سهروردي و اشراقيان(3)
سهروردي و اشراقيان(3)
سهروردي را گاهي به اين متهم كردهاند كه تمايلات ضد اسلامي داشته و ميخواسته است دين زردشتي را در برابر اسلام از نو زنده كند.(44) ولي حقيقت امر چنين نيست. البته، همانگونه كه به تفصيل بيان كرديم، سهروردي تمثيلات و رمزهاي زردشتي را براي بيان نظريات خويش فراوان به كار برده است، چنانكه جابرينحيان هم پيش از وي رمزهاي هرمسي را به كار برده بوده است. ولي اين امر به هيچوجه مستلزم آن نيست كه عقايد وي برخلاف اسلام بوده باشد. كليت و شمول اسلام است كه سبب آن ميشده است كه عناصر گوناگون در آن پذيرفته شود، و جنبه باطني اسلامي را شايسته آن كرده است كه از اشكال سابق حكمت ديني استفاده كند. و در ايران كه مكتب سهروردي بيشترين پيروان را پيدا كرده به گفته ماسينيون، روحانيت اسلام همچون نوري بود كه «ايران به وسيله آن جهان مرئي را از پشت منشور درخشان اساطير قديم خويش مشاهده ميكرد.»(45)
سنت اشراقي، با آنكه در ميان اهل تسنن مفسران و پيرواني پيدا كرد، بيشتر در محافل شيعه رواج يافت. تأليفات سهروردي اصول عقايد و منبع مكتب اشراق را تشكيل داد، و حكيمان متأخر پيوسته تفسيرها و حواشي بر آن تأليفات نوشتهاند. از مهمترين شروح حكمه الاشراق يكي آن است كه شهرزوري، شاگرد و همكار سهروردي، نوشته است و بهترين شرح شناخته شده را قطبالدين شيرازي نوشت كه شاگرد مشهور خواجه نصيرالدين طوسي و صدرالدين قونوي بود كه اين يكي برجستهترين معرف نظريات ابنعربي در مشرق زمين است.(46) از اين دو شرح، كه هر دو در قرن هفتم نوشته شده، شرح قطبالدين قرنها، به عنوان شرح «رسمي»، متن مورد مطالعه بوده است. چاپ سنگي قديم حكمهالاشراق كه در بعضي از مدارس قديمه از زمان انتشار آن در دوره قاجاريه تدريس ميشود، اين شرح و نيز حاشيه ملاصدرا را كه سه قرن ديرتر نوشته شده در حاشيه دارد.
از ميان مفسران آثار ديگر سهروردي بايد ابنكمونه، شهرزوري و علامه حلي را نام برد كه به ترتيب در قرنهاي هفتم و هشتم شرحهايي بر تلويحات نوشتهاند، و جلال الدين دواني (قرن نهم) و عبدالرزاق لاهيجي (قرن يازدهم) كه هياكل النور را شرح كردهاند. به علاوه، بايد از فيلسوفاني نام برده شود كه در تحت تأثير تعليمات سهروردي قرار گرفته بودهاند. در اين ميان نام خواجه نصيرالدين طوسي، فيلسوف و دانشمند بزرگ قرن هفتم، پيش از همه به ذهن ميآيد. با آنكه وي با شرح استادانه خويش بر اشارات ابنسينا مكتب رقيب مكتب اشراق يعني مكتب مشاء را زنده كرده، در بعضي از مسائل، و از جمله مسئله علم خدا بر جهان، تحت تأثير مكتب اشراق بوده است. در اين مسئله آشكارا رأي ابنسينا را طرد كرده و بر مذهب اشراق بوده است. در اين مسئله آشكارا رأي ابنسينا را طرد كرده و بر مذهب سهروردي رفته است. از اين به بعد تعليمات سهروردي به گسترده شدن در ميان فلاسفه ايران و آسياي صغير و هند ادامه دارد، و چون صفويه در ايران روي كار آمدند، تأثير تعليمات اشراقي بر حيات عقلي اسلامي به حد كمال رسيد.
