تولّی و تبرّی و جايگاه آن در آيات و روايات
تولّى؛ يعنى دوست داشتن و محبت ورزيدن به اهلبيت «عليهمالسلام» و تمام اوليا و دوستان خدا. تبرّى؛ يعنى برائت جستن و دشمنى كردن با دشمنان اهلبيت و تمام دشمنان خدا و اولياى الهى؛ به اين معنى كه مؤمن و شيعه واقعى
نويسنده: سيد جعفر صادقى فدكى
تولّى؛ يعنى دوست داشتن و محبت ورزيدن به اهلبيت «عليهمالسلام» و تمام اوليا و دوستان خدا.
تبرّى؛ يعنى برائت جستن و دشمنى كردن با دشمنان اهلبيت و تمام دشمنان خدا و اولياى الهى؛ به اين معنى كه مؤمن و شيعه واقعى اهلبيت وظيفه دارد اهلبيت «عليهمالسلام» و تمام اوليا و دوستان خدا را دوست بدارد و با دشمنان اهلبيت و دشمنان خدا دشمنى ورزد و از آنان تبرّى جويد.
محبت اولياى الهى و تبرّى از دشمنان خدا از عقايد و اصولى است كه تنها به شيعه يا مسلمانان اختصاص ندارد؛ بلكه يكى از اصول مسلم و ثابت در تمام اديان الهى است كه در آيات و روايات مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است.
قرآن كريم مىفرمايد:
«لا يَتَّخِذِ المؤمِنونَ الكفِرينَ اَولياءَ مِن دونِ المؤمِنين»؛ «افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را (به عنوان) دوست و سرپرست خود انتخاب كنند».
در آيات ديگرى مىفرمايد:
«يا اَيُّهَا الذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّى و عَدُوَّكُم اَولياءَ تُلقونَ اِليهِم بِالمَودَّةِ و قَد كَفَروا بِما جاءَكُم مِنَ الحَقِّ... و مَن يَفعلهُ مِنكُم فَقَد ضَلَّ سَواءَ السَّبيل»؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، دشمن من و دشمنان خود را دوست نگيريد، شما نسبت به آنان اظهار محبت مىكنيد در حالى كه آنها به آنچه از سوى حق براى شما آمده كافر شدهاند و هر كس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده است».
محبت به اهلبيت «عليهمالسلام» و بيزارى از دشمنان آنان از چنان اهميتى برخوردار است كه خدا و رسول او علاوه بر اين كه به طور كلى مسلمانان را نسبت به محبت ورزيدن به دوستان خدا سفارش كردهاند به طور خاص نيز نسبت به دوستى و محبت به اهلبيت او فرمان دادهاند.
خداوند در آيه 23 شورى خطاب به پيامبر اسلام «صلى الله عليه و آله» مىفرمايد:
«قُل لا اسئَلُكُم عَلَيهِ اجرا اِلاّ المَوَدَّةِ فِى القُربى و مَن يَقتَرِف حَسَنةً نَزِد لَهُ فيها حُسنا اِنَّ اللهَ غَفورٌ شَكور»؛ «اى پيامبر! [به مسلمانان] بگو: من هيچ اجر و مزدى در مقابل رسالتم از شما نمىخواهم، جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس كار نيكى انجام دهد بر نيكىاش مىافزاييم؛ چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».
وقتى اين آيه نازل شد اصحاب پيامبر «صلى الله عليه و آله» به آن حضرت گفتند:
«يا رسول اللّه! مَن قَرابَتُك؟ مَن هُؤلاءِ الَّذينَ وَجَبتَ عَلَينا مَوَدَّتُهُم؟ قال: عَلِىُّ و فاطِمَةُ و ابناهُما و قالَها ثَلاثا»؛ «هنگامى كه آيه قل لا اسئلكم نازل شد، گفتند: «اى رسول خدا!» خويشاوندان تو كه محبت آنها بر ما واجب است چه كسانى هستند؟». پيامبر «صلى الله عليه و آله» فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آنان و اين سخن را سه بار تكرار فرمود».
