نویسنده: عبدالله جوادى آملى
 
غدیر یکى از روزهاى بسیار مهم در تاریخ زندگى پیامبر اسلام(ص)، بلکه مهمترین حادثه در تاریخ اسلام است. زیرا روزى است که پیامبر اسلام(ص) امیرالمؤمنین على را رسماً براى جانشینى خود تعیین کرد. روزى که کفّار در میان امواج یأس فرو رفتند، زیرا آن‏ها انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص باشد و با از میان رفتن پیامبر اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام به تدریج برچیده شود، چنان که در جنگ احد وقتى که پیامبر(ص) مجروح شد و عدّه‏اى شایع کردند که آن حضرت کشته شد. شیوع این خبر باعث ایجاد امید و اثر مثبت در کفار و مشرکان و تزلزل در میان مسلمانان گردید به گونه‏اى که عدّه‏اى به سرعت از میدان جنگ خارج شدند، آیه‏اى نازل شد که آن آیه حکایت از این حقیقت دارد که دین اسلام قائم به شخص نیست بلکه آئینى است که تا ابد جاودان خواهد ماند. از این رو فرمود: «و ما محمّد الّا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضرّاللّه شیئاً و سیجزى اللّه الشاکرین؛(1) محمّد(ص) تنها فرستاده خداست.

پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرایى کنید و به آئین بت پرستى برگردید به آن‏ها که به عقب برگردند و به دوران کفر و بت‏پرستى باز گردند تنها به خود زیان مى‏رسانند نه به خدا زیرا با این عمل تنها سعادت خود را از بین برده و گرفتار شقاوت مى‏شوند و خدا کوشش شاکران را پاداش مى‏دهد.»

در واقع خدا با نزول این آیه به همه جهانیان از جمله به مسلمانان توجه مى‏دهد که اسلام قائم به فرد و شخص نیست از این رو همگان باید بدانند اسلام ماندنى است، در مکّه نیز وقتى عبداللّه پسر پیامبر از دنیا رفت. مشرکان به دلیل این که فرزند پسر را تداوم بخش برنامه‏هاى پدر مى‏دیدند. تصور مى‏کردند با رحلت پیامبر اکرم(ص) برنامه‏هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذکور تعطیل خواهد شد، خداوند سوره کوثر را بر آن حضرت نازل کرد تا این سوره پاسخى باشد به مشرکان و کفار و این که دشمن پیامبر ابتر است و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد بلکه به بقاء خودش ادامه خواهد داد.

یکى از مراحلى که قرآن یأس کفار را اعلام مى‏کند روز غدیر است. زیرا هنگامى که مشرکان مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر در میان مسلمانان بى‏نظیر بود به عنوان جانشینى آن حضرت انتخاب شد و از مردم براى او بیعت گرفت، یأس وناامیدى نسبت به آینده اسلام آن‏ها را فرا گرفت و دریافتند که این دین و آئین ریشه‏دار و پایدار است. از این رو قرآن فرمود: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون... .(2)»

امروز کفار از دین شما ناامید شدند، اول باید دید طمع کافر چه بود و حد و مرز آن چه اندازه بوده است تا معلوم شود که امروز چه حادثه‏اى اتفاق افتاد که توانست مخالفان اسلام را با تمام گستردگى آن و دشمنى آنان با کمال شدتش مأیوس و نا امید کند وقتى اسلام ظهور کرد، کافران اعم از مشرکان و یهودیان و مسیحیان به مبارزه با آن برخاستند زیرا آیین و دین خود را بر حق مى‏دانستند و روى تعصب و رسوبات جاهلى شرک را صحیح مى‏دانستند و سرانشان براى منافع مادیشان در حفظ آن مى‏کوشیدند و به یکدیگر مى‏گفتند بروید بت‏ها را حفظ کنید، براى آن‏ها در مقابل مشکلات صبر کنید که بت‏پرستى و حفظ بت‏ها امرى است که روى آن تصمیم گرفته شده است همان طورى که خداوند درباره امور مهم مى‏فرماید: انّ ذلک من عزم الامور؛(3) یعنى کارى است که باید درباره آن تصمیم گرفت.

