زیمل، جامعه شناس فیلسوف (1)
جامعه شناسی از زمانی كه آگوست كنت این نام را برایش پیشنهاد كرد تا امروز راه بسیار پر پیچ و خمی را طی كرده است. شخصیت های بسیاری به این انگاره از علم خدمت كرده اند، هر چند پاره ای از آن ها از این كه آن ها را جامعه شناس
نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
مقدمه
جامعه شناسی از زمانی كه آگوست كنت این نام را برایش پیشنهاد كرد تا امروز راه بسیار پر پیچ و خمی را طی كرده است. شخصیت های بسیاری به این انگاره از علم خدمت كرده اند، هر چند پاره ای از آن ها از این كه آن ها را جامعه شناس بدانند چندان دل خوشی نداشتند؛ از آن جمله می توان به كارل ماركس كه خود را متخصص در اقتصاد سیاسی و جورج زیمل كه خود را بیشترین فیلسوف می نامید اشاره كرد. در دهه های اخیر با كوشش جامعه شناسان معاصر پاره ای از جامعه شناسان كلاسیك مورد توجه مجدد قرار گرفته اند. جاناتان ترنر به آثار هربرت اسپنسر پرداخته است و دیوید فریزبی نیز به بررسی و ترجمه آثار گئورگ زیمل همت گماشته است. جورج زیمل به خاطر ویژگی های منحصر به فرد آثارش از لحاظ موضوع پژوهش، روش پژوهش و شیوه نگارش و همچنین زمان حیاتش یكی از جامعه شناسان كلاسیك است كه همراه با آگوست كنت، امیل دوركهایم، كارل ماركس و ویلفردو پاره تو جامعه شناسی را بنیان نهاده اند. جورج زیمل یک جامعه شناس نظریه پرداز تا حدی غیرمتعارف بود. این غیرمتعارف بودن در دیدگاه های متفاوت صاحب نظران نسبت به او متجلی است. برای مثال او را غریبه و بیگانه ای در حوزه جامعه شناسی دانسته اند (کوزر)، از او و تأثیرش در نظریه جامعه شناختی امریکا به نیکی یاد کرده اند (ریتزر)، جایگاه زیمل را در میان بنیانگذاران برجسته جامعه شناسی بسیار کمتر از مارکس، وبر و دورکیم می دانند (کیویستو) و مهم تر اینکه زیمل خودش را فیلسوف می داند نه جامعه شناس.زیمل متفکری ضدسیستمی است. خودش می گوید «به هیچ عنوان نمی پذیرد که گستره زندگی را در یک نظام قرینه سازی شده حبس کند». او نخواسته است یا در هر حال، موفق نشده است افکارش را در یک نظام واحد متبلور کند. در آثارش نه یک مفهوم کلیدی می توان یافت که همه ابعاد واقعیت را در تفسیری کلی بیان کند، نه اصل اولیه ای که جهان را یکپارچه توجیه کند، نه فلسفه تاریخی به سبک هگل یا مارکس که گذشته، حال و آینده را پوشش دهد.
او مکتبی فکری ایجاد نکرد که نسل های بعدی جامعه شناسان بتوانند به ارث برند. بنابراین هیچ جامعه شناسی زیملی همان گونه که یک جامعه شناسی مارکسیستی، جامعه شناسی وبری و جامعه شناسی دورکیمی وجود دارد به وجود نیامده است. جایگاه زیمل جایگاهی ایهامی است، به این معنی که از نظر یک حوزه علمی و دانشگاهی خاص نقشی حاشیه ای دارد و در همان حال در یک حوزه فکری دیگر، نقشی محوری و کانونی به خود اختصاص داده است. در این برداشتی که از جایگاه و از کارهای وی می شود عوامل زیادی دخیل است که روش التقاط گرایانه و آمیزه گری زیمل بی شک از جمله این عوامل به شمار می رود. گستره کارهای زیمل از تاریخ نگاری شروع شده و جامعه شناسی، روانشناسی و زیباشناسی را نیز در بر می گیرد.
