط نه ماه است بدین ترتیب: ثوراواهار (ماه اول بهار)، ثایگارچیس (ماه دوم بهار)، آدوكانیس (ماه سوم بهار)، گرماپادا (ماه اول تابستان)، باگایادیس (ماه اول پاییز)‌، آتریادیا (ماه سوم پاییز)، آناماكا (ماه اول زمستان)، پاركازانا (ماه دوم زمستان)، وِیاخْنا (ماه سوم زمستان). لكن مظنون است كه داریوش بزرگ در قسمت اخیر سلطنتش در جزو اصلاحات عظیمه كه كرده تقویم اَوِستا را نیز شاید به پیشنهاد دستورات مذهبی خود قبول كرده و در مملكت رسمی شناخته است، و شاید در همان موقع تبدیل تقویم بوده كه اول فروردین ماه با اول حمل مصادف بوده است و آن را مبدأ قرار دادند، چنان كه قریب شانزده قرن بعد از آن در زمان ملك شاه سلجوقی كه باز خواستند تقویم را اصلاح كنند باز اول حمل با 18 فروردین مصادف شده بود لهذا نوزدهم فروردین متعارفی را ثانیاً اول فروردین گرفته و مبدأ تقویم و سال را از اول بهار گرفتند.
نوروز، این عید ملی و مذهبی برای ایرانیان خیلی عزیز بود و این علامت عظیم ملی را با وجود مصائب متوالیه و انقلابات بزرگ نگاه داشتند و تمام مللی را كه بر ایران استیلا كردند به نگاهداری آن عادت دادند. خلفای عباسی نوروز را رعایت می‌كردند و اعراب نیز «نیروز و مهرجان» را آشنا شدند و حتی برای فضیلت نوروز احادیثی هم از اخبار نبوی روایت نمودند و متوكل عباسی در سنه‌ی 243 هجری و بعد از آن معتضدبالله در سنه‌ی 282 كبیسه‌ی اهمال شده‌ی نوروز را اصلاح كرده یعنی از زمان یزدگرد اخیر تا عصر خود كبیسه كردند تا آن كه نوروز را به موقع خود برگردانند و بَحْتُری و علی بن یحیی منجّم در باب نوروز و اصلاح آن شعرها سروده‌اند. و بیشتر از همه آنچه به كار مقبولیت نوروز كمك كرد عنوان مذهبی اسلامی بود كه ایرانیان به آن دادند و آن را یك عید مقدس شیعه شمردند به این تقریب كه نوروز روزی است كه مصادف با خلافت حضرت علی بوده است. و این فقره به كلی بی‌اساس نیست زیرا كه روز غدیرخم كه در سنه‌ی 10 هجری وقوع یافت مطابق 29 حوت و روز چهارم از خمسه‌ی مسترقه یعنی دو روز به عید نوروز مانده بوده است و اگر مقصود جلوس آن حضرت به خلافت رسمی و ظاهری بوده آن هم در صورتی كه عثمان به قول مورخین روز جمعه اواسط ایام تشریق مقتول شده باشد (كه مطابق 11 ذی الحجه می‌شود) و در حقیقت اولین روز خلافت را می‌توان از همان روز شمرد روز جلوس او درست مطابق روز اول فروردین ماه متعارفی می‌افتد. و گویا این است یكی از اسباب آن كه در صورتی كه بعد از اسلام جشن‌های ملی ایرانیان مانند نوروز و مهرگان و سده كه مدت‌ها معمول بوده و حتی سلاطین غزنوی و سلجوقی آن‌ها را عید می‌گرفتند به تدریج اكثر آنها از میان رفت با وجود این نوروز تا امروز بزرگ‌ترین عید ملی ایران مانده است.
جای نهایت افسوس است كه امروز در ایران با آنكه در امورات رسمی و دولتی و تجارتی (یعنی امور غیر مذهبی) محتاج به یك حساب سال شمسی هستند ترتیب ماه‌های ملی ایرانی را استعمال نكرده و تابع ترتیب بروج آسمانی حمل و ثور كه بلژیكی‌ها آن را به واسطه‌ی جهلشان به عادات و آداب ملی و تاریخی ایران در دوائر دولتی معمول كردند می‌شوند در صورتی كه هنوز در قسمت عمده‌ی از ولایات ایران مركزی و شمالی (مانند نائین و خوانسار و مازندران و غیره) همان اسامی و حساب ماه‌های ایرانی رایج و معمول است. امید كه طبقه‌ی جوانان آینده‌ی ایران عادات و آداب ملی قدیم نیاكان خود را احیا نموده و تقویم قدیم را با جشن سده و مهرگان و فروردگان به نوروز ضمیمه سازند و بدین واسطه ملیت ایران را روائی دهند و از مصائب حالیّه‌ی خود مأیوس نشوند زیرا كه روح ایرانی به واسطه‌ی همین امید ابدی به جاودانی بودن ایران و عدم امكان تسلط اهریمن به خاك پاك یزدانی بود كه عناصر خارجی را بالاخره از ملك خود دفع كرد. و شاید همین امید بوده كه لسان‌الغیب خواجه حافظ شیرازی را در بدترین زمان بحران ملّیت ایران و فرمانروایی آهن و خون بدین نغمه مترنم ساخت:

 

به صبر گوش تو‌ای دل كه حق رها نكند... چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی

پی‌نوشت‌ها:

1.كاوه- سال اول، شماره5 و 6 (21 جمادی الاخره 1334 هجری= 18 آوریل 1916) صص 29-32.
2.این همان كلمه است كه در كتب متأخرین به تصحیف بهترك نوشته شده است.
3.به موجب آنچه گفتیم كه مبدأ دوره در 487 سال قبل از میلاد مسیح بوده است.
4.W. Geiger

منبع مقاله:
تقی‌زاده، سیدحسن، (1393)، مقالات تقی‌زاده (جلد دوازدهم) نوشته‌های تاریخی و نوروز، تهران: انتشارات توس، چاپ اول.