در زمان صفويه مذهب تشيع مذهب رسمي ايران شد، ونه تنها هنر و معماري ايران- چنانكه در سراسر جهان شناخته است- تجديد حيات كرد، بلكه علوم عقلي نيز تجديد شد، و اين تجديد حيات عقلي، برخلاف تجديد هنر، در خارج ايران تا زمان حاضر ناشناخته مانده است.(47) بحث در فلسفه و اشراق توسط ميرداماد(48)- بزرگترين مدرس اصفهان در زمان شاهعباس- از نو زنده شد. وي استادي بود كه مكتبي ابنسينايي با تفسيري از تعاليم سهروردي، از ديد پيروان مذهب تشيع، تأسيس كرد. پس از ميرداماد، شاگرد معروف وي ملاصدرا، كه در ايران وي را بزرگترين حكيم مسلمان همه زمانها ميدانند، نظريات سهروردي را در تأليف تركيبي خويش وارد كرد، و بيان آنها را به كمال رسانيد. عقايد ملاصدرا شامل عناصر فلسفه مشائي نيز بود، و بعضي از اصول اساسي عرفان مكتب ابنعربي نيز در آن وارد شده بود، ولي همه آنها را در قالب تعليمات مذهب شيعه ريخته و بالخاصه با تعاليم مربوط به حكمت الهي مندرج در كتاب نهجالبلاغه حضرت علي بنابيطالب – عليهالسلام- هماهنگ ساخته بود.(49)
با آنكه آثار سهروردي رفتهرفته در مدارس رسمي تحتالشعاع تأليفات ملاصدرا قرار گرفت، از طريق همين آثار باز هم عقايد اشراقي مورد مطالعه و تحقيق قرار ميگرفت. و از همين راه بود كه حكماي متأخر، همچون حاج ملاهادي سبزواري(50) مشهورترين شارح تعليمات ملاصدرا در دوره قاجاريه، و شيخ احمد احسائي مؤسس مسلك شيخيه و مخالف بعضي از نظريات ملاصدرا، در تحت تأثير تعليمات سهروردي قرار گرفتند. در شبه قاره هند نيز آثار سهروردي، چه به صورت مستقيم و چه از طريق تأليفات ملاصدرا، تا زمان حاضر در مدارس ديني مورد تعليم و تعلم است.(51) در ايران نيز چنين است، و نه تنها فلسفه و حكمت در مدارس قديميه تدريس ميشود، بلكه در دانشكده الهيات دانشگاه تهران نيز از درسهاي رسمي است. يك كرسي مخصوص تدريس حكمت اشراق است، و كرسي ديگري مخصوص تدريس نظريات مكتب ملاصدرا.(52)
از اين گذشته، تأثير سهروردي منحصر به جهان اسلام نبوده است. بعضي از آثار وي در دوره امپراطوران مغول هند به سنسكريت ترجمه شد، و پيش از آن نيز بعضي به زبان عبري ترجمه شده بود، و به اين ترتيب نظريات وي به دو جهان كاملاً متفاوت يهودي و هندي رسيد. آثار وي همچنين توسط مؤيد عرفانماب زردشتي آذركيوان، و پيروان او دقيقاً مورد مطالعه و تحقيق قرار گرفت، كه در دوره صفويه، ايران را ترك گفته و به هندوستان مهاجرت كرده بود. آن حكمت جاوداني كه شيخ اشراق در صدد تأسيس يا تجديد تأسيس آن بود، نه تنها در زمان حيات كوتاه وي چشمانداز عقلي با نفوذي در پيروان مذهب شيعه و به طور كلي در سرزمينهاي شرقي اسلام شد، بلكه از مرزهاي اسلامي نيز گذشت و به ميراثهاي ديگر پيوست. از بسياري جهات عنصري از جهان بحث مشتركي شد كه اسلام در آن با همسايگان خود شركت داشت، يعني جهاني كه در آن وحدت متعالي كه در تجليات گوناگون حقيقت نهفته است خودنمايي ميكرد.
حواشي
1.براي اطلاع از اصول عقايد و تأثير اين مكتب رجوع كنيد به Introduction a la Theologic musulmane (پاريس، 1948) تأليف Gardet M.M.Anawati, L. و تحقيق عظيم A. Wolfson به نام The Philosophy of the kalam كه بنا است توسط دستگاه نشريات هاروارد منتشر شود.
2.درباره تقسيم رسمي علوم به معقول و منقول رجوع شود به فصل ششم مقدمه ابنخلدون.
3.براي آگاهي از تاريخ اين دوره به اين كتابها رجوع كنيد: The Caliphate (اكسفورد، 1924) تأليف Turkestan down to the Mongol Invasion; T.W. Arnold (ليدن، 1928)تأليف و.بارتولد؛ Recueil de textes relatifs a I’ istoire des seljoucides (ليدن، 92-1886)، تأليف M.T.Houtsma جلدهاي The Lands of the Eastern Caliphate; I-IV (كيمبريج، 1930) تأليف Introduction a I’ histoire de I’Orient musulman , G. Le Strange (پاريس، 1943)، تأليف J.Sauvaget در مورد اهميت تسلط سياسي شيعه-سني در پرورش علوم و فنون به مقدمه كتاب نظر متفكران اسلامي درباره طبيعت تأليف دكتر سيدحسين نصر مراجعه شود.
4.مطالعات فراواني درباره غزالي به زبانهاي اروپايي شده و چنان است كه وي را بهتر از هر يك از حكماي ديگر ميشناسند، و به همين جهت است كه در كتاب حاضر فصل خاصي را به او مخصوص نكرديم. اگرچه در بعضي از محافل به غزالي همچون ملاكي براي تشخيص درستي صوفيان ديگر نظر ميشود، شك نيست كه وي يكي از چهرههاي بسيار برجسته اسلام است كه دست سرنوشت وي را در لحظه مناسبي از تاريخ اسلام قرار داده بود كه ميبايست تأثير مكتب صرفاً استدلالي كاهش يابد و زمينه براي اصول عقايد اشراقي و عرفاني سهروردي و ابنعربي فراهم شود.
