مروری بر لطائفالطوائف
حکایت یک کتاب
مروری بر لطائفالطوائف
در دل سختیها:
فخرالدین علیصفی در سال 939 هجری قمری به علّت تاخت و تازهای عبیدالله خان ازبک در خراسان و محاصره شهر هرات، که صفی به دلیل سختیهای جانفرسای اقامت در این شهر آشوبزده آن را «حبس یک ساله» خواند، مجبور شد به غرجستان بگریزد. از شرح احوال عبیدالله خان پیداست که سرش برای جنگ و حمله و یورش، حسابی درد میکرده. او در طول سالهای 930 تا 944 قمری شش بار در خراسان تاخت و تاز کرد. سال 938 تا 939 نوبت محاصره هرات بود: «هم در این سال، در بیست و نهم رمضان، عبیدخان با لشکری فراوان به ظاهرِ هرات نزول کرده این بلده را محاصره نمود و راه وصول آب و آذوقه را بر اهالی شهر بست و کار روز به روز بر هراتیان سختتر و تنگتر شد و مجاعت به درجهای رسید که مردم بر سر گوشت سگ و گربه نزاعها میکردند. و این شهر در بند محاصره و غلاء بود تا چهارم ربیع الاول سال بعد که سال 939 باشد خبر توجّه شاه طهماسب به این طرف گوشزد عبیدخان گردید و راه فرار پیش گرفت و هرات از محاصره خلاصی یافت.» (1) فخرالدّین علی صفی چون به غرجستان پناه میبَرَد و با استقبال حکمران آن ناحیه شاه محمدسلطان روبهرو میشود و ساکنان آنجا را به تعبیر خودش «جامع فضایل کسبی و مستجمع شمایل ذاتی» مییابد شوقی به «دل حزین» اش میافتد و با رغبت هرچه تمامتر به همنشینی با آنان میشتابد. در آن اثنا به این صرافت میافتد که برای «بزم روحافزای ایشان» مجموعهای از «لطایف ارباب راز و خِرَد که قبل از آن جمع کرده بود» فراهم سازد و «نغمهی دلنوازی» از حاصل طبع شگفت سخنوران که «پیش از آن فراهم آورده بود» بپردازد که «مطالعهی آن سبب اَزدیاد فَرَح و نشاط» و باعث اهتراز و گشادگی خاطر باشد، تا پس از فراغ از مشغلهها و کارهای روزمره که موجب ملال و پژمردگی است به آن لطایف و نکتهها و ظرایف و حکایتهای محنتزُدا روی آورند و اگر «زنگار دهشتی» یا «غبار» خاطری بر آیینهی ضمیرشان بنشیند به مدد آن «نکات بهجتافزا» آنها را بزدایند و محو کنند.وقت خوش:
فخرالدّین علی صفی در مقدمهی لطایفالطوایف سپس ابیاتی از سعدی نقل میکند و آنها را مناسب مضمون این سخنان خود در باب اهمیت و نقش لطایف و حکایتها میداند، این که به چشم عقل و تدبیر، «خاموشی» بهترین خصلت است امّا نباید لب بست و و دیده بردوخت، چه، هر مقامی اقتضایی دارد. زمانی وقت بحث علم و درسی است و زمانی هم وقت «شعر و شطرنج و لطائف» تا ملال و پژمردگی را از لوح خاطر بزداید. (2) صفی با این نیّت و نظر، اظهار امیدواری میکند که «این لطائف و نکات و ظرایف و حکایات که نتایج طبع درّاک اهل فضل و ادراک است» خوشایند طبع لطیفان و مستمعان واقع شود. به این ترتیب فخرالدّین علی صفی کوشید در دل شرایط بسیار سخت و طاقتفرسایِ زندگی اجتماعی مرهم و زنگارزُدایی از ادبیات فراهم آوَرَد و به مدد ادبیات زمینهای برای شادمانی و تحمل دشواریهای بیرونی پیشروی مخاطبان خود بگذارد، و باید گفت در این کار کامیاب بوده است. حاصل کار او علاوه بر ارزشهای ادبی و کیفیت بهجتافزا و ملالزدایی که دارد از حیث اطلاعات تاریخی، خاصه اطلاعات مربوط به زمانه مؤلف هم چیزهای بسیاری به دست خوانندگان میدهد. (3)چاپ کتاب:
لطائفالطوائف، نخستین بار در سال 1336 به همّت مرحوم احمد گلچین معانی به صورت کامل انتشار یافت و در طول دههها بارها تجدید چاپ شد. (4) مصحح در مقدمهی خود دربارهی فایدههای این کتاب مینویسد: لطائفالطوائف «علاوه بر داشتن فواید تاریخی بسیار و نکات ادبی بیشمار، مجموعهی نفیسی است از لطائف و ظرائف طبقات مختلف که مؤلف دانشمند آن، با ذوق سرشار شاعرانه و طبع دقیقهیاب و نکتهسنج خویش در جمعآوری و تنظیم و تدوین آن سالها رنج برده تا چنین اثری سودمند و نغز و دلپسند با نثری بسیار ساده و روان که هیچگونه تکلّفی در آن به کار نرفته است، از خود به جا نهاده و خاصّه آنچه مربوط به عصر و زمان مؤلّف است.» وی در ادامه مینویسد: «روی هم رفته مندرجات این کتاب... گنجینهایست مشحون از حکم و امثال و نوادر و مواعظ و لطائف و ظرائف در مناظرات و محاضرات که شعرا و نویسندگان و خطبا و وعّاظ به دانستن و به کار بستن آنها نیازی هرچه تمامتر دارند. علاوه بر این، مبتلایان به امراض عصبی را این کتاب داروی شفابخشی است که به آسایش فکر و آرامش خاطرشان کمکهای مؤثر خواهد کرد.» (5)روشمند و دقیق:
فخرالدّین علی صفی لطائفالطوائف را با ذهنیتی منضبط و ترتیب و طبقهبندیی شایان توجّه در چهارده باب و 110 فصل تنظیم کرد. دکتر غلامحسین یوسفی در این باره مینویسد: «روش درست و دقیق مؤلف در تألیف و تقسیم موضوعات، عیناً مانند کتابی است که در قرن بیستم محصول یکی از پیشرفتهترین فرهنگهای جهان باشد.» (6)زبان مردم:
اکنون کمی به جایگاه وعظ در نزد صفی و تأثیر آن در نثرنویسی او توجّه کنیم. در باب قدرت وعظ فخرالدّین علی صفی هم مانند توانایی او در نثرنویسیِ ساده و روان (7) اتفاق نظر هست. صاحب تذکرهی مجالس النفائس دربارهی شخصیت و طبع فخرالدّین علی چنین مینویسد: «مولانا صفی پسر مولانا حسین واعظ است، و به غایت جوانی درویش و دردمند و فانی صفت است، و دو بار به جهت شرف صحبت خواجه عبیدالله از هرات به دارالفتح سمرقند رفت. گویند که آنجا به شرف قبول ممتاز و به سعادت ارشاد و تلقین سرفراز گشته به خراسان آمد، و طبعش خوب است. این مطلع از اوست:«با لب لعل و خط غالیهگون آمدهای *** عجب آراسته از خانه برون آمدهای» (8)
از پارهای نوشتههای فخرالدّین علی صفی هم برمیآید که به وعظ توجه خاصّ داشته. زمانی که در اوّلین سفرش به سمرقند به مصاحبت خواجه عبیدالله احرار میرود و استاد از او میپرسد که «پدر تو چه کاره است و چه نام دارد؟» صفی در جواب میگوید: «واعظ است و مولانا حسین نام دارد.» شیخ در ادامه میگوید که «من صفت وی شنیدهام، میگویند بسی فضایل و کمالات دارد و موعظهی وی مقبول خواص و عوام است.» (9) این دلمشغولی صفی به وعظ تا آنجا بوده که دلش میخواسته بعد از پدر به وعظ و خطابه بپردازد و مصاحبت و راهنمایی خواجه احرار در این زمینه را برای خود مهم میشمرده است. (10) باری، صفی دستکم پس از درگذشت پدر (که آن را در سال 910 هـ. ق دانستهاند) توانست سرگرم کار وعظ شود. خواند میر هم او را در این امر ستوده که تاریخش مربوط به سال 929 قمری است، یعنی اگر وقفهای در میان نیامده باشد او دست کم حدود 20 سال به کار وعظ و خطابه سرگرم بوده و قطعاً در اثر تمرین و ممارست واعظی نامداد شده بود تا توانسته بر منبر مسجد جامع هرات به واعظی بنشیند. (11)
این تجربهی وعظ و خطابه این امکان را به او میداده که گذشته از پُرخوانیها و سیر در آثار مکتوب، با زمانه و زبان و زندگی مردم ارتباط عمیقتر و پیوستهتری داشته باشد و آثار خود را تنها بر پایه خواندههایش تهیه و تنظیم نکند. این حکم به ویژه در مورد لطایفالطوایف که به یک معنی حاصل یک عمر خواندن و نوشتن و وعظ و خطابه گفتن است و در بردارندهی انواع شعر و مثل و حکایتهای کوتاه و بلند، راست در میآید.