یهودیان و مسیحیان هم دین خود را الهى و برحق مى‏دانستند و مى‏گفتند: «لن یدخل الجنة الامن کان هوداً او نصاراً».(4)
از این رو گاهى رسول خدا را دیوانه و گاهى ساحر و گاهى کاهن و گاهى شاعر مى‏خواندند در واقع آن‏ها بر دو کار تصمیم گرفته بودند.
1- آیین خود را حفظ کنند از این رو مى‏گفتند بروید و دین خود را حفظ کنید.
2- از طرفى تلاش مى‏کردند تا اسلام را به هر وضعى است نابود کنند: «یریدون ان یطفئوا نور اللّه بافواههم؛(5) تلاششان این بود که نور خدا را خاموش کنند و براى خاموش کردن نور الهى هم مشرکین نقش داشتند و هم کافران اما خداوند نورش را تمام مى‏کند، آن‏ها مى‏خواستند دین شما را از شما بگیرند، شایان ذکر است، در واقع دشمنى و مخالفت مشرکان و کافران مخالفت اقلیمى و براى آب و خاک نیست بلکه براى خاموش کردن چراغ دین است و آن‏ها از هر فرصتى براى این منظور استفاده مى‏کنند بنابراین با این که کافران و مشرکان مى‏خواستند با به سازش کشاندن پیامبر و برافروختن شعله جنگ و خاموش کردن نور الهى، دین را از بین ببرند اما در روز عید غدیر حادثه مهمى رخ داد که کافران مأیوس شدند و آن نصب على(ع) به عنوان ولى و جانشین پیامبر(ص) بود زیرا آن‏ها على(ع) را شناخته بودند که او کیست و چه مى‏کند و چه مى‏گوید، از این رو با روى کار آمدن على(ع) آن طمع خام به یأس مبدّل شد.

منشأ یأس کفّار آن است که با نصب على(ع) دین داراى ولى و قیّم شد. دین از این که به شخص قائم باشد خارج و به معصوم متکى شد، در عصر پیامبر حفظ دین بر عهده پیامبر(ص) است و بعد از ارتحال آن حضرت بر عهده اهل بیت (ع) خواهد بود.

بعد از بیان این مطلب به مسلمانان فرمود: از کفار نترسید و از من بترسید یعنى خطرى از ناحیه کفّار شما را تهدید نمى‏کند و اگر خطرى است از ناحیه خودتان هست. زیرا خداى سبحان وضع هیچ قومى را دگرگون نمى‏کند چز آن که خودشان در خویشتن خویش دگرگونى ایجاد کنند «انّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتى یغیّروا ما بانفسهم(6)».

و ملتى اگر این تحول در آن‏ها ایجاد شده و خدا ترس شدند همگان از آن‏ها مى‏ترسند و آن هم عالم شدن است «انّما یخشى اللّه من عباده العلماء »(7).

فقط عالمان از میان بندگان الهى خدا ترسند. و انسان خداترس مطیع خدا و مطیع خدا از روحیه بسیار بالایى برخوردار خواهد بود و انسان هایى که داراى روحیه مقاوم باشند در مقابل دشمن پیروزند به ویژه اگر رهبرى عادل و دین‏شناسى هدایت مردم را برعهده بگیرد. در تفسیر على ابن ابراهیم آمده است که یأس کفار براى آن است که ولایت امیرالمؤمنین على ابن ابیطالب نازل شده است.(8)
 

اجراى عدالت توسط رهبر سبب یأس دشمن

حضرت على (ع) در نهج البلاغه فرمود: اگر والى رهبر سیاسى نصب شد که رابطه او با مردم بر اساس قسط و عدل باشد. هم مردم حقشان را اداء کنند و هم والى قسط و عدل را رعایت کند چنین نظامى ماندنى است و دشمنانى که طمع در نابودى و براندازى آن نظام را داشته باشند ناامید و مأیوس خواهند شد.

واعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالى على الرّعیه و حقّ الرعیة على الوالى فریضة فرضها الله سبحانه على کلٍّ فجعلها نظاماً لالفتهم و عزّاً لدینهم فلیست تصلح الرعیة الّا بصلاح الولاة و لا تصلح الولاة الّا باستقامة الرعیة فاذا ادّت الرعیة الى الوالى حقّه و ادى الوالى الیها حقّها عزّ الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت على اذلالها السنن، فصلح بذلک الزمان و طمع فى بقاء الدولة و یئست مطامع الاعداء؛(9).