براي اطلاع از زندگي و عقايد و تأثير غزالي رجوع شود به La Espiritualidd de Algazed y su sentido crisitian (مادريد- غرناطه، 41-1934)، تأليف Gazali; Asin Palacios (پاريس، 1902)، تأليف La pensee de Ghazzali ; Carra de Vaux (پاريس، 1940)، تأليف La Nation de certitude selon Ghozali dans ses origines ; A.J.Wensinck psychologiques et historiques (پاريس، 1959)، تأليف F.Jabre؛ و نيز غزالينامه به قلم آقاي جلال همائي، (طهران، 1343).
5.به علت ترجمه شدن همين كتاب به لاتيني است كه غزالي (به لاتيني Algazel) را مانند قديس توماس اكوثيني و مدرسيان ديگر يكي از فلاسفه مشائي پنداشتهاند. مقاصد در واقع ترجمه تقريباً كلمه به كلمهاي از دانشنامه ابنسينا از فارسي به عربي است. ولي در عين آنكه فهميدن اصل آن، به علت آنكه نخستين كوشش براي بيان نظريات ارسطو به زبان فارسي بوده، دشواري دار، ترجمه عربي غزالي بسيار روشن است و شايد همين سبب رواج فراوان آن شده است.
6.غزالي از بسياري جهت به فلاسه اعتراض كرده است و خود سه اعتراض را اساسي خوانده است: انكار فلاسفه نسبت به خلق شدن عالم از عدم، انكار ايشان نسبت به علم خداوند بر جزئيات، و حشر جسماني،كه همه آنها به روشني در قرآن كريم بيان شده است. رجوع كنيد به The Faith and Practice of al-Ghazzali (لندن، 1953)،تاليف W.Montgomery- Watt ص 37 و بعد.
7.ولي اشاعره از حملههاي غزالي به فلاسفه بهرهبرداري كردند، و چنان شد كه انتقادات وي را ميتوان تا حدي يك پيروزي براي متكلمان به شمار آورد. والبته اوضاع و احوال سياسي و اجتماعي زمان نيز به انتشار تعليمات ايشان مدد ميرسانده است.
8.اين متكلم بزرگ را يكي از دانشمندترين مردان زمان خود بوده، بايد پس از غزالي سختترين عيبجوي فلاسفه دانست. وي تفسير بزرگي به نام تفسيرالكبير بر قرآن نوشته، و كتاب جامعالعلوم وي از همه علوم آن زمان كه وي درباره آنها اطلاعات وسيع داشته بحث ميكند. اهميت وي در فلسفه از شرح تحليلي و انتقادي وي بر اشارات ابنسينا آشكار ميشود، و همين انتقادها است كه خواجه نصير طوسي يك نسل پس از آن با كتاب شرحالاشارات خود آنها را رد كرده است.
در مورد امام فخر رازي رجوع كنيد به: Die Spekulative und Positive Theologic in Islam nach Razi und Tusi (لايپزيگ، 1912)، تأليف M.Horten، مقاله The Controversies of Fakhr al-din Razi نگارش P.Kraus در Islamic Culture، 12 : 53- 131 (1938)؛ و مقاله “Fakhr al-din Razi” نگارش دكتر سيد حسين نصر در A History of Muslim Philosophy گردآورنده M.M.Sharif (و يسبادن، 1963).
9.شيخ الاشراق را نبايد با يك دسته از مشايخ تصوف كه نام سهروردي داشتهاند اشتباه كرد، مخصوصاً از اين جمله است شهابالدين سهروردي از مشايخ معروف تصوف كه حتي بعضي از مورخان مسلمان نيز او را همان شيخ اشراق دانستهاند.
در مورد چهار سهروردي معروف رجوع شود به مقاله: “ Philolgiha, IX Die Vier Suhrawardi, ihre Werke in Stambuler Handschriften” نگارش H.Ritter در Der Islam 86:24 –270(1937) و 35:25-86(1938).
10.از ميان نوشتههاي هانري كربن درباره سهروردي بايد اشاره خاصي به ترجمه بعضي از رسالههاي كوتاه فارسي وي به زبان فرانسه و نيز به اين آثار شود: Suhrawardi d'Alep, fondateur de la doctrine ilhuninative (ishrala) (پاريس، 1939)؛ Les Motifs Zoroastriens dans la philosophie de Suhrawardi (روابط حكمت اشراق و فلسفه ايران باستان) (طهران، 1946)؛ و دو مقدمة وي بر Opera Metaphysica et Mystica، (مجموعه فيالحكمه الاهيه من مصنفات شهابالدين يحييبن حبش السهروردي)، جلد I (استامبول، 1945)،جلد II (مجموعه دوم مصنفات شيخ اشراق شهابالدين يحيي سهروردي در حكمت الهي)، (طهران، 1952). جلد I مشتمل است بر قسمت الهيات مندرج در سه تا از آن چهار كتاب يعني تلويحات و مقاومات و مطارحات، و جلد II متن كامل شاهكار او حكمهالاشراق و دو رساله كوچكتر في اعتقاد الحكماء و قصه الغربه الغربيه را در بردارد. جلد III كه بنا است به اهتمام راقم اين سطور منتشر شود، مشتمل خواهد بود بر همه آثار فارسي سهروردي، و نظر آن است كه نخستين جزء آن در 1346 منتشر شود. (كتاب مذكور منتشر شده است).