آیینهی روزگار:
هم زندگی و اندیشه و عقاید فخرالدّین علی و هم آثارش خاصه لطایفالطوایف، نشانگر حال و هوای عصری است که در آن میزیست، یعنی عصر تیموری. تیموریان بین سالهای 771 تا 916 هجری قمری در ایران حکومت میکردند و آخرین سلسله حکومتی پیش از صفویهاند. این دوره را از جهاتی باید دورهی تغییر و گذار دانست. امیران تیموری سنّی مذهب بودند امّا تعصب و تنگنظری نمیورزیدند و قائل به نوعی رواداری مذهبی بودند و نسبت به مشایخ و اهل تصوّف علاقه نشان میدادند. (12) در این دوره مباحث دینی رواج داشت و شمار شیعیان رو به فزونی میرفت و تشیّع قدرت بیشتری میگرفت. در همین دوره بود که پدر صفی، ملاحسین کاشفی کتاب پرآوازهی روضةالشهدا را به نگارش درآورد، که در آن شرح واقعهی کربلا آمده بود و برای مجالس سوگواری امام حسین تألیف شده بود. اصطلاح روضه خوانی که در اصل «روضةالشهدا خوانی» بود در این دوره رواج پیدا کرد. (13) ملاحسین کاشفی که در باب مذهب او اختلاف نظر هست نسبت به امامان شیعه ارادت و احترام بسیار نشان میدهد. در مورد مذهب صفی هم اختلاف نظر هست. دیدیم که او کتاب رشحات عینالحیات را زمانی که 42 سال داشت با دلمشغولی بیشتر به شرح احوال خواجه عُبیدالله احرار به نگارش درآورد امّا از پارهای آثار وی به ویژه همین لطایفالطوایف برمیآید که وی دستکم مابین سالهای 909 تا 939 بر مذهب تشیع بوده است. (14)در هر حال فخرالدّین علی صفی ذهنی گشوده داشت و شاید بیت معروفی که در مورد او از مولوی نقل کردهاند حاکی از وسعت مشرب عرفانی وی باشد. (15) شور و شوقمندی صفی در جوانی و میانسالی به تصوّف که او را به جستجوگریِ مشایخ تصوّف به ویژه خواجه احرار کشاند و مصاحبت نزدیکش با جامی و شاگردش رضیالدّین عبدالغفور لاری، و گرایش شدید و درآمدن او به مذهب تشیع در سالهایی که ذکر شد روی هم رفته حاکی از همنشینی دو جریان تصوف و تشیع در نزد اوست. و این، نمودار شرایط دینی و معنوی و فرهنگی روزگار او هم هست یعنی دورانی که هم تصوّف رشد میکند و هم تشیع برگ و بار بیشتری مییابد.