اين كه پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» سه مرتبه نام على و فاطمه و دو فرزند آنان را تكرار مىكند براى اين است كه مسلمانان گمان نكنند كه اهلبيت پيامبر همسران آن حضرت يا ديگران هستند؛ چنان كه برخى از علماى اهلسنت با چشمپوشى از اين روايت و امثال آن همسران پيامبر و برخى خويشاوندان ديگر آن حضرت را نيز از اهلبيت پيامبر و مصداق اين آيه شمردهاند.
در روايتى ديگر كه شيعه و اهلسنت آن را نقل كردهاند، پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرمود: «اَساسُ الاسلامِ حُبِّى وَ حُبُّ اَهلِ بَيتِى»؛ «اساس و زيربناى اسلام محبت من و اهلبيت من است».
همچنين زمخشرى، فخر رازى و قرطبى - از علما و مفسران بزرگ اهلسنت - در كتب تفاسير خود آوردهاند كه پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرمود:
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است».
«آگاه باشيد! هر كس با دوستى آل محمد بميرد، آمرزيده مرده است».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، با توبه مرده است».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، با ايمان كامل از دنيا رفته است».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، عزرائيل و سپس نكير و منكر او را به بهشت مژده مىدهند».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، او را آن گونه به بهشت مىبرند كه عروس را به خانه شوهر مىبرند».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، دو درب از قبرش به [سوى] بهشت باز مىشود».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، خداوند قبر او را زيارتگاه ملائكه رحمت قرار مىدهد».
در روايتى ديگر نيز آن حضرت فرمود:
«لَو أنَّ عَبدا عَبدَ اللّهَ بَينَ الصَّفا و المَروَةِ، اَلفَ عامٍ، ثُمَّ اَلفَ عامٍ، ثُمَّ اَلفَ عامٍ حتّى يَصيرَ كَالشَّنِّ البالى ثُمَّ لَم يُدرِك مَحَبَّتَنا اَكبَّهُ اللّهُ عَلى مَنخَريهِ فِى النّارِ، ثُمَّ تَلا: «قُل لا اسئَلُكُم»»
«اگر بندهاى خدا را سه هزار سال ميان صفا و مروه عبادت كند تا همچون مشك كهنه گردد، اما محبت ما خاندان را نداشته باشد، خداوند او را با صورت در آتش خواهد افكند. سپس آيه «قل لا اَسئلُكُم...» را تلاوت نمود».
بر اساس آيه و روايات مذكور، محبت به اهلبيت پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» نه تنها بر شيعيان، بلكه بر اهل سنت و تمام فرقههاى اسلامى واجب است و آنها نيز موظفند كه به على و فاطمه و فرزندان آنان «عليهمالسلام» محبت بورزند.
به همين دليل مىبينيم كه بسيارى از بزرگان اهلسنت اين عشق و ارادت درونى خود را به اهلبيت پيامبر «صلى الله عليه و آله» مخفى نكرده و آن را در موارد مختلف ابراز و اظهار نمودهاند كه از جمله اين افراد مىتوان از «شافعى» - رئيس فرقه شافعيه اهلسنت - ياد كرد كه در اشعار زيادى كه از او نقل گرديده، اين اظهار ارادت و محبت خود را نمايان نموده است. وى در يكى از اشعارش مىگويد:
«اى سوارى كه عازم حج هستى! در آن جا كه در نزديكى منى ريگ براى رمى جمرات جمع مىكنند و همه مردم جمع مىشوند، به آنان كه در مسجد خيف مشغول عبادتند و آنان كه در حال حركت هستند فرياد بزن و نيز فرياد بزن به هنگام سحرگاه كه حاجيان همچون رود فرات از مشعر به سوى منى در حركتند، فرياد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد رفض و ترك است، پس اى جن و انس! شهادت بدهيد كه من رافضى هستم».
بيت اخير شعر شافعى اشاره به لقبى دارد كه برخى از اهلسنت به شيعه نسبت داده و شيعه را «رافضيه» مىنامند؛ يعنى فرقهاى كه سنت پيامبر «صلى الله عليه و آله» را رها كرده و روش ديگرى را براى خويش برگزيدهاند.