با وجود این مفسران زیمل از این واقعیت آگاهی دارند که زیر این پاره ها و تکه های زندگی اجتماعی و معاصر که او آن را بررسی کرده است چارچوب نظری روشن و منسجمی وجود دارد. شرایط خاص زندگی او بی شك در تفكراتش تأثیر گذار بوده است. او آخرین فرزند یك خانواده یهودی تبار ساكن برلین بود و در طول زندگی اش طعم "غریبه" بودن را بسیار چشیده بود و خود تجربه بسیاری از "گونه های اجتماعی" كه در آثارش تبیین كرده بود، را داشت. اندیشمندان گوناگونی بر زیمل تأثیر گذاشتند. غیر از معلمانش، سایر شخصیت های تأثیر گذار بر افكار زیمل عبارتند از: متفكران گوناگونی چون هوسرل، ماركس، وبر، هگل، كوئن،گوته، هراكلیتوس و شوپنهاور. در آرای زیمل، بسیاری از مضامینی كه فریدرش نیچه طرح كرده است نیز به چشم می خورد. تأثیر سبك نگارش گزین گویانه و نامتعارف نیچه و لذتی كه او از تناقض گویی می برد و این كه او وضعیت انسان را آمیز های از شادی و اندوه می دانست، در آثار زیمل به وضوح دیده می شود. آرای هراكلیتوس نیز، كه زیمل وی را بسیار می ستود، تأثیر بسیاری بر صورت بندی نسبی گرایی وی داشت. ضمناً مشابهت هایی كه بین دیالیكتیك هگل و زیمل وجود دارد، بیش از آن است كه بتوان آن را امری صرفاً تصادفی دانست. اهمیت روش شناسی زیمل برای پست مدرن ها نیز قابل توجه است. با توجه به قرابت تفكرات زیمل با پست مدرنیسم و سبك خرد اندیش او احتمالاً تفكرات این دانشمند اجتماعی در دهه های آینده نیز این اقبال را دارد كه مورد توجه پژوهشگران اجتماعی قرار بگیرد.
واژگان کلیدی : جامعه شناسی جزءنگر ، تعامل اجتماعی ، فرهنگ عینی
زندگینامه جورج زیمل(1918-1858)
جورج زیمل در مرکز برلین در اول مارس 1858 در محله ای در مركز تجاری برلین، در ساختمانی درتقاطع «لایپزیك اشتراسه» در خانواده ای که به طبقه بالای متوسط جامعه تعلق داشت به دنیا آمد. محله زادگاه زیمل، کوی شگفت انگیزی بود که به محله تایمز اسکوایر نیویورک شباهت داشت. زیمل هفتمین و کوچکترین فرزند خانواده اش بود. پدرش، ادوارد زیمل یهودی تباری بود كه به پروتستانیسم گروید؛ او بنیان گذار یك كارخانه قنادی و مؤسس كارخانه شكلات سازی مشهور ساروتی بود كه شهرت دارد در گذشته تأمین كننده رسمی شیرینجات دربار پروسی بوده است. حیات زیمل (تولد به سال 1858) مصادف بود با صدراعظمی بیسمارک. عصر بیسمارکی به تمام معنا نماد تمامعیار توسعه از بالا بود. در حالی که توسعه شهری سرعتی شگفتآور داشت و روستاها در حال کوچکشدن بودند.در فاصله 1830 تا 1895 سهم جمعیت روستایی از چهار پنجم به تنها یک پنجم رسید و صنایع مدرن اینجا وآنجا در آلمان در حال سر برآوردن بود (به نحوی که آلمان را در آغاز قرن بیستم به قدرت اول اروپا بدل میکرد) و بانکهای آلمانی با آن ساختمانهای مرمرین بر خیابانهای شلوغ برلین و سایر کلانشهرها سایه میانداختند، حیات سیاسی همچنان خصلتی مرتجع داشت. اگرچه نیروی کارگران رو به فزونی بود و رونق اقتصاد و فرهنگ به لیبرالها بال و پر میداد، سکان سیاست همچنان در دستان اشراف زادگان پروس شرقی- یونکرها- بود.
بیسمارک خود از این طایفه بود و پاسخ مسئله آلمان را نه اندیشه که خون و آهن میدانست. با وجود این، بیسمارک در مقام دیکتاتور مصلحی که یکتنه کاروان آلمانی را در جاده صنعتیشدن راهبری میکرد، سیاستمداری زیرک بود که تحرک نیروهای اجتماعی آلمانی را هوشمندانه کنترل میکرد. عصر زیمل به تمامی، عصر تناقضات مدرنیزاسیون از بالا بود که توسعه انفجاری صنعتی، گسترش سرگیجهآور شهرنشینی، رشد طبقه متوسط لیبرال، طبقه کارگر رادیکال و سیطره ارتجاع سیاسی را یکجا در خود گرد آورده بود.
