نویسندگان: دكتر اصغر منتظر القائم (1)
فاطمه جعفری (2)
 

چكیده:

سلامت معنوی جامعه علوی به مفهوم ارتباط سالم انسان با عالم معنا و حركت او در مسیر قرب الهی با ابزار توحید و معاد باوری، وارستگی و بندگی خداوند است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) تمدنی متعالی پایه ریزی كرد كه هدف آن نجات انسان در تمامی عرصه‌های مادی و معنوی، بود. تمدن علوی كه در حقیقت استمرار تمدن نبوی است جلوه‌ای كامل از تمدن عظیم قرآنی می‌باشد. و تا كنون بدیل و جایگزینی نداشته است.، چرا كه پدیده‌ای الهی است كه با مهندسی نظام هستی هماهنگ است و امیرالمومنین علی (علی السلام) آن را در یك فرایند، نظام سازی و دولت سازی عملیاتی نموده است. از آن جای كه نظام سازی همه جانبه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر محوریت كتاب خدا و سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) است بنیادی معنوی دارد و نظام سازی اجتماعی ایشان نیز از این قاعده مستثنی نیست. این پژوهش با روش توصیفی، تحلیلی و از دریچه نهج البلاغه به بررسی آسیب‌های توسعه‌ی معنویت در جوامع اسلامی پرداخته است. و حاصل آن مؤلفه‌های: ترك معنویت و عبودیت، جدایی از پیشوای معنوی (انسان كامل)، مادی شدن نگرش دینی، انقطاع معنویت، دین در خدمت بشر، معنویت منهای عقلانیت، تجمل گرایی، فقر مادی و معنوی است.

مقدمه:

سلامت زندگی انسان همیشه از سوی عوامل مخرب فردی و اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، تهدید می‌شود، گاهی این عوامل به بدن و سلامت جسمانی آسیب می‌رسانند، كه در این صورت بهداشت جسمی و مباحث علوم پزشكی مطرح می‌شود. گاه دیگر عوامل آسیب‌زای روانی هستند كه موضوع بهداشت روانی را عنوان می‌كند و دانش روانشناسی به آن رسیدگی می‌كند. اما نوع دیگری از عوامل آسیب‌زا هستند كه اندیشه‌های معنوی، باورها، اخلاق و ارزش‌های انسانی را تهدید می‌كنند و این وظیفه‌ی دولت‌هاست كه حقوق انسان‌ها را در ابعاد معنوی محترم بشمارند و به كسی اجازه ندهند كه راه شكوفایی معنوی مردم را مسدود كند و نیازهای معنوی آنها برای ارضای خودپرستی دیگران هزینه شود. اگر چه مردم غرق گناه و غفلت باشند، حقوق معنوی آنها محفوظ است و كسی حق تعرض به آن را ندارد. جامعه هر چه قدر هم كه در فساد غوطه ور باشد، حق دارد كه امكان تشخیص و تمایز میان عرفان و عصیان و فرصت بازگشتن به سوی خداوند را داشته باشد (مظاهری سیف: 1390: 85) در حوزه آسیب‌های وارده بر پیكر معنویت مقاله ابتذال در معنویت (خودشیفتگی معنوی) نوشته حجة الاسلام حمزه شریفی دوست، در پایگاه اینترنتی عرفان‌های نوظهور و مقاله راهكارها و مدل‌های توسعه‌ی معنویت اسلامی نوشته حمیدرضا مظاهری سیف در فصلنامه تخصصی اخلاق شماره 13 و 14یافت شد ولی مقاله، کتاب یا تحقیقی که به آسیب‌های معنوی جامعه از منظر نهج البلاغه پرداخته باشد یافت نشد. این نوشتار برآن است كه به بررسی این آسیب‌ها از منظر امیرالمومنین (علیه السلام) در نهج البلاغه بپردازد.

مفهوم‌شناسی سلامت، معنویت، سلامت معنوی:

سلامت به معنای بی‌عیب شدن، امنیت، رهایی یافتن، رستگاری، عافیت، نجات، خلاص شدن از بیماری، شفا، صلح و آرامش می‌باشد. (عمید:1372، 1226) از نظر ابن سینا صحت و سلامت ملكه یا حالتی است كه هر یك از جوارح و اعضای انسانی كار مربوط به خود را درست انجام دهند. (تهانوی:1996، 1026) سازمان جهانی بهداشت در تعریف سلامت چنین می‌گوید: «سلامت عبارت است از تأمین رفاه كامل جسمی، روانی و اجتماعی، نه فقط نبودن بیماری و نقص عضو، به این ترتیب كسی كه صرفاً بیماری جسمی نداشته باشد، نمی‌توان فرد سالمی دانست؛ بلكه شخص سالم كسی است كه از سلامت روح نیز برخوردار بوده و از نظر اجتماعی نیز در آسایش باشد. (طاهری: 1388)
«معنویت حاكی از تمایل روحی انسان برای جستجوی معنای زندگی از طریق ارتباط با امر قدسی است» (حسنی بافرانی: 1392: 449) و معنوی چیزی است که منسوب به معنی، باطنی و حقیقی است. (عمید:1372، 1226)«امروزه طیف وسیعی از تعاریف برای معنویت وجود دارد. از عالی‌ترین رابطه انسانی تا جستجوی یك معنای وجودی، تا بعد متعالی انسان، تا نظرات و رفتارهای شخصی كه حس تعلق به یك بعد متعالی یا چیزی فراتر از خود را بیان می‌كند. (دماری:1388، 76) «این واژه از كلمه لاتین spiritus به منی نفس از ریشه spirare به معنی دمیدن با نفس كشیدن می‌آید. در ترجمه‌های لاتین عهد جدید spiritualis شخص معنوی كسی است كه زندگی‌اش تحت امر یا نفوذ روح القدس یا خداست.» (ولف:1386، 38)
سلامت معنوی در لغت به مفهوم امنیت حقیقی، آرامش باطنی (روح) و اصطلاحاً به حالتی گفته می‌شود كه فرد یا جامعه از ارتباطی سالم با عالم معنی و حیات حقیقی برخوردار باشند. (امیدواری،1387، 17) تاریخچه سلامت معنوی در اسلام با تاریخ اسلام و نزول وحی عجین است. «از نظر قرآن، معنویت پایه تكامل است» (مطهری:1377: 258) در فرهنگ قرآن خاستگاه سلامت معنوی قلب است و تعابیر قرآنی حیات طیبه (مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی? وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً نحل:97) و قلب سلیم (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ صافات: 84) از مصادیق آن است. سلامت معنوی در فرهنگ اسلامی یك نگاه زیرساختی، حد اكثری و غیر ابزاری است و در عرض سلامت جسمی، دربرگیرنده تمام ابعاد زندگی است. در این نگاه درمان جسمی بیماران فقط یك بعد از سلامت معنوی است و در واقع سلامت معنوی در خدمت همه ابعاد سلامت جامعه است. و جدای از آن دارای هویت و شخصیت مستقل است.
(ابوالقاسمی:1391: 45) در الهیات اسلامی رابطه معنویت و سلامت به نحوی كامل مضبوط و ثبت است. براساس معرفت اسلامی معنویت گوهر اصلی دینداری، پایه سلامتی جسم و روح و زیربنای عبادات و روابط اجتماعی است. (محقق داماد:1389:41) بر پایه فرهنگ انسان ساز اسلامی آلودگی به گناه و رذالت‌های اخلاقی و باصطلاح بیماری دل در مقابل تقوای دل و سلامت معنوی مطرح است و انسان سالم در تعریف اسلامی آن علاوه بر معیارهای شناخته شده مجامع علمی روز، آراسته به آرایه‌های معنوی و به دور از آلودگی‌های روحی و از جمله گناه است. (اصفهانی:1384 :419)

آسیب‌شناسی و هشدارهای امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به بیماری‌های معنوی جامعه:

