آرا و اندیشههای جورج زیمل (1)
دكتر عباس كاظمی، عضو هیات علمی و استاد دانشگاه تهران درباره علایق زیمل به سه مرحله رشد اندیشه وی كه به تألیف سه كتاب خاص در این زمینه نیز منجر شده، اشاره كرد و این سه مرحله یا سه زمینه را چنین برشمرد:
نویسنده:زینب مقتدایی
مفاهیم کلیدی زیمل :
جامعه، کنشگر، تقابل، کنش متقابل ساخت، دشمنی، دیالکتیک، جامعه شناسی صوری، هندسه اجتماعی(فضای اجتماعی)،دكتر عباس كاظمی، عضو هیات علمی و استاد دانشگاه تهران درباره علایق زیمل به سه مرحله رشد اندیشه وی كه به تألیف سه كتاب خاص در این زمینه نیز منجر شده، اشاره كرد و این سه مرحله یا سه زمینه را چنین برشمرد:
1 - روانشناسی: اولین حوزه مورد علاقه زیمل، روانشناسی و تعاملات انسانی و اجتماعی است كه نوعی روانشناسی زندگی روزمره محسوب می شود. در این زمینه وی تحت تاثیر "داروین و اسپنسر" معتقد به نوعی تكامل گرایی است و در كتاب خود در این زمینه كه كه در سال 1890 و با نام "تمایز اجتماعی" چاپ شده، مفاهیمی چون فضا، انرژی، جهش و... را مطرح می كند.
2 - فلسفه: دومین مرحله از سیر تكاملی اندیشه زیمل، فلسفه و اقتصاد است كه اوج آن در سال 1900 به انتشار كتاب "فلسفه پول" منجر شد. وی در این مرحله ضمن انتقاد از نظریه ارزش كار ماركس، از اقتصاد پولی و پیامدهای مثبت و منفی آن سخن می گوید، و البته شبیه كارل ماركس نوعی نگاه منفی به تقسیم كار دارد و معتقد است تقسیم كار جدید نه تنها تولید سنتی را از بین می برد، بلكه هاله تقدس كالا برای مصرف كننده را از بین برده و كالا مستقل از فرد فرض می شود. او در همین راستا نگران است كه مناسبات اجتماعی به مناسبات بین اشیا منتهی گردد.
3 - جامعه شناسی: زیمل با انتشار كتاب "جامعه شناسی" در سال 1908 به خوبی نشان می دهد كه به مرور علایق جامعه شناسی اش بیشتر شده است! وی در این زمینه بحث از این می كند كه جامعه چگونه ممكن شده است؟ و به بررسی مسائل جامعه شناسی، تعیین كمی گروه و تیپ های مختلف انسانی در جامعه می پردازد.
تعامل زیمل با تثلیث جامعه شناسی
دكتر كاظمی ضمن قائل شدن سه گانه ای خاص در جامعه شناسی افزود: سه بنیان اساسی در جامعه شناسی را ماركس با سنت انتقادی، دوركیم با سنت پوزیتیویستی و وبر با سنت تفسیری پایه گذاری كرده اند، جورج زیمل كه در این میان نتوانسته سنت مشخصی در حد این تثلیث مقدس جامعه شناسی بنیان نهد، با هر یك از این شخصیت ها و سنت ها نسبتی دارد كه به آن نیز می توان پرداخت:الف- كارل ماركس: رابطه زیمل و ماركس در سه جنبه مطرح است: یكی تأثیراتی كه زیمل از ماركس گرفته، دیگری نقدهای زیمل بر ماركس كه عمدتاً فرض می شود فلسفه پول در نقد نظریه ارزش كار ماركس نشر یافته است.
ب- امیل دوركیم: دوركیم كه همزمان با زیمل بود، تأثیرات زیادی از وی پذیرفت، فلسفه پول را در سالنامه جامعه شناسی اش چاپ می كرد و نقدهای زیادی بر آرا و كلیت جامعه شناسی زیمل وارد ساخت. به هر روی رابطه این دو، یك طرفه بود: با آن كه دوركیم تأثیرپذیری زیادی از زیمل داشت و او را نقد و بررسی می كرد، اما زیمل هیچ توجهی به دوركیم نداشت، نه نقدی بر او وارد می ساخت و نه پاسخ نقدهای وی را می داد.