از سوی دیگر توجّه و علاقه صفی به وعظ که مستلزم ارتباط با مردم و لذا استفاده از زبان و بیان ساده و روشن بود، و دلمشغولیاش به عرفان و تصوّف که مخصوصاً در آن دوره کاربرد نثری به دور از ابهام و گِره و تکلف در آثار را اقتضا میکرد (16) او را بیشتر به سوی به کار بردن زبان ساده و ناپیچیده سوق میداد. نثر صفی در لطایفالطوایف مؤید همین نکته است. از همین روست که نثر و نویسندگی او را در لطایفالطوایف، به درستی، ارجمند و الگو برای خوانندگان امروز شمردهاند. (17)
منابع لطایف الطوایف:
فخرالدّین صفی علی در تألیف لطایف الطوایف از آثار متعددی مدد جُسته که 1) پارهای از آنها را در کتاب نام میبرد از جمله كشف الغمّه، روضةالاحباب، الاستیعاب فى معرفةُ الاصحاب، صفوت الصفوت، صراط المستقیم اثر شیخ مجدالدّین فیروزآبادی، ربیع الابرار، فوائد الفوائد، جامع الحکایات، ریاضالقدس، فصل الخطاب لوصل الاحباب، نوادر ثعلبی، ثمارالقلوب ثعالبی، نهجالبلاغه، تذکرهی دولتشاه، صحیح بخاری، والمعتبر فی شرح المختصر. 2) کتابهایی را هم بدون ذکر نام مورد استفاده قرار داده که از آن جمله است قابوسنامه، بهارستان، نصیحةُالملوک، شاهنامه، مثنوی، بوستان، چهار مقاله، فرج بعدالشدّت، تاریخ جهانگشا، تحفةُالملوک، و آثار عبید زاکانی. 3) صفی منبع حکایاتی را هم که خودش دیده و شنیده و به تجربه دریافته با تعابیری مثل «از بعضی فضلا استماع افتاده»، «علما گفتهاند»، «به صحت رسیده»، «مؤلف از بعضی عرفا استماع کرده»، «از بعضی اَعِزّه استماع افتاده» باز میگوید. او در یکی از حکایتها این عبارت را به کار بُرده: «راقم این سطور وقتی که در ماوراءالنهر بود از بعضی اَکابر استماع نمود که.»شخصیتها و گروههای مختلف مردم در کتاب:
فخرالدّین علی صفی لطایفالطوایف را نه بر پایهی «موضوع» های لطایف و حکایات بلکه بر پایهی حضور آنها در اقشار و گروههای مختلف مردم و نقش آنها در نسبت با شخصیتهای دینی و تاریخی، تدوین و تنظیم میکند. او در آغاز از مرجعیت دینی سخن میگوید و به ترتیب، گِرد پیامبر و امامان دوازدهگانه و صحابه حکایتها و لطایف و امثال را تنظیم میکند، بعد به سراغ کانونهای قدرت و حکمرانی بیرونی میرود و پادشاهان، امیران، وزیران، درباریان، کارگزاران، ادیبان، منشیان، ندیمان، و سپاهیان را محور قرار میدهد. در حکایاتی دیگر، رشته را به دست سخنوران و سخنپردازان و مشایخ و علمای دینی، و قاضیان و فقها و واعظان و ناصحان میدهد. دانشمندان و حکما و خوابگزاران و شاعران و عرفای شاعر، چهرههای دیگر حکایتها هستند.صفی کار را فقط با شخصیتها و چهرههای «اسمدار» پیش نبرده و تودههای بینام یا گمنام را هم قهرمان حکایتها و لطایف خود قرار داده. برخی از این افراد با عنوان کلّی «ظُرفا»، یا نازکطبعان و اهل مزاح و مطایبه، معرفی شدهاند. صفی ابایی نداشته که پای افرادِ دور از قاعده و هنجار اخلاق یا اجتماع مثل بخیلان و پُرخوران و طفیلیها و طمعورزان و دزدان و گدایان و ابلهان و کذّابان و مدعیان نبوت و دیوانگان را هم به کتابش باز کند. کودکان و زنان و غلامان و کنیزکان هم سهمی در لطایفالطوایفِ او دارند چون آنها هم جزو «طوایف» اند و طایفه و دسته و گروهی به حساب میآیند و در هر حال عضوی از جامعه هستند.