وى در شعرى ديگر مىگويد:
يا اهلَ بَيتِ رَسولِ اللّهِ حُبُّكُم
فَرضُ مِنَ اللّهِ فِى القُرآنِ أنزَلَهُ
كَفاكُم مِن عَظيمِ القَدرِ أنَّكُم
مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ
«اى اهلبيت رسول خدا! محبت شما از جانب خدا واجب شده و در قرآن نازل شده است؛ در عظمت قدر و منزلت شما همين بس است كه اگر كسى در نمازش بر شما درود نفرستد نمازى برايش نيست».
بيت اوّل شعر فوق، اشاره به مفاد همان آيه مودت دارد كه خداوند در آن محبت آل محمد را مزد رسالت آن حضرت دانسته و آن را بر همگان واجب نموده است.
بيت دوم اشاره به ذكر «صلوات» در تشهد هر نماز دارد كه وى نيز همانند شيعه معتقد است كه گفتن اين ذكر در تشهد هر نماز واجب است و هر كس عمدا آن را ترك نمايد، نمازش باطل است.
چرا در آيات و روايات اين قدر به تولى و تبرى اهميت داده شده، به گونهاى كه مهمترين دستگيره ايمان و اساس اسلام دانسته شده است و حتى در برخى روايات از نماز و روزه و زكات و جهاد در راه خدا بالاتر دانسته شده است؟
آنچه در پاسخ به اين سؤالات مىتوان گفت، اين است كه حب و بغض، خمير مايه و محور اصلى هدايت و ضلالت انسانها به شمار مىرود؛ اگر انسان كسى را دوست داشته باشد تلاش مىكند به همان سمت و سويى حركت كند كه محبوب او حركت مىكند و همان اعمالى را انجام دهد كه محبوب او انجام مىدهد و اگر كسى فردى را دشمن بدارد سعى مىكند از راه دشمن دورى گزيند و تمام كارهايى را كه او انجام مىدهد، ترك نمايد.
دوستى اهلبيت «عليهمالسلام» و اولياى الهى موجب مىشود تا انسان، همچون محبوب خود اهل نماز و روزه، زكات، حج و ديگر اعمال خير گردد و به تمام آنچه آنان دستور دادهاند، عمل نمايد.
دشمنى با دشمنان خدا و اولياى الهى نيز باعث مىگردد انسان از غيبت، دزدى، حرام خوارى و معصيت الهى دورى گزيند و بدين وسيله به خدا نزديكتر گردد.
برخى مىگويند: دوست داشتن اولياى الهى امرى پسنديده و قابل قبول است؛ اما دشمنى چرا؟ دشمنى نوعى خشونت است و از خشونت بايد پرهيز كرد؛ زيرا اساسا اسلام دين رأفت، صلح و مهربانى است و با خشونت و دشمنى مخالف است؛ لذا انسان بايد با همگان دوست و مهربان باشد؛ هر چند آن فرد دشمن انسان يا دشمن خدا و اولياى الهى باشد!
در ردّ اين باور بايد گفت: چنين عقيدهاى هم با عقل مخالف است و هم شريعت اسلام آن را مردود مىشمارد؛ زيرا برخى امور در دنيا ضد يكديگر و با هم متناقض هستند؛ خدا و شيطان، حق و باطل، معصيت و اطاعت و امثال اين موارد در مقابل يكديگر قرار دارند؛ در قلبى كه خدا آمد، شيطان جاى ندارد و در قلبى كه شيطان آمد خدا جاى ندارد؛ آنجا كه اطاعت است عصيان نيست و آنجا كه عصيان و گناه است، اطاعت معنا ندارد. انسان نمىتواند دو امر ضد و مقابل يكديگر را در يك نقطه جمع نمايد.
بنابراين، كسى كه محبت و دوستى خدا و اولياى او را داشته باشد، نمىتواند با دشمنان خدا و اولياى او نيز دوست باشد و كسى كه با دوستان خدا و اولياى او دشمنى دارد نمىتواند با دوستان خدا دوست باشد و به آنان محبت و عشق بورزد؛
در نتيجه، كسانى كه مىگويند ما مىتوانيم بين اين دو امر جمع كنيم و با هر دو بسازيم و روى همين جهت، روزى بر سر سفره مؤمن و گاه بر سر سفره منافق و حرام خوار مىنشينند، اينها در واقع دروغ مىگويند؛ نه دوستى و ايمان اينان دوستى واقعى است و نه دشمنى اينان دشمنى حقيقى است. كسى كه ادعاى دوستى خدا و دوستان او را دارد، حق ندارد با دشمنان خدا و كسانى كه به طور علنى معصيت خدا مىكنند و به فسق و فجور مشهور هستند، دوست شود.