ج- ماكس وبر: ماكس وبر نیز همزمان با زیمل می زیسته و البته دوستی او با زیمل بسیار زیاد بود، سعی فراوانی در انتقال زیمل به محیط دانشگاه داشت، در نوشتن كتاب "اخلاق پروتستان" تأثیرپذیری فراوانی از فلسفه پول زیمل داشت و حتی در نوشته ای با عنوان "زیمل به عنوان جامعه شناس" به تحسین وی پرداخت و در مجموع اثرات آرای زیمل در كنش عقلانی یا نگاه منتقدانه به مدرنیته در آثار وبر به وضوح، آشكار است.
بازخوانی ها از زیمل
دكتر كاظمی با تأكید بر میان رشته ای بودن و میراث عظیم چند بعدی زیمل به بازخوانی های مختلف از زیمل اشاره كرد كه توسط اندیشمندان مختلف صورت گرفته و در هریك ابعاد خاص زیمل برجسته شده است كه با توجه به تخصص دكتر كاظمی، بیش از همه به رابطه و بازخوانی اندیشمندان مطالعات فرهنگی از زیمل پرداخته شد:1 - تقابل گرایی: "لوئیس كوزر" به معرفی زیمل تقابل گرا می پردازد، وی كتاب "نظریه های تقابل اجتماعی" را بر مبنای گزاره های زیملی تحلیل می كند و در كتاب "كاركردهای كشمكش اجتماعی" آن جا كه از پیامدهای مثبت كشمكش و كاركردهای تقابل سخن می گوید، به روشنی از زیمل تأثیر پذیرفته است. چرا که زیمل اولین جامعه شناسی است که با نگاه مثبت و طبیعی و کارکردی به تضاد، به کارکردهای هویتی و انسجام بخش کشمکش و تقابل نیز توجه دارد و معتقد است تضاد نه تنها نظام را با خطر مواجه نمی سازد که به تحکیم کلیت نظام منجر می شود.
2 - تعامل گرایی: مكتب شیكاگو و خصوصا "رابرت پارك"، در مقابل تقابل گرایی، زیمل تعاملگرا را معرفی كرده اند. آن ها با استفاده از مقاله مهم زیمل "كلانشهر و حیات ذهنی"، كه به مانیفست مدرنیته مشهور شده و تأكید بر كنش متقابل، نظم اخلاقی در شهر، مشكلات كلانشهر و متروپل و مسائل شهری را همه مورد توجه زیمل تعامل گرا می دانند.
3 - پست مدرنیسم: بی نظمی و عدم مرزپذیری زیمل و نیز توجه خاص او به كلانشهر موجب شده برخی پست مدرن ها از جمله "زیگموند باومن" زیمل را اولین جامعه شناس پست مدرن بدانند و توجه او به عناصر زندگی شهر، برای پست مدرن ها مهم تلقی شود و از آن بهره گیری كنند.
4 - فمینیست ها: دیگر بازخوانی زیمل از سوی فمینیست ها صورت گرفته با این مبنا كه وی به مردانگی فرهنگ مدرن اذعان دارد و نوشته هایی از او درباب زنان منتشر شده است، و از همین جا بهره هایی نصیب فمینیست ها شده و البته با بازخوانی او توسط فمینیست ها این انتقاد بر او وارد است كه وی راه گریزی برای رهایی از مردانگی فرهنگ مدرنیته ارائه نداده است.