11.به تازگي، بر اثر انتشار نتيجة تحقيقات كربن، دانشمندان عرب به سهروردي توجه پيدا كردهاند. نمونة كارهاي اعراب در اين باره عبارت است از: السهروردي تأليف سامي الكيالي (قاهره، 1955)، حي بن يقظان لابن سينا و ابن طفيل و السهروردي (قاهره، 1952)، تأليف احمد امين. و بخشهايي درباره سهروردي در فيالفلسفه الاسلاميه (قاهره، 1947)، تأليف ابراهيم مذكور و در شخصيات قلقه فيالاسلام (قاهره، 1946)، تأليف عبدالرحمن بدوي كه ترجمه رساله سابقالذكر كربن- سهروردي حلبي- نيز در آن آمده است. و اصول الفلسفه الاشراقيه تأليف ابوريان (قاهره، 1952).
در ايران كتاب حكمهالاشراق وي در قرن گذشته با شرحها و تعليقات به چاپ سنگي انتشار يافته و پيوسته در مدارس قديمه متن درسي بوده است، و نيز چند رساله فارسي او به همت آقايان دكتر مهدي بياني و محسن صبا انتشار يافته است و نيز آقاي علياكبر دانا سرشت در كتاب خود افكار سهروردي و ملاصدرا (طهران، 1316)، بعضي از انديشههاي اصلي سهروردي را مورد بحث قرار داده است. نيز رجوع كنيد به مقالة «سهروردي» از دكتر سيد حسين نصر در A History of Muslim Philosophy كه بيشتر مطالب مندرج در اين فصل در آن، مورد بحث قرار گرفته است.
پيش از كربن، مهمترين آثار به زبانهاي اروپايي در اين موضوع، كه بعضي از آنها مشتمل بر تفسيرهاي غلطي از طرف دانشمنداني است كه از لحاظهاي ديگر شايستگي تمام دارند، عبارت است: از مقاله “ La Philosophie illuminative d'apes Suhrawardi maltoul" تأليف Carra de Vaux در Joumal Asiatique 94:19-63 (1902)؛ Die Philosophie der Erleuchtung nach Suhrawardi (هاله، 1912)، تأليف M.Horten؛ و چاپ و ترجمة به انگليسي بعضي از رسالههاي سهروردي توسط O.Spies
12.مقصود ما از حكمت الهي (Theosophy) آن شكل از حكمت است كه نه فلسفه است (به معني اروپايي كلمه) و نه كلام، بلكه معرفت به اسرار الهي است كه معني اصلي اين كلمه، پيش از آنكه توسط نهضتهاي روحي كاذب جديد از معني تهي شود، متضمن آنها بوده است.
13.قابل اعتمادترين منبع براي زندگينامه سهروردي نزهه الارواح و روضه الافراح است كه تاريخ فلسفهاي است و به دست يكي از مهمترين شارحان آثار وي، شمسالدين شهرزوري نوشته شده. اصل عربي اين كتاب هنوز منتشر نشده، ولي ترجمه فارسي آن توسط ضياءالدين دري به سال 1317 در طهران انتشار يافت. گزارشي از زندگي سهروردي همچنين در آثار مذكور در فوق كربن وجود دارد.
14.تقسيمي كه كربن از آثار سهروردي كرده، مانند تقسيم ما مشتمل بر چهار قسمت است، ولي مختصر اختلافي دارد. رجوع كنيد به مقدمه وي بر I, Opera Metaphsyca et Mystica، xvi و
بعد.
لويي ماسينيون نيز هنگامي كه نشر كامل آثار تصوفي اسلامي در كتاب خود Recueil de textes inedits concermant llhistorie de la mistique en pays d’Islam (پاريس، 1929)، ص 113، يك تقسيمبندي موقتي از آثار سهروردي كرده است.
15.عينالقضاه، كه سرگذشتش بسيار به سرگذشتهاي حلاج و سهروردي شباهت دارد، و او نيز در جواني مرگ غمانگيزي داشته، يكي از برجستهترين صوفيان دورة متأخرتر است كه تعليمات وي به تعليمات سهروردي شباهت فراوان دارد، چيزي كه هست وي حكيم يا فيلسوف الهي نبوده، بلكه صوفي خالصي بوده كه مايهاي از فلسفه داشته است. زيدهالحقائق و تمهيدات او كه اخيراً توسط عفيف عسيران (طهران، 1340) به چاپ رسيده از مهمترين متون صوفيانه پيش از ابنعربي است.