استاد شهيد مطهرى (ره) در كتاب «جاذبه و دافعه على «عليهالسلام» مطالب جالبى در اين باره آورده است.
ايشان مردم را، به طور عموم به سه دسته تقسيم نموده، مىنويسد:
چنان با نيك و بد خو كن كه بعد از مردنت «عُرفى»
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند
برخى خيال مىكنند كه حُسن خُلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز «اجتماعى بودن» همين است كه انسان همه را با خود دوست كند و با همه بجوشد، اما اين براى انسان هدفدار و مسلكى كه فكر و ايدهاى را در اجتماع تعقيب مىكند و تنها به منفعت خود نمىانديشد، ميسر نيست؛ چنين انسانى خواه ناخواه يك رو، قاطع و صريح است، مگر آنكه منافق و دو رو باشد؛ زيرا همه مردم به يك گونه فكر نمىكنند و يك احساس ندارند؛ در بين مردم دادگر هست، ستمگر هم هست، خوب هم هست، بد هم هست، اجتماع منصف دارد، متعدّى دارد، عادل دارد، فاسق دارد و آنها همه نمىتوانند يك نفر آدم كه هدفى را به طور جدى تعقيب مىكند و خواه ناخواه با منافع بعضى از آنها تصادم پيدا مىكند، را دوست داشته باشند. تنها كسى موفق مىشود دوستى طبقات مختلف و صاحبان ايدههاى مختلف را جلب كند كه متظاهر و دروغگو باشد و با هر كسى مطابق ميلش رفتار كند و سخن بگويد.
البته دوست داشتن اولياى الهى و اهلبيت «عليهمالسلام» و دشمنى با دشمنان آنان بايد براى خدا و در راه احياى ارزشهاى دينى و اسلامى باشد، نه براى انگيزههاى ديگر؛ لذا اگر كسى بر اساس انگيزههاى مادى و دنيوى دوستان خدا را دوست بدارد و از دشمنان آنان بيزارى بجويد ارزشى ندارد. از اين رو، در روايات فراوانى كه به اين موضوع اشاره شده بر روى موضوع «الحب فى اللّه و البغض فى اللّه»؛ يعنى دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا تأكيد شده است.
تبرّى؛ يعنى برائت جستن و دشمنى كردن با دشمنان اهلبيت و تمام دشمنان خدا و اولياى الهى؛ به اين معنى كه مؤمن و شيعه واقعى اهلبيت وظيفه دارد اهلبيت «عليهمالسلام» و تمام اوليا و دوستان خدا را دوست بدارد و با دشمنان اهلبيت و دشمنان خدا دشمنى ورزد و از آنان تبرّى جويد.
محبت اولياى الهى و تبرّى از دشمنان خدا از عقايد و اصولى است كه تنها به شيعه يا مسلمانان اختصاص ندارد؛ بلكه يكى از اصول مسلم و ثابت در تمام اديان الهى است كه در آيات و روايات مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است.
قرآن كريم مىفرمايد:
«لا يَتَّخِذِ المؤمِنونَ الكفِرينَ اَولياءَ مِن دونِ المؤمِنين»؛ «افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را (به عنوان) دوست و سرپرست خود انتخاب كنند».
در آيات ديگرى مىفرمايد:
«يا اَيُّهَا الذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّى و عَدُوَّكُم اَولياءَ تُلقونَ اِليهِم بِالمَودَّةِ و قَد كَفَروا بِما جاءَكُم مِنَ الحَقِّ... و مَن يَفعلهُ مِنكُم فَقَد ضَلَّ سَواءَ السَّبيل»؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، دشمن من و دشمنان خود را دوست نگيريد، شما نسبت به آنان اظهار محبت مىكنيد در حالى كه آنها به آنچه از سوى حق براى شما آمده كافر شدهاند و هر كس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده است».