در این سالها در سایر بخشهای اروپا روشنفکری حیات پر رونقی داشت. در آلمان اما روشنفکری به دیوارهای دانشگاه محصور مانده بود؛ به جز هنر شعر- و تئاتر و امثالهم- سایر اقسام حیات روشنفکری تنها وقتی مشروع جلوه میکرد که گویندهاش دارای کرسی دانشگاهی باشد. اسلوب دانشگاهی اما خود به شدت متأثر از محافظهکاری سیاسی زمانه بود. آکادمیسینهای آلمانی که با داشتن کرسی تدریس، جایگاه پرحیثیتی را اشغال کرده بودند، از هرگونه اظهارنظر سیاسی دوری میکردند و اینگونه، وفاداری کامل به معیارهای قیصرپسندانه داشتند. در کنار این فرهنگ دانشگاهی اما، فرهنگ مخالفی هم وجود داشت که اگرچه مانند اولی از سیاست پرهیز میکرد اما در بیان نظریاتاش صراحت و پویایی بیشتری داشت. جورج هنوز شانزده سال بیشتر نداشت كه پدرش در گذشت و تربیتش را مادرش فلورا بداشتاین بر عهده گرفت كه زنی سلطه گر بود و جورج همیشه فاصله اش را با او حفظ می كرد؛ و پدر خوانده اش ژولیوس فردلاندر (عمودل)، یك دوست خانوادگی و مالك مؤسسه انتشاراتی موسیقی پترس ورلاگ بود كه هنوز هم فعال است. فردلاندر بخش عمد ه ای از ثروتش را برای جورج باقی می گذارد كه به وی امكان می دهد پانزده سالی را در رفاه زندگی كند، درحالی كه او استاد غیر رسمی و مازاد دانشگاه برلین بود و حق الزحمه مختصری دریافت می كرد. او موضوعات مختلفی را در دانشگاه برلین مطالعه کرد. جورج در دانشگاه همبولت در رشتههای تاریخ و فلسفه تحصیل کرد و در سال 1881 رساله روانشناسی- انسانشناسیاش که تحت تأثیر نظریه داروین بود رد شد. در رساله دکترای فلسفهاش به رد نظریات کانت درباره ماهیت ماده میپردازد. اما بر درستی نظریات کانت درباره زمان و مکان که اساس بحث حسیات استعلایی در نقد عقل محض است، صحه میگذارد. زیمل، متفکری است که بر متفکران بزرگ همعصرش تأثیرات فراگیری داشته است. چنانکه می توان از امیل دورکیم، ناقد بزرگ زیمل، ماکس وبر که در کتاب «اخلاق پروتستان» از زیمل متأثر بوده است نام برد. ترکیب میان افکار شاخص و رفتارهای ظاهری زیمل از او شخصیتی منحصر به فرد ساخته بود و با اینکه به دلایل مختلف هیچگاه نتوانست استاد رسمی دانشگاه شود، در معدود کلاس های حقالزحمهای که برگزار میکرد، افراد زیادی با علایق فکری مختلف بر سر کلاسهای درسش حاضر میشدند. زیمل طی پانزده سال تدریس در دانشگاه، نه تنها در مجامع علمی آلمان بلكه در سطح بین المللی و به ویژه در ایالات متحده شهرت و اعتبار بسیاری پیدا كرد، جایی كه آثار او تأثیر عمده ای در شكل گیری جامعه شناسی داشت. در ایالات متحده زیمل هرگز به عنوان فیلسوفی بزرگ شناخته نشده بود، اما با شروع قرن بیستم او به عنوان یك جامعه شناس معروف شناخته شد. بین سال های 1893 تا 1910 تعدادی از نوشته هایش كه اغلب دارای مضامین جامعه شناختی بودند در نشریات آمریكا چاپ شد. اكثر آن ها ترجمه الیبون اسمال بود. پارك و بورگس در كتاب «مقدمه ای بر علم جامعه شناختی» (1921) مقامی برجسته به زیمل دادند. فعالیت های او محدود به تدریس نبود. نوشتاری فراوان او شامل بیش از یك صد مقاله و