16.به سهروردي شرحي بر فصوص فارابي را نيز نسبت دادهاند، ولي تاكنون چنين متني به دست نيامده است.
17.در آغاز داستان غربت غريبه سهروردي نوشته است كه: ابنسينا به سرچشمههاي حكمت اشراق رسيده ولي كاملاً به اكتشاف آن توفيق نيافته بوده است. رجوع كنيد به II, opera…، 275، تأليف هانري كربن.
18.رجوع شود به مقاله لوبي ماسينيون به عنوان “ Inventaire de l’hermetisme arabe' در مجموعه La Revelation d'Hermes Trimegiste (پاريس، 1948)، جلد I گردآورده. A.J.Festugiere و A.D. Nock و Die Ssabier und der Ssabismus (سن پطرزبورگ، 1856)، تأليف D.Chwolsohn كه هنوز هم تحقيق معتبري به شمار ميرود.
19.كلمه التصوف، نسخه كتابخانه راغب استانبول، شماره 1480، ورق 470 ب. و نيز رجوع كنيد به Les Motifs zoroastriens dans la philosophie de Suhrawardi (طهران، 1948)، ص 24، تأليف هانري كربن.
كلمه التصوف بسياري از اصول عقايد سهروردي را دربردارد، واگر چاپ انتقادي آن منتشر شود شايسته بحث و تحقيق دقيق است. شرحي بر آن توسط محمدعلي اصفهاني معروف به شيخ علي حزين نوشته شده، و اين شخص يكي از حكماي قرن دوازدهم ا يران است كه بنارس سفر كرده و آخر عمر را در آنجا گذرانده و در همان شهر به خاك سپرده شده است. بيشتر صوفيان امروز بنارس اصل خود را به وي ميرسانند. ولي شرح وي كه ارتباط مكتب او را با مكتب سهروردي نشان ميدهد اكنون در دست نيست.
20.سهروردي اعتقاد خود را به كليت حكمت ديني قديم به صراحت در مقالة ششم از طبيعيات كتاب مطارحات بيان كرده است. رجوع كنيد به xii , I, Opera… تأليف كربن.
21.گزارش اين خواب در بخش 55 از الهيات كتاب تلويحات و نيز در Les Motifs zoroastriens… كربن، صص 29-28 آمده است.
22.رجوع شود به Ancient Alphabet and Hieroglyphic Characters مشتمل بر اصل و ترجمه كتاب شوق المستهام في معرفه رموزالاقلام ابن وحشيه (لندن، 1806)، ص 100؛ و نيز Les Motifs.، ص 18، و … Opera جلد I تأليف كربن كه اين اطلاعات را از آنجا گرفتهايم.
23.Opera… تأليف كربن، II، 11-10.
24.همان كتاب.
25.از همين جا متأله عنوان دستهاي از حكما در ايران شده است كه برجستهترين آنان ملاصدراي شيرازي است كه لقب «صدرالمتألهين» دارد.
26.يمن در زبان عربي معني دست راست نيز دارد و به معني مشرق انوار هم هست، چه اگر كسي رو به شمال بايستد، مشرق در طرف راست او واقع ميشود. مؤلفان اسلامي آن را با طرف راست درهاي كه حضرت موسي (ع) در آن صداي خداوند متعال را در طور سينا شنيد، و نيز با حكمت حضرت سليمان (ع) و بنابر آن با حكمت مبتني بر وحي و اشراق يكي دانستهاند.
بعضي از نويسندگان مانند ميرداماد كه از حكماي معتبر دوره صفوي بوده، حكمت يوناني يعني فلسفه مبتني بر استدلال صرف را با حكمت يماني يعني حكمت مبني بر اشراق مقابل يكديگر قرار دادهاند. يمن در ميان چليپاييان گل سرخي يا روزيكروسيانها (Rasicruciars) (= اصحاب گل سرخ و صليب) اروپاي قرن 16 كه پيروان نوعي از اخوت باطني ديني و فلسفي بودند نيز نقش مهمي داشته است، و استادان ايشان را براي كسب معرفت به «يمن» حواله ميكردهاند. علاوه بر اين، بنابر بعضي از روايات كريستيان روزنكرويتس (Christian Rosenkreutz) مؤسس اين فرقه پس از آنكه اروپا را براي ادامة فعاليت خود نامناسب ديد رخت به جانب يمن كشيد. رجوع كنيد به Johann Valentin Andreae und die vier echten Rosenkreutzer Schriften (لايپزيگ، 1926)، ص 113 و بعد تأليف R.Kienast، و مقاله كربن به عنوان “Le Recit d'initiation de I’hermetisme en Iran" در Eranos-Jahrvuch 37:17-136(1949).