5 - مطالعات فرهنگی: مطالعات فرهنگی قلمرویی غیر رشته ای متشكل از مطالعاتی درباره زندگی روزمره، زیبایی شناختی زندگی و مركب از رشته های علمی مختلفی از جمله جامعه شناسی، روانشناسی، ادبیات و... است كه به زعم بنیامین كنار هم مونتاژ شده اند. از این منظر زیمل از اولین جامعه شناسانی است كه به مطالعات فرهنگی و زندگی روزمره پرداخته است. او از بعد زیبایی شناختی و هنری به زندگی روزمره توجه می كند، معتقد به شناخت اشكال زندگی روزمره و نه محتوای آن است و مجموعه كنش های متقابل متعدد و متضاد را در قالب اشكال قرار می دهد و هندسه اجتماعی را می شناسد. وی خود را در بند شکل علمی خاصی قرار نمی دهد، به قول "آدورنو"، فلسفه را به نقدهای عینی سوق داد، فلسفه را علاقمند به امور روزمره و خرد می کند و در تلاش برای فهم دقیق و ظریف عناصر زندگی روزمره است و در واقع در همه این ها عناصری از مطالعات فرهنگی که امروزه بدان توجه می شود، قابل مشاهده است. این مسئله بی شک ناشی از رجحان جامعه شناسی خرد و میکرو در اندیشه زیمل است.که او در عین حال که به جامعه شناسی کلان نیز عنایت دارد، اما با مقایسه بدن و جامعه، از کنش ها به عنوان سلول های بدن انسانی یاد می کند که نقش بنیادین در حفظ نظام دارند، از همین روست که تعاملات بی وقفه اجتماعی، زندگی روزمره و شهر و شهرنشینی برای زیمل اهمیتی دو چندان دارد.
جامعهشناس فرمها
زیمل از جمله کسانی است که برای تأسیس جامعهشناسی به عنوان علمی با روشها و موضوعات منحصر به فرد تلاش کرده است. در حوزه نظر حاصل تأملات او در کتاب «جامعهشناسی و معرفتشناسی» آمده که پس از تلاشهای فکری دورکیم و پیش از کوششهای نظری وبر منتشر شده است. در عمل او با وبر و تونیس، «جامعه جامعهشناسی آلمان» را بنیان گذاشته است.تلاش نظری او با تأمل هستیشناختی و معرفتشناختی درباب ماهیت جامعه آغاز میشود. همان طور که قبلاً توضیح دادیم که در نظر او واقعیت هستی چیزی جز جریان ارتباط دائم پدیدهها نیست جامعه هم چیزی جز حاصل کنش متقابل نیست. در همین ابتدای کار میان او و دورکیم تفاوتی اساسی مشاهده میشود؛ دورکیم در «قواعد روش جامعهشناسی» تصریح میکند پدیده اجتماعی را باید امری عینی تلقی کرد؛ به عبارت دیگر، دورکیم سعی میکند جامعه را به لحاظ عینی ثابت کند. تا جایی که جامعه را یک شئ در نظر میگیرد که فارغ از اراده انسانی وجود دارد و برای تغییرات آن باید نیرو صرف کرد اما زیمل ابداً چنین اعتقادی ندارد.
به گمان او جامعه یک فرایند است. تفاوت دورکیم و زیمل را باید حاصل دو نگاه برای تأسیس جامعهشناسی در نظر گرفت. هر دو تلاش میکنند با توجه به روش و موضوع علوم طبیعی، روش و موضوع علوم انسانی را بنیانگذارند. دورکیم با بسط پوزیتیویستی علوم طبیعی، این کار را انجام می دهد و زیمل با بسط نئوکانتیسم و آرای دیلتای که به هیچ وجه سودای آن ندارد خصلتی پوزیتیویستی داشته باشد. این راه دوم اساساً بر تمایز روشی علوم طبیعی و علوم انسانی تأکید میکند.
زیمل در دنباله این مباحث معرفتشناختی، قواعد روشی جامعهشناسی مطلوب خود را پی میریزد. در اینجا هم او از دو اصل اساسی تفکرش را بسط میدهد؛ اصل تقابل فرم و محتوا به قاعدهای بدل میشود که از پدیدهها، عنصر اجتماعی را بیرون میکشد. برای زیمل تنها صورتهای کنش- بنا به اصل دوم، اینجا منظور تنهاکنشهای متقابل است- اجتماعی هستند و محتوای آن- اعم از منافع، هدفها و انگیزهها- خصلت اجتماعی ندارند. اصل دوم- یعنی اصل کنش متقابل- به ما میگوید صورتهای کنش متقابل را باید بررسی کرد. برای زیمل کوچکترین واحد اجتماعی گروه است.