چندین جلد كتاب با حجمی قابل ملاحظه بود كه مهمترین و بحث انگیزترین مقالات او عبارت بودند از: «كاستی های اخلاقی به مثابه كاركردهای فكری تعیین كننده» (1893)، «مشكلات بنیادین جامعه شناسی»(1895)، «تفوق و انقیاد به مثابه موضوع اصلی جامعه» (1896)، «بقایای گروه های اجتماعی»(1896)، «فصلی در فلسفه ارزش» (1900). در سال 1900 ، دانشگاه برلین به زیمل عنوان استاد افتخاری اعطا كرد و به این ترتیب، وی را پس از سال ها تأخیر به رسمیت شناخت. اما زیمل با كسب این عنوان هم، كه صرفاً افتخار آمیز بود و برای وی مزایای مالی به همراه نداشت، موقعیتی كاملاً تثبیت شده در دانشگاه، با وجودبرخورداری از حمایت های دانشمندانی چون ماكس وبر، تا مدت ها بی نتیجه ماند. در سال1914 بود كه زیمل سرانجام موفق شد در دانشگاه استراسبورگ، به كرسی استادی در رشته فلسفه دست یابد. او حتی از تصور ترك برلین متنفر بود، به علل مالی ناچار به ترك شهری شد كه نزدیك به سی سال در آن جا به تدریس و كار پرداخته بود. زیمل مجبور شد فضای پر جنب و جوش برلین را رها کند و به استراسبورگ- ولایتی حاشیهای در مرز آلمان و فرانسه -کوچ کند؛ جایی که دیگر امکان نداشت برای دانشجویاناش سخنرانی کند. خودش این هجرت را به «پرش در خلأ» تعبیر کرده بود. وقتی زیمل به استراسبورگ پا گذاشت کمی قبل از جنگ جهانی اول بیشتر تالارهای سخنرانی به بیمارستان نظامی تبدیل شده بود. آخرین تلاش او برای کسب دوکرسی دانشگاه هایدلبرگ هم ـ که به واسطه مرگ ویندلباند و لاسکی خالی شده بودند ـ مانند موارد قبلی ناکام میماند. زمانی كه زیمل یك استاد كارمزدی بود و هنوز در دانشگاه به رسمیت شناخته نشده بود، می بایست از هر زمان دیگری بیشتر امیدوار بوده باشد كه در دانشگاه پذیرفته خواهد شد. مقایسه مقالات منتشره او پیش از آغاز گرفتن قرن بیستم (زمانی كه هنوز به عنوان استاد كارمزدی در دانشگاه خدمت می كرد) با مقالاتی كه بعدها منتشر شدند، نشان می دهد كه در دوره نخست، نیمی از نوشته های او در مجلات دانشگاهی به چاپ رسیده بودند، حال آنكه دردوره بعد، تنها یك چهارم مقالاتش در این گونه مجلات ارائه شده بودند. زیمل در آغاز كار هم با مخاطبان دانشگاهی در تماس بود و هم با شنوندگان در تماس بود و هم با شنوندگان غیر دانشگاهی. اما بعدها بیش از پیش برای انتشارات غیر دانشگاهی گرایید.گرچه نمی توان این نكته را به درستی اثبات كرد، اما بسیاری از شواهد نشان می دهد كه شنوندگان سخنرانی های زیمل، درست از همان سنخ مردمانی تركیب می شدند كه او در مجلات غیر دانشگاهی مخاطب شان قرار می داد. زیمل در اواخر كار، گرچه هنوز گوشه چشمی به دانشگاه داشت، ولی چندان تمایلی به توقعات دانشگاهیان نشان نمی داد و برای شنوندگان غیر دانشگاهی اش بیشتر اهمیت قائل بود. شاید واقعیت این بوده باشد كه هر چه زیمل از سوی مخاطبانی غیر دانشگاهی اش بیشتر شناخته و مقبول می شد، ناشران مجلات غیر تخصصی نیز بیشتر به او اصرار می كردند كه مقالاتش را در مجلات آن ها به چاپ رساند. سخن كوتاه، شاید علاوه بر خواست زیمل در پیدا كردن