موضوعها:
لطایفالطوایف یک کتاب طنز و مطایبهی ساده، یک به اصطلاح «جوکنامه» صرف، نیست بلکه در قالب حکایات و لطایف و امثال و حکم و گُزین گویههای گوناگون میکوشد ذهن و زبان خواننده را پرمایگی ببخشد و حال او را خوش کند. این کتاب نمودار مسایل و موضوعات متنوع تاریخی، اعتقادی، فلسفی، کلامی، اخلاقی و زبانی است و از همین رو غنای فرهنگِ ایران دورهی اسلامی را در بسیاری از زمینهها نشان میدهد. (18) شاید به واسطه همین تنوع مطالب بوده که (19) شارل شفر خاورشناس فرانسوی در سال 1883 در مجموعهای که از چند کتاب و چند رساله برای شاگردان مدرسهی زبانهای زندهی مشرق فراهم کرد بخشهایی از لطایفالطوایف را هم گنجاند، و همینطور محمّد شفیع استاد دانشگاه پنجاب که در سال 1937 در مجموعهی دیگری شامل کتابهای گوناگون، پارههایی از لطایفالطوایف را جای داد. (20)در هر حال، در لطایفالطوایف به مسایل و موضوعات و نکات فراوانی برمیخوریم که برخی از آنها عبارتند از: مهرورزی و محبّت، اصلاح رفتار نفسانی، آداب عبادت، بخشندگی و گذشت، داوری میان افراد و رفع اختلاف، حاضرجوابی، بزرگی و ارجمندی، مهار خشم، ادبورزی، ترک تعلق از دنیا، قدر پدر و مادر، پرهیز از حرام، دلیل هستی خدا، رواداری و سهل گرفتن، تأمّل در آفرینش، اختیار و جبر، گناه، مرگ، انفاق و صدقه، شفاعت، اخلاص، دعا، عیبجویی، مذمّت ریاکاری، عدل و مردمداری، ستم، ترک شهوت، بخل، مجازات مجرمان، دزدی، دعوی نبوت، پرخوری، عبرتآموزی، لافزنی، توشه راه آخرت، توسّل به قرآن، بیادبی، دوری از خدا، دادگری و قضاوت درست، سخنوری، شعر و آداب آن، مثبتنگری، اوصاف پارسایان، رحمت خداوند، شیطان و مکرهای او، میزبانی و میهمانی، ریا و سالوس، وعظ تأثیرگذار، اهمیّت زبان، صبر، تهجّد و شب بیداری، کار و تلاش، آداب زندگی روزمره، تعبیر خواب، حضور خدا، مدح و ذمّ، قناعت، خواب، ماه رمضان، شجاعت، طمع، زشتی و زیبایی ظاهر، آیندهنگری، دوستی، و امید. نکتهی دیگری که در پایان این بخش باید گفت آن است که کتاب فارغ از نگرش نقّادانه به معضلهای فردی و اجتماعی نیست و این حکم دانیل دوفو رمان نویسی قرن هیجدهم انگلیسی که «هدف طنز اصلاح است.» (21) در مورد پارهای لطایف و حکایتهای آن صدق میکند.
خندان و شکُفته باش
صفی در فصل اول، باب اوّل در بیان «استحباب مزاح»، از مزاح و مطایبهی حضرت پیامبر با «اولاد و ازواج و اصحاب و اطفال» و نیز مزاح صحابه در حضور آن حضرت سخن میگوید. و این که وقتی هم که در حضور ایشان شعر و «حکایات و افسانههای گذشتگان» خوانده میشد پیامبر میشنید و گاه پیش میآمد که «صد بیت» در حضور ایشان میخواندند، و خود ایشان هم «برای کسانِ خود به حکایات پیشینیان مشغول میشد.»ادامهی سخن فخرالدّین صفی دربارهی پیامبر هم شایان توجه است: سخن یکی از صحابه را در مورد شخصیت و منش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که «ندیدم هیچ احدی را که مزاح بیشتر از رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) کرده باشد ولیکن مزاح او همه حق بود»، و «ندیدم هیچ احدی را که بیشتر از آن حضرت تبسّم کرده باشد.» صفی در عبارتی کوتاه و زیبا جان کلام را در این باره بیام میکند: «آن حضرت از همهی خلایق متبسّمتر و خوشخویتر بود، و بسط آن به همهی مردمان رسیده بود.»