در بیان حقوق الهى بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى که خداى سبحان بر دو گروه لازم شمرده و آن را عامل پایدارى پیوند ملت و رهبر و عزت دین قرار داد.
پس رعیت اصلاح نمى‏شود جز آن که زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمى‏شوند جز آن که رعیت و مردم درست کار باشند.
آنگاه که مردم حق رهبرى را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت مى‏یابد و راه‏هاى دین پدیدار و نشانه‏هاى عدالت بر قرار و سنت پیامبر(ص) پایدار گردد پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزویش مأیوس مى‏شود.»
 

الیوم اکملت لکم دینکم

در روز غدیر بانصب على ابن ابیطالب (ع) دین کامل شد زیرا رهبرى پیدا کرد که هم دین شناس است و هم عادل و معصوم است و هم دین را در همه ابعاد زندگى فردى و اجتماعى اجرا مى‏کند. امام باقر(ع) فرمودند: بنى الاسلام على خمسة اشیاء على الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة. قال زراره و اىّ شى‏ء من ذلک افضل فقال: الولایة افضل، لانّها مفتاحهن و الوالى هو الدلیل علیهنّ؛(10)
دین داراى پنج پایه است: 1- نماز 2- زکات 3- حج 4- روزه 5 - ولایت، از آن حضرت سئوال شد کدام یک از این پنج پایه ارزش مندتر است فرمود: ولایت با فضیلت‏ترین و با ارزش‏ترین آن هاست و براى این که کسى خیال نکند که ولایتى که افضل بناهاى اسلام است به معناى محبت و اعتقاد به حقانیت اهل بیت و یا ولایت تکوینى است فرمود: ولایت کلید و مفتاح همه آن‏ها و والى دلیل بر آن‏ها ست. یعنى ولایت به معناى حکومت و زعامت سیاسى است و آن که زعامت سیاسى جامعه را برعهده دارد والى مسلمین است. او چون دین شناس و دین باور و متین و مفسّر دین و مجرى حدود آن و مدافع حریم است. کلید دین است. و اگر دین داراى ولى و قیمى با اوصاف گذشته باشد مقوّم دین و موجب کمال دین است، ناگفته نماند که دین اسلام در زمان پیامبر(ص) نیز کامل بود زیرا در آن زمان قیّم و شارح و مبیّن دین و عامل و مجرى حدود و مدافع آن شخص آن حضرت بوده است و بعد از ارتحال آن حضرت این شئون برعهده خلیفه آن حضرت است و این خلیفه باید با مستخلف عنه سنخیّت و هماهنگى داشته باشد و لذا جانشین رسول خدا از مقام عصمت برخوردار بود تا بتواند با برخوردارى از این ویژگى به تفسیر معصومانه وحى و اجراى آن بپردازد.
 

مراد از کمال دین

واژه کمال در لغت مقابل نقص به کار مى‏رود و هنگامى چیزى بدان متصف شود که هدف مورد نظر را بر آورده نماید بنابراین تعیین (دقیق حد و مرز معناى آن وابسته به هدفى است که از متعلق آن مد نظر است.
هنگامى که این واژه براى دین به کار مى‏رود اول باید هدف آورنده آن را شناخت قدر جامع و مشترک همه ادیان الهى که همان دین پذیرفته شده در نزد خداى سبحان است، اسلام است، ان الدین عندالله الاسلام؛(11).
و اگر کسى غیر از آن دینى را انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد و من یتبغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه ؛(12).
و معناى دین در واقع تسلیم و انقیاد و فرمان بردارى در برابر خداى سبحان و فرمان‏هاى اوست و به عبارت دیگر دین در لغت به معناى خضوع و انقیاد در برابر برنامه و مقررات معیّن مى‏آید و در قرآن به معناى مجموعه معارف و احکام و مقرراتى اطلاق شده که از جانب خداى سبحان نازل گشته تا برنامه زندگى بندگان باشد و مردم نیز باید در برابر آن مقررات و معارف تسلیم و منقاد باشند و دین در قرآن به کمال وصف شده است و حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز آن را به کمال وصف کرده است. از جمله در خطبه 86 فرمود :و انزل علیکم الکتاب تبیانا لکل شى‏ء و عمّر فیکم نبیّه ازماناً حتى اکمل له و لکم فیما انزل من کتابه دینه الذى رضى لنفسه و انهى الیکم على لسانه؛(13).