مخاطبان غیر دانشگاهی، علاقه بیشتر ناشران مجلات محبوب این مخاطبان به نوشته های او، نیز در این جریان نقش داشته باشد. این امر در واقع، یك فراگرد كنش متقابل میان زیمل و مخاطبانی غیر دانشگاهی اش به میانجی گری ناشران مجلات غیر تخصصی بود. شاید بتوان چنین توجیه كرد كه بیشتر تصویری را كه زیمل از خودش داشت، شنوندگان ستایش گر او ترسیم كرده بودند و بازدهی فكری او تحت تأثیر نفوذ تقاضاهایی بود كه غیر دانشگاهیان سهیم در نقش او بر او اعمال می كردند. فشارهایی كه این افراد سهیم در نقش، بر نقش مجموع های او اعمال می كردند، در تعاریف او از خودش و رفتار نقشی خاص او تعدیل های مقتضی وارد كرده بودند. منزلت غیر رسمی زیمل در دانشگاه، او را بر آن واداشته بود كه در حاشیه دانشگاه مخاطبان تأیید كننده ای برای خود بیابد و كوشش در جهت برآوردن
تقاضاهایی كه خود در میان شنوندگان برانگیخته بود، به نوبه خود، به بیگانگی هر چه بیشتر او از درخواست های دانشگاه انجامیده بود. زیمل مانند همان بیگانه ای كه خود تصویر روشن و زنده ای از آن به دست داده است، روابطش با دانشگاه، تركیبی از دوری و نزدیكی بود. گرچه او یكی از اعضای وابسته به دانشگاه بود، ولی دانشگاه او را از آن خود نمی دانست. زیمل به خاطر این می توانست یك چنین نقش حاشیه ای و دشواری را برای خود نگه دارد كه به تأیید و پشتیبانی شنوندگان غیر دانشگاهی اش دلگرم بود. در اینجا بد نیست یادآور شویم كه زیمل در دانشگاه به جز قدری نفوذ هیچ مریدی نداشت، حال آنكه در میان روشنفكران اهل ادب پیروان بسیاری برای خود گرد آورده بود. زیمل در زمره جامعهشناسانی است که به دلیل پرداختن به علوم و مباحث مختلف، با اقبالی کمتر از جامعهشناسان معاصرش در اروپا مواجه بود. وی را پیشگام و پایهگذار جامعهشناس صوری میدانیم. آنچه که در آثار وی ظهور و بروز دارد و به عبارتی وی درصدد تفسیر و تبیین آن است، جامعهشناسی صوری است. جامعهشناسی که زیمل بنیان نهاد، توجه خاصی به فرم کنش اجتماعی دارد. از اینرو او را بنیانگذار جامعهشناسی صوری مینامند. «مطابق جامعه شناسی صوری، تغییر کمّی اعضای گروه منجر به تغییرات کیفی در کنش متقابل افراد گروه میشود. او در جامعهشناسی خود بر رابطه متقابل فرد و جامعه نظر دارد. به عقیده زیمل، حیات فردی در یک دیالکتیک مداوم با صورتهای اجتماعی درگیر است و جامعه صورتی است با اهمیت روزافزون که حیات انسانها را سازمان میدهد.»
جورج زیمل به داشتن یک دیدگاه و رویکرد خردگرایانه مشهور می باشد و اساساً خصیصه جامعه شناسی زیمل جزء نگری است که این تأثیر بسیار مهمی در توسعه و تحقیق در گروه های کوچک، کنش متقابل نمادی و نظریه مبادله گذاشته است. «فریز بی» اعتقاد دارد که خرد کردن جامعه شناسی به مقولات روان شناختی موجب شده که جامعه شناسی زیمل نه تنها برای پیروان کنش متقابل نمادی بلکه برای روانشناسان اجتماعی نیز جذاب باشد . خرد ترین کار زیمل صورت های کنش متقابل است و با افرادی که در کنش متقابل در گیرند سرو کار دارد وی توجه خود را به این امر چنین بیان کرده است .