امّا آیا مزاح و شوخطبعی دون شأن پیامبری نیست و از ابهت آن نمیکاهد؟ این پرسشی است که صفی در سخن صحابه مییابد: روزی بعضی از بزرگان صحابه از پیامبر میپرسند که «یا رسول الله تو با ما مزاح بسیار میکنی -یعنی این طریقه مناسب منصب نبوّت نمینماید- آن حضرت فرمود: اِنّی لا اَقُولُ اِلّا حَقّاً- به درستی که من نمیگویم الّا سخن راست.» به نظر میرسد صفی شوخی و شوخطبعی و گشادهرویی را «حاشیه» ای بر «متن» زندگی نمیدید و برای آن کارکردی عارضی و چاشنیوار قائل نبود بلکه اهمیت آن را در حدّ امور مهم زندگی به ویژه در نسبت با سلامت روحی و رابطهی مهرآمیز با دیگران میدید و آن را نوعی نگرش به زندگی و کُنشی اخلاقی و انسانی میدانست. (22) به تعبیر حضرت پیامبر «مؤمن مزاح کن و شیرین سخن باشد و منافق ترشروی و گره در ابروی». صفی در ادامه، سخنی از حضرت علی نقل میکند مبنی بر این که هیچ باکی نیست اگر کسی چندان مزاح کند که از بدخویی و ترشرویی بیرون آید. صفی در پایان این سخنانِ خود در باب مستحب و پسندیده بودن مزاح، از خود زبان مزاحآمیز مدد میگیرد و این بیت شیخ عطار را یاد میکند تا هر «نگرانی» ای در این زمینه را برطرف کند!
چو عیسی باشی خندان و شکفته *** که خر باشد ترشروی و گرفته
از لطایفهای زندگی مجموعهای از حکایتهای عمده و اصلی لطایفالطوایف به همراه مقدمهای تفصیلی و توضیحات لازم و عنوانی برای هر حکایت است. این اثر، در راهی که به تدوین مجموعهی بزرگ قصّهها و حکایتهای ایرانی منتهی میشود یکی از آثار درخور توجه در قلمرو زرین لطایف و حکایتهای نغز به حساب میآید. خواننده با در دست داشتن این مجموعه، در واقع کتابخانهای از حکمت و ادب ایرانی در اختیار خواهد داشت. پیش از این، کتابهای بر لب دریای وجود، (23) در جستجوی گنج، (24) مانند دلهای پیغمبران (25) و کیمیای جان (26) به همین قلم منتشر شده است. کتابهای دیگری هم از این مجموعه در راه است که امیدوارم به زودی در دسترس علاقهمندان قرار گیرد.
در پایان لازم میدانم از آقای منوچهر حسنزاده مدیر محترم انتشارات مروارید قدردانی کنم و همچنین از آقای خداداد، خانم الناز ایلی، آقای مسعود فیروزخانی و خانم نوشین سیدابراهیمی که کار حروفنگاری و صفحهآرایی اثر را به نیکویی به انجام رساندند. و نیز سپاسگزاری میکنم از طراح روی جلد کتاب و کارکنان و کارگرانی که در مراکز فنی چاپ و نشر و چاپخانهها حاصل چیرهدستی و کاردانیشان را با چاپ آراستهی کتابهایی چون کتابی که پیش رو دارید، تقدیم مردم میکنند. با آرزوی نیکبختی و برخورداری از لطافتهای زندگی برای همهی همراهان این راه.
پینوشتها
1- تاریخ منتظم ناصری، محمّدحسن خان اعتمادالسلطنه، محمّد اسماعیل رضوانی.
2- دو بیت از پنج بیتی که صفی از سعدی نقل میکند:
زمانی بحث علم و درس تنزیل *** که باشد نفس انسان را کمالی
زمانی شعر و شطرنج و لطائف *** که خاطر را بود دفع ملالی
3- دکتر ذبیحالله صفا در این باره مینویسد: «اگر چه مقصود مؤلف ذکر لطائف و ظرائف کلمات و عبارات طوایف و طبقات مختلف بوده لیکن اطلاعات بسیار سودمندی هم همراه همین لطائف و ظرائف آمده است و از آن جمله دربارهی عالمان و شاعران و عارفان و حکیمان و ادیبان و منشیان و پادشاهان و خلفا میتوان در این کتاب به اطلاعات مفیدی دست یافت.» تاریخ ادبیات در ایران، ج 4/ ص 536.
4- لطائفالطوائف، تألیف مولانا فخرالدّین علی صفی، با مقدّمه و تصحیح و تحشیه و تراجم اعلام به سعی و اهتمام احمد گلچین معانی، انتشارات اقبال، چ هفتم، 1373 ش.