خداى سبحان کتاب و قرآن را بر شما نازل کرد که بیان گر همه چیز است و تمام امورى که به هدایت و سعادت و نجات انسان‏ها مربوط است در آن بیان شده است و پیامبر را آن مقدار در میان شما عمر داده که براى شما و او دینى را که مورد رضاى اوست و در کتاب آسمانى اش نازل کرده کامل نماید و برزبان پیامبرش اعمالى را که بر شما لازم بود رسانده است.

بر اساس این فراز از خطبه نهج البلاغه خداى سبحان به پیامبرش فرصت داده که همه گفتنى‏ها را بگوید و دین و آیین خدا را کامل گرداند و آن چه که هدف اصلى از بعثت آن حضرت است یعنى مسئله انسان سازى و سعادت بشر در تمام زمینه هاست در بردارد. از جمله مسئله رهبرى دین بعد از خودش را نیز معرفى کرده است. در خطبه 183 نیز فرمود: القرآن آمرزاجر و صامت ناطق حجة الله على خلقه اخذ علیه میثاقهم و ارتهن علیهم انفسهم اتمّ نوره و اکمل به دینه.

قرآن امر کننده و باز دارنده است، خاموش گویا و حجت خدا بر خلق است، خداوند پیمان عمل به آن را از بندگانش گرفته و آنان را در گروه دستورات قرآن قرار داده است، نور خدا را در میان بندگان به وسیله آن کامل ساخت و دین و آیینش را با آن به حد کمال رساند.
در خطبه 18 نیز در جواب کسانى که آراى متفاوت ارائه مى‏نمایند فرمود: ام انزل الله دیناً تاما فقصّرالرسول عن تبلیغه و ادائه و الله سبحانه یقول: ما فرطنا فى الکتاب من شى‏ء و فیه تبیان لکلّ شى‏ء.
آیا خدا دین کاملى نازل کرده است ولى پیامبر در تبلیغ و اداء آن کوتاهى نموده است حال آ نکه خداى متعال مى‏فرماید: ما چیزى در قرآن فروگذار نکردیم و در قرآن بیان همه چیز آمده است.
بدیهى است هیچ مسلمانى این احتمال را درباره پیامبر نمى‏دهد که او در تبلیغ و اداء رسالت خود کوتاهى کرده باشد چرا که در تبلیغ و اداى وحى معصوم است بنابراین در تبلیغ رسالت و وحى الهى کوتاهى نکرده است.

با توجه به این که دین خدا کامل است و در روز غدیر به کامل بودن خبر داده است لازم است بدانیم که کمال دین تنها به بیان احکام الهى نیست بلکه این دین به مبیّن و شارح معصوم و مجرى معصوم دارد که هم دین را به طور صحیح بیان کند و هم از تحریف و ایجاد بدعت در دین جلوگیرى نماید و هم آن را به طور صحیح و کامل اجراء نماید و این، تحقق پیدا نمى‏کند جز این که پیامبر مسئول این وظیفه مهم را مشخص نماید و از ین رو در روایات کمال دین را به ولایت امیرالمؤمنین (ع) مى‏داند و این امر در روز عید غدیر خم تحقق پیدا کرده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذکره فیه بنصب اخى على ابن ابیطالب (ع) علماً لامتى یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین و اتمّ على امتّى النعمة و رضى بهم الاسلام دیناً؛(14) روز غدیر خم از با فضیلت‏ترین عیدهاى امت من است و آن روزى است که خداى سبحان به من امر کرد تا برادرم على را به عنوان نشانه امتم منصوب کنم تا آنها بعد از من به وسیله وى هدایت شوند و این روز همان است که دین در آن کامل شده ونعمت بر امتم تمام گردید. و اسلام به عنوان دین براى آنها پسندیده شده است» و در حدیث دیگرى امام رضا(ع) فرمود: «و امرالامامة من تمام الدین؛(15) تمام و کمال دین به امر امامت است.» سرّ آن همان است که گفته شد، امام هم این را تبیین مى‏کند و هم از تحریف آن جلوگیرى مى‏نماید و هم نمى‏گذارد در دین بدعت ایجاد شود و هم دین را درست اجرا مى‏کند.
 