زیمل به کنش های متقابل اجتماعی میان کنش های متقابل بیشمار و غیره می باشد و در اینجا زیمل دیدگاه میکروسکوپی و ذره گرایانه خود را طرح می کند . امر روزمره از نظر زیمل در علوم اجتماعی همانند سلول های در علوم طبیعی هستند چنین رویکرد ذره گرایانه ای است که مواجهات زندگی روزمره را به مثابه پایه های بنیادین و اصیل زندگی شکل می دهد از نظر وی امر روزمره به کمک تعاملات شبکه ها و نیرو های اجتماعی منعکس می شود.
امروز جامعه شناسان زیمل را به عنوان یکی از بنیانگذاران رشته خود به رسمیت می شناسند، در حالی که زیمل شخصاً خود را فیلسوف می دانست؛ «اندکی معذبم که در خارج از آلمان همه مرا به عنوان جامعه شناس می شناسند حال آن که من در واقع یک فیلسوفم و فلسفه را وظیفه اصلی زندگی ام برگزیده ام و در حاشیه آن به جامعه شناسی هم می پردازم.» به سبب همین دغدغه خاطر است که عنوان یکی از مهمترین کتاب های خود را «فلسفه پول» گذاشته است نه «جامعه شناسی پول».
جامعه شناسی زیمل صورت بندی مفهومی جهان بینی امپرسیونیستی بود. جورج زیمل به داشتن یک دیدگاه و رویکرد خردگرایانه مشهور می باشد و اساساً خصیصه جامعه شناسی زیمل جزء نگری است که این تأثیر بسیار مهمی در توسعه و تحقیق در گروه های کوچک، کنش متقابل نمادی و نظریه مبادله گذاشته است.
یکی از دلایل شکست او یهودی بودن وی بود. دلیل دیگر این بود که نوع کاری که انجام می داد بیشتر در مجلات و روزنامه ها به چاپ می رسید و نوشته هایش برای افراد معمولی جذاب بوده و مورد توجه جامعه شناسان آکادمیک نبوده است. به علاوه از آنجائی که پست منظم دانشگاهی نداشت از طریق سخنرانی های عمومی امرار معاش می کرد. لذا بیشتر مستمعین وی افراد روشنفکر عادی بودند نه جامعه شناسان حرفه ای.
او تا پایان عمر در سال 1918 در حاشیه دانشگاه های آلمان قرار داشت. زیمل کمی قبل از پایان یافتن جنگ جهانی اول در 28سپتامبر 1918 در حالی که از خود تأثیرات بسزایی در تاریخ تفکر به جا گذاشته بود بر اثر سرطان کبد در ۶۰ سالگی از دنیا رفت.
زندگینامه جورج زیمل به صورت تیتوار
- گئورک زیمل کوچکترین فرزند در بین 7 فرزند خانواده اول مارس 1858 در مرکز برلین زاده شد.
- خانه ی او در محله ای واقع بود که به قول کوزر به میدان تمایز در شهر نیویورک شباهت داشت.
- او فردی متجدد در محیطی فرهنگی، فعال و پرشور بود. او که در پایتخت زاده شده بود به مثابه فردی جهان وطن زیست ودر سال 1918 درگذشت.
- پدربزرگ جورج، که یهودی بود، به علت یهود ستیزی، نام فامیل خود را در سال 1812 به زیمل تغییر داد تا شهروند آلمان شود.
پدر زیمل بعدها به مذهب کاتولیک روی آورد و با زنی از پروتستان ازدواج کرد. جورج نیز به مثابه یک پروتستان تعمید داده شد اما او هرگز در هیچ مراسم دینی ادیان خانواده اش شرکت نکرد.
پدرش تاجری موفق بود و در یکی از کارخانه های معروف شکلات سازی- امروزه در آلمان آب نبات چوبی تولید می کند- شریک بود. هنگامی که جورج هنوز بسیار جوان بود پدرش درگذشت. یکی از دوستان خانوادگی شان سرپرستی زیمل را بر عهده گرفت. با مرگ او، ثروت هنگفتی به زیمل به ارث رسید که او را قادر ساخت به مثابه محققی مستقل زندگی کند.
گئورک در 18 سالگی وارد دانشگاه برلین شد و بیشتر به فلسفه، روانشناسی و تاریخ توجه کرد. زیمل موفق شد زیر نظر برخی از برجسته ترین شخصیت های دانشگاهی آن روزگار- تاریخ دان، فیلسوف، مردم شناس و مورخ هنر- تحصیل کند.