5- پیشین، مقدمه مصحح، ص چهارده.
6- دیداری با اهل قلم، دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات علمی، چ هفتم، 1380، ج 1/ ص 319.
7- از باب نمونه دکتر صفا مینویسد: «نثر فخرالدّین علی به شیوهی زمان، ساده ولی عالمانه و منقح است. فخرالدّین علی شعر میسروده و منظومهای به نام محمود و ایاز ترتیب داده بود.» تاریخ ادبیات در ایران، ج 4/ ص 537. و چنین است نظر مصحح الطائف الطوایف که پیشتر شد، و همینطور نظر دکتر عبدالرضا سیف در مقدمهی تصحیح أنیسالعارفین. در دایرةالمعارف فارسی هم میخوانیم: «مؤلّف در تألیف این کتاب (لطائفالطوائف) اغلبِ کتب لطایف را که پیش از او تألیف شده در اختیار داشته، و کتاب خود را به نثری شیرین و ساده نوشته است.»
معینیان، مصحح رشحات عین الحیات در مقدمه خود، دربارهی ویژگیهای نثر صفی در رشحات مینویسد: «اگرچه مؤلف کتاب در تحت تأثیر اسلوب نگارش قرن نهم مقداری لغات نامانوس و ترکیبات و عبارات و جملههای عربی وارد نثر خود کرده با وجود این، به دلیلی که دربارهی نویسندگان صوفیه بیان کردیم، نثر کتاب رشحات به نسبت نثر فارسی زمان خود وی هم سادهتر و هم روانتر و هم از جهت اشتمال بر ترکیبات وصفی و اسمی و استعاری فارسی زمان خود هم سادهتر و غنیتر و هم پرمایهتر است.» رشحات، 121.
8- تذکرهی مجالسالنفائس، میرنظام الدین علیشیر نوایی، به اهتمام علی اصغر حکمت، کتابخانه منوچهری، چ دوم 1363، ص 98 و همچنین 275.
9- رشحات عینالحیات، ج 2/ ص 491.
10- «روزی فقید که راقم این حروفم به خاطر گرفتم که اگر وقتی وعظ خواهم گفت بر زبان مبارک حضرت ایشان در آن باب سخنی گذرد و به این نیّت به مجلس آن حضرت درآمدم...» پیشین، ج 2/ ص 494.
11- رشحات، مقدمه مصحح، 83/1 و 84. خواند میر در این باره مینویسد: در این تاریخ یعنی در ماههای سال 929 هنگام تدوین این مطالب، «فرزند ارجمند مولانا کمالالدین حسین، مولانا فخرالدّین علی، قائممقام والد بزرگوار خویش بوده هر صباح روز جمعه در مسجد جامع هرات که جامع اصناف فیوضات است به نصیحت و ارشاد فِرَق عباد میپردازد و الحق در آن به احسن وجهی و ابلغ صوتی رایتِ تفوق بر اماثل و افاضل میافرازد.» تاریخ حبیبالسیر، ج 4/ ص 346.
و همچنین در ریحانة الادب، ج 3/ ص 304-303 آمده: «فخرالدّین علی بن حسین کاشفی، واعظی است معروف از آکابر قرن 10 هجری، ملقب به فخرالدّین و صفی الدین که گاهی تخفیفاً صفی نیز گویند. در مساجد و منابر به وعظ مردم اشتغال داشت.»
12- تاریخ تیموریان ور ترکمانان (خلد برین) محمّد واله اصفهانی قزوینی، تهران، 1379.
دکتر صفا در تاریخ ادبیات در ایران ج 4/ ص 66 میگوید: «اعتقاد شدید سلاطین و شاهزادگان تیموری و امرایشان به مشایخ صوفیه، قرن نهم را یکی از ادوار مساعد برای رواج تصوّف و نفوذ روزافزون صوفیه ساخت.»