اهلبيت «عليهمالسلام» كاملترين مصاديق اولياى الهى
چنان كه در ابتداى بحث اشاره شد، محبت به دوستان خدا و تبرى جستن از دشمنان خدا يكى از اوصاف شيعه و بلكه يكى از تكاليف واجب هر مسلمان است؛ زيرا طبق تعاليم قرآن و سنت بر هر فرد مسلمان لازم است كه به اولياى الهى و دوستان خدا محبت ورزد و از دشمنان خدا برائت جويد؛ اما در ميان اولياى الهى، اهلبيت «عليهمالسلام» مصداق اكمل و اتم اولياى الهى و دوستان خدا هستند كه بر همه مسلمانان واجب است نسبت به آنان محبت ورزند و از دشمنان آن بيزارى جويند.محبت به اهلبيت «عليهمالسلام» و بيزارى از دشمنان آنان از چنان اهميتى برخوردار است كه خدا و رسول او علاوه بر اين كه به طور كلى مسلمانان را نسبت به محبت ورزيدن به دوستان خدا سفارش كردهاند به طور خاص نيز نسبت به دوستى و محبت به اهلبيت او فرمان دادهاند.
خداوند در آيه 23 شورى خطاب به پيامبر اسلام «صلى الله عليه و آله» مىفرمايد:
«قُل لا اسئَلُكُم عَلَيهِ اجرا اِلاّ المَوَدَّةِ فِى القُربى و مَن يَقتَرِف حَسَنةً نَزِد لَهُ فيها حُسنا اِنَّ اللهَ غَفورٌ شَكور»؛ «اى پيامبر! [به مسلمانان] بگو: من هيچ اجر و مزدى در مقابل رسالتم از شما نمىخواهم، جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس كار نيكى انجام دهد بر نيكىاش مىافزاييم؛ چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».
وقتى اين آيه نازل شد اصحاب پيامبر «صلى الله عليه و آله» به آن حضرت گفتند:
«يا رسول اللّه! مَن قَرابَتُك؟ مَن هُؤلاءِ الَّذينَ وَجَبتَ عَلَينا مَوَدَّتُهُم؟ قال: عَلِىُّ و فاطِمَةُ و ابناهُما و قالَها ثَلاثا»؛ «هنگامى كه آيه قل لا اسئلكم نازل شد، گفتند: «اى رسول خدا!» خويشاوندان تو كه محبت آنها بر ما واجب است چه كسانى هستند؟». پيامبر «صلى الله عليه و آله» فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آنان و اين سخن را سه بار تكرار فرمود».
اين كه پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» سه مرتبه نام على و فاطمه و دو فرزند آنان را تكرار مىكند براى اين است كه مسلمانان گمان نكنند كه اهلبيت پيامبر همسران آن حضرت يا ديگران هستند؛ چنان كه برخى از علماى اهلسنت با چشمپوشى از اين روايت و امثال آن همسران پيامبر و برخى خويشاوندان ديگر آن حضرت را نيز از اهلبيت پيامبر و مصداق اين آيه شمردهاند.
در روايتى ديگر كه شيعه و اهلسنت آن را نقل كردهاند، پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرمود: «اَساسُ الاسلامِ حُبِّى وَ حُبُّ اَهلِ بَيتِى»؛ «اساس و زيربناى اسلام محبت من و اهلبيت من است».
همچنين زمخشرى، فخر رازى و قرطبى - از علما و مفسران بزرگ اهلسنت - در كتب تفاسير خود آوردهاند كه پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرمود:
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است».
«آگاه باشيد! هر كس با دوستى آل محمد بميرد، آمرزيده مرده است».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، با توبه مرده است».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، با ايمان كامل از دنيا رفته است».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، عزرائيل و سپس نكير و منكر او را به بهشت مژده مىدهند».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، او را آن گونه به بهشت مىبرند كه عروس را به خانه شوهر مىبرند».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، دو درب از قبرش به [سوى] بهشت باز مىشود».
«آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، خداوند قبر او را زيارتگاه ملائكه رحمت قرار مىدهد».