1-ترك عبودیت

عبودیت، هدف خلقت است (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ. ذاریات/56) اساسی‌ترین اقدام امام علی علیه السلام نیز تصحیح بینش نسبت به خالق، خود و طبیعت برای رسیدن به مقام عبودیت است. اولین قدم در معنویت علوی اعتقاد به مدیریت سیستمی هستی و وحدت نظام هستی، پذیرش موجودی برتر و تأثیرگذار تام در زندگی انسان و عالم هستی است. امیرالمؤمنین علیه السلام با تكیه بر اصل معناداری زندگی و در پرتو خداباوری، تحقق معنای واقعی زندگی را، تنها در راستای طرح هدفمند آفرینش كه طرحی الهی است، به رسمیت می‌شناسد.
در اندیشه سرشار از معنویت علوی نظام هستی یك نظام احسن، تحت تربیت خداوند و فرمانبردار و در خدمت انسان است: أَلّا وَإنَّ الاَرضَ الَّتی تُقِلُّكُم، وَالسَّماءَ الَّتی تُظِلكُم، مُطیعَتَانِ لِرَبِّكُم، وَمَا أَصبَحَتا تَجوُدانِ لَكُم بِبَرَكَتِهِما تَوَّجُعا! لَكُم، وَلَا زُلفَةً إلَیكُم، وَلَا لِخَیرِ تَرجُوَانِهِ مِنكُم، وَلكِنَ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِكُم فَأَطَاعَتَا، وَأُقِیمَتَا عَلَی حُدودِ مَصَالِحِكُم فَقَامَتَا.
آگاه باشید، زمینی كه شما را بر پشت خود می‌برد، و آسمانی كه بر شما سایه می‌گستراند، فرمانبردار پروردگارند، و بركت آن دو به شما نه از روی دلسوزی یا برای نزدیك شدن به شما، و نه به امید خیری است كه از شما دارند، بلكه آن دو، مأمور رساندن منافع به شما بوده، اوامر خدا را اطاعت كردند، به آنها دستور داده شد كه برای مصالح شما قیام كنند و چنین كردند. (دشتی: 1388: خ 143)
امام علی (علیه السلام) ترك عبودیت خداوند و غفلت و فراموشی از تنها مدبر امور را تهدیدی جدی برای سلامت معنوی جامعه معرفی می‌كند زیرا این رویكرد كه حاصل پیروی از هوای نفس است منجر به دنیوی گری و دنیا طلبی، عجب، ریا، خودمحوری و جهل شده و سلامت معنوی امت اسلامی را دچار آسیب می‌كند:
ومن عشِق شیئاً أُعشی بصره، وَأمرض قلبه، فهو ینظُر بِعینٍ غیرِصحیحةٍ. و یسمع بأذنِ غیرِ سَمیعةٍ. قد خرقتِ الشهوات عقله و أماتتِ الدنیا قلبه، وولِهت علیها نَفسُه، فهو عبدٌ لها، و لِمن فی یدیهِ شیءٌ مِنها، حیثما زالت زال أِلیها، و حیثما أقبلت أقبل علیها؛ لا ینزجِر مِن اللهِ بِزاجِرٍ، و لا یتَعِظ مِنه بِواعِظٍ، و هو یری المأخوِذین علی الغِرّةٍ حیث لا أِقالة و لا رجعة، كیف نزل بِهم ما كانوا یجهلون، و جاءهم مِن فِراقِ الدنیا ما كانوا یأمنون، و قدِموا مِن الأخرةِ علی ما كانوا یوعدون. فغیرُ موصوفٍ ما نزل بِهم: اجتمعت علیهِم سكرة الموتِ و حسرة الفوتِ، ففترت لها أطرافهم، و تغیّرت لها ألوانَهم. (دشتی،1388: خ109)
هر كس به چیزی عشق ناروا ورزد، نابینایش می‌كند و قلبش را بیمار كرده با چشمی بیمار می‌نگرد و با گوشی بیمار می‌شنود. خواهش‌های نفس پرده عقلش را دریده دوستی دنیا دلش را میرانده است شیفته بی‌اختیار دنیا و برده آن است و برده كسانی است كه چیزی از دنیا در دست دارند دنیا به هر طرف برگردد او نیز برمی‌گردد و هر چه هشدارش دهند از خدا نمی‌ترسد. از هیچ پند دهنده‌ای شنوایی ندارد با اینكه گرفتار آمدگان دنیا را می‌نگرد كه راه پس و پیش ندارند و در چنگال مرگ اسیرند. می‌بیند كه آنها بلاهایی را كه انتظار آن را نداشتند بر سرشان فرود آمد و دنیایی را كه جاویدان می‌پنداشتند از آنها جدا شده و به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسید و آنچه برآنان فرود آید وصف ناشدنی است.
فَإِنَّ لِلطاّعَةِ أعلاَماً وَاضحَةً، وَسُبُلاً نَیِّرَةً، .... مَن نَكَبَ عَنهَا جَارَ عَنِ الحَقِ، وَ خَبَطَ فِی التَیِهِ، وَغَیَّرَ اللهُ نِعمَتَهُ، وَأحَلَّ بِهِ نِقمَتَهُ؛ همانا اطاعت خدا، نشانه‌های آشكار، و راه‌های روشن دارد كسی كه از دین سرباز زند، از حق روی گردان شده، و در وادی حیرت سرگردان خواهد گشت، كه خدا نعمت خود را از او گرفته، و بلاهایش را بر او نازل می‌كند. (دشتی:1388: ن30) امیرالمؤمنین علیه السلام شیطان را بزرگترین مانع رسیدن جامعه به كمال می‌داند زیرا شیطان به عنوان بزرگترین دشمن انسان سعی می‌كند انسان‌ها را از مسیر عبودیت الهی، دینداری و معنویت حقیقی دور و به سوی معنویت‌های انحرافی و عبودیت خود سوق دهد. حضرت امیر علیه السلام به این دشمنی شدید اشاره كرده می‌فرماید: (فَأَصبَحَ أَعظَمَ فِی دینِكُم حَرجاً وَ أورَی فِی دُنیَاكُم قدحاً مِنَ الذّینَ أَصبَحتُم لَهُم مُنَاصِبینَ وَعَلَیهِم مُتَألِّبینَ)
شیطان بزرگ‌‎ترین مانع برای دینداری، و زیانبارترین و آتش افروزترین فرد برای دنیای شماست شیطان از كسانی كه دشمن سرسخت شما هستند و برای در هم شكستنشان كمر بسته‌اید خطرناك‌تر است. (دشتی:1388: خ192)

2- جدایی از پیشوای معنوی (انسان كامل)