27.از اين مسئله دشوارتر كه نقطه مركزي مشاجراتي در مكتبهاي متأخرتر ايران شده، در فصل مربوط به سهروردي از كتاب A History of Muslim Philosophy بحث كردهايم.
در مورد وضع ملاصدرا نسبت به اين مسئله و نظريات خاص وي درباره اصالت وجود رجوع كنيد به مقاله دكتر سيد حسين نصر زير عنوان “ Sadr aldin Shirazi , His Life, Doctrines and Significance" در Indo-Iranica 16:14-6 (دسامبر، 1961)،و نيز به مقدمه او بر سه اصل ملاصدرا (طهران،1340). نيز رجوع كنيد به مقاله «زندگي صدرالامتألهين شيرازي و بحثي در حركت جوهري» از حضرت آيه الله آقاي سيد ابوالحسن رفيعي قزويني، و مقاله «صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي مجدد فلسفه اسلامي در قرن يازدهم» از حضرت علامه سيد محمد حسين طباطبائي در يادبود ملاصدرا (طهران،1340)، ص 21-7 و 34-22.
28.اين فقره، از حكمه الاشراق از روي ترجمه آن در كتاب M. Smith به نام Redings from the Mystics of Islam (لندن،1950)،ص 79، گرفته شده است.
29.اين طرز تفكر در مسيحيت قرون وسطي نيز وجود داشت كه طبقهبندي كشيشان بر پايه طبقهبندي فرشتگان شده بود. شباهتهاي چندي ميان فرشتهشناسي سهروردي و فرقهشناسي به آن صورت كه در كتاب سلسلههاي مراتب آسماني تأليف ديونوسيوس آرئوپاگيايي آمده و منبع اساسي براي تحقيق در جهان فرشتگان در قرون وسطاي لاتيني بوده وجود دارد.
30.در گاهشماري جاري جلالي نام هر ماه نام همان فرشتهاي است كه به اعتقاد زردشتيان فرمانرواي بر آن بوده است، و ايزدان كوچكتري بر هر روز از ماه حكومت داشتهاند. رجوع كنيد به Zoroastrian Studies (نيويورك، 1928)، فصل v، تأليف A.V.W.Jackson.
سهروردي نيز، براي معرفي كردن شرف و نوري كه حكيم اشراقي دريافت ميكند، نام فرشته مزدايي يا سعادت و قدرت آسماني يعني خرّه (به اوستايي خورنه به پارسي فرّه) را به كار برده است. رجوع كنيد به Oprea… تأليف كربن، II، مقدمه، ص 38-37، و نيز در كتاب ديگر او Les Motifs zoroastriens… ص 45-36.
31.در هر مورد شباهت عميقي ميان فرشتهشناسي زردشتي و فرشتهشناسي دينهاي سامي وجود دارد، تا جايي كه بعضي گمان كردهاند كه فرشتهشناسي يهودي از دين زردشتي گرفته شده. در مورد فرشتهشناسي متداول اسلامي كه از قرآن كريم برخاسته و شباهتهايي با شكل يهودي آن دارد، رجوع كنيد به L’Oeil du coeur (پاريس، 1950)، فصل داراي عنوان «النور»، تأليف F.Schuon
32.سه جنبهاي كه ابنسينا ذكر كرده عبارت است از تعقل عقل از واجبالوجود همچون واجب، و از خودش همچون ممكن، و از خودش به واسطه چيزي غير از خودش همچون واجب. رجوع كنيد به فصل سابق مربوط به ابنسينا.
33.سهروردي از زبان زردشتي بهره گرفته ولي آن را با لسان مأخود از قرآن و حديث ارتباط داده است.
34.اين امهات را نبايد با امهات مصطلح در نزد مشائيان يكي دانست كه مقصود از آن عناصر چهارگانه – آتش، هوا، آب، خاك- بوده و از آن سه مملكت يا مواليد ثلاثه «تولد يافته است».
35.براي اطلاع از طرح فرشتهشناسي رجوع كنيد به Opera تأليف كربن، II، 125 و بعد.
36.اين يكي شمردن در پژوهشهاي بعضي از حكماي متأخر شيعه كه حكمت اشراق را جزئي از تشيع قرار دادهاند اهميت خاصي پيدا كرده است.
37.اين طرز تصور زيباي سهروردي و بسياري از اشراقيان و صوفيان ديگر، با طرز تصور مزدايي گروهي از فرشتگان به نام فرهوشيان كه هر نفس را در اين جهان راهنمايي ميكنند و هر نفسي در پايان كار با يكي از آنها متحد ميشود، مطابق است. رجوع كنيد به Zoroastrian Studies، ص 60-59، تأليف Jackson و The Dawn and Twilight of Zoroastrianism (لندن، 1961)، ص 48-146، تأليف R.C.Zaehner؛ و نيز Les Motif zoroastriens تأليف كربن، بخشIII.