در روايتى ديگر نيز آن حضرت فرمود:
«لَو أنَّ عَبدا عَبدَ اللّهَ بَينَ الصَّفا و المَروَةِ، اَلفَ عامٍ، ثُمَّ اَلفَ عامٍ، ثُمَّ اَلفَ عامٍ حتّى يَصيرَ كَالشَّنِّ البالى ثُمَّ لَم يُدرِك مَحَبَّتَنا اَكبَّهُ اللّهُ عَلى مَنخَريهِ فِى النّارِ، ثُمَّ تَلا: «قُل لا اسئَلُكُم»»
«اگر بندهاى خدا را سه هزار سال ميان صفا و مروه عبادت كند تا همچون مشك كهنه گردد، اما محبت ما خاندان را نداشته باشد، خداوند او را با صورت در آتش خواهد افكند. سپس آيه «قل لا اَسئلُكُم...» را تلاوت نمود».
بر اساس آيه و روايات مذكور، محبت به اهلبيت پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» نه تنها بر شيعيان، بلكه بر اهل سنت و تمام فرقههاى اسلامى واجب است و آنها نيز موظفند كه به على و فاطمه و فرزندان آنان «عليهمالسلام» محبت بورزند.
به همين دليل مىبينيم كه بسيارى از بزرگان اهلسنت اين عشق و ارادت درونى خود را به اهلبيت پيامبر «صلى الله عليه و آله» مخفى نكرده و آن را در موارد مختلف ابراز و اظهار نمودهاند كه از جمله اين افراد مىتوان از «شافعى» - رئيس فرقه شافعيه اهلسنت - ياد كرد كه در اشعار زيادى كه از او نقل گرديده، اين اظهار ارادت و محبت خود را نمايان نموده است. وى در يكى از اشعارش مىگويد:
«اى سوارى كه عازم حج هستى! در آن جا كه در نزديكى منى ريگ براى رمى جمرات جمع مىكنند و همه مردم جمع مىشوند، به آنان كه در مسجد خيف مشغول عبادتند و آنان كه در حال حركت هستند فرياد بزن و نيز فرياد بزن به هنگام سحرگاه كه حاجيان همچون رود فرات از مشعر به سوى منى در حركتند، فرياد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد رفض و ترك است، پس اى جن و انس! شهادت بدهيد كه من رافضى هستم».
بيت اخير شعر شافعى اشاره به لقبى دارد كه برخى از اهلسنت به شيعه نسبت داده و شيعه را «رافضيه» مىنامند؛ يعنى فرقهاى كه سنت پيامبر «صلى الله عليه و آله» را رها كرده و روش ديگرى را براى خويش برگزيدهاند.
وى در شعرى ديگر مىگويد:
يا اهلَ بَيتِ رَسولِ اللّهِ حُبُّكُم
فَرضُ مِنَ اللّهِ فِى القُرآنِ أنزَلَهُ
كَفاكُم مِن عَظيمِ القَدرِ أنَّكُم
مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ
«اى اهلبيت رسول خدا! محبت شما از جانب خدا واجب شده و در قرآن نازل شده است؛ در عظمت قدر و منزلت شما همين بس است كه اگر كسى در نمازش بر شما درود نفرستد نمازى برايش نيست».
بيت اوّل شعر فوق، اشاره به مفاد همان آيه مودت دارد كه خداوند در آن محبت آل محمد را مزد رسالت آن حضرت دانسته و آن را بر همگان واجب نموده است.
بيت دوم اشاره به ذكر «صلوات» در تشهد هر نماز دارد كه وى نيز همانند شيعه معتقد است كه گفتن اين ذكر در تشهد هر نماز واجب است و هر كس عمدا آن را ترك نمايد، نمازش باطل است.
چرا دوستى و دشمنى؟
چرا انسان بايد اولياى الهى و اهلبيت «عليهمالسلام» را دوست داشته باشد و دشمنان خدا و اهلبيت «عليهمالسلام» را دشمن دارد و از آنان بيزارى بجويد؟چرا در آيات و روايات اين قدر به تولى و تبرى اهميت داده شده، به گونهاى كه مهمترين دستگيره ايمان و اساس اسلام دانسته شده است و حتى در برخى روايات از نماز و روزه و زكات و جهاد در راه خدا بالاتر دانسته شده است؟
آنچه در پاسخ به اين سؤالات مىتوان گفت، اين است كه حب و بغض، خمير مايه و محور اصلى هدايت و ضلالت انسانها به شمار مىرود؛ اگر انسان كسى را دوست داشته باشد تلاش مىكند به همان سمت و سويى حركت كند كه محبوب او حركت مىكند و همان اعمالى را انجام دهد كه محبوب او انجام مىدهد و اگر كسى فردى را دشمن بدارد سعى مىكند از راه دشمن دورى گزيند و تمام كارهايى را كه او انجام مىدهد، ترك نمايد.