عامل پایداری معنویت در دین، حضور انسان‌هایی است كه واسطه‌ی فیض بین خدا و خلق خدا باشند، غفلت از این مسئله عامل ایجاد بینش مادی می‌شود پذیرفتن ولایت خدای واقعی و پیرو آن، ولایت انسان‌های معصومی كه واسطه‌ی فیض‌اند، موجب می‌شود كه «سادگی» و «بندگی» وارد زندگی‌ها شود و این دو عامل جدایی معاویه از علی علیه السلام و جدایی دین مادی شده از دین معنوی است. (طاهرزاده:1390: 83) مادی شدن، به حاشیه رفتن و جدایی دین از دنیا نتیجه حكومت افراد غیردینی و دنیاگرا بر جامعه است. توده مردم نیز در چنین حكومتی همراه حاكمان خود می‌شوند زیرا: إِنَّما اَلنَاسُ مَعَ اَلمُلُوكِ.»
امیرالمؤمنین (علیه السلام) كه شاهد استحاله دین در جامعه و استفاده ابزاری از آن است زبان به شكوه گشوده و می‌فرماید: أَمّا وَاللهِ لَقَد تَقَمَّصَها فُلَانٌّ وَإِنَّهُ لیَعلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنهَا مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الَّرَّحَی. آگاه باشید به خدا سوگند ابابكر، جامه خلافت را برتن كرد، در حالی كه می‌دانست جایگاه من نسبت به حكومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب كه دور آن حركت می‌كند. (دشتی:1388: خ3)
«بدون اشكال مرجع ضمیر تَقَمَّصَها خلافت است و تعبیر به «قمیص» (پیراهن) شاید اشاره به این نكته باشد كه او از مسأله خلافت به عنوان پیراهنی برای پوشش و زینت خود بهره گرفت در حالی كه این آسیاب عظیم، نیاز به محور نیرومندی دارد كه نظام آن را در حركت شدیدش حفظ كند و از انحراف بازدارد و در نوسانات و بحرانها، حافظ آن باشد و به نفع اسلام و مسلمین بچرخد. آری خلافت پیراهن نیست: سنگ آسیای گردنده جامعه است: خلافت نیاز به محور دارد، نه این كه كسی او را برتن كند و پوشش خود قرار دهد.» (مكارم شیرازی:1386: 323)
و در جایی دیگر برخی نخبگان، فعالان سیاسی و فرهنگی جامعه را كه با تفسیر به رأی و بدعت در دین، جنبه الهی آن را در جامعه كم رنگ می‌كنند عالم نمای گمراه كننده و مرده‌ای در میان زندگان معرفی می‌كند:
آخَرُ تَسَمَّی عَالِماً وَلَیسَ بِهِ فَاقتَبَسَ جَهَائلَ مِن جُهالٍ وَ أَضالِیلَ مِن ضُلَّالٍ وَنَصَبَ لِلناسِ أَشرَاكاً مِن حَبَائِلِ غُرورٍ وَقَولِ زُورٍ قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلَی آرَائِهِ وَ عَطَفَ الحَقَّ عَلَی أَهوَائِهِ یُوَمِنُ (النّاسَ) مِنَ العَظائِمِ وَ یُهَوِّنُ كَبیرَ الجَرائِمِ یَقوُل أَقِفُ عِندَ الشُّبَهاتِ وَفیهَا وَقَعَ وَیَقوُلُ أَعتَزِلُ البِدَعَ وَبَینَهُا اضطَجَعَ فَالصُّورةُ صورَةُ إنسانٍ وَ القَلبُ قَلبُ حَیَوَانٍ لَا یَعرِفُ بَابَ الهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَابَابَ العَمَی فَیَصُدَّ عَنهُ وَ ذلِكَ مَیِتُ الَأَحیاءِ.
و دیگری كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بی‌بهره است، یك دسته از نادانی‌ها را از جمعی نادان فراگرفته، و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام‌هایی از طناب‌های غرور و گفته‌های دروغین برسر راه مردم افكنده، قرآن را بر امیال و خواسته‌های خود تطبیق می‌دهد، و حق را به هوس‌های خود تفسیر می‌كند. مردم را از گناهان بزرگ ایمن می‌سازد، و جرائم بزرگ را سبك جلوه می‌دهد. ادّعا می‌كند از ارتكاب شبهات پرهیز دارد امّا در آنها غوطه می‌خورد. می‌گوید: از بدعت‌ها دورم، ولی در آنها غرق شده است. چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حیوان درنده است، راه هدایت را نمی‌شناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمی‌داند كه از آن بپرهیزد، پس مرده‌ای است در میان زندگان. (دشتی:1388:خ87) بیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این مورد، با گروهی از صیادان جوامع است كه دام‌های مخصوصی برای صید ساده لوحان تهیه می‌كنند. گروه‌های بسیار فراوانی وجود دارند كه امتیازات و تكیه گاه‌های دیگری را، كه مردم آن‌ها را پذیرفته‌اند، به صورت تورهای متنوع در می‌آورند و برای وصول به مقاصد حیوانی خود، آن‌ها را پیش پای ساده لوحان می‌گسترانند. علم، فلسفه، هنر، سیاستمداری، قضا حتی منش عرفان به خود بستن، همه و همه‌ی این‌ها، با كمیت‌ها و كیفیت‌های گوناگون، در شرایط مختلف، وسایلی برای شكار بینوایان بی‌اطلاع بوده است صیادان نابكار انسان‌ها، با چنین ادعایی كه ما هرگز مرتكب شبهات هم نمی‌شویم، در پی منصرف كردن ذهن مردم از توجه به گناهان صریحی كه آنان مرتكب می‌شوند، هستند. آنان داخل كردن آن چه را كه از دین نیست، در دین و خارج كردن آن چه را كه از دین است، (بدعت) منكر می‌شوند و خود را از این وقاحت تبرئه می‌كنند. در صورتی كه دین، به معنای حقیقی آن از دیدگاه آنان دور است و آن چه كه برای آنان اصالت و اهمیت دارد، دكان خودفروشی و دامی است كه در پیش پای مردم می‌گسترانند. از این رو، توجه و اهمیتی به آن نمی‌دهند كه كدامین عقیده یا حكم داخل در دین است و كدامین عقیده و حكم خارج از آن است. هیچ تعبیری درباره‌ی آن صیادان مناسب تر از این تعبیر (مردگانی در میان زندگان) پیدا نمی‌شود. اما با قرینه‌ی دیگر جملات امیرالمؤمنین (علیه السلام) باید گفت: نه مردگان بی‌طرف و پوسیده، بلكه مردگان موذی و مضر، كه بوی عفونت لاشه‌ی پلید آنان، به جهت مردن عقل، و وجدان در درونشان، مشام انسان‌های گلشن‌جو را می‌آزارد. (جعفری تبریزی:1376: 624)

3- مادی شدن نگرش دینی

دین، نفس سركش انسان را مهار می‌كند و بركات و حسناتش را در همه حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... به اجتماع ارزانی می‌دارد، نقش دین در جوامع گذشته بسیار قابل تأمل و گویای این واقعیت است كه هر جا ادیان راستین حضور داشته‌اند، مساوات و عدالت اجتماعی نیز وجود داشته و این جوامع، از جهل و خرافات زاینده بسیاری از نابسامانی‌های اخلاقی است و نیز از تبعیض و تفرقه به دور مانده‌اند. و امروز نقش دین در پیشگیری از ناهنجاری‌های اجتماعی برای بسیاری از جامعه شناسان به اثبات رسیده است. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه (خطبه192دشتی و234 فیض الاسلام) به مقایسه دو جامعه دین مدار و بی‌دین می‌پردازد و تفرقه، خواری، بدبختی، نادانی و انجام كارهای ناشایست را رهاورد جامعه بی‌دین، و اتحاد، بركت، عزت، استواری، قدرت و ... را نتیجه دین مداری می‌دانند (مصدقیان: 1387) وقتی دین واقعی در صحنه‌ی زندگی انسان‌ها حضور نداشته باشد تا انسان‌ها بتوانند با عالم غیب و معنویت ارتباط پیدا كنند، امیال غریزی و نفس امّاره عنان زندگی انسان‌ها را در دست می‌گیرد و جامعه را به سوی هلاكت پیش می‌برد و این همان خطر مادی شدن دین است. با مادی شدن دین و قراردادی پنداشتن احكام الهی، دیگر جایی برای نظر به ملكوت عالم باقی نمی‌ماند.» (طاهرزاده:1390: 14، 13) در چنین حالتی انسان‌ها دیگر به فایده مادی معنویت در دین می‌اندیشند و جنبه معنابخشی آن از بین می‌رود.