13- روضةالشهدا، حسین واعظ کاشفی، به تصحیح دکتر حسن ذوالفقاری و دکتر علی سمیعی با همکاری صبا واصفی، انتشارات معین، چ اوّل، 1390، ص 37. صفا در این باب میگوید: «این کتاب (روضةالشهدا) پس از تألیف شهرت بسیار یافت و در مجالس تعزیت شهیدان کربلا خوانده میشد و به همین سبب آن مجالس را «روضهخوانی» و خوانندهی کتاب را «روضهخوان» نامیدند.» تاریخ ادبیات در ایران ج 4/ ص 534.
14- رشحات عین الحیات، مقدمه مصحح، صص 39-85. محقق توانا محمّد قزوینی در پشت نسخه لطایفالطوایفِ اقبال به خطّ خود چنین نوشته: «مؤلف این کتاب شیعهی اثنا عشری خالص مخلّص بیهیچ شائبه بوده است و برای دوازده امام در اوایل کتاب فصلی مفید پرداخته و علامات ظهور حضرت قائم را در فصل مخصوص بدو ذکر کرده است.» به نقل از لطایف الطوایف، مقدمهی مصحح، ص یازده.
15- سام میرزای صفوی در تحفهی سامی آورده است که مولانا فخرالدّین علی پسر مولانا حسین واعظ است و او نیز همچون پدر به وعظ مردم میپرداخت، روزی در اثنای وعظ گفت:
تو نه رندی نه زاهدین حافظ *** می ندانم تو را چه نام کنم
مذهب عاشق ز مذهبها جداست *** عشق اسطرلاب اسرار خداست
حاصل که... مشربش عالی بود. به نقل از لطایف الطوایف، مقدمه مصحح، ص ده. همچنین بنگرید به دیداری با اهل قلم، یوسفی، ج 1/ ص 317.
16- «چون در تمام اینگونه آثار (آثار صوفیه) طبقات عام مخاطب بودهاند، نثر فارسی در نزد نویسندگان آنها غالباً از تعقید و ابهام و ایجاز و اطناب خالی است.» از گذشته ادبی ایران، دکتر عبدالحسین زرینکوب، انتشارات سخن، 1383، ص 141.
دکتر معینیان مصحح رشحات عین الحیات، نیز به تأثیر عرفان و تصوف در سادگی و روانی نثر فخرالدّین صفی توجّه میدهد. رشحات، ص 108.
17- «لطایفالطوایف از جهت نثر و نویسندگی نیز اثری است ارجمند، به خصوص اگر با نوشتههای متکلّف برخی از نویسندگان پیشین و یا معاصر با فخرالدّین علی صفی و یا با نسل بعد مقایسه شود.»، «از این رو کتاب او برای خوانندگان امروز نه تنها مفهوم و آسان است بلکه از لحاظ نویسندگی نیز سرمشقی سودمند تواند بود.» دیداری با اهل قلم.
18- دیداری با اهل قلم، یوسفی، ص 321.
19- پیشین، ص 321.
20- لطایفالطوایف، مقدمه مصحح احمد گلچین معانی، ص سیزده.
21- اوّلین جمله کتاب The True-Born Englishman به نقل از: تاریخ طنز در ایران، دکتر حسن جوادی، انتشارات کاروان، چ اوّل، 1384، ص 93.
22- صفی در ابتدای لطایفالطوایف میگوید مزاحِ به قاعده و سالم «موجب تفریح قلوب و تطیّب (خوشبو کردن، پاکیزه ساختن) نفوس اخوان و سبب انس و الفت و مهر و محبت دوستان است.»
23- بر لب دریای وجود، قصّههای مولوی در فیه مافیه، مکتوبات و مجالس سبعه، پژوهش شهابالدین عباسی، انتشارات مازیار، چ دوم، 1389.
24- در جستجوی گنج، قصههای شمسی، پژوهش شهابالدین عباسی، انتشارات مازیار، چاپ اول، 1389.
25- مانند دلهای پیغمبران، قصّههای پند پیران، پژوهش شهابالدین عباسی، انتشارات مازیار، چ اوّل، 1389.
26- کیمیای جان، قصّههای مثنوی معنوی، پژوهش شهابالدین عباسی، نشر پیکان، چ اوّل، 1390.
علی صفی، فخرالدّین، به کوششِ عباسی، شهابالدین؛ (1393)، از لطافتهای زندگی (لطایف و حکایتهای لطایف الطوایف)، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اوّل
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}