- نخستین تلاش های زیمل در ارائه رساله ای برای دریافت درجه دکترا ناموفق بود. به رغم این بدبیاری درجه دکترای خود را در رشته فلسفه کانت در سال 1881 دریافت کرد. زیمل در 1885 در دانشگاه برلین مدرس خصوصی فلسفه شد. و از محل شهریه دانشجویان امرار معاش می کرد.
کلاس های زیمل نه تنها برای دانشجویان بلکه حتی بین نخبگان فرهنگی برلین معروف بود. درس هایش را واضح، منطقی، استادانه و الهام بخش توصیف کرده اند.
زیمل در طی 15 سال تدریس در دانشگاه نه تنها در مجامع علمی آلمان که در سطح بین المللی، به ویزه در ایالات متحده- در شکل گیری جامعه شناسی شیکاگو مشهور بود. در سال 1900 دانشگاه برلین به زیمل عنوان استاد افتخاری اعطا کرد، اما او همچنان در حاشیه آن باقی ماند و نتوانست ننگ عضو هیئت علمی نبودن را از بین ببرد. حتی حمایت های دانشمندانی چون ماکس وبر بی نتیجه ماند.
در سال 1914 در دانشگاه استراسبورگ به کرسی استادی در رشته فلسفه دست یافت، ناچار به ترک شهر برلین شد که نزدیک به سی سال در آن جا به تدریس پرداخته بود .
- تأخیر در ارتقای رتبه دانشگاهی زیمل دو علت عمده داشت:
1- اصل و نسب یهودی وی- گزارش برای وزیر آموزش آلمان
2- ماهیت آثارش- توجه به موضوعات کم اهمیت و احمقانه نظیر مد، اجتماعی بودن و زندگی روزمره و سبک نگارش وی که بذله گویانه، طعنه آمیز، نقل قول بدون ذکر منبع و ...
پس می توان گفت، بسیاری محرومیت دانشگاهی زیمل را به جو ضدیهودی زمانه نسبت میدهند. در واقع در آن زمان یهودیان مخل آرامش فضای آکادمیک به شمار میآمدند. در حالی که 12درصد کل استادان دانشگاههای آلمانی را یهودیان تشکیل میدادند تنها 3 درصد استادان رسمی، یهودی بودند. اما تنها تبار یهودی زیمل سبب محرومیت او نبود. رفتار متفاوت او هم در این محرومیت، نقش بسیاری داشت. در واقع نه تنها سبک خاص زیملی- که تحقیق خشک آکادمیک روی مسائلی محدود را برنمیتافت- در نگاه بدبینانه جامعه آکادمیک به او نقش عمده داشت که درخشش او در فضای عمومی هم رشک دانشگاهیان را برمیانگیخت.
به علاوه انتقادات اساتید دانشگاه برای چاپ مقالات او در روزنامه ها و مجلات که : او دارای هوش مخرب است تا سازنده.
- علیرغم بی توجهی ها زیمل در رویداد های فرهنگی، در سرتاسر برلین فعالانه شرکت می کرد. در نشست های فیلسوفان و جامعه شناسان شرکت می کرد.
- با وبر و تونیس انجمن جامعه شناسی آلمان را بنیاد گذاشت و حمایت نخبگانی چون ماکس وبر، ریکرت، هوسرل، فن هارناک برخوردار بود.
امنیت مالی حس آرامش خاطر را در وی افزایش می داد و با همسرش (گرترود) که در سال 1890 با وی ازدواج کرده بود زندگی بورژوایی را می داشتند. گرترود خود فیلسوفی بود که با نام مستعار ماری لوئیز انکندورف آثار متعددی را در زمینه دین و جنسیت به انتشار رسانده بود. خانه ایشان محفلی برای گردهمایی فرهیختگان بود.
در استراسبورگ زیمل دچار سرخوردگی های فراوان شد:
نخست: فرصت برگزاری جلسات عمومی برای دانشجویان را از دست داده بود.
دوم: فقدان زندگی دانشگاهی حقیقی
سوم: آغاز جنگ جهانی اول
- زیمل هرگز مکتبی فکری به معنای سنتی کلمه پایه گذاری نکرد.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}