4- انقطاع معنویت

بینشی كه معنویت را در حد ماده پایین می‌آورد و هر معنویتی را با مادیت توجیه می‌كند و حقیقتاً منكر عالم غیب می‌شود. چنین بینشی ارزش و جایگاه دین را از بین می‌برد و هرگز به دین به عنوان حقیقتی آسمانی نگاه نمی‌كند تا در هر حال حریم احكام آن را محفوظ بدارد جامعه وقتی گرفتار بحران معنویت می‌شود كه مردم یا به كلی بی‌دین اند و یا با دین مادی شده عمر خود را می‌گذرانند، در آن صورت نور معنویت آنچنان بر قلبها تجلی نمی‌كند تا به راحتی از تجمل و اسراف و چشم و هم چشمی فاصله بگیرند. انسان موظف است نگاه خود به عالم غیب و معنویت را روز به روز تقویت كند تا دینداری‌اش تبدیل به عادت نشود و از دینداری و نشاط قلبی بی‌بهره نماند تا مجبور شود با دین مادی شده خود را مشغول كند. (طاهرزاده/1390) اگر انسان در عمل، شهوتران و ماده پرست و اسیر شهوات گردد، تدریجاً افكار و اندیشه‌هایش هم به حكم اصل انطباق با محیط، خود را با محیط روحی و اخلاقی او سازگار می‌كنند، یعنی اندیشه‌های متعالی خداشناسی و خداپرستی و خدا دوستی جای خود را به افكارپست مادیگری و اینكه هستی لغو و بیهوده است، حساب و كتابی در كار عالم نیست، دم غنیمت است و امثال اینها می‌دهد. (مطهری،1375، 170)

5-دین رمز سعادت بشر

«با مادی شدن دین، حساسیت یافتن نسبت به سخن خدا و اتصال زمین به آسمان در مردم از بین می‌رود و رعایت قالب دین كافی می‌نماید» (طاهرزاده:1390: 84) زیرا توجه به مادیات انسان را از معنویات دور می‌كند. در چنین جامعه‌ای امور دنیایی و ظاهری تقدس پیدا كرده معنویات صورت مادی به خود گرفته، دین در حد حركات قالبی و عبادات ظاهری در اماكن تزیین شده و پرتجمل توقف می‌كند و به جای این كه قوانین بشری در خدمت دین باشد دین در خدمت قوانین قرار گرفته و طبق امیال او تفسیر می‌شود. آن قسمت از دین كه به نفع او صحبت می‌كند مورد پسند و مقبول و هر كجا مخالف اعمال اوست ترك می‌شود. به عبارت دیگر: «حفظ مصالح عامه‌ی جامعه‌ی اسلامی كتاب و سنت در جایی كه ممكن است» و تقدیم مصلحت وقت بر كتاب و سنت در جایی كه ممكن نیست.» (طباطبایی:1387: 54)

6-معنویت منهای عقلانیت

دعوت اسلام به معنویت تربیت عقلانی بشر است. (وَیُثیروا لَهُم دَفائنِ العُقول. (دشتی 1388: خ1) وقتی عقل بر پیكره نفس سیادت یابد، سایر قوای نفسانی (وهیمه، شهویه و غضبیه) را به زیر فرمان خود در می‌آورد؛ در نتیجه تمامی افعال آدمی خصلت عقلانی پیدا می‌كند. راه اعتدال اعمال بشری در همین خصلت عقلانی است. » (نراقی،1377) نادیده انگاری مبدأ و معاد، در ساختار و بافتار معنویت، و حذف آموزه‌های دینی از فرایند معنی ورزی، و نیز تفكیك معنویت از دیانت كه برابر است با «معنا را منهای معنا» انگاشتن حاصل نادیده انگاشتن عقلانیت و معرفت در حوزه معنویت است. با حذف «خدا» و نادیده انگاشتن جایگاه محوری حق متعال در حیطه ی هستی حذف مبدأ و معاد، معنایی در جهان و برای جهان باز نمی‌ماند و عملاً ارائه یك دستگاه ایمانی و معنوی در جامعه ممكن نخواهد بود. (رشاد،1388) اثبات «حاجت به دین» و ضرورت بعثت (احراز لزوم نبوت عامه) نیز تنها با عقل ممكن است. تلاش امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای حاكم شدن دین و معنویت در متن جامعه، حاكمیت عقل و معرفت بر معنویت جامعه از جمله آموزه‌های امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) خفتن عقل انسان‌ها را مایه لغزش‌های آن‌ها می‌داند: (نَعوُذُ بِاللهِ مِن سُباتِ العَقلِ وَقُبحَ الزَّلَلَ وَبِهِ نَستَعینُ) (دشتی 1388: 224خ) پناه می‌بریم از خفتن عقل، و زشتی لغزش‌ها، و از او یاری می‌جوییم.
پذیرش دین (به عنوان معنویت تام) بدون تعقل اندیشه در جامعه علوی جایگاهی ندارد. أَنعِمِ الفِكرَ فِیمَا جاءَكَ عَلَی لِسَانِ النَّبیِّ الاُمیِ- صلی الله علیه و آله - (دشتی 1388، خ153) «در آنچه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) بر تو رسیده اندیشه كن.
نگاه بدون بصیرت و تعقل به دین است كه خطر نفوذ اندیشه‌هایی سطحی نگر و افراطی و جریان‌های انحرافی همچون خوارج و تقلید كوركورانه از آن‌ها را در جامعه تشدید می‌كند.
خوارج در جامعه آن روز كوفه، قُرّا (قاریان) قرآن بودند. (نصربن مزاحم:1363:489) این افراد معنوی و «پیشانی سیاه» (یَا أصحابَ الجباهِ اَلسّودِ: این اصطلاح را مالك اشتر خطاب خوارج به كاربرد. (نقل از: صربن مزاحم:1363: 491) پیشانی سیاه كنایه از این است كه بر اثر سجده‌های طولانی پیشانی آنها پینه بسته و سیاه می‌نمود. این عده به دلیل فقدان عقلانیت آنقدر در انحراف از حق زاویه پیدا كردند كه :«همه‌ی امّت را جز خود، گمراه و كافر می‌دانستند و شمشیرها را كوركورانه فرود می‌آوردند» (ابن ابی الحدید: شرح خ127) امیرالمؤنین علیه السلام این منحرفان معنوی را افرادی بی‌خرد: (أَنتُم مَعَاشِر أَخِفَاءُ الهَامِ سُفَهَاءُ الأحلَامِ (دشتی:1388: خ36) و فاقد برهان روشنی از پروردگار و حجت و دلیل قطعی معرفی می‌كند: (عَلَی غَیرِ بَیِنَةٍ مِن رَبِّكُم وَلَا سُلطَانٍ مُبینٍ مَعَكُم (دشتی 1388: خ36) و برای پیشگیری و درمان این آسیب معنوی اجتماعی تعقل و اندیشه را توصیه می‌كند: (كَفَاكَ مِن عَقلِكَ مَا أَوضَحَ لَكَ سُبُلَ غَیَكَ مِن رُشدِك) (دشتی:1388:خ421) عقل تو را كفایت كند كه راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد.
(مَن تَفَكَرَ أَبصَرَ) (دشتی:1388: ن31) آن كس كه بیندیشد آگاهی می‌یابد.
(اعقِلوا الخَبَرِ إذا سَمِعتُموهُ عَقلَ رِعَایَةٍ لَا عَقلَ رِوایَةٍ (دشتی:1388:ح98) هنگامی كه خبری را می‌شنوید در آن بیندیشید (و حقیقت محتوای آن را درك نمایید) تا آن را به كار بندید نه اینكه تفكر فقط برای نقل به دیگران باشد.

7- تجمل گرایی

هر جا پای تجمل در میان است، پای دین مادی شده در كار است و بنابراین نباید در آنجا امید دین داری داشت. زیرا لازمه‌ی تجمل گرایی پیروی از شیطان دوری از خدا و انجام گناه است. امیرالمؤمنین علیه السلام ساده زیستی و پرهیز از تجمل گرایی خویش را به عنوان الگو به جامعه معرفی می‌نماید:
فَوَاللهِ مَا كَنَزتُ مِن دُنیَاكُم تِبراً وَ لَا ادَّ خَرتُ مِن غَنَائِمِها وَفراً ولَا أَعدَدتُ لِبَالِی ثوبِی طِمراً لَا حُزتُ مِن أَرضِهَا شِبراً و لَا أَخَذتُ مِنهُ أِلّا كَقُوتی أَتَانِ دَبَرةٍ وَلَهِیَ فِی عَینِی أَوهَی مِن عَفصَةٍ مَقِرَةٍ) (دشتی:1388:ن 45)
پس سوگند به خدا من از دنیای شما طلا و نقره‌ای نیندوخته، و از غنیمت‌های آن چیزی ذخیره نكرده‌ام، بر دو جامه كهنه‌ام جامه‌ای نیفزودم، و از زمین دنیا حتی یك وجب در اختیار نگرفتم و دنیای شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است.