و اتممت علیکم نعمتى

خدا در روز عید غدیر نعمت خود را بر امت مسلمان به اتمام رساند و آئین اسلام به تکامل نهایى خود رسید. زیرا بدون تعیین جانشینى براى پیامبر و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان این آئین به تکامل نهایى نمى‏رسد.
براساس این آیه دین نعمتى است که روابط انسان را با خلق و خالق و نظام هستى تنظیم مى‏کند و زمینه عبادت و عبودیت را براى او فراهم مى‏سازد و با انتخاب جانشین براى پیامبر این نعمت ویژه و مطلق الهى به مرحله پایانى خود مى‏رسد و با نصب على(ع) به عنوان جانشین، اسلام نیز به کمال لازم خود رسیده است.
 

و رضیت لکم الاسلام دینا

اسلام را به عنوان دین نهایى براى شما پذیرفتم یعنى روز غدیر روزى بود که اسلام با تکمیل برنامه هایش به عنوان آیین نهایى از طرف خداوند پذیرفته شده است و با توجه به این که در این روز على(ع) به عنوان جانشین پیامبر منصوب شد روشن مى‏شود که نعمت الهى بدون جهت یافتن با رهبرى الهى تمام و مرضىّ خدا نیست.

خداى سبحان در سوره نور که پیش از سوره مائده بر پیامبر نازل شده است فرمود: «وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فى الارض کمااستخلف الذین من قبلهم و لیمکنّن لهم دینهم الذى ارتضى لهم ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً؛(16).
خدا به آنهایى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است که آنها را خلیفه خدا در روى زمین قرار دهد، همان طور که پیشینیان آنان را چنین کرد و نیز وعده داد آئینى را که براى آن پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آن‏ها آرامش بخشد.»

بر اساس این آیه خداى متعال به مؤمنان و کسانى که عمل صالح انجام دهند وعده داده است که آئینى را که پسندیده است در روى زمین مستقر مى‏سازد و زمانى اسلام در زمین مستقر و ریشه‏دار شد که با ولایت توأم شده است.
اگر در این آیه به مؤمنان وعده داده است که سه ویژگى به افراد با ایمان اعطاء مى‏کند و آن خلافت در روى زمین و امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار و استقرار دینى که مورد رضاى خدا مى‏باشد با وعده‏ها در روز عید غدیر با نصب على (ع) و با نزول آیه اکمال دین جامه عمل پوشیده است زیرا در این روز نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح یعنى على ابن ابیطالب (ع) به جانشینى پیامبر مبعوث شده است.
 

نتیجه‏‌گیرى

با توجه به مجموع مطالبى که در رابطه با آیه اکمال دین مطرح شده روشن مى‏شود که امامت و ولایت از ارکانى است که با تحقق آن، هم کفار مأیوس مى‏شوند و هم دین کامل مى‏گردد و هم نعمت خدا به پایان مى‏رسد و هم دین اسلام به عنوان دین پسندیده مرضىّ خدا قرار مى‏گیرد. بنابراین پذیرش امامت و ولایت به عنوان امرى اعتقادى از اهمیت فوق العاده‏اى برخوردار است که همگان باید آن را بپذیرند و به آن ایمان پیدا کنند.
 

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره آل عمران، آیه 144.
2. سوره مائده، آیه 3.
3. سوره لقمان، آیه 17.
4. سوره بقره، آیه 111.
5. سوره توبه، آیه 32.
6. سوره رعد، آیه 11.
7. سوره فاطر، آیه 28.
8. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 587.
9. نهج البلاغه، خطبه 216.
10. اصول کافى، ج 2، ص 18.
11. سوره آل عمران، آیه 19.
12. همان، آیه 85.
13. نهج البلاغه، خطبه 86.
14. تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 589.
15. همان.
16. سوره نور، آیه 55.

منبع: فارس