برای شکلگرفتن حیات اجتماعی تنها کنش متقابل کافی نیست بلکه افرادی که درگیر کنش متقابل هستند هم باید یک گروه تشکیل دهند و به عضویت در این گروه آگاه باشند. زیمل بر این آگاهی تأکید مؤکد دارد که گروه واقعی باید با آگاهی تشکیل شده باشد. در واقع گروه را نه تبعیت از اصول و مرام خاص که نفس آگاهی از مشارکت در یک امر مشترک میسازد. به همین ترتیب، زیمل ورود به جهان مشترک ذهنی را نه مقدمه ورود به جامعه که خود جامعه میداند. جامعهپذیری همان جامعه است. اینجا دوباره دو پدر جامعهشناسی رودرروی هم قرار میگیرند. اگر تمام تلاش دورکیم آن بود که ثابت کند جامعه شئ خارج از آگاهی انسانهاست، زیمل خیالمان را راحت میکند که جامعه چیزی جز آگاهی بینالاذهانی نیست.
حال باید تا جایی که میشود فرمهای کنش متقابل را استخراج و انتزاع کرد؛ روش جامعهشناسی زیملی این است. این فرمها از قواعد معرفتشناسانه تیپهای ایدئال وبری تبعیت میکنند. به این معنا که هیچ کدام به شکل تمام عیار در جهان واقع وجود ندارند و مانند آنان با اغراق در بعضی از وجوه واقعیت به دست میآیند. اما مانند آنان ابزاری برای تحلیل موضوعات جامعهشناسی نیستند. آن ها خود موضوع جامعهشناسی هستند. به علاوه اگر وبر بر خصلت دلبخواهی و سوبژکتیو ساخت تیپهای ایدئال تأکید دارد و اهمیت آنان را در مفید بودنشان میداند، زیمل تأکید میکند آن ها از روش استقرائی و با انتزاع واقعیت به دست آمدهاند. جامعهشناس برلینی اما خودش هم میداند که اینجا پایش سفت نیست.
او قبول میکند که محتواها پتانسیل ساختن بیشمار فرم را دارند و فرمها قابلیت توضیح بیشمار محتوا. دورکیم که زیمل را میشناخت و تعدادی از مقالات او را برای سالنامه جامعهشناسی ترجمه کرده بود اشاره میکند به جز خصلت فردی و دلبخواهانه فرمسازی این را هم باید در نظر گرفت که تمایز امری کاملاً نسبی است و آنچه از منظری فرم تلقی میشود، در منظر دیگر شاید محتوا به نظر آید. بگذریم از اینکه زیمل به ما توضیح نمیدهد که چرا محتواها اجتماعی نیستند. در حالی که ما امروزه مطمئن هستیم اموری مانند انگیزه و هدف کاملاً خصلت اجتماعی هستند و آن ها را مطالعه میکنیم.
بررسی نظام معرفت شناختی زیمل
بررسی آثار وآراء جورج زیمل این حقیقت را نمایان می سازد که هسته مرکزی اندیشه وی مبتنی بر دواصل اساسی است.الف) اصل دوگانه گرایی(dualisme) یا دیالکتیک بدون سنتز
ب) اصل کنش متقابل گرایی
به نظرمی رسد ساخت تفکر وی، منبعث از این دو عنصر اساسی اند. دوگانه گرایی نوکانتی (تضاد میان صورت ها (forms ) و محتواها (contents) ) وهمچنین ویتالیسیم برگسونی(اصل کنش متقابل).او خود در بررسی معنای تاریخ می گوید: «معنای تاریخ عبارتست از صورت بندی واقعه تجربه شده بر مبنای مقولات پیشین ذهنی، به همان سیاق که طبیعت معنایش صورت بندی ماده است بر حسب مقوله های ادراک حسّی... این جدا سازی میان صورت و محتوای تابلوی تاریخی که به شیوه ای صرفاً معرفت شناسانه به آن رسیده ام، سپس به عنوان یک اصل روشمند درحوزه یک علم خاص ادامه یافت. من به برداشت جدیدی از جامعه شناسی دست یافته ام که باجدا سازی صورت های جامعه زیستی از محتوایش، یعنی محرک ها، هدف ها، محتواهای عینی، که تنها پس از آنکه افراد آن ها رادرکنش های متقابلشان پذیرفتند، اجتماعی می شوند. من این نوع کنش متقابل را به عنوان موضوع یک جامعه شناسی ناب در کتابم شرح داده ام... مفاهیم اساسی حقیقت، ارزش ، عینیت و غیره در نگاه من ، کنش های متقابل محتواهای یک نسبیت گرایی هستند که معنایش دیگر انحلال شکاکانه هر موقعیت ثابت نبوده، بلکه درست برعکس از یک راه برداشت جدید از موقعیت ثابت، تضمینی ست در برابر این انحلال. این اصل کیهانی و معرفت شناختی نسبت گرایی که وحدت ارگانیک کنش متقابل را جانشین وحدت جوهری بازنمایی دنیا می کند، با برداشت شخصی من از متافیزیک مرتبط است »
به نظر می رسد محتوای تفکر زیمل در مفهوم دوگانه گرایی (صورت، محتوا) دو گانگی درکنش متقابل یا دیالکتیک بدون سنتز خلاصه می شود. به وِرس ، جامعه شناس هلندی معتقد است که ترکیب دیالکتیک نئوکانتی و ویتالیسم برگسونی مایه وحدت تفکر زیملی است. زیرا هم اساس معرفت شناسی نسبی گرایانهاش می باشد و هم محور جامعه شناسی صوری اش و هم متافیزیک ویتالیستی اش.