8- فقر

ضد غنا «فقر» است. و آن فقدان و نداشتن هر چیزی كه مورد نیاز است. و اما فقدان و نداشتن چیزی كه مورد نیاز نیست، «فقر» خوانده نمی‌شود. پس اگر نیاز عمومیت داده شود. و مخصوص صرفاً مال نباشد، هر آینه هر موجود ممكنی، محتاج خواهد بود، به دلیل احتیاجش برای بقا و دیگر حاجاتش به خداوند سبحان. بی‌نیاز به صورت مطلق، منحصر می‌شود به یك وجود: واجب بالذات، و افاده بخش وجود به دیگر موجودات، یعنی خداوند سبحان، پس اوست غنیّ مطلق، و دیگر اشیاء موجود، فقیرانی هستند محتاج. و در قرآن به این حصر با این گفتارش اشارت رفته است: وَاللهُ الغَنیُّ وَأنتُمُ الفقراءُ (محمد:38) و خداوند است بی‌نیاز و شمایانید فقیران و نیازمندان، و اگر آن احتیاج به مال اختصاص یابد، همه‌ی مردمان فقیر نخواهند بود، بلكه هر كسی مالی را كه به آن نیاز دارد، نداشته باشد، نسبت به آن فقیر خواهد بود (نراقی:1377) فقر در چهار معنا استعمال می‌شود: اوّل: نیازهای ضروری انسان و همه‌ی موجودات دوم: تهیدست بودن
سوم: فقر نفس، و حرص و آز نقطه‌ی مقابل آن غنای نفس است. چهارم: نیاز و وابستگی به ذات پاك پروردگار است. (مجلسی:1382: 30) فقر هر گاه به معنای ساده زیستن، بی‌اعتنایی به دنیا و ترك وابستگی‌ها و قناعت به كفاف و عفاف باشد بهرین افتخار است. اما اگر سبب وابستگی به این و آن و آلودگی به انواع گناهان و سوءظن به خدا و دور ماندن از اطاعت گردد مایه‌ی بدبختی و گرفتاری در دنیا و آخرت است (مكارم شیرازی: /14/1390: 591)
فقر را از نظر كیفیت می‌توان به دو نوع مادی و معنوی تقسیم كرد:
فقر مادی عبارت از فقدان توانایی كافی برای امرار معاش.
فقر معنوی كه مهمتر از فقر مادی است شامل ناتوانی‌های معنوی فكری و روحی انسان است كه بیشتر اوقات افراد از وجود آن در خود بی‌اطلاعند. فقر معنوی دو جنبه دارد: مثبت و پسندیده، منفی و ناپسند.
جنبه‌ی مثبت فقر معنوی احساس نیازمندی دائمی انسان به خدای متعال و ناتوانی او در مقابل شناخت كامل خداوند است، همان فقری كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن افتخار می‌كند: «الفقر فخری» (دشتی:1382: 55) هرچه رشد معنوی انسان بیشتر باشد احساس نیاز بیشتری به خداوند دارد.
جنبه‌ی منفی فقر معنوی حاصل آسیب دیدن هاضمه معنوی افراد در اثر گناه و غفلت است. صفاتی چون: طمع و چاپلوسی، حرص و آز، خرافه باوری، دروغ، سوءظن، بی‌بند و باری و بی‌عفتی، جهل، آفت زدگی اندیشه، تبعیت كوركورانه و مانند آن از مصادیق آن می‌باشد.

آسیب‌شناسی سلامت معنوی جامعه در نهج البلاغه

آسیب‌های معنوی جامعه در حوزه فقر از ناحیه فقر مادی و جنبه منفی فقر معنوی است.

فقر مادی:

اگر حكومت اسلامی می‌خواهد برای رشد و تكامل انسانی برنامه ریزی كند. اصالتاً باید به ابعاد معنوی و روحانی وجود بشر توجه پیدا كند و در مرحله اول موانعی را كه در راه تعالی روحانی بشر به سوی خدا را سد كرده‌اند از سر راه بردارد و از جمله این موانع فقر مادی است. بنابراین، اولا توجه به از بین بردن فقر مادی امری تبعی است نه اصلی و ثانیاً هدف از آن دستیابی به عدالت اجتماعی است نه توسعه. بنابراین، آموزش و فرهنگ در خدمت رفع محرومیت‌ها و از بین بردن فقر قرار نمی‌گیرد، بلكه مبارزه با فقر در خدمت اعتلای معنوی و فرهنگی است. (آوینی، 1390)
از راهبردهای امیرالمومنین علیه السلام در حكومت، پرداختن به مقوله رفاه عمومی، فقرزدایی، توازن اقتصادی و عدم تمركز ثروت در جامعه است. امام علیه السلام فقر مادی را زمینه انجام گناه و دوری از معنویت معرفی می‌كند:
وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِیُّ بِمَعْرُوفِهِ- بَاعَ الْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ- (دشتی:1388:ح 372) هرگاه بی‌نیاز در بخشش بخل ورزد، تهیدست آخرت خویش را به دنیا فروشد.
زیرا هر گاه اغنیا به وظایف خود در برابر نیازمندان عمل نكنند فقرا سد تقوا را شكسته و آلوده‌ی انواع گناهان، امثال سرقت و غارت، خیانت در امانت و... می‌شوند. (مكارم شیرازی:15/ 1390: 97)
سستی در دین، نقص در عقل، و ایجاد دشمنی را از دیگر آسیب‌های معنوی فقر بر پیكره افراد جامعه می‌داند: فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ دَاعِیَةٌ لِلْمَقْتِ (دشتی:1388: ح319)
از فقر به خدا پناه ببر، كه همانا فقر، دین انسان را ناقص، و عقل را سرگردان، و عامل دشمنی است.
به یقین منظور از فقر در این كلام نورانی، فقر مادی است. این كه چگونه فقر مادی سبب نقصان دین می‌شود دلیلش روشن است، زیرا انسان تحت فشار فقر ممكن است تن به گناهانی بدهد و برای به دست آوردن مال، فكر حلال و حرام آن نباشد و یا تحت عنوان ضرورت و اضطرار بعضی از محرمات را برای خود حلال بشمارد. این احتمال نیز هست كه فقر گاهی سبب تزلزل اعتقاد انسان به خدا می‌شود، زیرا از یك سو شنیده است كه خدا رزاق و روزی رسان است و رزق همه را تضمین كرده و از طرف دیگر خود را در فقر و تنگدستی می‌بیند و این مایه‌ی سوء ظنش به خدا و وعده‌های الهی می‌شود.، بنابراین هم نقص اعتقادی و هم نقص عملی دامن فقیر را می‌گیرد به خصوص اگر انسان كم ظرفیت و پایه‌ی اعتقادات او سست باشد. اضافه بر این، از نظر اخلاقی نیز گرفتار مشكل می‌شود، زیرا كینه و حسد و بخل و صفات دیگری از این قبیل دامان فقیر را در بسیاری از اوقات می‌گیرد. اما این که عقل را مشوش می‌سازد نیز به تجربه ثابت شده است كه افراد گرسنه و فقیر هر چند عقل نیرومندی داشته باشند توان فكر كردن و اندیشیدن را از دست می‌دهند و حتی گاه در مسائل ساده‌ی زندگی گرفتار اشتباه می‌شوند و قدرت بر تفكر و تصمیم گیری را به دلیل فقر و پریشانی از دست می‌دهند. جمله‌ی داعِیةٌ لِلمَقتِ؛ موجب بدبینی می‌گردد دارای دو تفسیر است: نخست اینكه مردم از چنین شخصی فاصله می‌گیرند و حتی او را مزاحم خود تصور می‌كنند و دیگر اینكه او هم از مردم فاصله می‌گیرد، چرا كه بسیاری از اوقات فكر می‌كند مردم اسباب فقر او را فراهم كرده‌اند و حق او را خورده و او را بر خاك سیاه نشانده‌اند، بنابراین از دو سو خشم و ناخرسندی حاصل می‌شود (مكارم شیرازی:14/ 1390: 587)
امیرالمؤمنین علیه السلام فقر را مرگ بزرگ‌تر معرفی می‌كند: الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَكْبَرُ فقر مرگ بزرگ است (دشتی:1388: ح163)
تعبیر المَوتُ الاكبَر: مرگ بزرگ‌تر اشاره به این است كه انسان به هنگام مرگ حداقل از مشكلات این جهان آسوده می‌شود در حالی كه فقیری كه با فقر دست و پنجه نرم می‌كند گویی پیوسته در حال جان دادن است. بنابراین همان گونه كه ما به هنگام بیماری و تهدید به مرگ جسمانی به دنبال طبیب و درمان به هر سو می‌رویم، به هنگامی كه فقر دامان فرد یا جامعه را می‌گیرد نیز باید برای نجات از آن تلاش و كوشش كنیم. (مكارم شیرازی:13/ 1390: 332)
امیرالمؤمنین علیه السلام در همین راستا مبارزه گسترده‌ای را با فقر آغاز كرد: زیرا از دیدگاه آن حضرت محرومان و فقرا احساس حقارت كرده، شخصیت آنان لكه دار می‌شود و موجب تقلید كوركورانه آنان می‌گردد: اللَّهُمَ صُن وَجهی بِالیَسارِ وَلَا تَبذُل جاهیَ بالإِقتارِ (دشتی:1388: خ225)
خدایا آبرویم را با بی‌نیازی نگهدار، و با تنگدستی شخصیت مرا لكّه دار مفرما.
و به سبب همین آثار مخرب فقر در جامعه، امام علی علیه السلام نه تنها در گفتار بلكه در عمل فقر و محرومیت زدایی را در برنامه اصلاحات اجتماعی خود پیاده كرد آن گونه كه فرمود: ما أَصبَحَ بالكوفة أحدٌ الاَّ ناعماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَیأْکُل الْبُرَّ وَ یجْلِس فِی الظِّلِّ وَ یشرب مِنْ مَاءِ الْفُرَاتِ
همه مردم كوفه از رفاه برخوردار هستند، پایین‌ترین آنها (فقیرترین) نان گندم می‌خورند و سرپناه مناسب دارند و از آب سالم (فرات) می‌نوشند.
فقرزدایی تنها به مركز خلافت اختصاص نداشت بلكه امام علیه السلام به همه فرمانداران خود دستور داده بود از اموال بیت المال در اختیار تهیدستان قرار دهند:
وَ انْظُرْ إِلَی مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللهِ فَاصْرِفْهُ إِلَی مَنْ قِبَلَکَ مِنْ ذَوِی الْعِیَالِ وَالْمَجَاعَةِ، مُصِیباً بِهِ مَوَاضِعَ
المَفَاقِرِ وَ الخَلَّاتِ (دشتی: 1388: ن67)
در مصرف اموال عمومی كه در دست تو جمع شده است اندیشه كن، و آن را به عیالمندان و گرسنگان پیرامونت ببخش، و به مستمندان و نیازمندانی كه سخت به كمك مالی تو احتیاج دارند برسان. (منتظر القائم:1391: 255)