دوستى اهلبيت «عليهمالسلام» و اولياى الهى موجب مىشود تا انسان، همچون محبوب خود اهل نماز و روزه، زكات، حج و ديگر اعمال خير گردد و به تمام آنچه آنان دستور دادهاند، عمل نمايد.
دشمنى با دشمنان خدا و اولياى الهى نيز باعث مىگردد انسان از غيبت، دزدى، حرام خوارى و معصيت الهى دورى گزيند و بدين وسيله به خدا نزديكتر گردد.
برخى مىگويند: دوست داشتن اولياى الهى امرى پسنديده و قابل قبول است؛ اما دشمنى چرا؟ دشمنى نوعى خشونت است و از خشونت بايد پرهيز كرد؛ زيرا اساسا اسلام دين رأفت، صلح و مهربانى است و با خشونت و دشمنى مخالف است؛ لذا انسان بايد با همگان دوست و مهربان باشد؛ هر چند آن فرد دشمن انسان يا دشمن خدا و اولياى الهى باشد!
در ردّ اين باور بايد گفت: چنين عقيدهاى هم با عقل مخالف است و هم شريعت اسلام آن را مردود مىشمارد؛ زيرا برخى امور در دنيا ضد يكديگر و با هم متناقض هستند؛ خدا و شيطان، حق و باطل، معصيت و اطاعت و امثال اين موارد در مقابل يكديگر قرار دارند؛ در قلبى كه خدا آمد، شيطان جاى ندارد و در قلبى كه شيطان آمد خدا جاى ندارد؛ آنجا كه اطاعت است عصيان نيست و آنجا كه عصيان و گناه است، اطاعت معنا ندارد. انسان نمىتواند دو امر ضد و مقابل يكديگر را در يك نقطه جمع نمايد.
بنابراين، كسى كه محبت و دوستى خدا و اولياى او را داشته باشد، نمىتواند با دشمنان خدا و اولياى او نيز دوست باشد و كسى كه با دوستان خدا و اولياى او دشمنى دارد نمىتواند با دوستان خدا دوست باشد و به آنان محبت و عشق بورزد؛
در نتيجه، كسانى كه مىگويند ما مىتوانيم بين اين دو امر جمع كنيم و با هر دو بسازيم و روى همين جهت، روزى بر سر سفره مؤمن و گاه بر سر سفره منافق و حرام خوار مىنشينند، اينها در واقع دروغ مىگويند؛ نه دوستى و ايمان اينان دوستى واقعى است و نه دشمنى اينان دشمنى حقيقى است. كسى كه ادعاى دوستى خدا و دوستان او را دارد، حق ندارد با دشمنان خدا و كسانى كه به طور علنى معصيت خدا مىكنند و به فسق و فجور مشهور هستند، دوست شود.
استاد شهيد مطهرى (ره) در كتاب «جاذبه و دافعه على «عليهالسلام» مطالب جالبى در اين باره آورده است.