او معتقد است که تاریخ از رهگذار دیالکتیک فرم و محتوا به پیش می رود و فرایندی را طی می کند که در آن فرم و محتوا به یکدیگر بدل می شوند. پیوستگی در تاریخ ممکن نبود اگر محتوایی واحد ( برای مثال، حکومت) به فرم ها و صورت های متفاوت ( اریستوکراسی، دیکتاتوری، دموکراسی) ظاهر نمی شد ، و در صورتی که فرمی واحد ( رهبری استبدادی) محتواهای گوناگون ( خانواده، دولت، کلیسا) را شکل نمی داد.
زیمل از تضاد دیالکتیکی میان صورت ها و محتواها- که به عنوان نخستین اصل دوگانگی به تفکرش ساخت می دهد- جامعه شناسی کنش متقابل گرایانه (صورت های جامعه زیستی) را پیشنهاد می کند.
زیمل تفکری پویا درباره کلیت زندگی پیشنهاد می کند که بر تحلیلی غیرسیستماتیک(غیرنظام مند) مبتنی ست ومیان اشیای ظاهری، ارتباطات قیاسی و روابط کنایی برقرار می کند وآن ها را به عنوان نمایندگان نمادی معنای کلی زندگی تفسیر می کند. چون برای تحلیل، سیستمی معرفی نمی کند که کلیت دنیا را یکجا معرفی نماید، بنابراین درصد برمی آید تا کلیت را با قرار دادن نزدیک ترین اشیاء در کنار هم به چنگ آورد. راهی که پیش از او نیچه نیز طی کرده بود. زیمل کلیت را نقطه عزیمت نمی دانست بلکه معتقد بود باید پس از پرسه زدن های قیاسی به عنوان نقطه مقصد دست یافت.
او معتقد است که غنای امر واقعی، نامتناهی است. نمی توان آن را آنطورکه در واقعیت است توصیف کرد، چون که نمی توان کلیت اش را آنگونه که هست و با تمام ابعاد و جزییات توصیف نمود. امر واقعی تنها از راه چشم اندازهای چندگانه و متفاوتی که هرکدام منظری از زندگی را معنا می کنند، بدون آنکه به معنای کل دست یابند، قابل فهم است. هیچ کدام از چشم اندازهای منفرد، به تنهایی بازتاب دقیق واقعیتی نیست که بررسی می کند... بلکه هر چشم انداز بازسازی مجدد جزیی از واقعیت راعرضه می کند، ولی هرگز به کل واقعیت دست نمی یابد. او بر این باور است که برای درک صحیح واقعیت، لازم است چشم اندازها را چند برابر کنیم تا واقعیت را ازهمه زوایا مشاهده نموده باشیم. آنچه خطاست این است که یافته های یک چشم انداز که یک واقعیت جزیی ست به یک واقعیت مطلقاً معتبر و کامل تعمیم داده شود.