فقر معنوی:

انسان از فقر و كمبود به طور طبیعی گریزان است؛ اگر احساس نقص و فقر در یك گوشه‌ی زندگی خود می‌كند، تا حد امكان تلاش می‌كند كه آن نقص را تكمیل و آن فقر را برطرف سازد.
چیزی كه هست نقصها و فقرهای مادی خیلی واضح و محسوس است، برخلاف فقرها و نقصهای معنوی. مثلاً فقر مالی را همه كس حس می‌كند و از این رو طبعاً تلاش می‌كند با این نوع فقر مبارزه كند و گاه این تلاش به حد افراط می‌رسد و به صورت حرص و طمع در می‌آید و منشأ خرابیها و ظلمها و حق كشی‌هایی در اجتماع می‌گردد. و همچنین فقر شأن و حیثیت، هر كسی زود می‌فهمد كه چقدر در جامعه آبرو و حیثیت دارد و چقدر از این لحاظ كسری دارد و لهذا دائماً در فكر جبران این كسریها برمی‌آید. و همچنین است فقر و نقص‌های عضوی و اندامی. ولی فقرهای معنوی از قبیل فقر در تربیت و ادب، كمتر برای خود شخص قابل ادراك است. كسی كه فاقد ادب معاشرت و اخلاق انسانی و تربیت صحیح اجتماعی است خودش كسری خودش را از این لحاظ نمی‌فهمد، خصوصاً اگر اخلاق زشت وی در روحش رسوخ یافته باشد و به اصطلاح ملكه شده باشد؛ و به ویژه اگر آن سبك اخلاق در اجتماع هم معمول و شایع باشد، دیگر در این صورت آن خلق زشت در نظر او مستحسن و قابل دفاع است و همیشه از طرز رفتار خودش و هم مسلكانش حمایت هم می‌كند. و از همین قبیل است فقر علمی و فكری. آدم جاهل و كم خرد چیزی را كه هرگز احساس نمی‌كند همان جهالت و كم خردی است. (مطهری:1377: 192)

فقر فرهنگی

فقر فرهنگی از بنیادی‌ترین عوامل توسعه نایافتگی است كه با وجود آن، بسیاری از اظهار نظرهای جاهلانه، علمی و صحیح جلوه داده می‌شود كه با سیاست گذاری‌های غلط و خودسرانه جامعه را سردرگم می‌كند و اختلاف در اهداف را به وجود می‌آورد. فقر فرهنگی و جهل به خودكامگی، انحصار، افزایش سلطه جاهلان و فریب كاران، دوری از دانش، جدایی از رشد و پیشرفت، مصرف گرایی، خودباختگی، برداشت‌های ناصواب از پدیده‌ها، نبود آینده نگری، وابستگی، نظر به مظاهر فریبنده و غلط می‌انجامد (صفا:1386: 39). به عبارتی جامعه‌ای كه نتواند در بعد معنوی تمدن خویش، زایش، بالش و پویایی ایجاد كند، دچار فقر فرهنگی و انحطاط شده است. از نگاهی دیگر، فقر فرهنگی را می‌توان فقر آگاهی‌های لازم دانست. حب دنیا، مقام، شهوت، ثروت، و ریاست، فساد اخلاقی، طمع، تملق و چاپلوسی، تعصب ناپسند، خودپسندی، لجاجت ورزی، انكار علم و پیشرفت‌های علمی، خودداری از دانش پژوهی و پای بندی به سنت‌ها و روش‌های نابخردانه نیاكان، در این حیطه معنا می‌یابد. فقر فرهنگی را می‌توان شدیدترین نوع فقر دانست (عرفان:1384) فقر فرهنگی رشد و تعالی جامعه را متوقف می‌كند. معنویت در چنین جامعه‌ای از جایگاه ضعیفی برخوردار است زیرا فقر خرد و اندیشه صحیح ناشی از دنیا طلبی و حب جاه مقام مانع از حركت انسان‌ها در مسیر معنویت كه همان جاده توحیدمحوری و رضای خداوند است، می‌شود از همین روست كه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) این نوع فقر را شدید‌ترین نوع فقر معرفی می‌كند: لا فقر أشدُ من الجهل (پاینده:1391: حدیث 2505)

فساد اخلاقی

شاید بتوان گفت فساد اخلاقی به نوعی در بردارنده تمام مصادیق فقر فرهنگی است زیرا تمام مؤلفه‌های فقر فرهنگی را می‌توان در این مقوله جای داد. البته یكی از علل فساد اخلاق در جامعه فقر مادی ناشی از اقتصاد بیمار است. در نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام سقوط یك جامعه به خاطر سقوط هنجارهای اخلاقی و پیشرفت آن به خاطر همین هنجارهاست (دشتی:1388: خ223و 13و...) طمع، و تملق چاپلوسی كه در نتیجه حب دنیا و جاه و مقام بروز می‌كند از جمله مفاسد اخلاقی هستند كه در بستر جامعه نمود بیشتری دارند و خود منشا بسیاری از مفاسد دیگر می‌شوند:

طمع

طمع تمایل نفس به چیزی از روی آرزوی شدید و آزمندی است (راغب اصفهانی:1374) «گاه تصوّر می‌شود كه «طمع» ذاتاً نه خوب است و نه بد، بلكه هر گاه متعلّق طمع، ناپسند و رذیله باشد، طمع به آن نیز ناپسند خواهد بود، مانند طمع به ثروت اندوزی، مقام، شهوت و... امّا هر گاه متعلّق طمع، امر پسندیده و ممدوح باشد، طمع به آن نیز پسندیده و مطلوب خواهد بود، مانند طمع به مغفرت الهی، كسب فضائل، صفات نیك، بهشت.» (مكارم شیرازی: 1387: 109) مقصود ما در این مقال جنبه مذموم آن یعنی «توقع داشتن در اموال مردم است» (نراقی:1387: 374) و نقطه مقابل آن استغنا است نه قناعت زیرا نقطه مقابل قناعت حرص است. استغنا یعنی روحیه بی‌نیازی از آن چه در دست مردم است (ذوفقاری:1390: 48)
«اگر كسی به آنچه خدا برای او مقدّر كرده راضی نباشد، چشم طمع به مال، یا مقام دیگران خواهد دوخت و برای جلب توجّه و بهره مندی از وی ناگزیر است در برابرش خضوع كرده و زبان به اظهار فقر و درماندگی خود و تعریف بی‌جا و تملّق و چاپلوسی از او بگشاید تا دل او را به دست آورد و از او بهره‌مند گردد. در این حالت، انسانیّت انسان و شخصیّت او پایمال می‌گردد و موجب ذلّت و خواری او خواهد شد. حضرت علی (علیه السلا) می‌فرماید: (الطامِعُ فِی وَثَاقِ الذُلِّ) طمعكار همواره زبون و خوار است» (ذوفقاری:1390: 108) چنین شخصی دیگر نمی‌تواند بهره‌ای از معنویت داشته باشد. زیرا: «نیازمندی به افراد دیگر نوعی رقیت و بردگی است امّا نه بردگی تن بلكه بردگی روح است. بردگی معنوی است امیرالمومنین (علیه السلام) می‌فرمایند: (اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُوَبَّدٌ طمع)، بردگی همیشگی است، (دشتی:1388: ح180) یعنی از بردگی بدتر، طمع داشتن است. بنابراین می‌توان فهمید كه غیر از بردگی تن، یك بردگی دیگر هم هست در عین اینكه تن انسان آزاد است» (مطهری:1367: 27)
امیرالمومنین (علیه السلام) سرنوشت طمعكاری كه با حرص و ولع به دنبال چیزی می‌رود و خود را به آب و آتش می‌زند و پیش از آن كه به آن برسد هلاك می‌گردد به كسی تشبیه می‌كند كه عطش شدیدی به او روی آورده، هنگامی كه به آب می‌رسد با حرص و ولع چنان می‌نوشد كه گلوگیرش می‌شود و سیراب نشده جان می‌دهد: (مكارم شیرازی:13/ 1390: 676)
اِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَیْرُ وَفِیٍّ- وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِیِّهِ)
طمع به هلاكت می‌كشاند و نجات نمی‌دهد، و به آنچه ضمانت كند، وفادار نیست، و بسا نوشنده آبی كه پیش از سیراب شدن گلوگیرش شد. (دشتی:1388:ح275) و در جایی دیگر طمع را به برق آسمان تشبیه نموده كه لحظه‌ای همه جا را روشن می‌كند و در شب‌های تاریك تمام فضای بیابان با آن آشكار می‌شود و شخص راهگذر گم كرده راه به شوق در می‌آید و به دبال آن دوان دوان حركت می‌كند. ناگهان برق خاموش می‌شود و او در پرتگاهی فرو می‌افتد. عقل و دانش آدمی كه حق را از باطل و نیك را از بد می‌شناسد هنگامی كه تحت تأثیر برق طمع قرار گیرد به همین سرنوشت گرفتار می‌شود. در واقع طمع را به عنوان یكی از موانع عمده‌ی شناخت معرفی می‌كند: (مكارم شیرازی:14/ 1390: 676)
(أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ) قربان گاه خردها را بیشتر آنجا توان یافت كه برق طمعها بر آن تافت (دشتی:1388: ح219)

تملق و چاپلوسی

تملق یعنی چرب زبانی، چاپلوسی و اظهار فروتنی و محبت كردن (عمید 1/ 1371: 617) تعریف بیش از استحقاق، تملّق و چاپلوسی است و كوتاهی از استحقاق هم ضعف و درماندگی یا رشك و حسد است (عقیقی:1388: 965) اساس حكومت امام علی علیه السلام بر پایه‌ی تلاش و فعالیت استوار، و از تملّق و چاپلوسی دور بود (همان:43) شك نیست كه باید از افراد شایسته و صفات و اعمال نیكشان تقدیر و تمجید كرد و آنها را در راهی كه در پیش گرفته‌اند تشویق و دلگرم نمود ولی باید این كار درست به اندازه استحقاق افراد باشد وگرنه نتیجه‌های منفی و زیان بخشی به وجود می‌آورد، اگر بیش از اندازه شایستگی باشد تملق و چاپلوسی است كه هم شخصیت گوینده را در هم می‌شكند و هم طرف را گرفتار عجب و خودبینی می‌كند، و اگر كمتر از شایستگی باشد، هم نیكان را دلسرد می‌سازد و هم نشانه‌ی حسد یا عجز گوینده است (مكارم شیرازی:1387: 70)
امیرالمومنین (علیه السلام) مرز میان تملق و حسادت را مشخص فرموده اند: (الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصِیرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِیٌّ أَوْ حَسَدٌ) ستودن بیش از آنچه كه سزاوار است نوعی چاپلوسی، و كمتر از آن، درماندگی یا حسادت است (دشتی:388 ح 347)
وقتی اجتماع از حدود ارزش‌های الهی خارج شده یا فاصله بگیرد و ارزش‌های مادی جایگزین آن شود، اسارت افراد این جامعه حتمی است. تملق و چاپلوسی، برخاسته از اسارت روح و تلاشی برای رسیدن به مادیات و منزلتی دروغین در جامعه است. صفتی كه كرامت نفس انسان‌ها را قربانی كرده، جامعه را بیمار و به سلامت معنوی جامعه آسیب می‌زند. و اما هدف والای امیرالمومنین (علیه السلام) ساختن جامعه‌ای است كه انسان‌ها در اوج عزّت نفس هستند و با تملق و چاپلوسی خود را تحقیر نمی‌كنند. تملق دیگران نسبت به خود را نیز نمی‌پسندند: (إیاكَ وَالإعجابَ بِنَفسِكَ وَالثِّقَةَ بِمَا یُعجِبُكَ مِنهَا وَحُبَّ الإطرَاءِ) مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی و به خوبی‌های خود اطمینان كنی، و ستایش را دوست داشته باشی، كه اینها همه از بهترین فرصت‌های شیطان برای هجوم آوردن به توست. (دشتی:1388: ن53)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) این حالت (تمایل به شنیدن تملق) را پست‌ترین حالت یك زمامدار معرفی می‌كند: أِنَّ مِن أَسخَفُ حَالاَتِ اَلولاةِ عِندَ صالِحِ اَلنّاسِ أَن یُظَّنَ بِهِم حُبُّ اَلفَخرُ وَ یوُضَعُ أشمرُهُم عَلَی الكِبرِ وَقَد كَرِهَت أَن یَكونَ جَالَ فِی ظَنِّكُم أَنی أُحِبُّ أَلإِطراءَ وَاِستِماعَ اَلثَناءِ)
مردم از پست‌ترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است كه گمان برند آنها دوستدار ستایش‌اند، و كشورداری آنان بر كبر و خودپسندی استوار باشد، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد كه من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن می‌باشم. (همان:خ 216)
از آسیب‌های وارد بر جامعه‌ای كه مردم با تملق و چاپلوسی به اهداف خود می‌رسند این است كه علاوه بر لكه دار شدن گوهر كرامت انسان‌ها، شایسته سالاری جای خود را به رابطه سالاری داده و اراده جامعه به دست افرادی خود برتربین ، متكبر، نقدناپذیر می‌افتد كه به جای هدایت جامعه در مسیر الهی آن را به قهقرای مادیت و تباهی می‌كشانند در چنین جامعه‌ای روح جامعه از معنویت تهی می‌شود. صفاتی چون: دروغ، حرص، كبر و حسد: َ الْحِرْصُ وَ الْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوبِ (همان: ح371) بخل: البُخلُ عَارٌ (همان:ح3) ظلم و ستم: ظُلمُ اَلضَعیفِ أَفحَشُ اَلظُلمِ (همان:ن31)، اسراف و تبذیر: وَإِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَإِسْرَافٌ (همان:خ 126) خودرایی:وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْیِهِ- (همان:ح211) از دیگر مصادیق فساد اخلاقی هستند كه به سلامت معنوی جامعه آسیب جدی وارد می‌كنند.