ولي نبايد تصور كرد كه سهروردي اتحاد اخير را تنها به فرشتگان محدود ميكند، بلكه بيشتر نظر او وصول به حق است. در صفير سيمرغ خود (كتابخانه ملي طهران، نسخه خطي شماره 1758، ص 12-11)، وي كساني را كه به علم شهودي رسيدهاند به پنج دسته تقسيم ميكند: يكي آنها كه لاالهالاالله ميگويند؛ دوم آنان كه بالاترند و لا هو الا هو ]=او است جز او نيست[ ميگويند؛ سوم گويندگان لا انت الا انت ]=تويي جز تو نيست[؛ چهارم گويندگان لا انا الاانا ] = مني جز من نيست[؛ و بالاخره پنجم آنان كه به اتحاد كامل رسيدهاند و ميگويند و كل شيء هالك الاوجهه ]=جز وجه او همه چيز فاني است[.
38.براي اطلاع از طبيعيات سهروردي رجوع كنيد به Opera… تأليف كربن، بخش II، ص 187 و بعد.
39.براي علم النفس وي به همان كتاب، ص 203 و بعد رجوع شود.
40.سهروردي همچنين به وجودعالم خيال جداگانهاي معتقد است كه نفس به آنجا سفر ميكند تا صورتي را كسب كند كه بعد از آن در متخيله بشري آشكار ميشود. اين جهان متوسط كه جهان صورتهاي معلق، صورالمعلقه يا عالم المثال، نيز ناميده ميشود، ميان عالم محسوس و عالم ربالنوعها قرار دارد، و در مسائلي مانند آفرينش و معاد در نظر سهروردي و نيز ابن عربي و ملاصدرا نقش اساسي دارد. رجوع كنيد به كتاب كربن L’Imagination… (پاريس، 1958)، قسمت II.
41.هانري كربن II, Oper…، 225.
42.بحث در معاد سهروردي، به آن صورت كه ملاصدرا در حاشيه خود بر قسمت اخير حكمه الاشراق مورد شرح و تفسير قرار داده، در مقاله مفصلي به قلم هانري كربن كه بناست در يادبودنامه ملاصدرا توسط انجمن ايران- كلكته به همين زودي منتشر شود آمده است.
43.از آن جهت اين رساله را انتخاب كرديم كه ترجمه و شرح نيكويي از آن به يك زبان اروپايي شده است. رجوع كنيد به مقاله “Le Bruissement de l'aile da Gabriel" به قلم هانريكربن و پ.كراوز در مجله آسيايي، ژويه- سپتامبر 1935، ص 82-1.
44.مثلاً رجوع كنيد به Gesschichte der herrschenden Ideen des Islam تأليف A.von Kremer (لايپزيگ، 1868)، ص 100-98 كه در فصل Antiislamische Bestrebungen از آن كتاب بعضي از عقايد و نظريات سهروردي را مورد بحث قرار داده است.
45.رجوع كنيد به كتاب ماسينيون به نام Salman pak et les premices spirituelle de l'Islam iranien (پاريس، 1914)، ص 11.
46.تقريب ميان نظريات ابن سينا و سهروردي توسط قطبالدين به تدريج آغاز شد و با ملاصدرا به اوج خود رسيد.
بايد گفت كه در ميان اشراقيان بحث در نور و نمود نور منزلت مهمي داشت، و بنابراين تصادفي نيست كه نخستين توجيه صحيح رنگينكمان در قرون وسطي در تفسير كمالالدين فارسي بر كتاب المناظر ابن هيثم پيدا شده است، چه اين كمالالدين شاگرد قطبالدين شيرازي بوده و به گفته خود اين توجيه را از استاد خويش شنيده بوده است.
47.پيش از پژوهشهاي كربن تنها تحقيقاتي كه درباره مكتب دوره صفويه در زبانهاي اروپايي شده از M.Horten بوده است كه علاوه بر مطالعه وي درباره سهروردي كه پيش از اين ذكر آن گذشت دو كتاب درباره ملاصدرا منتشر كرده است: Die Gotteshewise bei Schirazi (بون، 1912)، Das Philosophische System Von Schirazi (ستراسبورگ، 1913). و نيز رجوع كنيد به La Philosophie et let religious dans l'Asie centrale (پاريس، 1923)، تأليف كونت دوگوبينو. ونيز جلد چهارم كتاب A Literary History of Persia تأليف ادوارد براون كه در آن نام نويسندگاني گوناگون آمده ولي، چنانكه از چنين اثري انتظار ميرود، بيشتر در آن نظر به ادبيات بوده است. كتاب Development of Metaphysics in Persia تأليف علامه محمد اقبال لاهوري (لندن، 1908)، عليرغم بعضي از اشتباهات، و از جمله نسبت دادن پيدايش فتنه باب به مكتب ملاصدرا، كتاب ارزندهاي است. بايد گفت كه باب شاگرد شيخ احمد احسائي بوده و شيخ احمد شرحي بر ضد يكي از آثار ملاصدرا نوشته است. رجوع كنيد به مقاله فارسي ما به عنوان «آشنايي با ملاصدرا در مغرب زمين» در يادنامه ملاصدرا، ص 62-51.