او واقعیت را، تقسیم شده میان امر سوبژکتیو و امر ابژکتیو می داند و معتقد است لازم نیست میان این دو ضرورتاً گسستی همیشگی باشد. او به قلمرو سومی اشاره می کند که با تعامل آدمیان پدید می آید و می تواند به مثابه پلی عمل نماید.
زیمل همانند کانت، برخلاف واقع گرایان، بر خصلت ساختی بودن شناخت تأکید می ورزد، او معتقد است: حقیقت مناسبت ذهن با واقعیت نیست. بلکه ساختن حتی بازساختن واقعیت برمبنای دیدگاهی خاص است که به پاره های واقعیت به صورت تعین یکپارچه ای سازمان می دهد.
به لحاظ روش شناسی، وی علاقه وافری به استدلال قیاسی دارد. همچنین او خود به قضایای که مطرح می کند، به کمک مثال تجربی که به دقت از منابع بی پایان تاریخ و انسان شناسی تطبیقی برگزیده است، جان می بخشد. او همانطورکه خودش اعتراف می کند می توانست به خوبی از مثال های تخیلی نیز استفاده کند ولی او از داده های عینی و تجربی به عنوان شاهد مثال برای قیاساتش استفاده می نمود.
زیمل در روش بررسی تاریخی معتقد است که: تاریخ در وهله اول به عنوان مطالعه(صورت بندی دست دوم) رویدادهای گذشته توسط مورخ و نیز صورت بندی (دست اول) خود این رویدادها توسط کنشگران تاریخی است. پس تاریخ نمایش عروسکی نیست که از بیرون بتوان مشاهده کرد و بر مبنای چشم انداز عینی شخص ثالث به تحلیل آن پرداخت ، بلکه تاریخ فرآیندی ست که سوژه ها (با آگاهی و اراده) آن را می سازند و برهمین اساس بایستی بر مبنای دیدگاه اول شخص آن را تحلیل نمود.
بنابراین زیمل نتیجه می گیرد که موضوع تاریخ ، سوژه (فرد) است که افراد به صورت افراد جمعی (مثلاً ایتالیایی ها) موضوع تاریخ هستند. در نتیجه کار مورخ را درون فهمی (Verstehen) محتواهای فیزیکی افراد تعریف می کند.
زیمل تفهم کنشگر را ، ادراک شخصیت کنشگر به مثابه واحد معقول و یگانه می داند. در واقع سعی زیمل بر این است که (وقایع اجتماعی) را نه به (واکنش های فردی) بلکه به (کنش های متقابل میان افراد) برگرداند.
برای زیمل، تفهم بیشتر از بازسازی دلایل، متضمن درک یکپارچه شخصیت است. «مسیر تفهم ازکل به جزء و از واحد به عنصر است.»
موضوع جامعهشناسی
موضوع شایسته جامعه شناسی توصیف و تحلیل صورت های ویژه کنش های متقابل بشری و تبلور آنها در ویژگی های گروهی است. جامعهشناسی می خواهد بداند که چه بر سر انسان ها می آید و قواعد رفتار آنها چیست. جامعه شناسی نمی خواهد وجود فردی انسان ها را در جامعیت شان کشف کند، بلکه می خواهد بداند که آنها چگونه گروه هایی را تشکیل می دهند و رفتار آنان بر اثر کنش متقابل گروهی چگونه تعیین می شود. زیمل جامعه را نه یک شی یا یک ارگانیسم (کنت) یا مخلوقی انتزاعی (ایده آل گرایانه) نمی دانست بلکه آن را مجموعه ای از تمام کنش های متقابل الگودار فردی می دانست. پس جامعه از کنش متقابل ساخته شده، از الگوهای درهم بافته کنش متقابل ساخته شده است. موضوع اصلی جامعه شناسی عبارتست از توصیف و تحلیل اشکال خاصی از کنش متقابل انسان. بسیاری از رفتارهای فردی را می توان بر حسب تعلق گروهی افراد تبیین کرد. زیمل اولین جامعه شناسی بود که به کنش متقابل(کنش تقابلی) توجه کرد. ایشان می گوید زندگی جمعی دو وجه دارد یا حاصل تقابل های دوتایی است مثل شادی- غم، عشق- نفرت، حقیقت- دروغ و پدیده نیز دو وجه دارد(صورت و محتوا).
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}