نتیجه:

امام واسطه فیض خداوند و رشته‌ی محكم معنویت در جامعه است پیوند و همبستگی معنوی با امام امت باعث تقویت معنویت فرد و جامعه و دوری از او سبب از بین رفتن آن می‌گردد. امیرالمومنین علیه السلام ترك عبودیت خداوند، دوری مردم از پیشوای معنوی (انسان كامل)، پناه بردن به معنویت غیر عقلانی، مادی شدن و مادی نگریستن، دنیا طلبی و تجمل گرایی، فقر در دو بعد مادی و معنوی (فقر فرهنگی، فساد اخلاقی و ...) را از جمله آسیب‌هایی می‌داند كه بر پیكره سلامت معنوی جامعه وارد می‌شود. از این رو امیرالمومنین (علیه السلام) در طی دوران خلافت خود مبارزه گسترده‌ای را با غرور و خودپسندی و تعصب جاهلی كه از پیامدهای این آسیب‌های معنوی است، آغاز نمود و این صفات را از آفت‌های شیطان معرفی نمود و تلاش وسیعی را برای سركوب كردن اشرافیت قبیله‌ای و گذشته گرایی و تفاخرات جاهلی آغاز كرد. امیرالمومنین (علیه السلام) شیطان را بزرگ‌ترین مانع رسیدن جامعه به كمال می‌داند زیرا شیطان به عنوان بزرگ‌ترین دشمن انسان سعی می‌كند انسان‌ها را از مسیر عبودیت الهی، دین داری و معنویت حقیقی دور و به سوی معنویت‌های انحرافی و عبودیت خود سوق دهد.

پی‌نوشت‌ها

1. استاد تمام دانشگاه اصفهان مدیر گروه تاریخ
2.كارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان

منابع تحقیق :
قرآن كریم
آوینی، سید مرتضی، (1390)توسعه و مبانی تمدن غرب، تهران، واحه
امیدواری، سپیده، (1378)«سلامت معنوی؛ مفاهیم و چالش‌ها»، پژوهشهای میان رشته‌ای قرآن كریم، شماره، 1، از ص58 تا17
ابوالقاسمی، محمد جواد، (1391)«مفهوم‌شناسی سلامت معنوی و گستره آن در نگرش دینی»، اخلاق پزشكی، شماره، 20، از ص 45تا 68)
ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبه الله، شرح نهج البلاغه، ج8، قم، كتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (رحمةالله علیه)
اصفهانی، محمد مهدی، (1384) آئین تندرستی، تهران، تندیس
پاینده، ابوالقاسم، (1391)نهج الفصاحه، مشهد، مقدس
تهانوی، محمد علی، (1996م) كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم،ج2، بیروت، مكتبه لبنان ناشرون
جعفری تبریزی، محمد تقی، (1376)ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج14، تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامی
حسنی بافرانی، طلعت، (1392)«جایگاه زیارت در سلامت معنوی»، مجموعه مقالات نخستین كنگره بین المللی امامزدگان، ج1، اصفهان، سازمان چاپ و انتشارات، ص 449
دماری، بهزاد، (1388)سلامت معنوی ، تهران، طب و جامعه
ذوفقاری، شهاب الدین، (1390) سیری در حكم نهج البلاغه، اصفهان، دارالتلیم القرآن الكریم
راغب اصفهانی، حسین بن محمدمحقق، (1374)مفردات الفاظ القرآن، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، تهران، مرتضوی رشاد، علی اكبر، (1388) معنا منهای معنا، تهران سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
صفا، احمد رضا، (1386)،«بررسی و مقایسه ملاك‌های توسعه با عصر ظهور، مجموعه آثار سومین همایش بین المللی دكترین مهدویت، قم، موسسه آینده روشن ناشر
طاهری، حبیب الله، (1388)، نقش باورهای دینی در رفع نگرانی‌ها، قم، زائر
طاهرزاده، اصغر، (1390)، خطر مادی شدن دین، اصفهان لب المیزان
طباطبایی، محمد حسین، (1387) معنویت تشیع به ضمیمه چند مقاله، قم، تشیع
عرفان، اصغر، (1384) «سرخ به رنگ سیلی روز جهانی (ریشه كنی فقر)» گلبرگ، شماره، 67
عقیقی بخشایشی، (1388)عبدالرحمان، بر ساحل سخن مولا، قم، نوید اسلام
علی ابن ابیطالب، نهج البلاغه، (1388) ترجمه محمد دشتی، قم، بقیت الله
عمید، حسن، (1371)فرهنگ عمید، ج1، تهران، امیركبیر
---، (1371)فرهنگ عمید، ج2، تهران، امیركبیر
مجلسی، محمدباقر، (1382) عین الحیات، ج2، قم، انوارالهدی
مصدقیان، حسین علی، (1387)«بسترهای اخلاق اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه»، اخلاق، شماره، 12
مطهری، مرتضی، (1367) گفتارهای معنوی، قم، صدرا
------، (1377) مجموعه آثار ،ج22، قم، صدرا
------، (1375) علل گرایش به مادیگری، قم، صدرا
مظاهری سیف، حمیدرضا (1390)«عرفان حلقه، تهدیدی جدی برای بهداشت معنوی جامعه» فصلنامه مطالعات معنوی، شماره، 1، از ص 85تا 106
مكارم شیرازی، ناصر، (1386) پیام امام امیرالمومنین علیه السلام، ج1، تهران، دارالكتب الاسلامیه
----، (1390) پیام امام امیرالمومنین علیه السلام، ج13، قم، مدرسه الامام علی ابن ابی طالب علیه السلام
------، (1390) پیام امام امیرالمومنین علیه السلام، ج14، قم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام
-------، (1390) پیام امام امیرالمومنین علیه السلام، ج15، قم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام
------------، (1387) گفتار معصومین (علیهم السلام)، قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب علیه السلام
-----------، (1387)یكصد و پنجاه درس زندگی، قم، مدرسه امیرالمومنین
منتظرالقائم، اصغر، (1391) تمدن سازی نبوی و علوی، اصفهان، مرغ سلیمان
نراقی، مهدی بن ابی ذر، (1377) جامع السعادات، ترجمه كریم فیضی، تهران حكمت
نراقی، ملا احمد، (1387) معراج السعاده، تهران، ولی عصر
نصربن مزاحم، (1363) وقعة صفین، قم، كتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی
ولف دیوید، (1386) روانشناسی دین، ترجمه محمد دهقانی، تهران، رشد

منبع مقاله :
فصلنامه‌ی قرآنی كوثر، سال پانزدهم، پاییز 94، شماره 55