48.در مورد ميرداماد و شاگردانش رجوع كنيد به مقاله هانري كربن زير عنوان “Confessions extatiques de Mir Damad" در Melanges Louis Massignon (دمشق، 1956)، ص 378-331، و مقاله دكتر سيد حسين نصر به عنوان “The School of Ispahan” در A History of Muslim Philosophy.
49.درباره اهميت نهجالبلاغه در مكاتب متأخر حكمت و ارتباط كلي فلسفه و حكمت و تصوف با مذهب شيعه رجوع شود به كتاب مصاحبات استاد طباطبائي با پروفسور هانري كربن درباره شيعه، تأليف علامه سيد محمد حسين طباطبائي، نشريه شماره 2 مكتب تشيع (قم، 1339)، ص 119، و بعد.
50.درباره سبزواري رجوع كنيد به Development تأليف علامه محمد اقبال. ص 186-175. و فصل مربوط به سبزواري، نوشته دكتر سيد حسين نصر در A History of Muslim Philosophy .
51.با آنكه راه صحيح انتقال فلسفه اسلامي، و بالخاصه اين مكاتب حكمت الهي متأخر، به هندوستان هنوز قطعاً معين نشده است، دامنة تأثير عقايد سهروردي و ملاصدرا را از تعداد شروح و حواشي مسلمانان هندوستان بر آثار ايشان و از شماره نسخههاي خطي آثار ايشان در كتابخانههايي چون كتابخانه رضا در رامپور و كتابخانه خدابخش در پتنه و نيز از تأثير ايشان در آثار فلسفي متأخر هند همچون الشمس البازغه مي توان دريافت كه پيوسته متن تدريس فلسفه مورد توجه در مدارس آن شبه قاره بوده است.رجوع كنيدبه مقاله “ Growth of Islamic Thought in India" نگاشته تاراچند در History of Philosophy East and West، ص 514-488، و مخصوصاً ص 507.
تدريس نظريات سهروردي و ملاصدرا، و بالخاصه ملاصدرا، در مدارس اسلامي هند، و مخصوصاً مدارس شيعه لكنهو و رامپور ادامه دارد، گو اينكه از 1947 به بعد، به علت كسر بودجه و در دسترس نبودن كتابهاي فارسي و عربي بسياري از بهترين معلمان اين مدارس آنها را ترك كردهاند. رجوع كنيد به مقاله «صدرالدين الشيرازي» در Indo- Iranica، 27:14 (دسامبر 1961)
52.كرسي اول در زمان حاضر در اختيار آقاي محمود شهابي است كه با مقاله خود درباره تشيع دوازده امامي كه در كتاب Kenneth Morgan به نام Islam, the Straight Path (اسلام صراط مستقيم) نوشته، در مغرب زمين شناخته شده، و كرسي دوم از آن آقاي مهدي الهي قمشهاي است كه آثار ايشان از قبيل تفسير قرآن، ديوان اشعار صوفيانه، شرح بر فصوص فارابي، و الهيات خاص و عام در جهان فارسي زبان معروف است. اساتيد ديگري نيز در دانشكدههاي ديگر در طهران و شهرستانها و نيز در مجالس دروس رسمي مراكز علمي و دروس خارج به تدريس و اشاعه فلسفه اشراقي اشتغال دارند.
اما از ميان كساني كه در مدارس ديني اين موضوعات را تدريس ميكنند، بايد مخصوصاً از اين اشخاص نام برد: آقاي سيد محمد كاظم عصار كه تا چندي پيش در دانشكده ادبيات تهران تدريس ميكردند و هم در مدرسه عالي سپهسالار تدريس ميكنند؛ حضرت آيه الله آقاي سيد ابوالحسن قزويني كه يكي از بزرگترين مدرسين فلسفه ملاصدرا هستند، و در قزوين و تهران زندگي ميكنند، و گروهي زبده شاگرد تربيت كرده و ميكنند، حضرت علامه سيد محمد حسين طباطبائي، بزرگترين مدرس معقول در قم كه در برجستهترين حكماي زمان حاضر ايران هستند. از آثار ايشان است: سه جلد كتاب اصول فلسفه كه با شرح آقاي مرتضي مطهري به چاپ رسيده؛ و ديگر بيست جلد تفسير قرآن به نام الميزان كه تاكنون دوبار- در تهران و بيروت- چاپ شده است. و ديگر جوابهايي كه به پرسشهاي استاد هانري كربن داده و در سالنامه شماره 2 مكتب تشيع منتشر شده است. ايشان همچنين به انتشار چاپ تازهاي از اسفار ملاصدرا با حواشي خود ايشان اشتغال دارند كه در تهران منتشر ميشود.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}