ايشان مردم را، به طور عموم به سه دسته تقسيم نموده، مىنويسد:
دسته اول:
كسانى هستند كه نه دوستى دارند و نه دشمنى؛ همچون گوسفندى كه غذايى مىخورد. خوابى مىرود، موجوداتى بىارزش و انسانهايى پوچ و ميان تهى هستند؛ زيرا انسان به دوست نياز دارد و هم مىتوانيم بگوييم كه نياز دارد كه دشمن بدارد و او را نيز دشمن بدارند. مردمى كه جاذبه دارند، اما دافعه ندارند با همه مىجوشند و گرم مىگيرند و همه مردم و همه طبقات را مريد خود مىكنند، در زندگى همه كس آنها را دوست دارد و كسى منكر آنان نيست، وقتى هم كه بميرند مسلمان با زمزمشان مىشويد و هندو بدن آنها را مىسوزاند:چنان با نيك و بد خو كن كه بعد از مردنت «عُرفى»
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند
برخى خيال مىكنند كه حُسن خُلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز «اجتماعى بودن» همين است كه انسان همه را با خود دوست كند و با همه بجوشد، اما اين براى انسان هدفدار و مسلكى كه فكر و ايدهاى را در اجتماع تعقيب مىكند و تنها به منفعت خود نمىانديشد، ميسر نيست؛ چنين انسانى خواه ناخواه يك رو، قاطع و صريح است، مگر آنكه منافق و دو رو باشد؛ زيرا همه مردم به يك گونه فكر نمىكنند و يك احساس ندارند؛ در بين مردم دادگر هست، ستمگر هم هست، خوب هم هست، بد هم هست، اجتماع منصف دارد، متعدّى دارد، عادل دارد، فاسق دارد و آنها همه نمىتوانند يك نفر آدم كه هدفى را به طور جدى تعقيب مىكند و خواه ناخواه با منافع بعضى از آنها تصادم پيدا مىكند، را دوست داشته باشند. تنها كسى موفق مىشود دوستى طبقات مختلف و صاحبان ايدههاى مختلف را جلب كند كه متظاهر و دروغگو باشد و با هر كسى مطابق ميلش رفتار كند و سخن بگويد.
دسته دوم:
مردمى هستند كه دافعه دارند، اما جاذبه ندارند؛ دشمن سازند، اما دوست ساز نيستند؛ اينها نيز افراد ناقصى هستند و اين دليل بر اين است كه فاقد خصايص مثبت انسانى هستند؛ زيرا اگر از خصايص انسانى بهرهمند بودند گروهى - هر چند اندك - طرفدار و علاقمند داشتند؛ زيرا در ميان مردم همواره آدم خوب وجود دارد؛ هر چند عددشان كم باشد، قهرا كسى كه همه دشمن او هستند خرابى از ناحيه خود اوست و الاّ چگونه ممكن است در روح انسان خوبىها وجود داشته باشد ولى انسان هيچ دوستى نداشته باشد.دسته سوم:
مردمى كه هم جاذبه دارند و هم دافعه، انسانهاى با مسلكى كه در راه عقيده و مسلك خود فعاليت مىكنند؛ گروههايى را به سوى خود مىكشند، در دلهايى به عنوان محبوب و مراد جاى مىگيرند و گروههايى را هم از خود دفع مىكنند و مىدانند هم دوست سازند و هم دشمن ساز، هم موافق پرور و هم مخالف پرور».البته دوست داشتن اولياى الهى و اهلبيت «عليهمالسلام» و دشمنى با دشمنان آنان بايد براى خدا و در راه احياى ارزشهاى دينى و اسلامى باشد، نه براى انگيزههاى ديگر؛ لذا اگر كسى بر اساس انگيزههاى مادى و دنيوى دوستان خدا را دوست بدارد و از دشمنان آنان بيزارى بجويد ارزشى ندارد. از اين رو، در روايات فراوانى كه به اين موضوع اشاره شده بر روى موضوع «الحب فى اللّه و البغض فى اللّه»؛ يعنى دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا تأكيد شده است.
پي نوشت :
1. سوره آل عمران (3) آيه 28.
2. سوره ممتحنه (60) آيه 1.
3. الكشّاف، ج 4، ص 220 - 221؛ مجمع البيان، ج 9 - 10، ص 43.
4. شرح الاخبار، ج 3، ص 515؛ كنز العمال، ج 12، ص 105 و ج 13، ص 645.
5. الكشاف، ج 4، ص 220؛ التفسير الكبير، ج 27، ص 165 - 166؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 16، ص 23.
6. بحارالانوار، ج 23، ص 230؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 203.
7. فخر رازى، التفسير الكبير، ج 27، ص 166؛ الام، ج 1، ص 14؛ نظم درر السمطين، ص 111.
8. ينابيع المودة، ج 2، ص 434.
9. جاذبه و دافعه على «عليهالسلام»، ص 22- 28 (با اندكى تصرف).
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}